سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره نساء - بخش 1

سوره مبارکه نساء مدنی است و

 محتوای سوره های مدنی بیشتر درباره اصول دین و عقاید و اخلاق،احکام،جهاد، 

برخورد با منافقین،احتجاج و مناظره با اهل کتاب است،

 در مکه کسی به عنوان نفاق کار نمی‌کرد،چون قدرت داشتندو علناً در برابر اسلام می‌ایستادند.

گرچه عده‌ای نفاقشان را ظاهر نکردند و در مکه هم بودند؛

 اما غالباً آیات مربوط به منافقین در مدینه نازل شده ،

چون کارشکنیهای منافقانه از مدینه شروع شده است.

قسمت مهم سوره مربوط به تکالیف و احکام است و

 صدر این سوره، درباره رعایت اصول خانوادگی، حقوق اعضای خانواده، حقوق اطفال،

 حقوق اولاد، حقوق ایتام و... است. 

پایان سوره نیز درباره رعایت اموال و حقوق خانوادگی و مسئله ارث و... است که

 با نتیجه‌گیری و ارجاع پایان سوره به صدر سوره، انسجامی را در این مجموع ایجاد می‌کند.

 

بسم الله الرحمن الرحیم،

 وقتی بسم الله الرحمن الرحیم،نازل می‌شد معلوم می شد که

 سوره‌ای تازه باز شده است نه اینکه سورهٴ قبلی بسته شود،

 

آیه 1

در مطالب جهان شمول آیه یا سوره با "یاأَیُّهَا النَّاس" شروع می‌شود،

هرچنددر محورهای اصلی مخاطب مؤمنین باشد،

  آیه مربوط به آفرینش و پیدایش همه افراد بشر و جوامع انسانی است.

 

عنوان "یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم" در اول دوتا سوره ذکر شده است

یکی همین سورهٴ «نساء» است و

 دیگری سورهٴ «حج »؛

 

ربکم ...خلقکم

 در جهان تکوین اعم از انسان و غیرانسان خالقی جز خدا نیست، ربّی هم جز خدا نیست.

 مشرکین،خالقیت خداوند را قبول دارند؛ اما ربوبیت جاری خدا را نمی پذیرد.

 مسائل خانوادگی، مسائل میراث،مسائل حقوقی، مسائل اخلاقی و...در کنار یکدیگر در این

 سوره مطرح است، می فرماید

"یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده

یعنی سرفصل را مشخص می کند که

 چون شما واقعاً به هم مرتبط هستید،حقوق یکدیگر را رعایت کنید ...

 این‌‌چنین نیست که قرارداد، شما را جمع کرده باشد و

 براساس قرارداد اعتباری به یکدیگر علقه داشته باشید؛

همه اینها به احترام یک اصل تکوینی است ،یعنی "خلقکم من نفس واحده"

 ریشه همه شما یکی است،

اثبات اوصاف مثبت و سلب اوصاف منفی هم به استناد همین وحدت ریشه است.

کسی خود را برتر از دیگران نداند که یا رعایت وظایف حقوقی و اخلاقی ریشه در وحدت اصل دارد...

 

حتی توهّم شیطان هم این‌‌جا نیست،

آنچه که شیطان توهّم کرد،

 "خلقتنی من نار و خلقته من طین" بود که اگر کسی بخواهد بر‌اساس تفاخر حرکت کند،

حتی بهانهٴ شیطان را هم ندارد. شیطان به بهانه‌ای متمسّک شد و استکبار کرد،

اما" یا ایها الناس" این بهانه را هم ندارند.

 

سوره حاوی مسائل خانوادگی و حقوق اجتماعی و رعایت مسائل اموال و اولاد و

 زن و مرد و برادر و خواهر و...است، پس اول، تلقین میکند که همه از یک ریشه‌اید.

 پس نه کسی خیال مزایای بیشتر داشته باشد، نه به خودش اجازه فخرفروشی بدهد.

 در جهت معنوی انسان واقعاً بالا می‌رود و بالا رفتن او مایهٴ تواضع اوست، 

اما در نشئهٴ طبیعت، اگر عده‌ای هم احسن اثاثاو رءیا شدند در معرض خطرند،

 باید به اینها گفت که "فاین تذهبون " اصل شما که یکی است و از خاک،پس به چه چیزی تفاخر می‌کنید؟

 

نَفْسٍ وَاحِدَة یعنی حقیقت انسانی،

نمیخواهد بگوید که هر کدام از شما یک پدر دارید و یک مادر،

بلکه می‌خواهد بگویدکه انسانیت یک حقیقت دارد؛

خلق منها زوجها، 

یعنی از همین حقیقت، زوج آن نفس واحده را هم آفریده است.

 یعنی همسر این حقیقت از خود همین حقیقت است،

"وَخَلَقَ مِنْهَا"، از همین حقیقت، همسر او راآفرید.

 

اشرفیت حضرت آدم (ع)بر حوا به واسطه پیامبری است نه تفاوت جنسیتی...

 روایتی دارد مرحوم صدوق در خصال که الف، الف آدم آمدند و رفتند،

 الف، الف یعنی یک میلیون، یک میلیون آدم آمدند و رفتند تا نوبت به آدم و حوّای ما رسید...

 میلیون میلیون آدم آمد گذشت، هر آدمی بالأخره نسلی داشتند،

 انبیایی، اولیایی،بشری،اندیشه‌ها و فکری ...منقرض شدند تا نوبت به ما رسید.

یعنی سبقیت والحاق زمانی مایه افتخار نیست...

 

تدبر،دریک معناپشت سرهم قراردادن هدفمنداست.

دبرت الابل = شتران را پشت سر هم چیدن  

چینش سوره ها هم وحیانی است .

مرحوم آیت الله خویی در کتاب البیان فی التفسیر این مساله را اثبات کرده اند .  

در تدبر،به جای فهم تکه تکه، باید دنبال انسجام سوره بود. 

چون درهرسوره انسجام خاصی وجود داردوکلمات و جملات به گونه ای تدبیر شده است که

 معانی و اهداف هدایتی خاص خود را دارد.

 

درسوره مبارکه بقره بحث از نزول شریعت جدید است و

عکس العمل آدمها در برابر شریعت و تجدید شریعت و آسیب شناسی انسان و تبیین و

 تحلیل جامعه ومواقع و محلهای ضعف انسان و امت ...

 

و درسوره مبارکه آل عمران ،ازجامعه پردازی و تمدن سازی الهی و جوانب گوناگون این مسئله،

 و چگونگی انسان الهی و منازلی که انسان مومن باید در سفر الی الحق سیر کند، بحث می شود... 

 

ودرسوره مبارکه نساء ، صحبت از ایجاد تمدن نوین (اسلامی)است و

 اساس این تمدن را می فرماید که

 مبتنی برنگاه عمیق و همه جانبه و هدفمند و هماهنگ آفریدگارهستی است که

 هستی یکپارچه و هدفمند و هماهنگ وغایتمند است و

 عناصر هستی از جایگاه و موقعیت خاصی برخوردارند و هویت حقیقی با همان جایگاه و مرتبه دارند و

 هماهنگی وانسجام آن ها با هدف مشخص شده خود, تبیین می شود و

 تمام احکام ومناسبات و قوانین و مقررات در راستای این نظم و غایت است.

 

سوره مبارکه نساء چند موضوع عمده دارد:

*حقوق و روابط معنوی و مادی در خانواده

 (حقوق و تکالیف همسران و مخصوصا زن و  فرزندان وحتی اقوام دور و...)

**حقوق و روابط معنوی و مادی انسانها درجامعه (حتی یتیمان و بی سرپرستان...)

*** امّا موضوع اصلى که بیشتر آیات سوره نساء از آن سخن مى‏ گوید؛

 موضوع حکومت اسلامى در تمام جنبه‌های آن است...

 

در سوره، بعنوان جامعترین و کاملترین دین الهی و جهان بینی الهی ، 

قوانین و باید و نباید های بشری مورد بحث است و

 از همان ابتدا مصالح و مفاسد و نوع جهت گیری انسان و

 فاکتورهای اصلی مورد نیاز بشررادر یک تمدن الهی می فرماید...

