سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مبارکه الحجر

سوره الحجر

در بعضی سوره های قرآن حالتی هست که 

انگار شما دارید مکالمه ی خصوصی خداوند و پیامبر را می شنوید.

انگار پرده ای هست، 

خداوند و پیامبر اینطرفش هستند و کافران آن طرف،

 پیامبر آن ها را می بیند، تعجب می کند که چرا آن ها این طرف را و رابطه ای که با خداوند هست و

 همه ی این چیزها را نمی بینندو نه تنها نمی بینند، بلکه مسخره هم می کنند و به او می گویندمجنون...

 پیامبر خیلی روح لطیفی دارد، 

سال ها در غار حرا غرق لذت خلوت با خداوند بوده و حالا مامور شده بیاید بین این آدم ها، 

که دوستشان دارد و از نفهمیدنشان رنج می برد. مصداق این شعر حافظ

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان

قال و مقال عالمی می کشم از برای تو

واقعا عجیب است!؟

 اینها چطوری به این جا رسیده اند که حقیقت اصلا در آنها نفوذ نمی کند، و چرا این جوری هستند؟

درحالیکه در آسمان و زمین همه در اطاعت اند و اینها پر از عصیان و انکار،

درسوره گویی ساختار عمودی خلقت را به تصویر می کشد، خداوند ،ملکوت وملائکه و بعد نار و بعد خاک ...

رب السموت و الارض اشاره به عمودی بودن دارد و

 رب المشرقین و المغربین اشاره به افق خلقت دارد.

در سوره نزول و صعودموجودات را می بینیم، باران می آید،

 همه چیزها که خزائنش در دست خداوند است به قدر معلوم نازل می شوند، 

زینت های آسمان را می بینید و زمین را،

وانسان تنها موجودی است که توی این مراتب وجود،

 وسیع ترین طیف را از پستی خاک بدبو تا اوج روح الهی در بر می گیرد...

رُبَمَا یوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کَانُوا مُسْلِمِین


(آیه 2 )

آیه عجیبی است.

 شاید به این معنی است که 

کافران در خلوت خودشان و در عمق وجودشان میل به حقیقت و آرزوی اهل حق بودن را دارند .

این آدم هایی که در جسمانیت گیر کرده اند، در دل این خاک، باز هم گاهی نور الهی تجلی می کند.

 وقتی می فرماید:

 ذرهم یاکلو و یتمتعوا،

 نشان می دهد که این آدم ها به این دلیل در سطج پست جسمانیت مانده اند که

 درگیر خوردن و تمتع از جسمانیت هستند ، و تا این را محدود نکنند، بالا نمی روند، 

حتی اگر ابواب آسمان را برایشان باز کنی چیزی نمی بینند.

در سوره ی حجر سه بار خلقت انسان رااز گل خشک شده ی متعغن یاد می کند و

از شیطان که روح الهی انسان ر ا نمی بیند.

و اوج گمراهی انسان هایی که مستوجب عذاب شده اندکه

این آدم ها ، مثل گل خشک شده هستند که دیگر حقیقت در آن ها نفوذ نمی کند.

بنابراین از آسمان که همیشه باران نازل می شد،

بر اینها سجیل، "گل خشک شده" می بارد.

 (سجیل معرب "سنگ-گل" است )

 

بعداصحاب حجر... یاران سنگ...

تحجرشان با احساس امنیتشان در دل سنگ ها تصویر می شود،

در بیوتا ءامنین.

آدم هایی که در دل سنت های اجتماعی و جمعی خودشان، همدیگر را تایید می کنند و 

به آرامش خاطر و اطمینان می رسند، در دل سنگ خانه کرده اند و دچار تحجر شده اند.

شایداین تحجر، یک جور امنیت به آدم می دهد،

 چون دیگر هیچ به خودت شک نمی کنی، احتمال نمی دهی که اشتباه بکنی، 

آسوده خاطر زندگی می کنی. کسی که ذهن باز داردوبیشتردر معرض نفوذ است، 

کمتر اینهمه احساس امنیت می کند.

هنوز هم بیشتر آدم ها

همین طوری هستند.

هر جایی به دنیا بیایند،

 در هر زمانی،

 رنگ آن جامعه و

 دین و آیین و زمان را

 به خودشان می گیرند.


آیات 16،17،18

سوره حجر سوره عجیبی است،

 به تکراراز سنگ و شهاب سنگ می گوید وازسنگ گل = سجیل برای عذاب  ...

ازآفرینش انسان از گل خشک شده و از خانه های سنگی ...

