سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در قرآن کریم - سوره بقره (11)

آیه 212
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا ...
مانع انقیاد و بندگی و اطاعت از خداوند ، 
پیروی ازگامهای شیطان است و 
عامل این پیروی و اطاعت را
تزیین حیات دنیا می فرماید که 
چون حیات دنیا برای کافران زیبا ظاهر می شود ، پیرو خطوات شیطان‌ا‌ندو قهراً آیات الهی را تکذیب می‌کنند و نعمت الهی را هم انکار خواهند کرد. 

حیات دنیا چیست که فقط برای کافران زیباست و برای مؤمنان زیبا نیست؟؟؟

آیا دنیا فریب می دهد و یا زیبایی آنرا مومن نمی بیند ؟
حضرت امیرالمومنین (ع) می‌فرماید: 
«ما الدنیا غرَّتک ولکن بها اغتَرَرتَ» ؛ 
او فریب نداد شما فریب خوردید. 
فریب در صورتی است که زشتی را نشان ندهد فقط زیبایی را نشان بدهد. 
دنیا این چنین نیست دنیا هر چه دارد ارائه می‌دهد، اگر دوران سلامت را نشان می‌دهد بیماری بیماران را نشان داد، اگر حیات زنده‌ها را نشان داد مرگ مرده‌ها را در گورستان نشان داد و اگر روز نصب صاحب‌مقامان را به شما نشان داد روز عزل آنها را هم به شما نشان داد و اگر روز عزت را به شما نشان داد روز ذلّت را هم به شما نشان داد، پس او اهل خیانت و نیرنگ نیست شما فریب خوردید...
یعنی این حیات دنیا در مقابل آخرت ، این حیات شهادت در مقابل غیب، حیاتی است حق و صدق چون آیه الهی ا‌ست مخلوق خداست.

همان‌طوری که آخرت زیباست، 
دنیا هم زیباست ،
یعنی این نظام طبیعی نظام حق و صدق است،
چون هیچ خلافی در او نیست.
اگر دروغ بگوید دار فریب است امّا اگر صادق باشد هر چه هست نشان بدهد این که دارفریب نیست،
پس این که دنیا عالم فریب و نیرنگ نیست، ناظر به حیات دنیاست یعنی شهادت در برابر غیب. یعنی زمین با مقتضیات او آسمان با مقتضیات او، نظام جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها با مقتضیات آنها، اینها آیات الهی‌ا‌ند حق‌ا‌ند صدق‌ا‌ند. نقصی در آنها نیست و همه را خدا زیبا آفرید که 
" اللَّه خالق کل شیءٍ "و 
"الذی احسن کل شی ء خلقه "

آیه 213
کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ"
مردم براساس فطرتی که داشتند، همسان و هماهنگ بودند. 
در اصول کلی بر اساس همان عقل و فطرت عمل می‌کردند.
کم‌کم در تشخیص حق و باطل دچار اشتباه شدندو اختلاف کردند. وقتی اختلاف کردند، 
انسان اگر بخواهد پرورش یابد بدون قانون و بدون علم میسر نیست،
زیرا تربیت موجود متفکر بدون رهبری فکری میسر نیست.
  گیاه نیست که فقط با آب و آفتاب تأمین شود، حیوان نیست که فقط با خوردن تأمین شود ،
علاوه برحیات گیاهی و حیات حیوانی، انسان حیات انسانی دارد، باید اندیشه‌اش راهنمایی شود و عمل صالح وراه راست به او ارائه شود .  اگر خودش قانون وضع کندچون خودش با دیگری اختلاف دارد نمی‌تواند واضع قانون باشد، 
چون در جهان‌بینی اختلاف دارند در تشخیص مصالح اختلاف دارند در تشخیص حق اختلاف دارند. 
حتی اگر چند اندیشمند جهان‌بینی مختلف داشته ودر تشخیص حق و باطل اختلاف داشته باشند، طرز قانون‌گذاری شان هم اختلاف خواهد داشت،
لذا یک عاملی می‌طلبد که مصون از اختلاف باشد و به این اختلافها خاتمه بدهد،

پس ، 
فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ؛
انبیا را مبعوث کرد که هم حق را آوردند و هم عمل صالح را ارائه دادند، 
هم باطل را مشخص کردند و هم عمل طالح را تبیین کردند و 
هم در برابر پذیرش حق و صدق بشارت دادند و هم در برابر انکار حق و صدق انذار کردند.
دو صفت تبشیر و انذاراز اوصاف نبوت عامه است و انبیا چون کارشان تنها موعظه و نصحیت نیست که با تبشیر و انذار ختم بشود مجموعه قوانینی به نام کتاب با انبیاء فرستادند که در همه مسائل فردی و اجتماعی راه گشای اینها باشد،
لذا فرمود: "وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ"

کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً
به هر جمعیت امت گفته نمی‌‌شود. 
جمعیتی که مقصد معین دارند و
مقصود خاصی را تعقیب می‌کنندرا امت گویند، 
چون امت از «أمّ، یؤُمّ» یعنی «قَصَدَ، یَقصُدُ» است،
گروهی که مقصد خاص دارندامامی را تعقیب می‌کنندو پیشوایی را اقتدا می‌کنندپس آن گروه را امت می‌نامند...

چون سرّ نام‌گذاری گروه به امت،
همان وحدت هدف و مقصد است، 
پس خود آن مقصد و هدف و راهنمای واحد را هم امت می‌نامند، 
مثل آنچه درباره ابراهیم خلیل (ع) آمده که از ابراهیم خلیل به عنوان امت یاد شده است(نحل / 120)
چون در حقیقت مقصد این گروه، سیره او بود...

آیه 217 بقره
...حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا...
"حبط"در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى این است که چهار پائى آنقدر علف هرز بخورد که شکمش باد کند و چون این حالت سبب فساد غذا و بى اثر بودن آن مى گردد این واژه به معنى باطل و بى خاصیت شدن به کار مى رود . 
حبط اعمال یعنی بطلان و زوال آن از صفحه‌ی نفس، 
به بیان ساده تر، آتشی که شخص با انداختن آن به خرمن کارهای نیکی که انجام داده، همه را خاکستر کرده و اثری از آن بر جا نمی گذارد،
چنین کسی در توشه خود دیگر حسنه ای ندارد که از آن در قیامت در ترازوی سنجش اعمال بهره مند شود. 
برای همین است که 
در قیامت برای چنین افرادی،
ترازو (ابزار سنجش اعمال) قرار داده نمی شود. 
أُوْلَئکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بَِایَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فحََبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لهَُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا ؛
(105/ کهف )
آنان کسانى هستند که آیات پروردگارشان و دیدار قیامت و محاسبه اعمال‏ را به وسیله او منکر شدند،در نتیجه اعمالشان تباه و بی اثر شده است و روز قیامت میزانى براى محاسبه اعمال‏ آنان برپا نمى ‏کنیم...
چون سنجش اعمال برای مشخص شدن میزان کار نیک یا همان حسنه ایست که افراد توانسته اند آنها را به قیامت برسانند و اگر کسی کار نیکی نداشت و یا نتوانسته بود آن را به قیامت برساند؛ دیگر معنا ندارد اعمال او را بر میزان اعمال عرضه کنند...
مانند کسی که مشتی براده آهن زنگ زده به زرگر بدهد و از او بخواهد وزن طلای آن را محاسبه کند!

آیه 217
..الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ..
اصل واژه فتنه به معنی گداختن و داغ کردن است که به علت اضطراب و لرزش در حین داغ شدن، به اضطراب های روحی و اضطراب های اجتماعی و آشوب های سیاسی واجتماعی و آشفتگی های دینی و... نقل داده شده است.
اگر فضایی ایجاد شود که اعتقادات دینی مورد شک و تردید قرار بگیرد، این هم یک اضطرابی ایجاد می کند.
آشفتگی و ابهام هایی که باعث می شود کسانی در دین خودشان شک کنند...
"و الفتنه أشد من القتل" یعنی در فتنه کاری می کنند که مردم در دینشان شک کنند و مضطرب شوند؛ که نفهمند دین حق و اعتقادات صحیح کدام است.
این بدتر از آن است که کسی را بکشند. 
برای این که وقتی شخصی کشته شود اگر مؤمن است، به بهشت می رود و اگر غیرمؤمن است از آن بدتر نمی شود. 
اما وقتی یک مؤمنی دینش مورد فتنه واقع می شود،
یعنی اسباب شک و تردید در دینش ایجاد می کنند ، ایمانش را از دست می دهدو دیگر اهل نجات نیست...
والبته هدف فتنه هم این است که
" یردوکم عن دینکم ..."

آیه 218
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ...
هجرت ،کوچ کردن و نوعی حرکت است‏ .
اگر درونی باشد «هجرت کبری» است و
اگر بیرونی باشد «هجرت صغری» است. 
حرکت بیرونی در هجرت «موضوعیّت» ندارد.
و آنچه هدف است، حفظ حرکت درونی یا ایجاد حرکت درونی است. 
یعنی هدف هجرت ، هجرت درونی است ...
«وَالرُّجْزَ فاهْجُرْ»(و از پلیدی دوری کن.)
(مدثر)

اسلام هجرت را به عنوان هدف مطرح نمی کند بلکه آن را حرکتی هدفمند می داند و
مانند همه عبادات،
مارک «فی سبیل‌الله» می‌خورد
و یا الی الله ،یا الی الرسول الله و
همراه می شود با ایمان و جهاد و...
  مانند «هاجَروا وَجاهَدوُا فی سَبیلِ اللّه »
یا «مَن یُهاجِر فی سَبیلِ اللّه یَجِدْ فی الارضِ مُراغَما»و....
حضرت ابراهیم (ع) می فرماید:
اِنّی مُهاجِر"ٌ الی رَبِّی"(عنکبوت / 26)

مهم ترین ویژگی مهاجر آن است که هجرتش، تلاشش، تبلیغش و... همه برای خدا باشد و ایمانش از سر تسلیم و رضایت خداوند،
«مَنْ دَخَلَ فی الاِسلامِ طَوْعا فَهُو مُهاجِرٌ؛
( کافی، ج 8، ص 148، حدیث 126. ) 
«لِلفُقراء المُهاجِرینَ الذّینَ أُخرِجوُا مِنْ دیارِهِمْ واَموالِهِم 
یَبتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّه وَ 
رِضْوانا و 
یَنْصُروُنَ اللّه وَ رَسُولَهُ»
(حشر/8)؛ 
« برای فقیران مهاجری که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شده اند، در حالی که فضل الهی و رضای او را می طلبند و خدا و رسولش را یاری می کنند.»

در این آیه سه صفت برای مهاجر ذکر شده است:
دنبال فضل الهی بودن، 
خشنودی او را در خواست نمودن،
و خدا و رسول او را یاری کردن؛

پیامبر اکرم(ص) فرمود:
"أیُّها النّاسُ اِنَّما الاَعْمالُ بِالنّیّاتِ و اِنَّما لِکُلِّ امْری ءٍ ما نَوی، فَمَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ الی اللّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ اِلَی اللّه ِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ اِلی دُنْیا یَصیبُها اَوْ اِمرَأةٍ یَتَزَوَّجُها فَهِجْرَتُهُ اِلی ما هاجَرَ اِلیهِ "
"ای مردم! 
ارزش و عدم ارزش اعمال، فقط با نیات است 
و برای هر کس همان می ماند که
نیت کرده است.
پس کسی که هجرتش به سوی خدا و رسولش باشد، پس هجرتش به سوی خدا و رسول او است و
کسی که هجرتش به سوی دنیایی باشد که به آن برسد، و یا زنی که با او ازدواج کند، 
هجرتش به سوی همان چیزی است که 
به سوی آن هجرت کرده است.»
(میزان الحکمه ،ج 13وبحار الانوار، دار الکتب الاسلامیه، ج۱۹، ص۳۹-۳۸)

هجرت،
حرکت از «ظلمت» به «نور» و 
از «کفر» به «ایمان» و 
از «گناه و نافرمانی» به «اطاعت و فرمانبری» 
است ...
در احادیث می‌خوانیم،
مهاجرانی که جسمشان هجرت کرده امّا در درون روح خود، هجرتی نداشته‌اند در صف مهاجران نیستند. 

امام علی (ع) می‌فرمایند:
«یَقُولُ الرَجُلُ هاجَرْتُ و لم یُهاجِرْ إنّما المُهاجِرونَ الّذین یَهْجُرونَ السَیّئاتِ و لَمْ یَاْتُوابها »
«بعضی‌ها می‌گویند مهاجرت کرده‌ایم در حالی که مهاجرت واقعی نکرده‌اند، مهاجران واقعی آنهایی هستند که از گناهان هجرت می‌کنند و مرتکب آن نمی‌شوند.»

در مسئله هجرت،
یکى از ویژگیهاى مهم مهاجر، 
مخصوصا مبلغان مهاجر، امامت و ولایت‏ شناسى است.
على( ع) مى‏ فرماید:
«لایَقَعُ اسْمُ المُهاجِرِ عَلى أَحَدٍ اِلاّ بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فى الاَرْضِ فَمَنْ عَرَفَها وَ أَقَرَّ بِها فَهُوَ مُهاجِرٌ؛
نام مهاجر را بر کسى نمى ‏توان گذاشت ،
مگر اینکه حجت خدا بر روى زمین را بشناسد، 
هر کس او را شناخت و به او اقرار کرد، 
مهاجر است.»
نهج البلاغه(محمد دشتی)خطبه ۱۸۹، ص۳۷۲

آیه 219
یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ
قُلْ فِیهَا  "إِثْمٌ کَبِیر"
ٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ و
"َإِثْمُهُمَا أَکْبر"ُ مِن نَفْعِهِمَا
می فرماید : 
در جواب اینها بگو که
در خمر و میسر" اثم" بزرگی است و
منظور از "اثم" ضرر نیست که 
مقابله داشته باشدبا منفعت،
بلکه منظور از "إِثم" گناه است؛ 
یعنی ضررنمی گوید تا انسان بگویدکه در کنار ضرر منافع هم دارد و آن مقداری هم که ضرر نداشته باشد جایز است، مثلاً یک قطره‌اش چون ضرر ندارد جایز است...

اساس نهی خمر و میسر " اثم و وزر" است نه ضرر، 
حکمی که بر خمر و میسر بار است،
بر اساس اثم بودن و گناه بودن آنهاست نه زیانبار بودن آنها، 
اگر چیزی در مدار ضرر باشد به مقدار ضرر حرام است ،در حالیکه می فرماید؛ گرچه منافع مردمی در او هست ، اما اثمش کبیر است و  می فرماید هنگام مستی نزدیک نماز نشوید زیرا این عمل شیطانی است رجس است، 
" یاأَیها الَّذین ءَامَنُوا إنَّما الخَْمْرُ و الْمَیسرُ والأَنصاب والازلام ُ رجْس من عمل الشیطن فَاجْتَنبوه " 
(مائده 90)

سؤالهایی که در قرآن کریم مطرح است،
بخشی از آنها ناظر به حکمت اشیاست،
بعضی هم ناظر به احکام اشیا،

مثلا "یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ" 
برای بیان حکمت
و"یسْأَلُونَکَ عَنِ الْخمروالمیسرِ"
ویا "َیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى"  سؤال ازاحکام شرعی است

آیه 221
وَلَا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ ...
و (ای مردان مؤمن) با زنان مشرک ازدواج مکنید و یقین داشته باشید زن با ایمان از زنِ مشرک بهتر است حتّی اگر شما را به شگفتی آوَرَد و (ای زنان مؤمن) با مردان مشرک ازدواج نکنید و یقین داشته باشید مرد مؤمن از مرد مشرک بهتر است حتّی اگر شما را به شگفتی آوَرَد. 
آن‌ها شما را به سوی آتش می‌خوانند (حال آن‌که) خدا به سوی بهشت و مغفرتش فرامی‌خوانَد و نشانه های خود را برای مردم تبیین می‌کند، باشد که پند گیرند.

همسری به همسفری شبیه است،
زندگی مشترک به یک سفر می‌مانَد، 
به یک راه که باید رفت، 
به یک مسیر، مسیرِ‌  «شدن»؛
راه، هم‌راه می‌خواهد، هم قدم، هم‌سفر. 
بعضی هم‌راه‌ها، فقط هم قدم هستند، 
مقصدشان یکی نیست، با هم راه می‌روند امّا به هم نمی‌رسند.

ایمان شرطِ‌ یکی شدنِ‌قدم‌هاست تا مقصد. 
مانند تصویر پرسپکتیوی است که در یک سرش همه چیز به هم می‌پیوندد و در سرِ مقابلش همه چیز از هم دور می‌شوند.

استدلال آیه هاچقدر زیباست! 
هم‌ قدم‌ ات باید اهل ِ‌ایمان باشد،
چرا؟ 
چون مردانِ‌ و زنانِ‌ مشرک شما را به سویِ‌ آتش می برند: 
اولئک یدعون الی النّار.

امّا نوبت به مردان و زنان مؤمن که می‌رسد،
دیگر ضمیر، «اولئک» نیست.
برای زوج‌های مؤمن، کفیل، خودِ خداست برای رساندنشان تا بهشت.
والله یدعوا الی الجنّه و المغفره باذنه.
خودِ خداست که دستشان را می‌گیرد و
تا بهشت و مغفرتش می‌بردشان.

ترکیبِ "جنّه" و "مغفره"،
در یک جایِ‌ دیگرِ‌ قرآن هم هست....
همان آیه‌ای که به مسابقه فرا می‌خوانَد،
به سرعت گرفتن تا بهشت:
و سارعوا الی مغفره من ربّکم و جنّه...

انتخابِ زوج، مسابقه بهشت رفتن است. 
بحث سرِ این است که
اصلاَ تو می‌توانی مرا تا بهشت ببری؟!
تا مغفرت و رحمت و رضوان؟
آیه 224
... تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ...
انسان وقتی اصلاح بین الناس می ‌شود که قبلاً به برّ و تقوا رسیده باشد،
سخن از" صلاح "نیست سخن از "اصلاح" است، و هر اصلاحی مسبوق به صلاح است،این است که "اصلاح "در مرحله سوم بعد از مرحله بر ومرحله تقوی آورده شده :
"ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بین الناس"
یعنی انسانی توفیق اصلاح بین مردم نصیبش می‌شود که خودش جزء ابرار و اتقیا باشد...

آیه 225
...ایمنکم...
سوگندهایتان...
یمین در لغت سه معنی دارد: الجارحة، القوة، القدوة. و قسم مطلق را می گویند و بدان جهت یمین می گویند که در جاهلیت هر کس که قسم می خورد دست راست صاحب خود را می گرفت تا گفتار خود را تقویت کند...
سوگند هم، در اصل «سوکنته» به معنای گوگرد و سوگند خوردن به معنی خوردن گوگرد است که نوعی آزمایش برای تشخیص گناهکار از بی گناه بوده که در قدیم مقداری آب آمیخته به گوگرد به متهم می خورانیدند و از تأثیر آن در وجود وی گناهکار بودن یا بی گناه بودن او را تعیین می کردند، بعدها به معنای قسم به کار رفته است.(فرهنگ عمید، ج ۲، ص ۱۴۸۵)

آیه 225 
لَا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ 
وَلَکِنْ یُؤَاخِذُکُمْ بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ ...
سوگند هم  از جهت لفظ اثر دارد،
و هم از این جهت که تاکید گفتار است، 
وهم از این جهت که خودنوعی " عقد و پیمان" است، 
ونیزاثرات دیگرى داردازحیث مخالفت وشکستن آن و...
سوگند لغو سوگندی است که 
هیچ اثری در قصد صاحب سوگند نداشته باشد؛ سوگندهای بیهوده ‏ای است که صاحبش نمی ‏خواهد به وسیله آن عقدی و پیمانی ببندد و به اصطلاح تکیه کلامی است که بعضی به آن عادت کرده ‏اند و مرتب می گویند به خدا ،به ابوالفضل...
ولی از باب اینکه اعمال حتی لفظ بر قلب تاثیر زیادی دارد،می فرماید که باید مراقب افکار و الفاظ بود که آنچه قلب کسب می کند مواخذه دارد وَلَکِنْ یُؤَاخِذُکُمْ بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ ...

در داستان حضرت آدم و حوا(ع) و هبوط ،
ابلیس برای گمراهی و ضلالت آدم و اخراج و هبوط وی از بهشت آدم(ع) تلاش می کند و در نهایت با بهره گیری از سوگند باطل ، شرایط هبوط و اخراج را فراهم می آورد...

از نظر قرآن سوگند لغو ،
مانع از تزکیه و رشد انسان می شود و مومنان می بایست مواظب باشند تا در دام شیطان نیافتند.
د(آل عمران/ ۷۷)

در اسرار مضمضه در مقدمات وضو ،
حضرت رسول اکرم (ص)فرمود :
می‌دانید چرا در حال وضو گرفتن دهن شسته می‌شود, برای اینکه این دهن باید نام الله را ببرد.
اگر ادب دینی این است که انسان در هنگام وضو گرفتن مضمضه کندو دهن را بشوید تا با دهن شسته نام خدا را ببرد, چگونه برای هر چیزی می توان نام الله را سوگند خورد.

راغب اصفهانی، لغو را به معنای چیزی دانسته است که به آن اعتنایی نمی شود و انجام دادن آن از روی عقل و تفکر نباشد. 
(مفردات الفاظ قرآن کریم، ص ۷۴۲)
ازنظر قرآن، فرصت کوتاه عمر آن اندازه زیاد نیست که انسان خود را به کارهای بیهوده نسبت به هدف و فلسفه آفرینش، مشغول دارد. هرکاری که انسان انجام می دهد باید با اصل هدف آفرینش هماهنگ باشد. بنابراین، ازهرگونه کارهای بیهوده به شدت پرهیز داده است.

مرحوم دولابی :
قرآن نامه دوست است 
و زبان اهل محبت،زبان اشاره است؛

اشارات را اهل محبت درک می کنند،
اگر اهل محبت شدی قرآن را خواهی فهمید...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.