سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مائده -3

 

آیه 9

وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الْصَّالِحَاتِ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ

 این وعده الهی است ،

خداوند وعده می دهد...وعدالله...

و همراه با تأکید است،

 اما برای کسی که مؤمن باشد و

 به ایمانش" عمل" بکند ،

برابر ایمانش عمل بکند،

وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ

 این وعید الهی است،کسانی که طبق کفرشان آیات الهی را تکذیب کردند اصحاب آتشند...

 

آیه 12

وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا

نقیب کسی است که از احوال و وضع مردم زمان خویش مطلع است و

 وضع آنها را جستجو می‌کند ،گویی اسرارشان را سوراخ می‌کند و به آنها پی می‌برد 

و

 فضایل نفسانی را اگر مناقب می‌گویند برای اینکه یک امر روشنی نیست که

 آدم بفهمد و تا کسی نقب نزند به درون این افراد؛ از فضایل او آگاه نمی‌شود،

 آن حسن سیرت با برخوردها و با معاشرتهای مستمر بدست می‌آید، 

بنابراین هر فضیلتی را منقبت نمی‌گویند.

 آن اسرار درونی و فضایلی که در نهان و نهاد بعضی پنهان است که

 بدون نقّابی و نقب زدن حاصل نمی‌شود آنها را می‌گویند مناقب ...

 

قرآن کریم نُقباء را ۱۲ نفر معرفی می‌کند ،

۱۲ نفر از رؤسای قبایل بنی‌اسرائیل که در حقیقت " اولی الامر بر مردم" بودند،

 خداوند سبحان با ابلاغ شروطی آنها را سرپرست مردم قرار داده بود،

 در میان این شروط، 

اعتقاد به فرستادگان الهی و

 تقویت و حمایت واکرام و یاری آنها محور شروط قرار گرفته است.

 

پیامبر (ص) فرمودند:

هرکاری بنی اسرائیل انجام دادند شما نیز نعل به نعل و گام به گام انجام می‌دهید...

 دراحادیث شیعه و اهل سنت، 

روایات  زیادی  از نبی اکرم صل الله علیه وآله  وجود دارد که در آن ها،

 عدد خلفا و اوصیای پس از پیامبر خاتم به عدد نقبای بنی اسرائیل،

 اسباط بنی اسرائیل، حواریون حضرت مسیح و ماه های سال تشبیه شده است.  

 مانند حدیث مشهور نبوی که

 «الْخُلَفَاءُ بَعْدِی اثناعشر، کَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بَنِی‏ إِسْرَائِیلَ »

 

قرآن راه میانه را سواء السبیل یعنی همراهی با نقباء معرفی می‌کند

باحضور نقباء مسیر بندگی اعتدال خویش را می‌یابد،

 هرکس در مقابل امام زمان خود تسلیم باشد در راه میانه و اعتدال است ،

در غیر این صورت یا اهل افراط می‌شود یا تفریط..

که،

فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ 

اگر کسی از شما کافر شود همانا گم شده است از سواء السبیل،

این تذکر در لابلای آیه نشانگر آن است که اگر کسی بعد میثاق و آمدن نقبا ،

 خودرا پایبند حدود الهی و اولی الامر ندیدوکافر شد، بی‌راهه‌ای را میرودکه او را به رستگاری نمی‌رساند.

 

آیه 12

وَقالَ اللّهُ إِنّی مَعَکُمْ

 خدا با شما است؛

 معیت الهی با همه است ...

"وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ"  

 هیچ کسی نیست که خدا با او نباشد ،

لکن این معیت گاهی به صورت معیت خاصه

 یعنی لطف و رحمت ظهور می‌کند

 مثل "إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَالَّذینَ هُمْ مُحْسِنُون

 و گاهی به صورت قهر مثل "إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ"

 و در این آیه می‌فرماید:

 من با چند شرط با شما هستم :

" اقامه" نماز و پرداخت زکات و

 ایمان به رسولان الهی و

 تقویت و تکریم و حمایت رسولان حق

و قرض الحسنه به خدا ... 

بعد ار بیان این شروط می‌فرماید:

 اگر شما پایبند به این قوانین باشید من حتماً بدیهایتان را می‌پوشانم ...

 

آمَنْتُمْ بِرُسُلی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ 

 ای مومنین! به فرستاده‌های الهی ایمان بیاورید و آنهارا حمایت همراه با تکریم کنید .

 به چشم بصیرت به آنها بنگرید جایگاه فرستاده‌های الهی ممتاز از سایر مردم است هر چند که 

در ظاهر شبیه سایرین هستند. خودرا به حقیقت وجودی آنها نزدیک کنید...

