سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در سوره مبارکه سبا - ۲

سوره مبارکه سبا

آیه 10

وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ

 و به راستى داوود را از جانب خویش مزیتى عطا کردیم [و گفتیم] اى کوهها با او [در تسبیح خدا] همصدا شوید و اى پرندگان [هماهنگى کنید] و آهن را براى او نرم گردانیدیم .

وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا

قرآن اصرار دارد که نگاه ما "نگاه از بعد فضل الهی" باشد.

این نگاه ،از جهت توجه و وصل شدن به خدا است،

زیرا اگرکسی در مسیر شدن کمالی گام بردارد و بکوشد تا رنگ خدایی گیرد و یا خدایی شود،

 از فضل و عنایات خاص الهی در زندگی مادی و معنوی و نیز دنیوی واخروی بهره مند می شود.

هر چند که

همه انسان ها از نعمت فضل الهی به شکل عمومی برخوردار می شوند و هدایت الهی جلوه ای از این فضل الهی است،

اما هدایت های خاص و توجه ویژه زمانی صورت می گیرد که انسان در مسیر عمومی رحمت عام گام بردارد و

در سایه رحمت رحمانی قرار گیرد و تقوا کند و از پلیدی های عقلانی و عقلایی اجتناب ورزد و در مسیر فطرت سالم و عقل سلیم گام بردارد.

این است که ،

*از مهم ترین آثار فضل الهی ، قدرت تشخیص حق از باطل است

( ۲۹/انفال و ۲۸ و ۲۹/حدید )،

و خداوند ورود شخص به جهاد در راه خدا و توفیق یابی به این حرکت الهی

(مائده آیه ۵۴)

 و غنا و بی نیازی مومنان را (توبه آیات ۲۸ و ۲۹) ،

پوشاندن گناهان و از میان بردن آثار سوء آن

(انفال آیه ۲۹ و حدید آیات ۲۸ و ۲۹)

 و حشر با نیکان در آخرت ،دست یابی به مقام متواضعان و

 فروتنی کردن در برابر مومنان و سرافرازی در برابر کافران

 (مائده آیه ۵۴ )

و بهره مندی از حکمت الهی (آل عمران آیه ۱۶۹ و ۱۷۰)،

 روحیه شجاعت در برابر کافران (مائده آیه ۵۴)

علم و دانش و معارف ویژه الهی (جمعه آیات ۲ و۴)

دانش زبان جانوران و پرندگان (نمل آیه ۱۶)

 بهره مندی از محبت خداوند (مائده آیه ۵۴)

 مصونیت و رهایی از شیطان (نساء آیه ۸۳)

 و هم نشینی با صالحان(نساء آیات ۶۹ و ۷۰)

و...

را از دیگر نمودها و تجلیات و آثار فضل خود بر می شمارد.

حتی

 سکوت و سکونت شب  و روشنایی روز را از فضل الهی میشمارد ، (٦١غافر)

یا

سبقت در خیرات را فضل کبیر میداند که باذن الله است ،

چون حتی موقع سبقت در خیرات نیز احتمال لغزش هست .

 وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (٣٢)فاطر

 تلاوت قران و نماز و انفاق در سر و علن نیز از فضل خداوند است.

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً ...ْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُور

(٣٠) فاطر

می توان گفت که

هر نعمتی خیر نیست،  

نعمت وقتی برای بشر خیر میشود که انسان از فضل الهی برخوردار شود ،

این است که خداوند بهره مندی از هر گونه خیر را فضل الهی می داند.

خداوند ،رحمت نورانی خویش را فضل خویش می شمارد؛

زیرا این نور الهی است که هدایت خاص را به دست می گیرد و او را به سوی خدایی شدن سوق می دهد.

