سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در سوره مبارکه لقمان -۱

سوره مبارکه -لقمان

ورودی سوره بسیار شبیه به سوره ی بقره می باشد!

تلک الکتاب ...

"آن کتاب"

چرا اشاره به دور ؟

علما در این باب توضیحات زیادی داده اند مانند اشاره به افق رفیع قران وبلندی مرتبه و...

وگاه فرموده:

" هذا القران یهدی "(اسرا /9)...

" این قرآن  ..."

  تناقض ندارد زیرا

"ذلک الکتاب و تلک الکتاب" اشاره دارد به متکلم و منشاء صدور قرآن و

"هذا القران " اشاره دارد به خود کلام نازل شده برای هدایت انسان که در دسترس اوست...

آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ...

حکمت، علم و آگاهی به باطن امور است و به تعبیری نوعی فرقان، بصیرت و بینش خاص و تشخیص حق از باطل ...

هُدًى وَرَحْمَةً...

برای اینکه جایگاه خودمان را در جهان بدانیم و بفهمیم چه کسی ما را اداره می‌کند و

 چطور با مدیر و مدبّرمان رابطه داشته باشیم بهترین راه همان هندسه‌ای است که

خدای سبحان ترسیم کرده است.

خداوند خود را با اسمای الهی معرفی می‌کند، بخشی از اسمای الهی به ذات او برمی‌گردد که

ما دسترسی به آن ذات بسیط نامتناهی نداریم اوهستیِ محض وحیات محض وعلم و قدرت محض است...

 خدا با کدام اسم جهان را اداره می‌کند؟

 کلیدواژه‌ای که با آن، مجرّدات و مادیات, فرشته و بشر اداره می‌شوند چیست؟

 آن کلید, «الرّحمان» است...

یعنی مهندسیِ عالَم بر اساس رحمت مطلقه است,

 و هدایت انسان از مقام رحمت مطلقه اوست،

 وَ رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ

اگررحمت او, همه جهان را فرا گرفته است,

 پس هیچ موجودی از رحمت الهی برکنار نیست و

اگر موجودی بگوید رحمت الهی به من نمی‌رسدگناه بزرگی است،

این است که می‌گویند :

یأس از رحمت خدا کفر است ،

" وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّون"

یعنی این موجود می خواهد بگوید که جایی هستم که رحمت خدا به آن‌جا نمی‌رسدو

 این کفرو انکار رحمانیّت الهی است.

 چیزی نیست که رحمت خدا به آ‌ن نرسد،

 وَ رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ء

هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ

محسن اسم فاعل از ریشه حَسَنَ که کلمات حسن ، حسین نیز از مشتقات آن است .

محسن کسی است که فعل و قولش پسندیده و احسن است .

 کمیل از حضرت علی ( ع ) در مورد حقیقت می پرسند و

 پاسخ حضرت ناظر بر مراتب مختلف احسان و محسن است که نهایت آن مقام شهود کامل و طلوع حقیقت پس از کنار رفتن ظلمت حجاب است .

درحدیثی نبوی  ذکر شده که

 " الاحسانُ ان تعبدالله  کانک تریه و ان لم تکن تراه فانه یراک "

یعنی " خداوند را به گونه ای عبادت کن که گویی او را می بینی و اگر تو او را نه می بینی ، او تو را می بیند " .

هنگامی که در فردی حالت احسان کامل به وجود آمد،یعنی محسن شد ، در هر حالتی " خداوند " را می بیند ، امّا این دیدن با چشم ایمان ، با چشم دل است .

و زمانی که شخصی که به آن مرتبه رسید  دارای حُسن و جمال و زیبائی می شود.

چرا دارای حُسن وجمال می شود ؟

چون به حُسن و جمال مطلق وصل می شود ،

" ان الله جمیلً... "

 این زیبائی و جمال عشقی را به دنبال می آورد که

  " یحبهم و یحبون "

 انسان کامل بر اثر بروز حال احسان با دیدن حُسن خداوند،

عاشقش می شود و

خداوند نیز عاشق شخص مُحسن خویش می گردد که

" الله یحب المحسنین ".

حضرت حسین بن علی ( ع ) که

" ظهور العشق الاعلی "

 به او لقب داده اند ،

دارای مرتبه ی کمال احسان بود،

یعنی مقام محسن...

با همین حُسن بود که عاشقان را با خود به معرکه ی عشق بُرد...

واین زیبایی واین حسن و احسان و محسن بود که

زینب( س) فرمود:

 مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا...

سوره مبارکه - لقمان

آیه 3

هدی و رحمه للمحسنین

محسنین

 کسانی هستند که

1. وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ ...

 اقامه ی نمازمی کنند،نه خواندن نماز!

چون "الصّلاة عمود الدین" است و ستون خواندنی نیست ، قرائت کردنی نیست،

ستون را اقامه می‌کنندیعنی برپا می کنند ،

 لذا در قرآن هر جا سخن از نماز است اقامه صلات است ،

"یُقِیمُونَ الصَّلاةَ"؛

"أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ"؛

"أَقِیمُوا الصَّلاَةَ"

اقامه =ایستاندن و استوار ساختن

در زیارت های ائمه معصومین (ع) شهادت می دهیم که :

اشهد انک قد اقمت الصلوه  و...

انسان وقتی می‌تواند به نمازش ایستادگی بدهد که

خودش ایستاده باشد،

قرآن کریم سعی‌اش بر این است که به مردم ایستادگی بیاموزاند؛

وقتی کلِّ دین را مطرح می‌کند،می‌ فرماید:

"لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ"

یا مظاهرِ مهمّ دین را به عنوان قیام معرّفی می‌کند؛

یا"جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِلنَّاسِ"

در لغت معنای دیگری نیز برای صلاة آمده است وآن دور کردن آتش از خویشتن است. مثلااگرانسانی خودش را در محاصره آتش  ببیند واز هر سوشعله های آتش به او حمله ور شوند، قهرا از خود با امکاناتی که دارد از سوختن نجات میدهد، به این عمل دفاعی در زبان عرب، صلاة گفته می شود و مصّلی کسی است که می خواهد آتشها را از خودش دور سازد.

به هر حال، این عمل مخصوص که درزبان فارسی آن را نماز می گویند، همان صلاة است ویکی از ویژگیهای محسن ونیکوکار اقامه صلاة است.

2.  یوتون الزکاه

گاهی ذهن انسانی کوتاه است و مراد اززکات را در جو، گندم، خرما، کشمش و شتر،گاو و...و طلا ونقره می داند،

باید دقت شود که در هیچ آیه ای نمی گوید از چه زکات بدهید ؟

حضرت زهرا(س)فرمودند:

الزَّکَاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نَمَاءً فِی الرِّزْق؛

در زیارت معصومین ع می گوییم:

 "اشهد انک قد اقمت الصلاه و آتیت الزکاه"

 زکات معصوم که فقط پر کردن شکم های گرسنه و پوشاندن لباس و کفش نیست که به این شهادت داده شود!

 بسیاری از آیات زکات در سوره های مکّی است!

  زکات فقهی که در مکّه نبود !؟

 در نهج‌البلاغه می فرماید:

«وَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ زَکَاةٌ وَ زَکَاةُ الْبَدَنِ الصِّیَامُ»

برای هر چیزی زکات است و زکات بدن روزه است،

 (کلمات قصار/136)

و در شماره 211 :

 "وَالعفوُ زکاةُ الظّفر"

 اگر بر رقیبت پیروز شدی گذشت, زکات این پیروزی است زکات این قدرت است،

 ودر سورهٴ مبارکهٴ "مؤمنون/4"می فرماید:

وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ

نمی فرماید زکات بدهید می‌فرماید فاعل زکات باشید ،زکات را به جا بیاورید، این فاعل زکات بودن نشانه آن است که این زکاتِ مصطلح فقهی نیست.

