سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تدبر در قران (نفس مسوله)

نفس مُسوّله  - بخش اول

تسویل یعنی ارائه ی تصویر زشت به صورت زیبا و زیبا به صورت زشت؛

تسویل قبل از نفس اماره است و نفس اماره متولد از نفس مسوله است.

نفس مسوله قشر زیبایی بر همه ی زشتی ها و مفاسد می کشد و

 انسان فریب خورده تنها آن چهره ی زیبا رامی بیند و آن را مرتکب می شود و

 تکرار می کند تا آنجا که برای وی به صورت عادت در می آید و

 کارهای ناروا را با علم و عمد مرتکب می شود و چه بسا بر این باور است

که کاری شایسته انجام می دهد،قرآن ایشان را اینگونه معرفی می کند:

کسانی که کوشش آنها در این جهان تباه شد در حالیکه گمان می کنند کاری نیکو انجام داده اند!

«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون»

«ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا دارید، و هر کس باید بنگرد که برای فردای خود از پیش چه 

فرستاده است و باز از خدا بترسید، در حقیقت خدا به آن چه می کنید آگاه است

نفس مسوله غیر از نفس اماره است،

 نفس اماره را انسان می شناسد ؛

 می داند که این معصیت است مرتکب می شود، بعد یا توبه می کند یا در فکر توبه است.

 اما انسان،نفس مسوله را نمی شناسد. نفس مسوله انسان را به زشتی امر نمی کند؛

 بلکه اغوامی کند و زشتی ها را خوب، جلوه می دهد.

 نفس مسوله تمام خصوصیات روانی هر کس راشناسایی می کند و

 می داند هر کس از چه چیزهایی خوشش می آید.

  روان شناس ماهری است،

 لذا چیزی که ظاهرش همان است که ما می پسندیم، رنگ و لعاب دین به آن می دهد و

 همه سمومات را پشت رنگ و لعاب دینی پنهان می کند و به صورت یک تابلو زرین درمی آورد.

  برادران یوسف که تصمیم گرفتند او را به چاه اندازند، در نزد خود این کار را پسندیده می دانستند،  

 حضرت یعقوب(ع) هم به آنان فرمود: «بل سولت لکم انفسکم اءمرا»،

 آن نفس مسوله ،به چاه انداختن برادرتان را برای شما زیبا جلوه داد.

 یا سامری وقتی که گوساله پرستی را ترویج می کند، می گوید: 

«سولت لی نفسی » بعضی از شواهد قرآنی تایید می کند که سامری آدم بزرگی بود و گفت:

 «انی بصرت بما لم یبصروا» او آدم معمولی نبود نظیر همان که:

 «واتل علیهم نباء الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها» او نظیر بلعم و امثال او بود.

 خدای سبحان به او معنویتی داده بود اما لایق نبود؛

 لذا از همین معنویت،بساط گوساله پرستی را ترویج کرد و گفت: «سولت لی نفسی «

در قیامت پرده ها کنار می رود و

 خدا می فرماید: 

اینان کسانی بودند که «یحسبون انهم یحسنون صنعا»

 کار بد می کردند ولی می پنداشتند کار خوبی است. 

خیلی ها تحت ولایت نفس مسوله اند و خیال می کنند کارهای شان خوب است.

 شناسایی نفس مسوله و نجات از تسویل او کار آسانی نیست تا انسان بفهمد این کاری که

 انجام  می دهد  ظاهر و باطنش  برای خداست  یا نه، اول  و آخرش  برای خداست یا نه،

 حسن فعل و فاعلیش کنارهم جمع شده یا نه، مدت ها طول می کشد که انسان بتواند خود

 را محکوم  کند، تا آن جا که  ممکن است خود و کارهایش را توجیه  می کند اما درآخرت 

که همه پرده ها کنار رفت می فرماید:

 نیازی نیست که ما کارهای انسان را به اوگزارش بدهیم  زیرا؛

«بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره ». 

اگر ده ها عذر هم بیاورد باز خودش می داند چه کرده است ؛

چون بساط نفس مسوله و اماره در قیامت کنارمی رود و مائیم که مامور نفس اماره بودیم و

 نیرنگ خورده نفس مسوله، 

آن دشمنان را کنار می زنند و ما را تنها وارد محکمه می کنند،

 دیگر در درون ما کسی نیست که کارهایمان را توجیه کند.

تدبر در قران (نفس مسوله - بخش دوم)

  "یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون  ".

 "ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا دارید، و هر کس باید بنگرد که برای فردای خود 

از پیش چه فرستاده است و باز از خدا بترسید، در حقیقت خدا به آن چه می کنید آگاه است."

 

  به تعبیراستاد علامه طباطبایی رضوان الله علیه «اتقوا الله » اولی ظاهرا ناظر به مراقبه است و

 «اتقوا الله » دومی ناظر به محاسبه، اگر کسی بخواهد سود و زیانش را حساب کند، باید دفتر ثبت

 اعمال داشته باشد تا ببیند چه کرده است، هر محاسبه ای فرع  بر مراقبه است، اول مراقبه است; 

یعنی آدم مراقب باشدکه چه می کند بعد محاسبه کند.

 انسان باید رقیب خود باشد و رقبه و گردن بکشد که  این تقوای در مراقبه است: 

«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ولتنظر نفس » دعوت به محاسبه است حالا که می خواهید محاسبه کنید؛

 متقی باشید. در محاسبه نباید حب به  نفس انسان را وادار کند که کارهایش را توجیه کند و بگوید  ما 

هر چه کرده ایم خدمت بوده است.

کارهای ما نباید رنگ  اداره  معیشت داشته باشد آن گاه به پای دین  بنویسیم.

فرمود شما هم در مراقبت و محاسبت باتقوا باشید چون تقوا اصلی است که در هر جایی خصوصیت همان

 جا را نشان می دهد:

 در مسایل عبادی تقوای عبادی، در جبهه  و جنگ ، تقوای نظامی ، در معاملات  تقوای  معاملاتی،

 در مسایل سیاسی، تقوای سیاسی. هم چنین در تهذیب نفس،   

 یعنی این چنین نباشد که تمام کارهاتان را توجیه کنید ما رفتیم این همه سخنرانی کردیم بسیار خوب اما

چندنفر هدایت شدند؟ آیا اگر همین حرف را دیگری می خواست بیان کند ما خوش حال بودیم یا نه ؟


    «الیه یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه » عمل صالح، بالا برنده است وزیر بال این کلمه طیب

 را می گیرد تا پرواز کند  .

      گاهی قرآن کریم می فرماید: «لهم درجات »

      وگاهی می فرماید: «هم درجات »

      یعنی  خود این ها درجات می شوند  

 اگر کسی روحش به این جا رسید خدا نه تنها کار او را قبول می کند بلکه خودش را هم  قبول  می کند

 برای توده مردم تلاش و کوشش این است که عملشان را خدا قبول کند. 

اما آن ها که همت بلند دارند می گویند «خدایا ما را قبول کن ».

  وقتی مادر حضرت مریم   نذر کرد  که این فرزند صالح را خدمت گزار بیت اش قرار بدهد، کار مریم را

 خدا قبول کرد یا خود مریم را، فرمود: «فتقبلها ربها بقبول حسن » خود گوهر ذات را خدا قبول کرد.  

 بین «الصالحین » با«عملوا الصالحات » فرق است گاهی شما کسی را دوست دارید که از درون او محبت 

خودرا احساس می کنید، گاهی می دانید که این شخص در درون  ذاتش  صالح  نیست اما چند کار خوب هم 

کرده است، شما کارش را دوست دارید نه گوهر ذاتش را.

بین «عملوا الصالحات » با «الصالحین » فرق است، گاهی خدا گوهر ذات را قبول می کند آن ها کسانی اند 

که حسن فعلی با حسن فاعلی را به هم آمیخته اند هم عملشان باتقوا است هم عامل باتقوا است.

گاهی شخص خودش  معصیت می کند اما چند کار خوب هم  دارد؛ نماز می خواند ولی در خارج نماز معصیت

 دیگر هم دارد، خدا فقط نماز او را قبول می کند نه خود او را،اما کسی که در خارج نماز مثل  درون نماز آدم 

صالحی است خدا گوهر ذات او را قبول می کند. این است که در مراقبت و محاسبت هم باید باتقوا بود.

 شاید تقوای درمراقبت  سخت نباشد، 

اما تقوای در محاسبه  بسیار سخت است که انسان  قاضی  خود باشد حب  نفس را کنار بگذارد و کار خود را

 بدون حب و بغض داوری کند چون «حبک الشی ء یعمی و یصم »

 انسان وقتی به خود علاقه مند است سخت است که خود رامحکوم کند ...

 

 

تدبر در قران

مودت یا محبت؟!

 ذلِکَ الَّذی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ 

فِی الْقُرْبی‏ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُور(ٌ23 شوری )

چرا به جای الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی محبت فِی الْقُرْبَی نیامده است؟

 هردو معنای دوستی دارد، اما محبت معمولا دوستی قلبی و زبانی است، 

ولی از کجا معلوم این دوستی جایگاه صدق داشته باشد و راست باشد؟

 زمانی که محبت کاربردی شود و عملیاتی شود همان الْمَوَدَّةَمی شود.

مشکل مردم کوفه کجا بود ؟ 

آنها امام حسین(علیه السلام) را دوست داشتند و به امام نامه نوشتند و اظهار محبت کردند.

  در نامه ها نوشتند: «یا اباعبدالله عجل القدوم الینا لسنا من اهل مدینه»

 ما مثل اهل مدینه نیستیم، بشتاب به سمت کوفه... 

در ابراز این هم مشکلی نداشتند.

 پس کجا مشکل بود؟

مشکل زمانی بود  که می خواست این محبت کاربردی شود. 

حتی در میان راه آقا از دونفر پرسید از کوفه چه خبر؟ گفتند قلوبهم معک... 

در دلشان دوستت دارند اما سیوفهم علیک شمشیر هاشان علیه تو است.


در سوره روم در آیه 21 نیز موده با این معنا در مورد خانواده نیز به کار رفته است:


وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً

إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون

جرعه ای معرفت

خداوند در قرآن نفرمود
کسی که در دنیا کار خوب بکند یا کسی که در دنیا ایمان بیاورد اهل نجات است!


در هیچ جای قران نداریم که فرموده باشد
«
من فعل الحسنه» بلکه فرمود :«من جاء بالحسنه»


این یعنی انسان باید یک قدرتی داشته باشد که بتواند این اعمال حسنه را با خود «به سرای باقی» ببرد.

 یعنی اعمالش در دستش نقد باشد.

این طور نباشد که در دستش کار خیر بگذارد بعد گناه کند، غیبت کندو... که با این کارها افعال خیرش بریزد.

 این «شیوه اخیر»  مصداق همان «من فعل الحسنه» است که مورد نظر قرآن نیست . 

بلکه انسان باید آنطور باشد که بتواند همه افعال نیک و خوب خودش را به همراه خود ببرد.


 در صحنه قیامت نمی‌گویند تو در دنیا چه کردی بلکه می‌گویند چه با خودت آوردی؟!!
از همین رو خداوند فرمود «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها»


اینکه گفته شد:به او ده برابر می‌دهند، اینطور نیست که هر کسی کار خوبی بکند به او ده برابر بدهند!! 

 بلکه کسی از این نعمت بهرمنده خواهد بود که بتوا ند آن را حفظ کند و بتواند آن حسنه را نگه دارد.


تدبر در قران

    "وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَـٰنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ "


    "و هر کس از یاد [خداى‌] رحمان  روی و  دل  بگرداند، بر او

    شیطانى مى‌گماریم تا براى وى دمسازى باشد." ( 36 زخرف)



دل انسان یا جای خداست یا جای شیطان. 

تا وقتی یاد و توجه به خدا و هدایت های قرآنی و سخنان خدا در دل غالب است؛ شیطان را بدان

 راهی نیست. 

اما کسی  که  چشم وگوش بر قرآن  که ذکر و یاد خداست  ببندد و هدایت های الهی را نشنود و

 بدان دل نسپارد در آن هنگام است که شیطان دمساز و قرین و همنشین او میگردد.


به زندگی روزانه خود نگاهی بیفکنیم. چه اوقاتی را را دل یا چشم یا گوش به شیاطین میدهیم.

اطراف ما را شیاطین و رهزنان احاطه کرده اند و تنها دژ مستحکم  توجه  و یاد خداست که از

 مکر و نیرنگ و هجمه آنان در امن و امانیم.