سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تدبر در سوره مبارکه توبه (بخش2)

وقتی اعلان دور کردن مشرکین ازمکه امر شد،

 بسیاری به هم ریختند با توجیه های:

 خود تحریمی ،شکست زمینه های اقتصادی در مکه ، مشکل عمران ، عدم سرمایه گذاری....

 اساسا هر موقع اعتماد مسلمانان به خدا کم شد ،جامعه سراغ پارامترهای دیگری رفت،

و نگاه ها که منصرف شود ازخدا،

 نقطه ای است که شکست اتفاق می افتد و

 این غصه پر قصه و باسابقه ایست در تاریخ اسلام ...

نسبت به حوادث طبیعی دنبال قانونیم ولی چرا در مسایل سنن حاکم بر اجتماع دنبال قوانین نیستیم؟

هدف از شریعت توحید است.

نماز، روزه، عبادت فردی ، عبادت اجتماعی ، برای تقویت کلمه توحید است،

مثلا علیرغم وجود مکه،

 مدینه پایگاه توحید می شود ،

به مومنین اش می گویند هجرت کنید به مدینه و کسانی که نمی آیند توبیخ شدید می شوند و کسانی که

 در همان دوره ابتدایی مومن شده بودند ولی نرفتند مدینه، یواش یواش کاسه شان با کاسه کفار آن جا یکی شده و

میشوند منافقین مکه،( نه منافقینی که بعد از فتح مکه بودند ).

یعنی عدم اطاعت از رسول خدا و کسی که در اطاعت رسول نباشد،آخرش سر از نفاق در می آورد...

 

آیه 23

 مودت های مکتبی و ولایی ،

 محبت مومن نیز خط کشی شده است،

باید صف بندی ها اقلا در دل مشخص باشد.

مرز و سد این دریای شور و شیرین با ایمان و حب و بغض محکم است.

و جغرافیای دسته بندی، جغرافیای ایمان است؛ نه جغرافیای طبیعی و نژادی.

 سیاه پوست و سفیدپوست و کرد و فارس و ترک و...آن چیزی که به وادی ایمان پیوند می دهدو رشته محبت پیوند می خورد؛

 حب و بغض فی الله است، موالات با اولیای خدا و تبری از دشمنان خدا،

 اگر ما با کسانی پیوند بخوریم که دشمن خدا هستند، جامعه جامعه ی ایمانی نمی شود.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ

 لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَى الإِیمَان

ای کسانی که ایمان آوردید،

اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهندآنان را به دوستى نگیرید

وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُون 

َ کسانی که ولایت کفار را قبول می کنند خود اینان ظالمین هستند.

یعنی ای دوستی ظلم است.

پذیرش ولایت کفار ریشه در چه نکته ای دارد؟

 ریشه در محبّت ،

 ریشه در کنترل دل‌ها و محبّت ها دارد.

یعنی مهم است که

شما چقدر توانسته اید خودتان را تربیت کنید که چه کسی را دوست داشته باشید...

 

آیه ای برای امروز

آیه 24

قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا

وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ...

 

 قصه پرواز، قصه دل بریدن و دل کندن است.

هر که راحت تردل می‌کند، زودتر می‌رسد،

پیله‌ها که ضخیم شوند رویای پروانه‌شدن از یاد می رود...

آن جا خودمان را می‌خواهند،

 بی‌هیچ تعلق و وابستگی،

رهایِ‌ رها.

 بگردیم و جنس این پیله‌ها را بشناسیم.

 تار و پودهایش را بشکافیم؛ پول، خانه، ماشین، لباس، شهرت، مدرک، مقام، خانواده،اعتبار...

چشم در چشم امامش بود.

داشت پیله‌هایش را یکی یکی می‌شکافت:

 آقا این اسبم که از آن اسب‌های چابک و بی‌نظیر است برای شما. این شمشیرم که تیز و برنده است، این کیسه‌های...

امامش نگاهش کردند و آه کشیدند...

