سوره مبارکه -لقمان
آیه 14
وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیر
و انسان را به پدر و مادرش سفارش نمودیم. مادرش او را حمل کرد در حالیکه هر روز ضعف و سستی بر سستیِ او میافزود...
هر قدر بخوانم ،باز برایم تازه است که توی کتابت، اینهمه با دقت، روزها و لحظههای آغازِ رنجِ شیرینِ مادری را ثبت کرده باشی.
که هیچ حالتی از نگاهِ تیزبینِ آیهها و کلمههایِ تو مخفی نمانده باشد...
ماههای رنجِ حمل؛
حَمَلتهُ امّه وَهناً عَلی وَهن،
لحظههای سختِ وضع؛...
و وضعتهُ کُرهاً،
آن دو سالِ شیرهی جان نوشاندن؛
و فِصالهُ فی عامین...
هر وقت به مفهوم" مادر" فکر می کنم، مفهومی پررنگ به ذهنم آمده که به نگاه و رویکردم جهت می دهد:
مادر ،مظهر و تجلّی صفت ربوبیتِ حق است.
جلوه ای است از اسمِ "رب".
این ویژگی ست که آن مقام را هم خاص می کند و هم خواستنی و می تواند کمالی متصور برای زن باشد:
نقطه کمالی که خیلی از زنان بزرگ تاریخ- گمنام یا نام آور- در پرتو آن بالیده اند و به قلّه نزدیک شده اند...
می توان گفت :
پدر و مادر نسبت به فرزند خود ،
واسطه در آفرینش هستند و
شاید خداوند به خاطر این است که
نیکی و شکرگزاری به آنها را
همردیف شکرگزاری خویش قرار داده است.
آنچنان که
بعد از امر به عبادت خداوند، نیکی به پدر و مادر ذکر شده است،
شاید برای اینکه:
- بعد از پروردگار عالم، پدر و مادر، سبب وجود فرزند هستند.
- خداوند، مؤثّر واقعی و حقیقی در وجود انسان است و پدر و مادر به حسب ظاهر در وجود او مؤثّرند. در جایی که مؤثّر حقیقی ذکر شده است، بعد از آن، مؤثّر ظاهری ذکر می شود.
- ربوبیت و محبت خداوند در پدر و مادر متجلی شده است تا نوزادی را که با کمال احتیاج به دنیا می آید با مهر و محبت بپرورند . انسان نیز مانند نوزادی است که تماما نیازمند ربوبیت و مهر و لطف خداوند است.
و....
در آیه ی قبل فرمودکه
لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ
چیزی را شریک خدا قرار ندهید
ودر این آیه توصیه به پدر و مادر میکند.
وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ...
پروردگار عالم، از تحریم شرک شروع کرده و بعد بلافاصله،وصیت کرده انسان را به حقّ پدر و مادر....
به جای تحریمِ آزار ویا کم احترامی و بی احترامی و...به پدر و مادر (که هماهنگ باتحریم آیه قبل است) می فرماید وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ...
ودستور به شکر(در بخشهای قبل توضیحات شکر عرض شد)داده وشکر والدین را قرین شکر خود قرارمیدهد:
ان اَشکر لی و لوالدیک...
و برای اینکه تصوّر نشود که پیوند با پدر و مادر می تواند بر پیوند انسان با خدا حاکم گردد، یک استثنا را در این زمینه روشن کرده که:
وَ اِنْ جاهَداک لِتُشْرِک بی ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما
اگر آنها (پدر و مادر) تلاش کنند که برای من شریکی قائل شوی که بر آن علم نداری، از آنها اطاعت مکن.
سوره مبارکه -لقمان
آیه 16
یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ
اگر عمل شما به وزن دانه ی خردلی باشد که بسیار خُرد و ریز است ؛ و این عمل در دل یک سنگ نامعینی قرار بگیرد ؛ آنهم در دنیایی که میلیارد ها میلیارد سنگ نامعین در سطح و در درون کره ی زمین داریم ؛ که اَحدی توانایی پیدا کردن آن را ندارد ؛ و یا می گوید : اگر این عمل بسیار ریز و کوچک ؛ بعد از ارتکابش ؛ در دل و درون آسمان ها قرار بگیرد ؛ و یا در عمق زمین قرار بگیرد که هیچ بنی بشری بدانجا راه ندارد ؛ قیامت که بشود ؛ این عمل شما گم نمی شود...
