سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تدبر در سوره مبارکه مریم(3)

 فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً

ما عمر اورا، مال اورا،

ثروت و امکانات او را زیاد می‌کنیم،

اما این زیادتی

 برکت نیست،

کوثر نیست،

 تکاثر است ،

و تکاثر ،منشأ درک انسان مختال (=خیالباف ، خیال‌زده کسی که در خیال زندگی می کند) است،

اما کوثر منشأ خیر نزد کسی است که لَبیب(=کسی که از ظاهر عبور کرده و پوست را کنار زده و

 به باطن و مغز و مخ چیزی رسیده باشد) باشد ،یا از درون بجوشد یا از بیرون کمک بگیرد،

فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ

 لیمدد امرِ غایب است،

 یعنی باید مدد کند و

یعنی که اسمِ برتر به اسم مادون فرمان می‌دهد

 فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ ،

الله به رحمان ...

 فرق بین مَد ّو امداد

این است که

 معمولاً امداد در موارد خیر به کار می‌رود و

 مَدّ در مورد شرّ،

 یعنی این مدد رساندن  وعده نیست وعید است..

مرحوم کلینی ازمعصوم نقل می‌کند که فرمود:

 "إتق المرتقی السهل إذا کان منحدره وعرا "

 "از سراشیبى ‏اى که بالا رفتنش آسان و پایین آمدنش سخت‏ است، بپرهیز "

خیلی از جاها بالا رفتن آسان است،

 اما راه برگشت نیست...


آیه 83

... الشَّیَاطِینَ ...تَؤُزُّهُمْ أَزًّا

ابلیس یک دفعه برانسان مسلط نمی شودبلکه برای سلطه واعمال ولایت خودگام هایی را برمی دارد تا 

اندک اندک آدمی را به سقوط بکشاند.

 مراتبی از گام های شیطان از ضعف به شدت به طور خلاصه :

1وسوسه:

مهمترین ابزار شیطان برای سلطه است که 

وسوسه های ابلیسی باتوجه به آرزوها و خواسته های بی پایان انسانی صورت می گیرد...

2نزغ:

راغب در مفردات می گوید: 

«نزغ » وارد شدن و مداخله در امری برای خرابکاری و فاسد کردن آن است و

 در آیه «من بعد أن نزغ الشیطان بینی و بین اخوتی » به این معنا است (مفردات راغب، ص ۴۸۸ )

و گفته اند:

 نزغ به معنای تکان دادن و از جا کندن و وادار کردن است و غالبا درحالت غضب به کار می رود؛ 

3مس و طواف

کلمه «مس »، به معنای اصابت و برخورد کردن همراه با لمس نمودن است.

 «طائف »، به معنی طواف کننده است،

 گویا وسوسه های شیطانی همچون طواف کننده ای پیرامون فکروروح انسان پیوسته گردش می کند تا 

راهی برای نفوذ بیابد، یا وسوسه ای که در حول قلب می چرخد تا راهی به قلب باز کرده وارد شود. 

(اعراف، آیه ۲۰۱ )

4- تحریک با شدت و فشار:

 شدیدترین وسوسه ابلیس «همز » است.

 «همزات » جمع «همزه » به معنی دفع و تحریک با شدت است و

 اگر به حرف همزه، «همزه » می گویند، به خاطر آنست که

 از انتهای گلو با شدت بیرون می آید

و به گفته بعضی از مفسران «همز » و «غمز » و «رمز » هر سه یک معنی را می رساند،

منتهی«رمز » مرحله خفیف

و «غمز » از آن شدیدتر و

«همز » نهایت شدت را می رساند.

5- حضور (شیطان) و قرین بودن،

 و اعود بک رب ان یحضرون...

6- سیخونک زدن برای تحریک و به جنبش درآوردن:

 آیه ۸۳ سوره مریم

 توزهم ازا؛

 هنگامی که شیطان انسانی را به کفر کشید و بر او مسلط شد، بر او سوار می شود و

 او را برای اقدامات بعدی تحریک می کند و به جنبش درمی آورد.

