نکات قابل توجه در آیات مربوط به طلاق :
*فضای بیان قرآن درآیات طلاق آکنده از نوعی مهرورزی و عطوفت است و هرچند طلاق امری ناپسند در نظر گرفته شده اما با تشریع آموزه های اخلاقی در این احکام و توصیه به احسان و نیکی همراه با طلاق ،اثرات روانی و نامطلوب آن کاهش می یابد .
*ادبیات حاکم در آیات طلاق مانند الفاظ به کار رفته در کتب تورات و انجیل، خشک و خلاصه و بی روح نیست. آیات دربردارنده نوعی دید لطیف هستند .
*در الگوها و رفتارهای قرآنی،"طلاق" جزء آخرین روشها در رفع اختلافات خانوادگی است.اگر صلح و گذشت و استفاده از مشاورین و حاکم جامعه جواب ندهد ...
* در آیات مربوط به طلاق،
در سوره مبارکه بقره،
دوازده بار کلمه " معروف " تکرار شده است که خود نشان دهنده احترام به حقوق دیگران و عدم سوءاستفاده از حقوق ایشان و اتخاذ یک روش محترمانه و نیکوکارانه می باشد.
* در کل روشی را که آیات قرآن برای برخورد با اختلافات خانوادگی پیش روی ما قرار می دهدبه صورت یک قانون کلی است: یا به شایستگی و احترام زندگی کردن در کنار هم ...یا به شایستگی و احترام از هم جداشدن و هیچ راه سومی توصیه نشده است.
* جدایی و طلاق آدابی دارد که
حفظ شأن و منزلت طرف مقابل از یک سو و عدم ایجاد یک خاطره تاریک و مخدوش از طرفین از سوی دیگر مورد نظر می باشد.
*طلاق و عدم اضرار روحی دیگران
( آیه 231)
طلاق و جدایى آمیخته با نزاع و کشمکش و تحریک روح انتقامجویى نباشد، بلکه بر اساس بزرگوارى و احسان و عفو و گذشت، قرار گیرد، زیرا اگر مرد و زنى نتوانند، با هم زندگى کنند و به دلائلى از هم جدا شوند دلیلى ندارد که میان آنها عداوت و دشمنى حاکم گردد. و عفو را به گذشت نزدیکتر نشان داده و
از کلمه "فضل" که نوعی نیکی بسار بزرگ است یاد می کند و نه تنها افراد را در زمینه طلاق بلکه همگان را به این امر می خواند.
*طلاق و آموزه های اخلاقی برای اطرافیان
( آیه 232)
دقت و ظرافت صدور احکام طلاق و عجین کردن آنها با آموزه های اخلاقی از زیباییهای احکام اسلام است .
یکی از علل زمینه ساز طلاق می تواند دخالت بی جای اطرافیان باشدو پس از طلاق دخالت اطرافیان چندبرابر شده و خود مانعی بزرگ بر راه بازگشت به زندگی مشترک می باشد و گاه مایه انحرافات را برای هر دو طرف به وجود می آوردو
آیات با نفی این گونه دخالتها در صورت "تراضی" یعنی رضایت دو طرفه جهت بازگشت را ،همپایه ایمان به خدا و روز جزا بالا می برد "یومن بالله والیوم الآخر"
* پاکى و تزکیه حتی در طلاق
"ذلکم ازکى لکم و اطهر و الله یعلم و انتم لا تعلمون "
یعنی نتیجه عمل به این دستورها صددرصد به خود شما مى رسد، ولى ممکن است بر اثر کمى معلومات ، به فلسفه این احکام واقف نشوید، اما عمل به این دستورها، هم موجب تزکیه و هم موجب طهارت است.
یعنى این احکام و دستورات هم آلودگیها را که بر اثر غلط کارى دامنگیر خانواده ها مى شود بر طرف مى سازد، و هم مایه نمو و تکامل و خیر و برکت است ، آنچه جامعه را تزکیه و تطهیر میکند, به غیر وحی حاصل نخواهد شد.
همراهی نکات اخلاقی در کنار احکام فقهی،
از زیباییهای این آیات است و
نشان می دهد که
صرف عمل به یک سری احکام و تعصب نشان دادن بر ظواهر دین کافی نیست.
به فرموده علامه طباطبایی :
"چون اسلام همانطور که مکرر گفته ایم دین عمل است، نه دین حرف، و شریعت کوشش است نه فرض، و مسلمانان به این درجه از انحطاط و سقوط اخلاقى و فرهنگى نرسیدند مگر به خاطر همین که به انجام تشریفات ظاهرى اکتفاء نموده و از روح دین و باطن امر آن بى خبر ماندند."
