آیه 85 سوره طه
" قالَ فَإِنَّا قَدْ
فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ :
خداوند به موسی گفت :
ما قوم تو را پس از آمدن تو آزمایش کردیم و سامری آنها را گمراه ساخت "
جنگ نرم محصول پردازش ذهنی نخبگان است و بخاطر همین سامری به موسی علیه السلام
گفت:
ابزاری که سامری جهت جنگ نرم استفاده نمود ابزاری جدید و نو به حسب آن زمان و
دارای جذابیت
بوده است که صدا از داخل گوساله مصنوعی بیرون می آمد و این در بنی اسرائیل بی سابقه بود.
در جنگ نرم دشمن روشی دارد:
کاری می کند که طرف مقابل چیزی را که دشمن می خواهد انجام دهد و
حرفی را که دشمن می خواهد بزند.
در اینجا هم سامری از مردم خواست طلاجات خود را بیاورند (طه: 87 )
تا اینکه موسی به سوی ما برگردد. (طه: 91)
تمام کار سامری جایگزینی معبود بود :
هذا الهکم و اله موسی؛ این معبود شما و معبود موسی است.
قال بصرت بما لم یبصرو به فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی
(طه 96).
برخی گفته اند:مراد از اثر رسول، بخشی از تعالیم دین حضرت موسی است .
بنابراین، مراد آیه این است که سامری به حضرت موسی گفت:
من بخشی از تعالیم حضرت موسی را یاد گرفتم و اما، بعد آن تعالیم را کنار گذاشتم و
مراد از" بصرت بما لم یبصروا به" معارفی است که دیگران از آن بهره ای نداشته اند.
برخی دیگر بر این باورند که مراد از اثر رسول، خاکی است کهسامری از محل پای مرکب جبرئیل برداشته بود وآن را در جوف گوساله ریخت،
بنابراین، مراد از رسول، جبرئیل است و مراد از افکندن آن،
قرار دادن در جوف مجسمه گوساله است و
مراد از بصرت بما لم یبصروا دیدن جبرئیل است که دیگران او را ندیدند.
دیدگاه اول، براساس قول ابومسلم در تفسیر این آیه است وتفسیر دوم بر اساس روایاتی است که به صراحت به این معنا اشاره کرده است.
بهرحال، سامری از اثری از آثار حق، سوءاستفاده کرد.سا مری نمونه ای از عالمان برجسته و دارای کرامت بوده که
از کرامت و قدرت معنوی خود برای تغییر فرهنگی جامعه سوءاستفاده می کند.
(طه، آیات95و 96)
آنان چند سده در مصر زندگی کرده بودند و فرهنگ بت پرستی مصر بر ایشان تاثیرات عمیقی
کرده بودو لازم بود تا این قوم از مصر خارج شود و در جایی دیگر آموزش و پرورش یابد و
ملتی برگزیده و الهی شود.
حضرت موسی(ع) نیازمند برنامه ای کامل بود تا ملتی را براساس آن بسازد و تربیت کند،
از این رو به کوه طور می رود تا برنامه جامع را از خداوند دریافت کند و سامری از فقدان
برنامه و رهبری استفاده می کند و به مهندسی فرهنگی می پردازد.
هرچند هارون به عنوان خلیفه حضور داشت، ولی از موقعیت اجتماعی ؛ حضرت موسی(ع)
برخوردار نبود.
و سامری با استفاده از نفوذ فکری و معنوی اجتماعی و نیاز مردم و باتضعیف جانشین،فتنه ایجاد می کند.
قوم موسی (ع) نیازمند برنامه جامع فرهنگی بودند و سامری
سعی می کند تا نیاز حقیقی را به پاسخی دروغین برآورده سازد.
البته این قوم بارها از حضرت موسی(ع) خدایی را خواسته بودند که قابل رویت باشد .
