سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تدبر در سوره مبارکه توبه (بخش4)

تاریخ تابلوهای متعددی از افرادی که پس از عمری پیمودن راه صلاح سقوط کرده اند

 به نمایش گذاشته است . 

چه بسامؤمنین وعبادی که 

درلحظه های سخت نتوانستنددربرابرشیطان درون وبرون استقامت کنندوسقوط کردند .

 همانگونه که امام راحل فرمود میزان حال فعلی افراد است.

 وبه بیان مقام معظم رهبری:

 در امتحان مردود شدند... 

امام خامنه ای :

خیلی ها بودندکه در رکاب پیامبر(ص) شمشیرها زدند؛ ولی نتوانستند سوابق را نگهدارند.

 امیرالمؤمنین(ع) درباره‌ی شمشیر کسی که در رکاب پیامبر جنگیده بود، 

ولی پس از ایشان در جنگی کشته شده بود، فرمود:

 این شمشیر، چه روزهایی که در جنگها، غبار کدورت را از چهره‌ی پیامبر سترد.

 همان شمشیر، شمشیری بود که روی علی‌بن‌ابی‌طالب کشیده شده بود! 

سوابق را باید نگهداشت.

پرونده‌ی الهی، این‌طور نیست.

ما حبط هم داریم،

 "اولئک حبطت اعمالهم "

 حبطت، یعنی چه؟

حبط، یعنی اعمالشان باد هوا شد و از بین رفت.

خیال نکنید که اگر ما یک روز کار خوبی انجام دادیم و آن را در انبان انداختیم و نگهداشتیم،

 چنانچه کار بدی هم انجام دادیم، بالاخره آن کار خوب باقی است. نخیر، 

کار بد در عالم موازین اعمال در پیشگاه خدا این‌طوری است که کار خوب را از بین می‌برد.

گاهی کار و حرکت بد، طوری است که اصل ایمان را هم از انسان می‌گیرد.

  "ثمّ کان عاقبة الّذین أساؤا السّوأی ان کذّبوا بایات اللَّه " .

گاهی کار بد، انسان را به تکذیب آیات الهی می‌کشاند

آیه 87

بحث مخلّفین است کسانی که جا ماندند از جبهه و جهاد و به عبارتی جا گذاشته شدند.

رضوا بان یکونوا معَ‌ الخوالف ...

اما خود این ها رضایت دادند که با جاماندگان باشند پس

 فطبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون

 قرآن  بحثی را به نام قلب مطرح کرده و به عناوین مختلف از آن یاد می‌کند.

قلب تاریک شده،

 قلب چرک شده تا برسد به

قلب طبع شده

که مرحله آخری قلب است.

 یک موقع است که کسی روی قلب، گناهی ،سیئه ای می‌نویسدکه  قابل پاک کردن است.

 اما گاه بحث "طبع قلب" است.  چاپ کردن روی قلب که دیگر پاک نمی‌شود

برخی واژه طبع و ختم را مترادف هم میدانند،

 «ختم علی قلبه» و

"طبع علی قلبه" هردو را 

قلبی که چیزی در آن وارد نمی شود و چیزی از آن خارج نمی گردد؛ معنی می کنند.

اما  میان ختم و طبع تفاوت است.

 طبع، اثری است که بر جای می ماند و از آن جدا نمی شود؛

 طبع از مفهوم ثبات برخوردار است،

 در صورتی که ختم از این معنا برخوردار نیست

 «طبع الدرهم» یعنی بردرهم مهرزده شده، یعنی ایجاد اثری که در آن نشان می گذارد و زایل نمی شود،

یا مهری که بر حیوانات می گذارند .

 و «طبع الانسان» یعنی چیزی که ثابت و زوال ناپذیر است و

اینکه می گویند فلان کس براین طبع سرشته شده است، زمانی است که این طبع و سرشت از او زایل نشود

مثل  کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ  ) مطففین/14 )

 ما کانوا یکسبون یعنی آن‌چه عمل می کرده‌اند،

 ران علی قلوبهم؛ دلهایشان را چرکین کرده و دیگر نمی‌فهمند.

 حالا گاهی دل در مرحله چرک شدن است،گاهی چرک مرده شده که

شاید با آب توبه و سلاح بکاء بتوان قابل استفاده کرد. اماگاهی ازاین مراحل می‌گذرد

 و دیگر کاری‌ش نمی شود کردچون طبعش چرک شده است. ..

  ادامه آیه 87

 رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ

راضی شدن جهادنکردن و خوشحال بودن به سلامت ماندن ازجهاد چگونه انسان را به کفر می رساند ؟

  آیات شریفه قرآن با تعابیر مختلف، مسئله حجاب وعارضه های قلب رامطرح کرده است و

به طور دقیق از نفوذ تدریجی و مرموز آفات و موانع معرفت بر قلب سخن می گوید و

 از چگونگی آلوده شدن این سرچشمه معرفت پرده بر می دارد.

 قرآن کریم به قدری ظریف از این آفات سخن می گوید که رهروان را کاملاً به این خطرات آشنا سازد،

و پی در پی هشدار می دهد تا مبادا عمری را در بیراهه ها در جستجوی آب به دنبال سراب باشند،

و بعد از سال ها تلاش در طریق دست یابی به حقیقت، سر از باطل درآورندنگاهی به آیات قرآن

این مطلب را بیان می کند که

آفات و حجاب های قلب گاه خفیف و گاه شدید هستند و

گاهی هم آن چنان آفت بر دل چیره می شود که انسان در ظلمت کامل فرورفته و 

همه نوع قدرت درک و معرفت از انسان سلب می گردد.

توصیف این آفات و حجاب ها در قرآن در این زمینه، حساب شده و زیباست

گویا واژگان هم گروه با «ختم» و «طبع »،

هر کدام اشاره به مرحله ای خاص دارد:

- گاه به مرحله زنگار می رسد (مطففین/14 )

- گاه سخن از انحراف قلب است (صف/5 )

- گاه پرده بر دل می افتد (انعام/25 )

- زمانی قلب به کلی در غلاف می رود (نساء/155 )

- گاه قفل های محکم بر دل زده می شود (محمد/24 )

- گاه آن را در محفظه ای قرار می دهد و مهر و موم می کند (بقره/7) 

- گاهی قلب به مانند سکه ای نقش ثابت به خود می گیرد و امکان هیچ گونه تغییری در آن نیست

 (نحل/106 ) آن چه که از آیات بر می آید، ختم و طبع بر قلب جزء مراحل پایانی محرومیت است،

به گونه ای که قلب به هنگام ختم، به مرحله نهایی و پایانی از جمود فکری و عقلی می رسد و

 زمانی که قلب مطبوع می گردد،

 محرومیت از معرفت

به حد نهایی می رسد و

 شکلی ثابت به خود می گیرددر واقع اعمال خود انسان،

 نقش و صورتی به نفس می دهد و

این نقوش و صورت ها،

مانع از آن می شوند که

نفس آدمی، حق و حقیقت را درک کند و بین نفس و درک حق حائل می گردند... 

آیات 94-96

منافقان ؛ همواره یک آفت داخلی وگرفتارخودمحوری اند ،

انسان خودمحور به روایت معصوم «یحوم حول نفسه» است ،

چون "نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ"

 آن نفس انسانی را فراموش کرده‌اند

و از نظر معرفتی مشکل دارند

و غیر خود را نمی بینند چون

 طَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِم

وبه تعبیر حضرت علی (ع )

 حمار طاحونه هستند؛

یعنی اسب عصّاری که زنگی به گردن آویزان و چشم بسته به صدای زنگ فقط

 دور سنگ آسیاب می چرخند، از بام تا شام ...

بسیاری از انسانها نیز مانند اسب عصاری آخر عمر می بینند که 

یک عمر دور سنگ آسیاب دنیا گشته اند و یک گام جلو نرفته اند ...

  نه رشد معنوی نه حتی ابتلایی...

  اگر کسی فهم معرفتی‌اش بسته شود،

حرکتش برابر ادراکش است

و ادراکش از محدودهٴ خودش تجاوز نمی‌کند،

 منافقین از این قبیل هستند...

 جهت حفظ همین دورسنگ آسیاب گشتن مرتب قسم میخورد.

 سوگندپیشه‌اند،یعنی سوگند خوردن برایشان حرفه شده است ،

 آیات می فرماید که اینها پشت سر هم قسم می‌خورند .

قبل از جبهه، بعد از جبهه

برای دفع قهر، برای جذب مهر  ... 

آیات عناصر محوری سوگند کاذبانه و منافقانه اینها را تشریح می کند که

قبل از اعزام سوگند یاد میکردند تا کمک نکردنشان و ماندن در مدینه را توجیه بکنند.

 بعد از پیروزی نیز به خاطر پوشاندن توطئه هایشان در طی جنگ و  اعتذارشان ،

اما نه به این که توبه بکنند فقط به خاطر اینکه ازانتقاد ومحرومیت اجتماعی ،خودشان را حفاظت کنند

می فرماید:

 از اینها روی بگردانید

" َأَعْرِضُوا عَنْهُمْ"

 اینها را رها کنید نه اینکه عفو کنید

چون  إِنَّهُمْ رِجْسٌ  ...

چون رجس هستند ،قابل تطهیر نیستند ...

متنجّس شاید قابل تطهیر باشد اما وقتی نجاست "طبع شود در جان"دیگر تطهیر نمی شود .... 

درآیه بعداز سوگند برای جذب مِهر می فرماید :

"یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ"

سوگند می خورند تا رضایت شمارا جلب کنند،

ولی مبادا راضی باشید...

 مطلب عمیق تراز راضی نبودن  است

 فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ

َإِنَّ اللّهَ لاَیَرْضَی عنهم

 چرا ؟

«لأنّهم فاسقون».

* اینها فاسق‌اند شما حق ندارید از اینها راضی باشید،

*اینها فاسق‌اندخداونداز فاسقین راضی نیست

* اگر شما از اینها راضی باشید کاری کردید بر خلاف رضای خدا، چون خدا لاَیَرْضَی ،

اگر شما از اینها راضی شدید در حقیقت از یک قوم فاسق راضی شدید و اینها فاسق‌اند و

 خداوند از فاسق راضی نمی‌شود، 

آیات 97،98

"اعرابى" یعنى بادیه نشین ، حاشیه نشین

در مفهوم اسلامى کلمه اعرابی با منطقه جغرافیائى بستگى ندارد،

بلکه با طرز تفکر و منطقه فکرى مربوط است.

از نظر اسلام

آنها که دور از آداب و سنن و تعلیم و تربیت اسلامى هستند اعرابیند؛

از امام صادق(ع) نقل شده است که

"من لم یتفقه منکم فى الدین فهو أعرابى"

یعنی هر کس از شما از دین و آئین خود آگاه نشود، اعرابى است

و "تعرب بعد الهجرة" یعنی کفر بعد از ایمان.

درحدیث اعرابى بودن نقطه مقابل "هجرت" است؛ و هجرت یعنی انتقال از کفر به ایمان ...

معنى اعرابى بودن بازگشت به جاهلیت است

و لذا از شعب کفر شمرده شده استخصوصیات اینها را می فرماید که :

متعصب هستند،  زود متحول نمیشوند؛

 بازده فکری اینها هم کم است.؛ 

 ایمانشان منافقانه است اگر بخواهند کمک مالی بکنند این را یک غرامت تلقی میکنند و

ارتباطشان با خدا و مردم بر معیار اسلام نیست 

(وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاّ وَهُمْ کُسَالَی وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاّ وَهُمْ کَارِهُونَ )

اگر دستشان از فتنه های سیاسی و اجتماعی کوتاه شود به مسئله روانی می پردازند

 آنهایی که به خرافه‌هایی معتقدند به آن متوسل میشوند،

برای از بین بردن یا از بین رفتن رهبر یا نظام اسلامی منتظررخداد تلخی علیه اسلام و مسلمین اند 

تا از این خلا سوء استفاده کنند(یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِر)

رخدادهای تلخ را میگویند دایره

  این‌طور نیست که همیشه حوادث تلخ برای یک گروه مخصوص باشد این‌طور دور میزند؛ 

تِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ   همه هم در معرض آزمون الهی هستند

 اما "عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوء

آیه 100

در این آیه، مسلمانان به سه گروه تقسیم شده‏ اند:

1- پیشگامان در اسلام و هجرت.