یعنی ابلیس دیگر کنترل افسار کافر را به دست گرفته و او را به خدمت خود درآورده است ،

خداوند در واژه «ازّ» تشدید «ز » را به کار برده که به معنای تحریک کردن و به جنبش درآوردن است.

 (مجمع البیان؛ ذیل آیه )

 دو واژه «همز » و «ازّ»

 هرچند در اصل معنا مشترک هستند و

 به معنای تحریک کرن و فشاردادن و به جنبش درآوردن است؛

 ولی تفاوتهایی نیز دارند؛

" همز" به معنای تحریک یا فشاری است که با پا به اسب وارد می شود تا حرکت کند و شتاب گیرد؛

ولی "ازّ" تحریک همراه با فشاری است که

با یک وسیله به جانور وارد می شود که می توان آن را به سیخونک تعبیر کرد.

یعنی برای حرکت بیشتر و شتاب آمیز کافران سیخونک می زند تا شتاب بیشتری بگیرند.

لفظ «ازّ» فقط درهمین آیه قرآن

 به کار رفته و لفظی غریب است.

 و گفته اند:

 به کار گیری لفظ غریب در سخن،

بر خلاف فصاحت و بلاغت است.

 اما باید گفت معجزه آن است که

 صاحب سخن لفظ غریب را بکار ببردوبر فصاحتش نیز مخلّ نباشد وازاین غریب ها در قرآن کم نداریم.

معنای غریب،

لفظ غریب را می طلبد،

 که اگر با لفظ دیگر ادا شود ،ویژگی معنی از بین می رود، و بر خلاف بلاغت می گردد.

راغب در مفردات می گوید:

 واژه «ازّ» در اصل به معنی جوشش دیگ و زیر و رو شدن محتوای آن به هنگام شدت غلیان است؛

 «ازّ القدر » یعنی دیگ چنان به جوش آمد که هرچه در آن بود زیر و رو شد؛

 و در اینجا کنایه از آنست که شیاطین آن چنان بر آنها مسلط می شوند که

 در هر مسیر و به هر شکلی بخواهند، آنان را به حرکت درمی آورند و زیر و رو می کنند!

البته شیطان بر کسی مسلط نیست ،

 فقط دعوتنامه‌ای دارد،

 آنچنانکه در نظام احسن انبیاء دعوتنامه دارند، فطرت و عقل دعوتنامه دارد.

اگر کسی در صراط الهی یک قدم بردارد،اورا ده برابر می برند.

 اما اگر انسان یک قدم به طرف گناه رفت همان یک قدم است ،

 امام سجاد ( ع) می فرمایند:

 "ویلٌ و من غلبت آحاده عشراته"

 بدا به حال کسی که یکی های او بر ده تا‌های او غالب بشود ،

 اگر کسی دعوتنامه شیطان را بر دعوتنامه خدا وانبیاء واولیاء وفرشتگان و فطرت وعقل مقدم داشت و

 از این پوست به در آمد ،شیطان بر او مسلط می شود ،

 انما سلطانه علی الذین یتولونه و الذین هم به مشرکون؛

تسلط شیطان تنها برکسانی است که

 ولایت او را پذیرا گشته و

 او را بت و معبود خود ساخته اند.

 (نحل/100)  


آیه 84

 فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا

پس عجله نکن بر آنها همانا ما می شماریم برای شان شمردنی

نعدّ: می شماریم،

 شمارش در هر زبانی در سه معنی به کار می رود:

1- شمردن فقط برای تعیین عدد.

2- شمردن به معنی به حساب آوردن، اهمیت دادن: فلانی فلانی را به حساب نمی آورد.

3- شمردن به معنی چیدن کنار هم و ذخیره کردن، و مهیا و آماده کردن.

در آیۀ مورد بحث به همین معنی سوم آمده؛ یعنی دربارۀ جامعۀ کفر وکافران عجله مکن ،

ما عوامل از هم پاشیدن شان را در درون شان "یک به یک جمع و آماده می کنیم"، 

وقتی که به نصاب لازم برسد از هم خواهد پاشید.


