تحلیلهای مسائل سیاسی و نظامی در قرآن به صورت باز است نه به صورت بستهٴ تعبدی ...
خطابها با هذا بیان للناس شروع می شود عموما،
یعنی مسائل را برای شما مبسوطاً تشریح میکنیم، مسائل نظامی و سیاسی را در آیات مکرّر باز میکند که
اسرار شکست ،اسرار پیروزی را معلوم کند، اسرار بینشهای گوناگون را مشخص فرماید...
فرمود که کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ،
ولی نفرمود بروید بجنگید همین طور،
هر قضیهای که اتفاق میافتد از جریان جنگ بعد از اتفاق، قبل از اتفاق و حین جریان با آیات فراوانی تحلیل میکند
حتی حرف همهٴ کسانی که در جنگ شرکت کردند یا اظهار نظر کردند آنها را هم بازگو میکند ...
هذَا بَیَانٌ لِلنَّاس...
یکی از جاهایی که قرآن خیلی در موردش بحث کرده است، جریان جنگ احد است ،
چون زمینهٴ شبهه فراهم شده است ...
وعدهٴ پیروزی است برای اهل صبر و استقامت با آسیب شناسی کامل ...
نمی فرمایدکه هر که استقامت کرد پیروز میشود چه حق باشد چه باطل،
فرمود :
اقل شرایط پیروزی مسلمین این است که صابر باشند و مستقیم...
و شرایط دیگری جهت پیروزی لازم است که قبلا عرض شد ...
وقتی دور شدید،
شایعه شهادت رسول خدا منتشر شد،
وقتی نزدیک بودیدو حرف پیغمبر را میشنیدید جا برای شایعه نبود ،
وقتی" فاصله گرفتید از رهبری"
دشمن هم از این فرصت سوء استفاده کرد ...
آیه 154
إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا
بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا
انسان در مرحله تصمیمگیری یا کسب دارد یا اکتساب ، یا خیر دارد یا شرّ ،
وقتی این مرحله را به سوء اختیار خود پشت سر گذاشت و وارد مرز گناه شد، گناهان را مرتکب میشود،
وقتی گناهان را مرتکب شد راه توبه و انابه باز است،
اگر توبه و انابه را هم بیاعتنایی کند نوبت به مرحله بع که تجرّی و جسارت است می رسد
و بعد از آن شیطان اینها را میلغزاند بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا نه «کلّ ما کسبوا»...
آیه 154
ان الله غفور رحیم
عفو یعنی کسی با عنایتی، با توجهی به سراغ چیزی برود و او را محو کند این را میگویند عفو،
عفوالهی یعنی خداوند به کسی عنایت کردو نقطه ضعفهایش را جمع کرد و پوشاند.
از اینجا معلوم میشود که عفو مقدّم بر مغفرت است یعنی باید با عنایتی گرفت و بعد او را پوشاند،
وقتی گرفت و پوشاند میگویند «غَفَر» یعنی «سَتر»
چون مِغفر و کلاهخود را هم که گفتند مِغفر برای اینکه او پوشاننده ی سر است.
بالاتر از مغفرت ، رحمت هست که اصلاً کلّ صحنه را عوض میکند رحمت خاصّه الهی...
عفو و مغفرت روحش به زمینهسازی برمیگردد اصل عفو و مغفرت برای برداشتن مانع است ،
اول لغزشها شستشو میشود، بعد آن عنایت خاصّه به انسان میرسد،
وقتی در قرآن کریم مغفرت با رحمت کنار هم ذکر میشود معمولاً مغفرت قبل از رحمت است،
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیم
اول مغفرت هست یعنی چرکزدایی،گناهزدایی بعد مشمول رحمت کردن،
هر اسمی از اسمای حسنا که
در پایان آیه ای آمده است،
ضامن محتوا و مضمون خود آن آیه است ،
إِنَّ اللّه هایی که در پایان هر آیه ذکر میشود به منزله سند محتوای آن آیه است...
آیه 167
هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَان ...
آنان به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان،
به زبان خویش چیزى مى گفتند که در دلهایشان نبود....
در میان مسلمین هستند ودر صف مومنین اما دلهایشان به کفر نزدیکتر است و
اگر در مصدر کاری باشند؛ در تصمیمگیری در روز خطر اینها به مرز کفر نزدیکترند،
پرده رقیقی از اسلام را دارندکه محفوظ بمانند...
قرآن کریم سیاست رفتاری اینها را قدری بازتر میکند میفرماید:
رفتار اینها دو گانه است،اگر مسلمین پیروز شوند اینها برای اینکه از غنیمت سهمی ببرند میگویند که
مگر ما با شما و در صفوف شما نبودیم...و
اگر کافران پیروز بشوند میروند به آنها میگویند :
مگر ما مسلمانها را تضعیف نمیکردیم، مگر توطئه نمیکردیم، مگر اراجیف پخش نمیکردیم،
مگر به سود شما کار نمیکردیم، مگر اینها را از شورش و تهاجم علیه شما بازنمیداشتیم و...
