سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در قرآن کریم - سوره آل عمران(6)

تاملی در قرآن کریم - سوره آل عمران(7)

تحلیلهای مسائل سیاسی و نظامی در قرآن به صورت باز است نه به صورت بستهٴ تعبدی ...
خطابها با هذا بیان للناس شروع می شود عموما،
 یعنی مسائل را برای شما مبسوطاً تشریح می‌کنیم، مسائل نظامی و سیاسی را در آیات مکرّر باز می‌کند که 
اسرار شکست ،اسرار پیروزی را معلوم کند، اسرار بینشهای گوناگون را مشخص فرماید...
  فرمود که کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ،
 ولی نفرمود بروید بجنگید همین طور،
 هر قضیه‌ای که اتفاق می‌افتد از جریان جنگ بعد از اتفاق، قبل از اتفاق و حین جریان با آیات فراوانی تحلیل می‌کند 
حتی حرف همهٴ کسانی که در جنگ شرکت کردند یا اظهار نظر کردند آنها را هم بازگو می‌کند ...
هذَا بَیَانٌ لِلنَّاس...

یکی از جاهایی که قرآن خیلی در موردش بحث کرده است، جریان جنگ احد است ،
 چون زمینهٴ شبهه فراهم شده است ...
 وعدهٴ پیروزی است برای اهل صبر و استقامت با آسیب شناسی کامل ...
 نمی فرمایدکه هر که استقامت کرد پیروز می‌شود چه حق باشد چه باطل، 
فرمود :
 اقل شرایط پیروزی مسلمین این است که صابر باشند و مستقیم...
و شرایط دیگری جهت پیروزی لازم است که قبلا عرض شد ...

وقتی دور شدید،
 شایعه شهادت رسول خدا منتشر شد،
 وقتی نزدیک بودیدو حرف پیغمبر را می‌شنیدید جا برای شایعه نبود ،
 وقتی" فاصله گرفتید از رهبری" 
دشمن هم از این فرصت سوء استفاده کرد ...

آیه 154
إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا
بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا 
انسان در مرحله تصمیم‌گیری یا کسب دارد یا اکتساب ، یا خیر دارد یا شرّ ،
وقتی این مرحله را به سوء اختیار خود پشت سر گذاشت و وارد مرز گناه شد، گناهان را مرتکب می‌شود، 
وقتی گناهان را مرتکب شد راه توبه و انابه باز است،
 اگر توبه و انابه را هم بی‌اعتنایی کند نوبت به مرحله بع  که تجرّی و جسارت است می رسد
 و بعد از آن شیطان اینها را می‌لغزاند بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا نه «کلّ ما کسبوا»...

آیه 154
ان الله غفور رحیم
عفو یعنی کسی با عنایتی، با توجهی به سراغ چیزی برود و او را محو کند این را می‌گویند عفو، 
عفوالهی یعنی خداوند به کسی عنایت کردو نقطه‌ ضعفهایش را جمع کرد و پوشاند. 
از اینجا معلوم می‌شود که عفو مقدّم بر مغفرت است یعنی باید با عنایتی گرفت و بعد او را پوشاند،
 وقتی گرفت و پوشاند می‌گویند «غَفَر» یعنی «سَتر» 
چون مِغفر و کلاه‌خود را هم که گفتند مِغفر برای اینکه او پوشاننده ی سر است.
 بالاتر از مغفرت ، رحمت هست که اصلاً کلّ صحنه را عوض می‌کند رحمت خاصّه الهی...
عفو و مغفرت روحش به زمینه‌سازی برمی‌گردد اصل عفو و مغفرت برای برداشتن مانع است ،
 اول  لغزشها شستشو می‌شود، بعد آن عنایت خاصّه به انسان می‌رسد،
 وقتی در قرآن کریم مغفرت با رحمت کنار هم ذکر می‌شود معمولاً مغفرت قبل از رحمت است،
 إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیم  
اول مغفرت هست یعنی چرک‌زدایی،گناه‌زدایی بعد مشمول رحمت کردن، 

هر اسمی از اسمای حسنا که
 در پایان آیه ای آمده است،
 ضامن محتوا و مضمون خود آن آیه است ،
إِنَّ اللّه هایی که در پایان هر آیه ذکر می‌شود به منزله سند محتوای آن آیه است...

آیه 167 
هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَان ...
آنان به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان،
به زبان خویش چیزى مى گفتند که در دلهایشان نبود.... 
در میان مسلمین هستند ودر صف مومنین اما دلهایشان به کفر نزدیکتر است  و
 اگر در مصدر کاری باشند؛ در تصمیم‌گیری در روز خطر اینها به مرز کفر نزدیک‌ترند،
 پرده رقیقی از اسلام را دارندکه محفوظ بمانند...
قرآن کریم سیاست رفتاری اینها را قدری بازتر می‌کند می‌فرماید: 
رفتار اینها دو گانه است،اگر مسلمین پیروز شوند اینها برای اینکه از غنیمت سهمی ببرند می‌گویند که
 مگر ما با شما و در صفوف شما نبودیم...و
 اگر کافران پیروز بشوند می‌روند به آنها می‌گویند :
مگر ما مسلمانها را تضعیف نمی‌کردیم، مگر توطئه نمی‌کردیم، مگر اراجیف پخش نمی‌کردیم،
 مگر به سود شما کار نمی‌کردیم، مگر اینها را از شورش و تهاجم علیه شما بازنمی‌داشتیم و...
دورو و دوچهره هستند تا دمِ مرگ...
مثلا رئیس منافقین مدینه وصیت می‌کند که
 بعد از اینکه من مُردم بگویید پیغمبر(ص) بر من نماز بخواند و
 قمیص یعنی پیراهن مخصوصی که پیغمبر می‌پوشد 
یعنی به بدن مطهّر پیغمبر رسیده است که متبرّک است آن پیراهن را کفن من کنند!

آیه 168
از اوصاف منافقین می‌ فرمایدکه
 الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِین  
 قرآن هذا بیان للناس است،
  یعنی کتاب تحلیلی و عقلی و مستدل است،
 علل شکست و پیروزی را تحلیل می‌کند
 وپیغمبراکرم (ص) نیز خطوط کلی را می‌آموخت ؛ نقاط قوت و ضعف را می‌گفت
 و راه ترمیم نقاط ضعف و راه تکثیر و تقویت نقاط قوّت را نشان می داد...
 منافقین چون دیدند در جریان جنگ اُحد عده‌ای شهید شدند؛ گفتند که 
اگر اینها حرفهای ما را گوش می‌دادند و نمی‌رفتند جبهه ،کُشته نمی‌شدند.
(مشابه این در همین سورهٴ  آیه 153 و 156 فرموده شده است) 
قرآن باز می‌کند مسئله را می‌فرماید : 
چقدر افرادی که رفتند جبهه و سالم برگشتند؟ چقدر افرادی که جبهه نرفتند و با علل و عوامل دیگر مُردند؟
 پس مرگ و حیات دست شما نیست که لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا باشد .
نه به پیش‌بینی شماست نه به دست شما. ..
قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ ... اگر راست می‌گویید جلوی مرگ خودتان را بگیرید..

آیه 169
"هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏ اند مرده مپندار
 بلکه زنده‏ اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند "
هر کسی که می‌میرد در حقیقت از دنیا به آخرت هجرت می‌کند، هیچ‌کس نابود نمی‌شود،
 انسان یک حیات مستمرّی دارد واز عالمی به عالم دیگر در حرکت است
 "انما تنتقلون من دار الی دار" هیچ‌کسی نمی‌میرد.
 منتها کافر، منافق و آن کسی که به کافر و منافق ملحق است 
همین که مُرد وارد «حُفرةٌ من حُفَرِ النیران» می‌شود گویا زنده نیست  ؛
 مانند ثم لا یموت فیها و لا یحیی در مورد جهنمیان که می فرماید ؛ نه حیات آرام‌بخشی دارد، نه می‌میرد که راحت بشود.
یعنی حیات برزخی را قرآ‌ن کریم برای هر انسانی قائل است ومی‌فرمایدکه
انسان مسافر و مهاجری است که از نشئه‌ای به نشئه‌ای سفر و هجرت دارد تا لقاءالله... 
چه مؤمن، چه کافر. 

اما چرا در مورد شهدا می فرماید اینها را مرده نپندارید اینها زنده اند ؟!

انسان زنده در دنیا چگونه است؟
از زنده دو توقّع است،
 یکی اینکه که کاری از او ساخته باشد،
دیگر اینکه درک کند و بفهمد،
یعنی درک آمیخته با عمل،عمل آمیخته با درک نشانه حیات است. 
قرآن کریم می فرماید: 
شهیدبدون مرگ وارد برزخ می‌شود،
دیگران می‌میرندو وارد برزخ می شوند،
ولی شهید زنده می‌رود،
 شهید بدون مرگ وارد برزخ می‌شود بدون اینکه اثرِ علمی و عملی دنیا را از دست بدهد وارد برزخ می‌شود.
 اثر عملی او به برکت خون اوست،
 این خون همان طوری که تبلیغ و سخنرانی و درس و علم انسان زنده می تواند داشته باشد اثر دارد این خون هم اثر دارد...

آیه 170
 آنچه در آن عالم هست غیر شهید هم می‌فهمد کافر هم وقتی رفت آنجا می‌فهمد ...
 شهید به وسیله گزارشهای الهی همه جریان را می‌فهمد نه اینکه آنچه در آن عالم است می‌فهمد،
شهید بدون اینکه بمیرد وارد می‌شود و نه تنها وقتی وارد آن نشئه شد
 همه آنچه آنجا هست می‌بیند بلکه از دنیا هم باخبر است ,
 می‌فرماید: وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم 
استبشار می‌کنند یعنی طلب بشارت می‌کنند، از چه کسی؟
 از ذات اقدس الهی ؛یعنی مبشّرشان خداست  ...
بالذین لم یلحقوا... انسان دلش می‌خواهد از حال دوستانش باخبر باشد 
از بیگانه که خبرنمی‌خواهد،می‌خواهد از دوستانش باخبر باشد؛
از  مؤمنینی که هم‌فکر بودند استبشار می‌کنند یعنی طلب بشارت می‌کنند و خدا به آنها بشارت می‌دهد که 
أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُون

َ پس هم نسبت به آن عالم زنده‌اند؛
 وهم نسبت به این عالم زنده‌اند ،
نه اینکه یادشان در خاطره‌ها باشد .
یادشان در خاطره‌ها بودن ،یک امر وهمی است که
 افرادمادی هم دارند برای دلگرم کردن خودشان ... 
 زنده بودن شهید  نه به این معناست که بعد از مرگ زنده است
 چون بعد از مرگ همه زنده‌اند و نه به این معناست 
وقتی که وارد آن عالم شد از اسرار آن عالم باخبر می‌شود
 چون هر کس وارد آن نشئه و عالم شد از جریان آن جا باخبر می‌شود ،
شهید را که می‌گویند زنده است هم برای آن است که 
آنجا یک حیات خاصّه دارد که دیگران ندارند، حیّ است، عنداللهی است، 
﴿فَرِحِینَ﴾ است، ﴿یُرْزَقُونَ﴾ است این خصوصیات برای او است که برای دیگران نیست .
 به دنیا هم زنده است نسبت به دنیا که خون او واقعاً اثر داردو هر مؤثری زنده است ...

آیه 176
یسارعون فی الکفر
سرعت گاهی با "الی"استعمال می‌شود، گاهی با "فی"
سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ ویا «الی جنة» و... برای آن است که
 پایان سفر، غیر از خود مسیر است انسانِ سالک، 
این مسیر را ادامه میدهد تا به پایان برسد در این‌گونه از موارد کلمه «الی» به کار میرود ...

 اما در مواردی مانند یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَات دیگر این انسان خود در داخل خیرات است،
یعنی درداخل خیرها دارد حرکت می کند و در یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ نیز سرعت گیرنده ،
در جمع کافران ودر داخل کفردارد سرعت می گیرد نه به سوی کافران... 
چون واقعاً کافر هستندنه اینکه جدیدا بخواهند کافر بشوندبلکه کافر هستند یا منافق ودر جنگ و غنیمت و... 
اینها راه انحرافی‌شان را تند می‌کنند همان گونه که مؤمنین راه مستقیمشان را تند می‌کنند...

آیه 179
ما کان الله لیذر المومنین علی ماانتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب 
تمیز نهایی مؤمن از غیرمؤمن در قیامت است ...
این که مرز مؤمن خالص از غیرخالص جدا بشود
 در بلاها و صبر بر بلا هم بخشی از افراد خالص از غیرخالص جدا می‌شوند ،
ولی آن طوری که
 "وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ"
 باشد و همه سرائر و سریره‌ها بیرون بیاید یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِر آن طور در دنیا ممکن نیست،
 
و چه اصطلاح زیبایی دارد ، 
می‌فرماید:
 "مَا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ"
خداوند می‌خواهد مؤمنین را آزاد کنداز اختلاط با غیرمؤمن ...
و  وصف ایمان را ذکرمی کند: 
لیذر المومنین....المومنین...

"حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ"
یعنی آنچه اصل و آنکه اصیل است می‌ماند، 
آنکه داخل اصل شده است جدا می‌شود تا خبیث را از طیب جدا کند ،
مانند جدا کردن سنگ از غلات یا حبوبات...

آیه 173 و 174
بالاخره اهل فتنه مایلند که خشیت خودشان را، خوف از خودشان را در دل نخبگان و خواص،
 به جای خشیت از خدا بنشانند؛ یعنی مایلند که از آنها ترسیده بشود؛ 
«الّذین قال لهم النّاس إنّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل».
یعنی اینکه دائماً دارند به ما میگویند: 
آقا ! «إنّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم»، 
جوابش همین است: «فقالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل». 
نتیجه‌‌اش هم این است: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء». 
نتیجه‌‌ی این احساس، این درک، این حقیقت روحی و معنوی همین است که: 
«فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء». بنابراین، بایستی این شجاعت را داشت.
بیانات امام خامنه ای 
۱۳۸۸/۰۷/۰۲

این‌طور هم نیست که ما فرض کنیم در همه‌ی حالات خدای متعال موظف است کمک مادّی کند؛
 نه، طبیعت عالم هرچه هست، نقشه‌ی الهی کار خودش را می‌کند. 
زکریای نبی را با اره به دو نیم کردند. من ذیل این آیه‌ی شریفه‌ی 
«الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل
 فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء»
سابقاً روایتی دیدم که این «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء» 
مربوط به همانهایی است که در راه خدا کشته شدند. 
کشته شدن در راه خدا، «سوء» نیست. 
معنای «لم یمسسهم سوء» این نیست که یک سیلی هم به ما نخواهد خورد؛ 
چرا، سیلی هم می‌خورد؛ بالاتر از سیلی هم می‌خورد؛ منتها این «سوء» نیست. 
با معیار الهی که نگاه کنید، «لم یمسسهم سوء»؛ 
اما با معیارهای مادّیِ بشری که نگاه کنید، همه‌اش «سوء» است. 
خدای متعال با معیارهای خودش حرف می‌زند؛ با معیار محدود ما مادّی‌دلها و مادّی‌ذهنها که حرف نمی‌زند.
به‌هرحال ان‌شاءاللَّه خدا کمک می‌کند. 
حرکت شما باید برای قبول و رضای خدا باشد.
 در مناجات شعبانیه می‌خوانیم: «ما اضنّک تردّنی فی حاجة قد افنیت عمری فی طلبها منک».
 آن چیزی که ما عمر خود را برای آن فنا کردیم، چیست؟ 
آن ان‌شاءاللَّه کسب رضا و مغفرت الهی است؛ اصل کار این است؛ این باید به دست بیاید.
۱۳۷۰/۱۲/۰۵
بیانات در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی
 

تاملی در قرآن کریم - سوره آل عمران(8)

 
آیه 186
لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ...
 ابتلائاتی که برای مؤمنین پیش می‌آید، نردبان سلوک آن‌هاست؛ 
ابتلا با ریاضت تفاوت دارد. ریاضت‌ ممکن است منتهی به عجب انسان شود ویا در انسان طلب‌کاری ایجاد کنند؛
 ولی ابتلائات معمولاً در انسان حالت انکسار ایجاد می‌کنند. 
ریاضت‌ بابرنامه‌ریزی خود انسان است؛ ولی ابتلائات معمولاً با برنامه‌ریزی خداوند متعال است؛ 
اوست که می‌داند مؤمن چگونه باید رشد یابد و با چه ابتلائی سالک ‌شود. 
ابتلائات انسان‌ها متفاوت است. 
برخی ابتلائات به اندازه‌ی وجود خود آدم‌هاست و حداکثر می‌تواند خود او را رشد دهد؛
 ظرفیت رشد چنین ابتلائاتی محدود است؛ ابتلائاتی هم‌چون بیماری‌،
 فقر، گرفتاری‌، ‌ابتلاء به خوف و ابتلاء به نقص در ثمرات و انفس و...
این ابتلائات فقط به اندازه‌ ظرفیتی که دارند، انسان را رشد می‌دهند...

اما ابتلائاتی هم هستند که ظرفیت رشد آن‏ها تنها محدود به شخص نیست 
بلکه ظرفیت دستگیری و هدایت دیگران را نیز دارند.
 انسان‏هایی که بلاءشان علاوه بر اینکه خود آنها را سالک و مقرب می‏کند، 
می ‏تواند دیگران را هم به مقصد برساند؛ 
 در زیارت اربعین آمده است: 
«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلالَهِ»
 ایشان خون دل دادند تا عبادالله را از جهالت و حیرت بیرون آورند. 
 گویا اگر عاشورا نبود، عبادالله در جهالت و حیرت و ضلالت بودند! 
این بلاء دارای چنان ظرفیتی است که همه‌ موجودات و کائنات می‏‌توانند با آن سالک باشند...

اگر فرموده‏‌اند:
 «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ
 بَکَى لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ»
و اگر همه‌ خلایق در این حادثه درگیرند، 
به این دلیل است که
 حضرت بلایی را تحمل کرده­‌اند که
 همه کائنات، اعم از جماد و نبات و حیوان و... را با آن رشد می‌دهند.
 در روایات است که جمادات، جن، حیوانات و ماهی‌های دریا تا ملائکه و عوالم بالا همه گریه می‌کنند. 
یعنی این ابتلا ظرفیت رشد همه‌ عالم را دارد...

حادثه عاشورا آن ابتلاء اعظمی است که برای نبی اکرم و اهل‌بیت(ع)  پیش آمد. 
یک چهره‌ی این ابتلاء، 
تقرب خودشان به خدای متعال است که
 اثر این تقرب،
 قرب همه‌ی عالم است؛ 
«بِنَا عُبِدَ اللّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللّهُ»
وقتی او تقرب پیدا می‌کند، همه‌ی کائنات هم تقرب پیدا می‌کنند.
 در این بلاء به اندازه‌ای رحمت الهی نزول و تجلی کرده و
 به قدری حقیقت در آن ظهور یافته که می‌تواند باب حقیقت را به روی همه عالم باز کند؛ 
لذا همه‌ی عالم ،
در هر مرتبه‌ای از مراتب که باشند، 
می‌توانند به‌واسطه آن متنعم و متقرب شوند.

می‌شود در سیر با عاشورا به جایی رسید که
 «وَاَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذی لَکُمْ عِنْدَهُ اَنْ یُعْطِیَنی بِمُصابی بِکُمْ
 اَفْضَلَ ما یُعْطی مُصاباً بِمُصیبَتِهِ مُصیبَهً مااَعْظَمَها وَ 
اَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِی الاِْسْلامِ وَ فی جَمیعِ السَّمواتِ وَ الاَْرْض»
 و می‌شود با این بلاء به جایی رسید که 
«اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامی هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَهٌ وَ مَغْفِرَهٌ».
  می‌شود به جایی رسید که
 «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».

 
آیه 188
...الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
اینها اهل نجات نیستند ،چون علما سوء‌اند گرچه یفرحون بما اتوا و یحبون ان یفعلوا هستند،
اینها خیال می‌کنند که دارند در خدمت دین کار می‌کنند ولی "وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ" !!!
بنابر شان نزول ،
اکثریت منافقین صدر اسلام رایهودیان تشکیل میدادند، 
ابی‌ابن‌سلوم و...ازهمین گروه بودندکه 
آمدند در محدودهٴ اسلام 
تا هم اسرائیلیات را وارد کنند
 وهم در درون، روابط اسلامی را تیره کنندو
 هم اخبار مسلمین را به مشرکین برسانند، 
یعنی در صفوف مسلمین نفوذ کرده بودند...

تصور نشود که آیه فوق مخصوص منافقانی است که در صدر اسلام بوده اند، بلکه کلا
در آیات قرآنی مردم به سه دسته تقسیم شده اند: 
۱- گروهی که کار می کنند و انتظار پاداش یا تشکر از مردم ندارند:
 «لانرید منکم جزاء و لاشکورا»؛
 ۲- گروهی که کار می کنند تا مردم بدانند و ستایش کنند:
 «رئاء الناس»؛ 
۳- گروهی که کار نکرده، انتظار ستایش از مردم دارند:
 «یحبون ان یحمدوا بمالم یفعلوا…»
در اسلام برای اینکه این تمایل نابجا- ستایش بدون عمل- کور شود،
 ازستایش و ستودن کسی که در انجام دادن وظایف شرعی یا اجتماعی، سهل انگار است،منع شده است،
زیرابرای ستمگران و خیانتکاران، نوعی تأیید و تشویق عملی به شمار می آید.
این افراد، از چاپلوسی دیگران، مغرور می شوند و خود نیز به باوری بی اساس از خویش می رسند.
 اینان در وظایف و مسئولیت های خود، سستی و خیانت روا می دارند و 
درعین حال؛ خود را وظیفه شناس، امانت دار و ... پنداشته و ازمردم انتظار تایید و تقدیرو سپاسگزاری دارند.

اصطلاح" وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا "به کار می برد،
یعنی توقع حمد،
 نه توقع شکر و مدح؛ 
زیرا در حمد، نوعی ستایش آمیخته با پرستش نهفته است، 
اینان دوست دارند تا ستایش شوند و محمود باشند...

آیه189
وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ 
 کمال ربوبیت ذات اقدس الهی وکمال عبودیت را ذکر میکند ،
رب کامل آنچنانه ایست که کل نظام هستی مخلوق و مربوب او باشدو
آیه 190
 إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْباب
 عبد کامل هم انسانی است که جمیع شئونش غرق در یاد حق و فکر حق و ذکر حق و شکر حق باشد ...
اگر "وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر"،
 رب محض باشد ،
 اولی الالباب می‌شود عبد محض...

تقریبا پایان سوره است و داردجمع بندی میکند خطوط کلی مفاهیم را ...
هرسوره هدفی داردواصول و مبانی ای
 و یک خط‌مشی و راه و
 روندگان بر صراط یا منحرفان وکیفر یا پاداش ...
در هر سوره اول اهداف و غایات مشخص میشود، بعد اصول کلی و مبانی جامع معین ،
 بعد از این اصول کلی که به منزلهٴ قانون اساسی هر سوره است،
 صراط مستقیم که خط ‌مشی سالکان است شرح میشود و انسانها به چند قسم تقسیم می‌شوند،
 یک عده برصراط مستقیم‌اند(اصحاب الیمین و مقربین )
 عده دیگردرراهنداما کم و بیش میلغزند،گاه میافتند، گاه برمی‌گردند ،گاه به راست  ،گاه به چپ می‌افتند...
عده ای هم از صراط واقعاً منحرفند( یا ضالین‌اند یا مغضوب علیه‌اند) ...
و بعد پایان کار این رونده‌ها وکیفر یا پاداش آن ...

سورهٴ مبارکه آل عمران،
 اهدافش مشخص بود و
 اصول و مبانی‌اش روشن و
 خط‌مشی  هم مشخص و
 روندگان و منحرفان را هم مشخص فرمود
ودارد جمع بندی می‌ فرماید:
 هدف اصلی لقاء الله است و
 افراد لبیب با دید توحیدی جهان را نگاه می کنند. 
 اولوا الالباب به لُب اشیاء راه پیدا میکنند یعنی به مغز اشیاء میرسند، 
برخیها ظاهر جهان را می‌بینند ولی به لُب جهان پی نمی‌برند به مغز جهان پی نمیبرند اینها اولوا الالباب نیستند،
 لُب نگر و درون نگر نیستند
 حتی اگر در مسائل علمی نوآوریهایی هم داشته باشند ودرون و بیرون ذرات ریز اتمی را بشناسند...

سوره مبارکه آل عمران ،خطوط اصلی ایجاد تمدن اسلامی و انسان اسلامی را مطرح می کند،
جامعه پردازی و تمدن سازی و جوانب گوناگون این مسئله، و سیر و سلوک و منازلی که
 انسان مومن باید در سفر الی الحق سیر کند...

آیه 200
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ 
عناصر اصلی تحقق، حفاظت و تعالی فرد و جامعه مومنان در یک آیه ی کوتاه ، 
اصول کلیدی زندگی مومنانه...

 یا ایها الذین آمنوا،
عنوانی کاملاً تکریمی، آمیخته با احترام و تجلیل از مومنین است.
درآیاتی که با" یا ایها الذین آمنوا "شروع شده اند، 
مبانی و فرایند و راه ها و افق ها در زیست مومنانه و سبک زندگی اسلامی و ایمانی ارائه می شود.

آیه چهار محوردارد:
1. اصبرو، 2. صابروا ، 3. رابطوا، 4. واتقوا الله.
 نتیجه هم لعلکم تفلحون...

اصبروا و صابروا،ریشه هردوصبر...
یعنی دستیابی به حیات مومنانه چه فردی و چه جمعی به راحتی ممکن نیست. 
از نقطه آغاز در محیط چالش است. 
راه کمال دردنیاصراط است و پیرامونش سبل و در برابرش موانع فراوان . 
البته درکناراین لغزشگاه هاو پیچ هاودره های عمیق،نشانه ها، نگهدارنده هاو...
هم فراوان است برای انسان مومن، 
ولی متن،متن پرچالشی است،ازنقطه آغازتاپایان.
حتی درمقام مخلصین نیز"علی خطرٍ عظیم..."
نتیجه؟ موفقیت بااهل صبراست.
 نازپروده تنعم نبردراه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
 اصبروا: عنصر کلیدی حرکت ایمانی..
یا ایها الذین آمنوا، ایمان میخواهید؟ دین میخواهید؟ اصبروا !
تا گفتید آمنّا، درگیری ها شروع می شود. نقطه آغاز درگیری درونی نفس امّاره است ،
میدان خطیر و پیچیده تا آخرین نفس زندگی و عمر... 
گفتن ربنا الله، پیوستش استقامت است،
 والذین قالوا ربناالله ثم استقاموا. این استقاموا یعنی همین صبر ...

اما بلافاصله همین صبر در قالب دیگری بیان می شودکه قالب اجتماعی است.
صبراول، صبر فردی است، و دومی صبر اجتماعی . 
 و صابروا،( قالب مصابره ) یعنی تا وارد جامعه پردازی و جامعه سازی و تمدن سازی اسلامی بشویدو
 ساخت جامعه الهی و ایمانی را پیگیری کنید ،چالش ها شروع می شود.
 آنجا نفس اماره بود،
اینجا طاغوت است با تمام ساز و برگ و امکاناتش که
 مانع ایجاد میکنند بر سر حرکت مومنان و حرکت جمعی­شان. که باید توان و مقاومت را افزایش داد. این میشود صابروا .  
صابروا یعنی تبادل صبر بین مومنین.

آیه 200
 رابطوا...
در معنای مرابطه معانی متعددی در روایات آمده که
 در جمع بندی می توان گفت:
 رابطوا یعنی اقدام هماهنگ، پیوسته و متصل تحت فرمان امام حق ...

رابطوا، یعنی تحقق جامعه اسلامی بدون ارتباط و هماهنگی و اتصال با امام (ع) ممکن نیست. 
بخش کلیدی و عمود خیمه ...
لذا درروایت است که رابطوا علی الائمه.
با این ارتباط جامعه میشود امت و جامعه ایمانی...و کلمه مقتدا نیز در همین جا مطرح می شود...

مرابطه درفقه اسلامی یعنی مرزبانی...
مرزبانی درحیات اجتماعی -ایمانی معنا پیدا می کند. 
وقتی جغرافیای ایمانی تعریف شده­ ای باشد، نگاهداری آن مفهوم دارد... 
یعنی وقتی که نظام امت و امام شکل گرفته باشد.

زیبایی برخی روایات فرا زمانی بودنشان است. 
مثلا روایاتی که
 رابطوا رامرتبط می کندباامام منتظر،
 " و رابطوا امامکم المنتظر "...

یا ایها الذین آمنوا 
اصبرو وصابروا 
ورابطوا و
 اتقوالله.
 کلمه واتقوالله ضامن موارد قبلی است.
 یعنی اصبروا واتقوالله، صابروا واتقوالله، رابطوا واتقوالله.
 یعنی درهمه محورها جهت گیری و انگیزه الهی حرف اول را میزند.
 چون صبر، مصابره، مرابطه حتی برای کسانی که اهل تقوا نیستند، 
موفقیت آفرین است. و آن چه ممتاز می کند حرکت مومنان را همین تقوا است.  
در مرابطه اتقواالله، در مصابره اتقواالله...
چه آسیب هایی درمصابره واصبرواورابطوا هست؟
 تقوا چگونه آن را برطرف می­کند؟

لعلکم تفلحون...
 فلاح، شکوفایی، به مقصد رسیدن، به هدف رسیدن با لعل(= شاید) چگونه جور در می آید؟
 میگویند، لعل از جانب آدمی است نه از جانب حضرت حق.
 «لعلکم» شروط آشکار و پنهانی است که آدمی باید آنها را فراهم کند تا به هدف برسد.
یعنی اگر شما به وظیفه خودتان به درستی عمل نکنید، توقع نداشته باشید که کم تفلحون ...

 


آیه 173 و 174
بالاخره اهل فتنه مایلند که خشیت خودشان را،
 خوف از خودشان را در دل نخبگان و خواص، به جای خشیت از خدا بنشانند؛
 یعنی مایلند که از آنها ترسیده بشود؛
 «الّذین قال لهم النّاس إنّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل».
یعنی اینکه دائماً دارند به ما میگویند:
 «إنّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم»، جوابش همین است: 
«فقالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل».
 نتیجه‌‌اش هم این است: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء».
 نتیجه‌‌ی این احساس، این درک، این حقیقت روحی و معنوی همین است که:
 «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء». بنابراین، بایستی این شجاعت را داشت.
بیانات امام خامنه ای 
۱۳۸۸/۰۷/۰۲

این‌طور هم نیست که ما فرض کنیم در همه‌ی حالات خدای متعال موظف است کمک مادّی کند؛
 نه، طبیعت عالم هرچه هست، نقشه‌ی الهی کار خودش را می‌کند.
 زکریای نبی را با اره به دو نیم کردند.
 من ذیل این آیه‌ی شریفه‌ی
 «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و
 قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل. فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء»
سابقاً روایتی دیدم که این
 «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء»
 مربوط به همانهایی است که در راه خدا کشته شدند. 
کشته شدن در راه خدا، «سوء» نیست.
 معنای «لم یمسسهم سوء» این نیست که یک سیلی هم به ما نخواهد خورد؛
 چرا، سیلی هم می‌خورد؛ بالاتر از سیلی هم می‌خورد؛ منتها این «سوء» نیست.
 با معیار الهی که نگاه کنید، «لم یمسسهم سوء»؛
 اما با معیارهای مادّیِ بشری که نگاه کنید، همه‌اش «سوء» است.
 خدای متعال با معیارهای خودش حرف می‌زند؛
با معیار محدود ما مادّی‌دلها و مادّی‌ذهنها که حرف نمی‌زند.
به‌هرحال ان‌شاءاللَّه خدا کمک می‌کند. حرکت شما باید برای قبول و رضای خدا باشد.
 در مناجات شعبانیه می‌خوانیم:
 «ما اضنّک تردّنی فی حاجة قد افنیت عمری فی طلبها منک».
 آن چیزی که ما عمر خود را برای آن فنا کردیم، چیست؟
 آن ان‌شاءاللَّه کسب رضا و مغفرت الهی است؛ اصل کار این است؛ این باید به دست بیاید.
۱۳۷۰/۱۲/۰۵
بیانات در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی

آیه 186
لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ...
 ابتلائاتی که برای مؤمنین پیش می‌آید، نردبان سلوک آن‌هاست؛
 ابتلا با ریاضت تفاوت دارد.
 ریاضت‌ ممکن است منتهی به عجب انسان شود ویا در انسان طلب‌کاری ایجاد کنند؛
 ولی ابتلائات معمولاً در انسان حالت انکسار ایجاد می‌کنند.
 ریاضت‌ بابرنامه‌ریزی خود انسان است؛
 ولی ابتلائات معمولاً با برنامه‌ریزی خداوند متعال است؛
 اوست که می‌داند مؤمن چگونه باید رشد یابد و با چه ابتلائی سالک ‌شود. 
ابتلائات انسان‌ها متفاوت است. 
برخی ابتلائات به اندازه‌ی وجود خود آدم‌هاست و 
حداکثر می‌تواند خود او را رشد دهد؛
 ظرفیت رشد چنین ابتلائاتی محدود است؛
 ابتلائاتی هم‌چون بیماری‌، فقر، گرفتاری‌، ‌ابتلاء به خوف و ابتلاء به نقص در ثمرات و انفس و...
این ابتلائات فقط به اندازه‌ ظرفیتی که دارند، انسان را رشد می‌دهند...

اما ابتلائاتی هم هستند که ظرفیت رشد آن‏ها تنها محدود به شخص نیست،
 بلکه ظرفیت دستگیری و هدایت دیگران را نیز دارند.
 انسان‏هایی که بلاءشان علاوه بر اینکه خود آنها را سالک و مقرب می‏کند، 
می ‏تواند دیگران را هم به مقصد برساند؛ 
 در زیارت اربعین آمده است: 
«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلالَهِ»
 ایشان خون دل دادند تا عبادالله را از جهالت و حیرت بیرون آورند. 
 گویا اگر عاشورا نبود، عبادالله در جهالت و حیرت و ضلالت بودند! 
این بلاء دارای چنان ظرفیتی است که همه‌ موجودات و کائنات می‏‌توانند با آن سالک باشند...

اگر فرموده‏‌اند:
 «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ
 بَکَى لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ»
و اگر همه‌ خلایق در این حادثه درگیرند، 
به این دلیل است که
 حضرت بلایی را تحمل کرده­‌اند که همه کائنات، اعم از جماد و نبات و حیوان و... را با آن رشد می‌دهند.
 در روایات است که جمادات، جن، حیوانات و ماهی‌های دریا تا ملائکه و عوالم بالا همه گریه می‌کنند. 
یعنی این ابتلا ظرفیت رشد همه‌ عالم را دارد...

حادثه عاشورا آن ابتلاء اعظمی است که برای نبی اکرم و اهل‌بیت(ع)  پیش آمد. 
یک چهره‌ی این ابتلاء، 
تقرب خودشان به خدای متعال است که
 اثر این تقرب،
 قرب همه‌ی عالم است؛ 
«بِنَا عُبِدَ اللّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللّهُ»
وقتی او تقرب پیدا می‌کند، همه‌ی کائنات هم تقرب پیدا می‌کنند.
 در این بلاء به اندازه‌ای رحمت الهی نزول و تجلی کرده و 
به قدری حقیقت در آن ظهور یافته که می‌تواند باب حقیقت را به روی همه عالم باز کند؛ 
لذا همه‌ی عالم ،
در هر مرتبه‌ای از مراتب که باشند، 
می‌توانند به‌واسطه آن متنعم و متقرب شوند.

می‌شود در سیر با عاشورا به جایی رسید که
 «وَاَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذی لَکُمْ عِنْدَهُ اَنْ یُعْطِیَنی بِمُصابی بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطی مُصاباً بِمُصیبَتِهِ
 مُصیبَهً مااَعْظَمَها وَ اَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِی الاِْسْلامِ وَ فی جَمیعِ السَّمواتِ وَ الاَْرْض»
 و می‌شود با این بلاء به جایی رسید که 
«اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامی هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَهٌ وَ مَغْفِرَهٌ».
  می‌شود به جایی رسید که
 «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».

 
آیه 188
...الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا
 فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
اینها اهل نجات نیستند ،چون علما سوء‌اند گرچه یفرحون بما اتوا و یحبون ان یفعلوا هستند،
اینها خیال می‌کنند که دارند در خدمت دین کار می‌کنند ولی "وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ" !!!
بنابر شان نزول ،
اکثریت منافقین صدر اسلام رایهودیان تشکیل میدادند، 
ابی‌ابن‌سلوم و...ازهمین گروه بودندکه 
آمدند در محدودهٴ اسلام 
تا هم اسرائیلیات را وارد کنند
 وهم در درون، روابط اسلامی را تیره کنندو
 هم اخبار مسلمین را به مشرکین برسانند، 
یعنی در صفوف مسلمین نفوذ کرده بودند...

تصور نشود که آیه فوق مخصوص منافقانی است که در صدر اسلام بوده اند،
 بلکه کلا در آیات قرآنی مردم به سه دسته تقسیم شده اند: 
۱- گروهی که کار می کنند و انتظار پاداش یا تشکر از مردم ندارند:
 «لانرید منکم جزاء و لاشکورا»؛
 ۲- گروهی که کار می کنند تا مردم بدانند و ستایش کنند:
 «رئاء الناس»؛ 
۳- گروهی که کار نکرده، انتظار ستایش از مردم دارند:
 «یحبون ان یحمدوا بمالم یفعلوا…»
در اسلام برای اینکه این تمایل نابجا- ستایش بدون عمل- کور شود،
 ازستایش و ستودن کسی که
 در انجام دادن وظایف شرعی یا اجتماعی، سهل انگار است،منع شده است،
زیرابرای ستمگران و خیانتکاران، نوعی تأیید و تشویق عملی به شمار می آید.
این افراد، از چاپلوسی دیگران، مغرور می شوند و
 خود نیز به باوری بی اساس از خویش می رسند.
 اینان در وظایف و مسئولیت های خود، سستی و خیانت روا می دارند و 
درعین حال؛ خود را وظیفه شناس، امانت دار و ... پنداشته و ازمردم انتظار تایید و تقدیرو سپاسگزاری دارند.

اصطلاح" وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا "به کار می برد،
یعنی توقع حمد،
 نه توقع شکر و مدح؛ 
زیرا در حمد، نوعی ستایش آمیخته با پرستش نهفته است،
 اینان دوست دارند تا ستایش شوند و محمود باشند...

آیه189
وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ 
 کمال ربوبیت ذات اقدس الهی وکمال عبودیت را ذکر میکند ،
رب کامل آنچنانه ایست که کل نظام هستی مخلوق و مربوب او باشدو
آیه 190
 إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْباب
 عبد کامل هم انسانی است که جمیع شئونش غرق در یاد حق و فکر حق و ذکر حق و شکر حق باشد ...
اگر "وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر"،
 رب محض باشد ،
 اولی الالباب می‌شود عبد محض...

تقریبا پایان سوره است و داردجمع بندی میکند خطوط کلی مفاهیم را ...
هرسوره هدفی داردواصول و مبانی ای
 و یک خط‌مشی و راه و
 روندگان بر صراط یا منحرفان وکیفر یا پاداش ...
در هر سوره اول اهداف و غایات مشخص میشود، 
بعد اصول کلی و مبانی جامع معین ،
 بعد از این اصول کلی که به منزلهٴ قانون اساسی هر سوره است،
صراط مستقیم که خط ‌مشی سالکان است شرح میشود و انسانها به چند قسم تقسیم می‌شوند،
 یک عده برصراط مستقیم‌اند(اصحاب الیمین و مقربین )
 عده دیگردرراهنداما کم و بیش میلغزند،
گاه میافتند، گاه برمی‌گردند ،گاه به راست  ،گاه به چپ می‌افتند...
عده ای هم از صراط واقعاً منحرفند( یا ضالین‌اند یا مغضوب علیه‌اند) ...
و بعد پایان کار این رونده‌ها وکیفر یا پاداش آن ...

سورهٴ مبارکه آل عمران،
 اهدافش مشخص بود و
 اصول و مبانی‌اش روشن و
 خط‌مشی  هم مشخص و
 روندگان و منحرفان را هم مشخص فرمود
ودارد جمع بندی می‌ فرماید:
 هدف اصلی لقاء الله است و
 افراد لبیب با دید توحیدی جهان را نگاه می کنند. 
 اولوا الالباب به لُب اشیاء راه پیدا میکنند یعنی به مغز اشیاء میرسند،
 برخیها ظاهر جهان را می‌بینند ولی به لُب جهان پی نمی‌برند به مغز جهان پی نمیبرند
 اینها اولوا الالباب نیستند، 
لُب نگر و درون نگر نیستند حتی اگر در مسائل علمی نوآوریهایی هم داشته باشند و
درون و بیرون ذرات ریز اتمی را بشناسند...

سوره مبارکه آل عمران ،خطوط اصلی ایجاد تمدن اسلامی و انسان اسلامی را مطرح می کند،
جامعه پردازی و تمدن سازی و جوانب گوناگون این مسئله،
 و سیر و سلوک و منازلی که انسان مومن باید در سفر الی الحق سیر کند...

آیه 200
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ 
عناصر اصلی تحقق، حفاظت و تعالی فرد و جامعه مومنان در یک آیه ی کوتاه ،
اصول کلیدی زندگی مومنانه...
 یا ایها الذین آمنوا،
عنوانی کاملاً تکریمی، آمیخته با احترام و تجلیل از مومنین است.
درآیاتی که با" یا ایها الذین آمنوا "شروع شده اند، 
مبانی و فرایند و راه ها و افق ها در زیست مومنانه و سبک زندگی اسلامی و ایمانی ارائه می شود.
آیه چهار محوردارد:
1. اصبرو، 2. صابروا ، 3. رابطوا، 4. واتقوا الله.
 نتیجه هم لعلکم تفلحون...

اصبروا و صابروا،ریشه هردوصبر...
یعنی دستیابی به حیات مومنانه چه فردی و چه جمعی به راحتی ممکن نیست.
 از نقطه آغاز در محیط چالش است. 
راه کمال دردنیاصراط است و پیرامونش سبل و در برابرش موانع فراوان .
 البته درکناراین
 لغزشگاه هاو پیچ هاودره های عمیق،نشانه ها، نگهدارنده هاو...هم فراوان است برای انسان مومن، 
ولی متن،متن پرچالشی است،ازنقطه آغازتاپایان.
حتی درمقام مخلصین نیز"علی خطرٍ عظیم..."
نتیجه؟ موفقیت بااهل صبراست.
 نازپروده تنعم نبردراه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
 اصبروا: عنصر کلیدی حرکت ایمانی..
یا ایها الذین آمنوا، ایمان میخواهید؟ دین میخواهید؟ اصبروا !
تا گفتید آمنّا، درگیری ها شروع می شود.
 نقطه آغاز درگیری درونی نفس امّاره است ،میدان خطیر و پیچیده تا آخرین نفس زندگی و عمر... 
گفتن ربنا الله، پیوستش استقامت است،
 والذین قالوا ربناالله ثم استقاموا. این استقاموا یعنی همین صبر ...

اما بلافاصله همین صبر در قالب دیگری بیان می شودکه قالب اجتماعی است.
صبراول، صبر فردی است، و دومی صبر اجتماعی . 
 و صابروا،( قالب مصابره ) یعنی تا وارد جامعه پردازی و جامعه سازی و تمدن سازی اسلامی بشویدو
 ساخت جامعه الهی و ایمانی را پیگیری کنید ،چالش ها شروع می شود.
 آنجا نفس اماره بود،
اینجا طاغوت است با تمام ساز و برگ و امکاناتش که مانع ایجاد میکنند
 بر سر حرکت مومنان و حرکت جمعی­شان. که باید توان و مقاومت را افزایش داد.
این میشود صابروا .  
صابروا یعنی تبادل صبر بین مومنین.

آیه 200
 رابطوا...
در معنای مرابطه معانی متعددی در روایات آمده که
 در جمع بندی می توان گفت:
 رابطوا یعنی اقدام هماهنگ، پیوسته و متصل تحت فرمان امام حق ...

رابطوا، یعنی تحقق جامعه اسلامی بدون ارتباط و هماهنگی و اتصال با امام (ع) ممکن نیست. 
بخش کلیدی و عمود خیمه ...
لذا درروایت است که رابطوا علی الائمه.
با این ارتباط جامعه میشود امت و جامعه ایمانی...و کلمه مقتدا نیز در همین جا مطرح می شود...

مرابطه درفقه اسلامی یعنی مرزبانی...
مرزبانی درحیات اجتماعی -ایمانی معنا پیدا می کند. 
وقتی جغرافیای ایمانی تعریف شده­ ای باشد، نگاهداری آن مفهوم دارد... 
یعنی وقتی که نظام امت و امام شکل گرفته باشد.

زیبایی برخی روایات فرا زمانی بودنشان است. 
مثلا روایاتی که
 رابطوا رامرتبط می کندباامام منتظر،
 " و رابطوا امامکم المنتظر "...

یا ایها الذین آمنوا 
اصبرو وصابروا 
ورابطوا و
 اتقوالله.
 کلمه واتقوالله ضامن موارد قبلی است.
 یعنی اصبروا واتقوالله، صابروا واتقوالله، رابطوا واتقوالله.
 یعنی درهمه محورها جهت گیری و انگیزه الهی حرف اول را میزند.
 چون صبر، مصابره، مرابطه حتی برای کسانی که اهل تقوا نیستند،
 موفقیت آفرین است. و آن چه ممتاز می کند حرکت مومنان را همین تقوا است.  
در مرابطه اتقواالله، در مصابره اتقواالله...
چه آسیب هایی درمصابره واصبرواورابطوا هست؟
 تقوا چگونه آن را برطرف می­کند؟

لعلکم تفلحون...
 فلاح، شکوفایی، به مقصد رسیدن، به هدف رسیدن با لعل(= شاید) چگونه جور در می آید؟
 میگویند، لعل از جانب آدمی است نه از جانب حضرت حق.
 «لعلکم» شروط آشکار و پنهانی است که آدمی باید آنها را فراهم کند تا به هدف برسد.
یعنی اگر شما به وظیفه خودتان به درستی عمل نکنید، توقع نداشته باشید که کم تفلحون ...