سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تدبر درسوره مبارکه توبه (بخش 5)

  آیه 111

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ...

 آیه ازتجارت و معامله می فرماید؛

اما نه تجارت ها و معامله های معهود بازاری، بلکه از همین عمل کردن انسان و لبیک گفتن انسان ،

 به تجارت و بیع تعبیر می کند ولوازم معامله مثل سودبردن، زیان کردن، ورشکست شدن ...

 این تعبیر تجارت و معامله، تنها در زمینه ایمان و کار خیر نیست و شاید نکته اساسی اینجا باشد.

 تعبیرات قرآن کریم این نیست که انسان دو حالت دارد:

 که یا معامله می کند و

 یا معامله نمی کند

  آیادر مورد"سرمایه های انسانی" می توان گفت که من نمی خواهم معامله کنم،

 نمی خواهم کسب کنم، از نظر امور معنوی و اخروی و آن اموری که قرآن آنها را معامله نامیده است ،

می خواهم سرمایه خود را راکد بگذارم و کم کم خرج کنم؟

آیا انسان در دنیا

 می تواند کاسب نباشد

یااکتساب نکند؟

انسان دائما درحال مبادله است و

 نمی تواند در حال مبادله نباشد،

یا مبادله ای دارد که نتیجه اش خسران است

 (سوره والعصر )

و یا مبادله ای است که نتیجه اش سعادت ابدی است،

بان لهم الجنة  یا فوز عظیم

(معنای عظیم در مقابل کبیر )

 

انسان نمی تواند اکتساب نکند،زیرا هر نگاه انسان یک کسب است،

هر سخن انسان،هر قدمی که برمیدارد یک کسب است، یعنی تأثیرپذیری است.

 انسان به گونه ای در عالم قرار گرفته است که دائما دارد نیروهای خود را مصرف می کند،

اینگونه نیست که بگوید:

"انرژی خودرااین قدر مصرف می کنم تا تمام شوم و بعدکه تمام شدم یک صفر هستم".

هر کاری انسان انجام دهد،چیزی داده است و چیزی گرفته است، منتها آن چیزی که می گیرد،

 گاهی سعادت است وگاهی شقاوتهمان اصطلاح "اصل تأثیر متقابل"

که می گوید:

"در دنیا هیچ چیزی نیست که یک طرفه اثر بگذارد، همیشه تأثیرها دو طرفه است، 

نمی شود یک شی در عالم وجود داشته باشد که فقط از اشیا دیگر اثر بپذیرد و 

خودش روی اشیا دیگر اثر نگذارد، یا روی اشیا دیگر اثر بگذارد و اشیا دیگر روی آن اثر نگذارند، 

تأثیر متقابل همیشه متقابل است. "

درباره انسان هم این مطلب درست است.

 ما با عالم بیرونی پیوسته در تأثیر متقابل هستیم، این عالم روی ما اثر می گذارد و 

ما روی آن اثر می گذاریم، نمی توانیم خودمان را از قانون تأثیر متقابل بیرون بکشیم.

می فرمایدکه

آیا شماراراهنمایی کنم به تجارتی که شما را از عذاب الیم برهاند

هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم

تجارت با عذاب چه ارتباطی دارد؟

ارتباطش این است که انسان دائما در حال تجارت است،اگر با خدا معامله نکند با دیگران دارد معامله می کند ...

 ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم

 واگر این نباشد ؛

 بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند

 بگفت اَندُه خرند و جان فروشند


آیه 112

التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ

 الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ

 در آیه، طی دو مرحله، نه ویژگی از اوصاف مؤمن برای رسیدن او به جایگاهی که بتواند با خدای خود

 وارد معامله شود،بیان شده که بخش اول آن، خودسازی است و بخش دوم،اصلاح جامعه است.

طبق این آیه، مؤمن جهت خودسازی باید شش ویژگی مهم را در خود ایجاد کند. این ویژگیها " اسم فاعل "

و همگی "صفت مشبهه" هستند یعنی این اوصاف در وجود آنها نهادینه شده است و ثابت و دائمی است،

 نه فصلی و موقت.

 

"التائبون"

برگشت به خدا یا توبه،

 نخستین گام خودسازی که

 "الْمُؤْمِنُونَ هم التَّائِبُونَ"

آنان که راه ورود به مسیر عبادت و  بندگی خدا را خوب در یافته اند .

 

"العابدون"

 قلب باید حریم خدا شود تا

 نور خدا در آن بتابد و

 این میسر نمی شود،

 مگر در پرتو عبادت و بندگی؛

 

"الحامدون"

 یعنى باوردارندکه همه حمدهاو ثناها مال اوست و جلوه خداست که 

همه ثناها را به خودش جذب مى ‏کند و هیچ ثنایى به غیراو واقع نمى‏ شود،

 می دانند هر چیزی که وجود پیدا مى ‏کند یک جهت وجودى داردو یک جهت نقص ،

جهت وجودى نور است که از اوست، همیشه تعریفها براى وجود واقع مى‏ شود، 

براى کمال واقع مى ‏شود.پس نقص از او نیست،

 «لا»ها از او نیست و هیچ تعریفى براى «لا» واقع نمى‏ شود،

 و «کمال» در عالم وجود ندارد الّا یک کمال،

 و آن کمال اللَّه است؛ پس همه حمدها برای اوست ...

