سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مبارکه انعام -4

آیه 96

فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَ

جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً 

وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَحُسْبَاناً 

ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ

آن کسی که شکافنده و پـدیدآورندۀ دانه است‌، پدیدآورندۀ بامدا‌دان نیز می‏باشد

او است‌ که شب را مایۀ آرامش و آسایش کرده است‌

او است ‌که حرکات خورشید و مـاه را حساب و کتاب بخشیده است و چرخش و

گردش آنها را مقدّر فرموده است و با قدرت و دانش خود به اندازۀ لازم تنظیم ‌

کرده است و سنجیده و شمرده نموده است‌، قدرتی ‌که بر همه چیز احاطـه دا‌رد.

 

شکافتن بامدادان از تاریکی شبانگاهان حرکتی است‌ که

 در شکل خود به شکافتن دانه و هسته می‌ماند.

 دمیدن نور در حرکتی‌ که دارد، همچون باز شدن غنچه در حرکت ویژۀ خویش است‌

در میان آن دو مشابهت‌های حرکت و سرزندگی و رونق و زیـبائی و جمال است‌

مشابهت‌ها و وجه های مشترکی در میان آن دو،

 در تعبیر از حقائق مشترکی در سرشت و حـقیقت دارد‌.

 

میان شکافتن دانه و هسته‌، 

و میان پدید آمدن بامداد و آرمیدن شب‌،

 پیوند دیگری است‌.

 مـیان بامدادان و شبانگاهان و حرکت و جنبش و سکون و آرامش در

 این جهان - یا در این زمین - ‌و میان نبات و حیات‌، رابطۀ مستقیمی است‌.

 زمین با این ‌گردش و چرخشی‌ که به دور خود در مقابل خورشید دارد، 

و ماه با این حجم و این فاصله‌ای‌ که از زمبن دارد،

 و خورشید نیز با ایـن حجم و این فاصله و این درجۀ حرارتی‌ که دارد،

 همه و همه

 تقدیرات و تــظیماتی است از 

جانب «‌عزیز» و چیره‌ای ‌که دارای سلطه و قدرت است‌،

 و از جانب «‌علیم‌» و آگاهی که دارای علم و دانش فراگیر و همه جاگستر است...

 

آیه 108

لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّه... 

 مقدسات هر گروهی محترم است،

 برای اثبات مدعای خود و نفی مدعای دیگری از راه برهان واردشوید ،

قرآن مبین یک دستور به متکلم می‌دهد و

 یک دستور به مستمع ...

 

دستوری که به مستمع می‌دهد ،

"یستمعون القول فیتبعون احسنه" است،

 یعنی مکتبهای گوناگون را ارزیابی کنید و بهترینش را بپذیرید،

و دستوری که به متکلم می دهد ،

وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّه 

یعنی مقدسات هیچ کسی را هتک نکنید ،

لاتسبوا..  سبّ از ریشه سبب است چون انسان متوسل به بردن نام میشود ،

الَّذین ... یعنی آن بتها و آن معبود‌های دروغین 

اگر شما مقدسات مشرکین را سبّ کنید، دشنام دهید،

 فَیَسُبُّوا آنها هم الله را سبّ می‌کنند،

سبب هم دو چیز است یکی اینکه آنها را تحریک کرده اید،

دوم اینکه اینها عاقل نیستند جاهل‌اند...

 فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْم...

 

امام صادق(ع) در جواب سؤال " اینکه پیغمبر(ص) فرمود جریان شرک در ضمیر

 انسانها به قدری مرموز و مستور است که

 مخفی تر از حرکت مورچه روی سخرهٴ سمّا در لیلهٴ ظلماست این یعنی چه؟

با استدلال به این آیه فرمودند:

" گاه انسان مشرک می‌شود یا گاه انسان در ردیف مشرک قرار می‌گیرد و 

خودش نمی‌داندو گاه انسان بت بت‌پرست را بد می‌گوید

 آن‌گاه  بت‌پرست برمیگردد الله را ـ معاذ الله ـ بد می‌گوید. 