زکات و تزکیه از ریشۀ «زکی، زکو» گرفته شده که در کلام عرب دارای دو معناست.

*  تطهیر و پاکسازی؛

**  دوم، رشد و نمو.

 مثل کشاورزی که علف‌های هرز را از مزرعه‌اش خارج می‌کند تا رشد و بالندگی گیاهان اصلی دچار اختلال نشود،

در حقیقت هرجا تطهیر صورت گیرد، رشد و بالندگی را نیز به‌دنبال خواهد داشت.

وجود انسان و جامعه نیز به‌گونه‌ای است که اگر رذایلش زدوده شود، فضایل جایگزین آن می‌شود و

 این همان زکات معصوم (ع) است که به آن شهادت می دهیم.

هر کس در دایره رحمت او قرار گیرد،

جایگاه و قراری پیدا می کند،

 اما این قرار تضمین همیشگی ندارد.

وبرای حفظ این اتصال و قرار،

 مستلزم «اقیموا» های دائم و پیوسته فرددر صلات و زکات و احسن عمل، می باشد!

به این علت است که فعلها مضارع آورده شده،

َ یُقیمُونَ الصَّلاةَ

َ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ

یُوقِنُونَ(ْ بِالْآخِرَةِ هُمْ )

«وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُون» به آخرت خود یقین دارند.

 آن‌ها که نماز را اقامه می‌کنند، زکات را می‌پردازند و به آخرت خود یقین دارند؛

"یقین به آخرت "...

یقین یعنی بالاترین درجه‌ی ایمان؛

ایمانی که دیگر تردیدی در آن راه پیدا نکند که ایمان همواره در مقام یقین نیست،

 این‌طور نیست که اگر کسی به چیزی مؤمن بود به یقین هم برسد.

بسیار هستند کسانی که مؤمن هستند امّا شک در آن‌ها نفوذ می‌کند، شبهه در آن‌ها نفوذ می‌کند...

سوره مبارکه - لقمان

آیه 6

وَمِنَ النَّاسِ

 مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیث

ِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّـهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ

 وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا

 أُولَـٰئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِین

"بعضى از مردم،

سخنان باطل و بیهوده را خریدارى مى ‏کنند

 تا خلق خدا را از روى جهل و نادانى،

از راه خدا گم راه سازند(گمشان کنند)

و آیات خدا را به استهزاء و سخریه گیرند

 عذاب خوار کننده از آن این گروه است.

درآیه سخن از گروهى است که درست در مقابل گروه" محسنین" و" مؤمنین" قرار دارند که در آیات گذشته مطرح بودند جمعیتى که سرمایه‏ هاى خود را براى بیهودگى و گمراه ساختن مردم به کار مى ‏گیرند،

حتی مطالب باطل و بیهوده را خریدارى مى ‏کنند، اما آیات الهى و حکمت را که پروردگار، رایگان در اختیارشان گذارده نادیده مى ‏گیرند،

لهو، به چیزی گفته می شود که انسان را از کارهای مفید و مهم باز دارد.

امر لهوی می تواند حتی امرمباح و سودمندی باشد،

 ولی وقتی با توجه به هدف آفرینش بدان نگریسته می شود،

معلوم می گردد که امری بیهوده است؛

 مثلا وقتی امام حسین( ع) از بعضی ها دعوت به همراهی کرد ،آنان باتوجیه انواع امور مستحب و مباح از دعوت امام زمانشان سر باز زدند.

( لغو به کاری گفته می شود که هیچ سود و فایده ای بر آن مترتب نمی شود و انسان آن را از روی نادانی انجام می دهد و عقل آن را نمی پسندد و زشت و ناروا می شمارد.

لعب، کاری است که دارای انتظام و پیوستگی است، اما هدف و نتیجه آن همانند بازی کودکان، خیالی و خالی از حقیقت است.)

" لَهْوَ الْحَدِیثِ"،

 مفهوم وسیع و گسترده‏ اى دارد که هر گونه سخنان سرگرم کننده و غفلت‏زا را که انسان را به بیهودگى یا گمراهى مى ‏کشاند در بر مى ‏گیرد، خواه  سخنانى همراه با آهنگ باشد ،یا از طریق محتوى انسان را به بیهودگى و فساد، سوق دهد.

و یا سخنان سخریه آمیزى که سبب محو حق و تضعیف پایه ‏هاى ایمان مطرح شود، مثلا ابو جهل به قریش مى‏ گفت:" مى ‏خواهید شما را از" زقوم" که" محمد" ما را به آن تهدید مى‏ کند اطعام کنم؟! سپس مى ‏فرستاد و" کره و خرما" حاضر مى ‏کردند و مى‏ گفت:

این همان" زقوم" است! ... و آیات الهى را بباد استهزاء مى ‏گرفت.

نمونه اینگونه سخنان امروزه نیز چه به طنز و جوک و...بین بیشتر گروهها ،حتی مسلمانان دیده می شود.

تعبیر به" لَهْوَ الْحَدِیثِ"

 بجاى" الحدیث اللهو"

 گویا اشاره به این است که

 هدف اصلى آنها همان لهو و بیهودگى است،

 و سخن، وسیله‏اى براى رسیدن به آن است.

لهوالحدیث،

هر سخنی است که وقت آدمی را به پوچی و بطالت تباه می سازد و اندیشه و فکری را منتقل نمی کند. داستان های خرافی و افسانه های باطل و سرگذشت ها و شعرها و نیز هرگونه سخنان گمراه کننده و سخنرانی های تبلیغی بی برهان و استدلال و کفرگونه و شرک آمیز، سریال ها، نمایشنامه ها و فیلم ها و بازیهاو گروهها و کانالهاو... که جز وقت گذرانی و تلف کردن وقت مردم هیچ بازده دیگری ندارند!

" لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ"

  مفهوم وسیعى دارد که هم گمراه کردن اعتقادى و هم منحرف ساختن اخلاقى را شامل مى ‏شود.

تعبیر" بغیر علم" اشاره دارد که این گروه حتى به مذهب باطل خود نیز ایمان ندارند، بلکه صرفا از جهل و تقلیدهاى کورکورانه پیروى مى ‏کنند، جاهلانى که دیگران را نیز به جهل و نادانى خود گرفتار مى ‏سازند. برخی بسیار نادان هستند، نه اسلام را می‌شناسند و نه آن ایسمی را که به آن گرویده‌اند...

بعضى از مفسران می گوینداین  توصیفى براى" گمراه شوندگان"است، یعنى مردم جاهل و بیخبر را ناآگاهانه به وادى انحراف و باطل مى ‏کشانند.

 و یتخذها هزوا

تنها به جنبه ‏هاى سرگرمى و غافل کننده این مسائل قانع نمى‏ شوند، بلکه سخنان لهو و بیهوده خود را وسیله‏ اى براى استهزاء و سخریه آیات الهى قرار مى‏ دهند،

 توصیف عذاب به" مهین" (خوار کننده و اهانت بار) به خاطر آن است که جریمه باید همانند جرم باشد،

  چگونگی مواضع، بر اساس همان چگونگی "اهداف" تعریف می‌شود. پس عذاب آنان علاوه بر دردناک بودن توهین آور نیز است،

خداوند متعال

 مشتریان این بازار را

 "مشتریان حرف مفت" می‌خواند که

به واسطه‌ی داد و ستد و مصرف "حرف مفت"،

 معذب خواهند شد، مانند کسی که خوراک مضر بخورد.

هرکسی که به دنیا به عنوان ابزاری برای رشد و کمال نظر نکند، زندگی خویش را به لهو گذرانده است،

إِنَّمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ

زندگى این دنیا لهو و لعبى بیش نیست ...

