سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

آیه های زندگی

راست می گویند که :
رنگِ رخساره خبر می‌دهد از سرّ‌ درون. 
چهره آدم‌ها انگار تابلویی است که ورای همه نقش‌ها و رنگ‌هاش می‌شود حکایت‌ها خواند و نوشت.
می‌شود غم‌ها و شادی‌ها، اضطراب‌ها و اطمینان‌ها، امیدها و ناامیدی‌ها، حتّی پاکی‌ها و ناپاکی‌ها، نورها و تاریکی‌ها را از پس خطوط به ظاهر مبهمِ چهره‌ها فهمید.
در آستانه زندگی جاودانه ما ،در آن انتقال عظیم،در آن روز بزرگ، چهره‌ها نیز به روایتِ آیه‌ها ماجراهایی دارند برای خودشان. 
انگار آن روز بیش‌تر از هر وقتِ دیگری می‌شود حال و هوای آدم‌ها از روی چهره‌ها خواند.
      روزی که چهره‌ها، نشانه‌اند؛
      پراز تضاد و و تقابل و تباین.
آن روز بعضی از چهره‌ها سیاه‌اند و 
بعضی چهره‌ها سفید. 
تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ. 
(آل عمران/ ١٠۶) 
بعضی چهره‌ها شادوخرم‌ وتروتازه‌اند.
بعضی‌‌ چهره‌ها عبوس و گرفته ،
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ… وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ 
(قیامت/ 22 و 24)  
بعضی چهره‌ها روشن و گشاده‌اند، 
خندان و مسرور؛
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ 
(عبس/ 38 و 39)  
بعضی چهره‌هاانگار روی‌شان غبار نشسته، 
انگار تاریکی فراگرفته چهره شان را ،
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَة.ٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ 
(عبس/ 40 و 41)  
بعضی چهره‌هاذلت‌بارند،خسته ورنجورند؛
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ. عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ
(غاشیه/ 2و 3) 
بعضی چهره‌هاباطراوت‌اندوحاکی ازنعمت؛
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ. (غاشیه/ ٨)

چهره ها در این دنیاهرچقدر خسته و رنجور و ناراحت و نامید باشد، عمق ا‌ش به خستگی‌ها و ناامیدی‌ها و رنج‌های آن روز نمی‌رسد.
هرچقدر هم که گشاده و خوش‌حال و شادان و باطراوات باشد، عمق ا‌ش به خوش‌حالی‌ها و شادی‌ها و طراوت‌های آن روز نمی‌رسد.

اللهمّ بیّض وَجهی یومَ تسودّ فیه الوجوه و لا تسوّد وَجهی یَوم تَبیضّ فیه الوُجوه.
( بخشی از دعای وضو)