ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همهی بخشهای زندگی، داخل در این مقولهی
سبک زندگی است؛ در این بخش اصلی و حقیقی و واقعی تمدن، که رفتارهای ماست.
چقدر نوع معماری کنونی ما متناسب با نیازهای ماست؟ چقدر عقلانی و منطقی است؟
طراحی لباسمان چطور؟
مسئلهی آرایش در بین مردان و زنان چطور؟
چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟
آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهای روزانه، به همدیگر به طور کامل راست میگوئیم؟
در بین ما دروغ چقدر رواج دارد؟
چرا پشت سر یکدیگر حرف میزنیم؟
بعضیها با داشتن توان کار، از کار میگریزند؛ علت کارگریزی چیست؟
در محیطاجتماعی، برخیها پرخاشگریهای بیمورد میکنند؛
علت پرخاشگری و بیصبری و نابردباری در میان بعضی از ماها چیست؟
حقوق افراد را چقدر مراعات میکنیم؟ در رسانهها چقدر مراعات میشود؟
در اینترنت چقدر مراعات میشود؟
چقدر به قانون احترام میکنیم؟
علت قانونگریزی - که یک بیماری خطرناکی است - در برخی از مردم چیست؟
وجدان کاری در جامعه چقدر وجود دارد؟
انضباط اجتماعی در جامعه چقدر وجود دارد؟
محکمکاری در تولید چقدر وجود دارد؟
تولید کیفی در بخشهای مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟
چرا برخی از حرفهای خوب، نظرهای خوب، ایدههای خوب، در حد رؤیا
و حرف باقی میماند؟چرا به ما میگویند که ساعات مفید کار در دستگاههای اداری ما کم است؟
هشت ساعت کار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛
چرا به قدر یک ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشکل کجاست؟
چرا در بین بسیاری از مردم ما مصرفگرائی رواج دارد؟
آیا مصرفگرائی افتخار است؟
مصرفگرائی یعنی اینکه ما هرچه گیر میآوریم، صرف اموری کنیم که
جزو ضروریات زندگی ما نیست.
چه کنیم که ریشهی ربا در جامعه قطع شود؟
چه کنیم که حق همسر - حق زن، حق شوهر - حق فرزندان رعایت شود؟
چه کنیم که طلاق و فروپاشی خانواده، در بین ما رواج پیدا نکند؟
چه کنیم که زن در جامعهی ما، هم کرامتش حفظ شود و
عزت خانوادگیاش محفوظ بماندوهم بتواند وظائف اجتماعیاش را انجام دهدو
هم حقوق اجتماعی و خانوادگیاش محفوظ بماند؟
چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا، یکیاش را انتخاب کند؟
اینها جزو مسائل اساسی ماست. حد زاد و ولد در جامعهی ما چیست؟
من اشاره کردم؛ یک تصمیمِ زماندار و نیاز به زمان و مقطعی را انتخاب کردیم،
گرفتیم، بعد زمانش یادمان رفت!
مثلاً فرض کنید به شما بگویند آقا این شیر آب را یک ساعت باز کنید.
بعد شما شیر را باز کنی و بروی! ماها رفتیم، غافلشدیم؛ ده سال، پانزده سال.
بعد حالا به ما گزارش میدهند که آقا جامعهی ما در آیندهی نه چندان دوری،
جامعهی پیر خواهد شد؛
این چهرهی جوانی که امروز جامعهی ایرانی دارد، از او گرفته خواهد شد.
حد زاد و ولد چقدر است؟
چرا در بعضی از شهرهای بزرگ، خانههای مجردی وجود دارد؟
این بیماری غربی چگونه در جامعهی ما نفوذ کرده است؟
تجملگرائی چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بدو چقدرش خوب است؟
چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟
اینها بخشهای گوناگونی از مسائل سبک زندگی است،
و دهها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ که بعضی از اینهائیکه من گفتم، مهمتر است.
این یک فهرستی است از آن چیزهائی که متن تمدن را تشکیل میدهد.
قضاوت دربارهی یک تمدن، مبتنی بر اینهاست
nevisandehamun hamishe dar khune beshinad wa benevisad! baraye zostozuye haghighat mo boyad bebinim, begardiim, harf bezaniim , wa gayro...
mo adat kardiim dar iin chijha, ma aslan dar darde ensanha nistiim, faghatdar darde idiulojihaye khudemanhastiim!!!
ta kei wa koza chenin shetaban????
دوست عزیز ؛هر انسانی دنیا را از دید ایدئولوژی خود می بیند و درمان دردهای انسان و جامعه را در آن می جوید .درد است که انسان را به حرکت وامی دارد .حقیقت فقط در راهی است که پروردگار انسانها نشان داده است نه در راههای سر در گم انسانها ...