از این رو اهل ایمان و تقوا هرگز به دنیا به عنوان یک ارزش و هدف نمی نگرند، بلکه می کوشند تا از این فرصت دنیا، بیشترین و بهترین بهره را برند و خدایی شوند

وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ

 (انعام32)

آنچه امروزه با عنوان جنگ نرم یا عملیات روانی مطرح می‌شود در ادبیات غرب بیشتر به قدرت نرم شناخته شده است که مهم‌ترین حوزه‌ی اعمال و اثرگذاری قدرت نرم بر طرف مقابل، حوزه‌ی لهوالحدیث است که با بهره‌گیری از رسانه‌ها و امکانات بسیار متنوع و وسیع و زیادی انجام می گیرد 

سرمایه گذاری برای مبارزه و تهاجم فرهنگی علیه حق، سابقه ای طولانی دارد و با سوق دادن مذاق عمومی جامعه به امور واهی و باطل و گسترش سطحی نگری در جامعه و تضعیف بعد حقیقت بینی و حقمداری و معنوی «روح جامعه» و ... آنچنان می شود که افرادی حکمت رایگان پیامبر معصوم را رها کرده و به دنبال خرید لهو ازکانالها و راههای مختلف می باشند.

سوره مبارکه-لقمان

آیه 10

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ...

زمین ,ماه و خورشید و همه ستارگان و سیارات وتقریبا همه اجرام آسمانی در فضا معلق هستند و در عین حال یک مسیر معین و مشخص شده ای را میپیمایند.

این موضوع بدون ارتباط خاص این اجرام غیر ممکن بنظر میرسد.

چیزی هست که آنها را دقیق و حساب شده در کنار هم در فواصل تعریف شده از هم نگه میدارد،

 در قران و روایات از آن به عنوان" ستونهای نامرئی" نامبرده شده است.

تا جایی هم که بشر توانسته پی ببرد،توانسته بگوید که

این ستونها همان جاذبه و دافعه(گریز از مرکز)بین اجسام است.

که در تعادل ،دو جسم در فاصله معین و با اجرام معین در کنار هم قرار میگیرند.

 کتاب دانش عصر فضانکته ای شنیدنی در این باب دارد:

"میان ستون که تکیه گاه و نگهدارنده است، با جسمی که بر آن تکیه کرده ،لازم است تناسب و محاسبه کامل رعایت شود .یعنی هر اندازه جسم سنگین تر است به همان نسبت باید ستون دارای قدرت و مقاومت بیشتری باشد...

بنابراین نیروی جاذبه و سایر قوانین حرکت مربوط به این اجرام با نظام دقیق وفرمول مخصوص خود مورد محاسبه قرار گرفته است تا توانسته هر یک از آنها را در ارتفاع و مدار معین در طی میلیاردها سال نگه بدارد."

مثلا:

خورشید,زمین را به طرف خودش میکشد(چون جرمش بیشتراست)

و زمین در حرکت خود به دور خورشید،خود را از خورشید دفع میکند،

یعنی همان نیروی گریز از مرکز.

نیروی جاذبه خورشید و

گریز ار مرکز زمین با توجه به فاصله ای که از هم دارند

به یک اندازه می باشد.

به همین علت نه خورشید میتواند زمین را به درون خود بکشد

 و آن را در درون خودش ذوب کند

 و نه زمین میتواند از مدار خود گرد خورشید فرار کند.

این قاعده در مورد تمام اجرام آسمانی صدق میکند.

این اندازه گیریهای دقیق

 متناسب با جرم ستارگان و کرات مختلف

فقط در حیطه قدرت بی انتهای خداوندی است که

همه آسمانها و زمین را آفریده

و نسبت به تمامی فاصله ها و جرمها داناست.

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه میفرمایند:

"وانشا الارض فامسکها من غیر اشتغال و ارساها

علی غیر قرار و اقامها بغیر قوائم

و رفعها بغیر دعائم و حصنها من الاود و الاعوجاج

ومنعها من التهافت و الانفراج..."

خطبه 186

زمین را آفرید و آن را برپا داشت بدون آنکه مشغولش سازد

ودر حرکت و بی قراری,آن را نظم و اعتدال بخشید

و بدون ستونی ان را به پا داشت

و بدون استوانه ها بالایش برد

و از کجی و فرو ریختن نگهداشت

و از سقوط و در هم شکستن حفظ کرد...

در مورد  "خلق السماوات غیر عمد ترونها"

از امام رضا « علیه السلام» پرسیدند:

مگر آسمان ستون دارد؟

فرمود: بله، در آنجا ستونهایی است که شما نمی بینید.

حضرت با تعبیر" ستون ها" مطلب را بیان میکندنه یک ستون ...

و آیه نفرمود:

بدون ستون، بلکه فرموده است:

بدون ستون مرئی...

آیه 10

...وَ أَلْقَى فِی الأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُم

خداوند در زمین کوه هایی را قرار داد تا زمین شما را به لرزه در نیاورد و مضطربتان نکند.

 «تمید»

یعنی حرکت همراه با اضطراب و

«رواسی»

 در لغت به امور ثابتی گفته می شود که دارای ثبات مطلق هستند و هیچ تزلزلی در آنها نیست.

در سوره نحل می فرماید:

" وَ أَلْقَى فِی الأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُم وَأَنْهَارًا وَ سُبُلًا لَّعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ"

و در زمین کوه هایی را قرار دادیم تا زمین اهلش را مضطرب نکندو

 "برای شما راه هایی را قرار داد، که هدایت شوید "

در سوره انبیاء نیز :

"وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُون"

و در زمین کوه هایی را قرار دادیم تا زمین اهلش را مضطرب نکندو

 در این سرزمین راه هایی را در کوه و دشت قرار دادیم که

"از طریق این راه ها هدایت شوند."

روایات مکرری داریم که

 مقصود از رواسی را أئمه أطهار(ع) بیان کرده اند.

امام هادی(ع) در زیارت جامعه کبیره می فرمایند:

 « وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْیَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبادِ وَ أَرْکانَ الْبِلاَد»

به این معنا که ائمه(ع) تکیه گاه و محل اعتماد بلاد وسرزمین ها وشهرها هستند.

و

در حدیث است که

"خداوند این حقایق مستقر را در زمین قرار داد چون اگر آنها نبودند ،

«و ماجت باهلها»

زمین مانند آب مواج، اهل خود را مضطرب می کرد.

 آرامش زمین به وجود ائمه(ع) است؛

 حتی آرامش ظاهری زمین

 «لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَةً لَمَاجَتْ بِأَهْلِهَا کَمَا یَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ»

 الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 179

همانطور که یک سری اضطراب های ظاهری وجود دارند که اگر خداوند زمین را آرام قرار نمی داد، زمین مواج و مضطرب می گشت و دیگر جای زندگی نبود؛

در عالم باطن هم اضطراب هایی هستند،که در واقع فتنه های سنگین شیاطین می باشند و جز با این" رواسی" رفع نمی شوند.

تنها تکیه گاهی که

جلوی اضطراب و تلوّن آدمی را می تواند بگیرد و

 انسان را در مقابل این امواج مستقر نگاه دارد،

 وجود امام معصوم است.

در غیر این صورت انسان بواسطه طوفان های شدیدی که از سوی شیطان و اولیای طاغوت فرستاده می شوند، متزلزل می گردد.

در این آشفته بازار رنگ رنگ لهو و لغو و لعب چگونه انسان نترسد؟ چگونه  فریب نخورد؟ چگونه چشمش را به روی این همه تجملات مادّی ببندد؟ از این تهدیدات بزرگ نهراسد؟

در چنین فضایی فقط نفوسی آرام هستند و مضطرب نمی شوند که

به این کوهها (معصومین علیه السلام)تکیه دارند به طوری که این کوهها در سرزمین وجودشان مستقر شده اند...


تاملی در سوره مبارکه لقمان -۲

سوره مبارکه -لقمان

آیه 11

 هذا خلق الله

فارونی ماذا خلق الذین من دونه

این آفرینش خدا است، دیگران چه آفریده اند؟

در آیه قبلی به پنج قسمت از آفرینش «پروردگار» که پیوند ناگسستنى با هم دارند (آفرینش آسمان، و معلق بودن کرات در فضا، و نیز آفرینش کوه ها براى حفظ ثبات زمین، و سپس آفرینش جنبندگان، و بعد از آن آب و گیاهان که وسیله تغذیه آنها است) اشاره فرمود.

قابل توجه این که:

در بیان آفرینش سه قسمت نخست، افعال به صورت غائب ذکر شده، ولى به مسأله نزول باران و پرورش گیاهان که مى رسد، افعال را به صورت متکلم بیان کرده، مى فرماید: «ما از «آسمان» آبى فرستادیم، و ما در «زمین» گیاهانى رویاندیم».

تعبیر نشان مى دهد که نزول باران و پرورش گیاهان خاص و حضوری است.

توحید ربوبیت را با وجود اینکه کفار به توحید ربوبیت اقرار دارند،

جهت استدلال و برهان بر توحید الوهیت ذکر کرده است تا با آن برایشان حجت بیاورد و آنها را ملزم نماید که:

چگونه به ربوبیت و پروردگار بودن خداوند اقرار می کنید ،

امّا به الوهیت او اقرار نمی نمایید؟!

و چگونه برای کسی عبادت می کنید که در تصرف هیچ یک مخلوقات خداوند با او شریک نیست؟

هَذَا خَلْقُ اللَّه

فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ

این آفرینش خدا است،

 پس به من نشان دهید! معبودانى که غیر او هستند، چه چیز را آفریده اند؟!

مسلماً، آنها نمى توانستند ادعا کنند بعضى از مخلوقات این جهان، مخلوق بتها هستند، بنابراین، آنها به توحید خالقیت معترف بودند، با این حال چگونه مى توانستند، شرک در عبادت را توجیه کنند؟

 چرا که «توحید خالقیت» دلیل بر «توحید ربوبیت» و یگانگى مدبر عالم، و آن هم دلیل بر «توحید عبودیت» است.

...بَلِ الظّالِمُونَ فِی ضَلال مُبِین

ظلم هم ریشه‌ی ظلمت و تاریکی است،

هر دو در لغت، طبیعت، منشأ و تربیت از یک اصل و ریشه‌اند.

ظلمت هنگامی است که نورنباشد و

 ظلم زمانی است که نور الهی در روح و جان و عقل آدمی نباشد.

در حدیث نبوی آمده است:

«از ظلم بپرهیزید که از ظلمتهای روز قیامت است».

راغب در مفردات در معنی ظلم می گوید:

" «وضع الشیء فی غیر موضعه» یعنی"قراردادن چیزی در غیر جایگاهش "

به کم یا زیادت، یا عدول از زمان و مکانش...

 از آنجا که مشرکان، عبادت و گاه تدبیر جهان را به جای الله در اختیار بتها مى گذاشتند، مرتکب بزرگترین و آشکارترین ظلم و ضلالت بودند."

و می فرماید:

"ظلم یعنی تجاوز از حقی که در حکم نقطه‌ی دایره است.

منظور از دایره در این جا همان حدود الهی است که

 در قرآن کریم برای بندگانش وضع نموده و

پیامبرش را برای تبیین و تبلیغ آن مبعوث فرموده است.

 و کامل و متکامل است و نقص و عیبی در آن راه ندارد،

 و هر کسی در آن تأمل نماید و به دقت در آن بنگرد توان خارج شدن از آن را ندارد.

هر کسی که نسبت به آن ناآگاه باشد و

 بر مرکب هوای نفس خود سوار شود، آن را ضایع خواهد کرد و دچار خسران خواهد شد،

امّا از دایره خارج نمی‌شود،

 بلکه از حدود الهی تجاوز نموده است."

وازه «ضلالت» از ریشه «ضلل»

 به معنای گم شدن است،

‌حال این گم شدن در هر مصداقی که باشد، صدق می‌کند.

مثل گم شدن از مسیر در راه سفر یا منزل، و یا سردرگم شدن در امری...

همه این مصادیق در لغت و حتی در قرآن کریم نیز به کار رفته است.

 تعبیر فوق، اشاره لطیفى است به

ارتباط «ظلم» و «ضلال»،

 زیرا هنگامى که

 انسان موقعیت موجودات عینى را در جهان نشناسد،

 یا بشناسد و رعایت نکند و

 هر چیز را در جاى خویش نبیند،

مسلما این ظلم سبب گم شدن وگمراهی او خواهد شد.

به مجلس روضه‌خوانی دوستی رفته بودیم.پدرپیرهمکارم که متخصص قلب است،بطری آبی در دست داشت و هر سه چهار دقیقه یک بار، کمی از آب آن را می‌نوشید. شاید در نیم ساعت، بیست-سی بار آب نوشید!

وقتی تعجبم را دید گفت:

–چند وقت پیش زیر گردن و اطراف فکم متورم شد،نزد جراح معروفی رفتیم،بعد ازطی مراحل گفت که کانسر غده زیر زبانی دارم!

گفتم: دکتر، چرا غده را برنمی‌دارید؟ گفت: می‌ترسم بیش‌تر عذاب بکشی!

با اصرار من، جراح غده را برداشت، اما حالا می‌فهمم چرا می‌گفت مرگ بهتر است!

من آب را نه برای رفع تشنگی، که برای جلوگیری از خفگی می‌خورم!

چون

– وقتی دهان و زبان، کامل خشک می‌شود، زبان به سقف دهان می‌چسبد و جلوی هوا را می‌گیرد و احساس خفگی ایجاد می‌کند، مجبورم با نوشیدن آب به طور موقت، احساس خفگی را برطرف کنم؛ ولی کم‌تر از پنج دقیقه دوباره دهانم خشک می‌شود و گرفتاری ادامه می‌یابد.

– شبی هزار بار مرگم را از خدا می‌خواهم؛ زیرا همین که خوابم ببرد، خشکی دهان همان و احساس خفگی همان. دهانم را با آب تر می‌کنم و می‌خوابم اما دوباره چند دقیقه دیگر حس خفگی من را از خواب بیدار می‌کند.

– آب دهان که نباشد، حتی یک لقمه نان، نمی‌توان خورد ،

و...

 فقط از تعادل خارج شدن یک آب دهان اینگونه است ،

 آیا انسان می تواندفقط نظم آب دهان را برقرار کند؟

 آیا انسان می‌تواند فقط یک غده برای آب دهان بیافریند؟

 آنهم بدون اینکه فرمان دهد که وقت صحبت کردن دو برابر ترشح شود و هنگام خوردن چند برابر و زمان استراحت بسیار اندک و موقع خواب خیلی کم‌تر؟!

هٰذَا خَلْقُ اللَّه

ِ فَأَرُونِی

 مَا ذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِه...

این، خلق خداست

پس  به من نشان دهید دیگران چه آفریده ‏اند؟

سوره مبارکه-لقمان

آیه 12

وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ...

لقمان حکیم کیست؟

چرا در روایات عنوان شده که حضرت لقمان برده بوده ، از زیبایی و قدرت بدنی بهره نداشته و حسب و نسب و مال و خانواده و ...مطرحی نیز نداشته است؟

این اعتبارات دنیایی چرا در کلام معصومین ع تاکید شده است؟

همه‌ی ‌ابعاد آرمان‌خواهی انسان‌ها درون یک مفهوم عالی به نام حکمت جای دارند.

 انسان آرمانی در تراز قرآن از نظر خداوند،

«انسان حکیم» است و

انسان حکیم در قلب هستی قرار دارد.

و حضرت لقمان حکیم ،

"انسان آرمانی " است ،

نه پیامبر است و نه جاه و جلال و قدرتی دارد و ...،بلکه انسانی است که فقط با حکمت به این مقام رسیده است!