واز اصحاب حجر...

یاران سنگ که هدایت در دلهای سنگی آنها نفوذ نمی کند...

در علم نجوم شهابها را سنگهای سرگردان می گویند،

 ولی در علم الهی هیچ چیز سرگردان نیست،

 پس هر شهابی ماموریتی داردوهدفی ...

اراده خدا درجهان به گونه ای اجرا می شود که همه چیز تحت تاثیر آن باشد.

حتی در قوانین طبیعت نیز این امر نفوذ دارد،

ظاهرا هیچ اتفاق خارق العاده و خارج از قوانین فیزیک رخ نمی دهد،

اماحکمت وشعورو هدفمند بودن همه چیز کاملا مشهود است.

یعنی برای اینکه خداوند امری را در گوشه ای از دنیا حادث کند لازم نیست

 قوانین و نظم عادی طبیعت به هم بخورد ،

در مورد شهاب سنگها نیز ما به ظاهر می بینیم که

 شهابی در آسمان حرکت کرد اما درواقع ودر باطن این شهاب  نیز ماموریتی دارد و هدفی...

می فرماید آسمان را به وسیله برج ها، مصباح ها، کوکب ها و شهاب ها، حفظ می کنیم ،

«وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ»

 (فصلت/12 )


به دو نقش فرعی اما مهم آسمان در ارتباط با انسان را توجه می دهد:

 آرایش و زیبائی آسمان

و حفاظت.

گاهی کره ای متلاشی می شود و تکه های کوچک و بزرگ و گاهی عظیم آن

به اطراف پخش می شوند و 

کره زمین هرازگاهی مورد تهدید این سنگ های سرگردان قرار می گیرد.

 اما پیش از آن که به زمین ما برسند با کرات دیگر برخورد می کنند،

کیهان شناسان می گویند:

"مشتری محافظ زمین است سیاره های کوچک و شهاب سنگ ها را

 به سوی خود جذب می کند تا زمین در امان بماند"

 حتی اگر برخی از آن ها از کرات بگذرند و به سوی زمین بیایند، 

در برخورد با جوّ زمین به شهاب مبدل شده، می سوزند و از بین می روند یا 

به صورت کوچک و متلاشی به زمین می رسند.

خطبه 228 امیرالمومنین(ع) در مورد حفاظت زمین است.

  حفاظت مورد بحث حفاظتی است که زمین را 

از هجوم اشیاء دیگر در درون آسمان اول از حوادث مصون می دارد.

آیات 16 و 17 و 18 سوره حجر می فرماید:

وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرینَ*

 وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیمٍ*

 إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ*

ما در آسمان برج هائی قرار دادیم و آن را برای بینندگان آراستیم*

 و آن را از هر شیطان رانده شده حفاظت کردیم*

 مگر آن که دزدانه گوش دهد که پی گیرد آن را شهابی آشکار.

در آیه سوره فصلت که ذکر شد،

واژه «حفظاً» آمده که «مطلق» است و

 می فرماید بروج هم آرایش درون آسمان اول هستند و هم 

عامل حفاظت از درون آسمان اول و هم عامل حفاظت از خود آسمان اول.

 پس موضوع بحث این آیه دو نوع حفاظت است از آسمان...

اما در آیه سوره حجر عبارت «حفظنا ها» آمده و ضمیر «ها» به لفظ «آسمان» بر می گردد،

 یعنی حفاظت خود آسمان  ...

ودر  آیات سوره حجر بحث از حفاظت آسمان از شیطان رجیم است؛

و لفظ «مَن» دلالت دارد که

 تهدید کننده موجود با شعور است نه سیاره و سنگ و اگر مراد غیر شعور بود می فرمود «ما  «...

 استراق سمع نیز کار موجود شنوا و با شعور و به اصطلاح موجودات ذوی العقول است؛

 نه کار سیاره و سنگ.

 شهاب ثاقب: یعنی شهاب شکافنده و سوراخ کننده 

  این آیات سوره حجر به گونه ای است که گویا شیطان رجیم همین امروز هم

 از حد و محدوده خود خارج می شود که یا رانده و سوق داده شده و برگردانیده می شوند،

 و اگر برگردانیده نشوند دچار شهاب می گردند.

محور سخن گویی دو قانون جاری و مستمر و همیشگی است.

شاید در این آیه محور سخن از یک موضوع اجتماعی است یعنی رسالت و مبعث (تعبیر عموم مفسرین)

 و هدف از حفاظت همان حراست است که بیشتر در امور اجتماعی به کار می رود.

