سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در قرآن کریم - سوره آل عمران(8)

 
آیه 186
لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ...
 ابتلائاتی که برای مؤمنین پیش می‌آید، نردبان سلوک آن‌هاست؛ 
ابتلا با ریاضت تفاوت دارد. ریاضت‌ ممکن است منتهی به عجب انسان شود ویا در انسان طلب‌کاری ایجاد کنند؛
 ولی ابتلائات معمولاً در انسان حالت انکسار ایجاد می‌کنند. 
ریاضت‌ بابرنامه‌ریزی خود انسان است؛ ولی ابتلائات معمولاً با برنامه‌ریزی خداوند متعال است؛ 
اوست که می‌داند مؤمن چگونه باید رشد یابد و با چه ابتلائی سالک ‌شود. 
ابتلائات انسان‌ها متفاوت است. 
برخی ابتلائات به اندازه‌ی وجود خود آدم‌هاست و حداکثر می‌تواند خود او را رشد دهد؛
 ظرفیت رشد چنین ابتلائاتی محدود است؛ ابتلائاتی هم‌چون بیماری‌،
 فقر، گرفتاری‌، ‌ابتلاء به خوف و ابتلاء به نقص در ثمرات و انفس و...
این ابتلائات فقط به اندازه‌ ظرفیتی که دارند، انسان را رشد می‌دهند...

اما ابتلائاتی هم هستند که ظرفیت رشد آن‏ها تنها محدود به شخص نیست 
بلکه ظرفیت دستگیری و هدایت دیگران را نیز دارند.
 انسان‏هایی که بلاءشان علاوه بر اینکه خود آنها را سالک و مقرب می‏کند، 
می ‏تواند دیگران را هم به مقصد برساند؛ 
 در زیارت اربعین آمده است: 
«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلالَهِ»
 ایشان خون دل دادند تا عبادالله را از جهالت و حیرت بیرون آورند. 
 گویا اگر عاشورا نبود، عبادالله در جهالت و حیرت و ضلالت بودند! 
این بلاء دارای چنان ظرفیتی است که همه‌ موجودات و کائنات می‏‌توانند با آن سالک باشند...

اگر فرموده‏‌اند:
 «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ
 بَکَى لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ»
و اگر همه‌ خلایق در این حادثه درگیرند، 
به این دلیل است که
 حضرت بلایی را تحمل کرده­‌اند که
 همه کائنات، اعم از جماد و نبات و حیوان و... را با آن رشد می‌دهند.
 در روایات است که جمادات، جن، حیوانات و ماهی‌های دریا تا ملائکه و عوالم بالا همه گریه می‌کنند. 
یعنی این ابتلا ظرفیت رشد همه‌ عالم را دارد...

حادثه عاشورا آن ابتلاء اعظمی است که برای نبی اکرم و اهل‌بیت(ع)  پیش آمد. 
یک چهره‌ی این ابتلاء، 
تقرب خودشان به خدای متعال است که
 اثر این تقرب،
 قرب همه‌ی عالم است؛ 
«بِنَا عُبِدَ اللّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللّهُ»
وقتی او تقرب پیدا می‌کند، همه‌ی کائنات هم تقرب پیدا می‌کنند.
 در این بلاء به اندازه‌ای رحمت الهی نزول و تجلی کرده و
 به قدری حقیقت در آن ظهور یافته که می‌تواند باب حقیقت را به روی همه عالم باز کند؛ 
لذا همه‌ی عالم ،
در هر مرتبه‌ای از مراتب که باشند، 
می‌توانند به‌واسطه آن متنعم و متقرب شوند.

می‌شود در سیر با عاشورا به جایی رسید که
 «وَاَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذی لَکُمْ عِنْدَهُ اَنْ یُعْطِیَنی بِمُصابی بِکُمْ
 اَفْضَلَ ما یُعْطی مُصاباً بِمُصیبَتِهِ مُصیبَهً مااَعْظَمَها وَ 
اَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِی الاِْسْلامِ وَ فی جَمیعِ السَّمواتِ وَ الاَْرْض»
 و می‌شود با این بلاء به جایی رسید که 
«اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامی هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَهٌ وَ مَغْفِرَهٌ».
  می‌شود به جایی رسید که
 «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».