همۀ آیات قرآن معجزه و شگفت هستند،

 اما دو آیه 83 و 84 شگفتر هستند،

و همین طور لفظ «نَعدّ» که

در قرآن بدین معنی

 فقط در این آیه به کار رفته است ،

 مثل" أَزًّا" که فقط در آیه 83 مریم به کار رفته

که نه «نٌعدّ» است که

 به معنی «جمع کردن و فراهم آوردن امکانات» باشد و

نه به معنی شمردن محض، است.

بلکه به معنی این است که «فراهم آوردن تدریجی و یک به یک» را در بر دارد.

فلا تعجل علیهم...

سقوط جامعه ها همیشه در اثر عوامل براندازنده و متلاشی کنندۀ درونی است،

 پوسیدگی از درون و رسیدن عوامل از هم پاشنده به حد تام و کامل خود، 

جامعه را مانند میوه رسیده می کند که تنها به یک نسیم نیازهست که 

آن را از شاخه درخت به زمین ساقط کند.

این سنت الهی و رسم و آئین آفرینش است در سقوط جامعه ها.

قرآن و اهل بیت علیهم السلام، همه چیز جهانِ کائنات، و

 همه چیز تاریخ و روند روزگار را، در جهت حق و حقیقت می بینیند

و سرنوشت نهائی تاریخ را نیکو و زیبا می بینند،

این بینش ونگاه برعظمتی استواراست که صبرتنگ وعمرکوتاه افراد بشری،ازچنین نگرشی ناتوان است،

زیرا انسان با توجه به عمر کوتاه خود عجله می کند،

لیکن باید خدائی خدا و  «أَلْفَ سَنَة = هزار سال» را هم در نظر داشته باشد.

عجول بودن دو نوع است:

عجول بودن آفرینشی و

عجول بودن در رفتار انسانی.

این که انسان در آفرینش خود یک موجود عجول آفریده شده، عیبی یا نکوهیدگی ای برای او نیست و

 آیه های «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلً» و «کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً» در مقام نکوهش نیستند ،

بلکه در مقام «انسان شناسی» هستند.

 حتی اشرف المرسلین (ص) نیز این نوع عجله را داشت که قرآن می فرماید

  "وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى‏ إِلَیْکَ وَحْیُهُ "

 و در این آیه می فرماید:

 "فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا "

 در این آیه ها پیامبر معصومش را از گناه نهی نمی کند،

بل او را به چشم انداز دورتری دعوت می کند.

 چون دید و بینش ما در مقیاس بشری است.

و گرنه انسان سالم در خیر خواهی عجول است،

و این خصلت نکوهیده نیست،

 آنچه نکوهیده است

 "پای گذاشتن روی قانون علت و معلول "

و «به هیچ انگاشتن نظام قدَرها و فرمول های آفرینش» در عمل است.

به پیامبر (ص) می فرماید:

 با صبر و حوصله و نگرش بشری به این موضوع نگاه مکن،

با صبر و نگرش سنّت الهی و قانون آفرینش نگاه کن...

زیرا پیامبر اسلام(ص) که اشرف المرسلین است، عجلۀ منفی ندارد که آیه نهی کند ،او معصوم است.

 مرادو هدف آیه

 تبیین ماهیت موضوع است،

 می فرماید:

 این موضوع وقت بر و زمان بر است.

 نمی گوید «تو عجله کردی و نباید عجله می کردی ».

 در عرف مردم نیز گاهی برای این که زمانبر بودن یک موضوع را بیان کنند،

 به کسی که هیچ عجله ای نکرده، می گویند: عجله نکن این کار زمانبر است.