اگر این هدایت خاص ونورانیت تقویت شود، در مراتب برتر

به شکل رسالت برای شخص جلوه می کند و

شخص در سایه فضل خاص الهی به مقام رسالت و پیامبری می رسد و

دیگران را نیز به سوی کمال شدن می بردو خود فضل الهی می شود

برای بشریت گم شده در راه....که این انسان‌ کامل را کل هستی همراهی می کند:

وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِید

ما به داود فضل ویژه از جانب خود دادیم

ای کوه با داود هم نوا شو

و ای پرندگان،

و ما اهن را دردستان او نرم کردیم...

* داوود فضیلتی بزرگ از سوی ما (فرمود"ما دادیم"،اشاره به الله یا رب ندارد) دریافت کرد،

*  در سوره انبیا-79 آمده است که کوهها و پرندگان را رام داوود نبی کردیم و

* در این جا خطاب به کوهها و پرندگان دارد که

ای کوهها و پرندگان با داوود نبی هم صدا شوید.

این "هم صدایی" یعنی چه؟

*  وقتی کوهها و پرندگان طبق آیه انبیا-79 رام داوود نبی شدند ،

دیگر فرمان دادن به آنها برای این که

با داوود نبی هم صدا شوند، به چه معناست؟

وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا

 یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَه وَالطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِید

   به داوود نبی فضیلتی دادیم:

* ای کوهها أَوِّبِی  همراه او  و پرندگان را هم

* و حدید را برایش نرم کردیم

یعنی این که سه توانایی به او دادیم. در مورد ترجمه ی  أَوِّبِی آمده است:

  اوب یعنى رجوع ،

یعنی کسى که اهل رجـوع مکرر است

اواب یعنی آنلاین بودن دائمی دل به ملکوت اعلی...

در قطع شدنها... سریع وصل شدن....

فراتر از ذکر ، خدا را صاحب اختیار دیدن ...

 آدم ذاکر هم اگر به خدا مرتب مراجعه نکند ...ذکرش ...ذکر نیست .

یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ

ای کوهها رجوع کنید همراه او کلمه "معه" و دستور دادن به کوه ها

 یک طرف، این خطاب قرار دادن جبال هم یک طرف.

  یک جسم بی شعور مخاطب خدا می شود بر ای همراهی با ولی خدا!!؟؟

چرا خداوند به کوه ها دستور داد که

 همراه داود خدا را تسبیح بگویند؟

آیا این حکایت از ویژگی خاصی در کوه ها دارد ؟

یا برتری کوه بر داود علیه السلام را میرساند؟

 شاید بتوان گفت که این یک فضیلت  برای حضرت داوود ع است،

 نه برتری کوه بر داوود،

یعنی

 گرچه همه ذرات جهان ذکر و تسبیح و حمد خدا مى‏گویند،

خواه داودى با آنها همصدا بشود یا نشود،

ولى فضل این بود که به هنگام تسبیح حضرت داوود،

 آنچه در کمون و درون این موجودات بود آشکار مى‏گشت و

 زمزمه درونى به نغمه برونى تبدیل مى‏شد، همانگونه که

در مورد تسبیح" سنگریزه" در دست پیامبر اسلام ص نیز در روایات آمده است.

وشاید بتوان گفت که

 طبق آیه شریفه ی

"یا داود إنّا جعلناک خلیفة فی الأرض ..."

و اعطای" مقام ولایت "به حضرت داوود و دستور به کوهها به عنوان اوج جمادات و پرندگان به عنوان اوج حیوانات ،

در "همراهی و اطاعت از ولایت" است که خلافت وی را در نظام تکوین تبیین مى‏ کند:

 واذکر عبدنا داود ذا الأید إنه أوّاب *

 إنّا سخَّرنا الجبال معه یسبِّحن بالعشی والاشراق *

 والطیر محشورة کل له اواب *

این آیات ، همه نشان ولایت حضرت داوود است.

ما به کوه و طیر گفتیم تا با او تسبیح بگویند،

یعنی راهی را که او طی مى ‏کند، کوه ها هم تابع اویند و

 دستور به جبال و طیر برای اینست تا با او" در رجوع و سیر إلی الله" هماهنگ باشند...

