تفسیر عشق
قَدْ جَاءکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ
همانا رسولمان به سوی شما آمد که حقایق را برایتان تبیین کند،
(آن هم) در دوران فَتْرَةٍ میان رسولان...
تصورکن!!!
ششصد سال باران نیامده باشد،
ششصد سال زمین نگاه ملتمسانهاش را به آسمان دوخته باشد،
ششصد سال، اهالی سیاره را خواب، در خود گرفته باشد.
اصلاً تصور کن ششصد سال خورشید نتابیده باشد.
یک کسوف ششصد ساله.
همه تشنه، همه تاریک، همه خواب...
حال آن روزگاررا حضرت علی(ع) بهتر از همه وصف کرده است:
اَرْسَلَهُ عَلى حینِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ؛
دورهای که فاصله میان پیامبرها زیاد شده بود.
و طُولِ هَجْعَة مِنَ الاُْمَمِ،
خواب غفلت امتها طولانی شده بود،
وَ اعْتِزام مِنَ الْفِتَنِ،
فتنهها جدی شده بود؛
وَ انْتِشار مِنَ الاُْمُورِ؛
امور حیات بشر از هم گسیخته بود؛
وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوب
ِ آتش جنگها شعلهور بود.
وَالدُّنْیا کاسِفَةُ النُّورِ،
و دنیا توی کسوف نور بود؛
ظاهِرَةُ الْغُرُورِ،
دنیا روی فریبش را نمایان کرده بود،
عَلى حینِ اصْفِرار مِنْ ورقها
برگهای حیات زرد شده بود؛
وَ اِیاس مِنْ ثَمَرِها
و همه از میوه دادن و بارور شدن حیات ناامید شده بودند؛
وَ اغْوِرار مِنْ مائِها.
و آب حیات فروکش کرده بود،
قَدْ دَرَسَتْ مَنارُ الْهُدى،
نشانههای هدایت کهنه شده بود؛
وَظَهَرَتْ اَعْلامُ الرَّدى.
و نشانه های گمراهی نمایان شده بود...
تصورش را بکن!
بعد ششصد سال تاریک،
بعد ششصد سال قحطیِ وحی،
بعد ششصد سال بیپیامبری،
بعد ششصد سال خواب غفلت اهالی ِ زمین،
توی نقطهای از این سیاره،
دوباره آسمان باریدن بگیرد و قلب بشری که خواندن نمیدانست،
لبریز آیههای وحی بشود. همه سیراب، همه نورانی، همه بیدار...
همیشه فکر میکنم چهقدر زمین میتوانسته تشنه باشد و تاریک باشد و
غفلتزده باشد وقتی ششصد سال درهای آسمان بسته بوده، ششصد سال از وحی خبری نبوده.
چهقدر خود بعثتِ محمّد(ص) معجزه بوده.
انگار خدا،
دعا و التجاء و اضطرارِ زمین را
بعدِ ششصد سال مستجاب کرده باشد...
فاصلهی بین حضرت عیسیمسیح (ع) و
حضرت رسول اکرم(ص) را مورّخها ششصد سال گفتهاند.
« اى قوم! به سرزمین مقدّسى که خداوند براى شما مقرّر داشته، وارد شوید!
و به عقب بازنگردید (و عقب گرد نکنید) که زیانکار خواهید بود!»
اصل مائده ی آسمانی قرآن است که برای زمینیان نازل شده است و
هرکس ظرف پذیرش آنرا داشته باشد تک تک کلمات و
واژههای آن را پیامی برای خویش میبیند و در هر آیه خود را مخاطب کلام حق مییابد.
در آیه یک امر(دستور)است
" یَاقَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ "
(وارد شدن به سرزمین مقدس )
و یک نهی " لَا تَرْتَدُّواْ عَلىَ أَدْبَارِکمُ "
(بازگشت نکردن به عقب )
در هر دو درخواست عاقبت امرو نهی بیان شده، شاید برای اینکه اگر از عاقبت اموری که
به انجام آن فرا خوانده میشوند و یا از آن بازداشته میشوند آگاه شوند،
در تصمیمگیری افراد مؤثر باشد.
پیامبر نگران قوم خویش است ،نافرمانی و امتناعهای قومش را دیده ؛
اما سوء سابقهی قوم باعث نمیشود که آنها را رها کند،
نه تنها آنها را رها نمیکند بلکه آنها را به ورود به سرزمین مقدس فرا میخواند،
به هجرت از ظلمت به نور دعوت می کند تا شاید زمینه سازحیات طیبه و الهی باشد.
موسی "ولی امر"قوم است و "ولی امر "هر قومی به سرنوشت آنها آگاهتر از خود مردم است و
میداندکه سعادت دنیوی و اخروی قوم در ورود به سرزمین پاک است.
بسیاری از تفاسیر سرزمین مقدس را بیت المقدس بیان کردهاند و بعضی دیگر تمام مناطق شامات گفتهاند،
اما در حقیقت ،
سرزمین مقدس جایی است که
مرکز توحید و یکتاپرستی و نشر تعالیم دینی باشد.
شاید حصار ولایت ،
همان ارض مقدسی باشد که
آیات و روایات ما را
به آن دعوت کرده اند...
قوم موسی گفتند:
ما هرگز به آن سرزمین وارد نمیشویم،
مگر آنکه زورگویان از آنجا بیرون روند...
برای امام زمانشان شرط تعیین کردند!!!
شرطی که در حقیقت ،
به نوعی رد کردن فرمان ولی زمانشان بود.
مثالی است برای ما...
زمخشری در تفسیر «کشاف» از حذیفه روایت نموده که پیغمبر(ص) فرمود:
شما امت اسلام بعد از من شبیه ترین امتها به بنی اسرائیل هستید و
طابق النعل بالنعل از راهی که آنها رفتند خواهید رفت تا جایی که
من نمی دانم گوساله پرست هم خواهید شد؟!
در تاریخ اسلام کم نبوده این رفتار،ازدعوت به خلافت علی (ع) باشروط بعد از خلیفه دوم...
تا به امروز که برای انجام ندادن دستورات ولی فقیه شروط وتوجیه آورده می شود ...
و در زندگی خودمان !چه بسیارکه ما را به زندگی و فضای پاک دعوت میکنند ؛
اما انجام بسیاری از امورات خیر را وابسته و مشروط به امر دیگری میکنیم و
گاه حتی دستور دین و شریعت در مقابل حرف وحدیث دیگران ویا خواست و
عقل خودمان رنگ می بازدومنزوی می گردد...
آیه 23
تفاسیر زیادی گفته شده است اما آنچه این حقیر می فهمد این است که
دوتن از اولیاءالله گفتند اگراز وارد شدن در سرزمین پاک می ترسید ازدر(دروازه )شهر وارد شوید
واین به روایت مشهور انَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْحِکْمَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا نزدیکتر است .
من شهر علم هستم و علی دروازه ی آن ،
پس کسی که می خواهد به شهر حکمت پیامبر راه پیدا بکند باید از دروازه ی آن وارد شود...
محال است کسی به خدا و به پیامبر برسد مگر از راه امیرالمومنین...
آیه 24
هر کلمه ی این آیه دردناک است...
عبارت«ابداً» مخالفت کامل و
« فَاذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّکَ » شدت گستاخی در مقابل ولی امراست.
کسانی که ولی شناس نبودند و
جایگاه "ولی زمان خود" دردین و در نظام هستی را نمی دانستند،
و حتی از آینده خود غافل بودند و
به جهت تضعیف و تحقیر ولایت با لحن "تو و پروردگارت بروید و با آنها بجنگید" سخن می گفتند...
" إِنَّا"... در مقابل ولی امر چنان دچار خودبزرگبینی و غرورند که
برای ولیّ زمان تکلیف تعیین کرده و نظرخودرا بر نظر امام زمان افضل می پندارندو
واژهی" قَاعِدُونَ "در مقابل واژه "ادخلوا" بی اعتنایی کامل و اعلام تصمیم قاطع در مقابل امر رهبری ...
جسارت موضع گیری در مقابل ولی امر خطاهای دیگری را به دنبال دارد مثل خطوات الشیطان...
اولین قدم مخالفت ،درگامهای بعدی با حمایت شیطان جلو خواهد رفت...
آیه 26
این چند آیه چنان به هم گره خورده اند که جداکردنشان ممکن نیست ...
قومی که عذاب الهی به آنها وعید می شود همان کسانی هستند که
از طرف خداوند به سرزمین مقدس دعوت شدند،
بین عرش و فرش یعنی میان اوج و حضیض، میان قلهی انسانیت و
افول به حیوانیّت فاصله کوتاه است و گروهی که به ارض مقدس فرا خوانده شدندو
مخاطب خدای رب العالمین بودند و خداوند آنان را با عبارت «یا ایها الذین آمنوا» آنها را
به سرزمین پاک دعوت کرده بود حال به دلیل قدر ناشناسی هایشان نه تنها از ورود به
آن سرزمین محروم شدهاند بلکه حضرت حق عبارت حرام را به کار میبرد؛
یعنی اندیشیدن برای دستیابی به آن را نیز از آنان دریغ می دارد.
این قوم به جهت طغیان در مقابل ولی زمان خود از نعمت مخاطب شدن وی نیز محروم گشتند ،
فرمود :
"یَاقَوْمِ ادْخُلُواْ ..." ای قوم من وارد شوید،
اما در این آیه میفرماید:
" فَإِنَّهَا محَُرَّمَةٌ عَلَیهِْمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً"
از عبارت" علیهم= آنان" استفاده میکند،
به کار بردن جارو مجرور علیهم به گونهای نشان از حقارت این قوم میدهد
آنان شایستگی هم صحبتی با ولی زمان را از دست داده بودند.
و فعل « یَتِیهُونَ » از ریشهی (تیه) به معنای سرگردانی است ؛
هر چند که در معنای بیابان، وادی و صحرا هم به کار رفته است؛
اما در حقیقت این واژه سردرگمی و پریشانی نهفته است.
گفته اند :
بنیاسرائیل به مدت چهل سال هر روز حرکت داشتند،
یعنی کار و تلاش داشتند،
اما چون تلاشها در جهت رضایت ولی زمان نبود
هیچ سودی به حال این قوم نداشت،
آنان هر چه بیشتر حرکت میکردند نتیجه و سود کمتری میبردند؛
آنان هر روز حرکت خویش را شروع میکردند اما روز بعد به سر جای گذشتهی خود باز میگشتند ،
یعنی این حرکتها هیچ رشد و ارتقایی برای آنها نداشت،
چهل سال بدون رشد کمالی گرفتار دنیا شدن ...
در عالم تنها حرکتهایی به بار مینشیند و ثمر میبخشد که
زیر سایهی ولی هر زمان صورت گیردو
اگر افراد خود را به دلیل جهالتهایشان از ارادهی ولی زمانشان محروم سازند
به یقین این حرکتها ابتر و بیفایده خواهد ماند.