آیه 138 اعراف می فرماید :
قوم یهود همین که از سرزمین مصر بیرون آمدند،
برای داشتن هویت مشخص و جامعه ای با هویت جداگانه ،
خواهان خدایی خاص و قابل رویت برای خود می شوند.
این درخواست بت به عنوان خدا، هرچند که برای هویت یابی مستقل ارایه می شود،
ولی بیانگراین است که هنوز فرهنگ مصری و بت پرستی در ایشان باقی و برقرار است.
سامری چنان از نفوذ اجتماعی خود به عنوان یک عالم دینی بهره می گیرد که جانشین
رهبری نمی تواند در برابر تغییرات سامری و نیز در برابر قیام و همراهی توده های مردم،
مقاومت کند و نزدیک بود که او را به سبب مقاومت بکشند و حذف فیزیکی کنند.
سامری گری فرهنگی به این معناست که :
در زمان فقدان و ضعف برنامه فرهنگی و مهندسی درست آن از سوی رهبران جامعه،
بزرگان با استفاده از سادگی توده ها و گرایش ظاهری آنان،
به اشباع خواسته های آنان پرداخته و مهندسی فرهنگی جامعه را در اختیار می گیرند و
در نهایت مدیریت و کنترل جامعه را به کلی قبضه می کنند.
رسانه ها،
همان نقش گوساله زرین سامری را بازی می کنند که دارای قدرت مسحورکنندگی هستند.
از گوساله سامری صدایی بر می آمد که مردم را شگفت زده و به خود جلب و جذب می کرد.
(اعراف، آیات 148 و 149 و نیز طه، آیات 87 تا 96)
اگرتا دیروز شعر،ابزارکارآمد فرهنگی در جلب و جذب توده ها به هدف ومحتوایی بوده است،
در جهان امروز ماهواره ها و رسانه ها هستند که همانند گوساله سامری مسحورکننده هستند.
همان گونه که سامری به دروغ گوساله زرین را به عنوان خدای موسی(ع) معرفی می کند و
به پرستش و پیروی و اطاعت از آن دعوت می نماید،
امروز نیز رسانه ها و ماهواره های زیبا و چشم نواز و مسحورکننده،
به دروغ معنویت های مردم را مصادره کرده و با عرفان های کاذب و نمادهای دروغین،
فکروفرهنگ مردم راتحت تاثیر ومدیریت خویش درمی آورند تا بتوانند بر جامعه مدیریت کنند.
در دیپلماسی عمومی،
کنترل فرهنگی جامعه و مهندسی آن به معنای فراهم آوری لشکری بی مزد و مواجب است که
از جان و دل برای تحقق مقاصد رهبرانی که کنترل کنندگان فرهنگ جامعه هستند، تلاش می کند.
دیگر نیازی نیست که استکبار جهانی ستون پنجمی را ایجاد کند و جاسوسانی را تربیت نماید و
هزینه آن را بپردازد، بلکه با مهندسی فرهنگی و کنترل و مدیریت آن، انسان هایی را تربیت
می کند که خود با پول و هزینه خویش اهداف و مقاصد مدیریت استکباری را تحقق می بخشند.
این سربازان فرهنگی در خیابان های تهران همان کاری را می کنند که
دشمنان در اتاق های فکر در واشنگتن و لندن و فلسطین اشغالی دستور می دهند ؛
گاه اصلا نیازی به دستور مستقیم و غیرمستقیم آنان نیست،
زیرا نخبگان مدیریت شده فرهنگی و فکری خود، در مسیر اهداف استکباری فکر می کنند و
برنامه می ریزند و عمل می کنند.
این کاری است که سامری گری فرهنگی در جهان امروز همانند
سامری در جامعه حضرت موسی(ع) انجام می دهد...
اسلام به عنوان یک دین کامل مدعی است که برای تمام شئونات زندگی افراد جامعه برنامه دارد.
این برنامه سبک زندگی انسان مسلمان را مشخص و او را از غیربی نیاز و متمایز می نماید.
به این لحاظ اسلام تنها دینی برای القاء برخی اعتقادات خاص نیست، بلکه اسلام را می توان
سبک مشخص و خاصی از زندگی توصیف کرد که اگر نتوانیم معیارهای مورد نظر آن را پیاده
کنیم، قطعا مسلمان بودن ما زیر سوال است، هرچند خود متوجه نباشیم ویا به زعم خود تعابیر
و تفاسیر مربوط به خود را به اسلام و تعالیم آن تعمیم دهیم.
بنابر این یکی از مسایل مهم در جامعه ی اسلامی حفظ شعایر، حرمت و قداست آنها است.در واقع انسان مسلمان نه تنها یک موجود عمل گرای محض نیست، که حتی در کوچکترین
تعاملات زندگی، معیارهای پذیرفته شدهای برای تنظیم و اجرای اعمال خود دارد.
بدین ترتیب سبک زندگی انسان مسلمان سودا محور و مبتنی به کسب لذت و رفاه به هر طریقی
نیست، هرچند آن را فی نفسه تخطئه و رد هم نمینماید. بطور کلی میتوان گفت که زندگی انسان
مسلمان نمیتواند خارج از معیارهای پذیرفته شده باشد.
همین عامل امروز به یکی از مهمترین چالشها برای فرهنگ مسلط غرب و محور اصلی مقاومتدر برابر استیلا و جهانی شدن آن، تبدیل شده است. جهانی شدن در حقیقت جهانی کردن سبکی از
زندگی است که منفعت، محوراصلی آن بوده و پایهی آن مصرف گرایی و لذت جویی است.
با توجه به راهبردهای قدرتهای مسلط اقتصادی و سیاسی جهان که یک نواختی در فرهنگ جهانی
را برای رونق اقتصاد و تجارت خود مهم میدانند، اسلام و ارزشهای فرهنگی آن به عنوان یک
مانع و دشمن مطرح میشود واز همین رو است که سعی در استحاله و ناکارآمد نشان دادن آن به
هر طریق ممکن دارند.
البته این تنها دلیل دشمنی غرب با اسلام و معنویت نیست.آن چه از اهمیت بیشتری برخوردار است،ادعای جهانی اندیشی اسلام است و تعهد انسان مسلمان به سرنوشت معنوی بشرو تلاش در راستای
خروج از گمراهیها، شهوات و فساد.از همین زاویه است که نه تنها اسلام به یک مانع جهت ترویج
فرهنگ غربی تبدیل شده که مدعی مبارزه و مدعی انحراف و تباه کننده بودن این فرهنگ است.
چشم انداز رویارویی فرهنگی اسلام و غرب امروز به یک نبرد نرم تمام عیار و طاقت فرسا تبدیل
شده و فضای رسانه ای میعادگاه آن قرار گرفته است.
آن چه امروز در افغانستان و در فضای رسانه ای بخصوص در بین رسانه های صوتی و تصویریشاهد آن هستیم در حقیقت بخشی از ماجرای رویارویی فرهنگی اسلام و غرب است.
رویارویی که تلاش میشود از یک سو ساختارهای حاکم بر سبک زندگی مسلمانان را تخریب نماید
و از سوی دیگر با استفاده از ترفندهای رسانه ای ارزشهای فرهنگ و زندگی غربی را تزریق کند.
این یک تئوری کلی و شناخته شده است و قدری هم کلیشه ای به نظر میرسد، ولی اگر بخواهیم
وارد جزییات و ترفندهای این رویارویی شویم با دنیایی پیچیده و مشمئز کننده روبرو خواهیم شد
که به شدت تهی از واقعیت و حقیقت است.
سبک زندگی بر پایه ی بندگی خداوند متعال
در قرآن مجید هدف از خلقت انسان و همه موجودات هستی را عبودیت و توحیدمحوری بیان نموده است:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ من جن و انس را نیافریدم جز برای عبودیت و بندگی»
و نیز
«و لقد بعثنا فی کل امت رسولا ان اعبد و ا الله و اجتنبو الطاغوت و منهم من هدی الله و منهم من حقت
علیه الضلاله؛ میان هر امتی پیغمبری برانگیختیم که خدا را بپرستید و از طغیانگری کناره گیری کنید.
بعضشان را خدا هدایت کرد و بعض دیگرشان ضلالت برایشان مقرر گشت»
و برای رسیدن به این بندگی و توحیدمداری، بیشک سبک زندگی از مهمترین لوازم آن است.
اگر انسان در همه شئون زندگی خویش و در همه فعالیتها و افعال و گفتار خود صبغة اللهی عمل نماید
و رنگ خدا را که بهترین رنگهاست بر گزیند :
«صبغهَ ٱللهِ وَ مَن أَحسَنُ مِنَ ٱللهِ صِبغَةً وَ نَحنُ لَهُ عَابِدُون؛
این رنگ خداست و رنگ چه کسی از رنگ خدا بهتر است و ما پرستندگان او هستیم»
و در صراط مستقیم الهی که همان عبودیت الهی است قدم بردارد:
«وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛ و این که مرا پرستش کنید که این راهی است راست»
به یقین زندگی معنادار خواهد شد.
پاسخ تمامی سوالات ۲۰ گانه ای که رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای در راستای سبک و فرهنگ
زندگی مطرح نمودهاند؛همان بندگی خدای متعال در تمامی شئون زندگی میباشد.
مثلا دومین پرسش معظم له که: چرا در روابط اجتماعی، حقوق متقابل رعایت نمیشود ؟را با نقش
برجسته بندگی و عبودیت در شکل گیری سبک زندگی اسلامی در نظر بگیریم.
رعایت حقوق متقابل افراد در روابط اجتماعی یکی از مهمترین شاخصههای جامعه اسلامی میباشد.
در جامعه ای که مبنا و جهان بینی بر اساس مادیات و منافع فردی شکل گرفته باشد قطعاً رعایت
حقوق متقابل بی معنی خواهد شد. امروزه بیتوجهی به این شاخصه مهم در جامعه باعث بروز مشکلات
فراوانی برای حاکمیت و افراد جامعه شده و این در حالی است که آیات و احادیث فراوانی در باب
رعایت حقوق متقابل افراد بیان شده است.
کسی که در مسیر بندگی خدای متعال قرار گیرد چه در محیط خانواده و چه در اجتماع سعی بر آن
دارد تا با عمل به دستورات دین مبین اسلام و با این بینش که بنده باید به وظیفه بندگی خود در تمام
شئون زندگی عمل نماید؛ نمایش کاملی از انسان با ایمان و با هدف را به اجرا گذارد.
بندگی خدا در همه زندگی روزمره ما میتواند جریان داشته باشد.
مثلا صداقت یکی از فضایل اخلاقی در اسلام است که با نبود آن جامعه به سمت دروغ و فریب و عدم
اعتماد افراد به یکدیگر پیش خواهد رفت.
کسانی که طوق بندگی بر گردن نهند با صداقت و اخلاص خود سعی بر آن دارند تا دوستی، برادری و
برابری در جامعه مسلمین افزایش یابد و همه با وحدت و همدلی جامعه ایده آل اسلامی که از آن به
مدینه فاضله تعبیر میشود را به وجود آورند.
روایات زیادی در باب حقوق افراد نسبت به یکدیگر در منابع اسلامی وجود دارد.بهتـریـن مـتـن حـدیـثـی
کـه بـه بـیـان حقوق و وظـایـف متقابل پرداخته اسـت؛رساله حقوقیه از امام زینالعابدین (علیهالسلام) است
که درآن امام چهارم حق برادر دینی، حق هـمـسـایـه، حـق خـویـشاوند،حق فرزند و اولاد و پدر و مادر،
حق زن و شوهر، حق شاگرد و اسـتـاد، حق مولا و بنده، حق هم نشین و دوست و شریک، حق والی و
رعیت، حق مشیر و مستشیر را بیان نمودهاند.
