سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تدبر در سوره مبارکه توبه (بخش1)

اعوذ بالله

سوره توبه ،سوره برائت

سه سوره ی فتح، توبه و مائده سوره های پایانی قرآن هستند. 

در توالی همدیگر معنای خاصی را القا می کنند .

ذوق و هدایت قرآنی آن ا‌ست که با خود قرآن تربیت بشود.

گاه دیده می شود که چون ذوق و تربیت قرآنی ضعیف است، 

این گونه برائت ها یا تحمل نمی‌شود ویا توجیه می گردد.

 در مودت هااسوه بودن و اسوه داشتن کاری نداردولی دربرائت هااسوه بودن واسوه داشتن سخت است.

مثلا در انتهای سوره انفال گروهی هستند که به فضای نظام اسلامی هیچ کمکی نمی کنند.

در مکه مانده اند، کنار کشیده وبه خودشان مشغولند، زیر آب اسلام را هم نمی‌زنند،

 دستور خداوند این است که

هیچ ولایتی نسبت به آن ها ندارید مگر این که این ها مهاجرت کنند...

واگر در دین از شما کمک خواستند به آن ها نصر بدهید مگر این که با مشرکینی درگیر شویدکه

 بین شما و آن ها میثاق باشد.(یعنی تا این حد ارزش ندارند )

فضایی که در قرآن دیده می شود این است که همه باید بذل جان و مال وامکانات بکنند 

برای یاری دین و نظام اسلامی ...دین را یاری کنند، یعنی بیایند در صحنه.

 

امر ونهی ها و بکن نکن های قرآنی ،

 یا مربوط به تقوای فردی است و یا مربوط به تقوای سیاسی و یا تقوای اجتماعی...

مثلا

کتب علیکم الصیام..."لعلکم تتقون"

تقوای فردی ست ،

 و یا لکم فی القصاص ..."تتقون "

در قصاص حیات است ای اولوالالباب باشد که شما تقوی بورزید. قصاص در بستر اجتماع است و تقوا،

 تقوای اجتماعی است که جامعه تقوا بپذیرد،

ویا

فما استقموا لکم فاستقیموا ... ان الله یحب "المتقین"

این تقوا تقوای سیاسی ست که جامعه اسلامی تقوای سیاسی داشته باشد.

در سوره توبه باید دقت کرد که امر ونهی و شدت و غلظت دستورات در

 بستر مفاهیم بحث های سیاسی، اجتماعی است، مفاهیمش هم باید اجتماعی بررسی شود.


در شان نزول سوره آمده که

 پس از صلح حدیبیه ، مشرکین به پیمانی که با مسلمانان داشتند عمل نمی‌کردند.

 البته مشرکین را باید تقسیم بندی کرد تا معلوم شود خطاب این آیات دقیقاً چه کسانی هستند.

 مشرکینی که هیچ پیمانی بر جنگ یا ترک مخاصمه نداشتند.

 امامشرکینی که بعد از حدیبیه پیمان ترک مخاصمه بسته بودند.عملا پیمان شکنی می‌کردند.

 مثلاً مبلغینی که پیامبر می‌فرستادند به مکه را می‌کشتند.

دسته ای دیگر هم بودند که به پیمان‌هایشان عامل بودند.

 بعد ازبدعهدی‌های مشرکین،این برائت نامه و قطع نامه‌ وحی شد.

 

سوره با قطع‌نامه عمومی شروع می شود و یک اعلان عمومی ...

 و اذان من الله و رسوله ...اعلان و بیان عمومی است که در روز حج الاکبر و همان روز نحر،

 باید این اعلان عمومی به تمام جهان بشود که خدا و رسول از مشرکین بیزارند.

منابع شیعه و سنی نقل کرده‌اند که این قطع‌نامه را ابتدا پیامبراکرم(ص) به ابوبکر می دهند، 

وحی نازل می شود مبنی بر این‌که"خود پیامبر یا کسی که از اوست"، برود و 

قطع نامه را در منا و در روز نحر بخواند. اینجا بود که پیامبر، 

حضرت علی(ع) را به دنبال ابوبکر می‌فرستند تا مأموریت راانجام بدهند.

 

بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ

أَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ

أَنَّ اللَّهَ بَرِیء...ٌوَرَسُولُهُ

عِنْدَ اللَّهِ و َعِنْدَ رَسُولِهِ

 ترکیب اللّهِ وَرَسُولِهِ اساساً ترکیبی‌ست که برای مسایل حکومتی، قضایی و ولایی به کار می‌رود.

در جاهایی که شأن حاکمیت و قضا و حکم پیامبراست که همان حق خداست و حق پیامبر،

نه شأن ابلاغ صرف، این ترکیب به کار رفته است.

حاکمیت و قضاوت حق خداست و مجرای ایفای این حق، ولایت است.

تجلی حاکمیت و قضاوت الله به وسیله پیامبر نشان داده می شود.

 این یکی از مبانی سیاست‌ قرآنی و قانون اساسی قرآن است.

 

عنوان رسول با این ترکیب پررنگ می شود و ترکیب خدا و رسول برای کل سوره حاکم است ،

 حتی در فضای انفاق که انفاقی از منظر "حکومت اسلامی" است.

الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ...

(79/توبه )

در منطق قرآن حد اعلای انفاق ، بذل مال و جان برای حفظ حکومت اسلامی است.

یعنی سطح دید می‌رسد به مسلمان در رکاب بودن...

نه مسلمانی که با هر سیستم و هر حکومتی سازگار باشد.

 

آیه 3

مفاهیم سوره برائت در بستر بحث های سیاسی، اجتماعی، حقوقی، ولایی می باشد و

اصلا مفهومش آنجا معنی می شود.

مثلا بحث الله و رسول که بحث شد...

 درآیه 3 نیز بعد ازاعلان عمومی بحث توبه مطرح می شود،

4 ماه که معروف به اشهر سیاحت است  فرصت داده می شودبه ناقضین عهد که

 تکلیف خودشان را مشخص  کنند،

و"فان تُبتُم"این توبه و توبه های دیگر در آیه 5 و در آیات دیگربه معنای رجوع الی الله نیست،

بلکه و در حقیقت یک توبه سیاسی ست. یعنی که دست بردارند از کارهایشان، 

همان " فان اعتزلوکم" یعنی اگر از این عهد شکنی هایشان  دست برداشتند،می شود توبه سیاسی.

حضرت امیرالمومنین (ع)در مورد اموی ها می گویند اینها یا کفر محض بودند یا نفاق محض شدند.

 یعنی این ها هیچ موقع ایمان نیاوردند.

ویابرای ابوسفیان حضرت امیر المومنین(ع) در نهج البلاغه می فرماید ما اسْلموا و لکن تسلموا.

 

آیه8-12

مطالب سوره توبه با بیانات مختلف جامعه مسلمین را چه در باب برائت و

 چه در باب جنگیدن و قتال توجیه می کند ،

 یعنی از صدر سوره بحث برائت را شروع می کند برائت و باز دوباره یک دور دیگر برائت .

آیه در بستر مسایل اجتماعی ست وبحث راجع به مشرکین ،

می فرماید :

کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَ یَرْقُبُواْ فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً

 اینها اگر به شما چیره بشوند لا یرقبوا..

هیچ پیمانی را، هیچ قراردادی را، هیچ ذمه ای را رعایت نمی کنند،

 "یرضونکم بافواههم"

 با زبان بازی شما را راضی می کند،

ولی "تابی قلوبهم"

قلوبشان از شما ابا دارد و

"اکثرهم فاسقون "اکثر این ها فاسق اند.

 این فسق چه فسقی ست؟

این نیز یک فسق سیاسی- اجتماعی ست.

 

آیا همه مشرکین ویا دول مشرک این جورند؟

نه!

 این است که در آیات اول مشرکین را دسته بندی کرد ،

 الا الذین عهدتم من المشرکین...

فاذا انسلخ الاشهر الحرم ...

و ان احد من المشرکین استجارک فاجره

که در مورد این مشرکین می فرماید:

 به عهدتان وفادار باشید ،امنیت آنها را حفظ کنید واگر اینجا برایشان امن نیست

 تا مأمن خودش برسان تا آنجایی که واقعا احساس امنیت بکند،پناهشان دهید ...

ولی اکثرهم  بسیاری از اینها

إنّهُم لا أیْمانَ لَهُمْ  میثاق و قرارداد با شما برایشان اهمیتی ندارد .

واگر قدرتی در شما ببینند به خاطرخوف شاید محدوده را رعایت کنند ولی

 اگر در شما ضعفی ببینندارزشی برای شما قائل نخواهند بود ،

 بحث معاهده و سپس اخلاق کلی آنها را بیان می کند که

 لا یرقبوا فیکم و بعد آن را در دو آیه ی بعد کلی می کند:

 لا یرقبون فى مؤمن الاو لا ذمه و اولئک هم المعتدون

 

این پدیده ی اجتماعی را جهت بصیرت وبالا بردن شناخت و دشمن شناسی 

از ابعاد مختلف به تفصیل توضیح می دهد.

یک جامعه شناسی قرآنی است.

هم باید جامعه ی خودشان توجیه شود و هم قواعدی بدست بدهد که

 تمامی جوامع بعدی هم توجیه شوند. یعنی کلا مدل برخورد را یاد بگیرند نه اینکه 

صرفا جامعه ی خود را توجیه کنند.

نظام اسلامی می خواهد از حیطه خودش مراقبت بکند، چه از حیطه اش به لحاظ دشمن خارجی و

 چه حیطه اش به لحاظ دشمن داخلی،

 این ها به منظور رسیدن به آن کمالات انسانی ست، تولید امنیت، مراقبت از مرزها...

 

وَاعْلَمُوا..(آیه  2)

بدانید ...

فَاعْلَمُوا ...(آیه 3 )

پس بدانید (بفهمید )

...ذلک بانهم قوم لا یعلمون (آیه 6 )

این به سبب آن است که آنان قومی هستند که نادانند (نمی فهمند )

نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (آیه 11 )

آیاتمان را برای کسانی به تفصیل بیان می کنیم که می دانند...

 یعنی مشکل فرهنگی دارند، مشکل علمی دارند،

 پس موقعیتی ایجاد شود که یسمع کلام الله ذلک "بانهم قوم لا یعلمون " نادانند،جاهلند...

چگونه می شود که با این همه پیشرفت علمی و کلامی و... نادان باشند؟

 

روایت معروفی است در بحار ج74 ص 160:

  و قدم المدینه الرجل نصرانیا من اهل نجران ؛

یک مسیحی نجرانی آمد در مدینه

 و کان فیه بیان و له وقار و هیبت؛

ٌ با وقار و هیبت و بیان

فقیل یا رسول الله ما اعقلها من نصرانی

گفتند یا رسول الله عجب آدم با عقلی است، یعنی چه آدم متمدن با فرهنگی است این.

حضرت فرمودند:

 فزجر القائل

گوینده را توبیخ فرمودند که، خاموش باش!

عقل ان العاقل من وحّدالله عاقل موحدو عَمِلَ بِطاعَته

 خردمند کسی است که خدا را یگانه شمارد و از او اطاعت نماید.

یعنی نه زیبائی کلام و نه هیبت و وقار ظاهری، هیچ کدام دلیل بر عقل و علم نیست...

 

شهید مطهری می فرماید:

یک وقت یک خارجی آمده بود کرج، با یک دهاتی روبرو شد. 

این دهاتی‏ خیلی جواب‌های نغز و پخته‏ای به او می‏داد.

 هر سؤالی که می‏کرد خیلی عالی‏ جواب می‏داد. بعد او گفت که تو اینها را از کجا می‏دانی؟

گفت:ما چون سواد نداریم فکر می‏کنیم.

این خیلی حرف پرمعنایی است:

آنکه‏ سواد دارد معلوماتش را می‏گوید ولی فکر کردن خیلی از سواد بهتر است. 

این مسأله که باید در افراد و در جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا بشود

 یعنی قوه تجزیه و تحلیل در مسائل پیدا بشود...

 

توبه آیه 12

و ان نکثوا ایمنهم من بعد عهدهم و ...

اگر بعد از عهدشان نکث ایمان کردند. یعنی چند کار بعد از عهدشان کردند، 

سوگندهایشان را نکث کردند و طعن در دین زدند یعنی تهاجم فرهنگی کردند،

آن وقت فقاتلوا ائمه الکفر

با ائمه ی کفر پیکار کن(باسران کفر )...

 زیرا انهم لا اَیمان لهم نه ایمان لهم .

خیلی ها ایمان ندارند، اینها اَیمان ندارند.

 و تا کجا پیکار کن؟

لعلهم ینتهون تا اینکه منتهی شوند و دست بردارند.

 جنگ در اسلام فقط به ضرورت است.

 

حضرت علی به مالک اشتر می گوید:

با اینها با حالت درندگی برخورد نکن.

گرگ وقتی به گله حمله می کند، یک بره هم کافی اش است ولی به قدر خشم پاره می کند نه به قدر ضرورت.

 از نکات لطیف این است که

جنگ در اسلام ،

لعلهم ینتهون است ،

 جنگ تا منتهی شدن آنها است ،تا بازداشتن دشمن...

 

در جنگ جمل،

 امیرالمومنین(ع) به این آیه استناد می فرماید.

حضرت به یارانشان فرمودند:

شما عجله نکنید و فعلا جنگ را شروع نکنید تا با اینها حرف بزنم و حجت را با آنها تمام کنم.

 ایشان پرسیدند: آیا من ستمی در حکم خدا کرده ام؟ 

حکمهای خدا را عوض کرده ام که با من می جنگید؟

گفتند : نه!

آیا در بودجه بندی کشور حیف کردم، در مسائل عمومی – اجتماعی من اشتباه کرده ام؟

گفتند : نه!

آیا من در مسائل جزئی اقتصادی نسبت به خودم و خانواده ام ترجیح دادم که

 شما دارید پیمانتان را با من می شکنید؟

گفتند: نه!

آیا من در مسائل قضایی اشتباه کرده ام؟

 یک سری حدودی را تعطیل کردم و برای شما اجراشان کردم و نسبت به خودی ها تطیلشان کردم؟ 

  گفتند : نه!

پس چرا بیعت من را می شکنید ولی بیعت غیر من شکسته نمی شود ، مثلا بیعت معاویه؟

آنگاه حضرت می گویند:

من مطلب را خوب بررسی کردم.

چون کفر در شماست، این کار را می کنید.

آنگاه رو به اصحاب خود فرمودند و این آیه را خواندند که :

و ان نکثوا ایمنهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دینکم فقتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمن لهم لعلهم ینتهون.

 

آیه 16

قرآن کریم کتاب شدن و چگونه زیستن آدمی است،

 «تبیاناً لکل شیء» و

 نسخه شفا‌بخشی برای انسان وامانده و گرفتار آمده در دنیا.

در تاریخ ادیان و اسلام همیشه کسانی بوده‌اند که ضعف دین و نفس خود را توجیه کرده‌اند و

 با نفی دیگران به دنبال اثبات خود بوده‌اند. دین را تحریف کرده و آیین را تغییر می‌دادند. 

آنجا که دینداری به ضررشان بود دور می‌زدند و آنجا را که قرابتی تصور می‌کردند می‌گرفتند.

نمود کامل آن بنی‌‌اسرائیل که دین را با دین نفی می‌کردند و با دین به جنگ خدا می‌رفتند.

 با دین خدا کاسبی می کردند،

دین می‌فروختند و با آن دنیا می‌خریدند....

و این خصلت وارد اسلام نیز شد ...

 

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ 

لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون‌ 

 

 در این آیه خداوند به دو نوع آزمایش،از آنان که "ادعای اسلام" دارند اشاره می‌کند؛

* اول به جهاد با دشمنان بیرونی

* و دوم ترک رفاقت و همکارى با منافقان و دشمنان.

از واژه «ولیجه» استفاده فرموده،

 یعنی صاحب‌نفوذی که فکر آدم را جهت می‌دهد،

یا نفوذکننده ای که محرم اسرار و گرداننده کارهاى انسان ‏باشد.

"ولیجه"و "یولج »

 از مادّه«ایلاج»دراصل از«ولوج »

 به معناى وارد شدن باایجاد دگرگونى هاى تدریجى و

کاملاً منظم و حساب شده است که از یکى کاسته، و به دیگرى افزوده شود.

این امر ورود، به صورت ناگهانى انجام نمى گیرد، بلکه آهسته آهسته و ناملموس اتفاق می افتد.

مثل یولج الیل فى النهار و یولج النهار فى الیل و کیفیت ورود شب وروز در همدیگر

ولیجه یعنی اینکه کسی در انسان اینگونه نفوذ کرده و

 از نفوذش برای جهت‌گیریِ اندیشۀ انسان و برنامه‌ریزیِ عملیِ انسان استفاده بکند.

 

در زیارت امام رضا (ع)آمده:

 «و أبرأُ مِن کُل وَلیجَةٍ دونهم »

برائت وبیزاری می جویم از هر ولیجه ای غیر آنان ...

یا دردعای اعمال روز غدیرخم،

«وَرَضینا بِهِمْ اَئِمَّۀً وَقادَۀً وَسادَۀًً، لا نَبْتَغی‏،

بِهِمْ بَدَلاً وَلا نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلیجَۀً»

 ما غیر از اهل‌بیت هیچ ولایجی را، هیچ ولیجه‌هایی را نمی‌پذیریم.

اینجا ولیجه را برای اهل‌بیت رسماً استفاده می‌کند.

 

و امام صادق(ع) می‌فرماید :

«اُطلُبُ العِلمَ مِن مَعدِنِ العِلم

 وَ إیَّاکُم وَالوَلائِج

َ فَهُم اَلصَّدّادونَ عَن سَبِیل الله »

 می‌فرماید علم را از آن منشأ ناب و خالصش بگیرید...

 معدن علم کجاست؟

ما خطاب به اهل‌بیت می‌گوییم که شما معدن علم هستید.

در زیارت جامعه کبیره در صفات امامان معصوم(ع) می‌خوانیم:

 «وَ خُزّانَ الْعِلْم »

و حضرت در ادامه می‌فرماید :

«إیَّاکُم وَالوَلائِجَ »

 مواظب باشید کسی تعیین کنندۀ معرفت برای شما نشود.

زیرا «صَدَّ عَن سَبیل‌الله» می‌کنند...

 

اگر بستر تاریخی نزول سوره مبارکه برائت واکاوی شود، 

در جامعه آن روز گروه های متعددی به سبک های سیاسی مختلفی حضور دارند(مثل امروز)

دسته بندی هایی که قرآن دارد:

مرجفون ، محرقون ، فی قلوبهم مرض، منافقون ، مؤمنین ضعیف الایمان ...،

توطئه ها هم پشت هم هست تا اینکه ماجرا به سقیفه منجر می شود،

کمیت مسلمانان بالا رفته اما از روحیه های مکتبی اول مدینه دیگر خبری نیست،به جز عده قلیلی.

 

مثلاًدر همین ماجرای حنین که بعد از فتح مکه است، خیلی ها فرار کردند از جبهه پیامبر،

روایات حاضرین در جبهه رااز سه نفر نقل کرده اند تا حداکثر صدنفر!!!

یعنی کسانی که ماندند و جنگ را غلبه کردند همین تعداد بودند.

 

وقتی اعتماد به خدا در جامعه اسلامی کمرنگ می شود...

تدبر در سوره مبارکه توبه (بخش2)

وقتی اعلان دور کردن مشرکین ازمکه امر شد،

 بسیاری به هم ریختند با توجیه های:

 خود تحریمی ،شکست زمینه های اقتصادی در مکه ، مشکل عمران ، عدم سرمایه گذاری....

 اساسا هر موقع اعتماد مسلمانان به خدا کم شد ،جامعه سراغ پارامترهای دیگری رفت،

و نگاه ها که منصرف شود ازخدا،

 نقطه ای است که شکست اتفاق می افتد و

 این غصه پر قصه و باسابقه ایست در تاریخ اسلام ...

نسبت به حوادث طبیعی دنبال قانونیم ولی چرا در مسایل سنن حاکم بر اجتماع دنبال قوانین نیستیم؟

هدف از شریعت توحید است.

نماز، روزه، عبادت فردی ، عبادت اجتماعی ، برای تقویت کلمه توحید است،

مثلا علیرغم وجود مکه،

 مدینه پایگاه توحید می شود ،

به مومنین اش می گویند هجرت کنید به مدینه و کسانی که نمی آیند توبیخ شدید می شوند و کسانی که

 در همان دوره ابتدایی مومن شده بودند ولی نرفتند مدینه، یواش یواش کاسه شان با کاسه کفار آن جا یکی شده و

میشوند منافقین مکه،( نه منافقینی که بعد از فتح مکه بودند ).

یعنی عدم اطاعت از رسول خدا و کسی که در اطاعت رسول نباشد،آخرش سر از نفاق در می آورد...

 

آیه 23

 مودت های مکتبی و ولایی ،

 محبت مومن نیز خط کشی شده است،

باید صف بندی ها اقلا در دل مشخص باشد.

مرز و سد این دریای شور و شیرین با ایمان و حب و بغض محکم است.

و جغرافیای دسته بندی، جغرافیای ایمان است؛ نه جغرافیای طبیعی و نژادی.

 سیاه پوست و سفیدپوست و کرد و فارس و ترک و...آن چیزی که به وادی ایمان پیوند می دهدو رشته محبت پیوند می خورد؛

 حب و بغض فی الله است، موالات با اولیای خدا و تبری از دشمنان خدا،

 اگر ما با کسانی پیوند بخوریم که دشمن خدا هستند، جامعه جامعه ی ایمانی نمی شود.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ

 لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَى الإِیمَان

ای کسانی که ایمان آوردید،

اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهندآنان را به دوستى نگیرید

وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُون 

َ کسانی که ولایت کفار را قبول می کنند خود اینان ظالمین هستند.

یعنی ای دوستی ظلم است.

پذیرش ولایت کفار ریشه در چه نکته ای دارد؟

 ریشه در محبّت ،

 ریشه در کنترل دل‌ها و محبّت ها دارد.

یعنی مهم است که

شما چقدر توانسته اید خودتان را تربیت کنید که چه کسی را دوست داشته باشید...

 

آیه ای برای امروز

آیه 24

قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا

وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ...

 

 قصه پرواز، قصه دل بریدن و دل کندن است.

هر که راحت تردل می‌کند، زودتر می‌رسد،

پیله‌ها که ضخیم شوند رویای پروانه‌شدن از یاد می رود...

آن جا خودمان را می‌خواهند،

 بی‌هیچ تعلق و وابستگی،

رهایِ‌ رها.

 بگردیم و جنس این پیله‌ها را بشناسیم.

 تار و پودهایش را بشکافیم؛ پول، خانه، ماشین، لباس، شهرت، مدرک، مقام، خانواده،اعتبار...

چشم در چشم امامش بود.

داشت پیله‌هایش را یکی یکی می‌شکافت:

 آقا این اسبم که از آن اسب‌های چابک و بی‌نظیر است برای شما. این شمشیرم که تیز و برنده است، این کیسه‌های...

امامش نگاهش کردند و آه کشیدند...

اسبت را می‌خواهیم چه‌کار عبدالله!

 خودت را می‌خواهیم.

دریغ که خودش را از آقا دریغ کرد.

پیله‌هایش خیلی ضخیم بود انگار.

پرواز یادش رفته بود،

 اسمش عبیدالله بن حرّ جعفی بود...

 

چهارتا ذکر قرآنی آرامش بخش که توی زندگیت معجزه ها میکنه:

1-حسبنا الله و نعم الوکیل (برای وقتایی که ترس و اضطراب داری )

2-لا اله الا انت انی کنت من الظالمین (وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته )

3-افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه )

4-ماشاالله لا قوه الا بالله (برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی )

 

"فتربصوا حتی یاتی الله بامره"

جزای شرط اول آیه است(قل ان کان اباوکم)

تهدیدی است برای آنانی که سدی از محبت ها و علاقه ها جلو حرکت آن ها را گرفته است.

تربص یعنی انتظار کشیدن ؛

حتی یاتی الله بامره تا خداوند امرش را بیاورد،

بیان نشده که امر خدا چیست.

این تهدید سربسته و مبهم،خوف و وحشت بیشتری را فراهم می سازد،

 

منظور از امر چیست؟

براساس تفاسیر موجود دو احتمال وجود دارد:

 *کیفر و عذاب الهی است ،مثل

 نحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا ...

 ما انتظار می کشیم در مورد شما این که خداوند به شما برساند عذابی از نزد خودش و یا به دست ما.

 

**جبران و تدارک خلائی است که از اعراض و روگردانی اینان از جهاد برای اسلام به وجود می آید؛

یعنی خداوند دین خود را به وسیله قوم و گروهی دیگر یاری می کند و

 با نبود شما،ضرری به اسلام نمی رسدفقط خودتان گم می شوید.

 

وشاید مقصود از امر آینده در آیه ،

همان وعده‏ ای است که خدا به رسول گرامی خود و به مؤمنین داده بود که

به زودی مؤمنین را یاری و کفار را خوار کرده و دین خود را غلبه مى ‏دهیم ،

مثل فاعفوا و اصفحوا حتی یاتی الله بامره

 

ویامانند

و نزل الملائکة بالروح من امره علی من یشاء من عباده ...

که روح یعنی:

" چیزی که مایه حیات و زندگی است ، البته حیاتی که ملاک شعور و اراده باشد ،"

و اما حقیقت آن چیست ؟

ازامرپروردگار است،

قل الروح من امرربی

و" امر" رامی فرماید:

 "انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت کل شى‏ء "

 امر خدا همان کلمه ایجادی است که خدای سبحان هر چیزی را با آن ایجاد مى‏ فرماید .

(درمورد "امر" قبلا توضیح داده شده بود .)

 

آیات صفحه شریفه

سوره توبه سوره عجیبی است،

حتی شکل جهاد در این سوره نیز فرق دارد،

جهاد مورد بحث در این سوره،

 جهاد در بیرون از مرزهای جغرافیای اسلام نیست،

جهاد در داخل مرزهای اسلامی است.

 کسی می توانداین جهادراانجام دهدکه

 در داخل مرزهای وجودی خود نیز جهاد کرده و

به یقین احب الله رسیده باشد.

قرآن مبین در مورد کسانی که نمی توانند جهاد کنند تعبیر زیبایی دارد ،اثاقلتم آیا به زمین چسبیده اید ؟

 

آیه 30

ذلک قولهم بافواهم

 عبارت های خاص قرآن واقعا زیباست،

مثل

فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم.

وای بر کسانی که کتاب را می نویسند به ایدیهم،

خب کتاب را به ایدیهم می نویسند نه به ارجلهم

 می‌خواهد بگوید ببینید کار به کجا رسیده که این‌ها تورات دست نویس درست می کنند و آن موقع قالب هم می‌کنند،

 نکته این است که بشر این تدبیررابتواند بکند،

که زمینه هایش را بتواند بچیند ،که بتواند تورات دست نویس درست کند و این را هم جای دین قالب کند!!!

 و بقیه هم قبول کنند این را!!

این است که وای دارد، ویل للذین...

 

همین اتفاق با خود قرآن هم می افتد.

در هیچ سوراخی یهود سرش را نکرد، مگر این‌که شما هم می‌کنید.

پدیده مهجور کردن قرآن این نیست که آنرا از دست مردم جمع کنند،

بلکه پدیده مهجورسازی اینست که

 یک چیزی قالب شود و جاانداخته شودکه هذا من عندالله،‌

یعنی معارفی تحت عنوان معارف الهی کنار قرآن پررنگتر شودتا معارف قرآن کم رنگ شود،تا قرآن مهجورشود.

 

ذلک قولهم بافواهم

این سخنان آنان است که به زبانشان می گویند،

سخن به زبان گفته می شود ،

 در حقیقت این" ذلک بأفواهم" علامت کوتیشن مارک است!

 قرآن در بحث اعتقاد بسیار عجیب برخورد می کند،

 می فرماید:

 اگر اعتقاد کسی به زبانش بیاید و تبدیل بشود به عمل و فعل درجامعه،یعنی اعتقادش به صحن علنی برسد،

 بدترین برخورد را خدا با او می کند، چه مشرک باشدچه اهل کتاب چه مسلمان...

 بحث ارتداد در مباحث دینی ما نیزبر همین اصل است .

 

آیه 32

یریدون أن یطفؤوا نور الله بافواههم..

می خواهندکه خاموش کنندنور خدارا با دهانهایشان...

 و یأبی الله الا أن یتم نوره و لوکره الکافرون.

 و نمی گذارد خدا مگر این که تمام کند نورش را

و لوکره الکافرون.

هرچند کافران را خوش نیاید.

دو نوع فوت کردن داریم!

یک نوع فوت که خاموش می کند.

یک نوع فوت که شعله ور می کند.

دربعضی حوادث اعتقادات زیر خاکستر شعله ور میشود،با این فوت ها،

اعتقادات خفته بیدار می شوند،اعتقادات دفن شده زیر غبار بی اعتنایی و ندیدنهادوباره می آید بالا.

 این همان جاریه خداست که می خواهد که اعتقادات بیاید روکه اعتقاداتی شعله ور بشود و

حوادثی حق و محق ها را رو بیآوردو یتم نوره

ولوکره الکافرون

و لو این که کافران کراهت داشته باشند.

 

آیه

أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ

الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ

اگر در این آیه "واو" الذین برداشته شود چه خواهد شد؟

 در تاریخ است که معاویه گروهی را مسوول برداشتن این «واو» در " و الذین "کرده بود!

"و الذین" یکنزون الذهب الفضه.

اگر"واو"نباشد چه اتفاقی می افتد؟

اگر واو نباشد،

فقط أحبار و رهبان می شود مرجع این آیه،

 و بقیه را در برنمی‌گیرد.

بدون "واو "می شود :

أن کثیراً من الاحبار و الرهبان لیأکلون أموال الناس بالباطل و یصدعون عن سبیل الله الذین یکنزون الذهب و .....

یعنی ادعای تحریف این نیست که مثلاً یک سوم قرآن یا آیه ای هست یا نیست !!.

حتی بود و نبود یک « واو » این قدر حساس است که کار به درگیری و جنگ می رسدبرای حذف و حفظ یک "واو"

پس کلاً

الذین یکنزون الذهب و الفضه

 و لاینفقونها فی سبیل الله

نه فقط احبار و رهبان،

بلکه همه کسانی که

 دائماً پول جمع می کنند برای خودشان

 فبشرهم بعذاب الیم،

یوم یحمی علیها فی نار جهنم

با این ذهب و فضه داغش می کنند

فتکوی بهاجبا ههم و جنوبهم و ظهورهم

پیشانی، پهلو  و پشتشان را به همین سکه ها داغ کنندکه

هذا ماکنزتم لانفسکم

 فذوقوا ما کنتم تکنزون ،

پس بچشید آنچه می اندوختید ...

 

آیه34

...وَلَا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ

 فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ

انفاق فی سبیل الله یعنی؟

که عدم انجام آن بشارت عذاب الیم دارد؟

ً عبارت های فی سبیل الله در قرآن،

 بیشترناظر به حکومت دینی و حکومت اسلامی است.

انفاق فی سبیل الله یعنی انفاق برای دین و برای حکومت دینی.

 درست است که کمک به یک فقیر هم انفاق فی سبیل الله محسوب می شود.

اما در عبارت های دیگر قرآن هم می بینیم که ینفقون فی سبیل الله بیشتر وسط جنگ هاست...

 

آیه ای برای امروز

آیه 34

حضرت امیر(ع) در خطبه 50 نهج البلاغه،

 می فرمایند :

فتنه ها از نقطه ای آغاز می شود که تبعیت از هوا می شود.

 یعنی نکته شروع خواستهای انسانی در مقابل خواستهای الهی ..

 ارتباطی هم به گروه و حزب ندارد.

وقتی به تعبیرقرآن"الهوی انسان" شروع شود،

طبیعتاًبایددراحکام ابداع و نوآوری هایی به وجود آیدتا آن اهوا بتواند منطقی تبعیت شوند.

 اهوا را اگر کسی بخواهد غیر منطقی بحث کند این محکوم به شکست است.

تمام کسانی که حادثه آفرین اند،

آدم هایی اند که منطقی اند، آدم هایی که فکر می کنند، این آدمها احمق نیستند،

 از فرعون تایزیدو...

 

گاه چهره یزید را آن چنان نشان می دهند که نمی توان تحلیل کرد،

یزید میمون باز و مشروب خوار و پلید بوده ولی این همه ی شخصیت یزید نیست، 

یزید یک شخصیت کاریزماتیک و قابلی هم بوده که تحت تربیت مسیحیت و یهودیت خوب تربیت شده ،

 معاویه از همان ابتدا اورا داده دست مسیحی ها و یهودی ها که خوب تربیت شود و

یزید به قدری به ادبیات مسلط بوده که شعرهای او هنوز دست مایه شعرکتب عربی وجزء مفاخر شعر عربی است.

 

یزید و اتاق فکر او آنقدر باهوش وسیاستمداربودندکه شهری را که علی (ع)انتخاب کرد برای حکومت علوی ،

این کوفه را به مسیری بردندکه آرمانهایش را فراموش کرد ...

 

آیه 37-36

بحث راجع به دین فروشی احبار و رهبان و مال اندوزان بود،

یک مدل از دین‌فروشی این‌ها را تحت عنوان نسیء ماه‌های حرام می فرماید.

مثل داستان اصحاب سبت که شنبه‌ها نباید ماهی می‌گرفتندو شنبه‌ها تور می‌انداختند،

 ویکشنبه‌ها تور را می‌کشیدند بیرون. خدا هم بوزینه شان کرد، قرده خاسئین.

 کلاه شرعی می‌گذاشتند، خدا هم عذابشان کرد.

 

این‌که تعداد ماه‌ها چندتاست یک اعتبار و قرار داد نیست.

 یک واقعیت عندالله ی دارد.

عندالله، اثنی عشر است.

یعنی خصوصیاتی بر ماه‌های قمری مترتب است.

چهارماه از این ماه‌ها حرام است.

در این چهارماه شما نسیء نمی‌توانید بکنید.

چون نسیء "زیاده فی الکفر" است.

یعنی کفرهم کم و زیاد می‌شود.

 این هاکاری می کردند که تواطی دربیاید.

 لیواطئو عده ما ...

 

این در مورد بقیه زمان‌های وارد شده هم صادق است.

مثلا در باب شب قدر متداول شده که

بعضی‌ها می‌گویند:

" هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی! "

این اصلاً درست نیست. شب قدر یک شب خاص است در ماه مبارک رمضان و یک خاصیت‌های حقیقی 

بر این شب بار هست که در شبهای دیگر نیست. این‌ها هم خرافات نیست.

 

بحث اول ماه و آخر ماه و خواص آن ها و ...هم خرافه نیست.

مرز خرافه را خودِ ‌دین معلوم می‌کند.

پس ماه‌های قمری،ماه‌های حقیقی ست و بر آن خواصی مترتب است.

مثل صدقه دادن در ماه صفرو...

چگونه است که تمام کارهای ما روی عالم تأثیر می‌گذارد،‌

 اما کارهای عالم روی ما تأثیر نمی‌گذارد؟!

 

آیه 38

تثاقل و چسبندگی به زمین در جامعه رواج یافته و

چرب و شیرین به دهانها مزه کرده،

و در جامعه چند وجهی (سال پنجم در ماجرای احزاب که در آیات همان سوره احزاب هم آمده) جهاد و

 زیر بار حرف پیامبر خدا (ص)رفتن دیگربرای بعضی مسلمانان سنگین شده است،تعبیرات و توجیهات و

 تاویلات سخنان پیامبرخدا(ص) رواج پیدا کرده است !!

 

با لحن توبیخ و تحقیرآمیز می‌فرماید :

یا ایها الذین امنوا ما لکم ؟

چه شده است شمارا؟

چرا این‌جوری شدید؟

اذا قیل لکم انفروا فی سبیل‌الله

اثاقلتم الی الارض.

که وقتی به شما گفته می شود روانه شوید درراه خدا سنگین می‌شوید و به زمین می چسبید...

چه چیز شما را سنگین کرده نمی‌گذارد سبک بال پرواز کنید؟

 

کوچ در راه خدا همیشه همراه با پرواز است.

 هیچ موقع دعوت دینی دعوت به سمت زمین و دنیا نیست.

 چه جهاد علمی،‌ چه جهاد معنوی، چه جهاد اصغر... با یک حالت پرواز باید باشد،با سبکبالی ...

 

کلّاً کوچ به سمت خدا آسمانی ست،

یصعد الی السّماء.

 وجه این حرکت الهی‌ست و

در مردم هم گاهی منتشر نمی‌شود و

به سمت آسمان صعود می‌کند.

 بعد دوباره با حالت تحقیر آمیزی می‌فرماید:

ارضیتم بالحیوه الّدنیا من الآخره.

آیا راضی شدید به زندگی دنیوی ؟

یعنی واقعاً تمام معادلات شما همین است؟

همین زندگی دنیا؟

 

اصل دردرا می فرماید،

راضی شدن به حیات دنیا...

دلبسته شدن به دنیا،

همان «وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا»

 اگر کسی به دنیا راضی شد سنگین می‌شود،

صفش از خدا و اولیاء خدا جدا می شود ،

اول سنگین می‌شود

بعد که سنگین شد زمین گیر می‌شود

 بعد شروع می‌کند به عذرتراشی و اما و چرا...

 مومن هم باشد سنگین می‌شود.

 

آیه ای برای امروز

آیه 38

برای ماهایی که داشته‌های دنیا،

 از هر جنس و مدلش؛

 کار و پول و مدرک و منصب و ...

توی چشم‌مان خیلی بزرگ است،

خیلی شیرین و خواستنی‌ست،

درد دارد وقتی قرآن بگوید:

 مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ

 دنیا در برابر آخرت، خیلی کم است، خیلی ناچیز است.

 قرآن یک‌جور هشداردهنده‌ای سؤال می‌کند که؛

شماها واقعاً به همین زندگیِ دنیا راضی شدید؟ (توبه 38)

 انگار خیلی عجیب است اگر

کسی به همین زندگی‌ دنیا راضی باشد...

 

تدبر در سوره مبارکه توبه (بخش3)

آیه 40

 وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَى وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا

کلمه الله هی العلیا با نصب نیامده و حالت مفعولیت برای جَعَل ندارد یعنی «و جعل کلمه الله هی العلیا» نیست .

"کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا" است،

 با سبک آیه یعنی جریان عالم بر مدار توحید دارد حرکت می کند.

 یک جریان بیشتر وجود ندارد و آن کلمه الله است.

ساختمان هستی فقط بر اساس توحید حرکت می‌کند و

هر جریانی به جز این جریان نمی تواند رشد کند و

 این سنت الهی ست که جریان حق علیا باشد.

این سرمایه هست...

کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا و

 وظیفه مسلمین سفلی قرار دادن «کلمة الّذین کفروا»

 

آیه 41

انفروا خفافا و ثقالا...

انفروایعنی بسیج شدن ،

ولی در لغت "انفروا" شتاب مستتر است،

 با هر وضعیتی هستید، روانه شوید ، بسیج شوید در راه خدا...

 

 جهاد با مال و جان کنید فی سبیل الله.

 یعنی اول جهاد مال کنید بعد جهاد مال.

 اما خدا که می‌خواهد بخرد، اول جان را می‌خرد بعد مال را.

 انّ الله اشتری من المؤمنین "انفسهم "و" اموالهم"

 

یعنی اردوگاهتان را تعیین کنید!

مسلمان باید بداند اردوگاهش کجاست؟

در آخر الزمان دو تا اندیشه ایران و روم- همان غرب- می‌ماند!!

مسلمان باید بداند اردوگاهش کجاست؟

که در کدام جناح و جبهه ، کدام طرف را تقویت می کند ؟

 در کتاب جهاد داریم که آن طرف نمانید تا چهره‌شان با ابهت دیده نشود!

یعنی جایی نباشید که حتی سیاهی لشکر دشمن حساب شوید.

جبهه را تعیین کن! حتی اگر نمیتوانی و کاری از دستت بر نمیایداقلا سیاهی لشکر جبهه حق باش همین!

 

در همین آیه انفروا خفافا و ثقالا هست که عده‌ای از پیرمردها می‌گفتند:

جهّزونی! ما را هم مجهز کنید برویم جنگ!

می‌گفتند: آخر شما به چه درد می‌خورید؟ می‌گفتند: حداقل سیاهی‌لشکر که هستیم.

 توی جبهه حق بمانید ولو برای سیاهی لشکر بودن.

 

خصوصیت مؤمن این است که

 مؤمن از تکالیفش مرخصی نمی‌گیرد.

  آیات 44 و 45 تاکید دارد که این هایی که به اسم موضع های خیلی حکیمانه، اذن می‌گیرند که 

کمک به نظام اسلامی نکنند، این ها ایمان ندارند وقلبشان پر از ریب و شک است،

انّما یستأذنک الّذین لا یؤمنون بالله و الیوم الآخر و ارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یتردّدون.

در شکشان هم مشکوک‌اند.یعنی شک‌های تو در تو دارند.

وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ

"وَارْتَابَت " ماضی است و

" یَتَرَدَّدُون" فعل مضارع ؛

تردّد یعنی ردّ مکرّر ؛گاه انسان مسیر را اشتباه می کند و برمی گردد ،

امّا این ردی که آیه می فرماید رد مکرّربرای کورهاست که راه خروج نمی یابند و

 از هر طرفی می روند به در بسته می خورند،

چون راه ایمان که تنها راه خروج است، طی نکردندو این راه راخودبستندوکفر هم که راه خروج نیست.

اینها در این مدار بسته،در ریب و شک حرکت می‌کنند لذا جایی را پیدا نمی‌کنند که

وَلَوْ أَرَادُوا الخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلکِن کَرِهَ اللّهُ...

از آیه 41  سوره از گروه مهمی بحث می کند :

منافقین...

بعد ازگذشت بیست سال از اسلام،

‌بحث سوره‌های آخر،

خود جامعه اسلامی است و گروه‌های متعددی که بوجود آمده است.

و مشکلات آخر عمر شریف پیغمبر(ص) مشکلاتی ست که در بدنه خودِ جامعه پیدا شده و

 خطاب‌ها و عتاب‌هابیشتر متوجه کسانی ست که در بدنه جامعه اسلامی رشد کرده‌اند و

 حالا مشکلی بر مشکلات جامعه افزوده‌اند.

 

با وسعت حیطه اسلام ،

جریان منافقین نیز وسعت پیدا می کند،

همین طور که جریان جامعه مدینه اسلامی پیش می‌رود، جریان منافقین هم پیش می‌رودکه طبیعی هم هست.

 مبانی این ها با مبانی اصیل اسلام متفاوت است و اسلام برای منفعت های دنیوی آنهادردسرساز شده است.

 علاقمندی این ها به جریان یهود و مبانی یهود کاملاً ملموس است.

 قرآن این‌ها را به عنوان کفروا بعد اسلامهم معرفی می کند،نه این‌که مرتد فقهی باشند...

 

پدیده منافقین پدیده‌ای نیست که تابلو باشد و پلاک داشته باشد.

چون گروهی هستند در بدنه جامعه اسلامی وهمشکل دیگران...

وقتی پیش پیامبر(ص) می‌آیند می‌گویند شهادت می‌دهیم تو رسول خدایی ،ولی دروغ می گویند،

اتّخذوا ایمانهم جنّه این ها قسم ها را سپر خودشان می‌کنند که اولا به خودشان ضربه نخورد و

 بعد هم صدّ عن سبیل الله می‌کنند.

 ذلک بانهم آمنوا ثمّ کفروا

پدیده نفاق همین است، کفروا بعد اسلامهم.

یا درسوره نساء " آمنوا ثم کفروا ثم امنوا ثم کفروا ثمّ ازدادوا کفرا"

این ها هی ایمان می‌آورند، هی کافر می‌شوند،در تردد هستند بین کفر و ایمان.

 

"واذا رآیتهم تعجبک اجسامهم"

 یعنی از ظواهرشان نمی شودبه چیزی پی بردو

در منطقشان هم

" و ان یقولوا تسمع لقولهم"

 یعنی منطقشان قابل پذیرش است.

یعنی این‌جوری نیست که تا حرف بزنند همه بفهمند که این‌ها منافقند،

لذا اگرجامعه با معارف و مبانی اصیل آشنا نباشد،

 با لفاظی و دو دو تا چهارتاهایی که از سیاسیت و روابط بین الملل می کنند ،جامعه سخنشان را می پذیرد

 

پدیده نفاق با فی قلوبهم مرض شروع می شود و

 کم کم هم رشد می‌کند و

 تبدیل می‌شود به رفتار منافقانه و

 بعد کم کم گروه و تشکیلاتی می شوند که

 تزلزل‌های جدی در جامعه اسلامی ایجاد می کنند.

و پیغمبر(ص) هم نمی تواند کسی را معرفی کند.

 این ها خودِ‌ توده‌های مردم هستند.

 پیامبر فقط هی شاخص باید بدهدکه

 اگر کسی برمبانی دین باشد می شود مسلمان، اگر بر مبانی دین نباشد، می شود فی قلوبهم مرض.

 

نفاق سیاسی هم

 ازنفاق اعتقادی شروع می‌شود.

"سیاست‌ عین دیانت است".

قبل ازجنگ احزاب کافران آمدند و پیشنهاد دادند که دست از مسائل ایدئولوژی برداریم و با هم مذاکره کنیم و

 به روابط اقتصادی بپردازیم که سوره احزاب نازل شد.

 

رفتار سیاسی را ایدئولوژی‌ تعیین می‌کند.

مثلاً می‌فرماید چرا خودتان را این‌قدر به کافران نزدیک می‌کنید؟ 

ایبتغون عندهم العزّه؟  خطاب به منافقین است،

 لذا اگر مبانی ما با مبانی دین هماهنگ بود، می شویم مؤمن سیاسی. اگر هماهنگ نبود،

 می‌شویم منافق سیاسی. از همین بدنه جامعه اسلامی.

منافقون ،

الذین یتربّصون بکم

منتظرند ببینند ورق چه‌طور برمی‌گردد. موضع‌شان شفاف نیست.

 بسته به شرایط به نفع‌شان موضع می‌گیرند.

می فرماید که

یحلفون بالله لیرضوکم؛

 با خدا ارتباط معنوی ندارند وحتی با مردم نیز ،لفاظی می کنند و برای ایجاد اعتماد قسم می خورند،

و نمی فهمند که قلب بین اصبعین من اصابع الرّحمن است. قلب دست شما نیست.

 قلب دست سرانگشتان خداست.

درحالیکه والله و رسوله احق ان یرضون ان کنتم مؤمنین.

 خدا و رسول را راضی کنیدکه کلید رضایت مردم هم در جلب رضایت خدا و رسول است.

 چون قلب مردم بین اصبعی من اصابع الرّحمن است.

 

چگونه بعد از بیست سال از اسلام،‌

گروه‌ها و جریان‌هایی از درون خودِ‌ نظامِ‌ اسلامی مدینه ی پیامبر اکرم (ص) ایجاد می شوند که

 تمایل به یهود و غرب و روم دارند.

تعریف قرآنی و شاخص‌های قرآنی از

نفاق ساده انگارانه نیست. چون اینها هویت جامعه‌اند و در بدنه جامعه‌اند.

 پس باید شاخص‌ها را شناخت،

 

منافق دوگونه است:

 ائمه نفاق یعنی خواص و سران منافقین و

 عده‌ای که رفتارشان منافقانه است.

لذا خدا میگوید از بعضی‌ها می گذریم و از بعضی نمی گذریم.

آیه ۶۶ را ببینید؛

 لا تعتذروا

عذر نیاورید

قد کفرتم بعد ایمانکم

بعد آن حرف‌های مؤمنانه ،شما از مبانی فاصله گرفته‌اید.

ان نعف عن طائفه

اگر از یک عده بگذریم، از عده‌ای نمی‌گذریم.

  مثلا اوایل اسلام و حتی توی اُحُد،

 الذین نافقوا هستند،

نه منافقون

یعنی منافق نبودند،

 ولی بروز رفتارشان منافقانه بود.

 عملکردشان شبیه منافقان بود.

همان کسانی که توی احد به رهبرشان اعتماد نکردند

 (این نکته اصلی جنگ احد استیعنی بعد از تشخیص حجت،

مهم تعیین حرکت و رفتار بر مبنای حجت است.


اسم دیگر سوره توبه سوره مفتضحه است،

یعنی سوره ای که منافقین را مفتضح کرد که قریب به 100 آیه اش درباره جریان تبوک و منافقین است.

یعنی نشان می دهد چقدر جریان نفاق خطرناک استاشاره سوره توبه به جنگ تبوک است،

جنگی که بسیار خاص بود هزار کیلومتر باید راه بروی و باید با روم بجنگی که

 چند ده برابر مسلمانان عده و قوه نظامی دارند.

 دوران جنگ تبوک،

 دوران شکوفایی جریان نفاق است،

چون بعد از فتح مکه جبهه قریش مقابل اسلام فرو ریخت دیگر با نطامی گری نمی شد

 جلوی پیامبر(ص) ایستاد واز طرف دیگر اعراب بادیه نشین هم که با دین کار نداشتندو

 فقط دنبال این بودند چه کسی معاششان را تامین می کند ،

افرادی که

قل لم تومنوا بل اسلمنا

 سیر جمعیت منافق زیاد شد. روستای کم جمعیت یثرب دیروز الان تبدیل شده به شهر پرجمعیتی پر از منافق.

  اگر در زمان جنگ بدر،

 پیامبر(ص) شهر را به نابینای بزرگواری چون ابن ام مکتوم می سپارد،

در جنگ تبوک به علت نفاق و منافقین به حضرت امیرالمومنین علی (ع) می سپارد...

  خلاصه صفات منافقین در آیات سوره توبه :

- اگر غنایم جنگی باشد و سفرهم کوتاه ،منافقان آماده می شوند واگر کار سخت باشد و

 امید غنیمت کم،با قسم دروغ از جهاد شانه خالی می کنند، (42 )

- منافقان چون ایمان به هدف ندارند در پی بهانه و فرارند. (45 )

- منافقان هرگز تصمیم به جهاد در راه خدارا ندارند. (46 )

- حضور منافقان در جبهه ها خود عامل تضعیف روحیه ها و تفرقه و تردید است و

 وجودشان در میان مومنین جاسوسی است برای دشمنان (47 )

  - منافقان با قصد و انگیزه، سراغ فتنه می روند. (48 )

- فتنه و تفرقه افکنی و وارونه نشان دادن حقایق  کار همیشه و پیوسته منافقان است. (48 )

- منافقان هرگز دلشان تسلیم نظام اسلامی نمی شوند. (48 )

- منافقان برای فریب متدینین از عناوین مذهبی استفاده می کنند (49 )

- منافقان از ناگواری های مسلمین به نفع مقاصد خود سوء استفاده و تبلیغ می کنند. (50 )

  - از نشانه های نفاق، نماز با کسالت و انفاق با کراهت است. زیرا اصلا به خدا و پیامبر کافرند (54 )

-دنبال زندگی مادی هستند وچون به هر راهی متوسل می شوند، تمکن مالی خوبی دارند (55 )

- یکی از ابزار کار منافقان قسم دروغ است،حتی توبه کردنشان. (56 )

- منافق هراسان است و در پی فرصت است تا از وضع موجود بگریزد و با مسلمانان زندگی اضطراری دارند. (57 )

- لبه تیز حمله منافقین و تبلیغات آنان رهبری است. (58 )

- منافق به حق خود قانع نیست.اگر مال و مقام دلخواهشان داده شودراضی و الا ناراضی و مخالفند.(58 )

-سعی در پایین آوردن مقام و شخصیت رهبرمسلمین را دارند حتی اگررسول خدا باشد (61 )

  

آیه 62

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُم

 وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوه

إِنْ کَانُوا مُؤْمِنِین

منافق خط زندگى مشخصى ندارد و

در میان هر گروهى به رنگ آن گروه در مى ‏آید،

نفاق پلى است که کفار بوسیله آن به خرابکارى در اسلام راه مى ‏یابندو عرض شد که

 شناخت آنها غالباً آسان نیست ،

چون چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى ‏کنند که جدا ساختن آنها کار بسیار مشکلى است و

 روابط مختلف آنها با سایر اعضاء جامعه کار مبارزه را با آنها دشوار مى ‏سازد.

اصولاً طبیعت هر انقلابى چنین است که

 دشمنان سرسخت دیروز

 به صورت عوامل نفوذى امروز

درلباس دوستان جلوه ‏گرمى ‏شوند

 و از اینجاست که

 مى ‏توان فهمید چرا همه آیات مربوط به منافقین در مدینه نازل شده است.

  از صفات منافقین زیاد قسم ‌خوردن است.

یحلفون بالله لکم لیرضوکم

قسم می‌خورندتا شماراراضی نگهدارندتاچهره نفاقشان را پشت قسمها پنهان کنند .

و" الله و رسوله احقّ ان یرضوه"

" احق"در این جا "افعل تعیین" است

نه"افعل تفضیل".

یعنی فقط خدا و رسول هستند که باید راضی‌شان کنی و دنبال جلب رضایتشان باشی و لاغیر.

یعنی باید تأثیر غیب را در فرآیند معادلات در عمل یقین داشت،نه در تئوری.

در تئوری اثبات می کنیم که خدا هست، راه کارها و امدادهایش هم هست و...

 اما در معادله و عمل مثل بقیه حرکت می کنیم،

 یعنی همه زندگی‌مان را بر اساس معادلاتی بسته‌ایم که

 معادلات الهی در آن چندان جایگاهی ندارد.

 در عمل باید

جایی برای معادلات خدا گذاشت.

باید یقین داشت که

 " و لله خزائن السّموات و الارض"

که مال خداست همه گنجینه‌های آسمان و زمین.

وباید چشیدلذت قرارگرفتن درتوی هم‌چین معادله‌ای را...

  آیه 63

الم تعلموا انّه من یحاددالله و رسوله

 محاده می‌کنند ،

یعنی حدودشان را از حدود خدا و رسول جدا می‌کنند.

 برای خودشان محدوده تعیین می‌کنند.

 این که می فرماید:

" تلک حدودالله فلا تعتدوها"

 این‌ها حدود الهی‌ست، از این حدود نگذریدولی منافقین نه تنها حدودشان را از حدود خدا و رسول جدا می‌کنند،

بلکه حدود عقیدتی و فکری و سیاسی نیز برای خود تعریف می کنند، می شوند گروه ...حزب...

جریان منافقین سوره توبه، مربوط به مقطعی از تاریخ است که این‌ها رسماً تبدیل شده‌اند به یک گروه ...

لذا درآیات بعدمی فرماید:

"المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض"

یعنی این‌ها دارند کار تشکیلاتی می‌کنند و رسماً‌ یک گروه هستند.

  البته راجع به مؤمنان هم داریم که

بعضهم اولیاء بعض.

 اما

این‌ها در سایه ایمان

 قلبهای‌شان به هم ولایت و محبت پیدا می‌کند.

  امامنافقین درکار تشکیلاتی جریان نفاق جمع هستند ولی رابطه ولایی با هم ندارند.

تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّیمحبت‌های واقعی فقط در راستای پیوندالهی شکل می‌گیردو پایدار می ماند

 

آیه  65

منافقین برنامه داشتند برای براندازی رهبر جامعه،

برای از بین بردن فیزیکی یا جایگاهی پیامبر.

درجریان عقبه‌های تبوک که می خواستند ترور کنند پیامبراکرم(ص)را،

چون شکست خوردند گفتند:

 نخوض و نلعب.

 داشتیم شوخی می‌کردیم!

 در حالی‌که قصد کشتن پیامبر را داشتند...

با همین ادبیات مسلط می‌شوند به جامعه،

فی قلوبهم مرض تبدیل می شود به منافقان و

 بعد می شوند پیاده‌نظام جریان نفاق ومنهم سماعون

اقدامات خصمانه، گاه در قالب قتل، زندان، تهدید و ترور است وگاه

 در قالب اقدامات فرهنگی و تخریب شخصیتی ،

رهبری، ستون اصلی جامعه اسلامی است و هرگونه آسیب رساندن به آن

تمام ارکان دین و جامعه را متزلزل می کند ،

 دشمنان اسلام با درک همین تاثیرگذاری، همواره کوشیده اند رهبری جامعه اسلامی را

 از هر راه ممکن، تضعیف و ناکارآمد سازند. یکی از شیوه ها نیز همین نخوض و نلعب است...

متأسفانه گاهی در فضای مجازی و واقعی نیز شاهد شوخیها و جوکهایی هستیم که 

به خدا، پیامبران، بهشت و جهنم، آیات و احادیث و… توهین شده یا امور دینی را تمسخر میکنند،

که اساس این اقدامات شکستن قداست و حدود مقدسات است،

  

آیه 69

....اولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخره...

یکی از بحث های حسابرسی ،

بحث" حبط اعمال "و

" تکفیر اعمال" است .

( تکفیر=پوشانیده شدن گناهان به سبب کارخوب )

 بعضی از افراد در روز قیامت می بینند که در پرونده شان هیچ ثوابی نیست !

 تعجب می کنند که اعمال خوب ما کجاست ؟

 به آنها می گویند که گناهان شما، اعمال نیکتان را از بین برده است،مانند آفتی که محصول را ازبین ببرد.

به این عمل حبط یا سوختن عمل می گویند .

 بعضی از گناهان "تمام اعمال خوب "گذشته را از بین می برد و

بعضی گناهان ،" بعضی از اعمال خوب" را بسته به نوع گناه از بین می برند .

  پیامبر اکرم (ص)در جمعی از اصحاب فرمودند:

هر کس که یک بار ذکر لااله الاالله بگوید به ازای آن ده درخت در بهشت برای او کاشته می شود .

بعضی از اصحاب گفتند:پس باغ بزرگی از پیش برای خودمان در بهشت فراهم کرده ایم . زیرا این ذکر را زیاد گفته ایم .

 پیامبر(ص) فرمود : به شرط اینکه آنرا نسوزانده باشید

قانون اولیه دراعمال این است که

 همه ی اعمال محفوظ باقی بماند وچیزی از آن از بین نرود.

 فمن یعمل مثقال ذرة خیره یره ،

فمن یعمل مثقال ذرة شره یره .

اما بعضی از اعمال آنقدر زشت هستند که اعمال خوب رانیز از بین می برند و

 همچنین بعضی از اعمال خوب آنقدر خوب هستند که اعمال بد را از بین می برند .

پس قانون اولیه، بقای اعمال است،

 ولی بعضی از اعمال می توانند روی هم اثر بگذارند .

بنابراین برایند کلی اعمال محاسبه می شود.

در قرآن 16 بار سخن از «حبط عمل» به میان آمده است که گناهان بزرگى همچون:

 کفر، شرک، تکذیب آیات الهى و انکار معاد، ارتداد، مخالفت با پیامبران را موجب حبط می داند .

 از نظر راغب، حبط اعمال دو نوع است:

 1- اعمال با اهداف دنیوی که در قیامت فایده‌ای ندارد؛

 ... فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا 

 «هباء»یعنی خاک بسیار نرم و غباری که در هوا پراکنده می‌شود،و «نثر»یعنی پاشیدن ،

 پس تمام اعمال آن‌ها را همچون ذرات غبار در هوا محو و نابود می‌کنیم.

 2- اعمال اخروی باشد، ولی صاحب آن به قصد رضای خدا انجام ندهد:

 «در روز قیامت مردی آورده خواهد شد و به او گفته می‌شود کار تو چه بوده است؟

می‌گوید: قرائت قرآن.

به او گفته می‌شود: تو می‌خواندی تا گفنه شود او قاری است، این گفته می‌شود و

 دستور داده می‌شود که در آتش افکنده شود ...

3- اعمال نیکو باشد، اما در برابر آن بدیهایی هم باشد، برابر آن که به آن سبکی ترازو گفته می‌شود.

البته عمل باید ارزش حبط کردن داشته باشد تا حبط شود

آیه 69

...اولئک هم الخاسرون

منافقین همیشه ور شکسته و خسران دیده‌اند هرچند که در ظاهر این گونه نباشند

 زیرا سرمایه‌های حقیقی خود را از دست می دهند، آنان سرمایه‌ی ایمان به حق و

 تقوای الهی خویش را

 در مقابل یهود و نصری باخته‌اند.

دوری انسان از جمع مؤمنان و صالحین ، سبب خسران و نابودی سرمایه‌اش می‌گردد،

گروهی که روزی در شمار مسلمانان بودند اما به جهت ائتلاف‌های نا صحیح و

 قرار گرفتن در جمع یهود و نصاری سرمایه‌ی خویش را از دست داده‌ و اعمال نیک ‌شان حبط شده است.

  گروهی از مفسرین عبارت «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ » را تعجبی معنا کرده‌اند،

 یعنی گفته‌اند:

 "ما حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ  "

  "ما اخَسر أَعْمالُهُمْ  "

  چقدر اعمال اینها حبط شد

  چقدر زیان‌ دیدند

تدبر در سوره مبارکه توبه (بخش4)

تاریخ تابلوهای متعددی از افرادی که پس از عمری پیمودن راه صلاح سقوط کرده اند

 به نمایش گذاشته است . 

چه بسامؤمنین وعبادی که 

درلحظه های سخت نتوانستنددربرابرشیطان درون وبرون استقامت کنندوسقوط کردند .

 همانگونه که امام راحل فرمود میزان حال فعلی افراد است.

 وبه بیان مقام معظم رهبری:

 در امتحان مردود شدند... 

امام خامنه ای :

خیلی ها بودندکه در رکاب پیامبر(ص) شمشیرها زدند؛ ولی نتوانستند سوابق را نگهدارند.

 امیرالمؤمنین(ع) درباره‌ی شمشیر کسی که در رکاب پیامبر جنگیده بود، 

ولی پس از ایشان در جنگی کشته شده بود، فرمود:

 این شمشیر، چه روزهایی که در جنگها، غبار کدورت را از چهره‌ی پیامبر سترد.

 همان شمشیر، شمشیری بود که روی علی‌بن‌ابی‌طالب کشیده شده بود! 

سوابق را باید نگهداشت.

پرونده‌ی الهی، این‌طور نیست.

ما حبط هم داریم،

 "اولئک حبطت اعمالهم "

 حبطت، یعنی چه؟

حبط، یعنی اعمالشان باد هوا شد و از بین رفت.

خیال نکنید که اگر ما یک روز کار خوبی انجام دادیم و آن را در انبان انداختیم و نگهداشتیم،

 چنانچه کار بدی هم انجام دادیم، بالاخره آن کار خوب باقی است. نخیر، 

کار بد در عالم موازین اعمال در پیشگاه خدا این‌طوری است که کار خوب را از بین می‌برد.

گاهی کار و حرکت بد، طوری است که اصل ایمان را هم از انسان می‌گیرد.

  "ثمّ کان عاقبة الّذین أساؤا السّوأی ان کذّبوا بایات اللَّه " .

گاهی کار بد، انسان را به تکذیب آیات الهی می‌کشاند

آیه 87

بحث مخلّفین است کسانی که جا ماندند از جبهه و جهاد و به عبارتی جا گذاشته شدند.

رضوا بان یکونوا معَ‌ الخوالف ...

اما خود این ها رضایت دادند که با جاماندگان باشند پس

 فطبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون

 قرآن  بحثی را به نام قلب مطرح کرده و به عناوین مختلف از آن یاد می‌کند.

قلب تاریک شده،

 قلب چرک شده تا برسد به

قلب طبع شده

که مرحله آخری قلب است.

 یک موقع است که کسی روی قلب، گناهی ،سیئه ای می‌نویسدکه  قابل پاک کردن است.

 اما گاه بحث "طبع قلب" است.  چاپ کردن روی قلب که دیگر پاک نمی‌شود

برخی واژه طبع و ختم را مترادف هم میدانند،

 «ختم علی قلبه» و

"طبع علی قلبه" هردو را 

قلبی که چیزی در آن وارد نمی شود و چیزی از آن خارج نمی گردد؛ معنی می کنند.

اما  میان ختم و طبع تفاوت است.

 طبع، اثری است که بر جای می ماند و از آن جدا نمی شود؛

 طبع از مفهوم ثبات برخوردار است،

 در صورتی که ختم از این معنا برخوردار نیست

 «طبع الدرهم» یعنی بردرهم مهرزده شده، یعنی ایجاد اثری که در آن نشان می گذارد و زایل نمی شود،

یا مهری که بر حیوانات می گذارند .

 و «طبع الانسان» یعنی چیزی که ثابت و زوال ناپذیر است و

اینکه می گویند فلان کس براین طبع سرشته شده است، زمانی است که این طبع و سرشت از او زایل نشود

مثل  کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ  ) مطففین/14 )

 ما کانوا یکسبون یعنی آن‌چه عمل می کرده‌اند،

 ران علی قلوبهم؛ دلهایشان را چرکین کرده و دیگر نمی‌فهمند.

 حالا گاهی دل در مرحله چرک شدن است،گاهی چرک مرده شده که

شاید با آب توبه و سلاح بکاء بتوان قابل استفاده کرد. اماگاهی ازاین مراحل می‌گذرد

 و دیگر کاری‌ش نمی شود کردچون طبعش چرک شده است. ..

  ادامه آیه 87

 رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ

راضی شدن جهادنکردن و خوشحال بودن به سلامت ماندن ازجهاد چگونه انسان را به کفر می رساند ؟

  آیات شریفه قرآن با تعابیر مختلف، مسئله حجاب وعارضه های قلب رامطرح کرده است و

به طور دقیق از نفوذ تدریجی و مرموز آفات و موانع معرفت بر قلب سخن می گوید و

 از چگونگی آلوده شدن این سرچشمه معرفت پرده بر می دارد.

 قرآن کریم به قدری ظریف از این آفات سخن می گوید که رهروان را کاملاً به این خطرات آشنا سازد،

و پی در پی هشدار می دهد تا مبادا عمری را در بیراهه ها در جستجوی آب به دنبال سراب باشند،

و بعد از سال ها تلاش در طریق دست یابی به حقیقت، سر از باطل درآورندنگاهی به آیات قرآن

این مطلب را بیان می کند که

آفات و حجاب های قلب گاه خفیف و گاه شدید هستند و

گاهی هم آن چنان آفت بر دل چیره می شود که انسان در ظلمت کامل فرورفته و 

همه نوع قدرت درک و معرفت از انسان سلب می گردد.

توصیف این آفات و حجاب ها در قرآن در این زمینه، حساب شده و زیباست

گویا واژگان هم گروه با «ختم» و «طبع »،

هر کدام اشاره به مرحله ای خاص دارد:

- گاه به مرحله زنگار می رسد (مطففین/14 )

- گاه سخن از انحراف قلب است (صف/5 )

- گاه پرده بر دل می افتد (انعام/25 )

- زمانی قلب به کلی در غلاف می رود (نساء/155 )

- گاه قفل های محکم بر دل زده می شود (محمد/24 )

- گاه آن را در محفظه ای قرار می دهد و مهر و موم می کند (بقره/7) 

- گاهی قلب به مانند سکه ای نقش ثابت به خود می گیرد و امکان هیچ گونه تغییری در آن نیست

 (نحل/106 ) آن چه که از آیات بر می آید، ختم و طبع بر قلب جزء مراحل پایانی محرومیت است،

به گونه ای که قلب به هنگام ختم، به مرحله نهایی و پایانی از جمود فکری و عقلی می رسد و

 زمانی که قلب مطبوع می گردد،

 محرومیت از معرفت

به حد نهایی می رسد و

 شکلی ثابت به خود می گیرددر واقع اعمال خود انسان،

 نقش و صورتی به نفس می دهد و

این نقوش و صورت ها،

مانع از آن می شوند که

نفس آدمی، حق و حقیقت را درک کند و بین نفس و درک حق حائل می گردند... 

آیات 94-96

منافقان ؛ همواره یک آفت داخلی وگرفتارخودمحوری اند ،

انسان خودمحور به روایت معصوم «یحوم حول نفسه» است ،

چون "نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ"

 آن نفس انسانی را فراموش کرده‌اند

و از نظر معرفتی مشکل دارند

و غیر خود را نمی بینند چون

 طَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِم

وبه تعبیر حضرت علی (ع )

 حمار طاحونه هستند؛

یعنی اسب عصّاری که زنگی به گردن آویزان و چشم بسته به صدای زنگ فقط

 دور سنگ آسیاب می چرخند، از بام تا شام ...

بسیاری از انسانها نیز مانند اسب عصاری آخر عمر می بینند که 

یک عمر دور سنگ آسیاب دنیا گشته اند و یک گام جلو نرفته اند ...

  نه رشد معنوی نه حتی ابتلایی...

  اگر کسی فهم معرفتی‌اش بسته شود،

حرکتش برابر ادراکش است

و ادراکش از محدودهٴ خودش تجاوز نمی‌کند،

 منافقین از این قبیل هستند...

 جهت حفظ همین دورسنگ آسیاب گشتن مرتب قسم میخورد.

 سوگندپیشه‌اند،یعنی سوگند خوردن برایشان حرفه شده است ،

 آیات می فرماید که اینها پشت سر هم قسم می‌خورند .

قبل از جبهه، بعد از جبهه

برای دفع قهر، برای جذب مهر  ... 

آیات عناصر محوری سوگند کاذبانه و منافقانه اینها را تشریح می کند که

قبل از اعزام سوگند یاد میکردند تا کمک نکردنشان و ماندن در مدینه را توجیه بکنند.

 بعد از پیروزی نیز به خاطر پوشاندن توطئه هایشان در طی جنگ و  اعتذارشان ،

اما نه به این که توبه بکنند فقط به خاطر اینکه ازانتقاد ومحرومیت اجتماعی ،خودشان را حفاظت کنند

می فرماید:

 از اینها روی بگردانید

" َأَعْرِضُوا عَنْهُمْ"

 اینها را رها کنید نه اینکه عفو کنید

چون  إِنَّهُمْ رِجْسٌ  ...

چون رجس هستند ،قابل تطهیر نیستند ...

متنجّس شاید قابل تطهیر باشد اما وقتی نجاست "طبع شود در جان"دیگر تطهیر نمی شود .... 

درآیه بعداز سوگند برای جذب مِهر می فرماید :

"یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ"

سوگند می خورند تا رضایت شمارا جلب کنند،

ولی مبادا راضی باشید...

 مطلب عمیق تراز راضی نبودن  است

 فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ

َإِنَّ اللّهَ لاَیَرْضَی عنهم

 چرا ؟

«لأنّهم فاسقون».

* اینها فاسق‌اند شما حق ندارید از اینها راضی باشید،

*اینها فاسق‌اندخداونداز فاسقین راضی نیست

* اگر شما از اینها راضی باشید کاری کردید بر خلاف رضای خدا، چون خدا لاَیَرْضَی ،

اگر شما از اینها راضی شدید در حقیقت از یک قوم فاسق راضی شدید و اینها فاسق‌اند و

 خداوند از فاسق راضی نمی‌شود، 

آیات 97،98

"اعرابى" یعنى بادیه نشین ، حاشیه نشین

در مفهوم اسلامى کلمه اعرابی با منطقه جغرافیائى بستگى ندارد،

بلکه با طرز تفکر و منطقه فکرى مربوط است.

از نظر اسلام

آنها که دور از آداب و سنن و تعلیم و تربیت اسلامى هستند اعرابیند؛

از امام صادق(ع) نقل شده است که

"من لم یتفقه منکم فى الدین فهو أعرابى"

یعنی هر کس از شما از دین و آئین خود آگاه نشود، اعرابى است

و "تعرب بعد الهجرة" یعنی کفر بعد از ایمان.

درحدیث اعرابى بودن نقطه مقابل "هجرت" است؛ و هجرت یعنی انتقال از کفر به ایمان ...

معنى اعرابى بودن بازگشت به جاهلیت است

و لذا از شعب کفر شمرده شده استخصوصیات اینها را می فرماید که :

متعصب هستند،  زود متحول نمیشوند؛

 بازده فکری اینها هم کم است.؛ 

 ایمانشان منافقانه است اگر بخواهند کمک مالی بکنند این را یک غرامت تلقی میکنند و

ارتباطشان با خدا و مردم بر معیار اسلام نیست 

(وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاّ وَهُمْ کُسَالَی وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاّ وَهُمْ کَارِهُونَ )

اگر دستشان از فتنه های سیاسی و اجتماعی کوتاه شود به مسئله روانی می پردازند

 آنهایی که به خرافه‌هایی معتقدند به آن متوسل میشوند،

برای از بین بردن یا از بین رفتن رهبر یا نظام اسلامی منتظررخداد تلخی علیه اسلام و مسلمین اند 

تا از این خلا سوء استفاده کنند(یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِر)

رخدادهای تلخ را میگویند دایره

  این‌طور نیست که همیشه حوادث تلخ برای یک گروه مخصوص باشد این‌طور دور میزند؛ 

تِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ   همه هم در معرض آزمون الهی هستند

 اما "عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوء

آیه 100

در این آیه، مسلمانان به سه گروه تقسیم شده‏ اند:

1- پیشگامان در اسلام و هجرت.

2- پیشگامان در نصرت پیامبر و یارى مهاجران.

3- متأخّران که راه آنان را ادامه می دهند.

در هر انقلاب وسیع اجتماعى که بر ضد وضع نابسامان جامعه صورت مى گیرد 

پیشگامانى هستند که پایه هاى انقلاب و نهضت بر دوش آنها است و

بعد ازآنان کسانی که نهضت را ادامه دهند

مفهوم آیه از نظر لغت محدود نیست،

بلکه مساله(هجرت)

و همچنین (نصرت )

که دو مفهوم سازنده اسلامى است ،

تنها محدود به زمان پیامبر(ص)نیست ،

بلکه امروز نیز این دو مفهوم در شکلهاى دیگرى وجود داردو فردا نیز وجود خواهد داشت و

 تعبیر (تابعین به احسان ) تمام گروههائى را که در عصر و زمان از برنامه و

 اهداف پیشگامان اسلام پیروى کردند شامل مى شود.