آیه 234
والله بما تعملون خبیر
در این آیه از بین اسماى حسناى خداى تعالى "خبیر" براى تعلیل حکم ازدواج مجدد آمده است ،
خبیر از ریشه" خبر"، به معناى اطلاع داشتن از جزئیات امور است.
علیم نیز گاه به این معنا است ، به معنی درک حقیقت چیزی . چه جزئی یا کلی.
اما خبیر خصوصى تر از علیم است، علیم در جزئیات و کلیات هر دو به کار مى رود، ولى خبیر تنها در جزئیات به کار مى رود.
برخی مفسران معتقدند که علیم مربوط به ظاهر اشیاء است و خبیر مربوط به باطن امور و اسرار و کسی که امور ظاهری را میداند را علیم و کسی که اسرار و باطن افراد را میداند، خبیر نامیده میشود.
آیه 237
...وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى
تقوی را ادبیات عرب میگوید ریشهاش از «وقایه» است.
راغب در المفردات میگوید وقایه یعنی نگهداری اشیاء در برابر چیزهایی که به آنها ضرر و یا آزار میرساند.
حقیقتِ پنهانشده در تقوا هم همین است ... مراقبت و نگهداری.
در میان مخلوقات خدا و مصنوعات بشرچه چیزی حسّاستر و ظریفتر از روح انسان است که محتاج مراقبت و نگهداری باشد؟
آیهها برای هدایت اهل تقوا آمدهاند. برای موعظه اهل تقوا، برای یادآوری به اهل تقوا.
هدیً للمتّقین...
موعظه للمتّقین...
تذکره للمتّقین...
حتّی آنجایی که میگوید خدا به پول و مال و مقام و قد و قیافه و نژادتان نگاه نمیکند، تقوای شماست که برای خدا مهم است، بهترینتان باتقواترینتان است: اکرمکم عندالله اتقاکم.
یا آنجا که میگوید بهشت با همه اوصاف رویاییاش مهیّای اهل تقوا شده است؛ اعدّت للمتّقین.
یا آنجا که میگوید: والعاقبه للمتّقین.
عاقبت با الف و لام، برای اهل تقواست.
عاقبت به خیری برای اهل تقواست:
و انّ للمتّقین لحسن مآب.
یا آنجا که میگوید،
اگر تقوا داشته باشید، قدرت تشخیص میدهیم به شما،
آن هم دراین دنیای پرشبهه و پرفتنه:
ان تتّقوالله یجعل لکم فرقاناَ،
یا آنجا که میگوید برکات آسمان و زمین را برایتان نازل میکنیم اگر تقوا داشته باشید؛
لفتحنا علیهم برکات من السّماء والارض.
یا آنجا که میگوید کسی که اهل پروا بشود بن بست ندارد؛ و من یتّق الله یجعل له مخرجا
یاآنجا که میگوید، کسی که اهل پروا بشود روزیاش از جایی که فکرش را نمیکرده میرسد؛
ویرزقه من حیث لا یحتسب.
یا آنجایی که میگوید کسی که اهل پروا باشد، زندگیاش را، کارهایش را آسان میگذرانیم؛ و من یتّق الله یجعل له من امره یسرا...
اما همان هدیً للمتّقین بودن این کتاب کافی است برای اهلش....
و نشانی می دهد
عفو نزدیک تر است به تقوی ...
آیه 238
حافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلّهِ قَانتین
و
الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ؛
همه احکام و شرایع الهی که حدود الهی محسوب میشوند باید محفوظ بمانند،
در خصوص نماز از آن جهت که عمود دین است دستوری جدا آمده که حافِظُوا عَلَى الصَّلَوَات
گاهی دستور حفظ به اصل و حقیقت نماز تعلق میگیردو
گاهی به کمیت و عدد نماز تعلق میگیرد،
وقتی از اصل حقیقت و کیفیت حقیقت نماز بحث می شود نماز مفرد ذکر میشود( صلات)، اما وقتی کمیّت و تعداد نمازها باشد آنجا جمع یاد میشود(صلوات )،
در قرآن کریم هم حفظ صلات؛ هم حفظ صلوات آمده است .
حافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ
همه احکام و شرایع الهی حدود الله هستند.
(حدودالله قبلا بحث شده بود )
و حفظ نمازحفظ همه حدود الهی را به دنبال دارد،
مثلا در سورهٴ مبارکهٴ "معارج" می فرماید :
إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً ٭...جَزُوعاً ٭... مَنُوعاً ٭
إِلَّا الْمُصَلِّین
انسان در شداید جزع میکند و اگر خیری به او برسد انحصار طلب است به غیر راه نمیدهد،برای درمان هلوع و جزوع بودن آیا راهی هست یا نه، فرمود إِلَّا الْمُصَلِّینَ
یعنی نمازگزارها اینچنین نیستند یعنی نماز این خاصیت را دارد که انسان را از جزوع بودن نجات میدهد از منوع بودن نجات میدهد نه اینکه خلقت نمازگزارها خلقت دیگری است، بلکه آنها با این نمازاینگونه مرض ها را علاج کردند.
