سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در قرآن کریم - سوره بقره (5)

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ﴿۱۸

أَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ ﴿۱۹

یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۲۰

دو تمثیل اینجا وجود دارد

وجه مشترک این تمثیل ها این است که آدمهایی را تصویر می کنند که توی تاریکی گیر افتاده اند و برای راه رفتن، احتیاج به نور دارند.

 تمثیل اول محیطش آرام تر است و

 تمثیل دوم محیط ترسناکتری دارد، زیرا تاریکی اش همراه با رعد و برق و ... است

در همین تمثیل دوم می گوید که "یجعلون اصبعهم فی اذانهم من الصوعق حذر الموت" یعنی ترس از مرگ هم  هست.

تفاوت تمثیل اول و دوم این است که :

در تمثیل اول اینها خودشان فاعل هستند و

 سعی می کنند که آتشی روشن بکنند تا نوری برای خودشان درست بکنند

 در تمثیل دوم آدمها مفعولند.

 یعنی آدمها در جایی قرار گرفته اند که در خارج یک سری نورهایی همراه با صدا و رعد و برق می زند، اما باز هم مساله اینها نور است. اینها حتی در نور برق هم سعی می کنند که در ظلمت یک راهی پیدا بکنند.

هر دوتمثیل مربوط به این است که 

انسانی در تاریکی گیر کرده است و

 دنبال نور است

در تمثیل اول خودسعی میکند که

 نوری ایجادکند، 

در تمثیل دوم محیط است که

 نور را ایجاد می کند و 

این افراد سعی می کنند که از نور استفاده بکنند

گاهی خودشان تلاش می کنند که نور پیدا کنند و گاهی خداوند از آسمان برایشان نور می فرستد

ولی نه آن نور اولی به دردشان می خورد و نه دومی. ...

زیرا این آدمها کسانی هستند که در زیر کذب ها و شناخت های غلطی که ساخته اند به تاریکی رسیده اند،

حقیقت وجودی خودشان را با لایه هایی از کذب پوشانده اند که حقیقت روشنایی را نمی بیند

 و در حجاب هایی قرار گرفته اند که ناشی از امیال و اعمال اشتباه است.

نکته مهم دیگر،

 در این تمثیل ها این است که 

این نورهایی که این افراد بهش می رسند ناپایدار است.

 در تمثیل اول ،

شخص سعی می کند نوری درست بکند،

 ولی خدا می فرماید که

 من این نور را خاموش می کنم 

و نمی تواند از نور استفاده بکند. ....

 مثلادر مراسم دراویش ، برای اینکه نور تولید کنند، سماع و ...  تا بالاخره یک شوری به دست بیاورند، در آن حالی که آن شور عرفانی، مذهبی بوجود می آید انگار واقعا یک چیزهایی می بینند. ولی در نهایت این شور خاموش می شود،یعنی محیط روانی شان نور را پس می زند و نور در دلشان نمی ماند

یا مثل کسی که تمام مدت نشسته و دعا می کند که خدا اورا از ظلمات خارج کند، ولی تا حالی پیدا کند، به شدت می چسبد به دنیا،چون فضای ذهنی و زندگی اش، الهی نیست و از نظر عملی نمی تواند با خدا زندگی کند.

 

این همه دستور به قرائت قرآن و حتى براى کسانى که سواد ندارند دستور به نگاه کردن قرآن، ما را به این فکر مى‏ اندازد که ؛

این نگاه،مقدمه قرائت 

و این قرائت، مقدمه تسلط 

و این تسلط، مقدمه دستیابى به معنا و تفسیر 

و مقدمه دستیابى به روح قرآن 

و مقدمه رسیدن و بهره ‏بردارى از نور قرآن است.