می دانید آسمان وقتی جمع بسته می شود و آسمان ها خوانده می گردد یعنی چه ؟ ستارگانی داریم که 70 و یا 80 و بلکه بیشتر میلیون سال نوری با ما فاصله دارند ؛ کهکشان هایی داریم که عرض آن ها بالاتر از 2 میلیون سال نوری است ؛ کهکشان هایی وجود دارد که در مقابل کهکشان ما مثل خورشید در مقابل یک نقطه است ؛
امام صادق علیه السلام می فرمایند: آسمان اول در مقابل آسمان دوم ؛ مثل در یک قلعه ی بزرگ در مقابل خود قلعه است و آسمان دوم در مقابل آسمان سوم هم همین طور و تا آسمان هفتم ؛ و بعد می فرماید : و کل این ها به اندازه ی یک انگشتر است که در کویر گم شده باشد ؛ عمل کوچک و ریز اگر در دل این آسمان ها هم باشد در قیامت به حساب خواهد آمد .
این آیه خیلی آیه ی سنگینی است و
انسان ها بعد از فهمیدن ؛
چگونه به راحتی از کنار این آیه می گذرند و به خود و عملکرد خود سری نمی زنند ؟
چگونه هر گناهی را کوچک و بی ارزش می پندارند و با یک خداوند الرحم الراحمین است ؛آن را گمشده میدانند ؟
إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ
قرآن کریم پر است از نکته های خاص و عجیب،
مثل" لطیف خبیر"
ماده «لطف» دلالت بر «مدارا» و «ریزو ریزبینی و ظرافت» دارد،
در واقع دو مفهوم «دقت و ظرافت» و «رفق و مدارا» را در خود جمع کرده و نقطه مقابل غلظت و خشن بودن است.
(التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۰)
در زبان فارسی نیز به این دو وجه توجه میکنیم ،
مثل "او به لطائف امور آگاه است؛ او با ما به لطف رفتار کرد"
«خبیر»
از «خبر» در دو معنی به کار میرود ،
یکی در معنای علم و دیگری در معنای نرمی و سستی،
به کشاورزی که زمین را شخم میزند «خبیر» گویند ،
چون زمین را نرم و آماده رویش گیاه میکند.
(معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۳۹)
اما اغلب این دو معنا را به یک معنا برگردانده و گفتهاند:
علمی است که با اطلاع و احاطه دقیق باشد و
به کنه معلومات پی ببرد و
کشاورز شخمزننده را هم از این جهت خبیر گفتهاند که
به زوایای پنهان مزرعهاش کاملا احاطه دارد و
هنگام کار همه چیز را تحت نظر قرار میدهد
(التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۵)
آیات مربوطه نیز این معنی را میرسانند :
مثل
لَّا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ
(انعام 103)
چشمها او را نمیبینند؛ ولی او همه چشمها را میبیند؛ و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه) چیز است.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّهً إِنَّ اللَّـهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ
(حج63)
آیا ندیدی خداوند از آسمان، آبی فرستاد، و زمین (بر اثر آن) سرسبز و خرّم میگردد؟! و خداوند لطیف و آگاه است.
وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّـهِ وَالْحِکْمَهِ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا
(احزاب 34)
آنچه را در خانههای شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده میشود یاد کنید؛ خداوند لطیف و خبیر است!
أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ
(ملک14)
آیا آن کسی که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟! در حالی که او (از اسرار دقیق) باخبر و آگاه است!
در همه ی آیات مربوط
نکته مورد نظر،
در این دو واژه “لطیف خبیر” قرار گرفته است که
می گوید اگر می خواهی در همه چیز خبره باشی باید لطیف باشی.
لطافت در روح و جسم و دید و نگاه و عمل و… .
سوره مبارکه - لقمان
آیه 22
وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ
«وجه» خدا که عموما «ذات» خدا ترجمه می شود،همان «سمت» خدا می باشد،جهت خدا ،
سمتی که به آن متوجه می شویم ...
سمت خیر و خوبی و زیبایی و رحمت....!
همان «سمتی» که طبق آیات قرآن،
انسان مومن باید خالصانه «توجه» خود را در آن «سمت» قرار دهد،
چه در نیایش و خواندن خدا
یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ،
( انعام:52)؛
و چه در عمل صالح و «احسن عمل »
وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ،
(لقمان:22 )
با این هندسه پویاست که
«توجه » به «وجه» میسر است.
در رابطه بین بت ها و بت پرستان قرآن می فرماید:
بت ها نگاه می کنند ولی چیزی نمی بینند،
وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ!
