سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره نساء - بخش 2

علت انحراف علماى اهل کتاب این است که 

بهره آنها از تعالیم الهى ناقص است و

 همین نقص زمینه‏ ى انحراف است، 

"نصیباً من الکتاب یشترون الضّلاله"

یعنی علم به کتاب آسمانى،

 براى هدایت کافى نیست

"اُتوا نصیباً من الکتاب... یشترون الضّلالة"

واقعا چه زیباست که بعد از این آسیب شناسیها می رساند ذهن را به

تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا 

و 

أَطِیعُوا...أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم...

 

شاهد کسی که طعم انس و حضور در محضر حق را چشیده‌است ،

«شهود به معنای حضور است »

 ادراک حضور حق...که همیشه در محضر معشوق حاضرند.

 

وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّهِ نَصیرًا

 حصر ولایت و نصرت فقط برای خدا ...

یعنی "لا ولیّ الا هو و لا ناصر الا هو"

 نه اینکه هم خدا ولی و نصیر باشد و هم دیگران ...

"وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّهِ نَصیرًا"

نمی فرماید

"و کفی بالله ولیاً و نصیرا"،

 بلکه هر کدام را مستقل می فرماید یعنی در جمله دوم هم اسم ظاهر ذکر شده است، نه ضمیر.

 یعنی «کفی بالله ولیاً و کفی به نصیرا» کافی بود؛ 

و تصریح به اسم ظاهر برای عظمت و اهمیت مسئله است وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّهِ نَصیرًا...

 

آیه 46

مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ 

تحریف عالمانه و عامدانه است، 

چون کلمه را از مواضع خود تحریف می کنند،

یعنی موضع کلمه را به خوبی فهمیده اند،

بعد از اینکه خوب فهمیدند تحریف می‌کردند،

 نه اینکه در اثر برداشت سوء و مانند آن تحریفی کرده باشند. (بقره 75 )

 

دشمنان حق چگونه حق را سرکوب می‌کنند؟

 تاکتیک‌های ایشان چیست برای سرکوب اهل حق ؟

چه روش‌هایی را انتخاب می‌کنند؟

اغلب تاکتیکها تحت عنوان جنگ نرم و روانی است ...

 عام‌ترین چیزی که قرآن در این زمینه بیان می‌کند،

"ترور شخصیت"است:

 یَا حَسْرَهً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ.

 هیچ پیغمبری نیامد مگر اینکه مخالفینش او را"مسخره"کردند

کم ترین و آرام‌ترین جنگ نرم مسخره کردن و

 تهمت‌های ساده شخصیتی است...

و

 

در مراحل بعدی قوی‌تر می‌شود:

 قالوا ساحر او مجنون ...

 این‌ نیز همان "ترور شخصیت" است در بعد عقیدتی...

 تا می‌رسد به "ترور فیزیکی"

و قتلهم الانبیا بغیر حق...

 

از مهمترین تاکتیک‌ها،

 "تحریف" است

 تحریف در تهاجم فرهنگی بسیار اهمیت دارد

 

چرا تحریف می‌کنند؟ ظلماً و عُلواً

برای برتری‌طلبی وسرکوب حق و 

برای منحرف کردن حق به سوی اهداف و منافع خودشان ،قرائت و روایت دیگری از حق ارائه می‌کنند...

قرائت دیگری می سازند ، چهره دیگری از شخصیت  حق معرفی می‌کنند.

 

یُحَرِّفُونَ  "الْکَلِمَ " عَنْ مَواضِعِهِ...

کلمه الله هی العلیا ...

آیا حق را تحریف می کنند؟

مسیح کلمه الله... 

آیا منظور تحریف شخصیت است ؟

یاکلمات و سخنان را جابه‌جا می‌کنند؟

یعنی لفظ را در غیر موضع خودش قرار می‌دهند،

یا

تقطیع کلمات، همان کاری که امروز رسانه‌ها انجام می‌دهند.

 جمله‌ای را می‌گیرند جلو و عقبش را حذف می‌کنند که معنای دیگری از آن القا کنند...

 درفهم تهاجم فرهنگی ،

جایگاه تحریف بسیار مهم است و

 شناخت آن در ایجاد نظام تمدن نوین اسلامی لازمتر...

 

از افعال قلوب است الم ترا...

 یعنی یک نوع رویت و آگاهی وعلمی واحاطه‌ای برای پیامبرنسبت به حوادث فرا زمانی وفرامکانی است که

 حادثه و فعل الهی و هم عواقبش را به وضوح می‌بینند و در مقام شهود این حقایق هستند

مثلا"الم ترکیف فعل ربک باصحاب الفیل "ویا الم تر کیف فعل ربک بعاد "ویا

" الم تر إلى الذی حاج إبراهیم فی ربه..."

"و کذالک نرى ابراهیم ملکوت السموات والارض و لیکون من الموقنین."

ولی برای ما می فرماید

"او لم ینظروا فى ملکوت السموات والارض"یا

  "سیروا فى الارض ثم انظروا کَیف کان عاقبة المکذبین"

و وقتی فعل رویت خطاب به عموم باشد، می فرماید :

الَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا ویا أَلَمْ یَرَوْاْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم

یعنی رویت در خطاب به عموم در مرحله رویت حسی و فیزیکی است ،مثل حس تشنگی ...