در حدیثی امـام صـادق (علیهالسلام) بـه مـعـلی بـن خـنیس به برشماری حقوق برادران دینی نسبت به
یکدیگر پرداخته و میفرمایند:
«ایسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک؛آنچه برای خود دوست میداری،
برای او هم دوست بداری و آنچه برای خویش ناخوشایند میدانی، بـرای او هـم نـاخـوشـایـنـد بـدانـی.»
به راستی اگر همه افراد جامعه اسلامی به این حدیث زیبا عمل نمایند جامعه، رنگ الهی نخواهد گرفت؟
و یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فـرمـوده اند:
«المـسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده؛ مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در
سلامت و آسایش باشند.»
مخلص کلام این که اگر به اعمال و رفتار خود با دیگران ریزبین شویم و هر روز ولو دقایقی اندک
سعی بر محاسبه و مراقبه از نفس، روحیات، افکار و اعمال خود داشته باشیم و واقعاً بخواهیم به
وظایف بندگی که خدای متعال برای انسان در همه شئون زندگی مقرر نموده است عمل نماییم به طور
حتم روابط متقابلی که با دیگران در موقعیتهای متفاوت خواهیم داشت به سمت اسلامی و الهی شدن
پیش خواهد رفت و جامعه ای اسلامی به وجود خواهد آمد که غیر مسلمین هم راغب به روی آوردن
به آن جامعه و عمل به دستورات نورانی آن خواهند شد.
« اگر ما می خواهیم در مورد مسئله زن، درست فکر کنیم و درست حرکت کنیم و دچار خطا نشویم
باید ذهنمان را از حرف های کلیشه ای فرآورده غربی ها به کلی خالی کنیم. غربی ها نسبت به مسئله
زن بد فهمیدند، بد عمل کردند و همان فهم بد و غلط و عمل گمراه کننده و مهلک خودشان را به صورت
سکه رایج در دنیا کردند.» (امام خامنه ای)
آماج بمباران اسرائیل بودند نامه می نویسد و با رشک بردن به عفت و حیا و نجابت زنان مسلمان و بر
شمردن ظلم بزرگی که به زنان غربی شده است از زنان مسلمان می خواهد در دامی که غرب برای
آنان گسترده است گرفتار نشوند و به جای تقلید از زن غربی ،حافظ عفت و نجابت خود باشند.
خانوادههای آمریکایی بدل شده است.من کشتار ،مرگ و نابودی را که در لبنان اتفاق افتاده می بینم ،
اما من چیز دیگری را هم می بینم.
می بینم هرچند آنها پوششی محجوبانه دارند لیکن هنوز زیباییشان می درخشد .
اما این فقط زیبایی بیرونی نیست ، که متوجه آن می شوم،
من چیزی عجیب در درون خود احساس می کنم ،غبطه می خورم…
اما نمی توانم چیزی بگویم ؛ فقط قدرت ، زیبایی، عفت و بیش از همه رضایت و شادی تو را تحسین
می کنم. آری ، عجیب است اما به ذهن من خطور می کند که تو هر چند تحت بمباران اما از ما ،
خوشحال تری.
چرا که تو هنوز زندگی طبیعی یک زن را داری .شیوه ای که زنان از ابتدا همواره چنین زندگی می کردند .
در غرب هم تا دهه ۱۹۶۰ اینچنین معمول بود، تا اینکه به وسیله دشمنی مشترک بمباران شدیم.
اما ما با مهمات واقعی بمباران نشدیم ،بلکه با فساد اخلاقی و نیرنگ آلود و زیرکانه از طریق وسوسه بمباران شدیم.
آنها می خواهند بعد از آنکه از بمباران زیرساخت های کشورهای شما فارغ شدند،
شما را نیز اینگونه بمباران کنند .
نمی خواهم این برای تو هم اتفاق بیفتد.
تو هم احساس خفّت خواهی کرد همانطور که ما می کنیم.