اما دررابطه با خدا بر عکس است:
لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ
(انعام:104 )
لازم نیست خدا را دید تا بتوان در «سمت» او قرار گرفت!
وقتی که با هر وسعی در «سمت» زیبایی و خیر قرار گرفتی،
آن سمت که یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ می باشد؛ در این سمت منعکس خواهدشد:
بازتاب خیر و زیبایی مطلق!
با قرار گرفتن در این «جهت» و بازتاب،
اتصال رفته رفته قوی تر می شود و انسان زیباتر می شود و رحمت خدا به او نزدیک:
إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ.
و این اتصال است که عروه الوثقی است:
وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى
و این اتصال است که باقی خواهد ماند که
لا انفصام لها
و
وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ.
که؛
کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ،
هر کس در دایره وجه او قرار گیرد،
فقد استمسک بالعروه الوثقی ،
مثل آهن ربا و نیروی مغناطیسی آن که
با قرار گرفتن ذره انسان در میدان و
«وجه» مغناطیس آهن ربای غیر قابل وصف،
این ذره کسی می شود،
جایگاه و قراری پیدا می کند،
بیهوده در فضا معلق نیست،
به سکینه و سلم می رسد...
#سوره مبارکه -لقمان
از مجموع آیات سوره مبارکه لقمان استفاده مى شود که اصول اخلاقی رامى توان در چهار بخش خلاصه کرد:
1 ـ اصول اخلاقى در ارتباط با خالق.
2 ـ اصوب اخلاقى در ارتباط با خلق.
3 ـ اصول اخلاقى در ارتباط با خویشتن.
4 ـ اصول اخلاقى در ارتباط با جهان آفرینش و طبیعت.
که همه ی این موارد در آیات مربوط به موعظه های حضرت لقمان آمده است،
مساله شکرگزارى (شکر منعم) و خضوع در مقابل خداوند و رضا و تسلیم در برابر فرمان او و مانند اینها، جزء گروه اوّل است.
تواضع و فروتنى، ایثار و فداکارى، محبّت و حسن خلق، همدردى و همدلى و مانند آن، از گروه دوم مى باشد.
پاکسازى قلب از هرگونه ناپاکى و آلودگى، و مدارا با خویشتن در برابر تحمیل و فشار بر خود و امثال آن، از گروه سوم است و
عدم اسراف و تبذیر و تخریب مواهب الهى و مانند آن، از گروه چهارم است.
البتّه این چهارگانه با چهارگانه ی کتاب «اسفار» «ملاّصدرا شیرازى» فرق دارد.
ایشان براى انسان چهار" سفر "قائل شده اند:
1 ـ سفر از خلق به سوى حق. (السّفر من الخلق الى الحقّ)
2 ـ سفر به حق در حق. (السّفر بالحقّ فى الحقّ)
3 ـ سفر از حق به سوى خلق به وسیله حق. (السّفر من الحقّ الى الخلق بالحقّ)
4 ـ سفر به حق در خلق. (السّفر بالحقّ فى الخلق)
سوره مبارکه -لقمان
آیه 27
وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّه...
قرآن کریم همه موجودات را
"کلمات" الهی می داند.
هر چیزی که اسرار نهانی و درون را آشکار کند و
خبر از درون بدهد" کلمه "است.
الفاظ را هم بدان جهت کلمات می گویند که آشکار کننده اند،
یعنی معانی پوشیده به وسیله این روزنه ها بیان می شود و
چون همه موجودات عالم ،رازگوی جهان غیبند پس "کلمات" غیبند.
اگر آن چه درخت در زمین است قلم باشد و دریا را هفت دریاى دیگر به یارى آید کلمات الهی تمام شدنی نیست،
زیرا این اجرام محدود، ولی اراده الهی نامحدود است.
البته کلمه در برابر کلام نیست،
بلکه منظور ، نشانه خداست.
مثلا عیسای مسیح کلمه حقی است که
از خداوند نشئت گرفته ودر جهان امکان تنزل و ظهور کرده و تجلی یافته است،
پس کلمات الهی عبارت از موجودات جهان عینی است که
آن غیب را نشان می دهد و
هرکدام که آن غیب را
بهتر نشان دهد،
کلمه ی تامه خواهد بود.