در سلسله جبال و طیور نیز انابه هست. آنها هم اهل رجوعند و وهم حشروالطیر محشورة کل له اواب حشر تکوینی طیور به سوی" خلیفة الله "است.

همه موجودات و از جمله کوه ها و پرندگان اوّابند، چنان که ستون حنّانه اوّاب است،

 وقتی که رسول خدا سلسله کوهها و طیر و... را به سخن و صدا درآورده است،

 که آن گونه که او بخواهد تسبیح ‏کنند و هرچه او بگوید بگویند،

 یعنی تحت اراده آن ولایت ولی خدا هستند. یعنی ولی خدا تجلی و مظهر خدایی است که

 هر چیزی را گویا مى ‏کند:

أنطقنا الله الذی أنطق کل شى‏

 و آنگاه که گویا کرد نه تنها خود میشنود

بلکه دیگران نیز تسبیح سلسله جبال را مى‏ شنوند.

در عالم کائنات همه چیز تسبیح خدا را می گوید.

هیچ موجودی نیست که از ذکر خدا غافل باشد.

حتی در روایات هم اشاره شده است که

اگر موجودی از وحوش یا پرندگان لحظه ای از ذکر و تسبیح خدا غافل شود طعمه صیاد می شود.

و هر موجودی برای رشد و تعالی خود در سیر تکوینی نیازمند تشریع و ولایت است،

 قرآن می فرماید: «کل له اوّاب»

 شاید ناظر به همین مطلب است که

حتی کوه ها و پرندگان نیز باید گوش به فرمان ولایت باشند....

پس چرا انسان کمتر از سنگ و حیوان باشد؟

قرآن کریم درباره محروم ماندن برخی از انسان ها مى‏ فرماید:

فهی کالحجارة او أشدّ قسوة

بعضی از دلها مانند سنگ یا سخت تر از آن است...

سوره مبارکه سبا

آیات 14-10

حکایت حضرت داوود و حضرت سلیمان،

 حکایت ظرفیّت انسان کامل و

 ارائه‌ی آن به انسان‌ها است و

 بروز و ظهور حکومت انسان کامل در روی زمین...

و

 سلیمان نبی این مأموریّت را یافت که

ظرفیّت انسان کامل را در تاریخ،

ولو برای یک بار به عالمیان ارائه کند که

 چگونگی حاکمیت معصوم بر زمین

 تئوری نباشد، ذهنیّت نباشد.

انسان کامل، مظهرخدااست و

حاکمیت اصلی زمانی است که

 حکومت الله از طرف ولی خدا در زمین پیاده شود...

داستان حضرت سلیمان ،

جواب پاسخهای امروز ما است.

اگرحکومت معصوم محقق شود،

آیا همه ی انسانها به رشد ایده آل خود خواهند رسید؟

جامعه حضرت سلیمان جامعه ای مرفه،

بدون نگرانی از بابت غذا و مسکن و کل مسایل اقتصادی و مادی بود ،

سلامت و امنیت این جامعه،

 بیشتر محصول کار جن و عفریت و نیروهای تحت فرمان ولی خدا بود.

اما حتی

در "ملک سلیمانی" نیز

بسیاری از مردم از تقوا به دور بودند و  مردم" ملک سلیمان "خودشان  در رسیدن به هدف الهی که سلیمان از خداوند خواسته بود که

 برای من هبه کن حکومتی که

 جامعه توحیدی را ایجاد کنم

رَبِّ اغْفِرْ لی وَهَبْ لی مُلْکاً و

 خداوند متعال هم خواسته او را بر آورده و این حکومت ایده آل را به او عطا کرده بود ،

همراه نبودند!!!

آیات کریمه، یک جامعه سالم و منظم وفعال و رو به رشدرا که رشد خود را در سایه هدایت خدا و تبعیت از اصول حاکم بر فطرت خود به دست آورده و با کار و تلاش روی پای خود ایستاده است را پایدار می داندنه جامعه ای که به طور غیر متعارف رشد کرده و قوی شده و مردم آن، کار و تلاش را به دوش دیگران، از جن و پرنده و عفریت گذارده اند،

یعنی هشدار می دهد که

اگر طالب دوام و پایداری و رشد هستید،

 بدانید که هرگز قوای غیبی بدون تلاش مردم یک جامعه ای، آن جامعه را در مسیر تعالی و پیشرفت نگه نمیدارد و

 قوای رسول و ولی خدا در رشد جامعه بدون رشد خود مردم چندان موثر نخواهد بود.در حقیقت ،توفیق هر جامعه در رسیدن به هدف الهی خود، در گرو سه عامل است:

 هدف حق،

رهبری توانا،

امت مجاهد

 همه پیامبران مردم را به سوی حق دعوت می کردند.

 قدرت رهبری مردم را به سوی هدف حق را هم داشتند،

 اما همیشه عامل سوم که امت مجاهد و پوینده راه حق باشد یا غایب بوده و یا در حد کفایت نبوده است.

می توان گفت که

به یک معنی ، قوم صالح و قوم هود

 با قوم سلیمان چندان فرقی نداشتند و

 هر سه قوم خواهان آنچه که پیامبرشان برایشان آورده بود، نبودند و

نمی خواستند کاری برای رسیدن به آن هدف انجام دهند.

تنها فرقی که قوم سلیمان با بقیه داشتند موضوع اجباری بودن اطاعت در حکومت سلیمانی بود که آنان را وا می داشت تا اعتراض نکنند.

ضمن اینکه حکومت سلیمانی توانسته بود رفاه و امنیت فردی و اجتماعی آنان را بدون زحمت از مواهب طبیعی و بهره وری از قدرت کار جن و عفریت، فراهم نماید.

بنابراین دلیلی بر اعتراض باقی نمی ماند.

اما می بینیم که  همین جامعه به ظاهر قوی،

پس از فوت رهبر خود و فرار جن و عفریت

 خیلی سریع در تاریخ مضمحل شده و به فاصله کوتاهی

 مجدداً اسیر قدرت های سیاسی دیگر جوامع قوی در تاریخ می شوند...

قرآن چقدر زیبا

 ابتدا و انتهای

حکومت "موسایی" و "سلیمانی" را

که از دل "حکومت عصایی موسی" در آمده و

 اوج قدرت آن است را به هم وصل می کند

 و

نشان می دهدکه

همان عصایی که

 اول کار فقط یک چوب بود و

به درد تکیه دادن و ریختن برگ درختان برای گوسفندان می خورد

اکنون تبدیل به همان عصای سلطنت می شود و

با جویده شدن همان عصا ،

 آن هم به وسیله موجود بسیار کوچکی مثل موریانه تمام قدرت حکومتی سرنگون می شود و

 جن و عفریت و باد و پرنده که به اجبار در سپاه او جمع شده بودند همه دنبال کار خود میروند.

  مساله این است که

 آدمیان هنوز دنبال عصایند

 نه رسول خدا...

حکایت حاکمیت و فضیلتهای پیامبران و "ملک سلیمانی"،

 چگونگی و کیفیت حاکمیت و ظهور حضرت"مهدی(عج)" را نیز میرساند و

 انتظارات گاه بیهوده منتظران را...

و شاید یکی از حکمتهای اینکه ائمه اطهار ع در طول تاریخ مردم را مجبور به اطاعت از خود نکرده اند،

این باشد ...

حکومت مهدوی، حکومتی است که با ایمان و عبادت و از جان گذشتگی و "جهاد مداوم "ایجاد می شود.

بنابر این تا مردم به دل و جان و قوت بازو آماده نشوند، از ظهور هم خبری نخواهد بود.