2- پیشگامان در نصرت پیامبر و یارى مهاجران.

3- متأخّران که راه آنان را ادامه می دهند.

در هر انقلاب وسیع اجتماعى که بر ضد وضع نابسامان جامعه صورت مى گیرد 

پیشگامانى هستند که پایه هاى انقلاب و نهضت بر دوش آنها است و

بعد ازآنان کسانی که نهضت را ادامه دهند

مفهوم آیه از نظر لغت محدود نیست،

بلکه مساله(هجرت)

و همچنین (نصرت )

که دو مفهوم سازنده اسلامى است ،

تنها محدود به زمان پیامبر(ص)نیست ،

بلکه امروز نیز این دو مفهوم در شکلهاى دیگرى وجود داردو فردا نیز وجود خواهد داشت و

 تعبیر (تابعین به احسان ) تمام گروههائى را که در عصر و زمان از برنامه و

 اهداف پیشگامان اسلام پیروى کردند شامل مى شود.

  پیشگامى و تقدم از طریق ایمان و عمل، داراى ارزش و اهمیّتى والا در بینش الهى است.

و حمایت از دین و ارزشهاى الهى در شرایط سخت و دشوار، داراى ارزشى برتراست.

 و پیروى از السابقون ،

تنها در راه صحیح و درست

 ستوده و ارزشمند است

 نه به طور مطلق...

 که "و الذین اتبعوهم بإحسان

آیه ،ارزش تابعان رامشروط

براساس تبعیت به احسان کرده است.

والذین اتبعوهم باحسان... 

و السبقون الأولون من المهجرین ...

 رضى اللّه عنهم

قید «الأولون»اگر قید توضیحی نباشد ،

«السابقون» را دو دسته می کند :

برخى «الأولون» و

برخى غیر آن ;

و علاوه بر نکته فوق،

 واژه «السابقون» و «الأولون»

ممکن است تنها نظر به سبقت زمانى نداشته باشد ;

 بلکه سبقت و اولویت معنوى را هم برساند.

یعنی وجودتقدم وتأخروتفاوت در فضل وکمال حتى درمیان" السبقون الأولون من المهجرین و الأنصار"

 یعنی پیشتازى درارزشها،خود ارزشى دیگراست واصحاب پیشتاز نیزدرفضل وکمال چندین دسته هستند.

و السبقون الأولون ...

  آیه 101

مؤمنان با هجرت از مکه ،

از دشمن آشکار و معاند رها شدند،

 ولی در مدینه گرفتار گروه‌هایی شدند پوشیده ،

نه در صف مقابل که درون صفوف؛

 نه در مقابل نظام،

 بلکه در پیکره نظامدر این آیه(۱۰۱) می‌فرماید:

«و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینه مرد و اعلی النفاق لاتعلمهم نحن نعلمهم؛

 بعضی از بادیه‌نشینان اطراف شما منافقند و

همچنین بعضی ازاهل مدینه که در نفاق فرورفته‌اند.

 تو ایشان را نمی‌شناسی، ما می‌شناسیمشان...

معنی بادیه نشینان (اعرابی)

در آیات 97،98 توضیح داده شده است.

و اهل مدینه هم یعنی کسانی که دور از آداب و سنن اسلام نبوده اند ،

و «مَرَدوا» به معناى ممارست وتمرین بر کارى تا آنجا که خصلتى را ایجاد کندو

 شخصیت و رفتار عادت شده ای باشد.

که "مردوا علی النفاق"

 یعنی "خو گرفته اند بر نفاق

یعنی نفاق از خصوصیات شخصیتی آنان شده استاین تفاوت در تعبیر درباره منافقان داخلی و خارجی

 گویا اشاره به این دارد که منافقان داخلی در کار خود مسلط‌تر و طبعاً خطرناک‌ترند.