 
آیه 188
...الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
اینها اهل نجات نیستند ،چون علما سوء‌اند گرچه یفرحون بما اتوا و یحبون ان یفعلوا هستند،
اینها خیال می‌کنند که دارند در خدمت دین کار می‌کنند ولی "وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ" !!!
بنابر شان نزول ،
اکثریت منافقین صدر اسلام رایهودیان تشکیل میدادند، 
ابی‌ابن‌سلوم و...ازهمین گروه بودندکه 
آمدند در محدودهٴ اسلام 
تا هم اسرائیلیات را وارد کنند
 وهم در درون، روابط اسلامی را تیره کنندو
 هم اخبار مسلمین را به مشرکین برسانند، 
یعنی در صفوف مسلمین نفوذ کرده بودند...

تصور نشود که آیه فوق مخصوص منافقانی است که در صدر اسلام بوده اند، بلکه کلا
در آیات قرآنی مردم به سه دسته تقسیم شده اند: 
۱- گروهی که کار می کنند و انتظار پاداش یا تشکر از مردم ندارند:
 «لانرید منکم جزاء و لاشکورا»؛
 ۲- گروهی که کار می کنند تا مردم بدانند و ستایش کنند:
 «رئاء الناس»؛ 
۳- گروهی که کار نکرده، انتظار ستایش از مردم دارند:
 «یحبون ان یحمدوا بمالم یفعلوا…»
در اسلام برای اینکه این تمایل نابجا- ستایش بدون عمل- کور شود،
 ازستایش و ستودن کسی که در انجام دادن وظایف شرعی یا اجتماعی، سهل انگار است،منع شده است،
زیرابرای ستمگران و خیانتکاران، نوعی تأیید و تشویق عملی به شمار می آید.
این افراد، از چاپلوسی دیگران، مغرور می شوند و خود نیز به باوری بی اساس از خویش می رسند.
 اینان در وظایف و مسئولیت های خود، سستی و خیانت روا می دارند و 
درعین حال؛ خود را وظیفه شناس، امانت دار و ... پنداشته و ازمردم انتظار تایید و تقدیرو سپاسگزاری دارند.

اصطلاح" وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا "به کار می برد،
یعنی توقع حمد،
 نه توقع شکر و مدح؛ 
زیرا در حمد، نوعی ستایش آمیخته با پرستش نهفته است، 
اینان دوست دارند تا ستایش شوند و محمود باشند...

آیه189
وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ 
 کمال ربوبیت ذات اقدس الهی وکمال عبودیت را ذکر میکند ،
رب کامل آنچنانه ایست که کل نظام هستی مخلوق و مربوب او باشدو
آیه 190
 إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْباب
 عبد کامل هم انسانی است که جمیع شئونش غرق در یاد حق و فکر حق و ذکر حق و شکر حق باشد ...
اگر "وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر"،
 رب محض باشد ،
 اولی الالباب می‌شود عبد محض...

تقریبا پایان سوره است و داردجمع بندی میکند خطوط کلی مفاهیم را ...
هرسوره هدفی داردواصول و مبانی ای
 و یک خط‌مشی و راه و
 روندگان بر صراط یا منحرفان وکیفر یا پاداش ...
در هر سوره اول اهداف و غایات مشخص میشود، بعد اصول کلی و مبانی جامع معین ،
 بعد از این اصول کلی که به منزلهٴ قانون اساسی هر سوره است،
 صراط مستقیم که خط ‌مشی سالکان است شرح میشود و انسانها به چند قسم تقسیم می‌شوند،
 یک عده برصراط مستقیم‌اند(اصحاب الیمین و مقربین )
 عده دیگردرراهنداما کم و بیش میلغزند،گاه میافتند، گاه برمی‌گردند ،گاه به راست  ،گاه به چپ می‌افتند...
عده ای هم از صراط واقعاً منحرفند( یا ضالین‌اند یا مغضوب علیه‌اند) ...
و بعد پایان کار این رونده‌ها وکیفر یا پاداش آن ...

