آیه 24
قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ...
انسانِ هبوط کرده،
انسانی است که با دیگران دشمنی میورزد،
اما اگر کسی به افق ایمان وارد شود از این هبوط خارج شده و در باطن خویش راهی بهشت می شود و
لذا در میان مومنان واقعی،
نهتنها دشمنیای نیست، بلکه رابطه آنها رابطه برادری است انما المومنون اخوه
انسانِ هبوط کرده،
بنای حقیقیاش بر دشمنی است،
کسانی که از این هبوط خارج نشوند و وارد ایمان و تقوای الهی نگردند،
هرچقدر هم در ظاهر دوستانی صمیمی باشند، ولی وقتی پردهها کنار رود،
معلوم میشود حقیقتا برای همدیگر دشمن بودهاند،
چنانکه میفرماید:
" الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین"
" دوستان بسیار صمیمی در آن روز با هم دشمناند مگر متقین"
(احزاب/67)
قالَ اهْبِطُوا ...:
با اینکه آدم و حوا توبه کردند،
اما باز هم مجبور به هبوط شدند.
یعنی:
الف. از آثار وضعی گناه نمیتوان گریخت (تفسیر نور، ج4، ص43)
ب. این گناه آنها، گناه اصطلاحیای که عذاب بر آن مترتب میشود و
انبیاء از آن مصون هستند، نبود؛ زیرا توبه اثر معنوی گناه را زایل میکند و
اگر این فروفرستاده شدن آنها از باب عقوبت بوده، چون توبه آنها پذیرفته شده،
دیگر یا این عقوبت نباید رخ میداد یا اگر قبلا رخ داده بعد از توبه باید به بهشت برمیگشتند.
پس این، صرفا اثر وضعی آن اقدام آنها بوده، نه مخالفت با امر مولوی الهی و گناه اصطلاحی.
(المیزان، ج1، ص137)
آیه 27
حضرت آیت الله جوادی آملی:
میدانید چطور ابوین را خارج کرده است میدانید چگونه شما را برهنه میکند؟
هم از جامه ظاهر برهنه میکند هم از جامه باطن برهنه میکند ،
هم سوءات شما را ظاهر میکند هم سیئات شما را ظاهر میکند،
برای اینکه انه یراکم هو و قبیله ...
ما را میبیند و ما او را نمیبینیم ...
فریب دیده نمیشود ...
دیدن فیزیکی معیار نیست چون او که با چشم ما کار ندارد که او در مجاری درک و
اندیشه ما کار دارد آن ابزارش غرور و فریب است ،
انسان فریب خورده خب نمیبیند دیگر،
از راهی میآیند که انسان درک نمیکند و این راه فریب است و
این جنگ نابرابر است برای اینکه اوست و قبیله او اوست و ذریه او اوست و
واحد پیاده نظام او و اوست و واحد سواره نظام او و
همه اینها از راهی میآیند که آدم آنها را نمیبیند...
(اشاره به سوره کهف و سوره اسرا )
آیه 31
کلمه «زینت» میتوانداسم باشد برای چیزی که با آن زینت میدهند (= مایه آراستگی)
ویا مصدر باب «تفعّل» باشد (به معنای زینت کردن)
(الجدول فی إعراب القرآن، ج8، ص393)
«زینت» به معنای هر چیزی است که به وسیله آن چیز دیگری را زیبا جلوه دهند ...
«مَسْجِدٍ» در وزن «مفعل» هم برای اسم مکان به کار میرود و
هم برای اسم زمان؛ و لذا در این عبارت «عند کل مسجد»
مسجد هم میتواند به معنای محل سجده (خواه مسجد اصطلاحی، و یا هرجایی که انسان نماز بگذارد)
باشد و هم به معنای زمان سجده کردن (یعنی هنگام نماز)
«تُسْرِفُوا» و «الْمُسْرِفینَ»:
از ریشه «سرف» به معنای «از حد و اندازه تجاوز کردن» است و
در معنای «مورد غفلت قرار دادن» هم به کار می رود
(معجم المقاییس اللغة، ج3، ص153)
امام صادق ع در مورد آیه «در هر سجدهگاهی [هنگام هر نمازی] زینتتان را برگیرید»
روایت شده است که فرمودند: غسل هنگام دیدار [زیارت] هر امامی.
