سوره مبارکه سبا
مقدمه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ
بزرگان می فرمایند:
«الله» اسم جامع خداوند است.
اسم جامع یعنی همه اسماء دیگر تحت پوشش اوست.
تمام اسمای الهی که در دعای جوشن کبیر یاد می شود،
همه تحت پوشش اسم «الله» است.
الله یعنی حقیقتی که همه اسماء حسنی را دارد و
همه عالم، تحت پوشش اسماء حسنی اوست و با اسماء حسنای او اداره می شود و الوهیت او در همه عوالم جاری است.
الله، اسم و نام گذاریِ ما نیست، بلکه حقیقتاً او اله است و
حقیقتاً همه فقیر الوهیت او هستند،
معنای «بسم الله» هم همین است.
یعنی همه امور، با اسماء الهی اداره می شود.
اگر به ما می گویندکه
هر کاری را با بسم الله شروع کنید،
یعنی «أَسْتَعِینُ عَلَى أُمُورِی کُلِّهَا بِاللَّهِ»؛یعنی به اسمِ «الله» استعانت داشته باشید.
انسان موحد با بسم الله زندگی میکند، اگر می خورد، می خوابد، می آشامد، تکیه به اسباب ندارد ،بلکه اسماء حسنای الهی را می بیند و خود را فقیر الوهیت او می یابد.
فقرهای ما، طُرُق ارتباط ما با خدای متعال است. فقرهای ما، راه های اتصال ما است.
کسی که فقر خودش را به غیر تکیه می دهد، محجوب می شود.
یعنی گمان می کند که این بت ها هستند که او را اداره می کنند،
لذا مبتلا به آلهه متعدد می شود.
عجزها، جهل ها و ناتوانی های نامتناهی خودش را نمی بیند.
اگر کسی فقرها و اضطرارهای خود را به غیر تکیه نداد،با اضطرار خود، خدای متعال را می یابد و وقتی یافت، می بیند که
او است که با اسماء حسنای خود عالم را اداره می کند.
انسان موحد اگر می خورد، با بسم الله می خورد. اگر نگاه می کند، با بسم الله نگاه می کند.
اگر راه می رود، با بسم الله راه می رود؛
معنایش این است که
وقتی پا روی زمین می گذارد، کاری به سفتی زمین ندارد،چون می داند این زمین به خودی خود، هیچ سفتی ای ندارد.
اگر اراده الهی باشد واسمای الهی زمین را نگه بدارد ،می توانید روی این زمین پا بگذارید، اگر نگه ندارد، نمی توانید پا بگذارید... هوا، زمین و آب برای انسان موحد یکسان است و فرقی نمی کند.
چونمی داند اگر اراده الهی باشد، او را چه در آب و چه در زمین حفظ می کند،
اگر اراده الهی بالعکس شود، زمین انسان را فرو می برد و آب او را حفظ می کند.
او فقر خود و غنای خداوند را می فهمد و می داند این عجزها تکیه گاه می خواهد و می فهمد که همه تکیه گاه های دیگر هم مثل خود او شکننده هستند و همه احوالش حالتِ انسان غریق است.
خداوند هر اراده ای بکند، در اعماق وجود ما جاری و نافذ است. اراده او است که ما را دگرگون می کند.
همه ما تحت نفوذ او هستیم، اما اگر دقت نکنیم، تصور می کنیم که تحت نفوذ شرایط هستیم ،
عوامل دیگر و شرایط مادی روی ما اثر می گذارند.
کودک هستیم، رشد پیدا می کنیم، نوجوان می شویم، جوان می شویم، مسن می شویم، پیر می شویم، از دنیا می رویم. همه این ها را تحت تاثیر شرایط می بینیم.
ولی اگر کسی به مقام توحید برسد، در می یابد که همه ی مِلک و مُلک عالم ازاوست.
هم مالک و هم مَلِک همه هستی است.