سورهٴ مبارکه آل عمران،
 اهدافش مشخص بود و
 اصول و مبانی‌اش روشن و
 خط‌مشی  هم مشخص و
 روندگان و منحرفان را هم مشخص فرمود
ودارد جمع بندی می‌ فرماید:
 هدف اصلی لقاء الله است و
 افراد لبیب با دید توحیدی جهان را نگاه می کنند. 
 اولوا الالباب به لُب اشیاء راه پیدا میکنند یعنی به مغز اشیاء میرسند، 
برخیها ظاهر جهان را می‌بینند ولی به لُب جهان پی نمی‌برند به مغز جهان پی نمیبرند اینها اولوا الالباب نیستند،
 لُب نگر و درون نگر نیستند
 حتی اگر در مسائل علمی نوآوریهایی هم داشته باشند ودرون و بیرون ذرات ریز اتمی را بشناسند...

سوره مبارکه آل عمران ،خطوط اصلی ایجاد تمدن اسلامی و انسان اسلامی را مطرح می کند،
جامعه پردازی و تمدن سازی و جوانب گوناگون این مسئله، و سیر و سلوک و منازلی که
 انسان مومن باید در سفر الی الحق سیر کند...

آیه 200
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ 
عناصر اصلی تحقق، حفاظت و تعالی فرد و جامعه مومنان در یک آیه ی کوتاه ، 
اصول کلیدی زندگی مومنانه...

 یا ایها الذین آمنوا،
عنوانی کاملاً تکریمی، آمیخته با احترام و تجلیل از مومنین است.
درآیاتی که با" یا ایها الذین آمنوا "شروع شده اند، 
مبانی و فرایند و راه ها و افق ها در زیست مومنانه و سبک زندگی اسلامی و ایمانی ارائه می شود.

آیه چهار محوردارد:
1. اصبرو، 2. صابروا ، 3. رابطوا، 4. واتقوا الله.
 نتیجه هم لعلکم تفلحون...

اصبروا و صابروا،ریشه هردوصبر...
یعنی دستیابی به حیات مومنانه چه فردی و چه جمعی به راحتی ممکن نیست. 
از نقطه آغاز در محیط چالش است. 
راه کمال دردنیاصراط است و پیرامونش سبل و در برابرش موانع فراوان . 
البته درکناراین لغزشگاه هاو پیچ هاودره های عمیق،نشانه ها، نگهدارنده هاو...
هم فراوان است برای انسان مومن، 
ولی متن،متن پرچالشی است،ازنقطه آغازتاپایان.
حتی درمقام مخلصین نیز"علی خطرٍ عظیم..."
نتیجه؟ موفقیت بااهل صبراست.
 نازپروده تنعم نبردراه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
 اصبروا: عنصر کلیدی حرکت ایمانی..
یا ایها الذین آمنوا، ایمان میخواهید؟ دین میخواهید؟ اصبروا !
تا گفتید آمنّا، درگیری ها شروع می شود. نقطه آغاز درگیری درونی نفس امّاره است ،
میدان خطیر و پیچیده تا آخرین نفس زندگی و عمر... 
گفتن ربنا الله، پیوستش استقامت است،
 والذین قالوا ربناالله ثم استقاموا. این استقاموا یعنی همین صبر ...

اما بلافاصله همین صبر در قالب دیگری بیان می شودکه قالب اجتماعی است.
صبراول، صبر فردی است، و دومی صبر اجتماعی . 
 و صابروا،( قالب مصابره ) یعنی تا وارد جامعه پردازی و جامعه سازی و تمدن سازی اسلامی بشویدو
 ساخت جامعه الهی و ایمانی را پیگیری کنید ،چالش ها شروع می شود.
 آنجا نفس اماره بود،
اینجا طاغوت است با تمام ساز و برگ و امکاناتش که
 مانع ایجاد میکنند بر سر حرکت مومنان و حرکت جمعی­شان. که باید توان و مقاومت را افزایش داد. این میشود صابروا .  
صابروا یعنی تبادل صبر بین مومنین.

آیه 200
 رابطوا...
در معنای مرابطه معانی متعددی در روایات آمده که
 در جمع بندی می توان گفت:
 رابطوا یعنی اقدام هماهنگ، پیوسته و متصل تحت فرمان امام حق ...

