سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مائده - 5

 آیات 30-27

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ...

 و تلاوت کن بر آنان ...

تلاوت، از ریشه «تَلی یَتْلُو» به معنی «در پی آمدن، دنبال کردن» است به نحوی که

 مابینِ تابع و متبوع، چیزی جزتبعیت نباشد،مثل

"وَ الْقَمَرِ إذا تَلیها"

 اساساً "تلاوت" در مواردی بکار میرود که

وجوبِ پیروی را در پی داشته باشد، 

مثل آیه شریفه ی

"اتامرون الناس بالبر وتنسون انفسکم و انتم یتلون..."

که با توبیخ، ‌سؤال میشودکه

تلاوتِ کتاب، چرا موجبِ پیروی و عمل نشده است.

 

واتل علیهم نباء 

تلاوت کن بر آنان خبررا...

 خبر قصه‌ ی پسران آدم است .

 قصه‌ خیر و شر، نیک و بد،جاودان و فانی،قصه‌ی نفس و روح...

 

داستان فرزندان آدم ،

اولین قصه‌ی زندگی دنیایی انسان است.

داستان آدم از بهشت آغاز شد نه از دنیا

و این داستان اولین داستان زندگی بشر است .

 

این آیات با آیات قبل یعنی داستان بنی اسرائیل شباهتهای زیادی دارد ،

 اولی در بعد انسانی ودومی رشد کرده وتسری یافته در بعد اجتماعی...

 

هر آیه بر دل تک تک افراد نازل شده است که قلب حرم الله است،

ای پیامبر"تلاوت کن

تا هر کس از شنیدن این حدیث، 

خیر و شر حدیث زندگی خود را بیابد

 

حکایت این است که دو برادر باید قربانی به قصد تقرب ببرند،

 در جایگاه انجام فعل

 هردو یکسان اند ،

یک فعل یکسان از دو نفر، 

در ظاهر مشترک‌ و در کنه و حقیقت با یکدیگر متضاد...

 یکی مورد تأیید حضرت حق واقع می‌شود و دیگری نه تنها مورد پذیرش نیست بلکه

 موجب ذلت فرد می‌گردد.

 

إِذْ قَرَّبا قُرْباناً

 (هنگامی که آن دو مایه‌ی تقرب خویش را پیش آوردند )

 این دو برادر تا اینجا با هم جلو آمدندو قرآن آن دو را کنار یکدیگر قرارداده و

 فعل را به شکل مثنی(قربا) به کار می‌برد

اما مسیر زندگیشان تغییر کرد یکی به راه حق رفت و دیگری باطل را برگزید؛

 یکی خدا را انتخاب کرد و دیگری گرفتار وسوسه‌های شیطانی شد، أَحَدِهِما ...

 

آنچه قرآن از آن سخن میگوید، 

حکایت پیامبر زادگان است و

آنچه این دو برای زندگی و عاقبت خویش برگزیدند،

 انتخاب‌های صحیح و ناصحیح آنها

 سرنوشتشان را رقم زد

قرآن از ذکر نام این دو برادر در کل قرآن امتناع میکند؛

 هرچند قصه‌ی آن دو در چندین سوره آمده است اما نامی از آنها نمی برد

اسامی هابیل و قابیل در روایات است ( تورات آن دو را قائن و هابیل می گوید ).

 

قرآن هر بار از آن دو ذکر می‌کند،

 آنها را پیامبر زاده یا دو فرزند آدم میخواند

 شاید از این روست تا متذکر شودکه

 حق و باطل دو تفکر هستند که

 در تضاد یکدیگر قرار می‌گیرند 

هر چند بروز و تجلی آنها در افراد باشد.

 اسامی شناسنامه‌ای افراد فرع بر زندگی‌ است.

 

خانواده‌ ی فرزندان آدم یک فضا بود

 اما یکی هابیل شد و دیگری قابیل ... 

شرایط رشد برای آن دو یکسان بوده است.

پس،

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ 

نفس سرکش، کم کم او را ترغیب کرد...

"فطوعت" از طوع یعنی رام بودن،

 فعل در باب تفعیل است و

 معنای تدریج دارد 

یعنی او آرام آرام و گام به گام به باطل می رسد.

 

نفسه ؛ یعنی هر امر شیطانی تحت تسلط نفس جلومی رودنه عقل و قلب،

 شیطان اجازه ورود به قلب را ندارد... 

"الذی یوسوس فی صدور الناس"

 صدور به معنای اطراف است یعنی شیطان در اطراف قلب حرکت میکند

 شخصیت قابیلی

 شخصیتی پذیرای حاکمیت نفس است و

 نفس در صدد رام کردن جنبه حیوانی افراد است و

 اگر در تدبیر خود موفق شود،

 انسان در انجام امور زشت و قبیح از حیوان پافراتر می نهد.

 

خاسرین؛  کسانی هستند که

 سرمایه های انسانی خود را به باد فنا داده‌اند،

کسانی که حسنات اخلاقی خود را کم کم و آرام آرام نابود میکنند و

 "فاصبح من الخاسرین"...

 خسران ابدی

 انتخاب خود قابیل است و

 زمان، القاب خوب و بد را

 به سرعت بر افراد بار می‌کند....

 

آیه 36

مرحوم علامه طباطبائی می‌فرمایند

کسانی که حقیقت را کتمان می‌کنند«الذین کفروا» فطرتشان حقیقتاً بیدار است ,

ایشان، علامت این بیداری را عبارت «عذاب الیم» آخر آیه بیان می‌کند و می‌گویند،

 اینکه می‌گوئیم کفار درد احساس می‌کنند به این معناست که 

آنها حاضرند تمام موجودی خویش را" فدیه "بپردازند تا از درد و عذاب رها شوند

 

در آیات قبل که از جریان هابیل و قابیل می‌گوید، خداوند برای قبولی" فدیه" کُدی را معرفی کرد

" إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ" ، 

خدا، تنها از پرهیزگاران مى ‏پذیرد.

 

آیه 37

کفار اراده‌ی خروج از آتش را می‌کنند اما اراده‌ی آنها نافع نیست،

 یعنی کفار اراده‌ی صحیح دارند اما اراده‌ی صحیح خود را در خارج از زمان به کار می‌گیرند.

 زمان اراده‌ی صحیح کجا است که کفار از آن غافلند؟

 زمان اجرای اراده‌ی صحیح عالم دنیاست، این دنیا، عالم عمل و جایگاه اراده‌های خیر است.

 خارج از این عالم نه اراده‌ای هست و نه عملی. 

کفار نسبت به زمان‌بندی اراده‌های صحیح غفلت نموده‌اند.

 شاید آنان در دنیا اراده‌های صحیح داشته‌اند اما 

اراده‌هایشان به عزم در اراده بدل نشده و به ثمر ننشسته است.

حضرت امام خمینی در اولین حدیث از کتاب اربعین حدیث عزم را

 به عنوان مقدمه‌ی سلوک معرفی می‌کنند (عزم یعنی اراده‌ی صحیح )

و حقیقت دیگری که کفار از آن غافلند،

 این است که آنها خود را صاحب اراده می‌دانند، اما "ما هُمْ بِخارِجینَ مِنْها"

 آنها همواره اراده می‌کنندکه از آتش بیرون آیند ولی بیرون آمدنی در کار نیست.

 

آیه 41

...الذین یُسارِعُونَ فِی الْکُفْر...

ِ کسانی که در کفر سرعت می‌ورزند،

 قرآن نفرموده «الی الکفر» بلکه می فرماید«فی الکفر » 

 اینان سرعت در کفر دارند نه اینکه سرعت به سوی کفر داشته باشند ،

زیرا کسانی که به سوی کفر سرعت دارند ممکن است اگر از انتخاب غلطشان آگاه شوند، 

باز گردند ولی کسانی که در کفر سرعت دارند  انتخاب غلط خود را کرده‌اند و

 در تحقق این انتخاب غلط سرعت می‌جویند .

 

مِنَ الَّذینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ

 ازکسانی هستند که با زبان‌هایشان ایمان آورده اند اما قلب‌هایشان مومن نیست،

 کسی که قلب و زبانش یک رنگ نباشد منافق است،

 منافق مانند سکه‌ای است که به هر طرف قرار ‌گیرد همان شکل را می‌گیرد.

 به جای اینکه خودرا تحت تربیت رسول خدا قرار دهند تا یک رنگ شوند،

"... سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ ..."

به سخنان دروغ زیاد گوش می‌سپارند، دنیا گرایند و

... سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرینَ...

 آنها جاسوسان گروه دیگرى هستند که 

  یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه..

  که سخنان را از مفهوم اصلی تحریف مى‏ کنند..

 

اینها نفوذی‌های اعتقادی هستند،

 که با هدف تغییر اعتقاد و فلسفه زندگی امت اسلام ،

 وارد صفوف مسلمانان می شوند تا کلام حق را از موضع خود تحریف کنند .

نفوذی‌ها جریانی علیه حق و

 در خدمت دشمنان هستند 

تا از مسیر حق و عدالت منحرف سازند .

قرآن از عبارت« بَعْدِ مَواضِعِهِ » استفاده می‌کند 

به این معنا که این گروه جایگاه حق را می‌شناسند و 

مواضع کاربرد آن را می‌دانند،

 چون جایگاه حق را می‌شناسند آن را تحریف می‌کنند

پس تحریف کار عالم دینی است ،

 زیرا فرد عامی جایگاه حق را نمی‌شناسد تا توانایی جابه جایی و تغییر آن را داشته باشد .

 

حضرت امام خمینی(ره) نگاه جدیدی برای تحریف ارائه می‌فرمایند:

 اگر افراد تنها قاری قرآن باشند و

 احکام قرآن در زندگی آنها صورت ظاهری و قالبی داشته باشد و

 قرآن تنها درحد گفتار و سخن باقی بماند

 و از قرائت فراتر نرود 

و هیچ پشتوانه‌ی اجرایی نداشته باشد

 گویا کلام‌ الله تحریف شده است؛

 این همان کاری است که قوم یهود نسبت به تورات انجام دادند یهودیان کتاب تورات را 

حذف و اضافه و جابجا کردند مسلمانان نیز ممکن است تحریفی در شریعت ایجاد کنند ؛

البته این تحریف به شکل جابجایی و تغییر کتاب نیست ،

بلکه 

اگر دین از مرحله‌ی عمل به

 مرحله‌ی حرف نزول کند 

به نوعی شریعت دچار تحریف شده است.

 

آیه 42

در انتهای آیه قبل فرمود:

اولئک الذین لم یرد الله ان یطهر قلوبهم ... 

آنها کسانی هستند که خدا نمی خواهد دلهایشان را پاک کند...

و بلافاصله در آیه بعد می فرماید:

" سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ ..."

پذیرا و شنواى دروغ هستندو بسیار مال حرام مى ‏خورند ...

 انسان باید گوش خود رابه کسی بسپارد که 

به پیامبر(ص) نزدیک است،

اما اینان گوششان را به دروغ سپرده‌اند،

 تذکرات پی در پی نشان می دهد که

" آنچه به گوش می‌رسد" اهمیت‌ ویژه‌ای دارد،

 در دو آیه پشت سرهم،

 امرشنیدن تکرارمی شودودرهردوبا صیغه مبالغه؛

 یعنی اینها کسانی هستند که

" بسیار "شنوای باطل هستند و "بسیار"حرام می‌خورند.

از آیه چنین استنباط می‌شود که 

رابطه‌ی محکمی است میان آنچه انسان می‌شنود و آنچه می خورد.

اگر فردی میلش به شنیدن امور دروغ زیاد شده باشد،

 باید در لقمه‌ای که میخورد دقت کند..

 

"أَکَّالُونَ لِلسُّحْت"رابعضی از مفسرین، دین فروشان معرفی کرده‌اند، اینان دین میفروشند تا 

شاید متاعی ازدنیا نصیبشان شودچه جهت گذران امور وچه در جهت حفظ مقام و موقعیت خود...

ومرحوم علامه می‌فرماید

"سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ" و"أَکَّالُونَ لِلسُّحْت" دو گروه هستند؛ دسته‌ی اول مقلدینی هستند که 

شنوای دروغ هستند، دسته‌ی دوم علمایی هستند که به جهت خوردن و گرفتن رشوه،

 دین را تغییر می‌دهند اینها یا مقلد هستند یا مجتهد...

 

آیه 44

ربانی ازریشه ی "رب" و منسوب به رب است یعنی نگرش او توحیدی است و

 بر اساس تربیت توحیدی نظر می‌دهد،مثلا آهنی که در آتش وقتی حرارت کامل بگیرد ،

میزان سوزندگی آن مانند آتش شده و به آن آهن مذاب می‌گویند،یعنی آهن ذوب در آتش شده است.

ربانی مانند آهن مذاب است که دیگر خودی ندارد هر چه هست خداست.

 

نهج البلاغه مردم را به سه گروه تقسیم می‌کند :

   النَّاسُ ثَلَاثَة:ٌ عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ و

َ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ و

َ هَمَجٌ رَعَاعٌ 

 عالم ربانى و

 شاگردى که در صراط رهایى خود و دیگران درآمده و

 همچنین رعاع یعنی مگسهاى ریزی که 

همراه گله گوسفندان از این طرف بآن طرف حرکت میکنند ویا مردم نادان که در پى هر آوازى مى‏ افتند.

 

نقش علماء ربانی چیست؟ 

 وظیفه‌ی علمای ربانی،

 حفاظت عملی از کتاب الله است.

 اگر اجرای صحیح احکام نادیده گرفته شود،آهسته آهسته احکام منزوی می‌شوند و

 یا چنان ازحقیقت خود فاصله می‌گیرند که دیگر نشانه شریعت و فرامین الهی نیستندو

 حتی شاید به ضد مذهب و ضد شریعت بدل شوند . نقش عالم ربانی محافظت از احکام الهی است .

 

احبار از ریشه‌ی حبر

 به معنای اثر خوب و نیکو است،

 زیرا علماء درپی به جا گذاشتن اثر خوب از خود هستند. (آقای قرائتی )

و حبر را به معنای مرکب نیز گرفته‌اند،

 یعنی علماء یهود دائم احکام را می‌نوشتند تا احکام گرفتار تحریف نشود، 

گفته‌اند:

 آنها از ترس جابه‌جا کردن احکام آنها را بسیار می‌نوشتند.

 

حضرت امیرالمومنین(ع) می‌فرمایند :

"قیّدوا العلم بالکتابه"

 علم را با کتابت به زنجیر بکشید.

 

  اما چه دلیلی سبب شد که نوشته‌های احبار مانع تحریف نشد؟

 

احبار بر نوشته‌های خود اعتماد کردند فکر می‌کردند اگرتورات را فراوان بازنویسی کنند

 ازتحریف در امان میماند اما غافل از این بودند که 

باید در همه‌ی احکام و اقوال و حالات و اعمال خود باید محوریت خدا را اصل قرار دهند و اجرای شریعت را ...

و آسیب شناسی این مشکل را در همین آیه می فرماید :

 

*" فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ "

از مردم نترسید! و از من بترسید

 

**"لا تَشْتَرُوا بِآیاتی‏ ثَمَناً قَلیلاً "

آیات ما را به بهای کم و اندک نفروشید.

 

*** وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ ...

به احکامى که خدا نازل کرده حکم نمى ‏کنند...

 

 کسی که در طلب حفظ کتاب است بایدبر اساس « ما انزَلَ الله» باشد

بر مبنای نفسانیات و حتی اعتقادات شخصی خود نظردادن و بی توجهی به " ما انزَلَ الله" سبب می شود که

... فاولئک هم الکافرون

 

آیه 44

...فاولئک هم الکافرون

اگر کفر کتمان حق باشد، 

کفار کتمان کنندگان حق‌اند، 

یعنی اینها جاهل نیستند ،زیرا

 جاهل حکمی نمی‌داند که با آن مخالفت کند یا آن را کتمان نماید،

اما کافر آگاه به حقایق است و در عین آگاهی آن را کتمان می‌کند

چنین فردی نه تنها به خود ضرر می‌رساند بلکه به تمام کسانی که

 او را عالم می‌دانند ضرر می‌زندزیرا اکثریت مردم شریعت را از علماء می گیرند.

و اگر کفر ناشکری معنا شودمی توان گفت

کافر، حکم را میداند،

 اما از عمل به آن روی گردان است و 

در مقابل دانسته‌های خود شکر عملی ندارد .

 

قرآن با به کار بردن عبارت "ال کافرون

تکلیف مخاطب را مشخص می‌کند،

 یعنی کسانی را که

 بر مبنای" ما انزل الله" حکم و عمل می‌کنندرا عالم ربانی و

 کسانی که بر مبنای" ما انزل الله" حکم و عمل نمی‌کنند را کافر معرفی میکند.

یعنی خدانعمت دین، آگاهی و شریعت را

 در اختیار علماء قرار می‌دهد،

 اما هرکدام بر مبنای عمل خود عناوین متفاوتی میگیرند...

گروه اول ربانیون،

 گروه دوم کافرون

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.