بوده‏ اند کسانى که در شبانه روز یک قرآن ختم مى ‏کردند و یا در سه روز و یا بیشتر و کمتر به قرائت تمام قرآن موفق مى ‏شدند. این قرائت براى کسانى که چنین هدفى دارند، دیگر یک امر خسته کننده و تکرارى نخواهد بود؛ چون با هر مرتبه تکرار به یک نوع تسلط وسیع‏تر دست مى ‏یابند. نتیجه این قرائت‏هاى مداوم این است که کلمه‏ هاى قرآن و سپس مراحل و وادی های دیگری از قرآن براى آنها آشکار مى‏ شود ...

در مورد تمثیل دوم ...

 مثل حالتی که یک نفر در زندگی شخصی خودش کاری برای رسیدن به نور نکرده است، ولی طی اتفاقی ، به مرگ نزدیک شده و پس از این نزدیکی انگار یک پرده ای از جلوی چشمانش کنار رفته  ...  چند روزی را در حال و هوای شبه مذهبی می گذراند و بعد از بین می رود. این ها همان صاعقه هاست. لحظه هایی در زندگی آدمها  ...  خودشان کاری نکرده اند ولی در فضای ذهنی و زندگی شان نورهایی روشن می شود ... در صاعقه شدید ممکن است انسان خیلی چیزها را ببیند، حتی ممکن است چیزهای دوری را ببیند که بهش کمک کند تا راهش را پیدا کند

چرا در صاعقه حالت خوف وجود دارد؟ 

چرا حالت "حذرالموت" دارند اینها؟ 

 حالت های روانی خیلی تاثیرگذار ترند ...

 آدمی که به دنیا بسته است، اگر لحظه ای ذهنش روشن شود، دچار وحشت می شود.

 چون آمادگی کنده شدن از دنیا را ندارد...

 

این دو تمثیل در واقع تصویر فضای ذهنی تاریک این آدمهاست، 

که به دلیل کارهایی که انجام داده اند به تاریکی ها رسیده اند، 

نه خدا اجازه می دهد که در آنجا برای خودشان نور مصنوعی تولید بکنند و نه آن جرقه های آسمانی به دردشان می خورد و اینها اساسا از جرقه هایی که می آید، در حالت خوفند... 

چون آمادگی رویارویی با حقیقت را ندارند ...

 

اگر در چنین شرایطی قرارگیریم چطور می توانیم به نور برسیم؟

 آیه آخر ایه الکرسی انگار ادامه این تمثیل هاست

"الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور .."

 یعنی خدا تعهد می کند که ولی کسی است که ایمان می آورد و او را از تاریکی به سمت نور می آورد. پس راهش این است که این افراد ولایت خدا را بپذیرند و ایمان بیاورند تا به نور برسند

آیه بعد از تمثیل هم ، همین را می گوید :

 " یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ "(بقره – 21 )

 

"صم بکم عمی فهم لا یرجعون

بقره /18

 دنیا هم روشنایی دارد و هم تاریکی ،

ولی فی قلوبهم مرض کسانی هستند که رفته اند در جنگل های تاریک زندگی می کنند و می خواهند آنجا زندگی کنند،ولی در ضمن سعی می کنند که شعله هایی هم روشن کنند که نور هم داشته باشند. نمی شود! آن جایی را که خداوند تاریک قرار داده است، روشن نمی شود. اینها به جایی رفته اند که نباید باشند ولی بر هم نمی گردند ... در دنیا خورشید نور می دهد، نه صاعقه برای این کار آفریده شده است نه شعله های کوچک کبریت ... 

 ما با کارهایی که انجام می دهیم مثل این است که در جغرافیای هستی جای خودمان را تعیین می کنیم.

 با سیئات به سمت تاریکی ها می رویم

اگر بخواهیم در تاریکی نباشیم باید برگردیم.

 نمی شود هم انجا بمانیم و هوای نفسمان را هم داشته باشیم و در ضمن نور هم داشته باشیم ...

 اینکه خدا می گوید که من نور را خاموش می کنم، در حقیقت همین هوای نفسانی است که شعله های نور را خاموش می کند، 

 خدا می فرماید" من لذت عبادت را به کسی که غیر من را دوست داشته باشد نمی چشانم "...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.