رابطوا، یعنی تحقق جامعه اسلامی بدون ارتباط و هماهنگی و اتصال با امام (ع) ممکن نیست. 
بخش کلیدی و عمود خیمه ...
لذا درروایت است که رابطوا علی الائمه.
با این ارتباط جامعه میشود امت و جامعه ایمانی...و کلمه مقتدا نیز در همین جا مطرح می شود...

مرابطه درفقه اسلامی یعنی مرزبانی...
مرزبانی درحیات اجتماعی -ایمانی معنا پیدا می کند. 
وقتی جغرافیای ایمانی تعریف شده­ ای باشد، نگاهداری آن مفهوم دارد... 
یعنی وقتی که نظام امت و امام شکل گرفته باشد.

زیبایی برخی روایات فرا زمانی بودنشان است. 
مثلا روایاتی که
 رابطوا رامرتبط می کندباامام منتظر،
 " و رابطوا امامکم المنتظر "...

یا ایها الذین آمنوا 
اصبرو وصابروا 
ورابطوا و
 اتقوالله.
 کلمه واتقوالله ضامن موارد قبلی است.
 یعنی اصبروا واتقوالله، صابروا واتقوالله، رابطوا واتقوالله.
 یعنی درهمه محورها جهت گیری و انگیزه الهی حرف اول را میزند.
 چون صبر، مصابره، مرابطه حتی برای کسانی که اهل تقوا نیستند، 
موفقیت آفرین است. و آن چه ممتاز می کند حرکت مومنان را همین تقوا است.  
در مرابطه اتقواالله، در مصابره اتقواالله...
چه آسیب هایی درمصابره واصبرواورابطوا هست؟
 تقوا چگونه آن را برطرف می­کند؟

لعلکم تفلحون...
 فلاح، شکوفایی، به مقصد رسیدن، به هدف رسیدن با لعل(= شاید) چگونه جور در می آید؟
 میگویند، لعل از جانب آدمی است نه از جانب حضرت حق.
 «لعلکم» شروط آشکار و پنهانی است که آدمی باید آنها را فراهم کند تا به هدف برسد.
یعنی اگر شما به وظیفه خودتان به درستی عمل نکنید، توقع نداشته باشید که کم تفلحون ...

 

تاملی در قرآن کریم - سوره بقره

سوره مبارکه بقره
ذلک الکتاب ...
چرا اشاره به دور ؟
علما در این باب توضیحات زیادی داده اند مانند اشاره به افق رفیع قران وبلندی مرتبه و...
اما "ان هذا القران یهدی "(اسرا /9)...می فرماید" این قرآن  ..."
می توان گفت هیچ تناقضی نیست زیرا "ذلک الکتاب" اشاره دارد به متکلم و منشاء صدور قرآن و "هذا القران " اشاره دارد به خود کلام نازل شده برای هدایت انسان که در دسترس اوست...

هدی للمتقین ...
هدی ..
موضوع کتاب هدایت است و انسان باید بداند که هدف کتابی که می خواند چیست ؟مثلا کتاب فیزیک یا شیمی هدف خاصی دارد ؛هدف قرآن نیز انسان سازی و هدایت است وبا این هدف باید مخاطب آن شد ...
چرا هدایت متقین؟ غیر متقین احتیاج به هدایت ندارند ؟
متقی یعنی خود مهار ...کسی که بتوانددر مقابل هر وسوسه در هر محیطی کنترل نفس خود را داشته باشد می تواند در طریق هدایت بماند و عبد الطریق شود ...

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ...﴿بقره/٣﴾
آنان که به غیب ایمان می آورند و... 
چرا یومنون مضارع آورده شده است ؟ 
چرا نفرمود آمنوا بالغیب ...
فعل مضارع استمرار را می رساند یعنی همواره و پیوسته و پی در پی ...در هر مرحله ای که شناخت و معرفت و ایمان بالا می رود ایمان آوردن در سطح بالاتری تجربه می شود و ایمان کسی که در صراط طی طریق می کند در یک سطح ثابت نمی ماند که ؛ هر کس که دو روزش مساوی باشد در خسران است ...

چرا ایمان به غیب ؟ چرا نگفت الله یا توحید ...
  قرآن، هستى را به دو بخش تقسیم می‏کند:
عالم غیب و عالم شهود. 
متّقین به کلّ هستى ایمان دارند، ولى دیگران تنها آنچه رامی بینند قبول میکنند، حتّى توقّع دارند که خدا را با چشم ببینند...
چنانکه برخى به حضرت موسى گفتند: 
«لن نؤمن لک حتّى نَرى اللّه جهرة»
ما هرگز به تو ایمان نمی ‏آوریم، مگر آنکه خداوند را آشکارا مشاهده کنیم. 

این افراد درباره ‏ى قیامت نیز می‏گویند:
«ما هى الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الاّ الدّهر»
جز این دنیا که ما در آن زندگى میکنیم، دنیاى دیگرى نیست، می‏میریم و زنده می‏شویم و این روزگار است که ما را از بین می‏برد. 
چنین افرادى هنوز از مدار حیوانات نگذشته‏ اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات می‏دانند و میخواهند همه چیز را از طریق حواسّ درک کنند.
  ولی متّقین نسبت به جهان غیب ایمان دارند، که برتر از علم و فراتر از آن است. 
در درونِ ایمان، عشق، علاقه، تعظیم، تقدیس و ارتباط نهفته است، ولى در علم، این مسائل نیست.

... وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ ...
بعد از ایمان به غیب ، اقامه نماز ...
اصل اول ایمان به غیب با نظام فکری و اعتقادی فرد مسلمان ، 
  و اصل دوم با خودسازی،
و اصل سوم ( انفاق )با جامعه سازی ارتباط دارد.

اقامه نماز که در آیات فراوانی از قران به آن دستور داده شده ، نهادینه کردن نماز در زندگی است،
اقامه به معنای ایستاندن و استوار ساختن چیزی میباشد ،
مثلا :
اگردست کسی که بر زمین خورده است را گرفته واو را برروی پای خود بایستانی به این عمل اقامه گویند ،
در زیارت های ائمه معصومین (ع) شهادت می دهیم که :
اشهد انک قد اقمت الصلوه  و... 

هر انسان صالحی می تواند به سهم خود اقامه کننده باشد .

انسان وقتی می‌تواند به نمازش ایستادگی بدهد که 
خودش ایستاده باشد،
تا ایمان به غیب نداشته باشد و اهل تقوا نباشد توان آن را ندارد که زیر بازوی نماز را بگیرد و نماز را بلند کندو نماز را ایستادگی ببخشد.
لذا قرآن کریم سعی‌اش بر این است که به مردم ایستادگی بیاموزاند؛
وقتی کلِّ دین را مطرح می‌کند،
می‌ فرماید: 
دین برای آن است که
"لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ"
ووقتی مظاهرِ مهمّ دین را مطرح می‌کند، 
آنها را به عنوان قیام معرّفی می‌کند؛ 
یا"جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِلنَّاسِ"
؛ ما کعبه را عامل قیام مردم قرار دادیم که عامل ایستادگیِ مردم باشد،

وقتی انسان می‌تواند مقیم صلاة باشد که خود اهل قیام باشد؛
انسانی که ایستادگی ندارد، نمی‌تواند به نماز ایستادگی بدهد.
اگر نماز ایستادگی نیابد، 
کاری از این نماز ساخته نیست، 
آن "إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ"نیز مربوط به نماز قائم است؛ 
وگرنه "فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ...."
ممکن است انسان نماز بخواند ودر عین حال در مسیر «ویل» باشد. 
پس اینکه فرمودند: 
«نماز را اقامه کنید»؛
یعنی این حقیقت را ایستادگی ببخشید...