و تاکیدبر یوصیکم الله ...توصیه خداوند !!!

 

در روابط خانواده و افراد ،

 مکاتب بشری باجمودومحدودیت نگرش،

 نسبت به حقیقت انسان و فاکتورهای ظاهری و باطنی وجودی اش مخصوصا زن ، 

یا نگاه افراطی دارند و یا به تفریط می افتند ...

در حالیکه اسلام با نگاه جامع خود و با توجه به تفاوت های جسمی و روحی زن و مرد و نیازها،

 ظرفیت ها، مسئولیت ها و پیامدهای مثبت و منفی آن و بر اساس اصل اعتدال و میانه روی، که

 اکیداً و مکرراً به آن توصیه نموده و

 بایدها و نبایدها و قوانین مورد نیاز بشری را با لحاظ "حق" و "تکلیف"تشریع می کند.

توجه به این مهم, 

ازآن جهت اهمیت داردکه حقوق طبیعی و ذاتی انسان با عنایت به تکالیف متوجه به او باید

 مورد ارزیابی قرار گیرد و

 از این جهت فرقی میان انسان مدرن با انسان سنتی و زن با مرد نیست که

 «حق لا یجری لِاَحِدٍ الّا جَری علیه و لا یَجری علیه الّا جَری له »

 ) نهج البلاغه 216 )

 

این آیه یکی از ده‌ها آیه‌ ای است که 

نظام حقوقی زن و مرد را در نهاد خانواده و گستره ی جامعه مطرح می کند.

 الرجال القوامون علی النساء

چقدر این آیه دقیق است.   

ازآیه بعضی سوءاستفاده می کنندکه

 وقتی زنانشان نمی توانندخودشان را اداره کنندبایدمردانشان آنها را اداره کنند

اگر منظور و هدف آیه این می بود،

 باید می فرمود:

 الرجال قیمون علی النساء.

 قیم با قوام فرق دارد

 برای صغیر و سفیه و محجور قیم تعیین می شود.

 اما در معنای "قوام" گفته شده:

 درخت مو یک درختچه رونده است،

 پس داربستهایی به عنوان تکیه گاه بردرخت می زنندتارشدکند و بالارود تاازنوربهره گیرد...

عرب به این پایه ها می گوید قوام.  

 

قوامون علی النساء ،

یعنی مرد تکیه گاه  زن است...

 تأکید برجنبه تکلیفی است، اگر شرع می خواهدکه

 مرد تصمیم گیرنده باشد که حقش هم این است ؛ یک حق همراه با تکلیف است...

 

بحث صفحه شریفه در مورد مسلمان نماهایی است که در جامعه اسلامی تظاهر دارند،

هدف آنها الهی نیست پس ایمان به خدا و آخرت ندارند.

 آنها شیطان را دوست و رفیق خود انتخاب کرده اند و

 کسى که شیطان قرین و رفیق او باشد، بسیار بد رفیقى براى خود انتخاب کرده است.

انسان همواره دوست دارد نزد دیگران اعتبار و آبرو داشته باشد و به رسمیت شناخته شود.

 شیطان نیز همیشه در کمین است تا از تمایلات انسان به سود خود و به ضرر انسان بهره گیرد.

 از مواردی که میتواند به انسان اعتبار دهد دین داری است. 

اما هدف دین داری باید تعالی باشد نه بدست آوردن مقام های دنیوی.

 

بر اساس آیه شخص ریاکار به خداو آخرت ایمان ندارد...

وَلَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ ...

نفرمودکه :‌ای مؤمنین ریاکار نباشید؛ 

زیرا افراد ریاکار نمی‌توانند مؤمن باشند چون انگیزه آن‌ها از اعمالشان خدا نیست؛

 

ارزش هر عمل، 

بستگى به «انگیزه» آن دارد، 

و یا به تعبیراسلام اساس هر عمل را، 

«نیت» تشکیل مى دهد، آن هم «نیت خالص».

 نیت، جهت عمل را نشان می‏دهد، 

هر راهی مقصدی دارد، مثلاً کسی که در راه جنوب است،نمی تواند به شمال برسد، 

نیت و انگیزه خالص همانند روحی است که در کالبد عمل دمیده شده و آن را زنده می‏کند.

 

مخلصین، فقط خدا را می‌بینند،

"لَا إِلَه" نفی عبودیت‌ها است و 

بعد"إِلَّا اللَّه" بندگی خدا...

"إِلَّا"ی حصریه؛یعنی فقط الله و لاغیر،

و این یعنی اخلاص...

معصوم می­فرمایند: "الإخلاص غایة الدین"و "الإخلاص ملاک العبادة"

 

ریااز رؤیت،

 یعنی انسان چیزی را بخواهد به نمایش بگذارد...

 

شیطان هرکس،متناسب باخوداوست.

 اگر کسی درس خوانده باشد، شیطانش درس است و مدرسه،

 اگر متخصص باشد شیطانش هم متخصص است. 

شیطان یک کاسب و فروشنده نیز متناسب با خود اوست.... 

مثل آدمی که قدش بلند است سایه اش هم بلند است،

 آدمی که قدش کوتاه است سایه اش هم کوتاه است. 

آدم های باهوش شیطانشان هم باهوش است.

 این طور نیست که آدم باهوش شیطانش کند ذهن باشد.

راههای وسوسه و نفوذ شیطان بسیار و پایان ناپذیر است؛

 اگر راهی را ببندید از راه دیگر وارد می شود. 

گاهی از راه مال و گاهی از راه مقام و گاهی از راه علم و عبادت و ...

 

شیطان در سه حال ،نفوذ در عمل انسان دارد

 * قبل از عمل با نفوذ در انگیزه و نیت انسان تا عمل انسان ریایی باشد

 ** در حین عمل به وسیله عجب و خودپسندی تا ارزش عمل انسان را از بین ببرد

 ***بعد از عمل تا با انجام گناه آن عمل را نابود کند...

 

مثال عمل کسى که 

مال خود را براى ریا انفاق مى کند;

مانند قطعه سنگى است که بر آن،قشر نازکى از خاک باشد; 

و بذرهایى در آن افشانده شود و رگبارى بر آن ببارد،و همه خاکها و بذرها را بشویدو

 آن را صاف و خالى از خاک و بذر رها کند. 

آنها از کارى که انجام داده اند، چیزى بدست نمى آورند; و خداوند، گروه کافران را هدایت نمى کند.

(بقره-۲۶۴ )

 

گاه باطن خوب است ولی ظاهر مانند باطن نیست؛ یعنی انسان نیّت خوبی دارد،

 اما ظاهر او این حقیقت را نشان نمی دهد،

اینجا لازم است که انسان با باطن خویش بر روی رفتار و ظواهرش نیز اثر مثبت بگذارد.

 مثلا کسی که از صمیم قلب خداوند را دوست دارد و دستورات الهی را نیز قبول دارد،

 اما در ظاهر حریم رفتاری را حفظ نکندو نیّت و باطن خوب او بر ظاهرش اثر نگذارد،

راه قرین شدن شیطان را باز می گذارد...

 

حضرت امیرالمومنین (ع) درچگونگی قرین شدن شیطان با انسان ،می فرمایند:

 آنان شیطان را تکیه‌گاه و معیارکار خود گرفتند و شیطان نیز ایشان را شرکای خود قرار داد و

 در سینه‌هاشان لانه کرد و تخم ‌گذاشت و جوجه‌های خود را در دامانشان پرورش داد،

 با چشم‌های آنان نگریست و با زبان‌های آنان سخن گفت. 

پس با یاری آنها بر مرکب گمراهی سوار شد و خطاهای زشت را برایشان آراست...

 (نهج البلاغه، خطبة 7 )

سوره نساء - بخش 2

علت انحراف علماى اهل کتاب این است که 

بهره آنها از تعالیم الهى ناقص است و

 همین نقص زمینه‏ ى انحراف است، 

"نصیباً من الکتاب یشترون الضّلاله"

یعنی علم به کتاب آسمانى،

 براى هدایت کافى نیست

"اُتوا نصیباً من الکتاب... یشترون الضّلالة"

واقعا چه زیباست که بعد از این آسیب شناسیها می رساند ذهن را به

تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا 

و 

أَطِیعُوا...أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم...