 

گفته‌اند شخصی را به ملاقات عارفی بردند در محضر عارف بر دلش گذشت؛

 این همان کسی است که اینقدر از او تعریف می‌کنند؟

 او که کلامش چون سخن سایرین است.

 عارف از خطورات قلبی او آگاه شد و نگینی به او داد که آن را نزد نانوا ببر و نان بگیر مرد رفت و

 بازگشت و گفت که نانوا نگین نمی‌گیرد و می‌گوید به درد من نمی‌خورد پول بیاور 

عارف گفت: نگین را پیش فلان جواهرفروش شهر ببر و

 جواهر فروش نگین را به مبلغ گزافی از او خرید و بازگشت و مبلغ را نزد عارف آورد؛

 عارف گفت: حرفهای من برای تو مثل نگین برای نانواست؛

 همانطور که نانوا از ارزش نگین غافل بود و گمان می‌کرد نگین چاره‌ی دردهای او نیست،

 سخنان من برای تو نیز از همین مقوله است.

 

آیه 13

فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُم..

قرآن اولین ثمره‌ی پیمان شکنی الهی را لعنت و دوری از الطاف حق مطرح کرده و می‌گوید:

 ْ به خاطر پیمان شکنی‌شان آنان را لعنت کردیم.

اهل نظر لعنت را بالاترین مهجوریت انسان دانسته و بر این اعتقادند که

 دور شدن از الطاف و عنایات حق سبب مرگ معنوی فرد می گردد که در ظاهر زنده است،

 در ادامه‌ی آیه پیامد این لعنت را چنین بیان می‌کند:

* یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ :

 آنان کلمات الهی را تحریف کرده و برسخن حق معانی باطل داشتند،

 کلمات حق را می‌شنیدند اما از تشخیص آنها ناتوان بودند یا نمی خواستند تشخیص دهند،

 از این رو کلام را در غیر موضع به کار می‌بردند .

 

**  وَ نَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُواْ بِه

 آنها از یاد برده‌اند بهره‌ای را که باید از کلمات حق می‌بردند، 

به کار بردن فعل نَسُواْ در این آیه نشانگر آن است که اینها از نعمات استفاده می‌کردند؛

 اما لذت آن را از دست داده بودند.

 صرفاً استفاده‌ی از نعمات الهی برای انسان آرامش به همراه نمی‌آورد،

 بلکه جدای از استفاده‌ باید از نعمت لذت برد تا این دو با هم آرامش ساز شوند

 

خداوند می فرماید ما لعنت می‌کنیم.

 آیا ذهن می‌تواندتصور کند که همه‌ی قدرت خدا علیه یک نفر بسیج شود؟

 در آن زمان چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ آیا رحمتی برای انسان باقی می‌ماند ؟

 

وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً 

در زبان عرب َقاسِیَه به معنای پول قلابی است که

 در بازار قابل معامله نیست هر چند که ظاهراً پول است اما دارای اعتبار نمی‌باشد.

قلب نیز اگر با اولیاء خدا مرتبط باشد دچار قساوت نمی‌شود بلکه

 ظرفی است برای پذیرش معرفت الهی؛ اما اگر همین قلب از اولیاء اهلی دور بماند،

 دچار قساوت گشته و کارآیی اصلی خود را از دست می‌دهد و

 دیگر توان جلب رضایت خلق و مخلوق را ندارد،  در نتیجه هیچ تأثیر مثبتی در زندگی فرد ایجاد نمی‌کند.

 

آیه 11

وَاتَّقُوا اللَّهَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ...

تأثیر نگاه‌ هستی‌شناختی در توکل چیست؟ 

 در توکل جنبه ای از رابطه فرد با خدا نمایان است که

 تلویحاً فرد متوکل پیش فرضهایی را پذیرفته است که 

مهمترین آنها باور و ایمان به قدرت، حکمت و شفقت خداوند به بندگانش می باشد. 

و همین جنبة اعتماد و ایمان است که رابطه ی توکل گونه را از انواع دیگر رابطه ها متمایز می کند. 

بخاطر همین درجه بالای توکل است که خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد.ان الله یحب المتوکلین

 

آیه 13

فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ

هرکس اهل عفو و بخشش باشد اهل احسان است،

 یعنی میان شهود حقایق الهی و عفو رابطه‌ای دو جانبه است ،

زیرا آن کس که بر اسرار الهی آگاه شد چشم خویش را بر خطای خلق فرو می‌بندد .

چون غیر از حق چیزی را طلب نمی‌کند تا  آن را در میان مردم پیدا کند.

 عفو از صفات حضرت حق است هر کس متخلق به این صفت شود مُحسن می‌شود و

 آنکس که مُحسن شود غیر مُحسن را نمی‌بیند...

 

اصفح به معنای محو،  شاید به این معنا به کار رفته که بگوید هرکس که

 به درجه‌ی شهود حقایق الهی دست یابد نه تنها از خطاهای دیگران درمیگذرد

 بلکه بعد از گذشتن ، خطای آنها را در فکر خویش محومی کند به گونه ای که

 کمترین اثری از آنها برجای نماند.

 بین عفو و صفح فرق است،

 انسانی که عفو می‌کند به رخ طرف مقابل نمی‌کشد ولی در خاطره نگه می‌دارد ،

ولی در صفح ،صفحه خاطره را ورق می‌زند؛

 یعنی دیگر چیزی در این صفحه نیست یک صفحه جدیدی در خاطره خود باز می کند.

 

آیه 15

قد جائکم من الله نور و کتاب مبین

 هر انحرافی که قرآن از آن سخن می گوید تنها مربوط به علمای یهود و نصاری نیست؛

 بلکه گاهی مسلمانان نیز

 آگاهانه و یا ناآگاه مسائلی را بر مبنای سلیقه‌های شخصی از دین حذف می‌کنند و یا به آن می‌افزایند،

اگر نور وجودی پیامبر(ص) بر زندگی افراد بتابد؛

 حقایق و ریشه ی همه ی خطاهای انسان را بر او روشن می کند.

 

آیه 16

صراط به معنی بلعیدن است کسانیکه پای در صراط نهادند؛

 جاذبه وجود حق آنها را در خود فرو می برد .

شاید به کار بردن جمله یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ نشانه این است که

 در پی هر هدایتی نوری نهفته است و

 با پذیرش پله های هدایت انسان از ظلمت منیّت و نفسانیت خویش به سوی نور بالا می‌رود و

 هر چه بیشتر خود را در شعاع نور الهی قرار دهد از ظلمت و تاریکی عالم ماده بیشتر فاصله می گیرد.

 

یَهْدِیهِمْ إِلىَ‏ صرِاطٍ مُّسْتَقِیم

 در روایات آمده است که

 ائمه اطهار می فرمایند

 «نحن صراط المستقیم» صراط المستقیم ما اهل بیت هستیم.

سیر آیه از ابتدا تا انتها نشان از دو نوع هدایت است :

هدایت اول رسیدن به رضوان الهی است و

 هدایت دوم که در راستای هدایت اول است پذیرش ولایت اهل بیت(ع) است ..

صراط مستقیم صراط ولایت است ،در ادعیه آمده است که 

حضرات معصومین چون کشتی هستد که هرکس بر آن کشتی سوار شد ایمنی می یابد و 

آن کس که آن را ترک کرد غرق شد

قبول و پذیرش این دو نوع هدایت در امتداد یکدیگرند و

همین امرانسان را از تاریکی و ظلمت رها می کند.

 

نظریه مردود و مطرود - خداوند در مسیح حلول کرده و در وجود او جای گرفته است -باعث شده است تا

 خداوند را در مکان جای دهند و برای او قالب و ظاهری تصور کنند.

 این نظر چندان از نظر گروههایی که منتسب به شیعه نیز هستند دور نیست ، 

همان غلو کنندگان در دین...

 این گروه العیاذ بالله حضرت علی (ع) ویا دیگر معصومین را در جایگاه الهی نشانده اند و

 عقیده دارند خداوند در علی (ع) تجلی کرده است امیرالمؤمنین (ع) در دوره‌ی حکومت خویش با 

اهل غلات که همان اغراق کنندگان در جایگاه امیرالمؤمنین بودند بارها برخورد کردند ...

همان مساله غلو که قبلا عرض شد که

 متاسفانه حتی در مکتب شیعه اثنی عشری نیز موارد غلو و شرک امروزه روز کم نیست .

مرز میان کفر و ایمان تنها یک عبارت است

اگر کسی بگوید «لا اله الا الله» از کفر به ایمان رو کرده است و

 آنکس که مسیح و یا امیرالمؤمنین و...رادر سطح اله بداند در کفر خویش مانده است.

 

آیه 18

یهود و نصارى گفتند: "ما، فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستیم."

هر دو گروه گرفتار خودباوری‌های کاذب شده اند و 

جایگاه ویژه نزد حضرت حق برای خود ادعا می‌کنند...

ادعاهای کاذب خطری است که مخاطبین این آیه را تهدید می‌کند و

 این خطر به دلیل خودباوری مفرط افراد است.