 این است که به ظهور رسیدن 313 یار حضرت به اندازه ظهور خود حضرت(عج) ارزش دارد و

 انتظار می طلبد...

قرآن مبین در حکایت از پیامبران

 توانایی های آنان  را فضل الهی می داند

و حاکمیت تکوینی و تشریعی  آنان و ناپایدار بودن" حکومتهای عصایی" را نشان می دهد.

 در زیارت امام زمان (عج)می خوانیم:

" السلام علیک یا امام الانس و الجان".

سلام بر تو ای امام انسان و جن.

مفهوم زیارتنامه تشابه با حکومت حضرت سلیمان را می رساند،

اما برخلاف حکومت سلیمانی که مجبور بود برای اطاعت در آوردن جنیان، آنان را به زنجیر بکشد ،

حضرت (عج) با امامت کردن بر جن و انس، آنها را داوطلبانه در خدمت پیروزی دین خدا به کار خواهد گرفت.

این است که تا زمانی که مردم از عمق وجود خواهان پیروزی دین خدا نبوده و خود را برای خدا خالص نکرده باشند،

حضرت (عج) از غیب و غیبت بیرون نخواهد آمد و اینکه خود می فرمایندکه دعا کنید برای فرج من ...

یعنی دعا کنید برای ایجاد این وضعیت که حاکمیت الهی نه به مانند ملک سلیمانی بلکه به صورت ملک مهدوی ظهور کند...

سوره مبارکه سبا

آیات 24-15

قوم سبا که در سرزمین یمن و شهر معروف و مشهور آن «مارب» می زیست، در دوره ای به چنان شکوفایی اقتصادی و تمدنی رسید که ضرب المثل شده و در فرهنگ قرآنی به کار رفته و حوادث و رخدادهای آن از سوی خداوند مورد تحلیل و تبیین قرار گرفته است و براساس آن توصیه هایی نیز مطرح شده تا دیگران در مسیری گام برندارند که قوم سبا در آن مسیر رفت و پس از یک دوره شکوفایی تمدنی به نابودی و نیستی گرفتار شد.

آیات ۱۵ تا ۱۸ سوره سبا،

در علل شکوفایی اقتصادی و تمدنی ملت سبا،

می فرماید که

 ملت سبا در سرزمینی آباد و دارای نعمت های خدادادی بسیار می زیستند،

به گونه ای که همه شرایط زندگی برای انسان فراهم بود و هیچ گونه کم و کاستی در میان نبود.

آیات ۲۲ و ۲۳ سوره نمل نیز می فرماید که

 سرزمین سبا، از چنان شرایط مناسب و مطلوب زیستی برای بشر برخوردار بوده که

 همه امکانات به فراوانی در اختیار مردم این سرزمین قرار داشت و آنان در آسایش به سر می بردند.

 باغ های میوه و کشاورزی پیشرفته،

که  آب ها با سدسازی، مهار شده و در بهترین شکل مورد استفاده قرار می گرفت.

شهرسازی مدرن و پیشرفته ای وجود داشت و خانه ها و منزلگاه های متناسب و مرفه و دارای همه نوع امکانات. (سبا آیه ۱۶ تا ۱۸)

علامه طباطبایی می فرمایند که

مسافت سیر میان آبادی های کشور سبا به گونه ای متناسب و یکسان بود که خستگی نمی آورد.

(المیزان، ج ۱۶، ص ۳۶۵)

یعنی وسایط و مسیر رفت و آمد واتصال شهرها و آبادی ها به گونه ای بود که به دور از هرگونه اضطراب و خستگی جابه جا می شدند؛

کشاورزی در این کشور، بسیار پیشرفته بود و مردم در مدیریت کشاورزی و آبخیزداری و سد و کانال کشی آب برای مزارع و باغ ها و بوستان ها بسیار موفق بودند. نشانه این موفقیت را می توان در باغ های بسیار، سد مارب و آبادی های بسیار و رشد و شکوفایی جمعیتی کشور دانست، زیرا تنها در سایه امنیت غذایی و آرامش و آسایش است که رشد جمعیتی و آبادی های بسیار پدید می آید. (سبا آیه ۱۵)خانه ها به گونه ای بود که مردم در آسایش و رفاه کامل زندگی می کردند و هیچ دغدغه غذایی و یا امنیتی نداشتند.