تو می توانی از این بمباران ها دوری کنی ، اگر لطف کنی ،
و به ما که از نفوذ شیطانی آنها تلفات جدی داده ایم، گوش کنی.
مشتی دروغ است ، تحریف است، نیرنگی ماهرانه است
آنها روابط نا مشروع را تحت عنوان سرگرمی بی ضرر جلوه می دهند ،برای اینکه هدف آنها انهدام اساس اخلاق جوامعی است که تشعشعات و امواج برنامه های
سمّی شان را به آنان مخابره می کنند .
وقتی که از آن خوردی، هیچ پاد زهری برای آن نیست !! ممکن است نسبتاً بهبود بیابی ،
اما هرگز همچون قبل نخواهی شد. بهتر است کاملاً از این سم دوری کنی ، تا اینکه به دنبال شفا
از آسیب هایی که بوجود می آورد باشی.
آنها سعی دارند، با فیلم ها و نماهنگهای شهوت انگیز ،به دروغ ما زنان آمریکایی را شاد و راضی نشان دهند ،
مفتخر به لباس پوشیدن چون هرزه ها و قانع بودن به نداشتن خانواده ؛
و تو را اینچنین وسوسه می کنند .
میلیون ها نفر از ما داروهای ضد افسردگی مصرف می کنیم ،
از شغل هایمان متنفریم و شب ها به خاطر مردانی که می گفتند دوستمان دارند،
ولی حریصانه از ما سوءاستفاده می کنند و می روند ، گریه می کنیم.
باشید . آنها با جلوه دادن ازدواج به عنوان شکلی از بردگی ، مادری به عنوان نفرین و با جلوه دادن
با حیا بودن و پاک ماندن به عنوان عقب افتادگی و اُمُلی چنین می کنند . آنها می خواهند خودت,
ارزش خودت را پایین آوری و ایمان و اعتقاداتت را از دست بدهی . آنها مانند شیطانی هستند که
(آدم و حوا) را فریب دادند ، تو فریب نخور!
برای خودت ارزش قائل باش : من تو را به عنوان گوهر گران قیمت، طلای ناب ،
یا مروارید گرانبها می بینم، (برگرفته از انجیل متی ۱۳ :۴۵).
همه ی زنان مرواریدهای گرانبهایی هستند، اما برخی از ما در مورد ارزش پاکدامنی مان فریب خوردیم.عیسی گفت : «آنچه مقدس است ، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوک وحشی نیندازید،
مبادا آنها را پایمال کنند و برگشته ، شما را بدرند.» (متی فصل ۷ عبارت ۶ )
ولی باورم کن! هیچ جایگزینی برای این نیست که بتوان در آیینه نگاه کرد و بازتاب پاکدامنی ،
نجابت و عزت نفس خود را در آن دید .
که ارزشمندترین سرمایه تو ، جذابیت جسمی توست . اما لباسهای عفیف تو و حجاب تو در واقع
پرجاذبه تر از هر مُد غربی است، برای اینکه آنها تو را به صورت اسرارآمیزی پوشانده اند و عزت نفس
و اعتماد به نفس تو را جلوه می دهند .
جاذبه های جسمانی زن باید از چشمان بی لیاقت پوشانده شود، البته این باید هدیه ای باشد از طرفتو برای مردی که تو را آنقدر دوست دارد و برایت احترام قائل است که با تو ازدواج می کند . و از آنجا
که مردان شما مرد اند و با غیرت و دلاور ، حق آنان نیز چیزی کمتر از بهترینی که تو عرضه کنی نیست.
مردان ما دیگر حتی پاکدامنی نمی خواهند، آنها دُرّ گرانبها را درک نمی کنند ؛ آنها سنگ مصنوعی پر
زرق و برق را انتخاب می کنند تا آن را نیز (پس از سوءاستفاده) رها کنند!
اما متوجه شدم برخی زنان مسلمان از حدود تجاوز می کنند و حتی در حین حجابشان سعی دارند
تا جایی که ممکن است مانند غربی ها شوند .