هیچ کس مالک هیچ چیزی در هستی نیست،
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض...
خود ما هم حقیقتاً در مُلک و مِلک او واقع شده ایم که
همه حول و قوه ما، باید مجرای فرمان او بشودو
در مقابل کبریایی او بایدهیچ مِلکی و مُلکی برای خودمان قائل نشویم.
همه عالم را مُلک او بدانیم.
همه حول و قوه مان و امکاناتی را که به ما داده شده، مُلک او بدانیم،
مِلک او بدانیم و به او برگردانیم.
اگر انسان برای خودش احساس مالکیت کند، می شود شریک خدا...
در مناجات امیرالمومنین( ع) در مسجد کوفه می فرماید :
مَوْلَایَ یَا مَوْلَایَ أَنْتَ الْمَالِکُ وَ أَنَا الْمَمْلُوکُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَمْلُوکَ إِلَّا الْمَالِک
می گویند:
خانی نوکری داشت که روزی یک سکه به نوکر می داد و او درون قلک می انداخت. قلکش که پر شد هرچه به او می گفت دیگر حرف گوش نمی کرد به او گفتند چرا حرف گوش نمی دهی گفت من دیگر خودم خان هستم.یک قلک پول دارم! ما هم گاه خیال می کنیم خان هستیم،
و لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...
سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» مکی است،
مسایل مطرح در سوره ،توحید و وحی و نبوّت است،
اما عنصر محوری، جریان معاداست و بیشتر از مسئله وحی و توحید, یکی پس از دیگری آیات معاد ذکر میشود...
سوره مبارکه سبا
آیه 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ
بسم الله الرحمن الرحیم
یعنی آنچه که از خدا به عالم مى رسد دو گونه نیست که خیر و شرباشد.
بلکه آنچه از او مى رسد همه رحمت است که شامل جماد و نبات و حیوان و انسان به تمام اقسامش مى گردد.
رحمان رحمت واسعه پروردگاراست و شامل همه موجودات ؛
رحیم رحمتی است که جاودانگى دارد و تنها شامل آن بندگانى است که از طریق ایمان و عمل صالح; خود را در مسیر نسیم این رحمت خاصه حق قرار داده اند!!
اگر کسی تکیه اش به اسم اللهِ رحمانِ رحیم باشد،
ونوررحمت الهی به قلب انسان بتابد ؛این آدم میرسد به مقامی که روی آب هم راه می رود.
روی هوا هم راه می رود. می رسد به اسم اعظم....
"الحمْدُ لِلَّهِ الَّذی
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ..."
چرا حمد بر مالکیت خدا؟؟
حمد بر مالکیت خدا چه اثر تربیتی دارد؟
الحمدلله یعنى همه حمدها، همه ثناها برای الله است و اصلا جلوه خداست که همه ثناها را به خودش جذب مى کند ،
غیرخدا حرفى نیست ؛ هرچه هست از اوست. هرچیزی که وجود پیدا مى کند،
یک جهت کمال داردو یک جهت نقص ، جهت وجودى کمال است و نور که از اوست،
نقص و «لا»ها از او نیست و هیچ تعریفى براى «لا» واقع نمى شود،
همیشه تعریفها براى وجود واقع مى شود، براى کمال واقع مى شود
و هیچ «کمال» ی در عالم وجود ندارد الّا یک کمال، و آن کمال اللَّه است؛
پس همه حمدها برای اوست...
و
انسان در دنیا بیشتر با مالکیتهای اعتباری مأنوس است.
اما توجه به مالکیت حقیقی مطلق و نامحدود خدای سبحان است که او را رشد میدهد.
دنیای امروز انسانها را با عنوان "اعتماد به نفس" و یا "اعتماد به موجودی همسان" فریب میدهد و مکرر در گوش او زمزمه میکند که همهی اختیارها و کارها بدست تو ویا اسباب بشری و مادی است ...
امام رضا علیه السلام در سجده نماز خود به خداوند عرض میکند :
لَکَ الحَمدُ اِن اَطَعتُکَ وَلا حُجَهَ لِی اِن عَصَیتُکَ وَ لا صُنعَ لِی وَلا لِغیری فِی اِحسانِکَ وَلا عُذرَ لِی اِن اَسأتُ ما اَصابَنِی مِن حَسَنَه فَمِنک...
( بحار الانوار ج 49 ص 117)
تمام حمدها از آن توست آن گاه که اطاعت کردم و هیچ عذری ندارم آنجایی که نافرمانی تو نمودم.در احسانهایی که بر من روا داشتی نه خود نقش داشتم و نه دیگران و هر نیکی که به من رسید از جانب تو بود...اگر آدم باورکند که تمام محامد ازآن الله است دیگر در دلش شرک واقع نمى شود و خود را مالک چیزی نمی داند.
ما نه خودمان را به درستی مى شناسیم، نه خدایمان را ،
نه باورمان آمده است که خودمان چیزى نیستیم و نه باورمان آمده است که همه چیز اوست، وقتى این باور در کار نبود، هرچه برهان بر آن اقامه بشود فایده ندارد.
اگر انسان خودرا مالک و حاکم دید، «غافل» است و
اگر فکر کرد که کارها به دست خودش است،«معجب به نفس» می شود
و اگرانجام امور را به اسباب غیر الله ارجاع داد، «مشرک» می شود.
یعنی انسان خدا را گم می کند؛ هرچند بقیه را پیدا کند .
حال اینکه، کل قصه ما این است:
«أنت الحی و أنا المیت
«انت القوی و انا الضعیف»،
«أنت العالم و أنا الجاهل»،
أنت الدائم و أنا الزائل
«أنت الباقی و أنا الفانی...
گاه آدمی مى گوید که جهنمى هست، بهشتى هست؛
گاهى اعتقاد هم دارد؛اما باور کردن، غیر اعتقاد علمى است،
برهان هم دارد، اما باور داشتن مسئله دیگرى است.
عصمت انبیا به دنبال این باور است. وقتى باور باشد تخلف ممکن نیست .
گاه انسان عقلاً یک چیزى را ادراک مى کند ،لکن چون باورش نیامده تبعیت نمى کند؛
آن وقتى که باورش بیاید تبعیت مى کند. «ایمان» عبارت از این باور است.
علم به پیغمبر فایده ندارد، ایمان به پیغمبر است که فایده دارد.
و
برهان اقامه کردن بر وجود خداى تبارک و تعالى نیز کافى نیست،
ایمان باید بیاورد انسان؛ قلب او باور بیاورد و خاضع شود براى او.
اگر انسان باورکردکه مبدایى براى این عالم هست، و منتهایی و بازخواستى ،
وباور کند که مردن فنا نیست و انتقال از یک نقص به کمال است؛
این باور انسان را نگه مى دارد از همه لغزشها.
مهم این است که این باور چگونه بیاید؟
نباید توهم مالکیت و غنا در ما شکل بگیرد ، مالکیت و غنایی در کار نیست،
همه توهم است،حتی آدمی مالک جسم خود نیز نیست که بتواند از پیری و مرگ و بیماری آن را حفظ کند...
در سورهٴ مبارکه سبأ،
جریان قیامت در برابر دنیا وحکمت خدا و خبیر بودن خدا مطرح میشود،
یعنی کارِ او منشأ حکمت و منفعت و غایت و هدفمندی است،
خبیر است یعنی به تمام ذرّات و جزئیات آگاه است که
خبیر, دقیقتر از علیم است.
علیم ناظر به مطلق اشیاست چه کلی چه جزئی,
اما خبیر یعنی خُبرهبودن ناظر به امور جزئی است،
سمت و سوی سوره درجهت تبیین معاد است،
چون مشکل ناباوران معاد این است که
"ذرّات آدمی که با مرگ گُم می شود، چگونه خدای سبحان دوباره اینها را احیا میکند "،
این است که میفرماید خبیر است،یعنی به تمام ذرّات آگاه است ...