  حراستی که با آغاز مبعث پیامبر اسلام(ص)، شروع شده است...


آیه ای برای امروز

آیه 18

در آیات‌ واحادیث،‌ داستان‌ شهاب‌ سنگ‌ ها و اختلاس‌ شیاطین‌ مطرح‌ است که‌ 

شیاطین‌ و اجنه به‌ آسمان‌ میروندتا در کمین‌ گاه‌ های آسمانی، ازدین‌ و احکام‌ دین‌ اختلاس‌ ‌کنند و

با تظاهر به‌ آن‌ در زمین‌ مردم‌ را گمراه‌ کنند و خداوند با شهاب‌ سنگ های آسمانی‌ آنها را می‌سوزاند...

تمامی‌ آنچه‌ خداوند ازغیب‌ خبر می‌دهدیک‌ صورت‌ الفبائی‌ دارد ویک‌ صورت‌ واقعی و حقیقی‌ .

این‌ دین‌ دزدی و‌ سرقت‌ احکام‌ دین‌ را دربین جوامع امروز نیز آشکار می توان دید

در روی زمین نیز منافقین‌ باتظاهر به‌ احکام‌ دین‌، 

خود را دررده انبیا و ائمه و ولی امر‌ قرار می‌دهندتا مردم‌ را گمراه‌ کنند.

ولی ائمه‌ با تعلیمات‌ اصیل‌ خود شیاطین‌ را رسوا نموده‌ حقیقت‌ دین‌ را آشکار می‌کنند و

به‌ مردم‌ می‌فهمانند که‌ شیاطین‌ دزد دین اند نه‌ صاحب‌ دین ‌.

و‌ منافقینی‌ که‌ باتظاهر به دین‌ درمقام‌ امامان فکری و مسیر دهندگان ظاهر می‌شوندو 

از‌ فضای مکتب‌ دین‌‌ اختلاس‌ می‌کنند وهمچنان که تیرشهاب‌ شیاطین و اجنه را رسوا می‌کند و میسوزاند،

 تعلیمات‌ ائمه‌ الهی نیز منافقین را از فضای‌ مکتب‌ طرد نموده‌ و حقیقت‌ دین را آشکار میکنند؛

 در تعریف‌ ائمه‌ در دعای‌ ندبه‌ می‌گوئیم شهابهای ثاقب...

" یَا ابْنَ الشُّهُبِ الثَّاقِبَة"‌

 ای‌ پسر شهاب‌ های‌ ثاقب‌  ...


آیه 33

قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ

کسانی که انسان را صرفا مادی می‌بینند (یعنی چیزی که اصلش نهایتا برمی‌گردد به لجنی سیاه و بدبو؛

 یعنی آب و خاک، که همه عناصر مادی بدن انسان را در خود جمع کرده) طبیعی است که

 مقامات معنوی عظیم انسان را انکار کنند.

اگر در شبهاتی که علیه اصول دین مطرح می‌شود خوب دقت کنیم،

 انکار خدا، انکار ارتباط وحیانی انسان با خدا، انکار معاد و زندگی پس از مرگ، انکار مقام عظیم امامت،

همگی ریشه در انکار حقیقت متعالی انسان دارد؛

 و این گونه است که این انکار شیطان، مبنای تمام گمراهی‌های انسان شده است.

به تعبیر دیگر، هرگاه خواستید از توحید، نبوت، امامت، معاد و سایر باورهای اصیل دینی دفاع کنید،

 ابتدا روی باور انسانها به حقیقت عظیم خودشان سرمایه‌گزاری کنید؛

 همان گونه که اگر بخواهید روی خوب بودن انسانها سرمایه‌گزاری کنید، 

باز هم راهش توجه دادن به کرامت و بزرگی آدمی است،

 چنانکه امیرالمومنین (ع) فرمودند:

 "مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ ُ لَمْ یُهِنْهَا بِالْمَعْصِیَة"‏

"کسی که خودش نزد خویش کرامت یافت، آن را با گناه پست و حقیر نمی‌سازد"

 (غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص537 )


آیه 35

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ

"رَجیم" از «رجم» است.

 «رِجام» به معنای «سنگ» است و «رَجم» پرتاب کردن رجام است،

 «رجیم» صفت مشبهه (یا صیغه مبالغه) درمعنای اسم مفعول است،به معنای«کسی که خیلی رجم شده »

ابلیس در جایگاهی در عرض فرشتگان مقرب الهی قرار گرفته بود؛ اما رانده‌شد.

