سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره نساء- بخش 5

ازولایت انسان بر خود و تکلیف انسان در مقابل حق الناس بحث می فرماید،

 مؤمنی که ولایت تکوینی و تشریعی را بر خود ایجاد کرده است ،

هرگز به خود اجازهٴ تعدی به حقوق و وجود دیگران را نمی‌دهد ،

می فرماید:

 وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ ،

یعنی این‌‌چنین نیست برای مومن ،

اگر کسی این کار را کرد معلوم می ‌شود به لوازم ایمان خود ملتزم نیست ، 

ولی خطا در اختیار آدمی نیست واگر خطایی کند معذور است ولی در حال خطا نیز باید جبران خطا را بکند،

 

براى جبران خطا نیز سه مورد بیان شده است که هر کدام جبران خسارتی است که از این خطا به وجود مى ‏آید ،

1.  آزاد کردن برده؛

 در واقع یکنوع جبران خسارت اجتماعى و جبران خسارت معنوی است، 

آزاد کردن برده یکنوع عبادت نیز محسوب مى ‏شودکه اثر معنوى عبادت را در روح آزاد کننده خواهد داشت .

 ونکته جالب این که 

کفاره قتل علاوه بر دیه، 

ازاد کردن برده مومن است،

 انگار بردگی معادل قتل است و

 آزاد کردن برده معادل حیات دادن و زندگی...

 

2.  پرداختن دیه،

دیه هیچگاه قیمت خون یک انسان نیست ، زیرا خون یک انسان بى ‏گناه ما فوق هر قیمت است ،

مثلا دیه ی یک عالم و دانشمند با دیه ی یک خلافکارکه هیچ نفعی حتی برای خود وخانواده اش ندارد یکی است

 ودر واقع یکنوع جبران خسارت اقتصادى برای خانواده ی مقتول است.

 

3.  دو ماه روزه پى در پى است که جبران خسارت اخلاقى و معنوى خود شخص مى‏ باشد که دامنگیر قاتل شده است.

 

عموما سوال است در مورد یکسان نبودن دیه زن و مرد و شبهاتی که در سایتها و گروههای مختلف باز نشر می شود ،

می توان گفت ،

*اسلام نظامى جامع و به هم پیوسته دارد که نظام حقوقى بخشى از آن است

فقه اسلامى زوایاى گوناگون زندگى انسان را از پیش از ولادت تا پس از مرگ مورد توجّه قرار داده است. 

و تمام زوایا و مسائل ریز در نگاه کلان و قانونگذاری آن لحاظ شده است ،

پس نکات ریز و نگاه استقلالى به هر قانونی، بدون توجّه به پیکره کلى و برنامه کلان، بی نتیجه است؛

 زیرا قانون به طور کلى وضع مى ‏شود ، قانون گذار مصلحت عمومى را رعایت مى ‏کند و

 موارد استثنایى و تبصره ‏اى سبب نقض حکم کلى نمى ‏شود .

 

* در حقوق اسلامى وظایفى خاص به عهده زن و مرد نهاده شده است ؛مثلا نفقه و خرجى همسر،

 تهیه مسکن، خوراک، لباس، پرداخت مهریه به عهده مرد گذاشته شده است. 

اگر زنى خود از منبع اقتصادى مستقل و موقعیت شغلى عالى برخوردار باشد،

 اشکال ندارد؛ولى این وظیفه شرعاً به عهده مرد نهاده شده است و

این قانون نیز بر اساس این وظایف تعیین شده است .

 

*دیه جبران خسارتی است در برابر آسیبى که به انسان وارد شده ،

 مقدار آن به ارزش‏ شخص آسیب دیده ارتباط ندارد. 

و نمى‏ توان گفت که ارزش شخصیتی زن را زیر سوال می برد ،زیرا

دیه به معناى قیمت نهادن شخص و شخصیت نیست.

 مثلا اگر یک شخصیت بزرگ علمى یا سیاسى یا مذهبی در جریان یک قتل غیر عمد کشته شود،

 دیه‏ اش با دیه فرد معتادی که این گونه جان باخته، برابر است. 

کسى نمى ‏تواند بگوید چون فقدان آن شخصیت خلأ بزرگى در جامعه ایجاد مى‏ کند، دیه ‏اش بیش‏تراست! 

در فرهنگ اسلام، هیچگاه دیه را «خون بها» نگفته اند.

 

*این‏که گفته مى‏ شود سهم زن در دیه نصف سهم مرد است، در همه جا نیست. 

دیه زن در کم‏تر از ثلث با مرد یکسان است؛ یعنى دیه زن تا به ثلث دیه کامل نرسیده باشد،

 با دیه مرد برابر است.یعنی مثلا اگر یک انگشت زن قطع شود یا یک انگشت مرد دیه آن یکی است؛

 اگر دو انگشت یا سه انگشت زن قطع شود دیه آن با سه انگشت مرد یکسان است .

 

*ممکن است گفته شود، در مواردى که زن نقش اول اقتصادى را ایفا مى ‏کند، حکم مسأله چه خواهد بود؟

 پاسخ آن است که قانون به نحو عام وضع و اجرا مى‏ شود،

 و موارد استثنایى که زن نقش عمده اقتصادى را به عهده گرفته است، 

سبب نمى ‏شود اصل قانون ملغا گردد یا استثنا پذیرد.

 

*اگر دقیق تر به این مسأله نگاه شود،

 در واقع این مسأله به سود زن است.

 زیرا با فوت مرد،

 دیه به زن او تعلق می گیرد،

 ولی با فوت زن،

 دیه به شوهر او تعلق می گیرد.

 پس دیه ای که در نهایت به زن می رسد،

 دو برابر دیه ای است که 

به مرد می رسد و

آیا این غیر از این است که

 اسلام به حق زن توجه داشته است؟

 

اسلام دین حرکت، جنبش و تلاش است؛ توحیدش، نبوتش، عدالتش، امامتش، معادش، نمازش، روزه اش و ...

و هجرتش همه حرکت دارد و حرکت زاست، 

 

روح هجرت، 

فرار از ظلمت به سوی نور، 

از کفر به سوی ایمان و

 از گناه و نافرمانی به سوی اطاعت از فرمان خداست.

سستی و زبونی، سکوت و در جا زدن، خاموشی و عقب کشیدن در برابر ظلم و بی­عدالتی و گناه،

 جایگاهی در اسلام ندارد.

"أَ لَمْ تَکنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها"

مگر زمین خدا وسیع نبود؟تا هجرت کنید

خداوند زمین خود را فراخ قرار داد تا اگرکسی شرایط و وضعیت محل زندگی اش اجازه نداد که

 با ایمان زندگی کند ویا ایمانش را زنده نگه دارد بتواند به محل دیگری برود.

 

هجرت سیره ی پیامبران است،

هجرت حضرت لوط از میان اسیران هوای نفس و مشرکان بت پرست،

  )عنکبوت:26 )

 هجرت حضرت موسی از میان فرعونیان

 ) القصص:21 )

 و هجرت پیامبر اکرم(ص) از میان مشرکان مکه به مدینه ...

 

 این هجرت‌ها آغاز کار بود...

 

هجرت یعنی بیرون رفتن از زمینی به زمینی دیگر و مراد از واژه «هجرت» در صدر اسلام،

 حرکت اصحاب پیامبر(ص) از مکه به سوی حبشه و

 نیزهجرت پیامبر(ص) از مکه به سوی مدینه است و

 «ذوالهجرتین» کسی است که این دو هجرت را انجام داده باشد.

 

مهاجرین در جمله "فَالَّذِینَ هاجَرُوا"معنایى کلی است که

 شامل مهاجرت و دورى از شرک مى ‏شود، 

چون کلمه "هاجروا"به­ گونه ­ای مطلق آمده و مسئله اخراج از دیار ذکرشده و

به دنبال مسئله‌ هجرت فرموده "لَأُکفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیئاتِهِم"ْ ...

 

هجرت از نظر اسلام ،

تنها هجرت مکانی و خارجی نیست

 بلکه باید قبل از آن،

 هجرت از درون را آغاز کرد.

 مولای متقیان علی(ع) می فرماید:

مهاجرین واقعی کسانی هستند که از گناهان دوری می­کنند و مرتکب معصیت نمی‌شوند

(بحارالأنوار، ج68، ص232.)