خداوند در آیات ۱۵ تا ۱۸ سوره سبا برای تبیین وجود امنیت کامل و آرامش همه جانبه، به این نکته اشاره می کند که مردم این کشور در هر زمانی می توانستند از شهری به شهری و از آبادیی به آبادی دیگر سفر کنند.

یعنی  وجود امنیت و آرامش کامل در هر ساعت از روز .

در این سرزمین،

نظام سیاسی مطلوبی نیز وجود داشت که براساس مشورت و شورا اداره می شد و

پادشاه به تنهایی مدیریت کشور را در اختیار نداشت.

سطح مشارکت به اندازه ای بود که همگان می توانستند در امور مهم دخالت کنند.

هر چند آیات ۲۲ و ۲۳ سوره نمل بیان می کند که پادشاهی که

 بر این تمدن پیشرفته و کشور توسعه یافته از هر جهت حکومت می کرد، پادشاهی مقتدر بود، ولی این اقتدار وی اقتدار مشروع بود که ازطرف مردم پدید آمده بود.

 مشروعیت سیاسی و مقبولیت دولت در آن اندازه بود که همه ملت سبا، مطیع و فرمانبر پادشاه خود بودند.

از نظر نظامی نیز در حدی از اقتدار و آمادگی نظامی بودند که برای هر حمله احتمالی دشمنان برنامه و تدارک لازم را مهیا داشته و از نظر نفرات و امکانات پشتیبانی جنگی در آمادگی کامل بودند.

(نمل آیات ۲۲ تا ۳۳)

 

همه چیز برای یک دولت مقتدر و کارآمد و هر چیزی که برای حکومت مطلوب نیاز است،

 در این کشور برای دولت و ملت فراهم آمده بود. سرزمین مناسب و پرنعمت، آب فراوان، آب و هوای مناسب، مدیریت آب و اقتصاد، امنیت و آسایش کامل، تجارت و بازرگانی شکوفا و آسان و بی محدودیت، پیشرفت تمدنی در سازه های مهم و اساسی در حوزه های سدسازی و مدیریت آب و جلوگیری از سیل و یا هدر رفتن آن، گردشگری شبانه روزی در سایه امنیت، خرمی و آبادی شهرها، امکانات نظامی احتیاطی، عزم جدی برای پیشرفت و حفاظت و امنیت کشور و اقتدار آن، شوکت کافی و رعیت و ملت مطیع و فرمانبر که آیات ۲۲ و ۲۳ بیان می کند در این کشور فراهم بوده است.

(المیزان، ج۱۵، ص ۳۵۵)

اما

با این همه پیشرفت اقتصادی و تمدنی که ملت سبا در همه عرصه های زندگی به دست آورده بود، نتوانست در مسیر پایداری گام بردارد و در نهایت به علل درونی و نه حملات نظامی از هم فرو پاشید و در افکار و خاطرات مردم به شکل ضرب المثل از تمدنی درآمد که روزگار، خاک نیستی و فراموشی بر آن پاشاند.

آیات ۱۵ و ۱۹ هلاکت و نیستی قوم سبا را ضرب المثلی می داند که داستان ایشان از نسلی به نسلی دیگر گفته می شود تا

عبرت و پند آیندگان گردد.

(مجمع البیان، ج۷ و ۸ ص۶۰۶)

سوره مبارکه سبا

آیات 24-15

مهم ترین علتی که

قرآن کریم در تحلیل سقوط و نابودی ملت سبا بیان می کند، مسئله کفران و ناسپاسی مردم سبا است.

این مردم با آن که در سعادت و خوشبختی بودند، ولی نسبت به نعمت های الهی شکرگزار نبوده و راه کفران و ناسپاسی را در پیش گرفتند.

 (سبا آیات ۱۵ تا ۱۹)

این مردم،قبلا ملتی کافر به خدا بودند،

 ولی شرایط مناسبی برای ایشان فراهم آمد تا در مسیر کمال گام بردارند.

در عصر ملکه سبا، کشور به سوی ایمان رفت و از کفر رهایی یافت؛

(نمل آیات ۲۲ و ۲۴ و ۴۳)

اما ایمان آنان موجب نشد تا راه کفران را به راه سپاس و شکرگزاری تبدیل کنند،

خداوند در آیه ۱۵ و ۲۰ سوره سبا تحلیل می کند که بیشتر مردم کشور سبا که در رفاه بودند، به سوی شیطان گرایش یافتند و

شیطان گمان خویش را در حق آنان به یقین تبدیل کرد و

 زمینه گمراهی شان را فراهم آوردوآنان اندک اندک از راه دین و خدا دور شدند.

(نمل آیات ۲۲ تا ۲۴)

وشک و تردیدهایی در میان آنان نسبت به آخرت پدید آمد

 (سبا آیات ۱۵ و ۲۰ و ۲۱)

و با ظلم به خویش و از دست دادن دین و ایمان، زمینه را برای عذاب الهی فراهم آوردند.خداوند در آیه ی ۲۴ در

 تحلیل علل سقوط تمدن قوم سبا ،به دلبستگی آنان به آداب و عقاید نادرست خود

و گرفتار شدن به دسیسه های شیطانی اشاره می کند .

باران و سیل سد مارب را خراب کرد و کشاورزی آنان نابود شد.

 (سبا آیات ۱۵ تا ۲۴)

 در برخی از کتب تفسیری و لغوی آمده است که موش هایی نیز زمین و درختان و بندها را از میان بردند

(روح المعانی، ج۱۲ جزء ۲۲، ص۱۸۴ و لسان العرب، ج۹ ص۱۷۲ عرم را نوعی موش دانسته که سد را شکافته است.)

همین مسئله درشرایط امروزی نیز

 برای بسیاری از تمدن ها و ملت ها پدید آمده است.

بارها دیده شده که ملتی به سبب کفران نعمت ،خود را به سوی نیستی سوق دادند.

تحلیل قرآن از علل و عوامل نیستی تمدن شکوفای سبا این است که آنان گرفتار دو چیز باطل و نادرست درحوزه اعتقادی

و رفتاری شدند." کفر درحوزه اعتقادی و بینشی" همراه با

"رفتار ناهنجار کفران نعمت درحوزه نگرشی"،

موجب شد تا تمدن بزرگ و سعادت و خوشبختی ایشان به یک باره دگرگون شود و

 همه نعمت ها و برکات الهی از سرزمین و کشورشان رخت بربندد.

چگونه کفران نعمت سبب از بین رفتن یک تمدن عالی می شود ؟!

بهره گیری از نعمتهای مادی و معنوی در جایگاه مناسب و درمسیر کمالی و تعالی،

 معنای شکرگزاری و سپاس است  واگر نعمتها در مسیر دیگری به حرکت در آید ،

کفران نعمت است.

"کفراعتقادی" قوم سبا درزمان بلقیس و حضرت سلیمان (ع)،ظاهرا از بین رفت ،

 ولی به شکل" کفران نعمت" در دوره ای بعد نمایان شد و آن همه شکوه وجلال و هیبت تمدنی و شکوفایی و رفاه اقتصادی را با خود برد.