(على بن ابراهیم از حماد نقل مى ‏کند: از امام صادق (ع) در باره لقمان و حکمت او پرسیدم، فرمود: به خدا سوگند حکمتى که به لقمان داده شده بود، در باره حسب و نسب و مال و خانواده و قدرت بدنى و جمال و زیبایى نبود...)

حکمت معماری ارزش‌هاو حقایق یقینی و باورهای واقع‌گرایانه‌ی متجلی در ادراکات شهودی، عقلی، حسی و تصمیمات است که در رفتارهای هدفمند مادی و معنوی انسان‌ها و جوامع انسانی ظهور می‌باید.

همان‌طور که انفاق شکاف‌‌‌ها را پر می‌کند، حکمت نیز شکاف بین نظر و عمل را پر و آن دو را به یکدیگر وصل می‌‌‌کند.

در فرازی از خطبه‌ی 182 نهج‌البلاغه( آخرین خطبه‌ی قبل از شهادت حضرت علی (ع))حضرت به توصیف امام زمان (عج) پرداخته و می‌فرمایند:

"امام زمان کسی است که جامه‌‌ی حکمت پوشید، تمام آداب آن را آموخت، حکمت گمشده‌اش بود و جز به حکمت نپرداخت."

حقیقت حکمت در قرآن مبین چیست؟

 «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ»؛

 به لقمان حکمت دادیم.

مصادیق حکمت  در سوره لقمان،

 فضیلت مبتنی بر معرفت است و

 معرفت منتهی به فضیلت.

حکمت، بینشى است که در سایه ‏ى معرفت الهى پدید می آید و بر اساس فکر در اسرار هستى و رسیدن به حقّ، نور و تقوا مى‏توان به آن دست یافت.

امام باقر علیه السلام فرمودند:

"حکمت، همان فهم، معرفت و شناخت عمیق است، شناختى که انسان را به بندگى خدا و رهبر آسمانى وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد."

امام صادق علیه السلام فرمودند:

"رأس حکمت، طاعت خداوند است."

 راغب در معناى این واژه مى‏گوید:

«حکمت، رسیدن به حقّ به واسطه علم و عقل است».

پیامبر (ص) فرمودند:

 «من سراى حکمت هستم و علىّ درگاه آن، هرکس طالب حکمت است باید از این راه وارد شود.»،

 «انا دار الحکمة و على بابها فمن اراد الحکمة فلیأت الباب»

و در روایات متعدّد،

اهل‏بیت علیهم السلام دروازه و کلید حکمت معرّفى شده ‏اند.

و

امام صادق (ع) فرمودند:

 اینکه خداوند فرمودند:

" به لقمان حکمت آموختیم، یعنی به او شناخت و معرفت امام زمانش را عطا نمودیم."

(کلیدواژه آیات مهدوی، ص۳۲۴)

و معصومین (ع) حکمت را معنا کرده اند به

 «طَاعَةُ اللَّهِ‏ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَام‏»

یکى از وظایف انبیا، آموزش کتاب و "حکمت "است.

 «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»

یعنی حکمت، همتاى کتاب آسمانى است، و به هر کس حکمت عطا شود، خیر کثیر داده شده است.

«یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً»

به گفته‏ ى روایات؛

حکمت، همچون نورى است که

 در جان قرار مى‏گیرد و

 آثار آن در گفتار و رفتار انسان پیدا مى ‏شود.

از امام صادق(ع) پرسیدند:

چرا خدا به لقمان حکمت داد و چرا این ‌قدر آدم ارزشمندی شد؟

 امام صادق(ع) در پاسخ، ابتدا به شیوه زندگی و برخی رفتارهای خوب لقمان اشاره می‌کنند و بعد می‌فرماید:

" لقمان کسی بود که فکر می‌کرد و عبرت می‌گرفت و علم مبارزه با هوای نفس را آموزش می‌دید تا به وسیله آن بر هوای نفس خود غلبه کند و با نفس خود مجاهده کند و و خودش را از شرّ شیطان محافظت کند.. "

أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ

 وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ

شکر چیست؟

شکر یعنی؛ نعمت ها را در مسیر خدا و در مسیر توحید به جریان انداختن...

 مسیر توحید همان صراط مستقیم و صراط عبودیت و وادی ولایت امام است.

 یعنی در یک کلمه همه ی دین!

 اگر انسان مواظب واجبات و تکالیف الهی بود شاکر است،

چون تکالیف الهی بیان شکراست؛

شکر یعنی؛

 از خدا گرفتن به خدا برگرداندن...

 کسی که داد و ستدش با خدا است شاکر است.

کسی که از غیر خدا می گیرد ،مشرک است و نمی تواند شاکر باشد.

کسی که از خدا می گیردوخرج غیر خدا می کند نیز به نحوی مشرک است و شاکر نیست؛

اگر کسی شاکر بود عابد می شود،

اگر کسی شاکر بود موحد می شود،

 اگر کسی به هر اندازه ای از شکر فاصله گرفت از توحید فاصله می گیرد،

لذا فرمود:

 حکمتی که به لقمان دادیم این است ،

وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ...

عرض شد که معصوم ع حکمت را معنا کردند به

 «طَاعَةُ اللَّهِ‏ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَام‏»

یعنی حکمت طاعت الله و معرفه امام است و

شکر یعنی؛

 نعمتها را در مسیر خدا و در صراط مستقیم به حرکت در آوردن.

 انسانی که صراط مستقیم را نشناسد اسیر فروع می شود.

اگر از امام غافل شود نمی تواند در صراط مستقیم حرکت کند؛

وطاعت الله یعنی اطاعت ولی خدا

«مَنْ أَطَاعَکُمْ‏ فَقَدْ أَطاعَ‏ اللَّه‏»؛

 می توان گفت که

 حکمت، همان حقیقت شکر نسبت به خداوند متعال است.

و حقیقت شکردر یک کلمه یعنی

 امکانات را از خدا گرفتن و به خدا برگرداندن.

سوره مبارکه -لقمان

آیات 13،12

کسی که حکمت دارد،بوضوح می فهمد که چه باید بکند و چه کار نباید بکند.

حکمت از حکم،یعنی علم داشتن به این که چه کارهایی را باید انجام داد و چه کارهایی را نباید انجام داد.

کسی که حکمت دارد،به جایی می رسدکه بایدها و نبایدها را می بیند و

می فهمد که چرا نباید کاری را انجام داد.

این مساله با دانستن فرق می کند،

ممکن است بایدها و نبایدها را حتی از پیغمبری شنید.ولی این حکمت نیست.

حکمت رسیدن به سرمنشایی است که بایدها و نبایدها از آن سرچشمه می گیرند.

سوره لقمان پر از بایدها و نبایدهاست،

گاهی انگار استدلال می کند.

حکمت به معنای احکام عمومی مربوط به شیوه زندگی انسانهاست،

حکمت عام است،مثل چیزهایی که لقمان به پسرش می گوید ویا پیغمبران آموزش می دهند که بدرد همه انسانها می خورد ونتیجه علم غیب نیست،

حکمت قابل تعلیم و شیوع پذیر است و اگر کسی به پیغمبر نزدیک باشد، حکمت می تواند به او نیز منتقل شود.

حکمت مثل رسالت و نبوت قطع شدنی نیست و

اکنون نیز انسانهایی وجود دارند که بوضوح می بینند که چه کارهایی نباید در زندگیشان انجام بدهند...

برای هر چیزی، معیار و میزانی است.

میزان مسلمانی نیز «قرآنی زیستن» است؛

 یعنی قرآن را «امام» و «هادی» خود قرار دادن و تلاش برای تطبیق رفتارو گفتار و اعمال خود با «الگوهای قرآنی».