  پیشگامى و تقدم از طریق ایمان و عمل، داراى ارزش و اهمیّتى والا در بینش الهى است.

و حمایت از دین و ارزشهاى الهى در شرایط سخت و دشوار، داراى ارزشى برتراست.

 و پیروى از السابقون ،

تنها در راه صحیح و درست

 ستوده و ارزشمند است

 نه به طور مطلق...

 که "و الذین اتبعوهم بإحسان

آیه ،ارزش تابعان رامشروط

براساس تبعیت به احسان کرده است.

والذین اتبعوهم باحسان... 

و السبقون الأولون من المهجرین ...

 رضى اللّه عنهم

قید «الأولون»اگر قید توضیحی نباشد ،

«السابقون» را دو دسته می کند :

برخى «الأولون» و

برخى غیر آن ;

و علاوه بر نکته فوق،

 واژه «السابقون» و «الأولون»

ممکن است تنها نظر به سبقت زمانى نداشته باشد ;

 بلکه سبقت و اولویت معنوى را هم برساند.

یعنی وجودتقدم وتأخروتفاوت در فضل وکمال حتى درمیان" السبقون الأولون من المهجرین و الأنصار"

 یعنی پیشتازى درارزشها،خود ارزشى دیگراست واصحاب پیشتاز نیزدرفضل وکمال چندین دسته هستند.

و السبقون الأولون ...

  آیه 101

مؤمنان با هجرت از مکه ،

از دشمن آشکار و معاند رها شدند،

 ولی در مدینه گرفتار گروه‌هایی شدند پوشیده ،

نه در صف مقابل که درون صفوف؛

 نه در مقابل نظام،

 بلکه در پیکره نظامدر این آیه(۱۰۱) می‌فرماید:

«و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینه مرد و اعلی النفاق لاتعلمهم نحن نعلمهم؛

 بعضی از بادیه‌نشینان اطراف شما منافقند و

همچنین بعضی ازاهل مدینه که در نفاق فرورفته‌اند.

 تو ایشان را نمی‌شناسی، ما می‌شناسیمشان...

معنی بادیه نشینان (اعرابی)

در آیات 97،98 توضیح داده شده است.

و اهل مدینه هم یعنی کسانی که دور از آداب و سنن اسلام نبوده اند ،

و «مَرَدوا» به معناى ممارست وتمرین بر کارى تا آنجا که خصلتى را ایجاد کندو

 شخصیت و رفتار عادت شده ای باشد.

که "مردوا علی النفاق"

 یعنی "خو گرفته اند بر نفاق

یعنی نفاق از خصوصیات شخصیتی آنان شده استاین تفاوت در تعبیر درباره منافقان داخلی و خارجی

 گویا اشاره به این دارد که منافقان داخلی در کار خود مسلط‌تر و طبعاً خطرناک‌ترند.

 زیرا اینان انسان‌های ساده و سطحی نیستند،بلکه در کار خود بسیار با تجربه و کارآزموده وحرفه‌ای هستند،

کهنه سیاستمدارانی مانند معاویه ها و عمرو عاص ها در تاریخ اسلام ...

به همین دلیل شناخت آنها و پی بردن به درون آنها و حقایق پوشیده در قلب آنها کاری است دشوار،

ولی خداوندبانشانه‌ ها،واقعیت ‌آنها را برای ‌همه ‌آشکار می‌کند:

  ولیعلمّن ‌الله ‌الذین ‌آمنوا ‌ولیعلمنّ ‌المنافقین ... 


آیه 100

رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ

آیه 72

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ 

وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ

 

مهندسین معماری می گویند:

 حتی اگر همه‌ی شاخص‌های کمّی و کیفیِ محیطیِ یک فضا مطلوب باشد،

 معلوم نیست آن فضا به چشم مخاطب، فضای خوبی بیاید.

 کیفیت مهم‌ترِدیگری هست که

 به محیط، مطلوبیت می‌دهد.

 کیفیتی که نمی‌دانیم چیست!

در علم معماری «کیفیتِ بی‌نام » گفته می شود که رازِ جاودانه‌ماندنِ خیلی از فضاها توی اذهانِ ما،

 همین کیفیت بی‌نام داشتنِ آن فضاست

با این تفکر،

 توی بهشت جاودانه‌،

 ورایِ همه‌ی آن زیبایی‌های مسحور کننده، آن باغ‌های در هم تنیده و خصوصیاتی که در قران می فرماید؛

 ورایِ همه‌ی این‌ها، یک کیفیت دیگری باید باشد تا بهشت، بهشت بشود. آیه‌ها می‌گویند آن کیفیتِ بی‌نام،

 اسمش «رضوان» است.همان لبخندِ رضایت او ...

رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ ...

 آیه‌ها می‌گویندکه ذره‌ای از آن «رضوان»، از همه‌ی اوصاف همه مقامات بهشت بالاتر است.   

"مسجد ضرار"نماد استفاده ابزاری منافقان است از مقدسات و اموری که مردم می پسندند.

درماجرای جنگ تبوک ،

 منافقین داخل مدینه با دشمن خارجی متحدشدند وبرای فعالیت های خود دنبال پایگاهی امن بودند، 

ابوعامر که از خارج، حزب را رهبری میکرد،در نامه ای هواداران خود را برای ساختن محلّی برای

 فعالیت های حزبی و سرّی در پوشش مسجد دعوت کرده بود تا اعضا در آن جا به تبادل افکار و

 کسب اطلاعات و تجسس و... بپردازند و در انتظار روزی باشند که

 وی همراه فرمانروای روم مدینه را تسخیر کند و به حکومت نوپای اسلام خاتمه بخشد

اعضای حزب  خواستند پیامبر(ص) را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند،

پس بدون کسب اجازه از پیامبر(ص)،

یک چهار دیواری مسقفی را بنا کردند و برای جنبه رسمی دادن به حضور پیامبر(ص) آمدند و گفتند:

 نماز گزاردن در مسجد قبا در شب های بارانی برای بیماران و پیران با مشکلات همراه است، 

از این رو، ما برای این گروه مسجدی ساختیم و می خواهیم با نمازگزاری شما افتتاح شود

پیامبر(ص) فرمود:

من اکنون عازم سفر هستم و پس از بازگشت از سفر، اگر خدا بخواهد، این کار انجام می شود.

آن هاجوانی" صالح "به نام مجمع بن حارثه را برای امامت انتخاب وبانیان کار تعمیر و تکمیل 

مسجد را در طی سفر رسول الله (ص) انجام داده و با امامت آن جوان صالح، 

توانستند گروهی را به آن مسجد جلب کنند وبرای شکستن تقدس مسجد قبا ، شایع کردند که

 زمین آن،قبلا آغل بوده و برای اقامة نماز اشکال داردعده ای که در گذشته به مسجد قبا می رفتند،

 به این مرکز جذب شدند وتفرقه و دو دستگی میان آن ها پدید آمد.

وقتی پیامبر اسلام(ص) از تبوک بازگشت، سران نفاق به حضور پیامبر(ص) رسیدند و

 درخواست برگزاری نمازتوسط حضرت را برای تبرک کردندآیات ....نازل شد که 

مقصود اینان" ضرار"به اصول اسلام وترویج کفروتفرقه بین مؤمنین وایجادپایگاهی علیه خدا و رسولش است،

 رسول اکرم (ص) دستور تخریب و سوزاندن مسجد را دادندو

 محل آن را مرکز ریختن زباله های مدینه قرار دادند، و غائله فتنه پایان یافت

عبرت ها و هشدارهای مسجد ضرار، 

- جریانات انحرافی در جهت اهداف خود،

از مقدسات مردم، و مظاهر اسلامی سوء استفاده می کنند.

 «مسجد» پوششی برای ترویج اندیشه های انحرافی بود. مسجد ضرار و تأسیس آن نیز

 تبلوری عینی از زاویه انحراف به قولی اصحاب بود،

به تعبیر حضرت امیر المؤمنین(ع) «کلمة حقٍ یُراد بها الباطل» بود .  

- منافقان برای تاسیس مسجد و در حقیقت برای ایجاد پایگاه برای خودشان  سه توجیه آوردند:

علاقه به اسلام،

 حمایت از محرومان و

 علاقه به رهبر؛

آنها حتی سوگند یاد کردندکه نظری جز نیکی و خدمت نداریم

 مَرَدُوا عَلَى النِّفَاق،ْ خصوصیت منافقان است؛

 در برابررب موسى، گوساله سامرى !

در برابر مسجد نبوى، مسجد اموى و

 در برابر على‏(ع) قرآن بر نیزه ،

در کوفه وشام نیز به خاطرپیروزى یزید مساجدى ساخته شدکه ائمه اطهار(ع)آنها رامساجد ملعونه نامیدند!. 

نمادسازی های منحرفانه و بدلی از شعائر،

 توسط جبهه باطل

تا افکار جامعه را از اصول به سمت نمادهای کاذب منحرف کند .

این است که در مواقع حساس به ناگهان مسایلی مطرح می شود که مسایل اصلی را از اولویت خارج می کند 

- این مظاهر مقدس نمارا، نبایدمقدس پنداشت،

بلکه باید با آن به عنوان یک نماد باطل و خطرناک برخورد کرده و ویران نمود.

 اقدام نبی اکرم (ص)

در تخریب مسجد ضرار و

 تبدیل آن به مزبله،

مسئله ای بسیار مهم است.

با آن که عده ای میگفتندکه به هر حال مسجداست و خانة خدا،

ولی اقدام پیامبر نشان داد که هر مسجدی، مسجد نیست و هرنماد مقدسی را نباید مقدس خواند.

 نمادهای باطل، باید ویران شوند ولو آن که رنگ و لعاب و ظاهری مقدس داشته باشند.

همان گونه که گوساله‏ ى سامرى را سوزاندند،

مسجد منافقان نیزبایدویران شودو بسوزد تا درسى براى تاریخ باشد

جبهه حق باید هوشیارو بصیر باشد.

 ماجرای مسجد ضرار ثابت نمود که

 اگر در برابر جبهه باطل،

  بصیرت نباشد،

تمام خاکریزهای جبهه حق،

 سنگر به سنگر و نوبت به نوبت فتح خواهد شد

- ولایت مداری،

 رمز موفقیت جبهة حق در همیشه دوران است.

جایی که ولایت نباشد

مسجد نیز ضرار خواهد بودبررسی موارد استعمال واژه‌های ضرر و ضرار نشان می‌دهد که

 «ضرار» مربوط به مواردی است که

شخص با استفاده از یک حق

 یا جواز شرعی

 به دیگری زیان وارد سازد

که در اصطلاح سوء استفاده از حق گفته می شود.

تدبر درسوره مبارکه توبه (بخش 5)

  آیه 111

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ...

 آیه ازتجارت و معامله می فرماید؛

اما نه تجارت ها و معامله های معهود بازاری، بلکه از همین عمل کردن انسان و لبیک گفتن انسان ،

 به تجارت و بیع تعبیر می کند ولوازم معامله مثل سودبردن، زیان کردن، ورشکست شدن ...

 این تعبیر تجارت و معامله، تنها در زمینه ایمان و کار خیر نیست و شاید نکته اساسی اینجا باشد.

 تعبیرات قرآن کریم این نیست که انسان دو حالت دارد:

 که یا معامله می کند و

 یا معامله نمی کند

  آیادر مورد"سرمایه های انسانی" می توان گفت که من نمی خواهم معامله کنم،

 نمی خواهم کسب کنم، از نظر امور معنوی و اخروی و آن اموری که قرآن آنها را معامله نامیده است ،

می خواهم سرمایه خود را راکد بگذارم و کم کم خرج کنم؟

آیا انسان در دنیا

 می تواند کاسب نباشد

یااکتساب نکند؟

انسان دائما درحال مبادله است و

 نمی تواند در حال مبادله نباشد،

یا مبادله ای دارد که نتیجه اش خسران است

 (سوره والعصر )

و یا مبادله ای است که نتیجه اش سعادت ابدی است،

بان لهم الجنة  یا فوز عظیم

(معنای عظیم در مقابل کبیر )

 

انسان نمی تواند اکتساب نکند،زیرا هر نگاه انسان یک کسب است،

هر سخن انسان،هر قدمی که برمیدارد یک کسب است، یعنی تأثیرپذیری است.