...و مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ (بقره /3)
ایمان به غیب ، اقامه نماز و
اصل سوم انفاق ...
و چرا انفاق ؟ 
صراط، نه مسافت راه تا خدا، که ژرفای حضور او در توست و راهی ست که همواره از میان خلق می گذرد و به همین جهت نگاه خداوند، بیشتر به رابطه های تو با دیگران معطوف است،
حسن سلوک تو با دیگران، 
اسباب سلوک تو به سوی خدا می شوند؛
حتی تقوا بی حضور دیگران، 
واژه ای بی رنگ و بی رونق است.
و تمام آنچه در فضیلت انفاق و احسان و ایثار و صدق و صله و عفت و عفو و عدل و وفای به عهد و نظایر آن است، 
و تمام آنچه در صفات مذموم ،مانند ظلم و غیبت و تهمت و دروغ و تمسخر و تفاخر و تکاثر و بدخواهی و خیانت و قساوت و نفاق و نمامی و گمان بد و مانند آن است ، همگی نشانه این است که رابطه تو با خلق، تا چه اندازه مهم است؛
و در تمام اینها، آنچه به "ظاهر" می گذرد، 
میان تو و دیگران است، 
اما آنچه به "حقیقت" جاریست، 
میان تو و خداوند است....
یعنی " دیگران"، وسیله و سبب های قرب یا بعد تو می شوند از خدا ..

یعنی از دل ها، همیشه راهی به خدا هست ،
اما، راه را که بر خلق او می بندی، راه خدا بسته می شود ..

"هرگز به نیکی دست نمی یابید، مگر آنکه از آنچه دوست می دارید، انفاق کنید".(آل عمران/92)
گویی به مقام نیکان رسیدن، در گرو "انفاق" است، 
اما نه انفاقی ساده، 
بلکه بخشیدن "محبوب ها". 
این انفاق است که آدمی را به مقام رفیع، عبور می دهد،
لمس محبت خدا، فقط دریافت شفافیت و زلالیت درون نیست، 
بلکه جوشش، و روان شدن تمام فضیلت هاست. 
و از این روست که عبادات را نباید به چشم تکالیف اجباری دید، بلکه راه های مطمئنی هستند به سوی "دریافت های ما"، که بوسیله ی فرستادگان خدا، به رایگان بر ما گشوده شده اند.
مقصود الهی از تشریع این اعمال، نه به سختی افکندن آدمی، بلکه "تطهیر" اوست ، "تا نعمتش را بر او تمام کند"(مائده/6)
و هم از این روست که عبادات را می باید به خاصیت آب، مانند دانست؛ همچنانکه به آب، پاکیزه می شویم، به عبادت طاهر می گردیم، و چنین است که می توانیم در هدایت او رشد یابیم.(جن/14)

ممکن است برخی گمان کنند که
انفاق تنها فلسفه اش پرشدن خلاءهای اجتماعی است،
ولی اینچنین نیست، 
یعنی انفاق فلسفه اش تنها پرشدن خلاءها نمی باشد،
بلکه رابطه ای با «ساخته شدن» دارد.
اینکه انسان چیزی داشته باشد و از خود جدا کند،
و مظهر رحمانیت پروردگار بشود، نقش بزرگی در ساختن انسان دارد. 
فلسفه انفاق انسان سازی است زیرا که انسانها در سایه گذشت ها، بخششها و ایثارها، روحشان روح انسان می گردد، به همین جهت است که انفاق با منت و آزار و ریا ارزشی ندارد...
انفاق را، چه به "منت و آزار" آلوده کنی، و چه خرج "نفاق" خود کنی، یکسان است، و الودگی ها به جانب او تصعید نمی یابند، که" اِلَیه یَصعَد الکَلِمُ الطَیِب ... کلمات پاکیزه به سوی او بالا می روند، و عمل صالح آنرا رفعت می بخشد .."(فاطر35/10)

مما رزقنا ...
چرا بر رزقنا تکیه شده ؟
از آنچه "ما " فرستادیم ..
مگر برای انسان در عالم چیزی هست که غیر رزق او باشد ...؟؟
آیا در اموال انسان چیزی هست که زیر مجموعه رزقنا (روزی "ما")نباشد ؟

شاید اموال حرام که 
از غیر مسیر الهی وبر خلاف مقررات و احکام شرعی به دست می آید منظور است که انسان متوجه باشد که انفاق ازاین مال راهی به تعالی ندارد و انفاق محسوب نمی شود ...