 این موّحد که آن ملحد و مشرک را برانگیخت و تهییج کردکه

 سبب سبّ الله شدخودش شریک جرم است مثل اینکه خود او الله را ـ معاذ الله ـ سبّ کرده باشد

 مثل اینکه خود او مشرک شده باشد "

  (تفسیر شریف برهان )

 

به امام صادق(ع) گفتند

در مسجد مدینه یکی از دوستان شما هست که به مخالفین فحش می‌دهد.

 حضرت فرمود

«لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَرَّضَ بِنَا»  خدا او را لعنت کند. ظلم بزرگی کرده است، متعرض ما شده است.

 یعنی کاری کرده که دیگران هم به ما دشنام بدهند. (بحارالانوار/ج71/ص217 )

 

حضرت امیرالمومنین (ع) در جنگ صفین دید بعضی ازلشگریانش به لشگرمعاویه دشنام می‌دهند

فرمود

 «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِین‏ » 

 من خوشم نمی‌آید که شما اهل فحش باشید

 (نهج‌البلاغه/ص323 )

 

البته این روش،  تشویق به تسامح و ....نیست ،

بلکه خداوند از سب نهی می فرمایدولی راه برهان و حقیقت راه و بیراه را باز می کند ... 

مثل آنچه درنهی از بت پرستی و موارد دیگر دلیل می آورد .... 

یعنی بحثهای عقیدتی و فرهنگی و علمی را با بدگوییها مخلوط نکنید،

همان جدال اَحسَن ...

و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن

 

آیه 109 

وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ 

مشرکین به "الله" قسم می خورند؟!!!

آنهم باشدیدترین قسمها!!

 (جَهددرمقابل جُهداست جُهدیعنی مشقت ودشواری وجَهدیعنی طاقت یعنی تا توانستند قسم خوردند ).

 

قرآن مبین تاریخ ادیان را با قبول خدا ،منتها به صورت شرک نشان می‌دهد.

در مورد اوّلین پیامبر صاحب شریعت حضرت نوح می فرماید

«یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُه‏ » 

خدا را بپرسیدنفرمودخدا را قبول کنید،

آنها هم نگفتندالله کیست ویااثبات کن ...

یعنی در ربوبیّت مشرک بودند در ربوبیّت تکوینی،

نه در توحید ذاتی،

خدا را به عنوان خالق کل قبول داشتند،

وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ 

لَیَقُولُنَّ اللَّهُ،

 اگر از مشرکان بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را خلق کرده است؟

 حتماً (با دو تاکید لام و ن مشدد )می گویند:الله، (لقمان آیه 24 )

وَلَئِنْ سَئَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ ...سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر

َ لَیَقُولُنَّ اللّه

 (عنکبوت, آیه 61 )

 اگر از آنان سؤال کنى خالق آسمان ها و زمین و مسخِّر شمس و قمر کیست؟

 میگویند:الله( لَیَقُولُنَّ دو تاکید لام و ن مشدد )

 (زمر /38)و( زخرف 9و 87) شبیه آیه بالا می باشد.

 

مشرکین الله را قبول دارند؛ خالقیت و الوهیت خداوند را قبول دارند ولی

 ربوبیت خداوندرا در زندگی نمی پذیرندو بتها را هم شفعا و مقربین و وسائط الی الله می‌دانند ...

قسم موکد وشدید خوردند که از موسی و عیسی می گویی و

 آنها معجزات آوردند توهم آیه‌ای بیاور تا ایمان بیاوریم...

 

آیه 110

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ

 اینهامثل اول بار که ایمان نیاوردند، ایمان نمی آورند ...

دلهای اینها را واژگون می‌کنیم ...