"اِلَّا الْمصلین"
«المصلّین» صفت مشبههٴ بیانگر حالت ملکه است،
نمی فرماید آنهایی که نماز خواندند یا آنهایی که نماز میخوانند با فعل یاد نکرد، بلکه با وصف یاد می کند که نشانه استمرار و ملکه بودن این صفت است .
نمازگزارنده کسی است که نماز می خواند ،
نمازگزار کسی است که نماز برای او ملکه شده است.
اگر کسی دائماً متذکر حق باشد دائم الصلات است،
مصلین چه کسانی هستند؟
نمازگزاران چه کسانی هستند ؟
(نمازگزارها نه نمازگزارندهها)
در سوره معارج بعضی از اوصاف نمازگزاران را اینگونه می فرماید :
نمازگزارها کسانیاند که
نماز خواندن برای اینها ملکه شده باشد:
الّذین هُم علی صلاتهم دائمون
نمازگزارها کسانیاند که مسائل مالی شان تطهیر شده باشد
وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائلِ وَالْمَحْرُوم
نمازگزاران کسانیاند که پیوندی عمیق و راستین با قیامت دارند ،
وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّین
نمازگزاران کسانیاند که عفیف و عفت پیشه اند
وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُون...
نمازگزاران کسانیاند که امین بوده و عهد و پیمان خود، اعم از الهی یا مردمی و آنچه را تعهّد کرده وفا میکند:
وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُون...
نمازگزاران کسانیاند که شهادتشان بر اساس حق و عدالت است :
وَالَّذِینَ هُم بِشَهَاداتِهِمْ قَائِمُون
وباز تاکید میکند،
نماز گزاران کسانی هستند که محافظت دارند برکارهایشان
وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ یُحَافِظُون
اما چرا در بین آیات مربوط به احکام طلاق ،
ناگهانی و کوتاه آیه ی نماز و نمازگزار و حفظ نماز آمده است ؟
در سورهٴ مبارکهٴ "مریم/ 59" می فرماید:
" أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ"
نماز را ضایع کردند و
به دام شهوات افتادند ...
در جهنم سؤال میکنند که چرا به جهنم افتادید؟
در جواب نمیگویند ما به خدا معتقد نبودیم و...
بلکه میگویند ما نماز نخواندیم و کم کم به این دام افتادیم ...
مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَر *لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ *کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضینَ ٭ وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ ..
وآیات مشابه دیگر ....
با توجه به مطالبی که ذکر شد به راحتی می توان فهمید که چه قدر به جا و متناسب این آیه کوچک در بین آیات بلند مربوط به مسایل و احکام طلاق آمده است ...
آیه 238
و قوموا لله قانتین
قیام ایستادگی است نه ایستادن ،
یعنی دائماً برای خدای سبحان در حالت ایستادگی باشید، چون مهمترین حال برای دفاع حالت ایستادن است از این جهت تعبیر به ایستادن شده است،
در جریان اصحاب کهف می فرماید قیام کردند یعنی ایستادگی کردند در حال نشسته هم باشند باز قائماند چون در برابر باطل دارند مقاومت میکنند در همه حال قائماند...
"وَقُومُوا لِلّهِ قَانِتِینَ"
«قانت» هم صفت مشبهه است وهم معنای استمرار داردو ثبات و دوام را میفهماند .
قنوت تنها خضوع نیست ،بلکه تداوم در خضوع مداوم را میگویند قنوت...
"...لِلّهِ قَانِتِینَ"
لله ایستادگی کنید ،
برای خدا ایستادگی کنیدنه برای چیز دیگر،
گاه ایستادگی هست، اما لله نیست،
در آیات قبل تر فرموده بود ،
"ْ لَهُ مَا فِی السَّمَاواتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ"
(بقره /116)
برای اوست آنچه در زمین و آسمان است و
سراسر جهان نسبت به او قنوت دارند ،
یعنی دائماً در اطاعتاند ،
لحظهای از اطاعت تمرد نمیکنند ،
این قنوت همان تداوم طاعت است ،
که گاه می فرماید:
مجموعه نظام کیهانی همه مسلمانند
"لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ"
برای او اسلام آورده اند آنچه در آسمانها وزمین است ...
وگاه به سجود یاد می کند که
لِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَما فی الْأَرْضِ
برای خدا سجده می کند آنچه در آسمانها و زمین است ...
و گاهی به قنوت یاد میشود
"کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ"...
گاهی به تسبیح یاد میشود که
"إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ"