آیه 40
وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَى وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا
کلمه الله هی العلیا با نصب نیامده و حالت مفعولیت برای جَعَل ندارد یعنی «و جعل کلمه الله هی العلیا» نیست .
"کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا" است،
با سبک آیه یعنی جریان عالم بر مدار توحید دارد حرکت می کند.
یک جریان بیشتر وجود ندارد و آن کلمه الله است.
ساختمان هستی فقط بر اساس توحید حرکت میکند و
هر جریانی به جز این جریان نمی تواند رشد کند و
این سنت الهی ست که جریان حق علیا باشد.
این سرمایه هست...
کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا و
وظیفه مسلمین سفلی قرار دادن «کلمة الّذین کفروا»
آیه 41
انفروا خفافا و ثقالا...
انفروایعنی بسیج شدن ،
ولی در لغت "انفروا" شتاب مستتر است،
با هر وضعیتی هستید، روانه شوید ، بسیج شوید در راه خدا...
جهاد با مال و جان کنید فی سبیل الله.
یعنی اول جهاد مال کنید بعد جهاد مال.
اما خدا که میخواهد بخرد، اول جان را میخرد بعد مال را.
انّ الله اشتری من المؤمنین "انفسهم "و" اموالهم"
یعنی اردوگاهتان را تعیین کنید!
مسلمان باید بداند اردوگاهش کجاست؟
در آخر الزمان دو تا اندیشه ایران و روم- همان غرب- میماند!!
مسلمان باید بداند اردوگاهش کجاست؟
که در کدام جناح و جبهه ، کدام طرف را تقویت می کند ؟
در کتاب جهاد داریم که آن طرف نمانید تا چهرهشان با ابهت دیده نشود!
یعنی جایی نباشید که حتی سیاهی لشکر دشمن حساب شوید.
جبهه را تعیین کن! حتی اگر نمیتوانی و کاری از دستت بر نمیایداقلا سیاهی لشکر جبهه حق باش همین!
در همین آیه انفروا خفافا و ثقالا هست که عدهای از پیرمردها میگفتند:
جهّزونی! ما را هم مجهز کنید برویم جنگ!
میگفتند: آخر شما به چه درد میخورید؟ میگفتند: حداقل سیاهیلشکر که هستیم.
توی جبهه حق بمانید ولو برای سیاهی لشکر بودن.
خصوصیت مؤمن این است که
مؤمن از تکالیفش مرخصی نمیگیرد.
آیات 44 و 45 تاکید دارد که این هایی که به اسم موضع های خیلی حکیمانه، اذن میگیرند که
کمک به نظام اسلامی نکنند، این ها ایمان ندارند وقلبشان پر از ریب و شک است،
انّما یستأذنک الّذین لا یؤمنون بالله و الیوم الآخر و ارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یتردّدون.
در شکشان هم مشکوکاند.یعنی شکهای تو در تو دارند.
وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ
"وَارْتَابَت " ماضی است و
" یَتَرَدَّدُون" فعل مضارع ؛
تردّد یعنی ردّ مکرّر ؛گاه انسان مسیر را اشتباه می کند و برمی گردد ،
امّا این ردی که آیه می فرماید رد مکرّربرای کورهاست که راه خروج نمی یابند و
از هر طرفی می روند به در بسته می خورند،
چون راه ایمان که تنها راه خروج است، طی نکردندو این راه راخودبستندوکفر هم که راه خروج نیست.
اینها در این مدار بسته،در ریب و شک حرکت میکنند لذا جایی را پیدا نمیکنند که
وَلَوْ أَرَادُوا الخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلکِن کَرِهَ اللّهُ...
از آیه 41 سوره از گروه مهمی بحث می کند :
منافقین...
بعد ازگذشت بیست سال از اسلام،
بحث سورههای آخر،
خود جامعه اسلامی است و گروههای متعددی که بوجود آمده است.
و مشکلات آخر عمر شریف پیغمبر(ص) مشکلاتی ست که در بدنه خودِ جامعه پیدا شده و
خطابها و عتابهابیشتر متوجه کسانی ست که در بدنه جامعه اسلامی رشد کردهاند و
حالا مشکلی بر مشکلات جامعه افزودهاند.
با وسعت حیطه اسلام ،
جریان منافقین نیز وسعت پیدا می کند،
همین طور که جریان جامعه مدینه اسلامی پیش میرود، جریان منافقین هم پیش میرودکه طبیعی هم هست.
مبانی این ها با مبانی اصیل اسلام متفاوت است و اسلام برای منفعت های دنیوی آنهادردسرساز شده است.
علاقمندی این ها به جریان یهود و مبانی یهود کاملاً ملموس است.
قرآن اینها را به عنوان کفروا بعد اسلامهم معرفی می کند،نه اینکه مرتد فقهی باشند...
پدیده منافقین پدیدهای نیست که تابلو باشد و پلاک داشته باشد.
چون گروهی هستند در بدنه جامعه اسلامی وهمشکل دیگران...
وقتی پیش پیامبر(ص) میآیند میگویند شهادت میدهیم تو رسول خدایی ،ولی دروغ می گویند،
اتّخذوا ایمانهم جنّه این ها قسم ها را سپر خودشان میکنند که اولا به خودشان ضربه نخورد و
بعد هم صدّ عن سبیل الله میکنند.
ذلک بانهم آمنوا ثمّ کفروا
پدیده نفاق همین است، کفروا بعد اسلامهم.
یا درسوره نساء " آمنوا ثم کفروا ثم امنوا ثم کفروا ثمّ ازدادوا کفرا"
این ها هی ایمان میآورند، هی کافر میشوند،در تردد هستند بین کفر و ایمان.
"واذا رآیتهم تعجبک اجسامهم"
یعنی از ظواهرشان نمی شودبه چیزی پی بردو
در منطقشان هم
" و ان یقولوا تسمع لقولهم"
یعنی منطقشان قابل پذیرش است.
یعنی اینجوری نیست که تا حرف بزنند همه بفهمند که اینها منافقند،
لذا اگرجامعه با معارف و مبانی اصیل آشنا نباشد،
با لفاظی و دو دو تا چهارتاهایی که از سیاسیت و روابط بین الملل می کنند ،جامعه سخنشان را می پذیرد
پدیده نفاق با فی قلوبهم مرض شروع می شود و
کم کم هم رشد میکند و
تبدیل میشود به رفتار منافقانه و
بعد کم کم گروه و تشکیلاتی می شوند که
تزلزلهای جدی در جامعه اسلامی ایجاد می کنند.
و پیغمبر(ص) هم نمی تواند کسی را معرفی کند.
این ها خودِ تودههای مردم هستند.
پیامبر فقط هی شاخص باید بدهدکه
اگر کسی برمبانی دین باشد می شود مسلمان، اگر بر مبانی دین نباشد، می شود فی قلوبهم مرض.
نفاق سیاسی هم
ازنفاق اعتقادی شروع میشود.
"سیاست عین دیانت است".
قبل ازجنگ احزاب کافران آمدند و پیشنهاد دادند که دست از مسائل ایدئولوژی برداریم و با هم مذاکره کنیم و
به روابط اقتصادی بپردازیم که سوره احزاب نازل شد.
رفتار سیاسی را ایدئولوژی تعیین میکند.
مثلاً میفرماید چرا خودتان را اینقدر به کافران نزدیک میکنید؟
ایبتغون عندهم العزّه؟ خطاب به منافقین است،
لذا اگر مبانی ما با مبانی دین هماهنگ بود، می شویم مؤمن سیاسی. اگر هماهنگ نبود،
میشویم منافق سیاسی. از همین بدنه جامعه اسلامی.
منافقون ،
الذین یتربّصون بکم
منتظرند ببینند ورق چهطور برمیگردد. موضعشان شفاف نیست.
بسته به شرایط به نفعشان موضع میگیرند.
می فرماید که
یحلفون بالله لیرضوکم؛
با خدا ارتباط معنوی ندارند وحتی با مردم نیز ،لفاظی می کنند و برای ایجاد اعتماد قسم می خورند،
و نمی فهمند که قلب بین اصبعین من اصابع الرّحمن است. قلب دست شما نیست.
قلب دست سرانگشتان خداست.
درحالیکه والله و رسوله احق ان یرضون ان کنتم مؤمنین.
خدا و رسول را راضی کنیدکه کلید رضایت مردم هم در جلب رضایت خدا و رسول است.
چون قلب مردم بین اصبعی من اصابع الرّحمن است.
چگونه بعد از بیست سال از اسلام،
گروهها و جریانهایی از درون خودِ نظامِ اسلامی مدینه ی پیامبر اکرم (ص) ایجاد می شوند که
تمایل به یهود و غرب و روم دارند.
تعریف قرآنی و شاخصهای قرآنی از
نفاق ساده انگارانه نیست. چون اینها هویت جامعهاند و در بدنه جامعهاند.
پس باید شاخصها را شناخت،
منافق دوگونه است:
ائمه نفاق یعنی خواص و سران منافقین و
عدهای که رفتارشان منافقانه است.
لذا خدا میگوید از بعضیها می گذریم و از بعضی نمی گذریم.
آیه ۶۶ را ببینید؛
لا تعتذروا
عذر نیاورید
قد کفرتم بعد ایمانکم
بعد آن حرفهای مؤمنانه ،شما از مبانی فاصله گرفتهاید.
ان نعف عن طائفه
اگر از یک عده بگذریم، از عدهای نمیگذریم.
مثلا اوایل اسلام و حتی توی اُحُد،
الذین نافقوا هستند،
نه منافقون
یعنی منافق نبودند،
ولی بروز رفتارشان منافقانه بود.
عملکردشان شبیه منافقان بود.
همان کسانی که توی احد به رهبرشان اعتماد نکردند
(این نکته اصلی جنگ احد است) یعنی بعد از تشخیص حجت،
مهم تعیین حرکت و رفتار بر مبنای حجت است.
اسم دیگر سوره توبه سوره مفتضحه است،
یعنی سوره ای که منافقین را مفتضح کرد که قریب به 100 آیه اش درباره جریان تبوک و منافقین است.
یعنی نشان می دهد چقدر جریان نفاق خطرناک است. اشاره سوره توبه به جنگ تبوک است،
جنگی که بسیار خاص بود هزار کیلومتر باید راه بروی و باید با روم بجنگی که
چند ده برابر مسلمانان عده و قوه نظامی دارند.
دوران جنگ تبوک،
دوران شکوفایی جریان نفاق است،
چون بعد از فتح مکه جبهه قریش مقابل اسلام فرو ریخت دیگر با نطامی گری نمی شد
جلوی پیامبر(ص) ایستاد واز طرف دیگر اعراب بادیه نشین هم که با دین کار نداشتندو
فقط دنبال این بودند چه کسی معاششان را تامین می کند ،
افرادی که
قل لم تومنوا بل اسلمنا
سیر جمعیت منافق زیاد شد. روستای کم جمعیت یثرب دیروز الان تبدیل شده به شهر پرجمعیتی پر از منافق.
اگر در زمان جنگ بدر،
پیامبر(ص) شهر را به نابینای بزرگواری چون ابن ام مکتوم می سپارد،
در جنگ تبوک به علت نفاق و منافقین به حضرت امیرالمومنین علی (ع) می سپارد...
خلاصه صفات منافقین در آیات سوره توبه :
- اگر غنایم جنگی باشد و سفرهم کوتاه ،منافقان آماده می شوند واگر کار سخت باشد و
امید غنیمت کم،با قسم دروغ از جهاد شانه خالی می کنند، (42 )
- منافقان چون ایمان به هدف ندارند در پی بهانه و فرارند. (45 )
- منافقان هرگز تصمیم به جهاد در راه خدارا ندارند. (46 )
- حضور منافقان در جبهه ها خود عامل تضعیف روحیه ها و تفرقه و تردید است و
وجودشان در میان مومنین جاسوسی است برای دشمنان (47 )
- منافقان با قصد و انگیزه، سراغ فتنه می روند. (48 )
- فتنه و تفرقه افکنی و وارونه نشان دادن حقایق کار همیشه و پیوسته منافقان است. (48 )
- منافقان هرگز دلشان تسلیم نظام اسلامی نمی شوند. (48 )
- منافقان برای فریب متدینین از عناوین مذهبی استفاده می کنند (49 )
- منافقان از ناگواری های مسلمین به نفع مقاصد خود سوء استفاده و تبلیغ می کنند. (50 )
- از نشانه های نفاق، نماز با کسالت و انفاق با کراهت است. زیرا اصلا به خدا و پیامبر کافرند (54 )
-دنبال زندگی مادی هستند وچون به هر راهی متوسل می شوند، تمکن مالی خوبی دارند (55 )
- یکی از ابزار کار منافقان قسم دروغ است،حتی توبه کردنشان. (56 )
- منافق هراسان است و در پی فرصت است تا از وضع موجود بگریزد و با مسلمانان زندگی اضطراری دارند. (57 )
- لبه تیز حمله منافقین و تبلیغات آنان رهبری است. (58 )
- منافق به حق خود قانع نیست.اگر مال و مقام دلخواهشان داده شودراضی و الا ناراضی و مخالفند.(58 )
-سعی در پایین آوردن مقام و شخصیت رهبرمسلمین را دارند حتی اگررسول خدا باشد (61 )
آیه 62
یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُم
وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوه
إِنْ کَانُوا مُؤْمِنِین
منافق خط زندگى مشخصى ندارد و
در میان هر گروهى به رنگ آن گروه در مى آید،
نفاق پلى است که کفار بوسیله آن به خرابکارى در اسلام راه مى یابندو عرض شد که
شناخت آنها غالباً آسان نیست ،
چون چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى کنند که جدا ساختن آنها کار بسیار مشکلى است و
روابط مختلف آنها با سایر اعضاء جامعه کار مبارزه را با آنها دشوار مى سازد.
اصولاً طبیعت هر انقلابى چنین است که
دشمنان سرسخت دیروز
به صورت عوامل نفوذى امروز
درلباس دوستان جلوه گرمى شوند
و از اینجاست که
مى توان فهمید چرا همه آیات مربوط به منافقین در مدینه نازل شده است.
از صفات منافقین زیاد قسم خوردن است.
یحلفون بالله لکم لیرضوکم
قسم میخورندتا شماراراضی نگهدارندتاچهره نفاقشان را پشت قسمها پنهان کنند .
و" الله و رسوله احقّ ان یرضوه"
" احق"در این جا "افعل تعیین" است
نه"افعل تفضیل".
یعنی فقط خدا و رسول هستند که باید راضیشان کنی و دنبال جلب رضایتشان باشی و لاغیر.
یعنی باید تأثیر غیب را در فرآیند معادلات در عمل یقین داشت،نه در تئوری.
در تئوری اثبات می کنیم که خدا هست، راه کارها و امدادهایش هم هست و...
اما در معادله و عمل مثل بقیه حرکت می کنیم،
یعنی همه زندگیمان را بر اساس معادلاتی بستهایم که
معادلات الهی در آن چندان جایگاهی ندارد.
در عمل باید
جایی برای معادلات خدا گذاشت.
باید یقین داشت که
" و لله خزائن السّموات و الارض"
که مال خداست همه گنجینههای آسمان و زمین.
وباید چشیدلذت قرارگرفتن درتوی همچین معادلهای را...
آیه 63
الم تعلموا انّه من یحاددالله و رسوله
محاده میکنند ،
یعنی حدودشان را از حدود خدا و رسول جدا میکنند.
برای خودشان محدوده تعیین میکنند.
این که می فرماید:
" تلک حدودالله فلا تعتدوها"
اینها حدود الهیست، از این حدود نگذرید. ولی منافقین نه تنها حدودشان را از حدود خدا و رسول جدا میکنند،
بلکه حدود عقیدتی و فکری و سیاسی نیز برای خود تعریف می کنند، می شوند گروه ...حزب...
جریان منافقین سوره توبه، مربوط به مقطعی از تاریخ است که اینها رسماً تبدیل شدهاند به یک گروه ...
لذا درآیات بعدمی فرماید:
"المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض"
یعنی اینها دارند کار تشکیلاتی میکنند و رسماً یک گروه هستند.
البته راجع به مؤمنان هم داریم که
بعضهم اولیاء بعض.
اما
اینها در سایه ایمان
قلبهایشان به هم ولایت و محبت پیدا میکند.
امامنافقین درکار تشکیلاتی جریان نفاق جمع هستند ولی رابطه ولایی با هم ندارند.
تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّی. محبتهای واقعی فقط در راستای پیوندالهی شکل میگیردو پایدار می ماند
آیه 65
منافقین برنامه داشتند برای براندازی رهبر جامعه،
برای از بین بردن فیزیکی یا جایگاهی پیامبر.
درجریان عقبههای تبوک که می خواستند ترور کنند پیامبراکرم(ص)را،
چون شکست خوردند گفتند:
نخوض و نلعب.
داشتیم شوخی میکردیم!
در حالیکه قصد کشتن پیامبر را داشتند...
با همین ادبیات مسلط میشوند به جامعه،
فی قلوبهم مرض تبدیل می شود به منافقان و
بعد می شوند پیادهنظام جریان نفاق ومنهم سماعون.
اقدامات خصمانه، گاه در قالب قتل، زندان، تهدید و ترور است وگاه
در قالب اقدامات فرهنگی و تخریب شخصیتی ،
رهبری، ستون اصلی جامعه اسلامی است و هرگونه آسیب رساندن به آن
تمام ارکان دین و جامعه را متزلزل می کند ،
دشمنان اسلام با درک همین تاثیرگذاری، همواره کوشیده اند رهبری جامعه اسلامی را
از هر راه ممکن، تضعیف و ناکارآمد سازند. یکی از شیوه ها نیز همین نخوض و نلعب است...
متأسفانه گاهی در فضای مجازی و واقعی نیز شاهد شوخیها و جوکهایی هستیم که
به خدا، پیامبران، بهشت و جهنم، آیات و احادیث و… توهین شده یا امور دینی را تمسخر میکنند،
که اساس این اقدامات شکستن قداست و حدود مقدسات است،
آیه 69
....اولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخره...
یکی از بحث های حسابرسی ،
بحث" حبط اعمال "و
" تکفیر اعمال" است .
( تکفیر=پوشانیده شدن گناهان به سبب کارخوب )
بعضی از افراد در روز قیامت می بینند که در پرونده شان هیچ ثوابی نیست !
تعجب می کنند که اعمال خوب ما کجاست ؟
به آنها می گویند که گناهان شما، اعمال نیکتان را از بین برده است،مانند آفتی که محصول را ازبین ببرد.
به این عمل حبط یا سوختن عمل می گویند .
بعضی از گناهان "تمام اعمال خوب "گذشته را از بین می برد و
بعضی گناهان ،" بعضی از اعمال خوب" را بسته به نوع گناه از بین می برند .
پیامبر اکرم (ص)در جمعی از اصحاب فرمودند:
هر کس که یک بار ذکر لااله الاالله بگوید به ازای آن ده درخت در بهشت برای او کاشته می شود .
بعضی از اصحاب گفتند:پس باغ بزرگی از پیش برای خودمان در بهشت فراهم کرده ایم . زیرا این ذکر را زیاد گفته ایم .
پیامبر(ص) فرمود : به شرط اینکه آنرا نسوزانده باشید .
قانون اولیه دراعمال این است که
همه ی اعمال محفوظ باقی بماند وچیزی از آن از بین نرود.
فمن یعمل مثقال ذرة خیره یره ،
فمن یعمل مثقال ذرة شره یره .
اما بعضی از اعمال آنقدر زشت هستند که اعمال خوب رانیز از بین می برند و
همچنین بعضی از اعمال خوب آنقدر خوب هستند که اعمال بد را از بین می برند .
پس قانون اولیه، بقای اعمال است،
ولی بعضی از اعمال می توانند روی هم اثر بگذارند .
بنابراین برایند کلی اعمال محاسبه می شود.
در قرآن 16 بار سخن از «حبط عمل» به میان آمده است که گناهان بزرگى همچون:
کفر، شرک، تکذیب آیات الهى و انکار معاد، ارتداد، مخالفت با پیامبران را موجب حبط می داند .
از نظر راغب، حبط اعمال دو نوع است:
1- اعمال با اهداف دنیوی که در قیامت فایدهای ندارد؛
... فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا
«هباء»یعنی خاک بسیار نرم و غباری که در هوا پراکنده میشود،و «نثر»یعنی پاشیدن ،
پس تمام اعمال آنها را همچون ذرات غبار در هوا محو و نابود میکنیم.
2- اعمال اخروی باشد، ولی صاحب آن به قصد رضای خدا انجام ندهد:
«در روز قیامت مردی آورده خواهد شد و به او گفته میشود کار تو چه بوده است؟
میگوید: قرائت قرآن.
به او گفته میشود: تو میخواندی تا گفنه شود او قاری است، این گفته میشود و
دستور داده میشود که در آتش افکنده شود ...
3- اعمال نیکو باشد، اما در برابر آن بدیهایی هم باشد، برابر آن که به آن سبکی ترازو گفته میشود.
البته عمل باید ارزش حبط کردن داشته باشد تا حبط شود.
آیه 69
...اولئک هم الخاسرون
منافقین همیشه ور شکسته و خسران دیدهاند هرچند که در ظاهر این گونه نباشند
زیرا سرمایههای حقیقی خود را از دست می دهند، آنان سرمایهی ایمان به حق و
تقوای الهی خویش را
در مقابل یهود و نصری باختهاند.
دوری انسان از جمع مؤمنان و صالحین ، سبب خسران و نابودی سرمایهاش میگردد،
گروهی که روزی در شمار مسلمانان بودند اما به جهت ائتلافهای نا صحیح و
قرار گرفتن در جمع یهود و نصاری سرمایهی خویش را از دست داده و اعمال نیک شان حبط شده است.
گروهی از مفسرین عبارت «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ » را تعجبی معنا کردهاند،
یعنی گفتهاند:
"ما حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ "
"ما اخَسر أَعْمالُهُمْ "
چقدر اعمال اینها حبط شد!
چقدر زیان دیدند!