 

"السائحون"

"سائح" از "سیح" یعنی سیر کننده ؛

یعنی ساری و جاری و مستمر ...

بعضى سائح را، سیرکننده در میان کانونهاى عبادت گرفته ‏اندبا استناد به حدیث نبوی 

"سِیاحَةُ امَّتى فِى المَساجِد" سیاحت امت من، در مساجد است.

بعضى دیگربه معناى"صائم" و روزه دارگرفته ‏اندکه روزه، عبودیت مستمردر سراسر روز است، 

با استناد به حدیث نبوی "اِنَّ السَّائِحیِن همُ الصَائِمُونَ‏"  سائحان،همان روزه‏ دارانند.

 

بعضى دیگر به معناى سیر کننده درزمین و مشاهده آثار عظمت خدا و شناخت جوامع بشرى و علوم و

 دانشهاى اقوام دانسته اند که اندیشه انسان را زنده مى ‏سازد.

بعضى دیگر از مفسران، به معناى سیر و حرکت به سوى میدان جهاد و مبارزه با دشمن مى ‏دانند

 به شاهد حدیث نبوى "اِنَّ سیاحَةَ امَّتى الجهادُ فِى سبیلِ اللَّهِ " سیاحت امت من جهاد در راه خدا است.

و  بعضى آن را به معناى سیر عقل و فکر در مسائل مختلف مربوط به جهان هستى و...دانسته ‏اند.

 

اما در زبان عامه

واژه "السائح" دربارۀ آبى به کار مى رود که همواره در گذرگاهى جارى باشد؛

 با این معنی ،

"سائح " یعنی

مؤمنان راستین، داراى حرکت وبالندگی در راستاى بندگى خدا هستند،

نه مردمى راکد و اثاقلتم الی الارض

 بنابراین "السائحون" کسانی هستند که سیر آنها برای رسیدن به خداست  ....

 

آیه 118

وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ

ظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ 

آن سه نفر...

سه نفرازمسلمانان به نام" کعب بن مالک" و"مرارة بن ربیع" و"هلال بن امیه" ازشرکت در

جنگ تبوک و همراهی پیامبر (ص) سرباز زدند، ولی نه اینکه از دار و دسته منافقان باشند، 

بلکه به خاطر سستى و بی اعتنایی،پس پشیمان شدند.

 هنگامى که پیامبر (ص) از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهى کردند،

 اما حضرت با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدى با آنها سخن نگوید.

آنها در یک محاصره عجیب اجتماعى قرار گرفتند،

 تا آنجا که حتى کودکان و زنان آنان نزد پیامبر (ص) آمدند و اجازه خواستند که از آنها جدا شوند.

 فضاى مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که 

مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوایى بزرگ،

 شهر را ترک گویند و به کوه‏هاى اطراف مدینه پناه ببرند.

 

کعب بن مالک مى ‏گوید:

" شدیدترین ضربه این بود که روزى در بازار مدینه با ناراحتى نشسته بودم دیدم 

یک نفر مسیحى شامى سراغ مرا مى‏ گیرد، هنگامى که مرا شناخت، 

نامه ‏اى از پادشاه غسان به دست من داد که در آن نوشته بود:

 اگر صاحبت تو را از خود رانده به سوى ما بیا. حال من منقلب شد،

 گفتم:

 اى واى بر من!

کارم به جایى رسیده است که

 دشمنان در من طمع دارند."

 

مدتى گذشت، همه منتظر انجام کار بودند .

 

 یکى از آنان به دیگران گفت:

"باید از یکدیگر نیز قطع رابطه کنیم ،

هرچند هرسه گنهکاریم ولى باید از گناهکار دیگرى خشنود نباشیم. "

 

پس حتی یک کلمه با یکدیگرنیز سخن نگفتند.

 سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد...

 

آیه 118

...ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا...

در دعای شریف ابوحمزه خواندید:

  "و انّ الرّاحل الیک قریب المسافة "

 پروردگارا! کسی که به سمت تو بیاید، راهش نزدیک است.

عمده، عزم کردن، حرکت کردن و همت گماشتن است.

 "و انّک لا تحتجب عن خلقک الّا ان تحجبهم الأعمال دونک ".

ما به دست خود و با خطاهای خود، بین خود و خدا فاصله ایجاد می‌کنیم؛

خدای متعال با ما فاصله‌یی ندارد؛ راه نزدیک است.اگر توفیقی پیدا شد،این توفیق نشانه‌ی رحمت الهی است.

اگر توانستید از دل استغفاری برآورید و عزمی و حرکتی بکنید،

 بدانید که توفیق الهی و توجه الهی شامل حال شماست؛ شما را دارند جذب می‌کنند و می‌کِشند.

خدا در موارد متعدد توبه را به خودش نسبت می‌دهد؛

"ثمّ تاب علیهم لیتوبوا"؛

 خدا توبه کرد تا انسانها توبه کنند.

توبه یعنی چه؟

یعنی توجه و برگشت.

 خدا به شما عطف توجه کرد؛ این موجب شد تا دل شما هم به خدای متعال متمایل شود.

تا که از جانب معشوق نباشد کششی

کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

امام خامنه ای



در سوره توبه، در دو آیه منافقین رجس نامیده شده است .

فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُون

(آیه 91 )

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَ مَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ

 (آیه 125 )

می فرماید این ها "رجس" هستند.

"رجس" در معنای عموم مفسرین

یعنی پلیدی،یعنی ناپاکی

در قرآن مبین در آیات دیگری نیز این کلمه بکار رفته است، مثل :

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطان...

 (مائده/90 )

َ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ...

  )انعام/140 )

 یعنی شراب، قمار، بت ها، چوب های قرعه، و در خوردنی ها، مردار، گوشت خوک،

 خونه ریخته شده، ذبحی که نام خدا بر آن برده نشده است همگی "رجس"معرفی شده اند،

 

می توان گفت که

 رجس چیزی است که

  ما را از دایره ولایت خدا

 خارج می کند،

 

مثلا در مورد ذبح،

 عین همان حیوان و عین همان گوشت با نام خدا حلال و پاک و بی نام خدا رجس است .

یعنی فرقش در پذیرش ولایت الله است،

یعنی بردن نام خدا در ذبح محک ایمان واعتقاد به الله است،

چه بدانیم اثر این چیزی که رجس نامیده شده، چیست و چه نفهمیم،

مهم این است که باید از رجس فاصله گرفتیا شراب یا گوشت خوک ...

 

چرا می فرماید منافقان "رجس" اند؟

چون خود را از دایره ولایت الله خارج کرده اند،

 و این که می فرماید مومنان از آن ها اعراض کنید و درساختار حکومتی آنها را نپذیرید،

 یعنی این ها می توانند اثراتی از جنس همان شراب، خوک و ... برای ایمان شما داشته باشند.

 

چرا ؟

چون

فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ

 رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ

وَ ماتُواوَهُمْ کافِرُون

 (توبه/125)؛

وضعیت رجس منافقین را معلوم می کندکه این ها در قلب هایشان مرض است

 و دائما رجسی به رجس شان اضافه می شودو

ماتُوا و هُمْ کافِرُون

 یعنی در یک پروسه غوطه وری در رجس می مانند تا به حالت کفر بمیرند!!

 

وَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ

جَزَاء بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ

جایگاه این ها به واسطه آن چه خودشان کسب کرده اند، جهنم است،

یعنی این ها جهنمی اند،

دیدگاهشان جهنمی است،

و دیدگاه جهنمی در هر ساختاری اگر نفوذ کند ،

ویروس شرک وکفررا درجامعه و روح مومنین سرایت می دهد .

 فاسقند،

 یعنی چی!؟

فسق به بیان التحقیق یعنی

" هو الخروج عن مقرّرات دینیّة أو عقلیّة أو طبیعیّة لازمة.

 و من مصادیقه:

 خروج العبد، عن أمر الربّ، و عن طاعته....

یعنی دیگر خارج شده اند از همه آن چه آن ها را به خدا وصل می کرد،

خارج شده اند از اطاعت خدا،

و دچار شکافی شده اند با فطرت...

  

آیه 124

منافقان با تمسخر و استهزا می گویند:

حالا از شنیدن این سوره بر ایمان کدامتان افزوده شد،

گوشه ای از چهره فرهنگی منافقین را نشان می دهد که در عرصه فرهنگی کارشان ایجاد شکّ در

 باورهای اعتقادی مردم است ...

 آیه 129

حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ...

خدا تو را کفایت می‌کند و ... .

 

حضرت فاطمه( س) در خطبه فدکیه که

مسلمانان او را تنها گذاشتند

به این آیه اشاره می‌کند،

ابوذر وقتی با انحرافات جامعه زمان خویش مواجه می‌شود و

 به مکانی تبعیدمی‌گرددکه  قرار است در آنجا  "تنها بماند، تنها بمیرد وتنها محشور شود "

به این آیه استناد می‌کند،

حضرت ابراهیم (ع)نیز در اوج تنهایی همین تعبیر را به کار می‌برد.

 

آیا امام زمان( عج )نیز در هر جمعه این آیه را می خواند؟

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.