 

آیه 48 

 إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِه...

شرک نقطه مقابل توحید است ،

آیات و آموزه‌های قرآنی تکرار می‌شوند تا به واسطه نشانه یا نشانه‌هایی به توحیددعوت کنند؛

 زیرا انسان‌ها به الوهیت خداوند ایمان می‌آورند و او را مالک مطلق هستی می دانند؛

 ولی در ربوبیت جاری و تاثیر مستقیم و بی واسطه او در همه امور ریز و درشت زندگی و

 آشکار و نهان آن دچار مشکل می شوند

شرکی که صریح و آشکار است،خدایان متعدد مشخصی دارد، و مبارزه با این شرک آسانتر است.

 اما شرک "خفی" در لباس توحیداست و مبارزه با این شرک بسیار دشوار است ...

 

شناخت انسان و نگرش وی به هستی،

رفتار و کردارهای او را مدیریت می‌کندو

 بسیاری از مومنان به سبب شناخت نادرست از حقایق هستی،در نوعی از شرک گرفتار می شوند.

  آیه106سوره یوسف می فرماید

و ما یومن اکثرهم بالله الاو هم مشرکون 

یعنی در حقیقت، مومنانی که به ظاهر از شرک‌های دیگر پاک و مبرا و بهره مند از توحید هستند،

 در حوزه افعالی به نوعی گرفتار شرکند...

مثلا گاه می‌گویند

اول خدا بعدا شما!

 امام صادق(ع) می‌فرماید

هرگاه شخصی بگوید اگر فلانی نبود هلاک می‌شدم یا بر سر من چنین و چنان می‌آمد،

 چنین شخصی گرفتار شرک است. (تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 476، ح 235 )

یابرخی با اینکه خداوند را مقدر و مدبر می دانند ،باز همواره چشمشان به دست مردم است، 

چنین چشم داشتی نسبت به دیگران،

 نیزمی تواند از مصادیق شرک افعالی باشد که مومنان بدان گرفتارند...

 

تاثیر شرک برزندگی ما چیست؟

 مومنانی که دچار شرک خفی هستند، دچار مشکلاتی هستند که علت آن را نمی دانند

مومن واقعی همه امور زندگی خویش را به خداوند تفویض می‌کند و

 خود را فقیر خیر او می داند.

 

برخی از رفتارهای استکباری ریشه در شرک دارد؛از آفات و آسیب‌های شرک استکبار است.

( آیات 35 و 36 سوره صافات )

 

از آثار شرک ، اضطراب و تشویشی است که مشرک و یا مومن مشرک گرفتارآن است

اصولا هر گونه شرکی موجب خارج شدن آدمی از حالت تعادل و آرامش و اطمینان می شود .

 کسانی که ربوبیت الهی را عملا نپذیرفته‌اند، همواره دل نگران وضعیت و موقعیت خود هستند.

 از این رو نسبت به نقصان های گذشته اندوهگین و غمگین  و نسبت به آینده خود ترس دارند.

 چنین حالتی پیامد طبیعی شرک است( آل عمران/ 151 )

 

آیه71سوره انعام می فرمایدکه

 چگونه انسان‌های مشرک در هر شکل و درجه‌ای گرفتار تحیر و سرگردانی می‌شوند و

 نمی‌توانند موقعیت خود را شناسایی و تثبیت کنند

آنان همانند کسی می‌شوند که در آسمانی رها شده‌اند و چون از زمینی ثابت و مطمئن برخوردار نیستند، 

به سادگی در دام شیطان می‌افتند تا هر جایی که می‌خواهد ایشان را ببرد

اینان همانند پرکاهی هستند که در تندباد هوی و هوس‌های شیطانی گرفتار آمده‌اند

بنابراین ترس از وضعیت کنونی و آینده خود برای ایشان امری طبیعی است، 

زیرا هیچ جایگاه مطمئن و آرامش بخشی برای خود نمی یابند. 

(آل عمران آیه 151 و کهف آیه 49 و شوری آیات 21 و 22 )


شرک( و لو شرک خفی)، انسان را به سوی گمراهی و انحراف می‌کشاند.

 کسی که ربوبیت خداوندرا باور ندارد چشمش به سوی دیگران است که

 در این حالت "دیگران" در هر مرتبه و مقامی،همانند خدایگان وی می‌شوند؛

 شخص را دچار خفت و ذلت می‌ کند. (اعراف آیه 152 و توبه آیه 1 و2 )  

 

 شرک سبب سقوط انسان از مقام و جایگاه انسانی الهی خود می شود و

 شخصیت و هویت انسانی خویش را از دست می‌دهد و همانند چارپایان می‌اندیشد و عمل می‌کند.

 (فرقان آیات 34 و 35 و نیز حج آیه 31 )

 

شرک تنها در درون انسان نیست بلکه 

مردم مشرک ، شرک را در نظام فکری و اجتماعی و سیاسی جامعه تزریق می کنند و

 گاه جامعه در همه ابعاد از باورهای مشرکانه،

 متأثر شده و نظام و سازمان اجتماعی جامعه بر اساس شرک سازمان دهی می شود...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.