 زیرا اینان انسان‌های ساده و سطحی نیستند،بلکه در کار خود بسیار با تجربه و کارآزموده وحرفه‌ای هستند،

کهنه سیاستمدارانی مانند معاویه ها و عمرو عاص ها در تاریخ اسلام ...

به همین دلیل شناخت آنها و پی بردن به درون آنها و حقایق پوشیده در قلب آنها کاری است دشوار،

ولی خداوندبانشانه‌ ها،واقعیت ‌آنها را برای ‌همه ‌آشکار می‌کند:

  ولیعلمّن ‌الله ‌الذین ‌آمنوا ‌ولیعلمنّ ‌المنافقین ... 


آیه 100

رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ

آیه 72

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ 

وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ

 

مهندسین معماری می گویند:

 حتی اگر همه‌ی شاخص‌های کمّی و کیفیِ محیطیِ یک فضا مطلوب باشد،

 معلوم نیست آن فضا به چشم مخاطب، فضای خوبی بیاید.

 کیفیت مهم‌ترِدیگری هست که

 به محیط، مطلوبیت می‌دهد.

 کیفیتی که نمی‌دانیم چیست!

در علم معماری «کیفیتِ بی‌نام » گفته می شود که رازِ جاودانه‌ماندنِ خیلی از فضاها توی اذهانِ ما،

 همین کیفیت بی‌نام داشتنِ آن فضاست

با این تفکر،

 توی بهشت جاودانه‌،

 ورایِ همه‌ی آن زیبایی‌های مسحور کننده، آن باغ‌های در هم تنیده و خصوصیاتی که در قران می فرماید؛

 ورایِ همه‌ی این‌ها، یک کیفیت دیگری باید باشد تا بهشت، بهشت بشود. آیه‌ها می‌گویند آن کیفیتِ بی‌نام،

 اسمش «رضوان» است.همان لبخندِ رضایت او ...

رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ ...

 آیه‌ها می‌گویندکه ذره‌ای از آن «رضوان»، از همه‌ی اوصاف همه مقامات بهشت بالاتر است.   

"مسجد ضرار"نماد استفاده ابزاری منافقان است از مقدسات و اموری که مردم می پسندند.

درماجرای جنگ تبوک ،

 منافقین داخل مدینه با دشمن خارجی متحدشدند وبرای فعالیت های خود دنبال پایگاهی امن بودند، 

ابوعامر که از خارج، حزب را رهبری میکرد،در نامه ای هواداران خود را برای ساختن محلّی برای

 فعالیت های حزبی و سرّی در پوشش مسجد دعوت کرده بود تا اعضا در آن جا به تبادل افکار و

 کسب اطلاعات و تجسس و... بپردازند و در انتظار روزی باشند که

 وی همراه فرمانروای روم مدینه را تسخیر کند و به حکومت نوپای اسلام خاتمه بخشد

اعضای حزب  خواستند پیامبر(ص) را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند،

پس بدون کسب اجازه از پیامبر(ص)،

یک چهار دیواری مسقفی را بنا کردند و برای جنبه رسمی دادن به حضور پیامبر(ص) آمدند و گفتند:

 نماز گزاردن در مسجد قبا در شب های بارانی برای بیماران و پیران با مشکلات همراه است، 

از این رو، ما برای این گروه مسجدی ساختیم و می خواهیم با نمازگزاری شما افتتاح شود

پیامبر(ص) فرمود:

من اکنون عازم سفر هستم و پس از بازگشت از سفر، اگر خدا بخواهد، این کار انجام می شود.

آن هاجوانی" صالح "به نام مجمع بن حارثه را برای امامت انتخاب وبانیان کار تعمیر و تکمیل 

مسجد را در طی سفر رسول الله (ص) انجام داده و با امامت آن جوان صالح، 

توانستند گروهی را به آن مسجد جلب کنند وبرای شکستن تقدس مسجد قبا ، شایع کردند که

 زمین آن،قبلا آغل بوده و برای اقامة نماز اشکال داردعده ای که در گذشته به مسجد قبا می رفتند،

 به این مرکز جذب شدند وتفرقه و دو دستگی میان آن ها پدید آمد.