تهذیب الأحکام، ج6، ص110
یابَنی آدَمَ خُذُوازینَتَکُمْ عِنْدکُلِّ مَسْجِد ...
ما غالبا برای اصلاح جامعه و انسانها دنبال دستورالعملهای پیچیده اخلاقی میگردیم؛
اما قرآن از کجا شروع میکند؟!
از همین جاهای ساده ...
مسجد چه به معنای محل سجده کردن و نماز خواندن باشد، ویا زمان آن،
ویا به معنای مصدری (خود سجده کردن و نماز خواندن)،
درآیه از ما میخواهد عبادت را با زیبایی ظاهری نیز گره بزنیم و
برای خوردن و آشامیدن مدیریت برنامه داشته باشیم و
این برنامه را با ارتباط عاطفی با خدا گره بزنیم.
"خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا...
اوّل نماز، آن گاه غذا.
اوّل توجّه به روح و معنویّت،
آن گاه توجّه به جسم.
(استاد قرائتی، تفسیر نور، ج4، ص54)
آیه 33
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّی
َالْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ
وَالْإِثْمَ
وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَق
ِّ وَأَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا
وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ
همه محرمات در این آیه جمع شدهاند که در یک تقسیم ابتدایی میتوان آنها را در دوسته قرار داد:
محرمات مربوط به فعل و عمل انسان (فواحش، اثم ، بغی)
و محرمات مربوط به اعتقادات و اقوال انسان (شرک ورزیدن به خداو افترا بستن بر خدا.)
(المیزان، ج8، ص86)
حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ،
ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ :
آَشکارا بد بودن یک کار، غیر از آن است که کار بد، آشکارا انجام شود یا در خفا؛
کار ناشایست به خودی خود بد است،
چه کسی شاهد باشد و ببیند و آشکارا انجام شود، و چه مخفیانه انجام شود.
گاه معیار اخلاق را به نوعی در ارتباط با دیگران میدانند،
آیه می فرمایدکه برخی کارها هستند که حتی اگر هیچ انسان دیگری از آن مطلع نشود،
همچنان ناشایستهاند.
یک متدین بخوبی عمق این سخن را میفهمد زیرا میداند که
شرم از محضر خداوند بسیار بالاتر از شرم حضور دیگران است.
حَرَّمَ رَبِّیَ ... الْإِثْمَ :
عموما «إثم» به گناه ترجمه شده؛
اما بر این اساس جمله «خدا گناه را حرام کرد» جمله بیحاصلی خواهد بود .
به هر گناهی اثم نمیگویند؛
بلکه «إثم» آن جایی است که شخص در انجام کار خیر و
در انجام آنچه برعهدهاش است، کوتاهی کند (= تقصیر بورزد) و «مقصر» باشد.
به تعبیر دیگر، اثم هر آن چیزی است که انحطاط و ذلت و سقوط انسان را در پی دارد،
مانند شرابخواری، (المیزان، ج8، ص85)
حَرَّمَ رَبِّیَ ...الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ...
عموما «بغی»را«ظلم و ستم» ترجمه کردهاند؛
اما بر این اساس عبارت «ظلم و ستم به ناحق» عبارت بیحاصلی خواهد بود؛
زیرا خود ظلم و ستم یعنی کار به ناحق انجام دادن.
«بغی» یعنی زیادهخواهیای که
حقی را ناحق کند که حرم ربی....
حَرَّمَ رَبِّیَ ... أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ:
خدا شرکورزیدن به خود را حرام کرده است.
اما چرا به آن تذکر داده؟
مگر ممکن است شرکورزی حلال باشد؟ که حرام شود؟
واقعا نه!
شرک، تنها شرک جلی (مانند بتپرستی و ...) نیست؛ بلکه شرک خفی هم هست.
باور به توحید یعنی اینکه تنها یک خدا هست و تنها او همه کاره عالم است،
که هم در نظام تکوین ،
همه چیز به دست اوست و هر موجودی هر خواستهای دارد تنها و تنها اوست که
برآورده میسازد و اسباب و علل، همگی به اراده و خواست او اسباب و علل شدهاند
(به قول فلاسفه، او مسببالاسباب است؛ یعنی سببساز است و سببها را او سبب کرده است)
پس هر وقت برای انجام کاری چشم به غیر او باشد و
گمان شود که غیر او در رفع نیاز عامل است، برای او شریک قرار دادهاست...
هم در نظام تشریع،
همه چیز به امر اوست؛ که اگر در زندگی جز دستورات خدا، دستورات دیگری رعایت شود که
خدا ما را به اطاعت از آن دستورات امر نکرده
(آن گونه که مثلا به اطاعت از پیامبر و اولیالامر دستور داده؛ نساء/59)
باز هم برای او شریک قرار داده شده است.
شرکورزی حرام است، حرم ربی ؛
اما نه فقط بتپرستی؛ بلکه شرکورزی در هر ساحتی حرام است و تذکر آن ضروری ..
حَرَّمَ رَبِّیَ ... أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون :
خداوند حرام کرده است که بر او چیزی بگوییم که نمیدانیم؛
این حداقل شامل موارد زیر است:
الف. درباره خود خدا بدون شناخت معتبر سخن گفتن...
ب. درباره کار خدا (آفرینش و مخلوفات خدا) سخنی گفتن بدون اطلاع کافی در آن زمینه
ج. انجام یا ترک کاری را به عنوان دستور خداوند معرفی کردن،
د. انجام یا ترک کاری را از دین الهی نفی کردن...
آدمی اگر لحظهای در سخنانی که در یک شبانهروز بر زبان میآورد درنگ کند،
آیا تمامی سخنان و اظهار نظرها و قضاوتهایی که درباره خود و دیگران و جامعه و
علم و دین و ... دارد و حتی گاه بر آنها در مقابل دیگران اصرار میورزد،
همگی بر اساس شناخت و علم است،
یا بسیاری از آنها صرفا بر اساس حدس و گمان است و شنیده ها...
آیا با توجه به توضیح فوق،
بسیاری از سخن گفتنهای ما،
مصداقی از آنچه خداوند حرام کرده، نیست؟
آیه 33
تعبیر «أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ...»
رابطه ما با خدا را مطرح میکند.
در نگاه دینی، خوبی و بدیِ همه کارها، در درجه اول،
در ارتباطی که بین انسان و خدا دارند، تعریف میشوند.
به تعبیر دیگر، حتی اگر در ظاهر، حسن فعلی و فاعلیای در کار باشد،
اما شخص از خدا بریده باشد، هیچ عملی سودی ندارد و همه اعمال بظاهر خوبِ انسانهایی که
خود را تحت ولایت خدا قرار نمیدهند (= کافر یا منافق)،
در روز قیامت «هباءاً منثورا» (فرقان/23) خواهد بود.
آیه 35
...یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتی...
«یَقُصُّونَ» از ماده «قصص»
یعنی «تتبع و پیگیری چیزی»
(مفردات ألفاظ القرآن، ص672) چنانکه وقتی مادر موسی وی را به دریا میاندازد و
میخواهد به دخترش سفارش کند که وی را تعقیب کند و
کار وی را پیگیری کند تعبیر «قُصِّیه» به کار میبرد. (قصص/11)
و اخبار طولانی را «قصص» گویند چون مطالبش در پی هم میآید،
و حکایت اموری است که در پی هم واقع شدهاند (الفروق فی اللغة، ص33)
و «قصاص» هم به معنای پیگیری کردن از جراحت و لطمهای است که
به کسی وارد شده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص672)
آیه 36
وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ
و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و نسبت به آنها کبر ورزیدند،
آنها همنشینان آتشاند...
به جای "تکذیب هدایت"،
از "تکذیب نشانهها" گفته می شود،
هدایت خدا از طریق نشانهها و آیات صورت میگیرد.
در واقع، مسیر هدایت، مسیری است که با علائمی نشانهگذاری شده است.
شبیه جادهای که با علائم راهنمایی و رانندگی، نشانهگذاری شده است.
انسان حقیقتی آسمانی داردو در زمین غریبه است، انسان غریبه برای پیدا کردن مسیر خود،
نیاز به راهنمایی دارد. کسی که این راهنمایی را جدی بگیرد بیهیچ ترس و غمی و
با اطمینان خاطر این مسیر را طی میکند؛
اما کسی که این علائم را انکار میکند سرگردان میماند...
در حوزه شناخت واقعیت، درک حسی محض از اشیاء (یعنی صرفا آنچه در اشیاء میبینیم)
کافی نیست و نشانهشناسی هم لازم است که واقعیت، و حتی همین واقعیات مادی را فقط در
افق ماده مطالعه نکند و آن را علامت و نشانهای برای واقعیات برتر قرار دهد؛
أُولئِکَ أَصْحابُ النَّار...
چراکسانی راکه
نشانههای الهی را تکذیب میکنندو
استکبار می ورزند
«همنشین آتش» می داند؟
تا به حال به آتش فکر کردهاید؟
آتش ، هیچ واقعیتی را در کنار خود باقی نمیگذارد وهرچه را که
در جوارش باشدرا میسوزاند و پوچ میکند.
کسی که کفر و استکبار میورزد، حقیقت را انکار میکند و
کسی که حقیقت را انکار کند زندگی خود را بر اساس وهمیات و خرافات بنا میکند که
باطن آن، پوچ و وهمی است؛ و چون او تمام حقیقت خود را چنین رقم زده است،
پس همواره همنشین آتش است،
آتشی که دائما پوچی هر آنچه وی برای خود بنا کرده را به وی نشان میدهد.
شاید آتش ،
سادهترین کلمهای است که
فهم انسان از پوچی خودش را
نمایان میکند،
آتش را میبینی، اما دست که به سویش ببری، چیزی دستت را پر نمیکند؛
ظاهرش زیباست، اما بشدت سوزاننده و نابود کننده است.
آتش واقعیت «مشت پر کن» ندارد و هر واقعیتی هم که نزدیکش شودرا از بین میبرد و
هرچه که هست را «نیست» میکند.
کسانی که به دنیا بسنده کردهاند، در آخرت چیزی ندارند جز آتش ،
هیچ واقعیت «مشت پر کن»ی برایشان نیست؛
چنانچه در سوره هود آیه 16 می فرماید :
أُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُون
آنان کسانی هستند که
هیچ چیزی نیست برای آنها در آخرت مگر آتش که
هم خودشان رامیسوزاند که هرهویتی برای خودایجاد کرده وساخته بودند (صنعوا)را تباه میکند و
پوچیاش را نشان میدهد و هم اعمال و کارهایشان را میسوزاند و باطل میکند...
آیه 35 و 36
وقتی پیامبران الهی بیایند و آیات خدا را برای مردم بخوانند،
مخاطبان طیفی را تشکیل میدهند که
این دو آیه وضعیت دو سر طیف را ترسیم میکند.
در آیه 35، در یک سر این طیف،
کسانی هستند که بر اساس آیات الهی،
تقوی و اصلاح پیشه میکنند؛
و به حقیقت بهشت - که جای هیچ بیم و ترسی در آن نیست - می رسند؛
و در آیه 36 ،
کسانی هستندکه آیات خدا را تکذیب و نسبت به آنها تکبر میورزند
و یاران آتش اند ...
راستی،
ما در کجای این طیف هستیم؟
وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ ...
دلیل جهنمی شدن راآن هم بدترین نوع جهنمی شدن (که هیچگاه از آن بیرون نمیآیند) را فرمود که
آیات خدا را دروغ میشمارند و نسبت به آن تکبر میورزند.