 

شاهد کسی که طعم انس و حضور در محضر حق را چشیده‌است ،

«شهود به معنای حضور است »

 ادراک حضور حق...که همیشه در محضر معشوق حاضرند.

 

وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّهِ نَصیرًا

 حصر ولایت و نصرت فقط برای خدا ...

یعنی "لا ولیّ الا هو و لا ناصر الا هو"

 نه اینکه هم خدا ولی و نصیر باشد و هم دیگران ...

"وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّهِ نَصیرًا"

نمی فرماید

"و کفی بالله ولیاً و نصیرا"،

 بلکه هر کدام را مستقل می فرماید یعنی در جمله دوم هم اسم ظاهر ذکر شده است، نه ضمیر.

 یعنی «کفی بالله ولیاً و کفی به نصیرا» کافی بود؛ 

و تصریح به اسم ظاهر برای عظمت و اهمیت مسئله است وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّهِ نَصیرًا...

 

آیه 46

مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ 

تحریف عالمانه و عامدانه است، 

چون کلمه را از مواضع خود تحریف می کنند،

یعنی موضع کلمه را به خوبی فهمیده اند،

بعد از اینکه خوب فهمیدند تحریف می‌کردند،

 نه اینکه در اثر برداشت سوء و مانند آن تحریفی کرده باشند. (بقره 75 )

 

دشمنان حق چگونه حق را سرکوب می‌کنند؟

 تاکتیک‌های ایشان چیست برای سرکوب اهل حق ؟

چه روش‌هایی را انتخاب می‌کنند؟

اغلب تاکتیکها تحت عنوان جنگ نرم و روانی است ...

 عام‌ترین چیزی که قرآن در این زمینه بیان می‌کند،

"ترور شخصیت"است:

 یَا حَسْرَهً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ.

 هیچ پیغمبری نیامد مگر اینکه مخالفینش او را"مسخره"کردند

کم ترین و آرام‌ترین جنگ نرم مسخره کردن و

 تهمت‌های ساده شخصیتی است...

و

 

در مراحل بعدی قوی‌تر می‌شود:

 قالوا ساحر او مجنون ...

 این‌ نیز همان "ترور شخصیت" است در بعد عقیدتی...

 تا می‌رسد به "ترور فیزیکی"

و قتلهم الانبیا بغیر حق...

 

از مهمترین تاکتیک‌ها،

 "تحریف" است

 تحریف در تهاجم فرهنگی بسیار اهمیت دارد

 

چرا تحریف می‌کنند؟ ظلماً و عُلواً

برای برتری‌طلبی وسرکوب حق و 

برای منحرف کردن حق به سوی اهداف و منافع خودشان ،قرائت و روایت دیگری از حق ارائه می‌کنند...

قرائت دیگری می سازند ، چهره دیگری از شخصیت  حق معرفی می‌کنند.

 

یُحَرِّفُونَ  "الْکَلِمَ " عَنْ مَواضِعِهِ...

کلمه الله هی العلیا ...

آیا حق را تحریف می کنند؟

مسیح کلمه الله... 

آیا منظور تحریف شخصیت است ؟

یاکلمات و سخنان را جابه‌جا می‌کنند؟

یعنی لفظ را در غیر موضع خودش قرار می‌دهند،

یا

تقطیع کلمات، همان کاری که امروز رسانه‌ها انجام می‌دهند.

 جمله‌ای را می‌گیرند جلو و عقبش را حذف می‌کنند که معنای دیگری از آن القا کنند...

 درفهم تهاجم فرهنگی ،

جایگاه تحریف بسیار مهم است و

 شناخت آن در ایجاد نظام تمدن نوین اسلامی لازمتر...

 

از افعال قلوب است الم ترا...

 یعنی یک نوع رویت و آگاهی وعلمی واحاطه‌ای برای پیامبرنسبت به حوادث فرا زمانی وفرامکانی است که

 حادثه و فعل الهی و هم عواقبش را به وضوح می‌بینند و در مقام شهود این حقایق هستند

مثلا"الم ترکیف فعل ربک باصحاب الفیل "ویا الم تر کیف فعل ربک بعاد "ویا

" الم تر إلى الذی حاج إبراهیم فی ربه..."

"و کذالک نرى ابراهیم ملکوت السموات والارض و لیکون من الموقنین."

ولی برای ما می فرماید

"او لم ینظروا فى ملکوت السموات والارض"یا

  "سیروا فى الارض ثم انظروا کَیف کان عاقبة المکذبین"

و وقتی فعل رویت خطاب به عموم باشد، می فرماید :

الَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا ویا أَلَمْ یَرَوْاْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم

یعنی رویت در خطاب به عموم در مرحله رویت حسی و فیزیکی است ،مثل حس تشنگی ...

 

آیه 48 

 إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِه...

شرک نقطه مقابل توحید است ،

آیات و آموزه‌های قرآنی تکرار می‌شوند تا به واسطه نشانه یا نشانه‌هایی به توحیددعوت کنند؛

 زیرا انسان‌ها به الوهیت خداوند ایمان می‌آورند و او را مالک مطلق هستی می دانند؛

 ولی در ربوبیت جاری و تاثیر مستقیم و بی واسطه او در همه امور ریز و درشت زندگی و

 آشکار و نهان آن دچار مشکل می شوند

شرکی که صریح و آشکار است،خدایان متعدد مشخصی دارد، و مبارزه با این شرک آسانتر است.

 اما شرک "خفی" در لباس توحیداست و مبارزه با این شرک بسیار دشوار است ...

 

شناخت انسان و نگرش وی به هستی،

رفتار و کردارهای او را مدیریت می‌کندو

 بسیاری از مومنان به سبب شناخت نادرست از حقایق هستی،در نوعی از شرک گرفتار می شوند.

  آیه106سوره یوسف می فرماید

و ما یومن اکثرهم بالله الاو هم مشرکون 

یعنی در حقیقت، مومنانی که به ظاهر از شرک‌های دیگر پاک و مبرا و بهره مند از توحید هستند،

 در حوزه افعالی به نوعی گرفتار شرکند...

مثلا گاه می‌گویند

اول خدا بعدا شما!

 امام صادق(ع) می‌فرماید

هرگاه شخصی بگوید اگر فلانی نبود هلاک می‌شدم یا بر سر من چنین و چنان می‌آمد،

 چنین شخصی گرفتار شرک است. (تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 476، ح 235 )

یابرخی با اینکه خداوند را مقدر و مدبر می دانند ،باز همواره چشمشان به دست مردم است، 

چنین چشم داشتی نسبت به دیگران،

 نیزمی تواند از مصادیق شرک افعالی باشد که مومنان بدان گرفتارند...

 

تاثیر شرک برزندگی ما چیست؟

 مومنانی که دچار شرک خفی هستند، دچار مشکلاتی هستند که علت آن را نمی دانند

مومن واقعی همه امور زندگی خویش را به خداوند تفویض می‌کند و

 خود را فقیر خیر او می داند.

 

برخی از رفتارهای استکباری ریشه در شرک دارد؛از آفات و آسیب‌های شرک استکبار است.

( آیات 35 و 36 سوره صافات )

 

از آثار شرک ، اضطراب و تشویشی است که مشرک و یا مومن مشرک گرفتارآن است

اصولا هر گونه شرکی موجب خارج شدن آدمی از حالت تعادل و آرامش و اطمینان می شود .

 کسانی که ربوبیت الهی را عملا نپذیرفته‌اند، همواره دل نگران وضعیت و موقعیت خود هستند.

 از این رو نسبت به نقصان های گذشته اندوهگین و غمگین  و نسبت به آینده خود ترس دارند.

