سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

در مکتب معصوم

 فی الفقیه، عن الصّادق (ع) :

 «من لم یکن له واعظ من قلبه و زاجر من نفسه و

 لم  یکن له  قرین  مرشد استمکن عدوّه من عنقه».

 (شافی، صفحه‌ى ۶۵۲ )

اولین چیزى که موجب میشود که انسان بتواند در مقابل دشمنش ایستادگى کند

و مانع بشود از تصرف دشمن و تسلط دشمن، "واعظ من قلبه"؛ از قلب خود ؛

واعظى براى خود داشته باشد.

 قلب متذکر بیدار، انسان را نصیحت میکند، موعظه میکند. 

یکى ازبهترین وسائلِ اینکه انسان قلب را وادار کند به موعظه‌ى خود و فعال کند

 در موعظه‌ى خود، همین دعاهاست،

 و سحرخیزى؛ 

اینها دل انسان را به عنوان یک ناصح براى انسان قرار میدهد. 

 اول : «واعظ من قلبه».

و یا : «و زاجر من نفسه»؛ 

از درونِ خود یک زجرکننده‌اى، منع‌کننده‌اى، هشداردهنده‌اى داشته باشد.

 اگر این دو تا نبود، «و لم یکن له قرین مرشد»،  همراهى که او را ارشاد کند، 

به او کمک کند، راهنمائى کند، که

 «من یذکّرکم اللَّه رؤیته»، دیدار او شما را به یاد خدا بیندازد؛

 اگر این هم نبود،

 «استمکن عدوّه من عنقه»؛ خود را در مقابل دشمنِ خود مطیع کرده است؛ 

دشمنِ خود را مسلط کرده است بر خود و بر گردن خود، که سوار بشود. 

 

 

ریشه یابی قرانی تغییر سبک زندگی

 

آیه 85 سوره طه

" قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ : 
خداوند به موسی گفت : 
ما قوم تو را پس از آمدن تو آزمایش کردیم و سامری آنها را گمراه ساخت "


جنگ نرم محصول پردازش ذهنی نخبگان است و بخاطر همین سامری به موسی علیه السلام گفت: 


و کذلک سولت لی نفسی. (طه: 96)


ابزاری که سامری جهت جنگ نرم استفاده نمود ابزاری جدید و نو به حسب آن زمان و دارای جذابیت

 بوده است که صدا از داخل گوساله مصنوعی بیرون می آمد و این در بنی اسرائیل بی سابقه بود.


در جنگ نرم دشمن روشی دارد: 

کاری می کند که طرف مقابل چیزی را که دشمن می خواهد انجام دهد و 

حرفی را که دشمن می خواهد بزند. 

در اینجا هم سامری از مردم خواست طلاجات خود را بیاورند (طه: 87 ) 


و آنان انجام دادند و در مقابل هارون ایستادند و گفتن سر از عبادت گوساله برنمی داریم 

تا اینکه موسی به سوی ما برگردد. (طه: 91)


تمام کار سامری جایگزینی معبود بود :
هذا الهکم و اله موسی؛ این معبود شما و معبود موسی است.


تغییر در خواستها و محبتها و عقیده و باورهای دینی همان سیر اصلی جنگ نرم است.


سست کردن افکار و عقاید راستین و جایگزین کردن افکار و عقاید دل خواه....


و آن وقت تغییر در باورها و اعتقادات تغییر حتی در خود حاکمیت سیاسی.....


قال بصرت بما لم یبصرو به فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی

(طه 96).

برخی گفته ‏اند: 

مراد از اثر رسول، بخشی از تعالیم دین حضرت موسی است .

 بنابراین، مراد آیه این است که سامری به حضرت موسی گفت: 

من بخشی از تعالیم حضرت موسی را یاد گرفتم و اما، بعد آن تعالیم را کنار گذاشتم و

 مراد از" بصرت بما لم یبصروا به" معارفی است که دیگران از آن بهره ‏ای نداشته‏ اند.

برخی دیگر بر این باورند که مراد از اثر رسول، خاکی است که

 سامری از محل پای مرکب جبرئیل برداشته بود وآن را در جوف گوساله ریخت،

 بنابراین، مراد از رسول، جبرئیل است و مراد از افکندن آن،

 قرار دادن در جوف مجسمه گوساله است و 

مراد از بصرت بما لم یبصروا دیدن جبرئیل است که دیگران او را ندیدند.