 به اینها مجاری فکری و عقلی داده شد، چشم و گوش ...

 چشم و گوش و دل اینها به طرف آیات الهی و آسمان باز است ،

اما اینها کاسه‌هارا وارونه گرفته اند،

 وقتی دل وارونه شود می‌گویند تقلیب القلوب و الابصار ...

لذا اینها آنچه را که باید ببینند نمی‌بینند آنچه را که نباید ببینند می‌بینند ...

آدمی باید آیات الهی را از دور ببیند و ارزیابی کند و بفهمد و

آن محصول دیده‌های خود را به دل بسپارد ،

اما وقتی روی ظرف دل و جان از آسمان به زمین برگشت وپشت به آسمان شد، 

راههای آسمان گم می شود ....

 

روایت معروفی است ؛

قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن... 

 (بحارالانوار/ ج 72/ ص 48 )

 انجام کارها با تعبیر" ید "است ...

کارهای محکم و درشت و خشن و ضخیم بادست انجام می شود اما کارهای ظریف  با انگشت ،

 قلب مؤمن بین دو انگشت از انگشتهای خداست، یعنی دو وصف جلال و جمال الهی...

قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن ،

"اصبعین"...

 یعنی کار بسیار رقیق و ظریف است ...

 

گاه با یک انگشت و سر‌انگشت صحنهٴ دل ورق میخورد ،عوض می‌شود ،

لذا وجودمبارک پیغمبر(ص) قبل ازذکر

  «وَلا تَکِلْنى‏ اِلى‏ نَفْسى‏ طَرْفَةَ »

می فرمودند :

 «یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالْأَبْصارِ؛ وَلا تَکِلْنى‏ اِلى‏ نَفْسى‏ طَرْفَةَ عَیْنٍ اَبَداً »

 

تمام مجاری ادراکی در اختیار قلب است و تصمیم‌گیری و فرمانروای ،

 مجاری ادراکی و تحریکی از قلب اطاعت می‌کند ،

به امامت قلب نماز می‌خوانند ،

قبلهٴ همه اینها قلب است

 اگر قلب متوجه مقلب القلوب باشد،

 همه مجاری ادراکی و تحریکی آدم به امامت قلب به طرف مقلب القلوب نماز می‌خوانند.

 اما اینان که قسمهای شدید و غلیظ می خورند ،

پشت به قبله نماز می‌خوانند،

 دلهایشان وارونه شده است...

 و این است که علیرغم اقسموا بالله جهدایمانهم

 أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا یُؤْمِنُون...

 اگر [معجزه هم] بیاید باز ایمان نمى ‏آورند...

 

امیرالمؤمنین میفرماید

بعضی از دلها یک روزی در راه راست قرار داشتند،

 اما دلهایشان واژگونه شد.

 یک روزی سالم بودند، بعد گمراه میشوند.

حالا چرا واژگونه میشود؟ 

خدا که ظلم نمیکند؛ 

خودمان هستیم که آلوده دنیا میشویم، آلوده محبّتهای بیجا میشویم،

 آلوده جاه‌طلبی میشویم، آلوده رفیق‌بازی میشویم، آلوده حزب‌بازی میشویم،

 دلمان واژگونه میشود و از آن راه درست برمیگردیم.

آفت اینها است؛ جلوی اینها را بایستی گرفت و از اینها باید به خدا پناه برد.

بیانات امام خامنه ای ۹۵/۸/۱۲

 

قرآن در حقیقت به جدولی می ماند که بخشی از حروفش درآمده اند و 

جای بخشی دیگر هنوز خالی است و

 علت این همه تأکید خداوند بر قرائت مستمر قرآن این است که بشر

 بتواند جاهای خالی را پر کند و دینش را کامل نماید

پروردگار با بیان اینکه قرآن ، مبین و بدور از تاریکی و ابهام است، 

فقط به ما اطمینان می دهد که این جدول قابل حل است و

 بشر می تواند خانه های آن را تکمیل نماید.

 خوشبختانه خودش کلیدی ترین سطرها و ستونهای جدول را پر کرده و

 یا دست یابی به آنها را آسان نموده است. او هیچ ستونی را کاملاً خالی 

وانگذاشته تا کسی نتواند کلمات اشتباه وارد آن نماید.

 

آیه 116

وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ...

 بسیاری بدون اندک اندیشه ای به راحتی تقلید می‌کنند؛ 

با این دلیل که اکثر مردم چنین می‌گویند و چنان عمل می‌کنند؛ 

چنین می‌پوشند و چنان می خورند و ...

یعنی بر اساس آنچه در ظن و گمان دیگران است،

 روزگار می‌گذرانند و چه بسیار اوقاتی که به رای اکثریت از مسیر حق خارج و

 وارد تاریکی شده‌ و چه بس ایامی که

 معیار ارزشیابی و محک سنجش مقبولیت و محبوبیت افراد، قول اکثریت بوده است، 

گاه تقلید، عادت دیرینه می شود تا جایی که به لهجهٔ دیگران حرف می‌زنند و

 به شیوهٔ دیگران می‌اندیشند و بدون توجه به ماهیت و سرشت خویش که در

 گذرگاه تاریخ رنگ می‌بازد و می‌شود وصلهٔ ناجورکه

 دیگر خودش را هم نمی‌شناسد!

 

حاکمیت محیط غیر الهی،

 اعضایش را مسخ می کند، 

یعنی باورها و افکار و حقایق و درستی های دروغی اش را به اسم ارزش ها و

 به جای اصل و حقایق به خورد اعضایش می دهدتا اجزایش را مانند خودش و

 بر طبق منافع و مصالح خودش بار بیاورد تا همه همرنگ  و پیرو قواعد و 

باورهای آنها و در جهت میل و خواست و مطلوب های آنها باشند...

 

مذمت و ناپسندی «پیروی از اکثریت »

در" تفکر و اندیشه ورزی "است.

 انسان وقتی در مقابل جمع و عدد که قرار می‏گیرد می‏خواهد همرنگ جماعت‏ شود،

چون فطرتا در انسان تمایل به‏ اینکه همرنگ جمع شود زیاد است... می‏گویند: 

«خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو». وقتی جماعت‏ رسوا باشد،

 همرنگ جماعت شدن، رسوا شدن است. .قرآن [ملاک قرار دادن] 

کثرت را مذمت می‏کند، و می‏گوید کثرت معیار نیست...

 اگر اکثر مردم را پیروی کنی تو را گمراه می‏کنند،

 چون اکثر مردم تابع عقل نیستند،

 تابع گمان و پندارند.

 همین که چیزی در خیالشان پیدا می‏شود، دنبالش می‏روند، 

و پندارها به سراب می کشاند آدمی را...

چون اکثر این جور هستند، پس به اکثر اعتماد نکن.

 

و چقدر زیبا می فرماید:

 واگر پیروی کنی از 

اکثریت کسانی که در زمین هستند...

کسانیکه زمینی هستند ، 

زمینی می اندیشند،

دید محدودشان مانع است که آسمان و فراتررا ببینند ...

اگر پیروی کنی از این آدمهای زمینی گمراه می کنند ترا از راه خداوند ...

 

این نوعی استقلال بخشیدن به عقل است و

 دعوت به اینکه‏ عقل باید معیار باشد.

 

 امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند

 «لاتستوحشوا فی طریق‏ الهدی لقله  اهله »

 هرگز در راه هدایت، به دلیل اینکه در آن راه و

 جاده افراد کمی هستند وحشتتان نگیرد

یک وقت دو تا راه در پیش رو دارید. یکی را می‏بینید که انبوه جمعیت در آن موج می‏زند؛ 

راه دیگر را نگاه‏ می‏کنید می‏بینید عده کمی در آن هستند. 

گاهی انسان وحشتش می‏گیرد ومی‏گوید ما هم از همان راه اکثریت برویم که 

اگر درست نبود اینقدر رونده نداشت...

 می‏فرماید

راه‏ شناس باشید...

 

اما،

این سخن امیر المومنین (ع) که می فرماید:

 

 فَالْزَمُوهُ وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ 

ملازم مردم باشید( از آنها جدا نشوید)، همواره با بزرگ‏ترین جمعیّت‏ها باشید که 

دست خدا با جماعت است...

خطبه 127

 

آیا با موارد فوق تناقض دارد ؟

سوره انعام - 5

 انعام/120

ذَروُا ظاهِرَ الإثم و باطِنَهُ 

 هم از ظاهر گناه پرهیز کنید، هم از باطن گناه.

یعنی گناه هم ظاهر وهم باطن دارد.

منظور از ظاهر و باطن گناه چیست؟

 

 در دعای ابوحمزۀ ثمالی می فرماید

"خدایا اگر آنجایی که من می خواستم گناه بکنم کسی غیر از تو هم بود و 

این صحنه را می دید من آن گناه را انجام نمی دادم."

یعنی گاه به خاطر مردم نه به خاطر خدا گناهی را انجام نمی دهیم ،

وباز دعای ابوحمزه می فرماید:

 "اگر هم می ترسیدم از اینکه تو خیلی زود مجازاتم می کنی بازهم از گناه کردن اجتناب می کردم." 

یعنی اگر خداجزای گناه را علنا به انسان می داد آیا این همه گناه می شد ... 

 

پس یک معنای آیه این است که

 هم از گناهان علنی اجتناب کنید و هم از گناهان مخفی.

 

یک معنای دیگرهم داردکه

 بعضی از گناهان ظاهری هستند و به چشم دیده می شوند،

و بعضی از گناهان باطنی هستند و به چشم دیده نمی شوند،

از گناهان باطنی هم اجتناب کنید، گناهانی که هیچ کسی نمی بیند

 اما خداوند از آنها خبر دارد،مثل سوء ظن و بدخواهی و حسادت و ...

 

و معنای دیگر..

هر کاری یک صورت ظاهری و مُلکی دارد و یک صورت ملکوتی و غیبی،

یعنی در دو حوزه انعکاس پیدا می کند:

 یکی درحوزه ی ظاهری و فیزیکی و

دیگری باطنی و متافیزیک .

 هر مُلکی ملکوتی داردوهر ظاهری باطنی ،

 این طور نیست که کاری بکنیم و این در نظام هستی گم بشود،گم شدن معنا ندارد.

 آن چیزی که در درون ما ثبت میشود، باطن آن عمل است .

مثلا  غیبت که ظاهرش صحبت پشت کسی است ولی در باطن خوردن گوشت مرده..

 

حقیقت باطن و ظاهر گناه...

در هستی دو وادی وجود دارد؛ 

یکی وادی ظلمات ، یعنی وادی شیطان و اولیاء طاغوت... 

گناه از ولایت اولیاء طاغوت و ائمه جور ناشی می‌شود و لذا ظلمانی است.

در هر گناهی،

 یک رابطه‌ای بین انسان و اولیاء طاغوت برقرار می‌شودو 

ظلمتی از این رابطه در قلب می‌آید،

چه گناه ظاهری مانند ؛دروغ گفتن، غیبت کردن، تهمت به یک مومن زدن،

 نگاه حرام کردن، تر دامنی کردن و...

وچه گناه باطنی مانند دوست داشتن اولیاء طاغوت که بسیار بدتر ازگناه ظاهری است

 کسانی که دستگاه کفر و اولیاء طاغوت را دوست دارند و مردم را به آنها دعوت می‌کنند.