 انسان به گونه ای در عالم قرار گرفته است که دائما دارد نیروهای خود را مصرف می کند،

اینگونه نیست که بگوید:

"انرژی خودرااین قدر مصرف می کنم تا تمام شوم و بعدکه تمام شدم یک صفر هستم".

هر کاری انسان انجام دهد،چیزی داده است و چیزی گرفته است، منتها آن چیزی که می گیرد،

 گاهی سعادت است وگاهی شقاوتهمان اصطلاح "اصل تأثیر متقابل"

که می گوید:

"در دنیا هیچ چیزی نیست که یک طرفه اثر بگذارد، همیشه تأثیرها دو طرفه است، 

نمی شود یک شی در عالم وجود داشته باشد که فقط از اشیا دیگر اثر بپذیرد و 

خودش روی اشیا دیگر اثر نگذارد، یا روی اشیا دیگر اثر بگذارد و اشیا دیگر روی آن اثر نگذارند، 

تأثیر متقابل همیشه متقابل است. "

درباره انسان هم این مطلب درست است.

 ما با عالم بیرونی پیوسته در تأثیر متقابل هستیم، این عالم روی ما اثر می گذارد و 

ما روی آن اثر می گذاریم، نمی توانیم خودمان را از قانون تأثیر متقابل بیرون بکشیم.

می فرمایدکه

آیا شماراراهنمایی کنم به تجارتی که شما را از عذاب الیم برهاند

هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم

تجارت با عذاب چه ارتباطی دارد؟

ارتباطش این است که انسان دائما در حال تجارت است،اگر با خدا معامله نکند با دیگران دارد معامله می کند ...

 ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم

 واگر این نباشد ؛

 بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند

 بگفت اَندُه خرند و جان فروشند


آیه 112

التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ

 الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ

 در آیه، طی دو مرحله، نه ویژگی از اوصاف مؤمن برای رسیدن او به جایگاهی که بتواند با خدای خود

 وارد معامله شود،بیان شده که بخش اول آن، خودسازی است و بخش دوم،اصلاح جامعه است.

طبق این آیه، مؤمن جهت خودسازی باید شش ویژگی مهم را در خود ایجاد کند. این ویژگیها " اسم فاعل "

و همگی "صفت مشبهه" هستند یعنی این اوصاف در وجود آنها نهادینه شده است و ثابت و دائمی است،

 نه فصلی و موقت.

 

"التائبون"

برگشت به خدا یا توبه،

 نخستین گام خودسازی که

 "الْمُؤْمِنُونَ هم التَّائِبُونَ"

آنان که راه ورود به مسیر عبادت و  بندگی خدا را خوب در یافته اند .

 

"العابدون"

 قلب باید حریم خدا شود تا

 نور خدا در آن بتابد و

 این میسر نمی شود،

 مگر در پرتو عبادت و بندگی؛

 

"الحامدون"

 یعنى باوردارندکه همه حمدهاو ثناها مال اوست و جلوه خداست که 

همه ثناها را به خودش جذب مى ‏کند و هیچ ثنایى به غیراو واقع نمى‏ شود،

 می دانند هر چیزی که وجود پیدا مى ‏کند یک جهت وجودى داردو یک جهت نقص ،

جهت وجودى نور است که از اوست، همیشه تعریفها براى وجود واقع مى‏ شود، 

براى کمال واقع مى ‏شود.پس نقص از او نیست،

 «لا»ها از او نیست و هیچ تعریفى براى «لا» واقع نمى‏ شود،

 و «کمال» در عالم وجود ندارد الّا یک کمال،

 و آن کمال اللَّه است؛ پس همه حمدها برای اوست ...

 

"السائحون"

"سائح" از "سیح" یعنی سیر کننده ؛

یعنی ساری و جاری و مستمر ...

بعضى سائح را، سیرکننده در میان کانونهاى عبادت گرفته ‏اندبا استناد به حدیث نبوی 

"سِیاحَةُ امَّتى فِى المَساجِد" سیاحت امت من، در مساجد است.

بعضى دیگربه معناى"صائم" و روزه دارگرفته ‏اندکه روزه، عبودیت مستمردر سراسر روز است، 

با استناد به حدیث نبوی "اِنَّ السَّائِحیِن همُ الصَائِمُونَ‏"  سائحان،همان روزه‏ دارانند.

 

بعضى دیگر به معناى سیر کننده درزمین و مشاهده آثار عظمت خدا و شناخت جوامع بشرى و علوم و

 دانشهاى اقوام دانسته اند که اندیشه انسان را زنده مى ‏سازد.

بعضى دیگر از مفسران، به معناى سیر و حرکت به سوى میدان جهاد و مبارزه با دشمن مى ‏دانند

 به شاهد حدیث نبوى "اِنَّ سیاحَةَ امَّتى الجهادُ فِى سبیلِ اللَّهِ " سیاحت امت من جهاد در راه خدا است.

و  بعضى آن را به معناى سیر عقل و فکر در مسائل مختلف مربوط به جهان هستى و...دانسته ‏اند.

 

اما در زبان عامه

واژه "السائح" دربارۀ آبى به کار مى رود که همواره در گذرگاهى جارى باشد؛

 با این معنی ،

"سائح " یعنی

مؤمنان راستین، داراى حرکت وبالندگی در راستاى بندگى خدا هستند،

نه مردمى راکد و اثاقلتم الی الارض

 بنابراین "السائحون" کسانی هستند که سیر آنها برای رسیدن به خداست  ....

 

آیه 118

وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ

ظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ 

آن سه نفر...

سه نفرازمسلمانان به نام" کعب بن مالک" و"مرارة بن ربیع" و"هلال بن امیه" ازشرکت در

جنگ تبوک و همراهی پیامبر (ص) سرباز زدند، ولی نه اینکه از دار و دسته منافقان باشند، 

بلکه به خاطر سستى و بی اعتنایی،پس پشیمان شدند.

 هنگامى که پیامبر (ص) از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهى کردند،

 اما حضرت با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدى با آنها سخن نگوید.

آنها در یک محاصره عجیب اجتماعى قرار گرفتند،

 تا آنجا که حتى کودکان و زنان آنان نزد پیامبر (ص) آمدند و اجازه خواستند که از آنها جدا شوند.

 فضاى مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که 

مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوایى بزرگ،

 شهر را ترک گویند و به کوه‏هاى اطراف مدینه پناه ببرند.

 

کعب بن مالک مى ‏گوید:

" شدیدترین ضربه این بود که روزى در بازار مدینه با ناراحتى نشسته بودم دیدم 

یک نفر مسیحى شامى سراغ مرا مى‏ گیرد، هنگامى که مرا شناخت، 

نامه ‏اى از پادشاه غسان به دست من داد که در آن نوشته بود:

 اگر صاحبت تو را از خود رانده به سوى ما بیا. حال من منقلب شد،

 گفتم:

 اى واى بر من!

کارم به جایى رسیده است که

 دشمنان در من طمع دارند."

 

مدتى گذشت، همه منتظر انجام کار بودند .

 

 یکى از آنان به دیگران گفت:

"باید از یکدیگر نیز قطع رابطه کنیم ،

هرچند هرسه گنهکاریم ولى باید از گناهکار دیگرى خشنود نباشیم. "

 

پس حتی یک کلمه با یکدیگرنیز سخن نگفتند.

 سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد...

 

آیه 118

...ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا...

در دعای شریف ابوحمزه خواندید:

  "و انّ الرّاحل الیک قریب المسافة "

 پروردگارا! کسی که به سمت تو بیاید، راهش نزدیک است.

عمده، عزم کردن، حرکت کردن و همت گماشتن است.

 "و انّک لا تحتجب عن خلقک الّا ان تحجبهم الأعمال دونک ".

ما به دست خود و با خطاهای خود، بین خود و خدا فاصله ایجاد می‌کنیم؛

خدای متعال با ما فاصله‌یی ندارد؛ راه نزدیک است.اگر توفیقی پیدا شد،این توفیق نشانه‌ی رحمت الهی است.

اگر توانستید از دل استغفاری برآورید و عزمی و حرکتی بکنید،

 بدانید که توفیق الهی و توجه الهی شامل حال شماست؛ شما را دارند جذب می‌کنند و می‌کِشند.

خدا در موارد متعدد توبه را به خودش نسبت می‌دهد؛

"ثمّ تاب علیهم لیتوبوا"؛

 خدا توبه کرد تا انسانها توبه کنند.

توبه یعنی چه؟

یعنی توجه و برگشت.

 خدا به شما عطف توجه کرد؛ این موجب شد تا دل شما هم به خدای متعال متمایل شود.

تا که از جانب معشوق نباشد کششی

کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

امام خامنه ای



در سوره توبه، در دو آیه منافقین رجس نامیده شده است .

فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُون

(آیه 91 )

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَ مَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ

 (آیه 125 )

می فرماید این ها "رجس" هستند.

"رجس" در معنای عموم مفسرین

یعنی پلیدی،یعنی ناپاکی

در قرآن مبین در آیات دیگری نیز این کلمه بکار رفته است، مثل :

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطان...

 (مائده/90 )

َ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ...

  )انعام/140 )

 یعنی شراب، قمار، بت ها، چوب های قرعه، و در خوردنی ها، مردار، گوشت خوک،

 خونه ریخته شده، ذبحی که نام خدا بر آن برده نشده است همگی "رجس"معرفی شده اند،

 

می توان گفت که

 رجس چیزی است که

  ما را از دایره ولایت خدا

 خارج می کند،

 

مثلا در مورد ذبح،

 عین همان حیوان و عین همان گوشت با نام خدا حلال و پاک و بی نام خدا رجس است .

یعنی فرقش در پذیرش ولایت الله است،

یعنی بردن نام خدا در ذبح محک ایمان واعتقاد به الله است،

چه بدانیم اثر این چیزی که رجس نامیده شده، چیست و چه نفهمیم،

مهم این است که باید از رجس فاصله گرفتیا شراب یا گوشت خوک ...

 

چرا می فرماید منافقان "رجس" اند؟

چون خود را از دایره ولایت الله خارج کرده اند،

 و این که می فرماید مومنان از آن ها اعراض کنید و درساختار حکومتی آنها را نپذیرید،

 یعنی این ها می توانند اثراتی از جنس همان شراب، خوک و ... برای ایمان شما داشته باشند.

 

چرا ؟

چون

فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ

 رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ

وَ ماتُواوَهُمْ کافِرُون

 (توبه/125)؛

وضعیت رجس منافقین را معلوم می کندکه این ها در قلب هایشان مرض است

 و دائما رجسی به رجس شان اضافه می شودو

ماتُوا و هُمْ کافِرُون

 یعنی در یک پروسه غوطه وری در رجس می مانند تا به حالت کفر بمیرند!!

 

وَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ

جَزَاء بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ

جایگاه این ها به واسطه آن چه خودشان کسب کرده اند، جهنم است،

یعنی این ها جهنمی اند،

دیدگاهشان جهنمی است،

و دیدگاه جهنمی در هر ساختاری اگر نفوذ کند ،

ویروس شرک وکفررا درجامعه و روح مومنین سرایت می دهد .

 فاسقند،

 یعنی چی!؟

فسق به بیان التحقیق یعنی

" هو الخروج عن مقرّرات دینیّة أو عقلیّة أو طبیعیّة لازمة.

 و من مصادیقه:

 خروج العبد، عن أمر الربّ، و عن طاعته....

یعنی دیگر خارج شده اند از همه آن چه آن ها را به خدا وصل می کرد،

خارج شده اند از اطاعت خدا،

و دچار شکافی شده اند با فطرت...

  

آیه 124

منافقان با تمسخر و استهزا می گویند:

حالا از شنیدن این سوره بر ایمان کدامتان افزوده شد،

گوشه ای از چهره فرهنگی منافقین را نشان می دهد که در عرصه فرهنگی کارشان ایجاد شکّ در

 باورهای اعتقادی مردم است ...

 آیه 129

حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ...

خدا تو را کفایت می‌کند و ... .

 

حضرت فاطمه( س) در خطبه فدکیه که

مسلمانان او را تنها گذاشتند

به این آیه اشاره می‌کند،

ابوذر وقتی با انحرافات جامعه زمان خویش مواجه می‌شود و

 به مکانی تبعیدمی‌گرددکه  قرار است در آنجا  "تنها بماند، تنها بمیرد وتنها محشور شود "

به این آیه استناد می‌کند،

حضرت ابراهیم (ع)نیز در اوج تنهایی همین تعبیر را به کار می‌برد.

 

آیا امام زمان( عج )نیز در هر جمعه این آیه را می خواند؟