سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاریخ سیاسی و تبار فکری تکفیری ها - بخش ششم

     بنیان های نظری و عملی جریان های سلفی 

       « عثمان  بن بشر النجدی »، مورخ  سعودی  حکومت  اول  سعودی ها در کتاب  معروف  خود 

«بزرگی و شکوه در تاریخ  نجد» درباره کشتار و قتل عام  کربلا در سال 1216 هجری آورده  است:  

 " سعود [ البته منظور وی «سعود بن عبد العزیز بن محمد بن سعود » است ] با لشکریان  خود  که 

آنها را از نجد و اطراف  گرد آورده بود، راه سرزمین  کربلا را در ماه  ذی قعده در پیش گرفت .

 آنها چون به کربلا  رسیدند، از دیوارها و سورهایش  بالا رفتند و با زور و خشونت  وارد خانه ها و 

بازارهایش شدندواغلب اهالی این شهر را قتل عام و قبه ای را که بر بالای مزار«حسین بن علی»[ع] 

گذاشته شده بود،را تخریب کردند وهر آنچه از طلا و پول و زمرد و یاقوت در آن بود؛ را غارت کردند

 و همه آنها را به عنوان غنیمت جنگی به سرزمین نجد بردند"


عثمان بن بشر النجدی در پاسخ به انتقاد مسلمانان به این جنایات با افتخار می گوید:

" بگویید که  خدا را حمد و شکر که  کربلا را تصرف کردیم  و مردمانش را ذبح  کرده و سر بریدیم  و

زنانشان را به اسارت گرفتیم ".

در بخش دیگری از کتاب می گوید:

 « دراین10 روز در کربلا آن چنان به قتل و کشتار و تخریب و ویرانگری پرداختیم که در قدرت درک و

 فهم هیچ کس نمی گنجد .»


      پایه و اساس اندیشه‌ های سلفی تکفیری بردو محور اصلی است: 

  - حاکمیت الهی و

 - عقیده تولی و تبرا . 

خط مشی و دیدگاه  تکفیری ها این است که آنها تعدد و کثرت برداشت ها از متون و نصوص دینی و امکان

 اجتهاد را قبول نداشته و تنها  آنچه خود برداشت می کنندرا باور دارند، در این صورت اگر مسلمانی دیدگاه 

و برداشتی غیر از دیدگاه و برداشت آنها داشته باشد، وی راخارج از دین و مرتد و کافر می‌دانند.

این تنها  یک ادعا نیست، بلکه در تمام متون و نصوص آنها آمده  و تاکید شده که در صورتی  که مسلمانی

 برداشت های آنها را نپذیرد، نه  تنها باید  وی را مرتد و خارج از دین  بدانند که باید حد را نیز درباره وی 

اجرا کننداماغیراز دو اصل حاکمیت و تولی و تبری،عقیده و باوردیگرآنان می باشد خطرناک تر است و آن 

اصل تکفیر است.« در صورت عدم امکان اثبات  مسلمانی فردی بر آنها، پس وی کافراست و دلیل و برهان 

نزد آنها این است که فرد به  همان  چیزی ایمان و باور داشته باشد که آنها ایمان و باور دارند و درغیراین

 صورت و در صورت نقض این اصل خون فرد و عرض و ناموس و اموالش بر آنان مباح می شود»


 سلفی ها به طور عام از دو روش فکری بهره‌ می‌جویند که به هم نزدیک است: 

گروهى فقط کتاب و سنت را حجت دانسته و از داورى‌هاى عقل کمک نمى‌گیرند و

 گروه دیگر مى‌گویند قرآن و سنت وقتى براى ما حجت است که با فهم « سلف»

 همراه باشد، زیرا ما آیین خود را از آنها گرفته‌ایم. 


  بنیان اندیشه‌های سلفی را با توجه  به رسایل ابن‌ تیمیه و محمد‌ بن عبدالوهاب و منظومه  « هدایت‌ المرید»

 شیخ  عوض‌ العبادی و « توحید علام‌ الغیوب» عبدالقادر اهدل و شروح  متعدد  کتاب « التوحید»  محمد ابن

 عبدالوهاب و « موجز عقیدة‌ السلف» نوشته  تنی  چند از علمای سعودی و « دائره‌المعارف» فرید وجدی و 

باقی آثار قلمی سلفی‌ها، به شرح ذیل می توان مورد شناسایی قرار داد:

*« تکفیرگرایی» 

 از آن  برای توجیه اعمال خود علیه دیگران  بهره می‌برند و تلاش  دارند به طوری گسترده از این واژه و

 مفهوم  فقهی برای توجیه  جهاد خود علیه دیگران ( مسلمان و غیرمسلمان ) بهره‌ برداری و بدین ترتیب،

 مرز بین خودی و غیرخودی را مشخص کنند؛

*« جهادگرایی»

  استفاده ازآن راعلیه کفار، منافقین و مشرکین واجب دانسته و خون آنها را حلال می شمارند و بدین ترتیب

 حرکت وپویایی خود را تثبیت می کنند.

*«اصل تولی و تبری»

  می گویند:" مسلمان هرگزمسلمان  واقعی نمی شود مگر آنکه شرک  را ترک کند و یکی از راه های ترک

 شرک خصومت  ورزیدن با مشرکین و بیان خصومت  و نفرت خویش از آنهاست".

(محمد بن عبد الوهاب: کشف الشبهات و 13 رساله دیگر، چاپ قاهره، چاپ چهارم )

*«قرائت  متحجرانه» 

از سنت نبوی و برداشت‌های ظاهری از آیات قرآن، کینه ورزی شدید نسبت به شیعیان، عبد الوهاب حکم به

 تکفیر تمام  شیعیان داد و سرزمین و کشورهای آنها را سرزمین و کشور کفر دانست و تصریح  کرد که اگر

چه همه آنها به  یگانگی  خدای متعال و پیامبری محمد (ص) شهادت می دهند و نماز جمعه و جماعت را ادا

 می کنند، اما اگر با آنها درشریعت اختلاف پیداکردیم، به آنچه ما در آن اصول  حکم  می کنیم، آنها را کافرو

 قتلشان  را واجب  و سرزمین آنها را سرزمین کفر می دانیم و به آنها حمله می کنیم.( کشف الشبهات) 

*«قرآن و سنت»

 به عنوان دومنبع اصلی فهم  دین، تکیه براحادیث وعدم  پیروی از مذهبی  خاص، دشمنی  با فلسفه و انتقاد

 نسبت به علم  کلام  و بی‌مبالاتی به علوم  بلاغی و علم  اصول  فقه. 

* «اطاعت از حاکم»

  را نیز مانند علمای مذاهب اسلامی متأخر در غیر معصیت  نه  تنها جایز، بلکه  واجب می‌ دانند و قیام علیه 

ایشان  را در غیر « کفر بواح» یعنی کفر آشکار، حرام می‌دانند.

* علاوه بر این،

 سلفی ها  تمام  بدعت‌ها و امور نوظهور در اسلام  چه  در حوزه عبادات  و چه  در حوزه  اخلاق و احکام 

 رامنکر هستند و به  تقسیم بندی  بدعت  به  دو نوع  حسنه  و سیئه  اعتقاد  ندارند، بلکه  تنها  معتقد  به

 تقسیم‌ بندی  دنیوی و اخروی و لغوی و شرعی هستند. همچنین، سلفی ها از افکار و ارزش‌ های  وارداتی  

به میان مسلمانان گریزانند. 


  اما اکنون این جریان با مشکلات عملی و نظری بسیاری روبه‌روست .

  میان تکفیری‌ها اختلاف‌های بسیاری روی کرده است.

  آنان در بسیاری از اهداف خود شکست خورده اند؛ 

  اهدافی  که در دهه‌ هفتاد و هشتاد میلادی  برای خود  تعریف  کرده بودند و

  بسیاری از تحلیل‌گران باور دارند به  محض دور شدن فرصت  و بهانه  «جهاد»،

  گروه‌های  جهادی-تکفیری  دچار اختلاف‌های درونی  می‌شوند و انسجام  خود را از دست  می‌دهند .

  پس برای ادامه ی حیات؛ جهاد لازم  است وتلاش آنان  بر ادامه  جهاد خواهد  بود.     

 

جریان شناسی گروههای تکفیری

 منابع فکری جهادی‌های تکفیری (بخش 7)

 شماری از پژوهش‌گران، تبار فکری گفتمان جهادی و تکفیری را به  فرقه‌  «خوارج» در

 صدر اسلام بازگردانده‌اند که بر مبنای «لاحکم الا لله»  ایدئولوژی خود را بسط دادند و فقه و

 کلامی از آن خود ساختند.

در فقه خوارج، مسلمانان دگر اندیش کافرمحسوب می شوند.جدا ازعقاید خوارج،آثار ابن تیمیه،

مهم درشکل گیری گفتمان سلفی-جهادی داشته است.

نیای نزدیک‌تر سلفی‌ها محمد بن عبدالوهاب  (۱۹۰۳-۱۹۹۲) با طرح الاهیاتی تنزیهی شناخت 

شرک را گامی مهم در فهم و عمل به توحید می‌دانست.

 عبدالوهاب مسلمانانی را که به دعا، شفاعت و زیارت  قبور می‌ پردازند مشرک و دور شده از

توحید می‌شمارد.                                           

 آموزگار نخست جهادی‌ها در سده‌ی بیستم، ابوالاعلی مودودی (۱۹۰۳-۱۹۷۹)، روزنامه‌نگار

 و مفسر قرآن هندی بود. 

سید قطب بسیاری از مفاهیم اصلی در گفتمان خود را از او گرفته است.

 در کنار کتاب « نشانه‌هایی بر راه » سید قطب، کتاب « اصطلاح‌های  چهارگانه در قرآن »

(المصطلحات الاربعه فی القرآن) نوشته مودودی درزندان دست به دست جوانان جهادی می‌گشت.

مودودی  بر مفهوم «حاکمیت الله» تاکید داشت و جهان را یک‌سره آغشته به شرک می‌دید که در

 آن آدمیان به جای خدا پرستیده می‌شوند و مقتضای توحید ،ستیز با حکومت‌ها و قدرت‌های بشری

 وایجاد حکومتی اسلامی است.

از دیگر آثاری که مبین رویکرد جهادی-تکفیری است:

 «رساله‌ ایمان» صالح سریه، «فریضه‌ غائب» عبدالسلام فرج، «جهاد و اجتهاد» ابوقتاده‌ فلسطینی، 

« ملت ابراهیم » از ابو محمد مقدسی،«سوارانی  زیر پرچم  پیامبر » و « دستاورد تلخ » هر دو از

 ایمن الظواهری است.

 

 خاستگاه اولیه سلفیت تروریستی/ شبه قاره


  خاستگاه اولیه سلفیت تروریستی شبه قاره می باشد.

ازشخصیتی مانند دهلوی درقرن 12  تا قرن 18 که به مکتب دیوبند می‌رسد .

تاهنگامی که تصوف در کنار مکتب دیوبند قرارداشت موجب انعطاف و تساهل و تسامح درآن بود و

 افراطی گری‌های تند مشاهده نمی شد تا در1947 که پاکستان از هند جدا می‌شود ومکتب دیوبند به

 سه شاخه تبدیل می‌شود :

1-  یک جریان معتدل مثل فضل الرحمان (جریان علمای اسلام )

2- جمعیت العلمای اسلام (شاخه سمیع الحق) فعال در پیشاور که طالبان زاییده این جریان است.

 3- جریان سوم لشکر صحابه که"جیش محمد"پیرو این فرقه است و ریختن خون شیعه را مباح می‌دانند .

 

بخش خطرناک سلفیت جریان  تروریستی است  که سپاه  صحابه جیش محمد و لشکر طیبه  آن را هدایت و

 رهبری می‌کنند. در انتخابات افغانستان، طالبان که به شدت مخالف برگزاری انتخابات بود پس از برگزاری

 انتخابات لشکر طیبه پاکستان  گروهی را به افغانستان فرستاد و 12 نفر از علمای  طالبان رابه این بهانه 

دار زدندکه چرا قدرتی نداشتید جلوی انتخابات را بگیرید .


 نقش مکتب دیوبندی  در پیدایش جریان های تکفیری

مکتب «دیوبند» امروزه یکی از مهمترین جریان های دینی در جهان اسلام است که نفوذ و گسترش قابل

 توجهی در میان مسلمانان جنوب آسیا پیدا کرده و دارای اهمیت سیاسیِ بین المللی می باشد.

 این مکتب با رگه های نیرومند بنیادگرایانه ی خود، بسترساز پیدایش بسیاری از گرایش ها و گروه هایی 

شده که برای تحقق آرمان های  خود دست به خشونت  می زنند.  مکتب  دیوبند، نام  خود را از روستای

 کوچک  دیوبند در شمال غربی  شهر دهلی گرفته که در سال ۱۸۶۷میلادی مدرسه ی دینی «دارالعلوم»

 درآن تاسیس شد و به همت

استادان، شاگردان و حامیان خود توانست گسترش قابل توجهی پیدا کند؛ به گونه ای که ده ها مدرسه ی 

دیگر درشهرهای هندوستان تاسیس شدند که زیر نظر دارالعلوم دیوبند قرار داشتند.

 این مجموعه مدارس، نیازهای مالی خود را ـ بر خلاف بیشتر مدرسه های مذهبی مسلمانان شبه قاره از

 اربابان  و فئودال های مسلمان  تامین  نمی کردند-  و وابسته به  پشتیبانی مالی  و معنوی  مستقیم و 

غیرمستقیم دولت بریتانیایی هند هم نبودند.

 شهریه های دانش آموزان و طلاب تنها منبع مالی این مدارس به شمار می آمد .

امراستقلال مالی هویت مستقل مدارس دیوبندی را تضمین می کرد.

 این  مدرسه  دارای  کتابخانه و سالن  سخن رانی  وروش  آموزشی  آمیزه ای از شیوه های سنتی و 

روش های نوین بود . 

تاریخ سیاسی و تبار فکری تکفیری ها - بخش 8

مدرسه ی دارالعلوم دیوبند  ده سال پس از قیام بزرگ «میروت»(۱۸۵۷م/۱۲۳۶خ) پایه گذاری شد .قیام میروت توسط مسلمانان و هندوها و بر ضد حاکمیت کمپانی هند شرقی بر هند بر پا گردیدو مسلمانان نقشی بیشتر در آن داشتند. این قیام توسط مزدوران انگلیسی و هندی کمپانی سرکوب گردید؛ بسیاری کشته با تبعید شدند و اموال بسیاری هم مصادره گردید. حتی امپراتوری مغول که حیات سایه وار خود را حفظ کرده بود، توسط انگلیسی ها از میان برداشته شد و حاکمیت بر هند به طور رسمی به دولت بریتانیا واگذار گردید. در نتیجه ی این قیام، علمای مسلمان هندی نیز آسیب فراوانی دیدند وکلا پراکنده شدند. بسیاری از آنها به قتل رسیدند و تبعید شدند و بسیاری دیگر نیز به جاهای مختلف به ویژه شهرهای مقدس حجاز گریختند.  پس از این قیام مدرسه ی دارالعلوم تاسیس شد تا بتواند دست کم گروهی از علما را از این آشفتگی و بی-سامانی رهایی بخشد. این مدرسه ی کوچک  در آغاز فعالیت و موضع گیری صریح سیاسی نداشت؛ بلکه می خواست هویت و سازمان علما را درعرصه ای غیرسیاسی حفظ کند و  مسلمانان هندی را تحت رهبری آنها سازمان دهی نماید.انگیزه ی مهم دیگردر تاسیس دارالعلوم مقابله با دیدگاه ها و گفتمان سیاسی و فکری ای بود که سید احمدخان هندی و پیروانش پس از قیام موتینی به وجود آورده بودند.  اساس فکری جریان سید احمد خان یا "مکتب علیگر"این بود که:  هند تحت حاکمیت بریتانیا «دارالاسلام» است، نه «دارالحرب»؛ بنابراین مسلمانان می توانند به گونه ای مسالمت آمیز و با آرامش در آن زندگی و فعالیت کنندوبه رشدلازم فکری و علمی برسند .پس مسلمانان وظیفه ی دینی برای جهاد   ندارند. هم به این دلیل که انگلیسی ها مزاحمتی برای انجام اعمال دینی مسلمانان ایجاد نمی کنند، و هم به این خاطر که مسلمانان در هند اقلیت هستند و اگر حکومت بریتانیا از میان برود اکثریت هندو بر آنان چیره خواهند شد و رفتاری بارها بدتر در پیش خواهند گرفت. دیدگاهی که در میانه ی سده ی ۲۰ میلادی کشور پاکستان بر اساس آن ایجاد شد. علمای  دیوبند، بر خلاف سید احمد خان، همه ی هندی ها اعم از هندوومسلمان را «یک ملت» و عامل اصلی تهدید مسلمانان در شبه قاره را نه هندوها، بلکه دولت بریتانیایی هند می دانست .

 شالوده و بنیان اندیشه ی دینی مکتب دیوبند، برگرفته از اندیشه ها و آرای «شاه ولی الله دهلوی» می باشد . تاثیر عقاید و نظام باورهای وی در میان همه ی جریانهای مذهبی امروز پاکستان و هند کم و بیش نمایان است و مکتب دیوبند از هنگام تاسیس  تا کنون بیش از هر جریان دیگری خود را وام دار اندیشه های وی می داند؛ علیرغم اینکه درموارد بسیاری، آشکارا از آن فاصله گرفته است. می توان گفت تشکیل «امارت اسلامی» یکی از یادگارهای بر جای مانده از اندیشه ی سیاسی شاه ولی الله است که  گروه های دیوبندی سودای آن را دارند.

  پیش از تجزیه ی شبه قاره و تشکیل کشور پاکستان، مهمترین سازمان سیاسی ای که به طور عمده توسط علمای دیوبندی تشکیل گردید، «جمعیت علمای هند»  با«جنبش خلافت» رهبری نهضت مسلمانان بر ضد استعمار بریتانیا و حمایت از خلافت عثمانی در معرض نابودی را بر عهده داشت. جنبش خلافت با کنگره ی ملی هند و مهاتما گاندی هم زمان بود و این دو سازمان خواهان دستیابی هند به استقلال بودند .علمای دیوبندی با جدایی مسلمانان و تشکیل کشور مستقل که در دهه های ۱۹۳۰ـ۱۹۴۰م/   به رهبری محمد علی جناح و مسلم لیگ هند در جریان بود، مخالف بودند. پس از تاسیس پاکستان نیز بیشتر علمای دیوبندی از پذیرش آن تن زدند و از مهاجرت به پاکستان خودداری کردند. به نظر آنها اندیشه ی تشکیل کشور مستقل برای مسلمانان، سیاست استعماری بریتانیا برای جلوگیری از تشکیل یک هند مستقل و قدرتمند بودو به نظر آنها محمد علی جناح و رهبران مسلم لیگ افرادی سکولار و سست دین بودند که شایستگی به دست گرفتن رهبری خواسته های سیاسی مسلمانان را نداشتند.  امااقلیتی ازعلمای جمعیت علمای هند مانند «مولانا شبیر احمد عثمانی»  در سال ۱۹۴۵م/ از جمعیت علمای هند جدا شدند و«جمعیت علمای اسلام» را تاسیس کردند که یکی از مهمترین احزاب اسلام گرای پاکستان به شمار می رود. میان جریان دیوبندی امروزه و جریانی که پیش از تاسیس این کشور در هند بدین نام خوانده می شد، تفاوت های اساسی وجود دارد .جریان دیوبندی در دوره ی پیش از تجزیه ی شبه قاره جریان ریشه داری بود که عالمان بزرگی را در دامن خود پرورش داد.مانند مولانا محمود حسن، مولانا محمد حسین مدنی، سید سلیمان ندوی، عبیدالله سندی، و مولانا شبیر عثمانی . همچنین اشخاص برجسته ای مانند ابوالکلام آزاد با جمعیت علمای هند و مکتب دیوبند ارتباط داشتند. در این دوره جریان دیوبند به تصوف میانه رو دلبستگی داشت و به طور عمده پیرومکتب چشتیه بودند؛ حال آن که جریان دیوبند امروزی حتی دشمنی سرسختانه با جریان های تصوف دارد.  پس از تجزیه، جریان دیوبندی مرتبه و جایگاه علمی خود را از دست دادو از جنبه های سیاسی و اجتماعی اهمیت  پیداکرد. این امر سبب شد تادیوبند استقلال هویتی خود را تا اندازه ای از دست بدهد و تحت نفوذ وهابیت قرار گیرد. مدرسه های دیوبندی که امروز در پاکستان وجود دارند، بیش از آن که «عالم مذهبی» تربیت کنند، جوانان تهی دست و پرشور را جذب کرده و در راستای اهداف و آرمان هایی که چندان نیازمند برخورداری از تراز بالای علم دینی نیست، سازمان دهی می کنند. چنان که امروزه جریان دیوبندی در پاکستان نه با نام عالمان بزرگ و شخصیت های علمی برجسته، بلکه با نام گروه های شبه نظامی و سازمان های ستیزه گر شناخته می شود .  علت و ریشه ی این وضع را تا اندازه ی زیادی باید در تحولی که در دهه های پس از تاسیس پاکستان در خاستگاه اجتماعیِ جریان یا مکتب دیوبند روی داد جستجو کرد. در دوره ی پیش از تجزیه ی شبه قاره، مهمترین کانون فعالیت های فکری، فرهنگی، دینی و سیاسی اجتماعی مسلمانان هندی، «ولایت های متحد» یا استان «اوتارپرادش» در شمال شبه قاره بود. با این که مسلمانان در این ایالت در اقلیت بودند، اما از نظر سطح فرهنگی و آموزشی، و نیز فعالیت های سیاسی اجتماعی در تراز بالاتری نسبت به دیگر نواحی از جمله دو ناحیه ی اکثریتی(سند پنجاب و سرحد در شمال غرب، و بنگال در شمال شرق) قرار داشتند. از این رو بسیاری از رهبران و جریان های سیاسی و دینی مسلمانان نیز از همین ناحیه سر بر آوردند که دو نمونه ی برجسته ی آن مکتب علیگر و مکتب دیوبند هستند. با این حال این ناحیه پس از تجزیه، در قلمروی کشور هند باقی ماندو واقعیت این بود که مکتب دیوبند خاستگاه و کانون اصیل خود را در کشور هند جا گذاشت و علمایی که به پاکستان آمدند قادر نبودند حیات این مکتب را تا دوره ای طولانی تداوم بخشند. از این رو در دهه های بعد به ویژه ۱۹۵۰م/ و ۱۹۶۰م/  شماری از رهبران دینی مناطق قبیله ای و پشتون نشین مناطق سرحد شمال غربی که با جریان اصیل و قدیمی دیوبندی همخوانی کاملی نداشتند، به جمعیت علمای اسلام پیوستند. افراد برجسته ی این جریان عبارت بودند از و مولانا مفتی محمود(پدر مولانا فضل الرحمان رهبر کنونی جمعیت علمای اسلام) و مولانا غلام غوث هزاروی که پس از مرگ یا انزوای علمای قدیمی جمعیت، رهبری جمعیت علمای اسلام را در دست گرفتند. از این پس جریان مذهبی دیوبند در پاکستان، و به طور مشخص جمعیت علمای اسلام تا حد زیادی نماینده ی تمایلات و فرهنگ مذهبی مناطق قبیله ای شمال غربی پاکستان شدند و حتی رفته رفته با قومیت گرایی پشتون نیز نسبت نزدیکی پیدا کردند. بدین ترتیب پس از تجزیه ی هند، کانون و مرکز مکتب دیوبند از ولایات متحد، به نواحی قبیله ای شمال غربی پاکستان انتقال یافت و به همین نسبت تغییرها دگرگونی های مهمی در ماهیت و ویژگی های آن پدید آمد.  در دهه های اخیر فعالیت ها و جهت گیری های مکتب دیوبند در پاکستان  ابعادی فراملی یافته است.

 علت این تحولات، زنجیره ی وقایع و فرایندهایی بود که در افغانستان رخ داد و این کشور را به میدان «جهاد» و رویارویی با شوروی و سپس نیروهای غربی تبدیل کرد. این تحولات زمینه ساز آن شدند که جریان «وهابی گری» و سازمان هایی چون القاعده ـ با برخورداری از منابع سرشار ثروت ـ به طور جدی به این سرزمین پای گذارند و به همکاری نزدیک با گروه های دیوبندی  بپردازند. البته مساله ی پیوند میان جریان دیوبندی و وهابیت، پیشینه ای طولانی دارد. شاه ولی الله  معاصر محمد بن عبدالوهاب بود و هم زمان با وی در مدینه به آموختن دانش دینی پرداخت و البته دولت بریتانیایی هند نیز در رواج تفکر وهابیت نقش  کافی داشت. 

  بنیه ی اقتصادی ضعیف  پاکستان نیز باعت شد تا دولت های پاکستانی به کشورهای عربی و به ویژه عربستان سعودی نزدیک شوند. این امر در دوره ی زمام داری ذوالفقار علی بوتو و سپس ضیاءالحق آغاز شد و تا کنون کمابیش ادامه پیدا کرده که موجب نفوذدیدگاه های مذهبی مورد حمایت این کشورها در پاکستان شده است. 

 در این میان، برجسته ترین زمینه ی درآمیختن وهابیت و دیوبندی گری، همانا مقوله ی «جهاد» در افغانستان و کشمیراست که گروه «طالبان» مهمترین ثمره ی آن به شمار می رود. در واقع طالبانیسم را می-توان محصول ترکیبی از قبیله گرایی پشتونی، سنت دینی دیوبندی و نیز وهابی گری دانست. امروزه گروه های ستیزه گر پرشماری در پاکستان از جریان دیوبندی الهام می گیرند. مانند : جیش محمد، شبکه ی حقانی، لشکر جنگهوی، سپاه صحابه وجیش العدل و...  

نفوذ مکتب دیوبندی در پاکستان همچنان ادامه دارد. اما این را هم باید در نظر داشت که بیشتر سنیان پاکستانی به مکتب رقیب آن یعنی مکتب صوفی گرای «بریلوی» دلبستگی دارند؛ مکتبی که که گرایش های صوفیانه دارد، از سیاست و خشونت و جهاد می پرهیزد، هوادار مسالمت با شیعیان می-باشد، و برخاسته از محیط مذهبی بومی شبه قاره ی هند و پاکستان است. آن چه در این میان اهمیت فراوانی دارد این نکته است که جریان تصوف بر خلاف جریان دیوبندی  افراطی زمینه های بسیار مساعدی برای نزدیک شدن به فرهنگ ایرانی، پذیرش زبان فارسی، و نیز تشیع دارد .به هر حال مهمترین عاملی که می تواند گسترش تفکر دیوبندی-وهابی در پاکستان را محدود نماید، چیزی نیست جز جریان ریشه دار و بسیار محبوب تصوف. 

  خاستگاه دوم سلفیت/ مصر
  مصر در جهان اسلام دارای اهمیت خاصی است، از چندین قرن پیش که افرادی رگه‌های بیداری اسلامی را در دو سه قرن قبل در مصر زدنداین کشور به عنوان پیشرو در جریان‌های اسلامی بود.
سال 1932م نقطه عطفی است که «حسن البناء» اخوان‌المسلمین را پایه‌گذاری می‌کند .  

  روش حسن البناء  این بود که بایداز درون جامعه را اصلاح کنیم و مدارسی ساختند که اسلامی باشد، اما  اندیشه‌هایی که بتوان از داخل یک جامعه را متحول کرد، جواب  ندادو عمرایشان نیز کفاف نداد و نقل‌های مختلفی از این موضوع شد.

بعد از حسن البناء آقای «سید قطب» در مصر  تأثیر بیشتری از خود برجای گذاشت و معتقد بود ما باید از درون کل جامعه را شخم بزنیم .

 اندیشه سید قطب ریشه در بحث توحید داشت و معتقد بود مفهوم توحید در حاکمیت است. باید حاکم الهی باشد و این نظر تا حدودی به اندیشه شیعه نزدیک می‌شود .

وی عقیده داشت که تمام جهان چون حاکم  الهی ندارند در جاهلیت به سر می‌برند. از او پرسیدند: " اماکشورهای اسلامی که اهل نماز و روزه هستند ؟" گفت:" چون در رأس آن‌ها حاکم غیراسلامی است این جوامع هم جاهلی است". از سوی سیدقطب مصر، لیبی، اردن، عربستان و... "جامعه جاهلیت "لقب گرفت

تاریخ سیاسی و تبار فکری تکفیری ها-بخش 9

  ریشه یابی تفکر تکفیری در قرن معاصر

سید قطب (۱۹۰۶-۱۹۶۶) را آموزگارگفتمان تکفیردرسده‌ بیستم خوانده‌اند.

 وی از اندیشه‌ای میانه‌ روانه به تدریج به اندیشه‌ای تندروانه گراییدو

اسلام‌گرایانی هم که از تندروی دوv بودند با خواندن آثاراو وتحت تأثی

رآموزه‌هایش به خشونت روی آوردند.

در سال ۱۹۴۹، ترور حسن البناء چهل و سه ساله شوک عظیمی براعضای

 اخوان المسلمین وارد کرد. 

حسن البناء نه اندیشور بود نه جز زندگی‌نامه‌ خودنوشت و

به جز نامه‌هایش اثری مکتوب از خود به جای نگذاشته بود. 

خلأ ایدئولوژیک آشکارا در اخوان المسلمین نمایان شده بود.

 افزون بر این، اخوان همواره استعمار بریتانیا را دشمن اصلی خود خوانده بود.

وقتی در سال ۱۹۵۲ «افسران آزاد » به قدرت رسیدند،

 اعضای اخوان را با خشونتی بی‌سابقه سرکوب کردندو

 اخوان «کاخ ریاست جمهوری» را درکنار سرمایه‌داری«دشمن شماره‌ یک» خواند.