چرا تقلید کنیداز زنانی که به خاطر عفت و پاکدامنی ازدست رفته شان پشیمانند یا به زودی پشیمان خواهند شد؟
هیچ جبرانی برای آن ازدست رفته نیست. شما الماس های بی عیب هستید. نگذارید آنها شما رابفریبند و تبدیل به سنگ بدلی شوید . زیرا که هر آنچه شما در مجلات مد و تلویزیون های غرب می بینید،
دروغ است . این دام شیطان است . طلا نمای ابلهان است.
ارتباط نامشروع قبل از ازدواج چندان هم جالب نیست. ما جسم مان را به مردانی دادیم که
عاشقشان بودیم ، فکر می کردیم این راهی است تا آنها نیز عاشقمان شوند و با ما ازدواج کنند،
همانطوری که همیشه در تلویزیون دیده بودیم . اما بدون امنیت ازدواج و علم قطعی به اینکه او
همیشه با ما خواهد بود ، حتی لذت بخش هم نیست !! چنین است مسخرگی و وارونگی آن ،
فقط یک هدر رفتن است . تو می مانی و اشکهایت .
زن می تواند حقیقتا بفهمد در قلب زن دیگر چیست. حقیقتاً ما همه شبیه یکدیگریم علیرغم نژاد ،
دین و ملیتمان ، قلب یک زن همه جا یک شکل است.ما عشق می ورزیم ,این کاری است که به
بهترین وجه انجام می دهیم . ما خانواده هایمان را پرورش می دهیم و به مردی که دوستش داریم،
آرامش و قدرت می دهیم. اما ما زنان آمریکایی فریب خورده ایم در این باور که ما سعادتمند ترین
هستیم چون شغل داریم، خانه هایی شخصی داریم که می توانیم در آن تنها زندگی کنیم و آزادی،
که عشق خود را نثار هر کس که می خواهیم کنیم . این آزادی نیست و آن عشق نیست.
برای عشق ورزیدن احساس امنیت کند .
به چیزی کمتر از این، تن نده ، ارزش ندارد. تو حتی آن را دوست نخواهی داشت وپس از آن،
حتی خودت را هم کمتر دوست خواهی داشت، سپس او نیز تو را ترک خواهد کرد.
هرچند شرافت و کرامتم را باز پس گرفته ام ،
اما هنوز هیچ چیزی جای اینکه شرافتم را از اول نمی دادم ، نمی گیرد.
اما در حقیقت این ماییم که مورد ظلم واقع شده ایم ، برده ی مدهایی هستیم که پستمان می کند ،
نسبت به وزن و انداممان عُقده ای شده ایم، و گدای محبت مردانی هستیم که نمی خواهند رشد
فکری یابند (مسئولیت پذیر باشند)… در اعماق وجودمان می دانیم که سرمان کلاه رفته است.
با وجود اینکه برخی از ما آن را اقرار نمی کنیم.
خواهش می کنم به دیده تحقیر به ما نگاه نکنیدیا فکر نکنید ما این چیزها را اینگونه که هست، دوست داریم .
این تقصیر ما نیست. اکثر ما پدرانی نداشتیم تا وقتی نوجوان بودیم، از ما حمایت کنند
چون خانواده های ما متلاشی شده اند. تو می دانی چه کسی پشت این نقشه است.
ما زنان مسیحی، حقیقتاً نیاز داریم ببینیم زندگی زنان چگونه باید باشد.
به تو نیاز داریم تا برای ما الگویی باشی، برای اینکه ما گمشده ایم.
پاکی ات را نگه دار. به خاطر داشته باش، آب ریخته شده را نمی توان جمع کرد.
پس با دقت محافظت کن!
روحیه دوستی ، احترام و تحسین.
ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همهی بخشهای زندگی، داخل در این مقولهی
سبک زندگی است؛ در این بخش اصلی و حقیقی و واقعی تمدن، که رفتارهای ماست.