 شاید ظاهر الصلاح هم باشند ولی دعوتشان چه خودآگاه چه ناخودآگاه به طاغوت است

محبت دستگاه باطل، حجاب ظلمانی در وادی نور است.

 

اگر انسان اهل ولایت نبی اکرم(ص) و اهلش شود از وادی ظلمت خارج می شود،

ممکن است کسی قلبش در وادی نور باشد اما عملش در وادی ظلمات،

ممکن است کسی قلبش در وادی ولایت باشد اما فکرش در وادی ظلمات،

وممکن است کسی قلبش در وادی ظلمات باشد اما صفت خوبی داشته باشد از وادی نور.... 

اما وقتی شخص وارد محیط ولایت شده و تسلیم محض شود،وارد وادی نورمی شودو

 دیگرظلمتی نیست...

 

هیچ کس رغبت به دنیا پیدا نمی کند،

الّا اینکه در محیط ولایت ائمه جور وارد شود.

 آنها دعوت به دنیا می کنند،حسد و میل به دنیا و حرص به دنیا ایجاد می کنند.

هیچ کس از ظلمت نجات پیدا نمی کند، الّا اینکه ولایتش را عوض کند و وارد ولایت معصوم شود

فرمود حلال در ظاهر قرآن ،صفات و اعمال و اعتقادات خوب و

 در باطن قرآن ولایت ما است.

 

همه گناهها به شرک برمی گردد، اصلا غیر این گناهی نداریم.

 اگر کسی موحد بود،گناه برای او معنایی ندارد،

عبادتی هم غیر از توحید نداریم،

مثلا کسی که دروغ می گوید،شیطان یک ولایتی به او پیدا می کند،

 به اندازه همان دروغ و به همین اندازه از ولایت نبی اکرم(ص) بیرون می رود و

 آلوده می شود.دروغ گفتن بد است،چون باطن دروغ ولایت اولیاء طاغوت است،

خروج از ولایت نبی اکرم(ص) و خروج از توحید است. یعنی شرک...

 

یعنی تفصیل توحید می شود ،

عقائد حقه، اخلاق خوب، عبادات، واجبات، مستحبات و مباحات.

و تفصیل شرک می شود ،

عقائد فاسد، صفات رذیله، محرمات، مکروهات، عقوبتهای دنیوی و اخروی

 

 باید در این بین تکلیف خودمان را در باطن خود، روشن کنیم که آیا مملکت

 وجودی خود را به وادی ظلمت و ولایت شیطان می سپاریم ویا وادی ظلمت

 را رها کرده وبه وادی ولایت نور هجرت می کنیم...

برای ورود به وادی نور باید وادی ظلمت را رها کنید، 

یعنی خودتان ،

ذَروُا ظاهِرَ الإثم و باطِنَهُ...

 

مرحوم حاج آقا دولابى مى فرمود:

 خداوند متعال اصول دین را که پنج اصل مهم و اساسى دین است،

 در صلوات گنجانده است. ببین صلوات چقدر مهم است! وقتى مى گوییم:

«اللّهم»، اقرار به توحید است

هنگامى که نام پیامبر را مى آوریم و بر او درود مى فرستیم، نبوت را پذیرفته ایم

آل پیامبر را که ذکر مى کنیم، این امامت است

حق این ها را که ادا کردى، عدالت است؛ یعنى عدل را هم پیاده کرده اى.

 وقتى که به شما جزا و مزد بدهند، قیامت و معاد است.

 بنابراین خداوند در این ذکر مختصر اصول دین را پیاده کرده است.

 صلوات بر محمد و آل محمد اصل و مغز دین است.

 

آیه 126

وَهَذَا صِرَاطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیمًا ...

صراط به معنی طریق است،

 ولی در اصل 

به معنی" بلعیدن "می باشد،

یعنی صراط طریقی است که

 رونده خود را چنان در کام خود فرو می برد که امکان هر نوع خروج و انحراف را از او می گیرد ...