 چنین حالتی پیامد طبیعی شرک است( آل عمران/ 151 )

 

آیه71سوره انعام می فرمایدکه

 چگونه انسان‌های مشرک در هر شکل و درجه‌ای گرفتار تحیر و سرگردانی می‌شوند و

 نمی‌توانند موقعیت خود را شناسایی و تثبیت کنند

آنان همانند کسی می‌شوند که در آسمانی رها شده‌اند و چون از زمینی ثابت و مطمئن برخوردار نیستند، 

به سادگی در دام شیطان می‌افتند تا هر جایی که می‌خواهد ایشان را ببرد

اینان همانند پرکاهی هستند که در تندباد هوی و هوس‌های شیطانی گرفتار آمده‌اند

بنابراین ترس از وضعیت کنونی و آینده خود برای ایشان امری طبیعی است، 

زیرا هیچ جایگاه مطمئن و آرامش بخشی برای خود نمی یابند. 

(آل عمران آیه 151 و کهف آیه 49 و شوری آیات 21 و 22 )


شرک( و لو شرک خفی)، انسان را به سوی گمراهی و انحراف می‌کشاند.

 کسی که ربوبیت خداوندرا باور ندارد چشمش به سوی دیگران است که

 در این حالت "دیگران" در هر مرتبه و مقامی،همانند خدایگان وی می‌شوند؛

 شخص را دچار خفت و ذلت می‌ کند. (اعراف آیه 152 و توبه آیه 1 و2 )  

 

 شرک سبب سقوط انسان از مقام و جایگاه انسانی الهی خود می شود و

 شخصیت و هویت انسانی خویش را از دست می‌دهد و همانند چارپایان می‌اندیشد و عمل می‌کند.

 (فرقان آیات 34 و 35 و نیز حج آیه 31 )

 

شرک تنها در درون انسان نیست بلکه 

مردم مشرک ، شرک را در نظام فکری و اجتماعی و سیاسی جامعه تزریق می کنند و

 گاه جامعه در همه ابعاد از باورهای مشرکانه،

 متأثر شده و نظام و سازمان اجتماعی جامعه بر اساس شرک سازمان دهی می شود...

 

سوره نسا -بخش 3

 آیات 59 -69

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ...

....

وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ ...

 

بهره بعضی ها ازاطاعت و ولایت پذیری ، شعار است...

بعضی ها تا پای شور و شعار در دایره ولایت خدا ورسول و اولی الامر هستند،

بعضی ها نیز تا جایی که شخصیت ووجاهت ویا حتی مقام و موقعیت شان آسیب نبیند...

بعضی ها تا جایی که جان و مال شان در امان باشد....

 بعضی ها،در راه اطاعت از خدا و ولی امر فقط از مالشان می توانند بگذرند، ولی جانشان باید در امان باشد... 

هزارطیف دیگر نیز می شود تعریف کرد...

تا بعضی ها که ولیّ شان خطابشان می کند : بنفسی انت... 

بعضی ها برای ولیّ شان هم علمدارند، هم سقّا، هم پشت و پناه، هم امید،‌هم فدایی، هم رسانه تبلیغاتی... 

از آن هایی که تا هستند خیال ولیّ و رهبرشان راحت است،

بعضی ها آن قدر برای ولیّ شان عزیزند که به یک دیدار، همه غصه های ولیّ شان برطرف می شود؛

مثل کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع )...

آیه 71

یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعًا

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید [در برابر دشمن] آماده باشید [=اسلحه خود را برگیرید]

 و گروه گروه [به جهاد] بیرون روید یا به طور جمعى روانه شوید.

 

کلمه "نفر"به معنای کوچ کردن به سوی هدفی است که مورد نظر باشد، 

کلمه "ثبات" (جمع ثبه) به معنای جماعتهای پشت سر هم است،

یعنی جماعتی بعد از جماعت،

 به طوری که جماعت دوم با جماعت اول فاصله داشته و جماعت سوم از دوم جدا باشد،

"ثبات" رادر مقابل "جمیعا"ذکر فرموده

"فانفروا ثبات او انفروا جمیعا"

 

آیات 71 تا 76 در مقایسه با آیات قبل(59 -69) به منزله ذى المقدمه نسبت به مقدمه است

بعد از آیات "اطاعت خدا و رسول و اولى الامر " ،

در این آیات غرض از آن اطاعت را بیان می فرمایدکه ،

جامعه اسلامی ،

بدون اطاعت ازخدا و رسول و اولى الامر ،

به نتیجه نمى‏ رسدو 

دستور جامع و همه‌جانبه‌ای است به تمام مسلمانان در همه‌ی قرون و اعصار که 

برای حفظ و دفاع از مرزهای اسلام پیوسته در آماده‌باش مادی و معنوی به سر برند.

 

جالب توجه اینکه،

 معنی "حذر

به قدری وسیع است که 

هرگونه وسیله ی مادی و معنوی را در بر می‌گیرد؛ 

از جمله اینکه مسلمانان باید در هر زمان، از موقعیت دشمن، نوع سلاح،

 روشهای جنگی (جنگ نرم و سرد و...)، میزان آمادگی، شمار اسلحه و کارایی آنها باخبر باشند.

و 

این آیه نیرنگ و فریب و دست آهنین با پوشش مخملین دشمن را نشان داده و 

می خواهد آثار القائات جنگ نرم آنان بر مؤمنین و خوش باوری مسلمین نسبت به دشمنان را از بین ببرد...

 

آیه می فرماید که

سپاه اسلام می بایست چنان از آمادگی برخوردار باشد که

 هر لحظه که فرمان حرکت و تحرکات نظامی داده شد، آماده عملیات باشد

یقینا این آمادگی نمی تواند یک شبه فراهم آید، بلکه در یک فرآیند، باید تحقق یابد و تداوم داشته باشد... 

آیه 74سوره مبارکه النساء

آیه 77سوره مبارکه النساء

آسان نیست آدم توی مزرعه‌ای کشت و کار کند اما برداشتش را به سال‌ها بعد موکول کندو

 به آن مزرعه هم دل نبندد. اما قرآن هر وقت از زندگیِ دنیا صحبت می‌کند،

 یک لحن هشداری دارد که نمی‌شود راحت از کنارش گذشت

برای ماهایی که داشته‌های دنیا، از هر جنس و مدلش؛ کار و پول و مدرک و منصب و ...

 توی چشم‌مان خیلی بزرگ و خیلی شیرین و خواستنی‌ است، شاید معنای«متاعُ الدّنیا قَلیل»

 (نساء/77) 

 نامفهوم باشد، دنیا متاع است ،کم است، متاع ناچیزی است...

همچنان که می فرماید :

مشغولیت‌های دنیا، همین کارهای روزمره، اگردر راستای هدفِ زندگیِ جاودانه‌ نباشد،

جز بازی و سرگرمی نیست و غفلت می‌آورد،انّما الحیوه الدّنیا لعِبٌ و لَهو...

که زندگی دنیا خاصیت اغفال و فریب دارد،

 می‌تواند آدم را فریب بدهد و به خودش مشغول کند؛غرّتهُم الحیوه الدّنیا... 

وبپرسد، واقعاً به همین زندگیِ دنیا راضی شدید؟

(توبه/38)

 انگار خیلی عجیب باشدکه کسی به همین زندگی‌ دنیا راضی باشد...

و رضوا بالحیوه الدّنیا و اطمأنّوا بها.. 

و جواب بدهد که :کسانی که زندگی دنیا را به آخرت می‌فروشند،

جان و مال و عمر و جوانی شان را... آن‌ها هستندکه سود می‌کنند

«الّذین یَشرونَ الحیوه الدّنیا بالآخره» (نساء/74 )

 

آیه 78و 79 سوره نساء، 

در آیه اول گفته شده که بدی ها و خوبی ها همه از خداست؛

 در حالی که در آیه بعد گفته شده بدی ها از جانب انسان است.

  آیا تناقض است ؟ 

شاید این دو آیه در راستای جواب سوال برادر بزرگواری باشد( میگویند تو دین ما گفته شده که...) 

 

هرکجا باشید شما را مرگ درمى‏ یابد هر چند در برجهاى استوار باشید و

 اگر [پیشامد] خوبى به آنان برسد مى‏ گویند این از جانب خداست و

 چون صدمه‏ اى به ایشان برسد مى‏ گویند این از طرف توست ،"بگو همه از جانب خداست" ... 