دورو و دوچهره هستند تا دمِ مرگ...
مثلا رئیس منافقین مدینه وصیت میکند که
بعد از اینکه من مُردم بگویید پیغمبر(ص) بر من نماز بخواند و
قمیص یعنی پیراهن مخصوصی که پیغمبر میپوشد
یعنی به بدن مطهّر پیغمبر رسیده است که متبرّک است آن پیراهن را کفن من کنند!
آیه 168
از اوصاف منافقین می فرمایدکه
الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِین
قرآن هذا بیان للناس است،
یعنی کتاب تحلیلی و عقلی و مستدل است،
علل شکست و پیروزی را تحلیل میکند
وپیغمبراکرم (ص) نیز خطوط کلی را میآموخت ؛ نقاط قوت و ضعف را میگفت
و راه ترمیم نقاط ضعف و راه تکثیر و تقویت نقاط قوّت را نشان می داد...
منافقین چون دیدند در جریان جنگ اُحد عدهای شهید شدند؛ گفتند که
اگر اینها حرفهای ما را گوش میدادند و نمیرفتند جبهه ،کُشته نمیشدند.
(مشابه این در همین سورهٴ آیه 153 و 156 فرموده شده است)
قرآن باز میکند مسئله را میفرماید :
چقدر افرادی که رفتند جبهه و سالم برگشتند؟ چقدر افرادی که جبهه نرفتند و با علل و عوامل دیگر مُردند؟
پس مرگ و حیات دست شما نیست که لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا باشد .
نه به پیشبینی شماست نه به دست شما. ..
قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ ... اگر راست میگویید جلوی مرگ خودتان را بگیرید..
آیه 169
"هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار
بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند "
هر کسی که میمیرد در حقیقت از دنیا به آخرت هجرت میکند، هیچکس نابود نمیشود،
انسان یک حیات مستمرّی دارد واز عالمی به عالم دیگر در حرکت است
"انما تنتقلون من دار الی دار" هیچکسی نمیمیرد.
منتها کافر، منافق و آن کسی که به کافر و منافق ملحق است
همین که مُرد وارد «حُفرةٌ من حُفَرِ النیران» میشود گویا زنده نیست ؛
مانند ثم لا یموت فیها و لا یحیی در مورد جهنمیان که می فرماید ؛ نه حیات آرامبخشی دارد، نه میمیرد که راحت بشود.
یعنی حیات برزخی را قرآن کریم برای هر انسانی قائل است ومیفرمایدکه
انسان مسافر و مهاجری است که از نشئهای به نشئهای سفر و هجرت دارد تا لقاءالله...
چه مؤمن، چه کافر.
اما چرا در مورد شهدا می فرماید اینها را مرده نپندارید اینها زنده اند ؟!
انسان زنده در دنیا چگونه است؟
از زنده دو توقّع است،
یکی اینکه که کاری از او ساخته باشد،
دیگر اینکه درک کند و بفهمد،
یعنی درک آمیخته با عمل،عمل آمیخته با درک نشانه حیات است.
قرآن کریم می فرماید:
شهیدبدون مرگ وارد برزخ میشود،
دیگران میمیرندو وارد برزخ می شوند،
ولی شهید زنده میرود،
شهید بدون مرگ وارد برزخ میشود بدون اینکه اثرِ علمی و عملی دنیا را از دست بدهد وارد برزخ میشود.
اثر عملی او به برکت خون اوست،
این خون همان طوری که تبلیغ و سخنرانی و درس و علم انسان زنده می تواند داشته باشد اثر دارد این خون هم اثر دارد...
آیه 170
آنچه در آن عالم هست غیر شهید هم میفهمد کافر هم وقتی رفت آنجا میفهمد ...
شهید به وسیله گزارشهای الهی همه جریان را میفهمد نه اینکه آنچه در آن عالم است میفهمد،
شهید بدون اینکه بمیرد وارد میشود و نه تنها وقتی وارد آن نشئه شد
همه آنچه آنجا هست میبیند بلکه از دنیا هم باخبر است ,
میفرماید: وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم
استبشار میکنند یعنی طلب بشارت میکنند، از چه کسی؟
از ذات اقدس الهی ؛یعنی مبشّرشان خداست ...
بالذین لم یلحقوا... انسان دلش میخواهد از حال دوستانش باخبر باشد
از بیگانه که خبرنمیخواهد،میخواهد از دوستانش باخبر باشد؛
از مؤمنینی که همفکر بودند استبشار میکنند یعنی طلب بشارت میکنند و خدا به آنها بشارت میدهد که
أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُون
َ پس هم نسبت به آن عالم زندهاند؛
وهم نسبت به این عالم زندهاند ،
نه اینکه یادشان در خاطرهها باشد .
یادشان در خاطرهها بودن ،یک امر وهمی است که
افرادمادی هم دارند برای دلگرم کردن خودشان ...
زنده بودن شهید نه به این معناست که بعد از مرگ زنده است
چون بعد از مرگ همه زندهاند و نه به این معناست
وقتی که وارد آن عالم شد از اسرار آن عالم باخبر میشود
چون هر کس وارد آن نشئه و عالم شد از جریان آن جا باخبر میشود ،
شهید را که میگویند زنده است هم برای آن است که
آنجا یک حیات خاصّه دارد که دیگران ندارند، حیّ است، عنداللهی است،
﴿فَرِحِینَ﴾ است، ﴿یُرْزَقُونَ﴾ است این خصوصیات برای او است که برای دیگران نیست .
به دنیا هم زنده است نسبت به دنیا که خون او واقعاً اثر داردو هر مؤثری زنده است ...
آیه 176
یسارعون فی الکفر
سرعت گاهی با "الی"استعمال میشود، گاهی با "فی"
سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ ویا «الی جنة» و... برای آن است که
پایان سفر، غیر از خود مسیر است انسانِ سالک،
این مسیر را ادامه میدهد تا به پایان برسد در اینگونه از موارد کلمه «الی» به کار میرود ...
اما در مواردی مانند یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَات دیگر این انسان خود در داخل خیرات است،
یعنی درداخل خیرها دارد حرکت می کند و در یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ نیز سرعت گیرنده ،
در جمع کافران ودر داخل کفردارد سرعت می گیرد نه به سوی کافران...
چون واقعاً کافر هستندنه اینکه جدیدا بخواهند کافر بشوندبلکه کافر هستند یا منافق ودر جنگ و غنیمت و...
اینها راه انحرافیشان را تند میکنند همان گونه که مؤمنین راه مستقیمشان را تند میکنند...
آیه 179
ما کان الله لیذر المومنین علی ماانتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب
تمیز نهایی مؤمن از غیرمؤمن در قیامت است ...
این که مرز مؤمن خالص از غیرخالص جدا بشود
در بلاها و صبر بر بلا هم بخشی از افراد خالص از غیرخالص جدا میشوند ،
ولی آن طوری که
"وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ"
باشد و همه سرائر و سریرهها بیرون بیاید یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِر آن طور در دنیا ممکن نیست،
و چه اصطلاح زیبایی دارد ،
میفرماید:
"مَا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ"
خداوند میخواهد مؤمنین را آزاد کنداز اختلاط با غیرمؤمن ...
و وصف ایمان را ذکرمی کند:
لیذر المومنین....المومنین...
"حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ"
یعنی آنچه اصل و آنکه اصیل است میماند،
آنکه داخل اصل شده است جدا میشود تا خبیث را از طیب جدا کند ،
مانند جدا کردن سنگ از غلات یا حبوبات...
آیه 173 و 174
بالاخره اهل فتنه مایلند که خشیت خودشان را، خوف از خودشان را در دل نخبگان و خواص،
به جای خشیت از خدا بنشانند؛ یعنی مایلند که از آنها ترسیده بشود؛
«الّذین قال لهم النّاس إنّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل».
یعنی اینکه دائماً دارند به ما میگویند:
آقا ! «إنّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم»،
جوابش همین است: «فقالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل».
نتیجهاش هم این است: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء».
نتیجهی این احساس، این درک، این حقیقت روحی و معنوی همین است که:
«فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء». بنابراین، بایستی این شجاعت را داشت.
بیانات امام خامنه ای
۱۳۸۸/۰۷/۰۲
اینطور هم نیست که ما فرض کنیم در همهی حالات خدای متعال موظف است کمک مادّی کند؛
نه، طبیعت عالم هرچه هست، نقشهی الهی کار خودش را میکند.
زکریای نبی را با اره به دو نیم کردند. من ذیل این آیهی شریفهی
«الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل
فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء»
سابقاً روایتی دیدم که این «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء»
مربوط به همانهایی است که در راه خدا کشته شدند.
کشته شدن در راه خدا، «سوء» نیست.
معنای «لم یمسسهم سوء» این نیست که یک سیلی هم به ما نخواهد خورد؛
چرا، سیلی هم میخورد؛ بالاتر از سیلی هم میخورد؛ منتها این «سوء» نیست.
با معیار الهی که نگاه کنید، «لم یمسسهم سوء»؛
اما با معیارهای مادّیِ بشری که نگاه کنید، همهاش «سوء» است.
خدای متعال با معیارهای خودش حرف میزند؛ با معیار محدود ما مادّیدلها و مادّیذهنها که حرف نمیزند.
بههرحال انشاءاللَّه خدا کمک میکند.
حرکت شما باید برای قبول و رضای خدا باشد.
در مناجات شعبانیه میخوانیم: «ما اضنّک تردّنی فی حاجة قد افنیت عمری فی طلبها منک».
آن چیزی که ما عمر خود را برای آن فنا کردیم، چیست؟
آن انشاءاللَّه کسب رضا و مغفرت الهی است؛ اصل کار این است؛ این باید به دست بیاید.
۱۳۷۰/۱۲/۰۵
بیانات در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی