خطبه 64 نهج البلاغه
وَ اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ بَادِرُوا آجَالَکُمْ بِاءَعْمَالِکُمْ وَ ابْتَاعُوا مَا یَبْقَى لَکُمْ بِمَا یَزُولُ عَنْکُمْ وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِکُمْ
وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ اءَظَلَّکُمْ وَ کُونُوا قَوْما صِیحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا وَ عَلِمُوا اءَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا
فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثا وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًى وَ مَا بَیْنَ اءَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ الْجَنَّةِ اءَوِ النَّارِ إِلاّ الْمَوْتُ اءَنْ
یَنْزِلَ بِهِ وَ إِنَّ غَایَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ وَتَهْدِمُهَا السَّاعَةُ لَجَدِیرَةٌ بِقَصْرِ الْمُدَّةِ وَ إِنَّ غَائِبا یَحْدُوهُ الْجَدِیدَانِ اللَّیْلُ وَ
النَّهَارُ لَحَرِىُّ بِسُرْعَةِ الْاءَوْبَةِ، وَ إِنَّ قَادِما یَقْدُمُ بِالْفَوْزِ اءَوِ الشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقُّ لِاءَفْضَلِ الْعُدَّةِ فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا
مَا تَحْرُزُونَ بِهِ اءَنْفُسَکُمْ غَدا فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ فَإِنَّ اءَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ
وَ اءَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ وَ الشَّیْطَانُ مُوَکَّلٌ بِهِ یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَةَ لِیَرْکَبَهَا وَ یُمَنِّیهِ التَّوْبَةَ لِیُسَوِّفَهَا إِذَا هَجَمَتْ مَنِیَّتُهُ
عَلَیْهِ اءَغْفَلَ مَا یَکُونُ عَنْهَا، فَیا لَها حَسْرَةً عَلَى ذِی غَفْلَةٍ اءَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً وَ اءَنْ تُؤَدِّیَهُ اءَیَّامُهُ
إِلَى شقْوَةٍ نَسْاءَلُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اءَنْ یَجْعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لاَ تُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَایَةٌ وَلاَ
تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لاَ کَآبَةٌ.
ناپایدار دنیا،ثواب ابدى آخرت را به دست آورید.بار سفر بربندید،که این سفر را به اصرار از شما خواهند.
مهیاى مرگ باشید، که بر سرتان سایه افکنده است. ازآن جماعت باشید، که چون بر آنان بانگ زنند بیدار
مى شوند و
مى دانند،که دنیا جاى درنگ نیست.از این رو، دنیا را داده اند و آخرت را به عوض
گرفته اند.
دوزخ فاصله اى جز مرگ نیست ، مرگى که بى تردید آمدنى است. و چه کوتاه است مدت عمر تو، زیرا از
گذشت لحظه اى،مى کاهد و از رفتن ساعتى، بنیادش درهم مى ریزد.غایبى که گذشت شب و روز به اصرار
فرا مى خوانندش شتابان باز خواهد گشت. قاصدى که با بشارت رستگارى یا تهدید شوربختى از راه
مى رسد، سزاوار است ، که با نیکوترین توشه پذیرایش شوى .
پس ، از این جهان توشه آخرت بردارید تا خود را از عقوبت روز جزا در امان نگه دارید.
بنده اى از پروردگار خود مى ترسد، که خود به اصلاححال خویش پردازد و پیش از مرگ توبه کند و بر
خواهشهاى نفس خود پیروز گردد. زیرا اجل چهره فرو پوشیده و آرزوها فریبنده و شیطان مهیا و در
کمین است تا گناهان را در چشم او بیاراید و به ارتکاب معاصى برانگیزاندش .
شیطان آدمى را به توبه امیدوار سازد و او، بدین وسوسه ، هر بار توبه را به تاءخیر اندازد، تا بناگهان
مرگ بر او هجوم آورد، در حالى که ، از خیال مرگ غافل است . اى حسرتا بر کسى که دستخوش غفلت
گردد و روز قیامت زندگى دنیوى او بر ضد او گواهى دهد و زیستن در این جهان او را به شقاوت کشاند.
از خداوند سبحان مى خواهم ، که ما و شما را در زمره کسانى قرار دهد که نعمت دنیا سرمستشان
نمى سازد و هیچ هدفى آنان را از فرمانبردارى پروردگارشان باز نمى دارد و مرگ سبب پشیمانى و
اندوهشان نمى شود.
خطبه با دستور به تقوا شروع شده است :
فاتقوا الله عباد الله ،ای بندگان خدا با تقوا وپرهیز کار باشید.
مولای متقیان درسرتاسر سخنان مبارکشان در نهج البلاغه به مسئله ی تقوا اصرار عجیبی دارد ،
اصرار شدید، شدید،که
ای مردم تقوا بورزید ؟
ای مردم تقوا .... ؟
آیا انسان می تواند در باد پای هواهای نفسانی خود را گم کند ؟
آیا اشخاصی هستند که سرمایه ی بزرگ روح وروان را فدای خواسته های خود طبیعی بکنند ؟
آیا چیزی هست که بتواند ملکه ی نفس انسان را ، از گناه و معصیت نگهداری کند ؟
اتقوا الله عباد الله
کلمه تقوا از ماده ی « وقایه » وبه معنای خود نگه داشتن است.
کسی که برسر چاهی ایستاده مواظب است در چاه نیفتد واجتناب می کند ازجلو رفتن و اجتناب می کند از
عواملی که سبب افتادن او در چاه است.این اجتناب کردن در حقیقت ، نشان دهنده ی به کارگیری تقواست .
اگر تقوا داشته باشید؛ در سوره ی حدید آیه ی 28 می فرماید :
«یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ»خداوند به شما دو رحمت عطا می کند؛ یک رحمت در دنیا ویک رحمت در آخرت.
« وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ» به خاطر این تقوا ، نوری در باطن شما روشن می کنم که با کمک این نور
زندگی کنید .
« إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً »
فرقان صیغه ی مبالغه از فرق است قدرت شناخت حق از باطل ، هدایت از ضلالت ، وفانی از باقی.....
امیرالمؤمنین (ع) در ادامه خطبه می فرماید :
« وَابْتَاعُوامَا یَبْقَى لَکُمْ بِمَا یَزُولُ عَنْکُمْ »
یعنی باچیزهای فانی شدنی دنیا آنچه که جاویدان می ماند را خریداری کنید.
« وَکُونُوا قَوْماً صِیحَ بِهمْ فَانْتَبَهُوا، وَعَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ »
همچون گروهی باشید که برآنان فریاد زده شده و از خواب غفلت بیدار گشته ،
ویقین پیدا کردند که دنیای فانی برای آنان اقامتگاه نیست.
دنیایی که منزل مسافران است، شبانگاه به راحتی به سر می برند وصبح کوچ خواهند کرد.
دنیا چو حباب است ولکن چه حباب نه برسر آب بلکه بر روی سراب
آن هم چه سرابی که ببینید به خواب آن خواب چه خواب، خوابیست خراب
بزرگان گفته اند:
مثل آرزوهای باطل دنیا ، مثل آب شور است، نه تنها انسان را سیراب نمی کند، بلکه تشنگی وعطش وی
را مضاعف می کند وشخص بیشتر می آشامد تا آنجاکه او را میکشد .
امام علی (ع) دراصول کافی جلد2ص 136 میفرماید:
«ارفض الدنیافان حب الدنیایعمی ویصم ویبکم ویذل الرقاب »
دنیاپرستی راترک کن ، چراکه حب الدنیا چشم را کور و گوش را کر و زبان را لال می کند وگردن ها رابه
ذلت می کشاند !
حضرت امیرالمؤمنین (ع) هنگامی که مالک اشتررابه مصر فرستاد ،اولین دستوری که به او فرمود :
«أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ» رعایت تقوای الهی بود. مگر مالک تقوا نداشت ؟ مگر مالک انسان ابتدایی بود؟
نه خیر، مومنی بود که در راه بندگی بسیار راه رفته بود .
سالیان دراز عمرش رادرخدمت امیرالمومنین گذرانده ،و از تربیت شدگان امامت و ولایت بود.
شاید اینقدر احتیاجی به توصیه ی تقوا نداشت.
مالکی که علی بن ابی طالب (ع) فرمود : نسبت او به من نسبت من به پیغمبر است.
کسی که بتواند کشور درون خود را اداره کند،اداره کشور هم برای این شخص آسان وامکان پذیر است.
و میفرمایند : «فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ نُفُوسَکُمْ غداً »
از این دنیا زاد وتوشه تهیه کنید که فردای رستاخیز نگهبانتان باشد.
سبک زندگی بر پایه ی بندگی خداوند متعال
در قرآن مجید هدف از خلقت انسان و همه موجودات هستی را عبودیت و توحیدمحوری بیان نموده است:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ من جن و انس را نیافریدم جز برای عبودیت و بندگی»
و نیز
«و لقد بعثنا فی کل امت رسولا ان اعبد و ا الله و اجتنبو الطاغوت و منهم من هدی الله و منهم من حقت
علیه الضلاله؛ میان هر امتی پیغمبری برانگیختیم که خدا را بپرستید و از طغیانگری کناره گیری کنید.
بعضشان را خدا هدایت کرد و بعض دیگرشان ضلالت برایشان مقرر گشت»
و برای رسیدن به این بندگی و توحیدمداری، بیشک سبک زندگی از مهمترین لوازم آن است.
اگر انسان در همه شئون زندگی خویش و در همه فعالیتها و افعال و گفتار خود صبغة اللهی عمل نماید
و رنگ خدا را که بهترین رنگهاست بر گزیند :
«صبغهَ ٱللهِ وَ مَن أَحسَنُ مِنَ ٱللهِ صِبغَةً وَ نَحنُ لَهُ عَابِدُون؛
این رنگ خداست و رنگ چه کسی از رنگ خدا بهتر است و ما پرستندگان او هستیم»
و در صراط مستقیم الهی که همان عبودیت الهی است قدم بردارد:
«وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛ و این که مرا پرستش کنید که این راهی است راست»
به یقین زندگی معنادار خواهد شد.
پاسخ تمامی سوالات ۲۰ گانه ای که رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای در راستای سبک و فرهنگ
زندگی مطرح نمودهاند؛همان بندگی خدای متعال در تمامی شئون زندگی میباشد.
مثلا دومین پرسش معظم له که: چرا در روابط اجتماعی، حقوق متقابل رعایت نمیشود ؟را با نقش
برجسته بندگی و عبودیت در شکل گیری سبک زندگی اسلامی در نظر بگیریم.
رعایت حقوق متقابل افراد در روابط اجتماعی یکی از مهمترین شاخصههای جامعه اسلامی میباشد.
در جامعه ای که مبنا و جهان بینی بر اساس مادیات و منافع فردی شکل گرفته باشد قطعاً رعایت
حقوق متقابل بی معنی خواهد شد. امروزه بیتوجهی به این شاخصه مهم در جامعه باعث بروز مشکلات
فراوانی برای حاکمیت و افراد جامعه شده و این در حالی است که آیات و احادیث فراوانی در باب
رعایت حقوق متقابل افراد بیان شده است.
کسی که در مسیر بندگی خدای متعال قرار گیرد چه در محیط خانواده و چه در اجتماع سعی بر آن
دارد تا با عمل به دستورات دین مبین اسلام و با این بینش که بنده باید به وظیفه بندگی خود در تمام
شئون زندگی عمل نماید؛ نمایش کاملی از انسان با ایمان و با هدف را به اجرا گذارد.
بندگی خدا در همه زندگی روزمره ما میتواند جریان داشته باشد.
مثلا صداقت یکی از فضایل اخلاقی در اسلام است که با نبود آن جامعه به سمت دروغ و فریب و عدم
اعتماد افراد به یکدیگر پیش خواهد رفت.
کسانی که طوق بندگی بر گردن نهند با صداقت و اخلاص خود سعی بر آن دارند تا دوستی، برادری و
برابری در جامعه مسلمین افزایش یابد و همه با وحدت و همدلی جامعه ایده آل اسلامی که از آن به
مدینه فاضله تعبیر میشود را به وجود آورند.
روایات زیادی در باب حقوق افراد نسبت به یکدیگر در منابع اسلامی وجود دارد.بهتـریـن مـتـن حـدیـثـی
کـه بـه بـیـان حقوق و وظـایـف متقابل پرداخته اسـت؛رساله حقوقیه از امام زینالعابدین (علیهالسلام) است
که درآن امام چهارم حق برادر دینی، حق هـمـسـایـه، حـق خـویـشاوند،حق فرزند و اولاد و پدر و مادر،
حق زن و شوهر، حق شاگرد و اسـتـاد، حق مولا و بنده، حق هم نشین و دوست و شریک، حق والی و
رعیت، حق مشیر و مستشیر را بیان نمودهاند.
در حدیثی امـام صـادق (علیهالسلام) بـه مـعـلی بـن خـنیس به برشماری حقوق برادران دینی نسبت به
یکدیگر پرداخته و میفرمایند:
«ایسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک؛آنچه برای خود دوست میداری،
برای او هم دوست بداری و آنچه برای خویش ناخوشایند میدانی، بـرای او هـم نـاخـوشـایـنـد بـدانـی.»
به راستی اگر همه افراد جامعه اسلامی به این حدیث زیبا عمل نمایند جامعه، رنگ الهی نخواهد گرفت؟
و یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فـرمـوده اند:
«المـسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده؛ مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در
سلامت و آسایش باشند.»
مخلص کلام این که اگر به اعمال و رفتار خود با دیگران ریزبین شویم و هر روز ولو دقایقی اندک
سعی بر محاسبه و مراقبه از نفس، روحیات، افکار و اعمال خود داشته باشیم و واقعاً بخواهیم به
وظایف بندگی که خدای متعال برای انسان در همه شئون زندگی مقرر نموده است عمل نماییم به طور
حتم روابط متقابلی که با دیگران در موقعیتهای متفاوت خواهیم داشت به سمت اسلامی و الهی شدن
پیش خواهد رفت و جامعه ای اسلامی به وجود خواهد آمد که غیر مسلمین هم راغب به روی آوردن
به آن جامعه و عمل به دستورات نورانی آن خواهند شد.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین (بقره /8)
آیات اول تا پنجم سورة بقره بیان حال کسانی است که دارای تقوای فطری و آثار نشات گرفته از آن هستند
و در نتیجه مشمول هدایت قرآن میشوند.
در مقابل آنان کسانی قرار دارند که از مسیر فطرت منحرف شدهاند و در نتیجه از قرآن بهرهای نمیبرند و
هدایت نمیشوند. آیات ششم و هفتم دربارة چنین افرادی است.
افزون بر این دو دسته، گروه سومی وجود دارند که قرآن آنها را منافقین میشمارد. منافقین خطر بزرگی
برای جامعة اسلامی هستند که پس از پنج آیه در مورد متقین و دو آیه دربارة کفار، سیزده آیه از این
سوره دربارة منافقان است.
یقول آمنا... و ما هم بمؤمنین
کسی با آنکه چیزی را ندارد میگوید دارم (یقول آمنا... و ما هم بمؤمنین)
این اشخاص از سویی چون در فطرتشان انحرف است ؛ ایمان واقعی نمیآورند و از سوی دیگر جرات
ندارند با اسلام و مسلمانان مخالفت کنند. به ناچار در ظاهر ایمان میآورند و ادعا میکنند مؤمناند، ولی
در نهان بر ضد مسلمانان اقدام میکنند ودر هر جریانی به اقتضای اوضاع، حالت خاصی به خود میگیرند
و چون ایمان ندارند؛ پس پناهگاه واقعی هم ندارند.آنچنانکه می فرماید:
کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ؛ (منافقون: 4)
گویی چوبهاییاند به دیوار تکیه داده شده. هر بانگی را بر زیان خود میپندارند
. لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ؛ (توبه: 57)
اگر پناهگاهی یا نهانگاهی یا جایی برای درون شدن بیابند، هرآینه شتابان به آن روی میآورند.
ضعف نفس، ضعف شخصیت و ترس از درون و فقدان پناهگاه در بیرون به دلیل فقدان ایمان واقعی به
خداوند، منافقان را از هر گونه نیروی درونی و بیرونی محروم ساخته است؛ در نتیجه ظاهر و باطنشان
متفاوت است.
در مقابل، مؤمنان همانند کوهی استوار و بزرگ در برابر حوادث استقامت میکنند.
چون میدانند تمام هستی از خداست و به قدرت و عنایت او تکیه میکنند.
دربارة دو گروه قبلی، یعنی متقین و کفار، اوصاف کاملاً مشخصی بیان شده، ولی در مورد منافقان گاه
به کارهای ناشی از نفاق آنها اشاره کرده و گاهی نیز به اوصاف آنان پرداخته است؛ مانند دو گروه قبل
به اوصاف کاملاً مشخص و معینی اشاره نکرده است.
شاید این نحوه تعبیر دربارة آنان این مطلب را برساند که منافقان در نفس خود حالت ثابت و مشخص
ندارند، چون مبانی صحیحی ندارند، نمیتوان واقعیت و حقیقت آنها را نشان داد.
آنان در هر وضعی به اقتضای آن عمل میکنند:
مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ )نساء: 143)
پرهیزکاران به دلیل اعتقاد واقعی در ظاهر و باطن، صفات و رفتاری ثابت و متناسب با ایمان خود دارند
و کافران نیز به سبب کفرِ رسوخ یافته در دلهایشان ـ که در ظاهر و باطن یکسان است ـ رفتار و صفات
ثابتی متناسب با کفر دارند؛
ولی منافقان که در ظاهر ایمان و در باطن اعتقادی ندارند، رفتار و صفاتی ثابت که همواره متناسب با
ایمان یا کفر باشد،ندارند، بلکه به اقتضای اوضاع، رفتار و حالات متفاوتی دارند و هیچیک از آنها دارای
ثبات و دوام نیست. بر همین اساس قرآن بیشتر به کارهایی که ناشی از نفاق آنها هست اشاره میکند
که اولین آنها این است که زبان آنها با دلشان مطابق نیست و آنچه را در دل ندارند، اظهار میکنند:
یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ.
آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ، بتپرستان به خداوند ایمان داشتند و در مورد بتپرستیی خود میگفتند:
ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی (زمر/3)
«ما آنها را نمیپرستیم مگر برای اینکه ما را به خدا نزدیک سازند».