وقتی پیامبر اسلام(ص) از تبوک بازگشت، سران نفاق به حضور پیامبر(ص) رسیدند و

 درخواست برگزاری نمازتوسط حضرت را برای تبرک کردندآیات ....نازل شد که 

مقصود اینان" ضرار"به اصول اسلام وترویج کفروتفرقه بین مؤمنین وایجادپایگاهی علیه خدا و رسولش است،

 رسول اکرم (ص) دستور تخریب و سوزاندن مسجد را دادندو

 محل آن را مرکز ریختن زباله های مدینه قرار دادند، و غائله فتنه پایان یافت

عبرت ها و هشدارهای مسجد ضرار، 

- جریانات انحرافی در جهت اهداف خود،

از مقدسات مردم، و مظاهر اسلامی سوء استفاده می کنند.

 «مسجد» پوششی برای ترویج اندیشه های انحرافی بود. مسجد ضرار و تأسیس آن نیز

 تبلوری عینی از زاویه انحراف به قولی اصحاب بود،

به تعبیر حضرت امیر المؤمنین(ع) «کلمة حقٍ یُراد بها الباطل» بود .  

- منافقان برای تاسیس مسجد و در حقیقت برای ایجاد پایگاه برای خودشان  سه توجیه آوردند:

علاقه به اسلام،

 حمایت از محرومان و

 علاقه به رهبر؛

آنها حتی سوگند یاد کردندکه نظری جز نیکی و خدمت نداریم

 مَرَدُوا عَلَى النِّفَاق،ْ خصوصیت منافقان است؛

 در برابررب موسى، گوساله سامرى !

در برابر مسجد نبوى، مسجد اموى و

 در برابر على‏(ع) قرآن بر نیزه ،

در کوفه وشام نیز به خاطرپیروزى یزید مساجدى ساخته شدکه ائمه اطهار(ع)آنها رامساجد ملعونه نامیدند!. 

نمادسازی های منحرفانه و بدلی از شعائر،

 توسط جبهه باطل

تا افکار جامعه را از اصول به سمت نمادهای کاذب منحرف کند .

این است که در مواقع حساس به ناگهان مسایلی مطرح می شود که مسایل اصلی را از اولویت خارج می کند 

- این مظاهر مقدس نمارا، نبایدمقدس پنداشت،

بلکه باید با آن به عنوان یک نماد باطل و خطرناک برخورد کرده و ویران نمود.

 اقدام نبی اکرم (ص)

در تخریب مسجد ضرار و

 تبدیل آن به مزبله،

مسئله ای بسیار مهم است.

با آن که عده ای میگفتندکه به هر حال مسجداست و خانة خدا،

ولی اقدام پیامبر نشان داد که هر مسجدی، مسجد نیست و هرنماد مقدسی را نباید مقدس خواند.

 نمادهای باطل، باید ویران شوند ولو آن که رنگ و لعاب و ظاهری مقدس داشته باشند.

همان گونه که گوساله‏ ى سامرى را سوزاندند،

مسجد منافقان نیزبایدویران شودو بسوزد تا درسى براى تاریخ باشد

جبهه حق باید هوشیارو بصیر باشد.

 ماجرای مسجد ضرار ثابت نمود که

 اگر در برابر جبهه باطل،

  بصیرت نباشد،

تمام خاکریزهای جبهه حق،

 سنگر به سنگر و نوبت به نوبت فتح خواهد شد

- ولایت مداری،

 رمز موفقیت جبهة حق در همیشه دوران است.

جایی که ولایت نباشد

مسجد نیز ضرار خواهد بودبررسی موارد استعمال واژه‌های ضرر و ضرار نشان می‌دهد که

 «ضرار» مربوط به مواردی است که

شخص با استفاده از یک حق

 یا جواز شرعی

 به دیگری زیان وارد سازد

که در اصطلاح سوء استفاده از حق گفته می شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.