اما چگونه می‌شد دولتی را که برآمده از جامعه‌ای مسلمان است دشمن دانست؟

 برای دشمن‌انگاری دولت اسلامی به نظریه‌ای نیازبود که اخوان هنوزدردست نداشت.

در چنین حال و هوایی بود که سید قطب از آمریکا بازگشت و

 در صدر نظریه‌پردازان  اخوان قرار گرفت. 

در سال ۱۹۵۴در زندان گفتمان «طرد دیگری» واین اندیشه را پرورد که

 این نظام سیاسی موجود نیست که طردمی کند، 

بل‌که  نظام سیاسی موجودرا باید طرد کرد.

سید قطب در کتاب «جاهلیت قرن بیستم» نوشت نه تنها افراد ودولت بلکه

 همه از رستگاری به دورند که جهان سراسر حیات «جاهلی» دارد.

چنین بود که وی نظریه "ضرورت تکفیر، روشی برای کنش سیاسی "را پرداخت.

 او تا سال ۱۹۶۴ که در زندان بود، با نثری گیرا و سبکی ساده، آثاری نوشت که

 سرمایه‌ی ایدئولوژیک اخوان المسلمین شدو

 درانقلابی‌ترین اثر خود «نشانه‌هایی در راه» (معالم فی الطریق) برنامه‌ عملی یگانه

 سازمان سیاسی مشروع اسلامی را تبیین کردکه

 این سازمان سیاسی باید مدارا و مماشات را یک‌سو نهد و با تکفیر افراد و جوامع و

 حکومت‌های جاهلی و جهاد علیه آنان در گستره‌ جهانی برای تحقق نظامی اسلامی بکوشد.

 او می‌گفت رواست اگر کسی جان خود رابدهد تا فقط نام چنین سازمانی را آشکارا اعلام کند.

علمای الازهر کتاب «نشانه‌هایی در راه» را محکوم کردند و بدعت‌آمیز خواندند

اما این کتاب به سرعت به کتاب راهنمای جهادگرایان بدل شد.


گفتمان تکفیر

ایده‌ تکفیر فراورده‌ی گفتمانی است که سه عنصر بنیادین دارد: 

«حاکمیت خدا»، 

«جاهلیت جهان و جهانی بودن اسلام» و

 «جهاد».

معنای حقیقی توحید از نگاه قطب جز با حاکمیت یگانه‌ خداوند بر روی زمین تحقق نمی‌یافت.

 حاکمیت خدا تجلی سیاسی توحید بود که

 در زندان و آزادی، در سرزمین‌های اسلامی و غیراسلامی، سیاست داخلی و روابط بین الملل، 

همیشه و همه جا باید روی می‌داد.

اصل «حاکمیت خدا» باید سرشت حکومت را تعیین می‌کرد و 

مرزهای لازم برای آزادی‌های فردی و اجتماعی را قرار می‌داد. 

برای سید قطب، روشن بود که 

حاکمیت خدا بدون پایبندی فرد، جامعه و دولت به یکایک احکام شریعت/فقه ممکن نبود.

پس هر شخص، جامعه یا دولتی که از عمل به احکام شریعت سرباز زند،

 در عصر جاهلیت و به سنت پیشا اسلام بوده و کافراست. 

التزام به شریعت از نگاه قطب نباید محدود به مسلمانان یا دولت اسلامی باشد.

جهان سراسر از آنِ خداست و حاکمیت تنها او را سزاست.

 در ضرورت عمل به شریعت هیچ استثنایی روا نیست. 

مشروعیت دولت به شریعت‌مداری آن بستگی دارد و اگر دولتی شریعت را نادیده بگیرد،

 مسلمانان واقعی حق – و بلکه وظیفه – دارند علیه آن قیام و جهاد کنند.

مسلمانان باید حکومت «جاهلی» را براندازند و 

حکومت اسلامی بنیاد نهند که

 قوای مجریه، مقننه و قضائیه‌ آن بر پایه‌ی اصل شورا،

 احکام شریعت رااجرا کنند.

برای فقیهان قدیم، جهان به «دارالاسلام» و «دارالکفر» تقسیم می‌شد،

 برای سید قطب، جهان یا در «دارالاسلام» می‌گنجید یا در «دارالحرب».

 برزخی در میان نبود.