 هریک از ما مخاطب تمام آیات قرآن هستیم از این رو ما نیز از خطری که

 مخاطبین آیه را تهدید می‌کند در امان نیستیم مثلاً گاهی اتفاق می‌افتدکه 

هنگام قرائت ادعیه و یا توسلات خاص و یا رؤیت خوابهای روح نواز از

 آسیب این خطر در مورد خود و دیگران در امان نمی‌مانیم ، 

در بسیاری از زمانها مردم از بیماری جهالت خویش غافلند.

 

..بَلْ أَنتُم بَشرٌَ..

 کلمه‌ی بشر به صورت نکره است،شاید دلیلی بر تحقیر روحیه‌ی خود بزرگ‌ بینی‌ انسان باشدو

 تلنگری برای بشر که اگر کسی هشیار شود، شامل غفران الهی خواهد شد « یَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ »و

 اگر کسی بر باورهای نادرست پایداری کند « یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ »

 

تفاوتی میان عذاب و ابتلاء وجود دارد خداوند بندگان محبوب خود راعذاب نمی‌کند،

 اما ایشان را دچار ابتلاء می‌کند.

ابتلاء مایه‌ی ولاء است...البلاء للولاء

ابتلا وسیله‌ی تقرب است مثلاً ابتلای یعقوب و یونس وایوب و ...ابراهیم...

 

... وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ 

ثمره‌ی عذاب، 

بُعد و دوری از حق است،

در نهایت مسیر حرکت انسانها همه به سوی اوست ؛

اما بعضی رو به خدا و بعضی پشت به خدا ...

 

آیه 19

عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ

در دوران فترت هیچ پیامبری نبود، معمولاً فتورحالت بینابین را می‌گویند ،

 مثلا به آب ولرم فاتر می گویند،

فتور یک چنین حالتی است انبیاء جوامع را گرم نگه می‌دارند ،

 در آیه قبل فرمود:

 یبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُون یا فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ 

معلوم می‌شود کتاب آسمانی در بین آنها بود اهبار و رهبان بودند؛

 منتها تا رفت به آ‌ن مرحله‌ای که اینها کاملاً سلطه پیدا کنند و

 دین را تحریف کنند یا تبدیل کنند به وضعی که شد،

 آن‌گاه پیغمبر خاتم(ص) ظهور کرد ...

از آیات معلوم می‌شودکه حجت خدا در بین مردم بود تا رفت که 

به دست فراموشی سپرده بشود پیغمبر(ص) ظهور کرد ،

نمی فرماید: «علی فترت من الحجه » 

فرمود:عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ

 نه «علی فترت من الحجج » 

یعنی فترت من الرسل هست ،ولی فترت من الحجة نیست ،

حجت خدا همیشه هست مثل الان که 

الان فترت من الرسل هست،

 ولی فترت من الحجة نیست.

در نهج‌البلاغه آمده است که

 هرگز زمین از حجت خدا خالی نیست...

 

آیه 20

وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِه

ِ یَاقَوْمِ اذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُم

ْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنبِیَاءَ ...

... موسى به قوم خود گفت:

 «اى قوم من! نعمت خدا را بر خود متذکّر شوید هنگامى که در میان شما، پیامبرانى قرار داد...«

یادآوری نعمت خود به نوعی نعمت است، موسی به قومش متذکر می‌شود؛

 تا نعمات خویش را به یاد آورند، این خود نعمتی دیگر است.

 چه بسیار کسانی که

 نعمات خویش را از یاد برده‌اند و

 متذکری برای یادآوری نعمات خود ندارند،

 

برای هر صاحب خردی،

 پیامی از این آیه واین یادآوری حضرت موسی بر قومش نهفته است ؛

چه بسیار زمانهایی که

 دیگران نعمات از یاد رفته‌ی ما را

 یادآوری می‌کنند،

 نعماتی که در زندگی روزمره‌ی ما از یاد رفته است...

 

قوم موسی مخاطب پیامبر زمان خویش بودند،

 اما قدر هم صحبتی با "ولی" زمان را دریافت نکردند

موسی گفت

خداوند نعمتها را برای شما 

فرستاده است...علیکم..

نعمت های فراوانی وجود دارد که تنها در زندگی ما ساری و جاری است و دیگران از آن بی‌بهره‌اند

اگر ما خود را مخاطب امام زمان(عج) خویش بدانیم خواهیم دید که 

نعمت ها چون باران از برکت وجود مبارک حضرت(عج) بر زندگی ما می‌بارد و ما از آنها غافلیم

در زندگی هر یک از ما

 زمانهایی وجود دارد که

 پیکی خاص نعمات را بر ما یادآوری می‌کنند،

 اما ما چندان گرفتار گرفتاریهای دنیای خویشیم که از دریافت نعمت غافل مانده‌ایم...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.