دیدگاه اول، براساس قول ابومسلم در تفسیر این آیه است و 

تفسیر دوم بر اساس روایاتی است که به صراحت به این معنا اشاره کرده است.

  بهرحال، سامری از اثری از آثار حق، سوءاستفاده کرد.


سا مری نمونه ای از عالمان برجسته و دارای کرامت بوده که

 از کرامت و قدرت معنوی خود برای تغییر فرهنگی جامعه سوءاستفاده می کند.

(طه، آیات95و 96)


   جامعه یهودی که از فشار فرعون رهایی یافته بود نیازمند مدیریت و مهندسی فرهنگی بود. 

آنان چند سده در مصر زندگی کرده بودند و فرهنگ بت پرستی مصر بر ایشان تاثیرات عمیقی 

کرده بودو لازم بود تا این قوم از مصر خارج شود و در جایی دیگر آموزش و پرورش یابد و

 ملتی برگزیده و الهی شود.

   حضرت موسی(ع) نیازمند برنامه ای کامل بود تا ملتی را براساس آن بسازد و تربیت کند،


 از این رو به  کوه طور می رود تا برنامه  جامع را از خداوند دریافت کند و سامری از فقدان 

برنامه و رهبری استفاده می کند و به مهندسی فرهنگی می پردازد. 


هرچند هارون به عنوان خلیفه حضور داشت، ولی از موقعیت اجتماعی ؛ حضرت موسی(ع)

 برخوردار نبود.

 و سامری با استفاده از نفوذ فکری و معنوی اجتماعی و نیاز مردم و باتضعیف جانشین،

 فتنه ایجاد می کند.


  قوم موسی (ع) نیازمند برنامه جامع  فرهنگی  بودند و سامری

 سعی می کند تا نیاز حقیقی را به پاسخی دروغین برآورده سازد.


 البته این قوم بارها از حضرت موسی(ع) خدایی را خواسته بودند که قابل رویت باشد .

 آیه 138 اعراف می فرماید :

     قوم یهود همین که از سرزمین مصر بیرون آمدند، 

     برای داشتن هویت مشخص و جامعه ای با هویت جداگانه ، 

     خواهان خدایی خاص و قابل رویت برای خود می شوند.


این درخواست بت به عنوان خدا، هرچند که برای هویت یابی مستقل ارایه می شود، 


ولی بیانگراین است که هنوز فرهنگ مصری و بت پرستی در ایشان باقی و برقرار است.


   سامری چنان از نفوذ اجتماعی  خود به عنوان  یک عالم دینی بهره می گیرد که جانشین


  رهبری نمی تواند در برابر تغییرات سامری و نیز در برابر قیام و همراهی توده های مردم،


        مقاومت کند و نزدیک بود که او را به سبب مقاومت بکشند و حذف فیزیکی کنند.


  سامری گری فرهنگی به این معناست که :

در زمان فقدان و ضعف برنامه فرهنگی و مهندسی درست آن از سوی رهبران جامعه،

 بزرگان با استفاده از سادگی توده ها و گرایش ظاهری آنان، 

به اشباع خواسته های آنان پرداخته و مهندسی فرهنگی جامعه را در اختیار می گیرند و

 در نهایت مدیریت و کنترل جامعه را به کلی قبضه می کنند.


در جهان امروز، 

رسانه ها، 

همان نقش گوساله زرین  سامری را بازی می کنند که  دارای قدرت  مسحورکنندگی هستند. 

از گوساله سامری صدایی بر می آمد که مردم را شگفت زده و به خود جلب و جذب می کرد.

(اعراف، آیات 148 و 149 و نیز طه، آیات 87 تا 96)

 

اگرتا دیروز شعر،ابزارکارآمد فرهنگی در جلب و جذب  توده ها به هدف ومحتوایی بوده است،

 در جهان امروز ماهواره ها و رسانه ها هستند که همانند گوساله سامری مسحورکننده هستند.

 همان گونه که سامری به دروغ گوساله زرین را به عنوان خدای موسی(ع) معرفی می کند و 

به پرستش و پیروی و اطاعت از آن دعوت می نماید، 

امروز نیز رسانه ها و ماهواره های زیبا و چشم نواز و مسحورکننده،

 به دروغ  معنویت های مردم  را مصادره  کرده  و با عرفان های کاذب  و نمادهای دروغین،

 فکروفرهنگ مردم راتحت تاثیر ومدیریت خویش درمی آورند تا بتوانند بر جامعه مدیریت کنند.


در دیپلماسی عمومی، 

کنترل  فرهنگی  جامعه  و مهندسی آن به معنای فراهم آوری لشکری بی مزد و مواجب است که 

از جان و دل برای تحقق مقاصد رهبرانی که کنترل کنندگان فرهنگ جامعه هستند، تلاش می کند. 

دیگر نیازی نیست که استکبار جهانی ستون  پنجمی را ایجاد کند و جاسوسانی را تربیت  نماید و

 هزینه آن را بپردازد، بلکه  با مهندسی  فرهنگی و کنترل و مدیریت  آن، انسان هایی  را تربیت

 می کند که خود با پول و هزینه  خویش اهداف و مقاصد مدیریت استکباری را تحقق می بخشند. 

این سربازان فرهنگی در خیابان های تهران همان کاری را می کنند که

 دشمنان در اتاق های فکر در واشنگتن و لندن و فلسطین اشغالی دستور می دهند ؛

 گاه اصلا نیازی به دستور مستقیم و غیرمستقیم آنان نیست، 

زیرا نخبگان  مدیریت  شده  فرهنگی و فکری خود، در مسیر اهداف استکباری فکر می کنند و

 برنامه می ریزند و عمل می کنند.

 این کاری است که سامری گری فرهنگی در جهان امروز همانند

 سامری در جامعه حضرت موسی(ع) انجام می دهد...

سیمای زن از دیروز تا امروز -بخش پنجم

بحث حقوق  

در بعد حقوقی ، مسایل حقوقی در ابعاد  فردی  و جمعی  و اقتصادی  و اجتماعی و 

خانواده مورد بحث قرار می گیرد .

 برقراری عدالت، ایجاد نظم، استقرار امنیت،تأمین آسایش، رفاه  مادی و پیشرفت

 تمدن  و فرهنگ از جمله  مصالحی  هستند که  هدف اصلی  همه  مکاتب  حقوقی

 می‌باشند.

 لکن از نظر اسلام، همه این ها هدف نیمه  نهایی محسوب  می‌گردند; چرا که هدف 

حقوق اسلامیتأمین سعادت واقعی انسان درسایه قوانین حقیقی یعنی قوانین الهی 

است.یعنی درنظام حقوقی اسلام ، زندگی اجتماعی وسیله‌ای برای رسیدن به کمال

 حقیقی است  و  قوانین  اسلام  به گونه‌ ای تنظیم  شده اند که  با هدف  نهایی خود 

منافاتی ندارند.  

بالاتر از آن، به جای عدل، قسط اسلامی مطرح می شود که برتری ویژه‌ای بر عدالت

 دارد; زیرا با توجه به هدف  والای  حقوق  اسلامی وبرتری اخلاق  برحقوق، جامعیّت 

حقوق اسلامی بر دیگر مکاتب را به اثبات می‌رساند ".

بحث عدالت در منظر امام علی(ع) از گستردگی و عمق ویژه‌ای برخوردار است .

آن حضرت، با جامع‌ نگری تمام، عدالت را صرفاً در قالب اخلاق انسانی خلاصه نکرده 

و آن را در همه  شریان‌ های حیات آدمی اعم  از سیاست ، فرهنگ ،‌  حقوق  فردی  و

 اجتما عی، اقتصاد و ... جاری می‌داند و در این مورد می فرمایند:

" العدل  وضع کل شیء  موضعه" یعنی  عدالت، 

آن است که هر چیزی در جای خودش قرار گیرد. 

و یا "العدل اعطاء کل ذی حق حقه"

 عدالت،آن است که حق  هر صاحب حقی، داده شود.

همچنین  مسائل حقوقی در بسیاری از موارد با اخلاق ارتباط  نزدیک دارد; زیرا

دایره اخلاق می‌تواند تمام احکام و فرامین دینی را شامل شود ودایره

 اخلاق اسلامی همه  مسائل حقوقی انسان را در بر می‌گیرد. یعنی این 

 مسائل علاوه بر مجاز و ممنوع  بودن،با خوب و بد بودن،ارزش گذاری

  هم دارند که ضمانت اجرایی اولی با  قوانین  می‌ باشد و دومی توسط 

 وجدان و عقل صورت می‌گیرد.

مثلا در زمان حضرت علی (ع) زنی خدمت ایشان میرسد و می گوید :

"یا امیر المومنین من زنا کرده ام وبه این مسئله اقرار می کنم مرا پاک

 و تطهیر کن ." 

این درخواست تطهیر از طرف کسی که گناه راانجام داده است در هیچ 

 قانون  بشری  نمی گنجد.

پس می توان گفت : 

- احکام  حقوقی تکالیفی الزام آور برای تنظیم روابط اجتماعی هستند،

 در حالی که هدف اخلاق اسلامی ؛فوق  هدف حقوقی  بوده  و منحصر به

 اهداف دنیوی نمی شود.

 -احکام حقوقی ضمانت اجرایی دولتی دارند،امّا ضمانت اجرایی احکام

 اخلاقی،وجدانی است.

 -در احکام  اخلاقی تأثیرات  نفسانی و کمالات  معنوی دنبال می‌شود،

 حال آنکه  حقوق  برای رعایت حال فرد، جامعه و دیگران است.

باید دقت کردکه نادیده گرفتن اخلاق در مسائل حقوقی و اجتماعی زنان،

 ظلم بزرگی بر آنان می باشد که با امور دیگر قابل  جبران  نیست; 

چرا که  در مسائل اجتماعی اخلاق  باید ناظر بر احکام  حقوقی  باشد  و 

بدون آن، اجرای احکام حقوقی برای زنان آسیب زا خواهد بود. 

از این رو، برای  هدایت  و حمایت از زنان  بهتر است اخلاق  را مقدم  بر 

حقوق و در کنار آن اعمال نمایند.

 در اندیشه  اسلامی، «عدالت» استوارترین  بنیان  نظام  حقوقی اسلام است و 

چار چوبی قطعی  برای  همه احکام  و  قوانینی است که  روابط  و مناسبات 

اجتماعی را شکل می‌دهد.

 البتّه ، "عدالت اجتماعی "به  معنای "رعایت  استحقاق ها"، با توجه  به

 اختلاف  شرائط و موقعیّت ها،چه  بسا مقتضی  نابرابری  ظاهری  و عدم

 تشابه است  وآنجا که  مقتضای  عدالت  عدم  تساوی است، یکنواختی

 عین بی عدالتی خواهد بود.

این است که در اسلام،" قسط"معنایی فراتر از عدالت پیدا می کند.

 تفاوت‌های جنسیتی , واقعیت‌ هایی حکیمانه ‌ و  بخشی  از « نظام احسن » جهان 

آفرینش است. 

بنابراین،کاملاً منطقی است که درتنظیم  مناسبات اجتماعی  وتقسیم مسؤولیت‌ها،

تفاوت‌های موثر، منشأ برخی اختلافات  حقوقی  شود،

یعنی این که زنان  و مردان,گذشته از حقوق  و تکالیف  مشترکی که براساس وجوه 

اشتراک طبیعی و تکوینی خود دارند، درسایر حقوق  و تکالیف، متفاوت باشند

تدبر در سوره مبارکه والفجر- بخش 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

بخوان این سوره را به نام خدای رحمتگر مهربان

 

وَ الْفَجْرِ (1)وَ لَیالٍ عَشْرٍ (2)وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3)

وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (4)هَلْ فی‏ ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ (5)

ظلمت دنیاگرایی فضا را فراگرفته است. 

مال اندوزان ارج و قرب فراوانی دارند و هر کس براساس میزان دارایی خود، 

برای خویش کرامت و بزرگی قائل استدر این میانه تاریک و پرظلمت، یتیم و مسکین

 فراموش شده ،حقشان پامال اغنیای دنیاطلب می گردد.

 آیات وحی برای اصلاح این بینش غلط و انذار نسبت به عواقب آن،

 لمعه نور خود را بر گستره افکار بشر فرو می افکند:

سوگند به سپیده دم  )صبح روز قربان)«1»

 و به شبهاى دهگانه با عظمت (دهه اول ماه ذی حجه «2»

و به آن جفت و طاق  (روز تَرویه و عَرَفه) «3» 

و به شب، آن گاه که در حال گذر است.«4» 

آیا در اینها که یاد شد، براى خردمندى که حق را از باطل تشخیص دهد،

 سوگندى رساست؟«5»


سپیده دم، شکافنده ظلمت است و صبح روز قربان،

 میعاد دل بریدن از دنیا و عبودیت پروردگار. 

دهه اول ماه ذیحجه، روز ترویه و عرفه نیز بر همین منوال است.

 این سوگندها در راستای تأکید جهت هدایتی سوره است.


سوگند برای تأکید جهت هدایتی سوره

سوگند به میـعاد هـای دل بریدن از دنیا 


أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ (6)إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7)الَّتی‏ لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (8 )

وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9)وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (10 )

الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (11)فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ (12 )

فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ (13)إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (14 )


غرق مظاهر دنیوی هستند و نعمات و امکانات مادی احاطه شان کرده است؛

 به پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله) و اطرافیان ایشان با دیده حقارت می نگرند و

 با تکیه بر قدرت دنیوی خود دربرابر ایشان گردن کشی و طغیان می کنند.

 )ای پیامبر (آیا ندیدی که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ 

 با ارم، آن شهرى که پایه ها و ستونها  و قصرها و بناهاى عالى داشت که مانند

 آن در هیچ یک از شهرها ساخته نشده بود و با قوم ثمود چه کرد؟ همانان که در

 آن درّه، صخره ها را مى کندند و در کوهها خانه مى ساختند.

 آیا ندانسته اى که خدا با فرعون که صاحب میخها بود، چه کرد؟

 همان کسانى که در شهرها سر به طغیان برداشتند و در آنها تباهى بسیار به بار آوردند. 

 پس پروردگارت تازیانه عذابی شدید و متوالی را بر آنها فرود آورد. 

 چرا که قطعاً پروردگار تو در کمینگاه اعمال بندگان است و

 زمانی که به طغیان و سرکشی رسند، آنان را عذاب سختی خواهد کرد

عاقبت مذکور در این کلام، مربوط به کسانی است که قدرت و شوکت خاصی در این دنیا

 داشته و چند روزی از آن بهره مند بوده اند و با اتکا به این قدرت ظاهری،

 طغیان و فساد پیشه کرده بودند. 

خدای متعالی به رسول خود(ص) می فرماید که :

آیا ندیدی پروردگار تو با آن طغیانگران چه کرد؟

 و پس از بیان عذاب سخت آنان، علت آن را ذکر می کند و بدین ترتیب، به طغیانگران

 معاصر قرآن نیز هشدار می دهد؛ همانان که همچون سرکشان پیشین، از کمین الهی 

غافل هستند و با غوطه خوردن در نعمت و دارایی، فرعون صفتانه با پیامبر اکرم(ص

مخالفت می کنند؛ بدانند پروردگار او در کمین است و در ورای این نعمات و داراییهای 

دنیوی، آنان را رصد می کند و در هر زمانی که صلاح بداند،

 با عذاب سخت خود با ایشان برخورد خواهد کرد.

تهدید دنیاگرایان طغیانگر

عذاب سخت و دردناک، سرنوشتی است که پروردگار برای دنیازدگان طغیانگر رقم زده است؛

 چرا که او در کمینگاه است.

تدبر در سوره مبارکه والفجر- بخش 2

آیه 15 تا 26

فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (15) 

وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ (16)

کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ (17)وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْکینِ  (18)

وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا (19)وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا (20)

کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا (21)وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (22)

وَ جی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى‏  (23)

یَقُولُ یا لَیْتَنی‏ قَدَّمْتُ لِحَیاتی‏ (24)فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (25) 

وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ(26)  

چرا انسان گرفتار طغیان می شود و مکنت و ثروت دنیا او را سرکش و متجاوز می کند؟

اما انسان به گونه ای است که وقتى پروردگارش او را مى آزماید،

 بدین طریق که عزیزش مى دارد و نعمتش مى بخشد، مى گوید:

 پروردگارم مرا عزیز داشته و انجام هر کارى را بر من روا دانسته است«15» 

و امّا وقتى او را مى آزماید، بدین طریق که روزى را بر او تنگ مى گیرد، مى گوید:

پروردگارم مرا خوار شمرده است.«16»

 نه، هرگز چنین نیست که خوارى در بینوایى و کرامت در توانگرى باشد؛

 اینها وسیله آزمایش شماست؛

بلکه واقعیت این است که شما یتیم رااز مال پدر محروم کرده و گرامى نمى دارید«17»

 و یکدیگر را بر اطعام بینوا ترغیب نمى کنید«18» 

و میراث یتیمان را همان گونه که هست، بدون تمییز حلال و حرام آن، یکجا مى خورید«19»

 و مال را بسیار زیاد دوست مى دارید.«20 »


آری، شما برای دنیا ارزش استقلالی قائلید و

 به همین دلیل، نعمت بخشیدن خدا را، ارزش دادن خدا به خود (اکرام) می دانید و

 سلب  نعمت را، سلب ارزش از خود ( اهانت) به شمار می آورید و به این ترتیب، 

از جنبه  ابتلاییِ  دادن و گرفتن  نعمات غافل  می شوید و با توهم اکرام  و اهانت،

 دچار طغیان و سرکشی می گردید.