منافقان اگر میگفتند که ما به خدا ایمان آوردهایم وایمان به آخرت را نمیگفتند،با مشرکان و کافران
شریک بودند.
ولی منافقین می خواستند خود را از صف مشرکین و کفار جدا کنند ؛ لذا با تأکید بر ایمان به روز
قیامت میخواستند ایمان ظاهری خود به روز قیامت را برجسته سازند.
یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (بقره (9/
منافقان کسانی هستند که اظهار ایمان میکنند تا از منافع ظاهری ایمان استفاده کنند، ولی مؤمن
نیستند؛ بلکه میخواهند با اظهار ایمان، خدا و مسلمانان را فریب دهند، اما فقط به خود نیرنگ
میزنند و این را درک نمیکنند.
یخادعون: اصل مادة «خدع» به معنای اخفاء است. کهنترین تعبیر این ماده در مورد حیوانی است
که میخواهد خود را از شکارچی مخفی کند.
«ثعلب خادع»، و «ضب خادع» یعنی روباه و سوسماری که از شکارچی میگریزد و خود را پشت
بوتة خاری یا سوراخی پنهان میکند و میخواهد شکارچی را فریب دهد.
ما یشعرون: شعور به معنای ادارک جزئی و دقیق و ریزبینی است.
تفاوت بین شعور، ادراک و عقل در این است که ادراک اعم از جزئی و کلی است. عقل، تنها ادراک
کلی است ولی شعور، ادراک جزئی است. البته شاید بتوان گفت: منظور از شعور، مطلق ادراک دقیق
است، اعم از اینکه جزئی یا کلی باشد؛ همانگونه که «شَعْر» ریشة این کلمه به معنای «مو» آمده
که گویا از دقت و ریزبینی حکایت دارد.
معنای خدعه با خدا چیست؟
" خداع"، منافقان در ظاهر عملی انجام میدهند که باعث پنهان کردن قصد باطنی آنها شود.
درصدد مکر و فریب با خدا و مؤمنان بر میآیند. فریفتن مؤمنان روشن است ولی فریفتن خداوند
روشن نیست، چون آنان اگر خدا را باور دارند، باید بدانند که خدا را نمی توان فریفت و اگر باور
ندارند، در این صورت چه کسی را میخواهند بفریبند؟
خداع منافق با خداوند مانند کار کسی است که گویا میتواند خدا را فریب دهد، هرچند خداوند
را در حقیقت نمیتوان فریفت.
اما وجه دیگری نیز میتوان بیان کرد و آن علت نفاق است:
اگر در کارهای خودمان دقت کنیم میبینیم با اینکه به برخی امور اعتقاد داریم ولی در مقام عمل
کوتاهی میکنیم و یا بر خلاف آن عمل میکنیم.
ما به خدا و احاطه او بر همة عالم، و قدرت و حکمروایی او اعتقاد داریم، اما در عمل به دیگران
تکیه میکنیم و قدرت خدا را فراموش میکنیم و گاهی نیز مانند منافقان خدعه و نیرنگ میکنیم.
عملی را به ظاهر میگوییم برای خدا انجام میدهیم ولی موقعی که به درون خود رجوع میکنیم،
عوامل زیادی غیرخدا را دخیل مییابیم. گاهی نیز این عوامل آنقدر قوی است که بر خود شخص
هم مشتبه میشود و نمیفهمد و درصدد رفع آن بر نمیآید.
در نفس انسانی تمایلاتی وجود دارد که بر اثرعدم توجه به آنها، به تدریج قوی میشوند، و به
هر مقدار که این تمایلات نفسانی شدید شوند،مانند پرده و حجابی در مقابل نور عقل قرار میگیرند
و یک سلسله خصوصیات رذیله ملکه انسان میشود که خود نیز بدان جاهل است.
به نام خدا شروع میکند، بسم الله میگوید، ولی طراح اصلی جز هوا و هوس نیست.
نتیجه این که بر اثر شدت تمایلات نفسانی گاهی نفس و شیطان چنان فعالیت میکنند که انسان
را به خدعه با خدا وا میدارند، هرچند شخص به خدا ایمان دارد. همواره به فکر فریب است و
نمیاندیشد که با خدا نمی توان خدعه کرد .مانند کسانی که به دروغگویی عادت کردهاند و روز
قیامت هم در مقابل خدا دروغ میگویند.
منافقان نیز از ابتدا با ورود به مسیر خدعه وعادت به آن ورسوخ و ملکه شدن این خصوصیت
در آنها دیگر فرصت فکر و تشخیص ندارند و میخواهند خداوند را نیز بفریبند.
در ظاهر ادعا میکنند به خدا و قیامت ایمان دارند، ولی به اقتضای ملکة نفسانی با خدا نیرنگ
میکنند.
این مسیر می تواند مسیر هر کسی باشد که به نفاقهای درونی و اخلاقی خود بی اعتنا باشد.
وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ
همة افراد طالب سعادت خود هستند، ولی اگر کسی بر اثر شدت تمایلات نفسانی راهی را که
راه سعادت و خوشبختی نیست بر خود، راه سعادت و خوشبختی بنمایاند، در واقع حق را از
خود پنهان کرده و خویش را فریب داده است.
إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ؛ ( نساء: 142)
«منافقین خدا را فریب میدهند، در حالیکه خداوند آنان را میفریبد.»
و ما یشعرون
گفته شد که شعور نوعی ادراک دقیق و ریزبینی همراه با دقت است و دراموری که به آسانی
درک و احساس شوند، به کار نمیرود .
فهم و درک این که منافقین درصدد خدعه و نیرنگ با خدا و مؤمنان اند ولی در حقیقت مشغول
فریب خود هستند،به آسانی بر ایشان حاصل نمیشود، بلکه به دقت و ریزبینی نیاز دارد که منافقان
به علت تمایلات نفسانی شدید و غلبة هواهای نفسانی و رسوخ رذائل، از آن محروم شدهاند؛
لذا قرآن میفرماید که منافقان شعور و توان درک این مطلب را ندارند که حقیقت خدعه و نیرنگ با
خدا و مؤمنان، فریب خود است و فریفتن خویش یعنی اینکه آدمی راه شقاوت و هلاکت را برای خود
راه سعادت و خوشبختی بپندارد.