 آیه در مقام بیان است

 نه در مقام نهی از یک رفتار،

 

بسم الله الرحمن الرحیم

جمع بندی سوره مریم

از کلام علامه جوادی آملی

وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً

یعنی اموال هیچ کسی, فرزندان هیچ کسی, قبیلهٴ هیچ کسی با او نیست و

 انسان وقتی وارد صحنهٴ برزخ و بعد می‌شود تنهاست،

اما در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 32 می فرماید :

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ

 همین که مرد متّقی, زنِ باتقوا, انسان باتقوا رحلت کرد در هنگام قبض روحش و

 هنگام ورود به برزخ با فرشتگان تکریم همراه است تنها وارد برزخ نمی‌شود ،

ملائکه می‌آیند سلام عرض می‌کنند درِ بهشتِ برزخی را باز می‌کنندو

 بعضیها هم چون برزخشان سریعاً می‌گذرداینها را سریعاً وارد بهشت می‌کنند درِبهشت را بازمی‌کنند که

همیشه باز است البته, به اینها سلام عرض می‌کنند می‌گویند سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ و...,

این‌چنین نیست که مردان باتقوا تنها از قبر برخیزند کسی آ‌نها را تکریم نکند, 

تنها بمیرند کسی آ‌نها را تکریم نکند آنها با جلال و شکوه از دنیا وارد برزخ می‌شوند,

 با جلال و شکوه در برزخ سر از قبر برمی‌دارند وارد صحنهٴ قیامت می‌شوند،

 پیغمبراکرم (ص) به حضرت امیر(ع) فرمود: 

یا علی! اینها مستقیماً با این جلال و شکوه وارد می‌شوند و ذات اقدس الهی به فرشته‌ها می‌فرمایدکه

 اینها را معطّل نکنید اینها را سریعاً وارد بهشت بکنید ...

انَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً

یعنی کسانی که حُسن فعلی و فاعلی را جمع کردند ،

یعنی هم مؤمن‌اند و هم کارِ خوب می‌کنند،

 اگر کسی مؤمن باشد و کار خوب نکند حُسن فاعلی دارد ولی فاقد حُسن فعلی است

اگر کسی کارِ خوب می‌کند ولی مؤمن نیست ،

این از حُسن فعلی برخوردار است ولی فاقد حُسن فاعلی است،

 هر کدام از اینها از فیض خاصّ الهی بی بهره‌اند کسی که جامع بین حُسنین‌ است

 او از این فیض بهره می‌برد

اگر "إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا" همراه با "وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ"باشد"سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً". 

مودّت به دست اوست

 و تازه برخی از مفسّران گفته اند «سین» "سَیَجْعَلُ" , 

«سین» تسویف است برای اینکه بعدها خدا قرار می‌دهد

همهٴ ما دربارهٴ وجود مبارک حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) عرض می‌کنیم:

 «السلامُ علیک یا وارث عیسی» ما هم موظّفیم وارث عیسی باشیم 

منتها به هر اندازه‌ای که به انبیا ارتباط داریم به همان اندازه ارث می‌بریم

 اگر وجود مبارک عیسی فرمود: ﴿وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ

ما هم وارث حضرت عیسی باید باشیم هر جا هستیم منشأ خیر و برکت باشیم ،

نگوییم کار ما این است به ما چه, نه خیر هم به ما چه هم به تو چه هم به او چه,

 این کارِ مردم راه انداختن می‌شود ﴿وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ که 

وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: 

«نفّاعاً» آدم هر جا هست منشأ نفع و برکت باشد این وارث حضرت عیسی بودن است,

مسئلهٴ معاد مکرّردر سوره آمده است،

 برای اینکه مهم‌ترین عامل اخلاقی همان مسئلهٴ معاد است

 گرچه مسئلهٴ مبدأ اثر علمی دارد

 اما اثر عملی وابسته به جریان معاد است

در حجاز مشرکین خدا را به عنوان الله قبول داشتند,

به عنوان الرحمن قبول داشتند

اما به عنوان ربّ و اله نمی‌گفتند او اله ماست او ربّ ماست

قرآن فرمود:

 اگر الله را قبول دارید الله همهٴ این کمالات و اسما را داراست,

 اگر الرحمن را قبول داریم الرحمن همهٴ این کمالات را داراست

﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی

 آنها می‌گفتند الله, می‌گفتند الرحمن

 اما نمی‌گفتند ربّنا, الهنا, الهشان همان بتهایی بود که می‌پرستیدند.

 

﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً

حرفی است آموزنده برای هر عصر و مصری که

 اگر خدای ناکرده ما هم راه پیشینیانمان را در این انقلاب نرویم 

همین مشکل را پیدا می‌کنیم.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.