آغاز پنج سوره با حمد است ،
«فاتحةالکتاب» و «انعام» و «کهف»و «سبأ» و «فاطر»
آنچه در آغاز سوره ذکر شده به منزله متن است و آنچه تا پایان سوره میآید ،به منزله شرح...
در آغاز سوره سخن از حکیمِ خبیراست
وتا پایان سوره, تبیین و تشریح حکمت و خبیر بودن خدا...برای بیان و تشریح لزوم معاد از حکمت خدا استفاده شده است،
یعنی طرح مسئله معاد بر اساس مسئله حکیم بودن خداوند است ،
یعنی یقیناً معاد هست ،چون کار خدا حکیمانه است ،چون او خبیر است و به تمام ذرّات و جزئیات آگاه است .
چرا عالَم معاد دارد؟
اگر روز حساب و کتابی نباشد،عالم میشود عالَم لغو، میشود عالَم باطل.
می فرماید که بطلان در عالم راه ندارد .چون عالم, کارِ ماست وهرگز کار باطل و عبث از خداوند حکیم و خبیر ممکن نیست.
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً
کلّ صحنه باید به مقصد برسد ، حتی خیال ظریف و ضعیف گوشهٴ ذهن نیز اگر هدف و حساب نداشته باشد میشود لغو,
وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ
بدانید تمام ذرّات ذهنتان را او میداند،پس مواظب خاطراتتان باشید ،چون حتی ذهن و ذرّات و خاطرات ذهن نیز جزء مخلوقات عالَم است.
خداوند حکیم و خبیر است و مگر ممکن است حکیم, کار عبثی بکند ،
تمام خاطرات ما حسابشده است ،تمام قیام و قعود ما حسابشده است...
می فرماید:
ما نظم عالم را برای شما بازگو میکنیم تا این نظم حکیمانه, شما را به مقصد برتر و والاتر برساند،
آن نظم حکیمانه این است که خدای سبحان هر آنچه آفرید با حکمت و آگاهی آفرید...
معاد بحث بسیار جدی و اصلی قرآن است،
امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
اگر کسی دنیا، آخر نگاهش باشد.
تمام روابطی که برقرار میکند به اندازه همینجا است.
مقیاسها و قیاسها اثر گذارند.
اگر کسی حساب هایش
براساس حیات دنیا باشد،
حقیقتاً باور به معاد ندارد.
شاید در تمامی جاهایی که قرآن بحث انبیاء را مطرح میکند و
در بسیاری از جاهایی که بحث آسیبها را مطرح میکند،
تنها راه نجات را باور به معاد میداند.
هرچقدر جامعه و فردی باور به معاد در او قویتر شود؛ تمام معادلات در او تغییرخواهد کرد.
کسی که باور به معاد ندارد تحت سیطره قواعد دنیاست.
اما کسی که آخرت و خدا در او حاکم است، سنتهای دنیا به عنوان ارزشهای دنیا حاکم بر او نیست.
و
مهمترین مساله برای جریان هدایت جامعه، اعتقاد به معاد است و در حقیقت در این جریان بیش از اینکه اعتقاد به توحید اثر داشته باشد، اعتقاد به معاد اثر دارد،
البته اعتقاد به معاد چیزی به غیر از توحید نیست،
اما آنچه که جامعه را اصلاح میکند مساله معاد است.
اعتقاد به این که هر عمل آدمی زنده است و موجود زنده از بین نمیرود وسرگردان و شناور نیست ،
اینکه هر عملی که انسان انجام می دهد چون در نظام هستی میافتد، زنده است، و چیزی که در دایره نظام هستی قرار گرفت معدوم نخواهد شد.
اگر کسی کاری کرد یا حرفی زد این حرف در همان وقت که موجود است که معدوم نیست؛ این حرف یا این کار را اگر از کلّ دایره هستی بخواهند بیرون بکشند بازهم مستلزم آن است که او را از جای خودش بیرون بکشند و این هم محال است, پس این کار یا حرف هست, و اگر هست اثر دارد، مگر میشود چیزی در عالم موجود باشد و بیاثر؟!
خداوند می فرماید :
آنهایی که ستم کردند و بیراهه رفتند منشأ همه این بی راهه رفتن ها فراموشی روز حساب است.
اعتقاد به معاد است که سازنده است و صرف اعتقاد به توحید و مبدأ کافی نیست.
اگر معاد نباشد، اخلاق نیز ضامن اجرایی ندارد.
سوره -مبارکه سبا
آیه 3
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ
قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْب
لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْض
وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ
و کسانى که کافر شدند گفتند رستاخیز براى ما نخواهد آمد بگو چرا سوگند به پروردگارم که حتما براى شما خواهد آمد [همان] داناى نهان[ها] که هموزن ذره اى نه در آسمانها و نه در زمین از وى پوشیده نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن است مگر اینکه در کتابى روشن [درج شده] است.
سهم معاد؛ در جریان تربیت بیش از سهم توحید است،
زیرا مردمان،گرفتار ارباب متفرّقه اند وبدین جهت مسئلهٴ معاد را نظرا ویا عملا منکر ...
اگر جامعهای تفکر معادی نداشته باشد ،هیچ راهی برای تعلیم و تربیت او نیست،
برای اینکه روز مسئولیت و پاسخدهی ندارد،
حتی کسانی که منکر معادند، وقتی از مسائل مادی خسته شوند، رو به عرفانهای کاذب میآورند .
قرآن کریم بر مسئلهٴ معاد خیلی تکیه داردکه هیچ عملی از بین نمیرود،
که انسان قبل از عمل مالکِ عمل است،
اما بعد از انجام مملوک فعل است ، هر جا آن فعل یا آن قول برود فاعل رانیز به دنبال خود می برد ...
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا
لاَ تَأْتِینَا السَّاعَةُ
ساعت، زمانسنجى دقیق است که آدمى را نسبت به حال و آینده، هوشیار مىنماید،
و در رشته جامعه شناسى توحیدى، ساعه عصایى است براى برخاستن تا از زنگ دقیقه شمارِ قیامت ، باز نمانیم و اسیرروزمرگیها نشویم.
سَّاعَةَ از سَعَ می آید یعنی «دویدن»، دنیا در حال دویدن است و نتیجه دویدن دنیا قیامت است،
یعنی مقصد دنیا قیامت است...
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَأْتِینَا السَّاعَةُ
ناباوران ، به خود، دلدارى مىدهند که قیامت نیست،
اینها خیال میکنند معاد این است که این مردهها از قبرستان برگردند و بیاینددوباره دنیا و هزار توجیه علمی و عقلی دارند در رد این مساله!!
حال اینکه دنیا جای آزمون است و انسان دوباره به محلّ آزمون برنمیگردد وباید به مقصد برودو معاد مقصد است نه برگشت ...
تکیه روى کلمه " رب" بخاطر این است که قیامت از شؤون ربوبیت است،
چگونه ممکن است خداوند مالک و مربى انسانها باشد و آنها را در مسیر تکامل پیش ببرد اما نیمه کاره رها کند و با مرگ همه چیز پایان گیرد، و زندگى او بى هدف و آفرینش وى هیچ و پوچ شود؟!
یکى از اشکالات مخالفان معاد این بوده که می گویند که
به هنگام خاک شدن بدن انسان، و پراکنده شدن اجزاى آن در اطراف زمین، چه کسى مىتواند آنها را بشناسد و جمع کند و به زندگى نوین باز گرداند؟
از سوى دیگر چه کسى مىتواند حساب این همه اعمال بندگان را در نهان و آشکار و درون و برون نگاه دارد و به موقع به این حسابها برسد؟
لذا در دنباله آیه اضافه میکندکه او از تمام امور پنهانى با خبر است و به اندازه سنگینى ذره اى در تمام آسمانها و نه در زمین از حوزه علم بى پایان او بیرون نخواهد بود :
عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ
و نه کوچکتر از ذره، و نه بزرگتر از آن،
مگر اینکه همه اینها در کتاب مبین ثبت و ضبط است :
وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ
#سوره -مبارکه سبا
آیه 4
لِیَجْزِیَ
الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات
أُولَئِکَ لَهُمْ
مَغْفِرَةٌ وَ
رِزْقٌ کَرِیمٌ
تاکسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند پاداش دهد؛ آنانند که برایشان آمرزش و روزى نیکو مقرّر است.
آیه هدف ویا یکی از اهداف قیامت را بیان مى کند،
و یا به تعبیری دلیل بر لزوم چنین عـالـمـى را بعد از جهان کنونى را مى فرماید،
لِیَجْزِیَ
الَّذِینَ آمَنُوا و
عَمِلُوا الصَّالِحَات
تا پاداش دهد کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند.
اولئک لهم مغفرة ورزق کریم
برای آنها مغفرت و رزق کریم است.
مغفرة از ماده غفر به معنی ستر و پوشش است
یعنی خدا پردهای روی نواقص و کم کاریهای آنان میاندازد تا
عیوبشان مشاهده نشود و
تنها کمالاتشان ظهور و بروزداشته باشد.
مغفرت به جهت رفع نقصان و کمکاریهایی که از مؤمنین ناآگاهانه در گذشته صادر شده است.
در مورد رزق کریم گفته اند شاید همان صفات الهی است که خدا در اختیار مؤمنین قرار می دهد و آنان را متصف به صفات خویش میسازد، ،
وشاید رزق کریم، نعمت خاصی است که در اختیار مؤمنین قرار میگیرد؛ اما نه نعمت به تنهایی؛ بلکه نعمت به ضمیمه اکرام خاص خدا.
گاهی خداوند عطاهای خاصی دارد که اکرام خاص خود رانیز ضمیمه این عطایا میکندو
با با این کار عظمت مؤمنان را در مقابل دیگران برملا میکند،
خدا مکرم است و بندهاش را اکرام شده میخواهد ،
نه تنها رزق در اختیارش قرار میدهد بلکه رزقش را سبب عظمت و اعتبارش میکند...
و شاید
رزق کریم نور معرفةالله و محبت الله است،که
این نور وجود بندگان را مملو از معرفت و محبت حق تعالی میکند ،
اگر معرفت و محبت حق به کسی داده شود ،
نهایت اکرام خدا نسبت به اوست،
وشاید
رزق کریم لذات روحانی است،
چون لذات جسمانی محدودیت دارد و پایدار نیست ،
اما لذات روحانی باقی و جاودانهاند.
وقتی خدای سبحان به کسی رزق کریم میدهد،
یعنی او را از لذات روحانی خاص بهرهمند میکند.
وشاید
رزق کریم رزق بدون پیشبینی است،
رزق من حیث لا یحتسب است...
وشاید بتوان گفت که
کریم اسمی است که جامع همه خوبیها است و
رزق کریم رزقی است که همه کمالات در آن جای گرفته است،
خدای سبحان به مؤمن روزیی میدهد که
این روزی حاوی همه خیرات و کمالات است و
به واسطه این روزی او را از تکریم ویژهای بهرهمند میسازد...
رزق کریم رزقی است که بواسطه آن ، رزّاق مشاهده میشود ،
رزق کریم رزقی است که بنده را از خود رزق عبور داده و او را به خدا میرساند.
با رزق کریم،انسان حامل اسرار الهی واز علوم و معارفی آگاه میشود که
بسیاری از مردم از آن غافلند ،فقط مؤمن میفهمد .زیرا سرّ در اختیار مَحرمان قرار میگیرد،
مؤمن مَحرم حریم حق شده و از اسرار الهی بهره میبرد.
رزق کریم رزقی است کهبا آن بنده ولیّ خدا میشود...
ولایت در زبان عرب به معنای دو چیز جدای از یکدیگر است که چنان به هم میچسبند که بینشان هیچ فاصله ای نیست مانند دو انگشت دست که از یکدیگر جدایند ولی اگر به هم بچسبند بین آنها هیچ فاصلهای نیست،
با توجه به این معنا
بنده مرزوق دوست صمیمی خدا میشود،
به گونهای که بین او و حق هیچ نعمت و نقمتی فاصله و عایق نشود،
خوشیها و ناخوشیها او را از حق جدا نکند.
رزق کریم، تنها برای مصرفکنندگان
معرفه و شناخته شده است و سایرین نسبت به آن ناآگاهند.
رزق کریم فقط برای صاحبانش معرفه است،
یعنی اگر خدا بخواهد بندهای را تکریم خاص کند
او را از رزق کریم بهرهمند میسازد و
حجابها و موانع این رزق را برای او کنار میزند.
رزق کریم نماد کرم و کرامت خدای سبحان است ،
پس رزقی است که کاملترین کیفیت و بیشترین میزان الطاف حق را داراست ،
این رزق همه زندگی بنده را تحت الشعاع قرار میدهد...
سوره مبارکه سبا
آیات 7،6،5
عدهای ممکن است بگویندکه آنچه خداوند از قول منکران معاد می فرماید،
مربوط به دوران قدیم و زمان جاهلیت انسان است و امروز با پیشرفت معارف و علوم عقلی ،
بشر استدلالات قویتری از آنچه در آن روزگار بوده است را مطرح و به میدان آورده است که با بیانات ساده و قدیمی قرآن نمیتوان به آنها پاسخ داد !
اما؛ اینگونه نیست که خداوند دست روی شبهات ساده و واضح البطلان گذاشته و از شبهات سنگین و اصلی صرف نظر کرده باشد.
بلکه قرآنکریم کتاب تمام بشریت است، لذا تمام افکار بشری را به صورتهای گوناگون مطرح و نقد نموده است ،
از آنجا که مخاطب قرآن تمام بشریت است و سطوح فهم همه نیز یکسان نیست،
خداوند مسائل را طوری بیان کرده است که
اولاً سوال به صورت کامل مطرح شده باشد و
کسی نتواند بگویدکه منظور ما و اعتقاد ما چنین نیست،
ثانیاً همه در هر سطحی که باشند به راحتی سؤال را دریافته و
پاسخ تام و کاملی نیز برای آن دریافت کرده باشند.
در واقع باید گفت که
خداوند در پاسخگویی به مخالفان و منتقدان هم عمق شبهه را بیان کرده و
هم واهی بودن آن را به نمایش گذاشته است تا
بدین وسیله هم سوال را بیپاسخ نگذاشته باشد و
هم به خوانندگان سستی و سادهبودن اشکال را بفهماند...
قرآن کریم مخاطبان و شبههافکنان را به دو دسته تقسیم کرده است:
1. افراد ساده و بیبهره از علم و کمال
2. افراد به ظاهر عالم و دانشمند
و شبهات و اشکالات هریک را متناسب با جایگاه علمی آنها پاسخ میدهد ،
مثلا؛گروه اول با دید تردید مینگرند و میگویند بعید است که چنین حیاتی وجود داشته باشد،
أَءِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا ذَالِکَ رَجْعُ بَعِید،
وگروه دوم کسانی هستند که
با مطالبی به ظاهر عالمانه و مستدل انکار معاد میکنند :
وَقالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَنَحْیا وَما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ
و گفتند:
«این جز زندگى پست (دنیاى) ما نیست؛ مىمیریم و زنده مىشویم و
جز روزگار، ما را هلاک نمىکند...
اینان در تفکر الحادی انسان را حیوانی متکامل و پیشرفته میدانند و روح انسانی را برای او نمیپذیرند و آن را مادی و از خواص ماده میدانند و نهایت حیات انسان را همانند دیگر حیوانات و نباتات منحصر در همین دنیا میدانندو
مرگ را انتهای حیات معرفی کرده و روح انسانی و مجرد را از انسان حذف میکنند و محور ثبات و جاودانگی را در انسان انکار ...
که در این صورت مطرح کردن حیات بعد از نابودی کامل امری خلاف عقل و منطق خواهد بودکه چطور امکان دارد چیزی که به صورت کامل نابود شده است دوباره موجود شود.
وَقالَ الَّذینَ کَفَرُوا
هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلیرَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ
إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ
إِنَّکُمْ لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ؛
و کسانی که کفر ورزیدند، گفتند:
آیا شما را به مردی راهنمایی کنیم که به شما خبر میدهد:
هنگامی که (مردید و) کاملاً متلاشی شدید،
قطعاً (بار دیگر) شما آفرینش جدیدی خواهید یافت؟!
بنابراین وقتی مبداء ماورای ماده انکار شود و همچنین محور ثبات، وحدت و جاودانگی انسان نادیده گرفته شود این پرسش مطرح میشود که
پس از مرگ که خود حقیقتی غیر قابل انکار است چه اتفاقی میافتد و
بر اساس این مبانی باطل درصدد پاسخ برخواهد آمد و
معتقد میشود ما را روزگار و طبیعت از بین میبرد و
پس از آن هیچ خبری در عالم نخواهد شد و کاملاً نابود و معدوم خواهیم شد و کسی را که ادعا میکند علاوه بر این جهان،
جهان دیگری هم هست که پس از مرگ انسان به آنجا خواهد رفت را به سخره میگیرند ...
ویا می گویند:
اگر راست میگویید گذشتگان و کسانی که از ما مردهاند را دوباره زنده کنید تا معلوم شود قادر مطلقی هست که انسان را باز گرداندتا برای انسان جاودانگی و حیات غیر دنیایی نیز قابل تصور و تحقق باشد ...
یعنی
نه آن سوال و شبهه منکران معاد بسیار ساده و سخیف است و
نه مطالب و احتجاجی که دارند بیمنطق و سادهانگارانه است.
امروز نیزفلسفه غرب و
آنچه که به عنوان دلیل بر انکار دین و معارف دینی در دنیای الحاد مطرح است،
چیزی فراتر از این مطالب نیست،
هرچند با کلمات زبانهای بیگانه و سفسطه آنرا پیچیده کنند.
این است که وقتی قرآن سخن منکران معاد را نقل میکند،
در حد یک تعجب و استبعاد آنرا بیان می فرماید.
منکران ،برهانی بر انکار معاد ندارند،
میگویند:
این تعجبآور است که چیزی که خاک شده دوباره زنده شود،
تعجب میکنند، میگفتند و می گویند:
آیا ممکن است چیزی که به حسب ظاهر از بین رفته و ذرات پیکرش پراکنده شده، دوباره جمع و زنده شود؟!
إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ
به یکدیگر میگفتند: کسی آمده و داعیهای دارد و میگوید شما وقتی تمزیق شدید، متفرق شدید، گسترده شدید، پیکرتان گسیخته و گسسته و متلاشی شد، دوباره زنده میشوید.
این مدعی معاد یا به خدا دروغ بسته یا مجنون است.
أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَم بِهِ جِنَّةٌ
یعنی
سخن منکران معاد در حد یک تعجب و استبعاد است، برهانی اقامه نکردهاند.
انکار آنها در حد یک تعجب بدون دلیل است...