(۷۸ )

 

هر چه از خوبیها به تو مى ‏رسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مى ‏رسد از خود توست و

 تو را به پیامبرى براى مردم فرستادیم و گواه بودن خدا بس است (۷۹ )

 

وجود دو آیه در پشت سر هم با چنین اختلاف روشنی،

 نشان از نکته ای دارد که قرآن به دنبال بیان آن است.

*همه چیز را اعم از آنهایی که ما بد یا خوب می دانیم خدا خلق کرده و

 هر چیز را هم که خلق کرده است نیکو و خوب خلق کرده است  پس هر چه در دنیاست از خدا است

وجود هر چیزی برای خود خیر است .

بدی و سیئه هرچیزی است که در مخالفت با هدف و تعالی موجودی قرار بگیرد

اما چون تمام موجودات مخلوق خدا هستند آنچه از بدی ها و سیئات که

 با عمل موجودات و در روابط بین آنها حاصل می شود نیز به خدا نسبت داده می شود.

 این همان چیزی است که در آیه 78 آمده است

اما از طرف دیگر سیئه و بدی در جایی حاصل می شود که کمال وجودی موجودی از او دریغ شود.

 خدا نیز هیچگاه به دلیل رحمت واسعه خود از ارائه خیر و رحمت کوتاهی نمی کند,

 مگر اینکه ظرفیت پذیرش آن در افراد موجود نباشد

چون ایجاد یا از بین بردن این ظرفیت به اختیار خود انسانها است ؛

پس در اینجا می توان گفت که حسنات از جانب خدا و سیئات از جانب بندگان است که

 با کوتاهی خود توانایی قبول رحمت الهی را کسب نکرده اند و این همان معنای آیه 79 می باشد.

 

همه حوادث جهان حتى اعمال و افعال ما خواه حسنه باشد یا سیئه، 

خوب باشد یا بد از یک نظر مربوط به خدا است زیرا او است که

 به ما قدرت داده و اختیار و آزادى اراده بخشیده است، 

ولى در عین حال اعمال ما به ما نسبت دارد و از وجود ما سرچشمه مى‏ گیرد؛

 زیرا عامل تعیین کننده عمل، اراده و اختیار ما است،

 و به همین دلیل ما در برابر اعمالمان مسئولیم،

 و استناد اعمال ما به خدا آن چنان که اشاره شد از ما سلب مسئولیت نمى‏ کند و

 موجب عقیده جبر نیست.

 

بنا بر این آنجا که مى‏ فرماید: حسنات و سیئات از خدا است،

 اشاره مى‏ کند به همان فاعلیت خداوند نسبت به همه چیز، و آنجا که مى‏ فرماید: 

سیئات از شما است، اشاره به فاعلیت ما و مسئله اراده و اختیار ما مى‏ کند.

 

حسنات و سیئات بنابر روایات به دو معنی آمده است:

معنی اول،

 حسنات و سیئاتی که ارتباطی به اعمال اختیاری انسان ندارد مثل بعضی بیماری ها و سلامتی ها

معنای دوم،

 حسنات و سیئاتی که در نتیجه اعمال انسان ها به وجود می آید و

 به عنوان عقاب و ثواب اعمال در این دنیا بروز می کند مثل بعضی خشکسالی ها و آبادانی ها.

حسنات و سیئات در آیه اول به معنای اول و حسنات و سیئات در آیه دوم به معنای دوم می باشد...

 

آیه 80

 «من یطع الرسول فقد اطاع الله » 

 «...اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم  «

 معنای اطاعت از پیامبر (ص)چیست ؟

 اگر پیامبران از سوی خود، هیچ امر و نهی ای نداشته باشند، اطاعت از آنان معنا ندارد;

 زیرا در این صورت، ایشان صرفا واسطه در ابلاغ فرمان هایی هستند که

 از سوی خداوند صادر می شود که سوال خواهد بود ،

آیا «اطیعوا الرسول » تکرار «اطیعوا الله »است و

در«من یطع الرسول فقد اطاع الله » و «ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله » 

سخن،اجازه دادن خداوند به مردم، برای اطاعت از خود او است!؟

یا مساله فراتر از اطاعت ساده است ،مثلا 

آیه تفویض ولایت است از سوی خدا به پیامبر(ص )...

همان مسأله مشروعیت نظام سیاسی اسلام ...

سوره نساء- بخش 4

بحث سوره نساء،

 ایجاد تمدن نوین (اسلامی)است و اساس و محور و پایه های این تمدن ...

مدار و محورایجاد

 تمدن اسلامی را

 ولایت می داند ...

 

ولایت چیست ؟ ولایت چه بر چه ویا که برکه ؟ 

قبل از ولایت تشریعی آدمی موظف از ولایت تکوینی است.

که با تسلط بر نفس خویشتن ، نسبت به خود بینشی نافذ پیدا کرده و روشن و بینا بر خود می گردد.

وبا تحکیم اراده بـرخواهش های نفسانی و حیوانی یعنی نفس اماره ولایت پیداکند.

وقادر می شود که بر اندیشه های پراکنده یعنی نیروی متخیّله نیز ولایت داشته باشدو

بعد از این است که روح در مراحل قوت و قدرت به مرحله ای می رسـد کـه

 ولایت بر وجود خویش داشته باشدکـه تـحت فرمان و اراده شخص در می آید و

بعد از آن است که طبیعت خارجی نیز تحت نفوذ اراده انـسـان قـرار می گیرد و مطیع انسان می شود.

 معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء حق از این مـقوله است...

 

وکمال ولایت تکوینی در این است که

این ولایت تحت ولایت تشریعی قرار گیرد ...

 

روح مذهب تشیّع که آن را از سایر مذاهب اسلامی ممتاز می کند و

 بـیـنش اسلامی خاص به پیروان خود می دهد، دید خاص این مذهب درباره "ولایت تشریعی " است،

 

 من یطع الرسول فقد اطاع الله

یعنی چون سـاحـت ربـوبـی ، منزّه از ماده و محدودیّت است ،

 لذا ولایت تشریعی خداوند و ارتباطش با انـسـان مـادی و حـاکـمـیـت و ولایـتـش از طـریـق

 پـیـامـبـر اکـرم (ص ) اعـمـال مـی شـود،

  و ولایـت و اطـاعـت پیامبر خاتم (ص ) قرین ولایت و اطاعت خدا قرار گرفته است :

ولی شما تنها خدا و پیامبر او است و...

هر کس از پیامبر(ص ) فرمان برد در حقیقت خدا را فرمان برده است...

 

آیه 81

یقولون طاعه ...

کلمه "طاعة" به صداى وسط خوانده مى شود،گفته اند: تا خبر باشد براى مبتدائى که حذف شده و 

تقدیر کلام : به تو مى گویند: غیر اطاعت کارى نداریم ، ولى وقتى از نزد تو بیرون مى روند،

 شبانه امرى را طرح ریزى و محکم کارى مى کنند که غیر آن چیزى است که به تو مى گفتند

 (و یا غیر آن سخنى است که تو به ایشان گفتى )

آیه شریفه هیچ دلالتى بر این معنا ندارد که افراد مورد بحث منافقین بوده اند،

بلکه از نظر اتصالى که در سیاق هست مخاطب مسلمین هستند، که اینان حرف شب و روزشان یکی نیست.

 یک روی آنها مثل روز است و روی دیگر آنان همچون شب است.

 در روز میگویند،ایمان آوردیم ، اطاعت می کنیم، در شب هنگام و در بیتوته ها و

 جلسات شبانه خود حرفهایی در تضاد با حرفهای روز خود می زنند.

چرا؟؟

 

چون،

افراد مختلف در مقابل ولایت چند موضع دارند:

۱- گروهی که اساسا ولایت الهی را آشکارا قبول ندارند...

۲- گروهی که" می گویند:

" ولایت را قبول دارند،

 ولی با شخص" ولی" مشکل دارند،

مثل غدیر...

۳- گروهی که  مطیع محض ولایت اند ولی خاصیتی هم برای حکومت اسلامی ندارند.

 چون بصیرت لازمه را ندارند... نه خود رشد می کنند نه به رشد جامعه اسلامی کمک می نمایند.