اسبت را می‌خواهیم چه‌کار عبدالله!

 خودت را می‌خواهیم.

دریغ که خودش را از آقا دریغ کرد.

پیله‌هایش خیلی ضخیم بود انگار.

پرواز یادش رفته بود،

 اسمش عبیدالله بن حرّ جعفی بود...

 

چهارتا ذکر قرآنی آرامش بخش که توی زندگیت معجزه ها میکنه:

1-حسبنا الله و نعم الوکیل (برای وقتایی که ترس و اضطراب داری )

2-لا اله الا انت انی کنت من الظالمین (وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته )

3-افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه )

4-ماشاالله لا قوه الا بالله (برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی )

 

"فتربصوا حتی یاتی الله بامره"

جزای شرط اول آیه است(قل ان کان اباوکم)

تهدیدی است برای آنانی که سدی از محبت ها و علاقه ها جلو حرکت آن ها را گرفته است.

تربص یعنی انتظار کشیدن ؛

حتی یاتی الله بامره تا خداوند امرش را بیاورد،

بیان نشده که امر خدا چیست.

این تهدید سربسته و مبهم،خوف و وحشت بیشتری را فراهم می سازد،

 

منظور از امر چیست؟

براساس تفاسیر موجود دو احتمال وجود دارد:

 *کیفر و عذاب الهی است ،مثل

 نحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا ...

 ما انتظار می کشیم در مورد شما این که خداوند به شما برساند عذابی از نزد خودش و یا به دست ما.

 

**جبران و تدارک خلائی است که از اعراض و روگردانی اینان از جهاد برای اسلام به وجود می آید؛

یعنی خداوند دین خود را به وسیله قوم و گروهی دیگر یاری می کند و

 با نبود شما،ضرری به اسلام نمی رسدفقط خودتان گم می شوید.

 

وشاید مقصود از امر آینده در آیه ،

همان وعده‏ ای است که خدا به رسول گرامی خود و به مؤمنین داده بود که

به زودی مؤمنین را یاری و کفار را خوار کرده و دین خود را غلبه مى ‏دهیم ،

مثل فاعفوا و اصفحوا حتی یاتی الله بامره

 

ویامانند

و نزل الملائکة بالروح من امره علی من یشاء من عباده ...

که روح یعنی:

" چیزی که مایه حیات و زندگی است ، البته حیاتی که ملاک شعور و اراده باشد ،"

و اما حقیقت آن چیست ؟

ازامرپروردگار است،

قل الروح من امرربی

و" امر" رامی فرماید:

 "انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت کل شى‏ء "

 امر خدا همان کلمه ایجادی است که خدای سبحان هر چیزی را با آن ایجاد مى‏ فرماید .

(درمورد "امر" قبلا توضیح داده شده بود .)

 

آیات صفحه شریفه

سوره توبه سوره عجیبی است،

حتی شکل جهاد در این سوره نیز فرق دارد،

جهاد مورد بحث در این سوره،

 جهاد در بیرون از مرزهای جغرافیای اسلام نیست،

جهاد در داخل مرزهای اسلامی است.

 کسی می توانداین جهادراانجام دهدکه

 در داخل مرزهای وجودی خود نیز جهاد کرده و

به یقین احب الله رسیده باشد.

قرآن مبین در مورد کسانی که نمی توانند جهاد کنند تعبیر زیبایی دارد ،اثاقلتم آیا به زمین چسبیده اید ؟

 

آیه 30

ذلک قولهم بافواهم

 عبارت های خاص قرآن واقعا زیباست،

مثل

فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم.

وای بر کسانی که کتاب را می نویسند به ایدیهم،

خب کتاب را به ایدیهم می نویسند نه به ارجلهم

 می‌خواهد بگوید ببینید کار به کجا رسیده که این‌ها تورات دست نویس درست می کنند و آن موقع قالب هم می‌کنند،

 نکته این است که بشر این تدبیررابتواند بکند،

که زمینه هایش را بتواند بچیند ،که بتواند تورات دست نویس درست کند و این را هم جای دین قالب کند!!!

 و بقیه هم قبول کنند این را!!

این است که وای دارد، ویل للذین...

 

همین اتفاق با خود قرآن هم می افتد.

در هیچ سوراخی یهود سرش را نکرد، مگر این‌که شما هم می‌کنید.

پدیده مهجور کردن قرآن این نیست که آنرا از دست مردم جمع کنند،

بلکه پدیده مهجورسازی اینست که

 یک چیزی قالب شود و جاانداخته شودکه هذا من عندالله،‌

یعنی معارفی تحت عنوان معارف الهی کنار قرآن پررنگتر شودتا معارف قرآن کم رنگ شود،تا قرآن مهجورشود.

 

ذلک قولهم بافواهم

این سخنان آنان است که به زبانشان می گویند،

سخن به زبان گفته می شود ،

 در حقیقت این" ذلک بأفواهم" علامت کوتیشن مارک است!

 قرآن در بحث اعتقاد بسیار عجیب برخورد می کند،

 می فرماید:

 اگر اعتقاد کسی به زبانش بیاید و تبدیل بشود به عمل و فعل درجامعه،یعنی اعتقادش به صحن علنی برسد،

 بدترین برخورد را خدا با او می کند، چه مشرک باشدچه اهل کتاب چه مسلمان...

 بحث ارتداد در مباحث دینی ما نیزبر همین اصل است .

 

آیه 32

یریدون أن یطفؤوا نور الله بافواههم..

می خواهندکه خاموش کنندنور خدارا با دهانهایشان...

 و یأبی الله الا أن یتم نوره و لوکره الکافرون.

 و نمی گذارد خدا مگر این که تمام کند نورش را

و لوکره الکافرون.

هرچند کافران را خوش نیاید.

دو نوع فوت کردن داریم!

یک نوع فوت که خاموش می کند.

یک نوع فوت که شعله ور می کند.

دربعضی حوادث اعتقادات زیر خاکستر شعله ور میشود،با این فوت ها،

اعتقادات خفته بیدار می شوند،اعتقادات دفن شده زیر غبار بی اعتنایی و ندیدنهادوباره می آید بالا.

 این همان جاریه خداست که می خواهد که اعتقادات بیاید روکه اعتقاداتی شعله ور بشود و

حوادثی حق و محق ها را رو بیآوردو یتم نوره

ولوکره الکافرون

و لو این که کافران کراهت داشته باشند.

 

آیه

أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ

الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ

اگر در این آیه "واو" الذین برداشته شود چه خواهد شد؟

 در تاریخ است که معاویه گروهی را مسوول برداشتن این «واو» در " و الذین "کرده بود!

"و الذین" یکنزون الذهب الفضه.

اگر"واو"نباشد چه اتفاقی می افتد؟

اگر واو نباشد،

فقط أحبار و رهبان می شود مرجع این آیه،

 و بقیه را در برنمی‌گیرد.

بدون "واو "می شود :

أن کثیراً من الاحبار و الرهبان لیأکلون أموال الناس بالباطل و یصدعون عن سبیل الله الذین یکنزون الذهب و .....

یعنی ادعای تحریف این نیست که مثلاً یک سوم قرآن یا آیه ای هست یا نیست !!.

حتی بود و نبود یک « واو » این قدر حساس است که کار به درگیری و جنگ می رسدبرای حذف و حفظ یک "واو"

پس کلاً

الذین یکنزون الذهب و الفضه

 و لاینفقونها فی سبیل الله

نه فقط احبار و رهبان،

بلکه همه کسانی که

 دائماً پول جمع می کنند برای خودشان

 فبشرهم بعذاب الیم،

یوم یحمی علیها فی نار جهنم

با این ذهب و فضه داغش می کنند

فتکوی بهاجبا ههم و جنوبهم و ظهورهم

پیشانی، پهلو  و پشتشان را به همین سکه ها داغ کنندکه

هذا ماکنزتم لانفسکم

 فذوقوا ما کنتم تکنزون ،

پس بچشید آنچه می اندوختید ...

 

آیه34

...وَلَا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ

 فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ

انفاق فی سبیل الله یعنی؟

که عدم انجام آن بشارت عذاب الیم دارد؟

ً عبارت های فی سبیل الله در قرآن،

 بیشترناظر به حکومت دینی و حکومت اسلامی است.

انفاق فی سبیل الله یعنی انفاق برای دین و برای حکومت دینی.

 درست است که کمک به یک فقیر هم انفاق فی سبیل الله محسوب می شود.

اما در عبارت های دیگر قرآن هم می بینیم که ینفقون فی سبیل الله بیشتر وسط جنگ هاست...

 

آیه ای برای امروز

آیه 34

حضرت امیر(ع) در خطبه 50 نهج البلاغه،

 می فرمایند :

فتنه ها از نقطه ای آغاز می شود که تبعیت از هوا می شود.

 یعنی نکته شروع خواستهای انسانی در مقابل خواستهای الهی ..

 ارتباطی هم به گروه و حزب ندارد.

وقتی به تعبیرقرآن"الهوی انسان" شروع شود،

طبیعتاًبایددراحکام ابداع و نوآوری هایی به وجود آیدتا آن اهوا بتواند منطقی تبعیت شوند.

 اهوا را اگر کسی بخواهد غیر منطقی بحث کند این محکوم به شکست است.

تمام کسانی که حادثه آفرین اند،

آدم هایی اند که منطقی اند، آدم هایی که فکر می کنند، این آدمها احمق نیستند،

 از فرعون تایزیدو...

 

گاه چهره یزید را آن چنان نشان می دهند که نمی توان تحلیل کرد،

یزید میمون باز و مشروب خوار و پلید بوده ولی این همه ی شخصیت یزید نیست، 

یزید یک شخصیت کاریزماتیک و قابلی هم بوده که تحت تربیت مسیحیت و یهودیت خوب تربیت شده ،

 معاویه از همان ابتدا اورا داده دست مسیحی ها و یهودی ها که خوب تربیت شود و

یزید به قدری به ادبیات مسلط بوده که شعرهای او هنوز دست مایه شعرکتب عربی وجزء مفاخر شعر عربی است.

 

یزید و اتاق فکر او آنقدر باهوش وسیاستمداربودندکه شهری را که علی (ع)انتخاب کرد برای حکومت علوی ،

این کوفه را به مسیری بردندکه آرمانهایش را فراموش کرد ...

 

آیه 37-36

بحث راجع به دین فروشی احبار و رهبان و مال اندوزان بود،

یک مدل از دین‌فروشی این‌ها را تحت عنوان نسیء ماه‌های حرام می فرماید.

مثل داستان اصحاب سبت که شنبه‌ها نباید ماهی می‌گرفتندو شنبه‌ها تور می‌انداختند،

 ویکشنبه‌ها تور را می‌کشیدند بیرون. خدا هم بوزینه شان کرد، قرده خاسئین.

 کلاه شرعی می‌گذاشتند، خدا هم عذابشان کرد.

 

این‌که تعداد ماه‌ها چندتاست یک اعتبار و قرار داد نیست.

 یک واقعیت عندالله ی دارد.

عندالله، اثنی عشر است.

یعنی خصوصیاتی بر ماه‌های قمری مترتب است.

چهارماه از این ماه‌ها حرام است.

در این چهارماه شما نسیء نمی‌توانید بکنید.

چون نسیء "زیاده فی الکفر" است.

یعنی کفرهم کم و زیاد می‌شود.

 این هاکاری می کردند که تواطی دربیاید.

 لیواطئو عده ما ...

 

این در مورد بقیه زمان‌های وارد شده هم صادق است.