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (بقره/10)
از جمله وصفهایی که خداوند برای منافقان بیان میکند این است که قلبهای آنان بیمار است و
خداوند بر بیماری آنها میافزاید.
قلب در قرآن به معنی جسمانی آن به کار نمی رود؛ منظور از قلب همان روح یا مرحلهای
از روح انسان است که منشأ ویژگیها و خصلتهای انسانی میباشد.
قرآن میگوید دلهای منافقین مریض است و این سنت الله است که هر کس راهی را انتخاب و
دنبال کند، در همان راه به تکامل و اوج میرسد.
کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (اسراء /20)
اگر کسی عمل مخالف فطرت انجام داد، ابتداً فطرت نمیپذیرد، ولی اگر به ندای فطرت گوش نداد
و به مخالفت با آن برخاست و به آن مخالفت ادامه داد، دیگر نمیتواند برگردد و دست بردارد؛
در نتیجه روز به روز در آن مخالفت فرو میرود و گمراهتر میشود.
اگر شخصی در سراشیبی حرکت کند، پس از مدتی مهار خود را از دست میدهد و سقوط میکند.
قدم برداشن در راه انحرافی اینگونه است و چنین عاقبتی دارد:
ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ. (روم/10)
اولین خدعه و دروغ، سنگ بنای اعتیاد به گناه و کفر و شرک میشود و به دنبال آن، جهنم و
عذاب الیم خواهد بود.
این قانون وسنت الهی است و نظام عالم هستی که خداوند ایجاد کرده این گونه است، لذا ازدیاد
بیماری قلبی منافقان به خدا نسبت داده شده و صحیح است. چون مرض قلبی با اختیار و از
ناحیة خودشان بوده است:
«فی قلوبهم مرض»، بر اساس نظام عالم هستی و مجازات الهی این بیماری افزوده شده است .
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ
(بقره: 11 و 12 )
پس از مظاهر نفاق، اظهار ایمان و اخفاء کفر و خدعه با خدا و مؤمنان است .
اما این آیه به یکی دیگر از مظاهر نفاق نیز اشاره می کند و آن اینکه وقتی به منافقان گفته
میشود در زمین افساد نکنید، میگویند ما اصلاح گریم .
لاتفسدوا فی الارض
«فسادِ» هر چیزی به این است که منافع مورد نظر آن از دست برود.
میوه اگر تلخ و غیر قابل استفاده شود، فاسد شده است. روح انسان نیز چنین است؛
اگر استفاده ایی که باید از آن بتوان برد از دست برود، فاسد شده است.
اجتماع نیز همینگونه است.
اجتماع تشکیل شده است تا افراد با تعاون و همکاری به تکامل مورد نظر برسند؛ چه، افراد
به تنهایی نمیتوانند همة منافعی را که انسان باید به آن برسد، کسب کنند؛ اگر جامعه اینگونه بود،
صالح و گرنه فاسد (با توجه به معنای فوق )است.
علت اینکه از فساد اجتماعی به «فساد فی الارض» تعبیر شده این است که زمین برای زندگی
اجتماعی تعیین شده است و این حیات ارضی منافعی دارد، و چون حیات در این جا تکاملی است،
بر خلاف حیات در آخرت که تکاملی نیست، این حیات ارضی اگر زمینه را برای تکامل فراهم کرد،
جامعه صالح است و اگر بر عکس، مانع پیشرفت شد، جامعه فاسد است.
پیام قرآن و پیامبران الهی این است که :
«لاتفسدوا فی الارض » ؛«لا تعثوا فی الارض مفسدین »(بقره /60)
و از حضرت شعیب نقل میکند که میفرماید: ان ارید الا الاصلاح ما استطعت (هود: 88)
از اهداف انبیا اصلاح زمین و جلوگیری از فساد بود.
صلاح و فساد جامعه صورتهای گوناگونی دارد و تنها به امور اقتصادی، فرهنگی، کشاورزی
و امثال آن نیست. جامعه موقعی صالح است که از همة جوانب به پیشرفت انسان در راه رسیدن
به اهداف عالی او کمک کند.
اما افساد آنها چگونه است؟
بزرگترین افساد، کفر باطنی منافقین است؛ چون برای اصلاح جامعه هیچ چیز مهمتر از ایمان و
برای افساد آن هیچ چیزی بدتر از کفر و شرک نیست.
منافقان به سبب عادت به دروغگویی نحوه ادراکشان تغییر کرده است و فطرت آنان انحراف
یافته و دگرگون شده به گونهای که دیگر فرق اصلاح و افساد را درنمییابند.
حتی اعضای ظاهری بدن نیز اینگونهاند.مثلاً اگر چشم به نوع خاصی از دیدن عادت کند، دیگر
دید صحیح نخواهد داشت.
ادراکات قلبی هم اگر مدتی بر خلاف فطرت و واقع دنبال شوند، فطرت به تدریج منحرف میگردد
و همه چیز را به صورت غیر واقعی درک میکند و در نتیجه افساد را اصلاح میپندارد.
البته کاملاً روشن است که این افراد خود مسئول چنین حالتی هستند؛ چون علت انحراف را خود
فراهم کردهاند .
این آیه درس است ؛ به ویژه برای کسانی که بخواهند به نوعی در جامعه موثر باشند.
اینان باید فطرتشان کاملاً سالم و از هر گونه نفاقی پاک باشد؛ زیرا اگر ذرهای نفاق در آنان باشد،
سرانجام اثر خود را ظاهر میکند.
در خانواده نیز پدر باید سالم باشد تا مصالح و مفاسد را به صورت واقعی و صحیح درک کند
که بتواند به فرزندان انتقال دهد.
از اصطلاحات قرآنی درباره شایعات و اخبار بیاساس در جامعه، اصطلاح اراجیف است.
در آیات ۶۰ تا ۶۲ سوره احزاب میفرماید:
"لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک
فیها الا قلیلا، ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا، سنه الله فی الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنه
الله تبدیلا "
"اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرضی هست و خبر سازان لرزهافکن و شایعهافکنان در مدینه،
از کارشان باز
نایستند، تو را سخت بر آنان مسلط می کنیم تا جز مد تی اندک در همسایگی تو نپایند.
پیشینیان نیز بود و در سنت خدا تغییر نخواهی یافت."
چون موجب اضطراب و تزلزل در افراد جامعه و شنوندگان خبرمی شود و آنان را به تشویش انداخته
و به سمت و سوی تحرکات بی جا و حرکت های برخاسته از هیجان که بیرون از عقل و حقیقت است
میکشاند.
- گروه نخست همان منافقان هستند که به اسلام ا عتقاد و ایمان قلبی ندارند ولی به زبان و در ظاهر
ادعای مسلمانی میکنند و اینگونه خود را در میان مسلمانان مخفی کرده و برای منافع و اعتقادات خود
برنامهریزی و تلاش میکنند.
دروغ و نا درست و بی اساس، جو امنیتی جامعه را به هم می ریزند و با جنگ روانی، جامعه و
نظام اسلامی را تهدید میکنند.
«مرجفون» از نظر قرآن یک گروه سازمان یافته همچون منافقان هستند.
همان طور که منافقان به عنوان یک جریان اجتماعی و ستون پنجم دشمن عمل می کنند و از درون
جامعه اسلامی به آن ضربه میزنند،مرجفون نیز یک گروه سازمان یافته هستند که می توانند افزون
بر منافقان شامل گروههای مسلمانی باشند که خواسته و یا ناخواسته در این حرکت و جریان
مشارکت می کنند.
مرجفون با اخبار و شایعات بی اساس و دروغ موجبات (ارجاف) و تزلزل و اضطراب جامعه
می شوند و با اخبار دروغ خویش زلزله در جامعه و نظام سامان یافته آن میافکنند.
پس مرجفون به کسانی گفته میشود که با شایعه سازی،در جامعه اسلامی دلهره ایجاد میکنند.
براساس آیات قرآنی اینان کسانی هستند که به جبهه جهاد نمی روند و در سنگرهای جهادی مشارکت
نمیکنند، بلکه در شهر باقی مانده و با شایعه سازی و شایعه پراکنی به تقویت دشمن و تضعیف روحیه
امت میپردازند.
آنان در شایعات خویش، توان نظامی و جنگی دشمنان را بیش از آنچه هست به تصویر میکشند و دلهای
تودههای مردم را میلرزانند.
آنان نه تنها به بزرگ نمایی از توان دشمن می پردازند بلکه با کوچک نمایی از توان امت اسلام
واقعیت را دگرگونه جلوه میدهند و روحیه مومنان و تودههای مردم پشت جبهه را تضعیف می نمایند
و زمینه پیروزی دشمن و شکست مومنان را فراهم میآورند.
دعا در ماه رمضان و همه خصوصیات این ماه مبارک این است که ما را متذکر مىکند؛
از غفلت بیرون مىآورد؛ آلودگیهاى ما را به ما نشان مىدهد و در بین دعا و نماز و
توجه، فرصتى به ما دست مىدهد که اشتباهاتى را که با آنها انس و خو گرفتیم،
بازنگرى کنیم و آنها را بشناسیم؛ چون گاهى انسان گناهى را عادت کرده که انجام
بدهد و توجه نداردکه این گناه است. البته تنبلى، سستى و بقیه نواقصى را هم که
داریم، مىتوانیم بازنگرى کنیم.
این فصل یک ماهه، فصل بسیار باارزش و قیمتى است. در این سى روز یا بیستونه روز،
خدا لیلةالقدر را قرار داده و لیلةالقدر یک فرصت استثنایى در طول سال براى انسان است.
که اگر انسان توانسته باشد آن شب را درک بکند، خیر زیادى گیرش آمده.
در دعاى وداع ماه رمضان - نه این دعاى وداعى که در صحیفه سجادیه است - بلکه دعایى
که در مفاتیحالجنان است، مىگوید:
«و ان تجعلنى برحمتک ممّن خرت له لیلة القدر و جعلتها له خیرا من الف شهر»؛(۱)
خدایا ! من را از کسانى قرار بده که توفیق درک لیلةالقدر را به دست آوردند و لیلةالقدر براى
آنها از هزار ماه بهتر و باارزشتر شده. لیلةالقدر براى همه اینگونه نیست. آن کسى که
براى او شب بیست وسوم یا شب بیست ویکم ماه رمضان، با شب بیستوسوم هر ماه
دیگرى فرق ندارد - نه ذکرى، نه توجهى، نه حالى، نه گریهاى، نه تضرّعى؛ با غفلت
مىگیرد مىخوابد، یا اصلاً یادش نمىآید که لیلةالقدر است، یا خداى نکرده آلوده به
گناه و هواى نفس هم مىشود - براى چنین انسانى لیلةالقدر بهتر از هزار شب نیست؛
یک شب است، آن هم یک شب خسرانبار که براى او خیرى ندارد. لیلةالقدر براى آن
کسى از هزار ماه بهتر است که ساعات و دقایق آن شب را قدر بداند؛ از دقایق آن شب
استفاده بکند. در آن دعا مىخوانیم که خدایا ما را از آن کسانى قرار بده که شب قدرشان
پوچ نمىشود؛ از دست نمىرود.
دفاتر ارزشمند معرفت و نسخههاى عشق و محبت
دعاى چهلوپنجم صحیفه سجادیه یک نمونه از دعاهایى است که ائمه به ما یاد دادهاند که
مضمون قابل توجهى درباره اهمیت ماه رمضان دارد. من فکر کردم که مقدارى از این دعا
را برایتان فقط ترجمه بکنم، تا با زبان این دعا آشنا بشویم. این یکى از نقیصههاى ماست
که دعاها را بدون توجه مىخوانیم و معنایش را نمىفهمیم؛ از بعضى که قادریم معنایش
را بفهمیم، تأمل و تدبر نمىکنیم؛ دعا مىخوانیم، حواسمان هم جاى دیگرى است!
در حالى که این دعاها همه دفترهاى ارزشمند معرفت و نسخههاى عشق و محبت
است و خیلى چیزها در این دعاهاست که اگر ما به آنها توجه کنیم، مىتوانیم آنها را
بیاموزیم. بعضىها دعا را تفسیر مىکنند که البته خوب است، لکن وقتى بنده یک کلمه دعا
را با بیست کلمه تفسیر مىکنم، این دیگر کلام امام نیست؛ اگر بشود کلام امام را در یک
کلمه زیبا، شکیل و خلاصه، بازگرداند، آن وقت یک مقدارى از لطف کلام امام را به ما خواهد
داد. آن تفسیرهاى مفصل براى اینکه انسان معارف را یاد بگیرد، خوب است؛
اما براى اینکه لذت سخن امام را که خیلى هم زیباست، درک کند، نه؛ آنها خوب نیست.
بعضىها که بدون توجه دعا مىخوانند، نمىفهمند که این دعاى کمیل که راحت آن را
مىخوانند و از آن عبور مىکنند، چه سوز و گدازى دارد؛ چه قطعه زیبایى از لحاظ هنرى و
ادبى است و چه مضامینى در آن وجود دارد. حالا براى اینکه مقدارى از مضامین این
دعاها معلوم بشود، من بهقدرى که البته وقت داشته باشیم، ترجمه سادهاى مىکنم.
خیلى طول نمىدهم و همهاش را هم ترجمه نمىکنم.
تأملى بر دعاى وداع ماه رمضان
«اللّهم یا من لا یرغب فى الجزاء و یا من لا یندم على الاعطاء»(۲)؛ اى خدایى که از ما
پاداش نمىخواهى و اى کسى که از بخشش خود به ما پشیمان نمىشوى - حالا
من دیگر عبارتهاى عربىاش را نمىخوانم، فقط فارسى ترجمه مىکنم؛ و اى کسى
که با بندگان به طور برابر رفتار نمىکنى؛ مثل رفتار خود آنها با آنها رفتار نمىکنى.
نعمت تو همواره شروعکننده است؛ یعنى بدون اینکه قبلاً استحقاقى وجود داشته باشد.
عفو و بخشش تو یک نوع تفضل از سوى توست. عقوبت و سزا دادن تو عدالت توست.
و قضاء و تقدیر و حکم تو یک خیر براى بنده توست. اگر به کسى چیزى عطا کنى، آن را با
منّت آمیخته نمىکنى و اگر از کسى چیزى را منع کنى و به او ندهى، این از روى ظلم و
تعدى به آن کس نیست. آن کسانى که شکر تو را مىگویند، از آنها سپاسگزارى مىکنى؛
در حالى که این خودِ تو هستى که شکر را در دهان آنها گذاشتى. آن کسانى که سپاس
تو و ستایش تو را مىکنند، تو به آنها پاداش مىدهى؛ در حالى که این تو هستى که
ستایش خودت را به آنها یاد دادى. گناهانى را مىپوشانى؛ در حالى که مىتوانى آنها را
برملا کنى. به کسانى مىبخشى که مىتوانى از آنها نعمتت را باز بدارى. آن کسى که
گناه او را پوشاندى، گاهى شایسته برملا کردن است. آن کسى که به او نعمت دادى،
گاهى شایسته منع کردن است؛ اما تو همه کارت را بر تفضل و گذشت قرار دادى. با
کسى که تو را معصیت مىکند، با بردبارى و حلم برخورد مىکنى. و به کسى که با گناه
به خودش ظلم مىکند، مهلت مىدهى. بندگانت را مهلت و فرصت مىدهى تا بتوانند به
تو انابه کنند و برگردند. به آنها سزاى عملشان را زود نشان نمىدهى، شاید بتوانند توبه
کنند؛ این لطفى است از تو که نگذارى بندگانت با کار زشت، خودشان را به مهلکه بیاندازند؛
این محبت توست که نگذارى آدمهاى شقى، با شقاوت خودشان، بدبختى را زود براى
خودشان تدارک ببینند. تو فقط کسانى را ساقط مىکنى که شقاوت آنها در مقابل گذشت
و اغماض تو تکرار شده؛ و این کرم و لطف و محبت و حلم توست. تو آن پروردگارى هستى
که بر روى بندگانت راهى باز کردى که آن راه، به عفو و گذشت تو منتهى مىشود؛ آن راه را
توبه نامیدى. آن راه را از طریق وحىِ خودت به ما نشان دادى تا هرگز در آن راه گمراه نشویم.
در قرآنت به ما گفتى:«تُوبوا الى اللَّه توبة نصوحا»؛(۳) توبه کنید و به سوى خدا برگردید؛
توبهاى از روى راستى و درستى؛ شاید خدا بدیهاى شما را بپوشاند و جبران کند -؛
اینها آیه قرآن است - و شما را به بهشتى که در زیر آن نهرها و جویبارها جارى است وارد کند؛
در آن روز که خدا پیغمبرش و کسانى را که به پیغمبر ایمان آوردهاند، سرافکنده نخواهد کرد.
و نور پیغمبر و مؤمنان در پیش روى او و در سمت راست اوست و آنها پیش مىروند. و آنها به
تو مىگویند پروردگارا نورت را به ما کامل کن و مغفرتت را بر ما نازل کن؛ تو بر همه چیز توانایى.
این راهى است که خدا در قرآنش براى توبه به ما نشان داده و نشان داده که ما
مىتوانیم توبه کنیم: «فما عذر من اغفل دخول ذلک المنزل بعد فتح الباب»(۴)؛
عذر کسى که پس از گشودن در، وارد آن نمىشود چیست؟ تو آن کسى هستى
که هر روز براى نفع بندگانت معامله را به سمت آنها گرداندى و به سود آنها تغییر
دادى و در قرآن گفتى:«من جاء بالحسنة فله عشر امثالها»؛(۵) هر کس یک کار نیک
بکند، ده برابر پاداش مىگیرد؛ و اگر کسى یک کار بد بکند، فقط یک برابر سزاى آن
کار را خواهد چشید. امام در اینجا آیات مربوط به پاداش مؤمنین را ذکر مىکند،
بعد درباره ذکر الهى مطالبى را بیان مىکند؛ آیات گوناگونى را مىآورد و سپس
مىرسد به اینجا و مىگوید:
اگر هر یک از مخلوقات تو اینطور، دیگران را به راه سود و بهره آنها راهنمایى مىکرد،
به احسان و امتنان موصوف مىشد - یعنى مثلاً شما به کسى پولى قرض بدهید،
بعد بگویى اگر بخواهى من این پول را در وقت معین از تو نگیرم و به تو ببخشم،
راهش این است که این کار را بکنى؛ مرتب راه جلوى پاى افراد بگذارى. اگر بخواهى
این بدى را که به من کردى، از تو بگذرم، راهش این است که این عمل را انجام بدهى
- «فلک الحمد ما وجد فى حمدک مذهب»(۶)؛
اى خداى بزرگ سپاس و ستایش مخصوص توست و براى توست و تو را باید به هر
اندازه و از هر راهى و با هر لفظى که ممکن است، حمد کرد. به همین ترتیب یاد
نعمتهاى الهى را مىکند.
توصیف ماه رمضان در کلام امام سجاد علیهالسلام
بعد امام سجاد (علیهالصّلاةوالسّلام) مىرسد به ماه رمضان و مىگوید:
پروردگارا ! از جمله بهترین و برگزیدهترین نعمتهاى تو ماه رمضان بود که آن را از بین
سایر ماهها امتیاز بخشیدى و قرآن و نور را در این روزها نازل کردى و ایمان ما را
در این روزها مضاعف ساختى و روزه را بر ما واجب کردى که این خود وسیله اوج
ماست. و ما را در عبادت در این ایام ترغیب کردى و لیلةالقدر را که بهتر از هزار
ماه است در ماه رمضان قرار دادى و ما را با این ماه بر دیگران امتیاز بخشیدى.
وماه رمضان به مدت یک ماه با ما بود و این مصاحبت، مصاحبت بسیار نیکویى
بود و ما از این مصاحبت هیچ دلگیر نیستیم؛ بلکه از مفارغت این ماه دلگیریم.
و با این ماه وداع مىکنیم؛ مانند وداع با کسى که دورى او براى ما سخت و دشوار
است. و منتظر هستیم که این ماه کِى بار دیگر به ما برگردد و با این زبان با ماه
برگزیده تو حرف مىزنیم.
از اینجا به بعد، امام سجاد شروع مىکند در عبارات بسیار شورانگیز و عاشقانهاى با
ماه رمضان سخن گفتن:«السّلام علیک یا شهر اللَّه الاکبر»(۷)؛ بدرود اى بزرگترین ماه
خدا و اى جشن اولیاء خدا. «السّلام علیک یا اکرم مصحوب من الاوقات»(۸)؛
بدرود اى شریفترین و عزیزترین مصاحب از وقتها و زمانها و اى بهترین ماه از لحاظ روزها
و ساعتها. «السّلام علیک من شهر قربت فیه الامال»(۹)؛ بدرود اى ماهى که آرزوها در آن
به ما نزدیک شد؛ یعنى ما با تلاش خودمان، تلاش مضاعفان، به آمال و آرزوهاى حقیقى و
انسانى خودمان نزدیک شدیم.
به همین ترتیب با این جملات و کلمات، امام سجاد این ماه مبارک را بدرود
مىگوید و از لیلةالقدر و از دعا و از قرآن و از مغفرت در این ماه به گرمى و
مشتاقانه حرف مىزند و بعد از خداى متعال درخواست مىکند که:
خدایا آنچه را که در این ماه به ما رسیده، براى ما نگه دار؛
و آنچه را که ما از این ماه به دست نیاوردیم،
این محرومیت ما را به عنوان یک نقص، به عنوان یک ضعف،
مورد ترحم خودت قرار بده و براى ما جبران کن.
و بعد امام سجاد آرزو مىکند که یکبار دیگر این ماه برگردد.
این یک نمونه از دعاهاى این ماه شریف بود که در پایان این ماه از زبان
سیدالساجدین و معلم دعا و ذکر و یاد، مقدارى از آن را معنا کردیم.
من اعتقادم این است که این دعاها با ترجمههاى خوبى باید ترجمه بشود.
کسانى که قادر بر ترجمه خوب این دعاها هستند، منهاى تفصیل و تشریح
و تفسیر و توضیح، خودِ دعا را با یک زبان گویا و روشن و شیوا که تا حدى
متناسب با بیانات خود امام سجاد باشد، ترجمه کنند و در اختیار فارسى
زبانهایى که عربى نمىدانند، بگذارند، تا اینها در این دعاها تدبر کنند و
ببینند که چگونه مىشود با خدا حرف زد.
آنچه در این ماه بدست آوردید، قدر بدانید
آنچه در پایان این مطالب مىخواهم به شما برادران و خواهران عزیز عرض بکنم
این است: این مایه تقوایى را که در این ماه براى شما به دست آمد، قدر بدانید؛
این را حفظ کنید؛ این از دست مىرود. شما با حضورتان در مجامع بندگى خدا
مثل مساجد، نمازها، پاى صحبتها - بحمداللَّه جوّ غالب جامعه ما جوّ توجه و تذکر
است؛ قرآن، دعا و مناجات است - و تنفس در این فضاى معنوى یقیناً مایهاى از
تقوا را براى خودتان در این ماه تحصیل کردهاید. روزه کمک بسیار بزرگى بوده؛ این
روزه بسیار چیز قیمتى و ارزشمندى است. لازم نیست خودِ انسان مثل اینکه
وزنش را مىرود امتحان مىکند که چقدر کم یا زیاد شده، بتواند درست بفهمد
که چقدر آن معنویت و صفا برایش پیدا شده - البته اگر انسان به اعمال و رفتار
با آن قلب خاضع و متذکر خودش توجه کند، آثار این عبادات را مىبیند و حس مىکند
- اما آنطور هم نیست که خیلى محسوس باشد، لکن بدانید یک مقدار صفا، معنویت،
لطف در شما پیدا شده؛ این را نگهش دارید. نگه داشتن آن در درجه اول به این است که
تا آنجایى که مىتوانید سعى کنید گناه نکنید.
( سخنرانى در روز ۲۹ ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۶)
پینوشت:
۱) مفاتیحالجنان، دعاى وداع ماه رمضان
۲) صحیفه سجادیه، دعاى ۴۵
۳) تحریم: ۸
۴) صحیفه سجادیه، دعاى ۴۵
۵) انعام: ۱۶۰
۶ الی ۹) صحیفه سجادیه، دعاى ۴۵