۴- گروهی که نه با اصل ولایت و نه با مصداقش مشکلی ندارند,

 ولی "نومن ببعض و نکفر ببعض" اند

یعنی در مواردی که خلاف میلشان و حتی استدلالشان باشد از اطاعت ولایت سرباز می زنند و

 پس از آن به توجیه رفتار خود می پردازند. یا خود را مجتهد سیاسی می دانند یا ...

۵- گروهی که اگر حتی خودشان نظری مخالف با نظر "ولی " داشته باشند؛

در مقام نظری وعملی سمعا و طاعتا هستند و زمینه بسط ید مقام ولایت را در جامعه را فراهم می آورند،

  معنای ولایت پذیری واقعی نیز همین است...

 

اما ولایتمداری چیزی فراتر از ولایت پذیری است؛

 یعنی در مدار ولایت بودن... یعنی بصیرت ,

 یعنی با شناخت کامل از منظومه فکری و خط مشی سیاسی و اجرایی" مقام ولایت" ، 

حتی قبل از اینکه دستوری برسد، بر اساس خواست و روش مورد پذیرش رهبری حرکت کند.

  این کار به معنای جلوتر  از ولایت حرکت کردن نیست؛

 بلکه به معنای عمل بهنگام در زمان لازم بر اساس تکلیف و با شناخت از مسیر ترسیمی ولایت است....

 

موضوع اصلى سوره نساء موضوع حکومت اسلامى در تمام جنبه‌های آن است،

مثلا:

 آیات 41 و 42 شاهد بودن پیامبر بر امت خود، 

آیات 44- 57 نقش علم و عالم در اقامۀ حق و مسئولیت علما در اداى امانت دانش،

 از طریق بیان حقایق بدون تغییر و تحریف وآسیب شناسی این گروه مهم در حکومت اسلامی،

 آیات 58- 70بیان ارزش­هایى که سیاست اسلامى بر آن متّکى است،مثل ادای امانت و عدالت...

و آیات فرمان­بردارى از پیامبر و اولو الامر و سیاست اسلامى و آسیب شناسی حکومت دینی... 

و  آیات این صفحه شریفه که 

خطوط کلی سیاست اسلام 

در ارتباط با منافقین را می فرماید.

در حقیقت ترسیم خطوط کلّی سیاست اسلامی است.

 

قرآن در مساله دشمن شناسی، بر جریان نفاق تاکید بسیاری دارد و

 حدود دو هزار و پانصد آیه در این موضوع آمده است.

اغلب پیام آوران الهی در مسیر دعوت خود،

 پس از گذشتن از تمامی موانع و مشکلات، با مانع نفاق روبرو شده اند

مثلا پس از آن همه معجزات آشکارحضرت موسی (ع) همچون عصا، ید بیضاء، 

شکافته شدن رود نیل و غرق شدن آل فرعون،نزول من و السلوی ،تابوت شهادت و ...

سامری منافق از داخل امت حضرت کاری راکه فرعون نتوانست راکرد.

 

نفاق اساسا در بستر جوامع دینی شکل می گیرد

هر جا که جامعه با دین گره خورده، طبیعتا رگه هایی از جریانی بوجود می آید که

 بقای خویش را در رویکرد به نفاق می بیند، مانند گیاهان هرزه ای که

 به دور درختان می پیچندو خطر نفاق هم در همین جاست.

 زیرا به طور تدریجی و به تعبیر قرآنی با تربص و انتظار،

 به خشکاندن ریشه های دین در جامعه می پردازد و از این رو دیرپاتر از کفر است ،

قرآن از منافق تعبیر به الدالخصام یعنی سر سخت ترین دشمنان می کند.

 

جالب است که در تاریخ اسلام جریان نفاق همراه با حکومت حق پدید می آید

ولی وقتی انحرافی پدید می آید و خلافت غصب می شود ؛

جریان منافقین هم انگار به هدف رسیده و دیگر چیزی از آن دیده نمی شود.

 در دوره 25 ساله غصب خلافت نشانی از منافقین نیست؛

 اما بعد از 25 سال که امیرالمومنین(ع) روی کار می آید چون دوباره حق پیدا می شود و

جریان نفاق جدیدی پدید می آید که این ها بعضآ کسانی در رأسش هستند که 

همراه خود امیرالمومنین با شرک و کفر جنگیده بودند,

 اما حالا که منافعشان تامین نمی شود فتنه به وجود می آورند...

 رسول اکرم (ص) فرمودند:

من نگرانِ شما از بابتِ مشرکان نیستم، ترسم برای شما از منافق است که

 از زبانش علم می ریزد!(ولی در دلش کفر و حهل است)، حرفهایی می زند که 

برای شما دلپذیر است اما کارهایش زشت و ناپسند.

 (سفینه البحار/ج ٢/۶٠۶ )

 

در آیه 88

 تصریح شده است که

 مسلمانان گاهی چنان فریب منافقان را می خورند که 

وحدت کلمه آن ها به سبب ظاهرسازی این قشر به تفرقه کشیده می شود

 

"چرا درباره منافقان دو دسته شده اید..."

آیه سوال می کند، سوال یا سوال توبیخی است یا استفهامی..

 چراشمامنافقین را نمی شناسید که دچار دو دستگی شوید ؟

ویا بشناسید که دچار دودستگی نشوید...

 

ویا هم توبیخ است و هم فصل الخطاب ؟؟!!

چرادر مورد منافقین دچار دو دستگی می شوید؟

خط‌مشی مسلمین را مشخص میکند

طرز تعلیم قرآن کریم همیشه زنده است،

 مثل اینکه حرف روز را دارد می‌زند.

اینکه دربارهٴ منافقین دو نظردر جامعه اسلامی ایجاد شده است که 

عده‌ای بر این عقیده اند که باید با منافقین مذاکره و سازش و تعامل داشت؛

و عده‌ای می گویند با منافقین نباید مذاکره و سازش داشت ...

می فرماید چرا اختلاف دارید؟ 

نمی فرماید بنشینید با هم مشورت کنید و به راه حلی برسید، زیرااین یک نظرنیست که

 برآن توافق شودو سازش ، 

این مسائل جزئی و مسائل خانوادگی و مسائل حقوقی و مالی جزئی نیست که

 دو گروه با هم توافق کنند،

راه حل چیست ؟

 حرف آخر را باید"ولی امر " بزند...

و وظیفه مسلمین و امت،

 اطاعت از ولایت است که ،

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ ...

 

بعد از ولایت مداری در جامعه اسلامی ،برای اینکه آدمی در مدار ولایت بتواند استقرار داشته باشد،

به لزوم ولایت تکوینی انسان می پردازد ،

زیرا کسی که بر وجود خود ولایت نداشته باشد چگونه می توانددر مدار ولایت تشریعی ثابت قدم بماند، 

 ولایت بر وجود خود یعنی که ،

 انسان با تسلط بر نفس خویشتن ، نسبت به خود بینشی نافذ پیدا کند.

وبا تحکیم اراده بـرخواهش های نفسانی و حیوانی یعنی نفس اماره ولایت پیداکند.

وقادرشود که بر اندیشه های پراکنده یعنی نیروی متخیّله نیز ولایت داشته باشد تا

 بتواند ولایت بر وجود خویش داشته باشد و بتواند وجودش را در ولایت تشریعی مستقر کرده و حرکت دهد ...

 

روح مذهب تشیّع که

 آن را از سایر مذاهب اسلامی 

ممتاز می کند و

 بـیـنش اسلامی خاصی

 به پیروان خود می دهد، 

دید خاص این مذهب درباره 

"انسان" است و "ولایت "

 و تعریف دقیقی که از ولایت تکوینی و تشریعی انسان دارد .

سوره نساء- بخش 5

ازولایت انسان بر خود و تکلیف انسان در مقابل حق الناس بحث می فرماید،

 مؤمنی که ولایت تکوینی و تشریعی را بر خود ایجاد کرده است ،

هرگز به خود اجازهٴ تعدی به حقوق و وجود دیگران را نمی‌دهد ،

می فرماید:

 وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ ،

یعنی این‌‌چنین نیست برای مومن ،

اگر کسی این کار را کرد معلوم می ‌شود به لوازم ایمان خود ملتزم نیست ، 

ولی خطا در اختیار آدمی نیست واگر خطایی کند معذور است ولی در حال خطا نیز باید جبران خطا را بکند،

 

براى جبران خطا نیز سه مورد بیان شده است که هر کدام جبران خسارتی است که از این خطا به وجود مى ‏آید ،

1.  آزاد کردن برده؛

 در واقع یکنوع جبران خسارت اجتماعى و جبران خسارت معنوی است، 

آزاد کردن برده یکنوع عبادت نیز محسوب مى ‏شودکه اثر معنوى عبادت را در روح آزاد کننده خواهد داشت .

 ونکته جالب این که 

کفاره قتل علاوه بر دیه، 

ازاد کردن برده مومن است،

 انگار بردگی معادل قتل است و

 آزاد کردن برده معادل حیات دادن و زندگی...

 

2.  پرداختن دیه،

دیه هیچگاه قیمت خون یک انسان نیست ، زیرا خون یک انسان بى ‏گناه ما فوق هر قیمت است ،

مثلا دیه ی یک عالم و دانشمند با دیه ی یک خلافکارکه هیچ نفعی حتی برای خود وخانواده اش ندارد یکی است

 ودر واقع یکنوع جبران خسارت اقتصادى برای خانواده ی مقتول است.

 

3.  دو ماه روزه پى در پى است که جبران خسارت اخلاقى و معنوى خود شخص مى‏ باشد که دامنگیر قاتل شده است.

 

عموما سوال است در مورد یکسان نبودن دیه زن و مرد و شبهاتی که در سایتها و گروههای مختلف باز نشر می شود ،

می توان گفت ،

*اسلام نظامى جامع و به هم پیوسته دارد که نظام حقوقى بخشى از آن است

فقه اسلامى زوایاى گوناگون زندگى انسان را از پیش از ولادت تا پس از مرگ مورد توجّه قرار داده است. 

و تمام زوایا و مسائل ریز در نگاه کلان و قانونگذاری آن لحاظ شده است ،

پس نکات ریز و نگاه استقلالى به هر قانونی، بدون توجّه به پیکره کلى و برنامه کلان، بی نتیجه است؛

 زیرا قانون به طور کلى وضع مى ‏شود ، قانون گذار مصلحت عمومى را رعایت مى ‏کند و

 موارد استثنایى و تبصره ‏اى سبب نقض حکم کلى نمى ‏شود .

 

* در حقوق اسلامى وظایفى خاص به عهده زن و مرد نهاده شده است ؛مثلا نفقه و خرجى همسر،

 تهیه مسکن، خوراک، لباس، پرداخت مهریه به عهده مرد گذاشته شده است. 

اگر زنى خود از منبع اقتصادى مستقل و موقعیت شغلى عالى برخوردار باشد،

 اشکال ندارد؛ولى این وظیفه شرعاً به عهده مرد نهاده شده است و

این قانون نیز بر اساس این وظایف تعیین شده است .

 

*دیه جبران خسارتی است در برابر آسیبى که به انسان وارد شده ،

 مقدار آن به ارزش‏ شخص آسیب دیده ارتباط ندارد. 

و نمى‏ توان گفت که ارزش شخصیتی زن را زیر سوال می برد ،زیرا

دیه به معناى قیمت نهادن شخص و شخصیت نیست.

 مثلا اگر یک شخصیت بزرگ علمى یا سیاسى یا مذهبی در جریان یک قتل غیر عمد کشته شود،

 دیه‏ اش با دیه فرد معتادی که این گونه جان باخته، برابر است. 

کسى نمى ‏تواند بگوید چون فقدان آن شخصیت خلأ بزرگى در جامعه ایجاد مى‏ کند، دیه ‏اش بیش‏تراست! 

در فرهنگ اسلام، هیچگاه دیه را «خون بها» نگفته اند.

 

*این‏که گفته مى‏ شود سهم زن در دیه نصف سهم مرد است، در همه جا نیست. 

دیه زن در کم‏تر از ثلث با مرد یکسان است؛ یعنى دیه زن تا به ثلث دیه کامل نرسیده باشد،

 با دیه مرد برابر است.یعنی مثلا اگر یک انگشت زن قطع شود یا یک انگشت مرد دیه آن یکی است؛

 اگر دو انگشت یا سه انگشت زن قطع شود دیه آن با سه انگشت مرد یکسان است .

 

*ممکن است گفته شود، در مواردى که زن نقش اول اقتصادى را ایفا مى ‏کند، حکم مسأله چه خواهد بود؟

 پاسخ آن است که قانون به نحو عام وضع و اجرا مى‏ شود،

 و موارد استثنایى که زن نقش عمده اقتصادى را به عهده گرفته است، 

سبب نمى ‏شود اصل قانون ملغا گردد یا استثنا پذیرد.

 

*اگر دقیق تر به این مسأله نگاه شود،

 در واقع این مسأله به سود زن است.

 زیرا با فوت مرد،

 دیه به زن او تعلق می گیرد،

 ولی با فوت زن،

 دیه به شوهر او تعلق می گیرد.

 پس دیه ای که در نهایت به زن می رسد،

 دو برابر دیه ای است که 

به مرد می رسد و

آیا این غیر از این است که

 اسلام به حق زن توجه داشته است؟

 

اسلام دین حرکت، جنبش و تلاش است؛ توحیدش، نبوتش، عدالتش، امامتش، معادش، نمازش، روزه اش و ...

و هجرتش همه حرکت دارد و حرکت زاست، 

 

روح هجرت، 

فرار از ظلمت به سوی نور، 

از کفر به سوی ایمان و

 از گناه و نافرمانی به سوی اطاعت از فرمان خداست.

سستی و زبونی، سکوت و در جا زدن، خاموشی و عقب کشیدن در برابر ظلم و بی­عدالتی و گناه،

 جایگاهی در اسلام ندارد.

"أَ لَمْ تَکنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها"

مگر زمین خدا وسیع نبود؟تا هجرت کنید

خداوند زمین خود را فراخ قرار داد تا اگرکسی شرایط و وضعیت محل زندگی اش اجازه نداد که

 با ایمان زندگی کند ویا ایمانش را زنده نگه دارد بتواند به محل دیگری برود.

 

هجرت سیره ی پیامبران است،

هجرت حضرت لوط از میان اسیران هوای نفس و مشرکان بت پرست،

  )عنکبوت:26 )

 هجرت حضرت موسی از میان فرعونیان

 ) القصص:21 )

 و هجرت پیامبر اکرم(ص) از میان مشرکان مکه به مدینه ...

 

 این هجرت‌ها آغاز کار بود...

 

هجرت یعنی بیرون رفتن از زمینی به زمینی دیگر و مراد از واژه «هجرت» در صدر اسلام،

 حرکت اصحاب پیامبر(ص) از مکه به سوی حبشه و

 نیزهجرت پیامبر(ص) از مکه به سوی مدینه است و

 «ذوالهجرتین» کسی است که این دو هجرت را انجام داده باشد.

 

مهاجرین در جمله "فَالَّذِینَ هاجَرُوا"معنایى کلی است که

 شامل مهاجرت و دورى از شرک مى ‏شود، 

چون کلمه "هاجروا"به­ گونه ­ای مطلق آمده و مسئله اخراج از دیار ذکرشده و

به دنبال مسئله‌ هجرت فرموده "لَأُکفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیئاتِهِم"ْ ...

 

هجرت از نظر اسلام ،

تنها هجرت مکانی و خارجی نیست

 بلکه باید قبل از آن،

 هجرت از درون را آغاز کرد.

 مولای متقیان علی(ع) می فرماید:

مهاجرین واقعی کسانی هستند که از گناهان دوری می­کنند و مرتکب معصیت نمی‌شوند

(بحارالأنوار، ج68، ص232.)

 

هجرت یعنی رها کردن،

رها شدن و دور شدن از شرک و گناه و آلودگی­ها؛

 هجرت بر دو نوع است:

* هجرت از بدی­ها و گناهان؛

** هجرت از محل کفر و شرک.

وجه اشتراک هردو، 

دوری از گناه و شرک و کفر است 

و هدف از هردو،

 انتقال از افقی تنگ به افقی گشاده و دارای آسایش و آزادی است.

آیه 100

و هر که در راه خدا هجرت کند، در زمین، اقامت‌گاه‌‏هاى فراوان و گشایش‌ها خواهد یافت و

 هر کس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پیامبر او، از خانه‏‌اش به درآید، سپس مرگش دررسد،

 پاداش او قطعاً بر خداست، و خدا آمرزنده‌ی مهربان است.

 

*پیام‌بر، به فرمانِ خدا عزم مدینه کرده بود. 

برای بقیه هم مکّه دیگر جایِ ماندن نبود وقتی قطب و محور، توی مدینه بود. 

وقتی قرار بود یک بنای نو آن‌جا پا بگیرد.

بنایِ یک حکومتِ اسلامی...

 اهالیِ ایمان، گروه گروه عزم مدینه کردند...که بازوهای حکومت اسلامی باشند؛

 یا اقلا سیاهه‌ی لشکرِ اسلام ...

سختی‌های هجرت و کَندن از دیار را به جان خریدند.

 متموّل‌ها، شدند ندارها و اصحابِ صفه‌ی مدینه... 

 بعضی‌ها حتّی مجبور شدنداز زن و بچه‌شان دل بکنند... 

اسم‌شان شد ،مهاجرین...

 الّذین هاجَروا...مقام و منزلتی غبطه برانگیز...

 

همه‌ی حیاتِ آدم بستگی دارد به حرکت.

 آب هم با همه‌ی زلالی‌ش، ساکن که باشد، مرداب می‌شود

این حرکت، این رفتنِ جهت‌دار، فقط هم طی مسافت فیزیکی نیست.

 فقط هم رفتن از شهری به شهری نیست

گاه آدمی 

باید از اقلیمِ عادت‌هایِ خودش 

هجرت کند

ازدیارِروزمرگی‌هاش،تعلّقاتش

از جهل‌های مرکّبش به معرفت، 

از تاریکی‌هایش به نور

و باید تشخیص داد قطب و محور کجاست تا به سمتِ او حرکت کرد.

 

«مهاجراً»، اسمِ حال است.

 حالت را می‌رسانَد

باید هر روز" حالِ هجرت "

و "حالت هجرت "داشت،

 به قصدِ دل‌کندن از دیارِ خودمان.

 به نیّتِ رفتن به شهرِ او....

این آیه برای ماکه هزار و چهارصد سال بعدِ رسول آمده‌ایم نباید بی‌تفسیر باشد که

ً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِه...

 

تفسیر عشق

روز عاشورا یکی از اصحاب وقت نمازظهر را یادآور می شود . 

این صحابی از آخرین غربال بیرون آمده است، در خدمت امام و آماده شهادت است

امام درباره او می فرماید:

''ذکرت الصلاة بارک الله، مرحبا، جعلک الله من المصلین''

 خدا تو را در زمره نمازگزاران قرار بدهد

آیا این جمله یعنی اینکه ان شاءالله نمازخوان بشوی؟

بلکه به این معنی است که 

تو در زمره نمازگزاران (قرار بگیری) آنهایی که حق نماز را می شناسند و ادا می کنند.

 

نماز، نماز جنگ است که در اصطلاح فقه به آن «نماز خوف» می گویند.

 نماز میدان جنگ احکام بخصوصی دارد. اولا مثل نماز مسافر قصر است؛

 یعنی اگر شخص، مسافر هم نباشد در حال جنگ نماز چهار رکعتی اش دو رکعتی است.

 ثانیا در نماز جنگ گروهی میدان جنگ را حفظ می کنند، گروهی دیگربه امام اقتدا می کنند...

 

در عاشورا،

 میدان جنگ و محل نماز

 هر دو یکی بود

این بود که نمازرا در وضع خیلی استثنایی خواندند. 

هم در میدان جنگ بودند و هم نماز می خواندند. جمعیت آنقدرکم بود که

 نمی شد گروهی مانع هجوم شوند ،پس چند نفر بدن خودشان را سپر قرار دادند برای نمازخوانها و

 بالاخص وجود مقدس حسین ( ع) در برابر تیرباران...

فردی که خود را برای وجود مقدس اباعبدالله سپر کرده بود بعد از نمازحضرت می روند به بالین او،

 چشمش که به حضرت می افتد عرض می کند:

 ''یا اباعبدالله! وفیت؟'' 

آیابه وظیفه خود عمل کرده ام؟   

  چه بسیار نماز ها که به هنگام دویدن در میدان عملیات خوانده شد و

 چه بسیار نماز ها که با لباس هایی غرق خون و با تیمم اقامه گردید.

 وقتی معتقد باشی که

 جنگ و جهاد برای برپا داشتن همین ۱۷ رکعت نماز است ، 

باید هم چنین باشد...

آیا وظیفه را انجام دادم؟

آیا به وظیفه خود عمل کرده ام؟

خوشا نماز و نیاز کسى که از سردرد

به آب دیده و خون جگر طهارت کرد

 

آیه 103

دو کلمه «قیام» و «قعود» هم ممکن است جمع قائم و قاعد باشند و هم اینکه مصدر باشند،

 و در این آیه شریفه حالیه برای ذکر خدایند

«علی جنوبکم » نیز "حال" است،

آوردن این سه" حال" کنایه است از استمرار ذکر، 

بطوری که همه احوال را فرا گیرد...

وقتی نمازتان تمام شد،

 بطور دائم و در همه احوال خدای تعالی را بیاد آورید.

 

آیه 104

 اشاره داردکه هرگز در برابر دشمنان سرسخت حالت دفاعی به خود نگیرید؛

 بلکه همیشه در مقابل چنین افرادی روح تهاجم را در خود حفظ کنید،

 

ازابن عباس و مفسران دیگر نقل شده که

 پس از جنگ احد ابو سفیان بربالای کوه احدفاتحانه فریاد زد :

 اى محمد(ص)! یک روزما پیروز شدیم و روز دیگر شما یعنى این پیروزى ما در برابر شکستى که در بدر داشتیم.

پیامبراکرم (ص) به مسلمانان فرمود :

به او پاسخ گوئید ( گویا مى‏ خواهد به ابو سفیان اثبات کند که پرورش یافتگان مکتب من همه آگاهى دارند ) 

مسلمانان گفتند :

 هرگز وضع ما با شما یکسان نیست شهیدان ما در بهشتند و کشتگان شما در دوزخ ،

ابو سفیان شعار داد :

 لنا العزى و لا عزى لکم .

( ما داراى بت بزرگ عزى هستیم و شما ندارید )

 پیامبر (ص‏) فرمود شما هم در برابر شعار آنها بگوئید

الله مولینا و لا مولى لکم، 

سرپرست و تکیه گاه ما خدا است و شما سرپرست و تکیه گاهى ندارید،

ابو سفیان از سر ناتوانی فریاد زد اعل هبل !

پیامبر (ص) دستور داد که با صدای بلند بگویند الله اعلى و اجل !

 

به مسلمانان مجروح از جنگ 

واز حوادث دردناک احد ، 

با این آیه هشدار داده شد که

 حتی در تعقیب مشرکان کوتاهى نکنند و از این حوادث دردناک ناراحت نشوند...

 

این حکایت مى ‏آموزد که 

مسلمانان نباید هیچیک از تاکتیکهاى دشمن را از نظر دور دارند و

 باید در برابر هرابزاردشمن اعم از جنگ نرم و سرد وگرم، 

ابزاری محکمتر و کوبنده ‏تر فراهم کنندو به جاى تاسف خوردن در برابر حوادث دردناک و

 وحشتناکى که مسلمانان را از هر سو احاطه کرده باید فعالانه و تهاجمی دست به کار شده، 

 دربرابر منطق دشمنان ، منطقى نیرومندتر ، 

و دربرابر سلاح آنها سلاح برتر و 

حتى در برابر شعارهاى آنها شعارهاى کوبنده ‏تر فراهم سازند و

 گرنه حوادث به نفع دشمن تغییر شکل خواهد داد .