پس،

 می‌تواند کسی در جایگاه بسیار متعالی‌ای باشد، و

 آنگاه در همان‌جا کاری کند، که اصلا با آن جایگاه تناسب ندارد و از آن مقام رانده شود.

از هر جایگاهی، حتی مقام قرب الهی و جوار فرشتگان مقرب، امکان سوءاستفاده هست!

 

هرکس هر کاری می‌کند و در هر جایگاهی در عالَم قرار می‌گیرد، ریشه در عمق وجود خودش دارد. 

اگر ابلیس سجده نکرد، به خاطر چیزی بود که در باطن خودش ریشه داشت؛

 و اگر هم بیرون شد، به خاطر همان امر باطنی وی بود.


آیه 36

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی‏ ...

ربِّ =پروردگارم( ربِّی بوده که ی حذف شده )

شیطان می‌داند حتی برای اغوای انسانها هم باید متوسل به ربوبیت خدا شود.

اما بسیاری از ما، حتی در کارهای خوب هم یادمان می‌رود که همه‌کاره عالَم خداست، 

و روی همه‌کس حساب می‌کنیم، غیر از خدا !


در احوالات شیخ جعفر شوشتری نقل شده است که یکبار ایشان منبر رفتند و گفتند:

مردم! من امروز می‌خواهم سخنی بر خلاف گفته انبیاء و اولیاء بگویم!

مردم تعجب کردند.

فرمود:

تمام انبیاء مردم را به توحید دعوت کرده‌اند، ولی من می‌خواهم شما را به شرک دعوت کنم .

 همه انبیاء و اولیاء می گفتند:

کار را فقط برای خدا انجام دهید،

 اما من می‌خواهم بگویم که

خدا را نیزدرکارهایتان شریک کنید!

شما که موحد نمی شوید و دل را مخصوص خدا نمی کنید، دست کم گوشه‌ای از دلتان را به خدا بسپارید! 

دربست دل را به غیر خدا ندهید، چرا که روزی پشیمان می شوید!

 (بر درگاه دوست، مصباح یزدی، ج1، ص255)


آیه ای برای امروز

"أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ

 (یس:60 )

ای فرزندان آدم، آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید...

و الم اعهد ...

عهد ...

عهد حکم طناب را دارد؛ چون طرفینی است؛

 یک طرفش به دست عبد است، طرف دیگرش به دست مولاست.

از این جهت که محکم بودن حبل به دست انسان است خدای سبحان میفرماید:

 این عهد را محکم بگیرید و مادامی که این را محکم گرفته اید، مصونید .

یعنی مسیر حرکت ما به سمت آخرت، مسیری کاملاً ریاضی است.

باید با اندازه هایی که

 خدا امر کرده زندگی کرد

 نه اندازه هایی که شیطان در قالبهای علمی و اجتماعی و حتی مذهبی به ما القا می کند.

در جوامع بشری و کل هستی عهد های بسیاری بسته و نقض شده ، 

عهد بین انسان و خدا و بین انسان ها با یکدیگر..

اولین عهد شکنی ، عهد شکنی و نافرمانی ابلیس از فرمان خداوند بود

و پس از آن زمان شاهد عهد شکنی های فراوانی در طول تاریخ بوده ایم

مثل،

عهد شکنی پیروان موسی و پرستش گوساله سامری،

عهد بستن 120 هزار نفر در غدیر با علی(ع) و شکستن آن،

و ناکثین...

وعهد شکنی مردم کوفه با حسین بن علی(ع)

و....

پایه ی عهد شکنی ها و پیمان شکنی ها ،

برنقض عهد انسان با خدا استوار است،

أَلَمْ أَعْهَدْ ...

آدمی که پیرو شیطان و نفس خویش میشود، عهد خود با مولا و ولی خودرا می شکندو

 توجیهات و قوانین جدیدی تعریف میکند... 


آیه 72

لعمرک...

جام جان بلورین پیامبراکرم (ص) در

کدام مرتبت و منزلت قرار دارد که

 خداوند در میان سراسر سوگندهای تامل برانگیز قرآن مجید ، چنین قسمی را آورده است؟


آیه 75

إِنَّ فی ذلِک لآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ‌

بعضی از چهره ها مهربانند وصمیمی . آرامش درنگاهشان موج می زند .

مصاحبت باآنان سبب مسّرت وشادمانی است . 

درهمراهی با آنان می توان بدون پرداخت شهریه وبرپایی کلاس درس ها آموخت...

اما حقیقت این است که

 ماهیت هر انسان، آن نیست که برایت آشکار می کند،

بلکه ان چیزیست که نمی تواند آشکار کند.

پس اگر می خواهی او را بشناسی،

به گفته هایش گوش مسپار،

بلکه به ناگفته هایش گوش فرا ده.

خداوند،

 نشانه شناسی را از عوامل مهم عبرت آموزی بشر می شمارد که 

پس از شرح حال اقوام گذشته می فرماید:

" إِنَّ فی ذلِک لآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ‌"

در این نشانه‌هایی برای متوسمین است .

متوسمین کسانی هستند که

 در پدیده‌ها و رویدادها دقیق و عمیق می‌نگرند و تدبر می‌کنند،

 و با باور به این که هر پدیده‌ای خود مجموعه‌ای از نشانه‌هاست به اتفاقات می‌نگرند و 

به ظرایف و نکات لطیف و حساس آن پی می‌برند و با نشانه شناسی راه خویش را می یابند،

در حقیقت کسانی که از فقدان بصیرت رنج می برند، 

کسانی هستند که همواره از کنار هشدارهای الهی بی توجه می گذرند...

چه داند جان منکر این سخن را؟

که او را نیست آن دیدار دیگر

 

بزرگواری در مورد بسم الله می فرمود:

علامت گذاری می کنم نفسم را با نشانه ای از نشانه های خداوندی که مُهرش همگانی و همیشگی است.

می فرمود:

 در روزگار قدیم اسب ها را داغ می کردند تا معلوم باشد به کی و کجا تعلق دارند،

ما هم بایستی نشانه خداوند را بر دل داشته باشیم تا گم نشویم.

که

 داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی رود...

اسم همان نشانه است و

متوسّم کسی ست که در جستجوی نشانه می گردد،

متوسّم زبان اشاره ها و نشانه ها را می داندو

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟

قرآن می فرماید:

انانی که زبان اشاره را می دانند،

می توانند نشانه ها را پیدا کنند.

ان فی ذلک لآیات للمتوسمین

نشانه ها کلید شناسایی راز پدیده هاست.

واژه متوسم تنها یک بار در قرآن به کار رفته است.

شاید به تعبیر علامه طباطبایی بتوان این آیه را از زمره ی غرر آیات قران مجید تلقی کرد.

آیات غرر قرآن؛ آیاتی هستند که به سان کلیدی در شناخت دیگر آیات ما را راهنمایی می کنند.

 گرچه همه ی آیات روشن و نورند، 

اما آیاتی هستند که هم روشنند و هم روشنی افزا. چراغ های شهرنورانی قرآن اند.

امام فخر رازی می گوید:

متوسم کسی ست که وقتی پدیده ای را می بیند؛ نگاه جستجو گرش نشانه ای را در آن پدیده می یابد.

 نشانه ای که بر شناخت آن پدیده دلالت می کند.

زمخشری در کشاف می گوید:

متوسم با نگاه و نظری استوار پدیده را می نگرد و حقیقت آن را می یابد.

نسفی :

متوسم کسی ست که با نگاه به ظاهر؛ به باطن پدیده راه می یابد.

آلوسی هم در روح البیان؛

وسم را به معنی نشانه داغی که با آهن سرخ شده برشانه شتر می نهاده اند تفسیر می کند.

شاید بتوان گفت علامه طباطبایی عصاره تمامی این سخنان را در یک جمله درخشنده به کار برده است:

"التوسم؛ التفرس و الانتقال من سیماء الاشیاء علی حقیقه حالها"

توسم همان جستجو گری و باریک اندیشی ست که از سیمای اشیا ما را به شناخت حقیقت حال آن می رساند.

 

این نگاه از کجا به دست می آید؟

اسباط گوید:

 خدمت امام صادق(ع) بودم که مردی از آن حضرت راجع به" ان فی ذلک لآیات للمتوسمین" سؤال کرد.

حضرت فرمودند: مائیم متوسّمین ، و آن راه در خاندان ما پابرجاست.

( اصول کافی: ج 1 ح 1)

یعنی متوسّمین اهل بیت عصمت و طهارت (ع) هستند که توان توسّم دارند.

یعنی فقط این نیست که از طریق باطن افراد آنها را بشناسند، بلکه باطن افراد را به ظاهر می کشانند و آنها را در ظاهر مادی هم آشکار میکنند.

البته باید توجه داشت که «توسّم» منحصر در آن ذوات مقدس نیست و اگر هم روایات متعددی منظور از «متوسّمین » را آن بزرگواران معرفی می کنند، از باب بیان مصداق اتمّ و اکمل است.