 

هجرت یعنی رها کردن،

رها شدن و دور شدن از شرک و گناه و آلودگی­ها؛

 هجرت بر دو نوع است:

* هجرت از بدی­ها و گناهان؛

** هجرت از محل کفر و شرک.

وجه اشتراک هردو، 

دوری از گناه و شرک و کفر است 

و هدف از هردو،

 انتقال از افقی تنگ به افقی گشاده و دارای آسایش و آزادی است.

آیه 100

و هر که در راه خدا هجرت کند، در زمین، اقامت‌گاه‌‏هاى فراوان و گشایش‌ها خواهد یافت و

 هر کس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پیامبر او، از خانه‏‌اش به درآید، سپس مرگش دررسد،

 پاداش او قطعاً بر خداست، و خدا آمرزنده‌ی مهربان است.

 

*پیام‌بر، به فرمانِ خدا عزم مدینه کرده بود. 

برای بقیه هم مکّه دیگر جایِ ماندن نبود وقتی قطب و محور، توی مدینه بود. 

وقتی قرار بود یک بنای نو آن‌جا پا بگیرد.

بنایِ یک حکومتِ اسلامی...

 اهالیِ ایمان، گروه گروه عزم مدینه کردند...که بازوهای حکومت اسلامی باشند؛

 یا اقلا سیاهه‌ی لشکرِ اسلام ...

سختی‌های هجرت و کَندن از دیار را به جان خریدند.

 متموّل‌ها، شدند ندارها و اصحابِ صفه‌ی مدینه... 

 بعضی‌ها حتّی مجبور شدنداز زن و بچه‌شان دل بکنند... 

اسم‌شان شد ،مهاجرین...

 الّذین هاجَروا...مقام و منزلتی غبطه برانگیز...

 

همه‌ی حیاتِ آدم بستگی دارد به حرکت.

 آب هم با همه‌ی زلالی‌ش، ساکن که باشد، مرداب می‌شود

این حرکت، این رفتنِ جهت‌دار، فقط هم طی مسافت فیزیکی نیست.

 فقط هم رفتن از شهری به شهری نیست

گاه آدمی 

باید از اقلیمِ عادت‌هایِ خودش 

هجرت کند

ازدیارِروزمرگی‌هاش،تعلّقاتش

از جهل‌های مرکّبش به معرفت، 

از تاریکی‌هایش به نور

و باید تشخیص داد قطب و محور کجاست تا به سمتِ او حرکت کرد.

 

«مهاجراً»، اسمِ حال است.

 حالت را می‌رسانَد

باید هر روز" حالِ هجرت "

و "حالت هجرت "داشت،

 به قصدِ دل‌کندن از دیارِ خودمان.

 به نیّتِ رفتن به شهرِ او....

این آیه برای ماکه هزار و چهارصد سال بعدِ رسول آمده‌ایم نباید بی‌تفسیر باشد که

ً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِه...

 

تفسیر عشق

روز عاشورا یکی از اصحاب وقت نمازظهر را یادآور می شود . 

این صحابی از آخرین غربال بیرون آمده است، در خدمت امام و آماده شهادت است

امام درباره او می فرماید:

''ذکرت الصلاة بارک الله، مرحبا، جعلک الله من المصلین''

 خدا تو را در زمره نمازگزاران قرار بدهد

آیا این جمله یعنی اینکه ان شاءالله نمازخوان بشوی؟

بلکه به این معنی است که 

تو در زمره نمازگزاران (قرار بگیری) آنهایی که حق نماز را می شناسند و ادا می کنند.

 

نماز، نماز جنگ است که در اصطلاح فقه به آن «نماز خوف» می گویند.

 نماز میدان جنگ احکام بخصوصی دارد. اولا مثل نماز مسافر قصر است؛

 یعنی اگر شخص، مسافر هم نباشد در حال جنگ نماز چهار رکعتی اش دو رکعتی است.

 ثانیا در نماز جنگ گروهی میدان جنگ را حفظ می کنند، گروهی دیگربه امام اقتدا می کنند...

 

در عاشورا،

 میدان جنگ و محل نماز

 هر دو یکی بود

این بود که نمازرا در وضع خیلی استثنایی خواندند. 

هم در میدان جنگ بودند و هم نماز می خواندند. جمعیت آنقدرکم بود که

 نمی شد گروهی مانع هجوم شوند ،پس چند نفر بدن خودشان را سپر قرار دادند برای نمازخوانها و

 بالاخص وجود مقدس حسین ( ع) در برابر تیرباران...

فردی که خود را برای وجود مقدس اباعبدالله سپر کرده بود بعد از نمازحضرت می روند به بالین او،

 چشمش که به حضرت می افتد عرض می کند:

 ''یا اباعبدالله! وفیت؟'' 

آیابه وظیفه خود عمل کرده ام؟   

  چه بسیار نماز ها که به هنگام دویدن در میدان عملیات خوانده شد و

 چه بسیار نماز ها که با لباس هایی غرق خون و با تیمم اقامه گردید.

 وقتی معتقد باشی که

 جنگ و جهاد برای برپا داشتن همین ۱۷ رکعت نماز است ، 

باید هم چنین باشد...

آیا وظیفه را انجام دادم؟

آیا به وظیفه خود عمل کرده ام؟

خوشا نماز و نیاز کسى که از سردرد

به آب دیده و خون جگر طهارت کرد

 

آیه 103

دو کلمه «قیام» و «قعود» هم ممکن است جمع قائم و قاعد باشند و هم اینکه مصدر باشند،

 و در این آیه شریفه حالیه برای ذکر خدایند

«علی جنوبکم » نیز "حال" است،

آوردن این سه" حال" کنایه است از استمرار ذکر، 

بطوری که همه احوال را فرا گیرد...

وقتی نمازتان تمام شد،

 بطور دائم و در همه احوال خدای تعالی را بیاد آورید.

 

آیه 104

 اشاره داردکه هرگز در برابر دشمنان سرسخت حالت دفاعی به خود نگیرید؛

 بلکه همیشه در مقابل چنین افرادی روح تهاجم را در خود حفظ کنید،

 

ازابن عباس و مفسران دیگر نقل شده که

 پس از جنگ احد ابو سفیان بربالای کوه احدفاتحانه فریاد زد :

 اى محمد(ص)! یک روزما پیروز شدیم و روز دیگر شما یعنى این پیروزى ما در برابر شکستى که در بدر داشتیم.

پیامبراکرم (ص) به مسلمانان فرمود :

به او پاسخ گوئید ( گویا مى‏ خواهد به ابو سفیان اثبات کند که پرورش یافتگان مکتب من همه آگاهى دارند ) 

مسلمانان گفتند :

 هرگز وضع ما با شما یکسان نیست شهیدان ما در بهشتند و کشتگان شما در دوزخ ،

ابو سفیان شعار داد :

 لنا العزى و لا عزى لکم .

( ما داراى بت بزرگ عزى هستیم و شما ندارید )

 پیامبر (ص‏) فرمود شما هم در برابر شعار آنها بگوئید

الله مولینا و لا مولى لکم، 

سرپرست و تکیه گاه ما خدا است و شما سرپرست و تکیه گاهى ندارید،

ابو سفیان از سر ناتوانی فریاد زد اعل هبل !

پیامبر (ص) دستور داد که با صدای بلند بگویند الله اعلى و اجل !

 

به مسلمانان مجروح از جنگ 

واز حوادث دردناک احد ، 

با این آیه هشدار داده شد که

 حتی در تعقیب مشرکان کوتاهى نکنند و از این حوادث دردناک ناراحت نشوند...

 

این حکایت مى ‏آموزد که 

مسلمانان نباید هیچیک از تاکتیکهاى دشمن را از نظر دور دارند و

 باید در برابر هرابزاردشمن اعم از جنگ نرم و سرد وگرم، 

ابزاری محکمتر و کوبنده ‏تر فراهم کنندو به جاى تاسف خوردن در برابر حوادث دردناک و

 وحشتناکى که مسلمانان را از هر سو احاطه کرده باید فعالانه و تهاجمی دست به کار شده، 

 دربرابر منطق دشمنان ، منطقى نیرومندتر ، 

و دربرابر سلاح آنها سلاح برتر و 

حتى در برابر شعارهاى آنها شعارهاى کوبنده ‏تر فراهم سازند و

 گرنه حوادث به نفع دشمن تغییر شکل خواهد داد .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.