سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در قرآن کریم - سوره بقره

سوره مبارکه بقره
ذلک الکتاب ...
چرا اشاره به دور ؟
علما در این باب توضیحات زیادی داده اند مانند اشاره به افق رفیع قران وبلندی مرتبه و...
اما "ان هذا القران یهدی "(اسرا /9)...می فرماید" این قرآن  ..."
می توان گفت هیچ تناقضی نیست زیرا "ذلک الکتاب" اشاره دارد به متکلم و منشاء صدور قرآن و "هذا القران " اشاره دارد به خود کلام نازل شده برای هدایت انسان که در دسترس اوست...

هدی للمتقین ...
هدی ..
موضوع کتاب هدایت است و انسان باید بداند که هدف کتابی که می خواند چیست ؟مثلا کتاب فیزیک یا شیمی هدف خاصی دارد ؛هدف قرآن نیز انسان سازی و هدایت است وبا این هدف باید مخاطب آن شد ...
چرا هدایت متقین؟ غیر متقین احتیاج به هدایت ندارند ؟
متقی یعنی خود مهار ...کسی که بتوانددر مقابل هر وسوسه در هر محیطی کنترل نفس خود را داشته باشد می تواند در طریق هدایت بماند و عبد الطریق شود ...

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ...﴿بقره/٣﴾
آنان که به غیب ایمان می آورند و... 
چرا یومنون مضارع آورده شده است ؟ 
چرا نفرمود آمنوا بالغیب ...
فعل مضارع استمرار را می رساند یعنی همواره و پیوسته و پی در پی ...در هر مرحله ای که شناخت و معرفت و ایمان بالا می رود ایمان آوردن در سطح بالاتری تجربه می شود و ایمان کسی که در صراط طی طریق می کند در یک سطح ثابت نمی ماند که ؛ هر کس که دو روزش مساوی باشد در خسران است ...

چرا ایمان به غیب ؟ چرا نگفت الله یا توحید ...
  قرآن، هستى را به دو بخش تقسیم می‏کند:
عالم غیب و عالم شهود. 
متّقین به کلّ هستى ایمان دارند، ولى دیگران تنها آنچه رامی بینند قبول میکنند، حتّى توقّع دارند که خدا را با چشم ببینند...
چنانکه برخى به حضرت موسى گفتند: 
«لن نؤمن لک حتّى نَرى اللّه جهرة»
ما هرگز به تو ایمان نمی ‏آوریم، مگر آنکه خداوند را آشکارا مشاهده کنیم. 

این افراد درباره ‏ى قیامت نیز می‏گویند:
«ما هى الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الاّ الدّهر»
جز این دنیا که ما در آن زندگى میکنیم، دنیاى دیگرى نیست، می‏میریم و زنده می‏شویم و این روزگار است که ما را از بین می‏برد. 
چنین افرادى هنوز از مدار حیوانات نگذشته‏ اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات می‏دانند و میخواهند همه چیز را از طریق حواسّ درک کنند.
  ولی متّقین نسبت به جهان غیب ایمان دارند، که برتر از علم و فراتر از آن است. 
در درونِ ایمان، عشق، علاقه، تعظیم، تقدیس و ارتباط نهفته است، ولى در علم، این مسائل نیست.

... وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ ...
بعد از ایمان به غیب ، اقامه نماز ...
اصل اول ایمان به غیب با نظام فکری و اعتقادی فرد مسلمان ، 
  و اصل دوم با خودسازی،
و اصل سوم ( انفاق )با جامعه سازی ارتباط دارد.

اقامه نماز که در آیات فراوانی از قران به آن دستور داده شده ، نهادینه کردن نماز در زندگی است،
اقامه به معنای ایستاندن و استوار ساختن چیزی میباشد ،
مثلا :
اگردست کسی که بر زمین خورده است را گرفته واو را برروی پای خود بایستانی به این عمل اقامه گویند ،
در زیارت های ائمه معصومین (ع) شهادت می دهیم که :
اشهد انک قد اقمت الصلوه  و... 

هر انسان صالحی می تواند به سهم خود اقامه کننده باشد .

انسان وقتی می‌تواند به نمازش ایستادگی بدهد که 
خودش ایستاده باشد،
تا ایمان به غیب نداشته باشد و اهل تقوا نباشد توان آن را ندارد که زیر بازوی نماز را بگیرد و نماز را بلند کندو نماز را ایستادگی ببخشد.
لذا قرآن کریم سعی‌اش بر این است که به مردم ایستادگی بیاموزاند؛
وقتی کلِّ دین را مطرح می‌کند،
می‌ فرماید: 
دین برای آن است که
"لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ"
ووقتی مظاهرِ مهمّ دین را مطرح می‌کند، 
آنها را به عنوان قیام معرّفی می‌کند؛ 
یا"جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِلنَّاسِ"
؛ ما کعبه را عامل قیام مردم قرار دادیم که عامل ایستادگیِ مردم باشد،

وقتی انسان می‌تواند مقیم صلاة باشد که خود اهل قیام باشد؛
انسانی که ایستادگی ندارد، نمی‌تواند به نماز ایستادگی بدهد.
اگر نماز ایستادگی نیابد، 
کاری از این نماز ساخته نیست، 
آن "إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ"نیز مربوط به نماز قائم است؛ 
وگرنه "فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ...."
ممکن است انسان نماز بخواند ودر عین حال در مسیر «ویل» باشد. 
پس اینکه فرمودند: 
«نماز را اقامه کنید»؛
یعنی این حقیقت را ایستادگی ببخشید...

...و مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ (بقره /3)
ایمان به غیب ، اقامه نماز و
اصل سوم انفاق ...
و چرا انفاق ؟ 
صراط، نه مسافت راه تا خدا، که ژرفای حضور او در توست و راهی ست که همواره از میان خلق می گذرد و به همین جهت نگاه خداوند، بیشتر به رابطه های تو با دیگران معطوف است،
حسن سلوک تو با دیگران، 
اسباب سلوک تو به سوی خدا می شوند؛
حتی تقوا بی حضور دیگران، 
واژه ای بی رنگ و بی رونق است.
و تمام آنچه در فضیلت انفاق و احسان و ایثار و صدق و صله و عفت و عفو و عدل و وفای به عهد و نظایر آن است، 
و تمام آنچه در صفات مذموم ،مانند ظلم و غیبت و تهمت و دروغ و تمسخر و تفاخر و تکاثر و بدخواهی و خیانت و قساوت و نفاق و نمامی و گمان بد و مانند آن است ، همگی نشانه این است که رابطه تو با خلق، تا چه اندازه مهم است؛
و در تمام اینها، آنچه به "ظاهر" می گذرد، 
میان تو و دیگران است، 
اما آنچه به "حقیقت" جاریست، 
میان تو و خداوند است....
یعنی " دیگران"، وسیله و سبب های قرب یا بعد تو می شوند از خدا ..

یعنی از دل ها، همیشه راهی به خدا هست ،
اما، راه را که بر خلق او می بندی، راه خدا بسته می شود ..

"هرگز به نیکی دست نمی یابید، مگر آنکه از آنچه دوست می دارید، انفاق کنید".(آل عمران/92)
گویی به مقام نیکان رسیدن، در گرو "انفاق" است، 
اما نه انفاقی ساده، 
بلکه بخشیدن "محبوب ها". 
این انفاق است که آدمی را به مقام رفیع، عبور می دهد،
لمس محبت خدا، فقط دریافت شفافیت و زلالیت درون نیست، 
بلکه جوشش، و روان شدن تمام فضیلت هاست. 
و از این روست که عبادات را نباید به چشم تکالیف اجباری دید، بلکه راه های مطمئنی هستند به سوی "دریافت های ما"، که بوسیله ی فرستادگان خدا، به رایگان بر ما گشوده شده اند.
مقصود الهی از تشریع این اعمال، نه به سختی افکندن آدمی، بلکه "تطهیر" اوست ، "تا نعمتش را بر او تمام کند"(مائده/6)
و هم از این روست که عبادات را می باید به خاصیت آب، مانند دانست؛ همچنانکه به آب، پاکیزه می شویم، به عبادت طاهر می گردیم، و چنین است که می توانیم در هدایت او رشد یابیم.(جن/14)

ممکن است برخی گمان کنند که
انفاق تنها فلسفه اش پرشدن خلاءهای اجتماعی است،
ولی اینچنین نیست، 
یعنی انفاق فلسفه اش تنها پرشدن خلاءها نمی باشد،
بلکه رابطه ای با «ساخته شدن» دارد.
اینکه انسان چیزی داشته باشد و از خود جدا کند،
و مظهر رحمانیت پروردگار بشود، نقش بزرگی در ساختن انسان دارد. 
فلسفه انفاق انسان سازی است زیرا که انسانها در سایه گذشت ها، بخششها و ایثارها، روحشان روح انسان می گردد، به همین جهت است که انفاق با منت و آزار و ریا ارزشی ندارد...
انفاق را، چه به "منت و آزار" آلوده کنی، و چه خرج "نفاق" خود کنی، یکسان است، و الودگی ها به جانب او تصعید نمی یابند، که" اِلَیه یَصعَد الکَلِمُ الطَیِب ... کلمات پاکیزه به سوی او بالا می روند، و عمل صالح آنرا رفعت می بخشد .."(فاطر35/10)

مما رزقنا ...
چرا بر رزقنا تکیه شده ؟
از آنچه "ما " فرستادیم ..
مگر برای انسان در عالم چیزی هست که غیر رزق او باشد ...؟؟
آیا در اموال انسان چیزی هست که زیر مجموعه رزقنا (روزی "ما")نباشد ؟

شاید اموال حرام که 
از غیر مسیر الهی وبر خلاف مقررات و احکام شرعی به دست می آید منظور است که انسان متوجه باشد که انفاق ازاین مال راهی به تعالی ندارد و انفاق محسوب نمی شود ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.