از عبارت قرآن چنین بر می آید که

*رفاه و ثروت زیادسبب شد که بزرگان قوم سبا گرایش به تغییر یافتند،چنانچه خودرا جدااز توده های مردم می دانستند و خیال مى کردند باید میان اقلیت اشرافى و اکثریت کم درآمد سدى بزرگ و مرزى عظیم باشد تا به هم آمیخته نشوند.

* اگر جامعه و مسیر دهندگان فکری جامعه

به سوی رفتارهای ضد ارزشی و هنجاری سوق داده شود،

تغییرات نه در دو نسل که حتی در خود یک فرد در گذر زمان می تواند انجام گیرد و آیات قرآنی به صراحت تبیین می کند که چگونه مترفان هرجامعه ای به سبب رفاه زدگی، دچار تغییرات ضدهنجاری و ارزشی می شوند و به شکل بزرگترین خطر رشدو پیشرفت هر جامعه درمی آیند.

* این گونه است که کفران نعمت به جای شکر نعمت و سپاسگزاری می نشیند و رفاه زدگان به جای استفاده درست از نعمت و به کارگیری آن در کمال یابی خود و جامعه، درمسیر ضد کمالی هزینه می کنند.چنین شیوه رفتاری موجب می شود تا علاوه بر آن که نعمات هدر رود و خود شخص از آن بهره ای نگیرد، بلکه فرصت بهره گیری درست، از دیگران نیز سلب شود و جامعه به جای پیشرفت به پس رفت دچار می شود ...

قرار گرفتن داستان قوم سبا بعد از

سرگذشت حضرت سلیمان درسوره مفهوم خاصى دارد.

۱ – داود و سلیمان پیامبران بزرگى بودند که حکومت عظیمى تشکیل دادند،

و تمدن درخشانى به وجود آوردند، اما با وفات داود و سلیمان این تمدن رو به افول نهاد،

قوم سبا نیز تمدن عظیمى بر پا کردند که با در هم شکستن سد مارب متلاشى شد.

جالب اینکه طبق روایات ،

عصاى سلیمان (ع) را موریانه اى خورد، و سد عظیم مارب را موش صحرائى سوراخ کرد،

 تا آدمی بداند که

 مواهب مادى هر چند عظیم باشد و خیره کننده ،گاه با یک نسیم درهم مى ریزد و به وسیله یک حشره یا یک حیوان کوچک زیر و رو مى شود، تا آگاهان به آن دل نبندندو مومنان اسیر آن نشوند، و مغروران از مستى غرور به هوش ‍ آیند، و راه استکبار و ظلم و ستم پیش نگیرند.

۲ – در اینجا دو چهره تمدن باشکوه دیده مى شود که

 یکى رحمانى بود و دیگرى سرانجام شیطانى شد، اما نه آن ماند و نه این ! هر گاه کسى به وضع آن سرزمین، قبل از هجوم سیل عرم و بعد از آن نگاه مى کرد باورش نمى شد که این همان سرزمینى است که روزى مملو از درختان سر سبز و خرم و پر میوه بوده که امروز به شکل بیابانى وحشتناک که تک تک درختان شوره گز و اراک و سدر همچون مسافرانى که راه را گم کرده و پراکنده شده اند در آن به چشم مى خورد.

این صحنه،

 تذکر این است که

سرزمین وجود انسان نیز اینچنین است ،اگر نیروهاى خلاق او مهار شود و استعدادهاى او به صورت صحیحى مصرف گردد، باغهائى پر طراوت از علم و عمل و فضائل اخلاقى ببار مى آورد،

 اما اگر سد تقوى بشکند، و غرائز به صورت سیلى ویرانگر سرزمین زندگى انسان را زیر پوشش خود قرار دهند، جز ویرانه اى بى ارزش باقى نخواهد ماند...

حکایت قوم سبا این حقیقت را ثابت مى کند که مرگ انسان در دل زندگى او نهفته شده ، و همان چیزى که یک روز مایه حیات و آبادانى او است روز دیگر ممکن است عامل مرگ و ویرانى گردد...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.