این است که ائمه معصومین (ع) می فرمایند:
"نحن الکلمات"؛
سراسرعالم کلمه حقنداما ما کلمه تامه ایم، اگر دیگران گوشه ای از جهان غیب را به شما نشان بدهند،
ما بسیاری از اسرار غیب را می دانیم و شما را از آن باخبر می کنیم...
سوره مبارکه-لقمان
آیه 34
"وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ"
قرآن کریم واژهها، فرهنگها و لغتها را مثل سنگ مَرمَر میتراشد، شفّاف میکند، صاف میکند و بجا به کار میبرد؛
کجا بگوید «مَطَر»؟
کجا بگوید «غَیث»؟
و به چه اسناد بدهد؟
گاهی همین آب را به ابر نسبت میدهد،
گاهی به باد نسبت میدهد،وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ
امّا آنجا که پناه و فریاد رسی را بخواهد بیان کند میگوید خودم این کار را میکنم:"هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ"
«غیث» به بارانی گفته میشود که
با خیر و رحمت همراه بوده و بموقع ببارد و فریادرس درماندگان و تشنگان باشد:
«هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الغَیثَ مِن بَعدِ ما قَنَطَوا وَیَنشُرُ رحمَته»
(شوری/ 28).
در قرآن به باران رحمت مطر گفته نشده است.
«مَطَر» گاهی سیل به همراه دارد، گاهی سودآور است وگاهی زیانبخش ،
کلمۀ غیث از ریشۀ غوث به معنای فریادرسی گرفته شده است،
یعنی «غَیث» آن است که مشکل مردم را حل کند، پناهی باشد برای مردم و ضرری هم نداشته باشد.
اصلاً «غیاث»را به همین معنا میگویند!
امام رضا(ع) در وصف امام زمان (عج)می فرمایند:
«السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیْثُ الْهَاطِل»
امام ابر بارنده و باران پربرکت است.
امت و ملت تشنه، مزرعه تشنه، مرتع و دام تشنه «غَیث» میخواهد، نه «مَطَر» که گاه کم باشد و گاه بیجا وگاه سیل .
این است که امام سجاد( ع )می فرماید:
"اللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیْثَ "
می فرماید " الْغَیْثَ"
نفرمود مطر.
از خدا فقط باران نخواهید،
«غَیث» بخواهید...
جمع بندی
سوره مبارکه لقمان
سوره لقمان از سوری است که با "الم"شروع می شود.
انتهای سوره عنکبوت با اشاره به محسنین پایان یافت و سوره لقمان با اشاره به محسنین شروع میشود.
و یک انسان الگو (نمونه ای از محسنین) در سوره لقمان بیان میشود ،
اندرزهای حکیمانه و کار آمد وهمیشگی و لقمان حکیم ،به عنوان وصیت به نسل بعدی منتقل میگردد.
شش سوره با آیه اول الم وجود دارد.
مرور این سور این برداشت را تقویت میکند که "الکتاب" در آیه دوم سوره بقره کتاب طبیعت است کتاب آشکاری که در وجود آن شکی نیست.
وطبیعت کتاب شهادت است
و قرآن کتاب غیب است که در مورد عوامل و رموز غیبی و هدایت هایی می گوید که از کتاب طبیعت نمی توانیم بفهمیم یا فهم آنها توسط خود انسانها مدت زمان زیادی طول خواهد کشید.
دو سوره بزرگ اول قرآن با "الم" شروع میشوند و در پی یکدیگر و تکمیل کننده یکدیگرند مفاهیم بقیه سور از آن دو مشتق میشوند و یا در ذیل مفاهیم آن دو قرار دارند.
عجیب است که در سوره بقره از "امر بمعروف و نهی از منکر" بیانی نیست.
گویی سوره بقره سوره خود سازی است،
"تربیت افراد محسن" و اطمینان یافتن قلوب است با نشان دادن معجزات طبیعی و وحیانی.
سوره آل عمران سوره اجتماع سازی است و
ارتباط قلوب مطمئن برای امر به معروف و نهی از منکر.
جالب است که در سوره الروم نیز از "امر بمعروف و نهی از منکر" بیانی نیست.
اشاره به نصرت (پیدا و پنهان)الهی و آیات و معجزات طبیعی و وحیانی برای اطمینان قلبی مومنین است.
عبارت "بالعروه الوثقی" منحصرا و فقط در دو سوره بقره و لقمان وجود دارد.
کلمات مشتق از "محسن" در سور بقره و آل عمران و لقمان و عنکبوت وجود دارد ولی در سوره الروم کلمه "محسن" و یا مشتقات آن وجود ندارد...