مثلا در باب شب قدر متداول شده که

بعضی‌ها می‌گویند:

" هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی! "

این اصلاً درست نیست. شب قدر یک شب خاص است در ماه مبارک رمضان و یک خاصیت‌های حقیقی 

بر این شب بار هست که در شبهای دیگر نیست. این‌ها هم خرافات نیست.

 

بحث اول ماه و آخر ماه و خواص آن ها و ...هم خرافه نیست.

مرز خرافه را خودِ ‌دین معلوم می‌کند.

پس ماه‌های قمری،ماه‌های حقیقی ست و بر آن خواصی مترتب است.

مثل صدقه دادن در ماه صفرو...

چگونه است که تمام کارهای ما روی عالم تأثیر می‌گذارد،‌

 اما کارهای عالم روی ما تأثیر نمی‌گذارد؟!

 

آیه 38

تثاقل و چسبندگی به زمین در جامعه رواج یافته و

چرب و شیرین به دهانها مزه کرده،

و در جامعه چند وجهی (سال پنجم در ماجرای احزاب که در آیات همان سوره احزاب هم آمده) جهاد و

 زیر بار حرف پیامبر خدا (ص)رفتن دیگربرای بعضی مسلمانان سنگین شده است،تعبیرات و توجیهات و

 تاویلات سخنان پیامبرخدا(ص) رواج پیدا کرده است !!

 

با لحن توبیخ و تحقیرآمیز می‌فرماید :

یا ایها الذین امنوا ما لکم ؟

چه شده است شمارا؟

چرا این‌جوری شدید؟

اذا قیل لکم انفروا فی سبیل‌الله

اثاقلتم الی الارض.

که وقتی به شما گفته می شود روانه شوید درراه خدا سنگین می‌شوید و به زمین می چسبید...

چه چیز شما را سنگین کرده نمی‌گذارد سبک بال پرواز کنید؟

 

کوچ در راه خدا همیشه همراه با پرواز است.

 هیچ موقع دعوت دینی دعوت به سمت زمین و دنیا نیست.

 چه جهاد علمی،‌ چه جهاد معنوی، چه جهاد اصغر... با یک حالت پرواز باید باشد،با سبکبالی ...

 

کلّاً کوچ به سمت خدا آسمانی ست،

یصعد الی السّماء.

 وجه این حرکت الهی‌ست و

در مردم هم گاهی منتشر نمی‌شود و

به سمت آسمان صعود می‌کند.

 بعد دوباره با حالت تحقیر آمیزی می‌فرماید:

ارضیتم بالحیوه الّدنیا من الآخره.

آیا راضی شدید به زندگی دنیوی ؟

یعنی واقعاً تمام معادلات شما همین است؟

همین زندگی دنیا؟

 

اصل دردرا می فرماید،

راضی شدن به حیات دنیا...

دلبسته شدن به دنیا،

همان «وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا»

 اگر کسی به دنیا راضی شد سنگین می‌شود،

صفش از خدا و اولیاء خدا جدا می شود ،

اول سنگین می‌شود

بعد که سنگین شد زمین گیر می‌شود

 بعد شروع می‌کند به عذرتراشی و اما و چرا...

 مومن هم باشد سنگین می‌شود.

 

آیه ای برای امروز

آیه 38

برای ماهایی که داشته‌های دنیا،

 از هر جنس و مدلش؛

 کار و پول و مدرک و منصب و ...

توی چشم‌مان خیلی بزرگ است،

خیلی شیرین و خواستنی‌ست،

درد دارد وقتی قرآن بگوید:

 مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ

 دنیا در برابر آخرت، خیلی کم است، خیلی ناچیز است.

 قرآن یک‌جور هشداردهنده‌ای سؤال می‌کند که؛

شماها واقعاً به همین زندگیِ دنیا راضی شدید؟ (توبه 38)

 انگار خیلی عجیب است اگر

کسی به همین زندگی‌ دنیا راضی باشد...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.