غالبا جهنمی شدن افراد را بر اساس اعمالشان میدانیم؛
اما این آیه نحوه موضعگیری معرفتی افراد را عامل اصلی جهنمی شدن جاودانه افراد می فرماید؛
باور نکردن و جدی نگرفتن آیات الهی و خود را برتر دیدن از اینکه این آیات به کار ما بیاید،
هر دو، موضعگیری معرفتی افراد است، نه یک اقدام و عمل معین؛
و چگونه است که خداوند در جمعبندی داستان آفرینش انسان، و در مورد ریشه جهنمی شدن،
بدون اشاره به هیچ عملی، صرفا از یک موضعگیری معرفتی سخن گفته است؟
در آیه 35، بهشتی شدن را در گروی «تقوی و اصلاح مبتنی بر آیات خدا» دانست و
آیه36، جهنمی شدن را در گروی «تکذیب آیات و کبر ورزیدن ».
یکی از جنس عمل وفعل(عمل مبتنی بر معرفتی خاص)؛ و دومی از جنس موضعگیری معرفتی.
اینها دو سر طیفاند،برای بهشتی شدن، انسان هم باید برنامه الهی را در مقام شناخت جدی بگیرد و
هم بدان برنامه کاملا عمل کند؛
و هر مقدار که بدان عمل نکند، همان اندازه از آن سر طیف دور میشود.
اما اگر اصل برنامه خدا را انکار کند، دیگر عمل مبتنی بر آن برنامه هم نخواهد داشت؛
و لذا اعمالی هم که انجام دهد، جهتگیری الهی نخواهد داشت ...
اعراف 40
إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا...لَا تُفَتَّحُ لهَُم أَبْوَابُ السَّمَاء
آنها که آیات ما را تکذیب کردند و نسبت به آن تکبّر ورزیدند
درهای آسمان برایشان گشوده نمیشود
چه سخت و دردناک است
که درهای آسمان به رویِ آدم بسته بشود...
سوره ازآفرینش آدمی شروع کرده و به انتهای تاریخ بشر میرود،
آغاز را نشان می دهد و سرانجام را...
ازحیات دنیوی به سرعت میگذرد به جایی که فرشتگان از آنها میپرسند:
خدایی که میخواندید کجاست و آنها به گمراهی خود اعتراف میکنند.
فَمَنْ أَظْلَم...أُولَـٰئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِّنَ الْکِتَابِ(آیه37)
کتاب در اینجا کتاب تکوین است و دروازه ورود به قیامت.
در آیه بعدی، تکذیب کنندگان وارد جمعی از گذشتگان میشوند...
فضا ترسناک است ومکالمات احمقانه!
گویی ادامه حماقتهای دنیوی آنهاست.
حتی درجهنم نیز،در پی بیشتر کردن عذاب گروه دیگر هستند!
هنوز دنبال مقصر و توجیه خودشانند،
می گویندآنها مارا فریب دادندو
به خدا دستور می دهند!که آنهارا دوبرابر عذاب کن،
گروهی که رهبران فکری اینها بودندکه خودشان کورکورانه از آنها تقلید میکردند و
خود را مظلوم تصور میکنند...هر گروه جدید، گروه قبل را لعنت میکند ....
حال اینکه اینها و رهبران فکریشان،
کسانی بودند که
کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا...
آیات را تکذیب کردند و استکبار ورزیدند...
تصور ورود این افراد به بهشت، مانند ورود شتر به سوراخ سوزن است.
چون حتی در آنجا نیز موحد نیستند و آب و روزی را از اهل بهشت طلب میکنند و نه از خدا
(آیه 50)
اهل جهنم حتی آنجا دچار انانیت و نفسانیت هستند و دائم با نفس خود درگیرند.
سپس توصیفات بهشتیان ...
بهشتیها با دیگران درگیر نیستند، چون طرف معاملهشان خداست و
با او حرف میزنند واز او میخواهند،به یکدیگر سلام میکنند، جنت رابه ارث میبرند:
أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ...
گویی بازگشت به بهشت ساده است:
ایمان و عمل صالح، بما کنتم تعملون...