  این نگاه استقلالی به مال دنیا و حب شدید به آن درست نبوده و راه بهجایی نخواهد برد؛

آن گاه که زمین را خرد و ذرّه ذرّه گردانند«21»

 و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان، صف در صف بیایند«22»

 و دوزخ در آن روز آورده شود؛ 

آن روز انسان متوجه مى شود که همه نعمتها و محنتها وسیله آزمون الهى بوده است،

ولى این توجه کجا براى او سودمند است؟«23»

 آن روز انسان مى گوید:

 اى کاش براى زندگى آخرتم که حیات واقعى است، کار شایسته اى پیش فرستاده بودم.«24»

 پس در آن روز هیچ کس به سختىِ عذاب خدا عذاب نکند«25»

 و هیچ کس به سختىِ در بند کشیدن او در بند نکشد.«26 »


 در فضایی که دارایی، ملاک کرامت و بزرگی به حساب آید، هر چه بر میزان بهره مندی از نعمات و

 امکانات دنیوی افزوده شود، بر میزان طغیان و سرکشی و دنیاگرایی اضافه خواهد شد.

 در چنین فضایی، توانگران با تکیه بر دارایی خود، در مقابل رسول حق و منادی معاد جبهه می گیرند

 و کسانی که از روزی کمی برخوردارند، کفران پیشه کرده،

 به فکر آماده شدن برای روز واپسین نخواهند بود.

همه چیز براساس مال دنیا تعریف می شود و احساس قدرت کاذب، 

روحیه ایستادگی در مقابل حق را در آنان تقویت می کند و همین سرمنشأ فراگیری فساد می گردد.

سوره مبارکه در چنین فضایی وارد میدان هدایت می شود:

 ابتدا با سوگندهایی ذهن صاحبان خرد را جلب محتوای خود می کند. 

آن گاه با خطاب به رسول خود(ص )،

 از طغیانگرانی یاد می کند که پروردگار سرنوشت بدی برایشان رقمزده است؛

 کسانی که از جهت بهره مندی از امکانات مادی و مظاهر قدرت، در اوج بودند،

 اما طغیان کردند

 و فساد را در زمین گستردند و

 پروردگار، تازیانه عذاب را بر سرشان نواخت؛

 چرا که او در ورای این نعمات و داراییها در کمین بود.


پس از بیان عاقبت آن اقوام دنیازده و طغیانگر، به اصل و ریشه فکری و عملی طغیان می پردازد.


 کدام توهم، علقه یا رفتاری سبب می شود که انسان از پی دارایی و احساس قدرت در دنیا، سر به طغیان نهد

 و از رصد و کمین الهی غافل گردد؟

آری، توهم اکرام و اهانت به گاه انعام و امساک نعمت، ترک یتیم نوازی،

 دوری از تشویق به اطعام مساکین، چپاول  مال یتیم  و در یک کلام، علقه شدید به مال دنیا انسان را از جنبه 

ابتلایی دنیا غافل می کند و دچار طغیان می­سازد.

دیگر تنها امیدِ این محب سرسپرده مال دنیا، ترساندن او از قیامت است؛ 

روزی که زمین استوار زیر پایش را ذره ذره گردانند و

 امر پروردگار و فرشتگان او صف در صف بیاید و جهنم سوزان آورده شود.

 او باید بداند که اگر در دنیا از خواب این غفلت بیدار نشود،

 در آن روز خواهد شد، اما با حسرتی جانسوز.

 از یک  سو سرنوشت  ابدی  خود را می نگرد و

 از سوی دیگر،

 دستان خالی خود را؛

دستانی که  برای هیچ  یتیم  و نیازمندی آشنا نیست و

 آلودگی دست اندازی بر مال دیگران بر آن نمایان است،

 اما دیگر چه سود؟!

آیا همگان در این گرداب دنیاپرستی غرق می گردند و چنین عاقبتی را در پیش دارند؟

 نه، تو ای نفس مطمئنه

 که امواج بلا و مصیبت یا دارایی و نعمت، دریای آرام وجودت را متلاطم نساخت و با

 نگرش ابتلاییِ خود به دنیا،

 نه داشتن آن به طغیانت کشید و نه فقدانش به کفران!

 تو در نهایت اکرام و اجلال به سوی پروردگارت باز گرد،

 در حالی که از او راضی هستی و

 او از تو خوشنود و در زمره بندگان و میانه بهشت مخصوص او وارد شو!