تدبر در آیات قرآن،می‌آموزد که برای کسب رفتاری خداپسندانه و سلوکی مورد رضای پروردگار و پیامبر خدا و اولیای دین ،باید برای اندیشه و عمل خویش، «حجت قرآنی» داشته باشیم و بتوانیم امضای قرآن را پای هر عمل خویش قرار دهیم  که "آیا کتاب خدا، رفتار ما را تایید می‌کند؟"

روی اسوه‌ها و الگوهای قرآنی باید تدبر بیشتری داشت تا آموزه‌های کلام الهی «چگونه بودن» و «چگونه زیستن» رادریابیم.

حضرت لقمان، یکی از این الگوهاست ،

مخاطب مواعظ حکیمانه لقمان، پسرش بود با خطاب «یا بُنَی» که در آیات الهی آمده،

 اما در واقع، مخاطب اصلی او، همه دلهای خاشع و پندآموز و گوشهایی است که شنوای «حکمتهای لقمانی» اند:

«پسرم! برای خداوند، شریک قرار مده، که شرک، ظلمی بزرگ است ....

پسرم ! برای خدا شریک قرار نده که ...

چرا به جای دعوت به خداوند و توحید ،نهی از شرک می کند ؟

 همه ما خدا را می شناسیم ،حتی فرعون هم خدا را می شناخت.

در روایات است که حتی شب تا صبح با عجز وناله دعا کرد به درگاه خداو خدا نیز دعایش را مستجاب کرد،

یا خیلی از فرعون های دیگرنیزو حتی خیلی از کافر های دیگرنیزبه فرموده ی قرآن ،وقتی در تنگنا، در طوفان قرار می گیرند خدا را می خوانندو می دانندکه خدا می شنودو مهربان است ورحیم است و اجابت می کند... این خدا را همه می شناسند.

این میزان اعتقاد به خدا و باور اخلاق و صفات خدا موجب نشده که

بهشت اتفاق بیفتد و

جهنم از بین برود که

بد اخلاقی ها برود و سعادت بیاید.

آن چیزی از توحید که باعث نجات است، نقطه سلبی آن است.

 مشکل بشر از بُعد نشناختن خدا و توحید نبوده بلکه از بُعد نشناختن شرک و مشرک بوده است.

توحید یعنی «خدا بله، من نه»، «خدا بله، غیر خدا نه»،

همان عبارت شریفه «لاأله إلّا الله».

اثبات توحید همیشه بوده ،

ولی سلب شرک !!؟؟

امام جعفر صادق میفرمایند :

"بنی امیه،

 در بسط کلمه توحید

هیچ مانعی ایجاد نکردند ،

اما خیانتی که آنان مرتکب شدند این بود که

اجازه تبیین معنی شرک را ندادند،

 اجازه ندادند که مردم شرک را بشناسند!! "

 شیطان در واقع اولین کسی بود که این کار را کرد.

شیطان کاری کرد که مردم توحید را اثبات کنند اما شرک را سلب نکنند.

 توحید را بشناسند اما مصداق مشرک و شرک را نشناسند.

و الآن هم شیطان با انواع و اقسام برنامه ها، جریان ها، افراد در شکل ها و لباس های مختلف و در مرتبه های مختلف مانع مصداق شناسی شرک و مشرک است،

شناخت مشرک در لباس های مقدس،

 شناخت مشرک در لباس های موجه هنوز گرفتاری اصلی بشر باقی مانده است.

مگر برای آنانکه خداوند برایشان حکمت داده باشد....

سوره مبارکه -لقمان

آیه 13

وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ...

موعظه چیست؟

می‌توان گفت یاد آوری کارهای نیک و حقایق بدیهی است به طوری که قلب شنونده از شنیدن آن بیان، رقّت پیدا کند و در نتیجه، تسلیم آن حقایق گردد،

در روایات معصومین(ع) تعبیرزنده شدن در مورد موعظه به کار رفته است:

«أَحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَةِ: قلبت را با موعظ زنده کن»

 (نهج‌البلاغه).

همه تعبیرها در ادبیّات ائمّة اطهار(ع)به صورت «زنده کردن» یا «زنده شدن» نیامده است،

 بلکه تعبیرهایی که ارزش بالایی دارند، بدان احیاء و زنده شدن اطلاق شده است.

 موعظه هایی که لقمان در چارچوب تربیت فرزند خویش بیان کرده، آموزه هایی عملی است در سبک زندگی الهی،

در حقیقت لقمان (ع) به ما می آموزد که چگونه فکر و عمل کنیم ،

باغبان پدید آورنده کمال در درخت نیست بلکه هموار کننده شرایطى است که خودِ درخت، کمالات خود را نشان دهد; زیرا شاخ و برگ و... در دل نهال، به صورت بالقوّه نهفته است، امّا در هر شرایطى امکان عرضه کمال نیست،تا خاک و آب و آفتاب به درخت نرسد،امکان اظهار کمال براى آن نیست.

با این مثال مى توان موقعیت پیامبران و مصلحان و مربیان را ارزیابى نمود.

امیرمؤمنان(ع) می فرمایند:

خدا پیامبران را فرستاد تا میثاقى را که با انسان از طریق فطرت بسته است بازخواهى کنند، و آنان را به نعمت هاى فراموش شده متذکر سازند، و از طریق تبلیغ، بر آنان احتجاج کنند، و اندیشه هاى نهفته در خلقت را شکوفا سازند.

این همان معنای موعظه است.

نجاری که در خدمت آیت الله اراکی کار میکردند ، از ایشان تقاضای موعظه کردند.

 آقا فرمودند:

"چه کاره ای؟"

 گفت: "نجارم".

 فرمودند:

"برای دلت درب ساخته ای؟ اگر برای دلت درب نساخته ای، یک درب برای دلت بساز که غیر خدا به دلت راه پیدا نکند."

تاملی در سوره مبارکه لقمان -۳

سوره مبارکه -لقمان

آیه 14

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیر

و انسان را به پدر و مادرش سفارش نمودیم. مادرش او را حمل کرد در حالی‌که هر روز ضعف و سستی بر سستیِ او می‌افزود...

هر قدر بخوانم ،باز برایم تازه است که توی کتابت، این‌همه با دقت، روزها و لحظه‌های آغازِ رنجِ شیرینِ مادری را ثبت کرده باشی.

که هیچ حالتی از نگاهِ تیزبینِ آیه‌ها و کلمه‌هایِ تو مخفی نمانده باشد...

ماه‌های رنجِ حمل؛

 حَمَلتهُ امّه وَهناً عَلی وَهن،

لحظه‌های سختِ وضع؛...

و وضعتهُ کُرهاً،

 آن دو سالِ شیره‌ی جان نوشاندن؛

و فِصالهُ فی عامین...

هر وقت به مفهوم" مادر" فکر می کنم، مفهومی پررنگ به ذهنم آمده که به نگاه و رویکردم جهت می دهد:

مادر ،مظهر و تجلّی صفت ربوبیتِ حق است.

جلوه ای است از اسمِ "رب".

این ویژگی ست که آن مقام را هم خاص می کند و هم خواستنی و می تواند کمالی متصور برای زن باشد:

نقطه کمالی که خیلی از زنان بزرگ تاریخ- گمنام یا نام آور- در پرتو آن بالیده اند و به قلّه نزدیک شده اند...

می توان گفت :

پدر و مادر نسبت به فرزند خود ،

واسطه در آفرینش هستند و

شاید خداوند به خاطر این است که

 نیکی و شکرگزاری به آنها را

همردیف شکرگزاری خویش قرار داده است.

آنچنان که

 بعد از امر به عبادت خداوند، نیکی به پدر و مادر ذکر شده است،

شاید برای اینکه:

- بعد از پروردگار عالم، پدر و مادر، سبب وجود فرزند هستند.

-  خداوند، مؤثّر واقعی و حقیقی در وجود انسان است و پدر و مادر به حسب ظاهر در وجود او مؤثّرند. در جایی که مؤثّر حقیقی ذکر شده است، بعد از آن، مؤثّر ظاهری ذکر می شود.

- ربوبیت و محبت خداوند در پدر و مادر متجلی شده است تا نوزادی را که با کمال احتیاج به دنیا می آید با مهر و محبت بپرورند . انسان نیز مانند نوزادی است که تماما نیازمند ربوبیت و مهر و لطف خداوند است.

و....

در آیه ی قبل فرمودکه

 لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ

چیزی را شریک خدا قرار ندهید

ودر این آیه توصیه به پدر و مادر میکند.

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ...

پروردگار عالم، از تحریم شرک شروع کرده و بعد بلافاصله،وصیت  کرده انسان را به حقّ پدر و مادر....

 به جای تحریمِ آزار ویا کم احترامی و بی احترامی و...به پدر و مادر (که هماهنگ باتحریم آیه قبل است) می فرماید وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ...

  ودستور به شکر(در بخشهای قبل توضیحات شکر عرض شد)داده وشکر والدین را قرین شکر خود قرارمیدهد:

ان اَشکر لی و لوالدیک...

و برای اینکه تصوّر نشود که پیوند با پدر و مادر می تواند بر پیوند انسان با خدا حاکم گردد، یک استثنا را در این زمینه روشن کرده که:

وَ اِنْ جاهَداک لِتُشْرِک بی ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما

اگر آنها (پدر و مادر) تلاش کنند که برای من شریکی قائل شوی که بر آن علم نداری، از آنها اطاعت مکن.

سوره مبارکه -لقمان

آیه 16

یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ

اگر عمل شما به وزن دانه ی خردلی باشد که بسیار خُرد و ریز است ؛ و این عمل در دل یک سنگ نامعینی قرار بگیرد ؛ آنهم در دنیایی که میلیارد ها میلیارد سنگ نامعین در سطح  و در درون کره ی زمین داریم ؛ که اَحدی توانایی پیدا کردن آن را ندارد ؛ و یا می گوید : اگر این عمل بسیار ریز و کوچک ؛  بعد از ارتکابش ؛ در دل و درون آسمان ها قرار بگیرد ؛ و یا در عمق زمین قرار بگیرد که هیچ بنی بشری بدانجا راه ندارد ؛ قیامت که بشود ؛ این عمل شما گم نمی شود...

می دانید آسمان وقتی جمع بسته می شود و آسمان ها خوانده می گردد یعنی چه ؟ ستارگانی داریم که 70 و یا 80 و بلکه بیشتر  میلیون  سال نوری با ما فاصله دارند ؛ کهکشان هایی داریم که عرض آن ها بالاتر از 2 میلیون سال نوری است ؛ کهکشان هایی وجود دارد که در مقابل کهکشان ما مثل خورشید در مقابل یک نقطه است ؛

 امام صادق علیه السلام می فرمایند: آسمان اول در مقابل آسمان دوم ؛ مثل در یک قلعه ی بزرگ در مقابل خود قلعه است و آسمان دوم در مقابل آسمان سوم هم همین طور و تا آسمان هفتم ؛ و بعد می فرماید : و کل این ها به اندازه ی یک انگشتر است که در کویر گم شده باشد ؛ عمل کوچک و ریز اگر در دل این آسمان ها هم باشد در قیامت به حساب خواهد آمد .

 این آیه خیلی آیه ی سنگینی است و

 انسان ها بعد از فهمیدن ؛

چگونه به راحتی از کنار این آیه می گذرند و به خود و عملکرد خود سری نمی زنند ؟

چگونه هر گناهی را کوچک و بی ارزش می پندارند و با یک خداوند الرحم الراحمین است ؛آن را گمشده میدانند ؟

إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ

قرآن کریم پر است از نکته های خاص و عجیب،

مثل" لطیف خبیر"

ماده «لطف» دلالت بر «مدارا» و «ریزو ریزبینی و ظرافت» دارد،

در واقع دو مفهوم «دقت و ظرافت» و «رفق و مدارا» را در خود جمع کرده و نقطه مقابل غلظت و خشن بودن است.

(التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏۳، ص۱۰)

 در زبان فارسی نیز به این دو وجه توجه می‌کنیم ،

مثل "او به لطائف امور آگاه است؛ او با ما به لطف رفتار کرد"

«خبیر»

از «خبر» در دو معنی به کار می‌رود ،

یکی در معنای علم و دیگری در معنای نرمی و سستی،

به کشاورزی که زمین را شخم می‌زند «خبیر» گویند ،

چون زمین را نرم و آماده رویش گیاه می‌کند.

 (معجم مقاییس اللغة، ج‏۲، ص۲۳۹)

اما اغلب این دو معنا را به یک معنا برگردانده و گفته‌اند:

 علمی است که با اطلاع و احاطه دقیق باشد و

 به کنه معلومات پی ببرد و

کشاورز شخم‌زننده را هم از این جهت خبیر گفته‌اند که

 به زوایای پنهان مزرعه‌اش کاملا احاطه دارد و

 هنگام کار همه چیز را تحت نظر قرار می‌دهد

 (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏۳، ص۱۵)

آیات مربوطه نیز این معنی را میرسانند :

مثل

لَّا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ

(انعام 103)

چشمها او را نمی‌بینند؛ ولی او همه چشمها را می‌بیند؛ و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه) چیز است.

 

 أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّهً إِنَّ اللَّـهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ

(حج63)

آیا ندیدی خداوند از آسمان، آبی فرستاد، و زمین (بر اثر آن) سرسبز و خرّم می‌گردد؟! و خداوند لطیف و آگاه است.

 

 وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّـهِ وَالْحِکْمَهِ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا

(احزاب 34)

آنچه را در خانه‌های شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده می‌شود یاد کنید؛ خداوند لطیف و خبیر است!

 أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ

(ملک14)

آیا آن کسی که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟! در حالی که او (از اسرار دقیق) باخبر و آگاه است!

در همه ی آیات مربوط

نکته مورد نظر،

 در این دو واژه “لطیف خبیر” قرار گرفته است که

می گوید اگر می خواهی در همه چیز خبره باشی باید لطیف باشی.

لطافت در روح و جسم و دید و نگاه و عمل و… .

سوره مبارکه - لقمان

آیه 22

وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ

 «وجه» خدا که عموما «ذات» خدا ترجمه می شود،همان «سمت» خدا می باشد،جهت خدا ،

سمتی که به آن متوجه می شویم ...

 سمت خیر و خوبی و زیبایی و رحمت....!

همان «سمتی» که طبق آیات قرآن،

 انسان مومن باید خالصانه «توجه» خود را در آن «سمت» قرار دهد،

چه در نیایش و خواندن خدا

یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ،

 ( انعام:52)؛

و چه در عمل صالح و «احسن عمل »

وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ،

 (لقمان:22 )

 با این هندسه پویاست که

 «توجه » به «وجه» میسر است.

در رابطه بین بت ها و بت پرستان قرآن می فرماید:

 بت ها نگاه می کنند ولی چیزی نمی بینند،

وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ!

اما دررابطه با خدا بر عکس است:

لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ

 (انعام:104 )

لازم نیست خدا را دید تا بتوان در «سمت» او قرار گرفت!

وقتی که با هر وسعی در «سمت» زیبایی و خیر قرار گرفتی،

 آن سمت که یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ می باشد؛ در این سمت منعکس خواهدشد:

بازتاب خیر و زیبایی مطلق!

با قرار گرفتن در این «جهت» و بازتاب،

اتصال رفته رفته قوی تر می شود و انسان زیباتر می شود و رحمت خدا به او نزدیک:

إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ.

و این اتصال است که  عروه الوثقی است:

وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى

 و این اتصال است که باقی خواهد ماند که

 لا انفصام لها

و

 وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ.

که؛

 کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ،

هر کس در دایره وجه او قرار گیرد،

فقد استمسک بالعروه الوثقی ،

مثل آهن ربا و نیروی مغناطیسی آن که

 با قرار گرفتن ذره انسان در میدان و

 «وجه» مغناطیس آهن ربای غیر قابل وصف،

 این ذره کسی می شود،

جایگاه و قراری پیدا می کند،

بیهوده در فضا معلق نیست،

 به سکینه و سلم می رسد...

#سوره مبارکه -لقمان

از مجموع آیات سوره مبارکه لقمان استفاده مى شود که اصول اخلاقی رامى توان در چهار بخش خلاصه کرد:

1 ـ اصول اخلاقى در ارتباط با خالق.

2 ـ اصوب اخلاقى در ارتباط با خلق.

3 ـ اصول اخلاقى در ارتباط با خویشتن.

4 ـ اصول اخلاقى در ارتباط با جهان آفرینش و طبیعت.

که همه ی این موارد در آیات مربوط به موعظه های حضرت لقمان آمده است،

مساله شکرگزارى (شکر منعم) و خضوع در مقابل خداوند و رضا و تسلیم در برابر فرمان او و مانند اینها، جزء گروه اوّل است.

تواضع و فروتنى، ایثار و فداکارى، محبّت و حسن خلق، همدردى و همدلى و مانند آن، از گروه دوم مى باشد.

 پاکسازى قلب از هرگونه ناپاکى و آلودگى، و مدارا با خویشتن در برابر تحمیل و فشار بر خود و امثال آن، از گروه سوم است و

 عدم اسراف و تبذیر و تخریب مواهب الهى و مانند آن، از گروه چهارم است.

البتّه این چهارگانه با چهارگانه ی کتاب «اسفار» «ملاّصدرا شیرازى» فرق دارد.

 ایشان براى انسان چهار" سفر "قائل شده اند:

1 ـ سفر از خلق به سوى حق. (السّفر من الخلق الى الحقّ)

2 ـ سفر به حق در حق. (السّفر بالحقّ فى الحقّ)

3 ـ سفر از حق به سوى خلق به وسیله حق. (السّفر من الحقّ الى الخلق بالحقّ)

4 ـ سفر به حق در خلق. (السّفر بالحقّ فى الخلق)

سوره مبارکه -لقمان

آیه 27

وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّه...

قرآن کریم همه موجودات را

 "کلمات" الهی می داند.

هر چیزی که اسرار نهانی و درون را آشکار کند و

 خبر از درون بدهد" کلمه "است.

الفاظ را هم بدان جهت کلمات می گویند که آشکار کننده اند،

 یعنی معانی پوشیده به وسیله این روزنه ها بیان می شود و

چون همه موجودات عالم ،رازگوی جهان غیبند پس "کلمات" غیبند.

اگر آن چه درخت در زمین است قلم باشد و دریا را هفت دریاى دیگر به یارى آید کلمات الهی تمام شدنی نیست،

 زیرا این اجرام محدود، ولی اراده الهی نامحدود است.

البته کلمه در برابر کلام نیست،

بلکه منظور ، نشانه خداست.

مثلا عیسای مسیح کلمه حقی است که

 از خداوند نشئت گرفته ودر جهان امکان تنزل و ظهور کرده و تجلی یافته است،

پس کلمات الهی عبارت از موجودات جهان عینی است که

 آن غیب را نشان می دهد و

 هرکدام که آن غیب را

 بهتر نشان دهد،

 کلمه ی تامه خواهد بود.

این است که ائمه معصومین (ع) می فرمایند:

"نحن الکلمات"؛

 سراسرعالم کلمه حقنداما ما کلمه تامه ایم، اگر دیگران گوشه ای از جهان غیب را به شما نشان بدهند،

 ما بسیاری از اسرار غیب را می دانیم و شما را از آن باخبر می کنیم...

سوره مبارکه-لقمان

آیه 34

"وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ"

 قرآن کریم  واژه‌ها، فرهنگ‌ها و لغت‌ها را مثل سنگ مَرمَر می‌تراشد، شفّاف می‌کند، صاف می‌کند و بجا به کار می‌برد؛

 کجا بگوید «مَطَر»؟

کجا بگوید «غَیث»؟

 و به چه اسناد بدهد؟

 گاهی همین آب را به ابر نسبت می‌دهد،

گاهی به باد نسبت می‌دهد،وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ

 امّا آن‌جا که پناه و فریاد رسی را بخواهد بیان کند می‌گوید خودم این کار را می‌کنم:"هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ"

«غیث» به بارانی گفته می‌شود که

 با خیر و رحمت همراه بوده و بموقع ببارد و فریادرس درماندگان و تشنگان باشد:

«هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الغَیثَ مِن بَعدِ ما قَنَطَوا وَیَنشُرُ رحمَته»

 (شوری/ 28).

در قرآن به باران رحمت مطر گفته نشده است.

 «مَطَر» گاهی سیل به همراه دارد، گاهی سودآور است وگاهی زیان‌بخش ،

کلمۀ غیث از ریشۀ غوث به معنای فریادرسی گرفته شده است،

یعنی «غَیث» آن است که مشکل مردم را حل کند، پناهی باشد برای مردم و ضرری هم نداشته باشد.

اصلاً «غیاث»را به همین معنا می‌گویند!

امام رضا(ع) در وصف امام زمان (عج)می فرمایند:

 «السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیْثُ الْهَاطِل‏»

  امام ابر بارنده و باران پربرکت است.

امت و ملت تشنه، مزرعه تشنه، مرتع و دام تشنه «غَیث» می‌خواهد، نه «مَطَر» که گاه کم باشد و گاه بیجا وگاه سیل .

این است که امام سجاد( ع )می فرماید:

"اللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیْثَ "

می فرماید " الْغَیْثَ"

نفرمود مطر.

از خدا فقط باران نخواهید،

 «غَیث» بخواهید...

جمع بندی

سوره مبارکه لقمان

سوره لقمان از سوری است که با "الم"شروع می شود.

انتهای سوره عنکبوت با اشاره به محسنین پایان یافت و سوره لقمان با اشاره به محسنین شروع میشود.

و یک انسان الگو (نمونه ای از محسنین) در سوره لقمان بیان میشود ،

اندرزهای حکیمانه و کار آمد وهمیشگی و لقمان حکیم ،به عنوان وصیت به نسل بعدی منتقل میگردد.

شش سوره با آیه اول الم وجود دارد.

مرور این سور این برداشت را تقویت میکند که "الکتاب" در آیه دوم سوره بقره کتاب طبیعت است کتاب آشکاری که در وجود آن شکی نیست.

وطبیعت کتاب شهادت است

و قرآن کتاب غیب است که در مورد عوامل و رموز غیبی و هدایت هایی می گوید که از کتاب طبیعت نمی توانیم بفهمیم یا فهم آنها توسط خود انسانها مدت زمان زیادی طول خواهد کشید.

 دو سوره بزرگ اول قرآن با "الم" شروع میشوند و در پی یکدیگر و تکمیل کننده یکدیگرند مفاهیم بقیه سور از آن دو مشتق میشوند و یا در ذیل مفاهیم آن دو قرار دارند.

عجیب است که در سوره بقره از "امر بمعروف و نهی از منکر" بیانی نیست.

گویی سوره بقره سوره خود سازی است،

 "تربیت افراد محسن" و اطمینان یافتن قلوب است با نشان دادن معجزات طبیعی و وحیانی.

سوره آل عمران سوره اجتماع سازی است و

ارتباط قلوب مطمئن برای امر به معروف و نهی از منکر.

جالب است که در سوره الروم  نیز از "امر بمعروف و نهی از منکر" بیانی نیست.

اشاره به نصرت (پیدا و پنهان)الهی و آیات و معجزات طبیعی و وحیانی برای اطمینان قلبی مومنین است.

عبارت "بالعروه الوثقی" منحصرا و فقط در دو سوره بقره و لقمان وجود دارد.

 کلمات مشتق از "محسن" در سور بقره و آل عمران و لقمان و عنکبوت وجود دارد ولی در سوره الروم کلمه "محسن" و یا مشتقات آن وجود ندارد...