چقدر نوع معماری کنونی ما متناسب با نیازهای ماست؟ چقدر عقلانی و منطقی است؟
طراحی لباسمان چطور؟
مسئلهی آرایش در بین مردان و زنان چطور؟
چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟
آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهای روزانه، به همدیگر به طور کامل راست میگوئیم؟
در بین ما دروغ چقدر رواج دارد؟
چرا پشت سر یکدیگر حرف میزنیم؟
بعضیها با داشتن توان کار، از کار میگریزند؛ علت کارگریزی چیست؟
در محیطاجتماعی، برخیها پرخاشگریهای بیمورد میکنند؛
علت پرخاشگری و بیصبری و نابردباری در میان بعضی از ماها چیست؟
حقوق افراد را چقدر مراعات میکنیم؟ در رسانهها چقدر مراعات میشود؟
در اینترنت چقدر مراعات میشود؟
چقدر به قانون احترام میکنیم؟
علت قانونگریزی - که یک بیماری خطرناکی است - در برخی از مردم چیست؟
وجدان کاری در جامعه چقدر وجود دارد؟
انضباط اجتماعی در جامعه چقدر وجود دارد؟
محکمکاری در تولید چقدر وجود دارد؟
تولید کیفی در بخشهای مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟
چرا برخی از حرفهای خوب، نظرهای خوب، ایدههای خوب، در حد رؤیا
و حرف باقی میماند؟چرا به ما میگویند که ساعات مفید کار در دستگاههای اداری ما کم است؟
هشت ساعت کار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛
چرا به قدر یک ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشکل کجاست؟
چرا در بین بسیاری از مردم ما مصرفگرائی رواج دارد؟
آیا مصرفگرائی افتخار است؟
مصرفگرائی یعنی اینکه ما هرچه گیر میآوریم، صرف اموری کنیم که
جزو ضروریات زندگی ما نیست.
چه کنیم که ریشهی ربا در جامعه قطع شود؟
چه کنیم که حق همسر - حق زن، حق شوهر - حق فرزندان رعایت شود؟
چه کنیم که طلاق و فروپاشی خانواده، در بین ما رواج پیدا نکند؟
چه کنیم که زن در جامعهی ما، هم کرامتش حفظ شود و
عزت خانوادگیاش محفوظ بماندوهم بتواند وظائف اجتماعیاش را انجام دهدو
هم حقوق اجتماعی و خانوادگیاش محفوظ بماند؟
چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا، یکیاش را انتخاب کند؟
اینها جزو مسائل اساسی ماست. حد زاد و ولد در جامعهی ما چیست؟
من اشاره کردم؛ یک تصمیمِ زماندار و نیاز به زمان و مقطعی را انتخاب کردیم،
گرفتیم، بعد زمانش یادمان رفت!
مثلاً فرض کنید به شما بگویند آقا این شیر آب را یک ساعت باز کنید.
بعد شما شیر را باز کنی و بروی! ماها رفتیم، غافلشدیم؛ ده سال، پانزده سال.
بعد حالا به ما گزارش میدهند که آقا جامعهی ما در آیندهی نه چندان دوری،
جامعهی پیر خواهد شد؛
این چهرهی جوانی که امروز جامعهی ایرانی دارد، از او گرفته خواهد شد.
حد زاد و ولد چقدر است؟
چرا در بعضی از شهرهای بزرگ، خانههای مجردی وجود دارد؟
این بیماری غربی چگونه در جامعهی ما نفوذ کرده است؟
تجملگرائی چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بدو چقدرش خوب است؟
چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟
اینها بخشهای گوناگونی از مسائل سبک زندگی است،
و دهها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ که بعضی از اینهائیکه من گفتم، مهمتر است.
این یک فهرستی است از آن چیزهائی که متن تمدن را تشکیل میدهد.
قضاوت دربارهی یک تمدن، مبتنی بر اینهاست