 

 «الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبد الشیطان انه لکم عدو مبین و انعبدونی هذا صراط مستقیم ».

خدای متعال می فرماید: من از بنی آدم عهد گرفتم که شیطان را عبادت نکنید و مرا عبادت کنید که 

"این صراط مستقیم است."

 امام صادق(ع) فرمودند:

 اهدنا الصراط المستقیم یعنی 

"یقول ارشدنا الی صراط المستقیم اهدنا"

یعنی ما را ارشاد و راهنمایی کن تا به مرحله ای از رشد برسیم که صراط مستقیم را درک کنیم.

 

روایتی از مرحوم صدوق است که امام صادق (ع) به مفضل فرمودند:

"صراط هو الطریق الی معرفته عزوجل"

 یعنی حقیقت صراط راهی است که راه معرفت است و سیر در درجات ...

 هر که در این راه حرکت کند، 

همه شئون وجودی او غرق در عبادت و بندگی خدای متعال می شود و به مقام عبودیت می رسد.

 یعنی سیر در درجات معرفت و قرب و لقای الهی است ،

 

"و هما صراطان صراط فی الدنیا و صراط فی الاخره"

دو صراط است

یک صراط در دنیاست و یک صراط در آخرت

از صراط آخرت همه باید عبور کنند که

 روایات می گوید که از شمشیر تیزتر و از مو باریک تر است. 

انسان هایی که از روی این صراط عبور می کنند، متفاوت اند.

 بعضی با سرعت برق می روند، بعضی سواره و بعضی دیگر پیاده اند.

 

"فأما الصراط فی الدنیا فهو الامام المفترض الطاعه

اما صراط در دنیا،

 همان امام مفترض الطاعه است.

یعنی صراط مستقیم،

یک راه جغرافیایی نیست.

طریق ولایت است.

 

اینگونه نیست که راهی علامت گذاری شده باشد در عالم و انبیا و اولیای الهی بیآیند و

 به ما آدرس دهندو فقط نامه رسان خدای متعال باشند و ما این نامه را بگیریم و پیش برویم.

 این همان اشتباهی است که بعضی ها در تفسیر اسلام داشتندکه می گفتند"حسبنا کتاب الله" 

تلقی آن ها این بود که

 یک راهی است وپیامبر آدرس را آورده و ما نشانی را از او می گیریم و می رویم. 

بعد هم که پیامبر از دنیا رفت کار تمام شد.

 

بلکه، حقیقت صراط، 

خود امام است و

 آن رشته نوری است که 

بین ما و خدای متعال است

امام، رشته اتصال عوالم 

به سوی خدای متعال است.

 ما با این درجات نور بالا می رویم

هر چه پیش برویم، آن نور در قلب ما بیشتر ظهور پیدا می کند و خدا را بیشتر می شناسیم و

 هر چه بیشتر پیش برویم، بیشتر غرق در عبادت و بندگی خدای متعال می شویم.

 

در تفسیر قمی آمده که امام صادق فرمودند: 

«فی قوله الصراط المستقیم قال هو امیرالمومنین (ع) و معرفته و دلیل علی ان امیرالمومنین». 

صراط یعنی امیرالمؤمنین

 

یعنی  اگر انسان در مسیر وجودی امام قرار گرفت و دنبال امام حرکت کرد و

 جذب وجود امام شدو به مقام معرفت امام رسید، 

به صراط راه پیدا کرده ،که سیر در درجات هدایت، سیر در درجات ولایت است...

 

آیه 127

" ویَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً "

همه بشریت رادرموقف حشرجمع می کنیم. چون بسیاری ازشخصیتها ،درگرو همدیگرهستند.

برای محاسبه انسانها ومشخص شدن شخصیت هرکس بایدبسیاری ازانسانها جمع شوند

چون انعکاس شخصیت هرکس (بخاطراعمالی که نسبت به اطرافیان،آیندگان و...انجام داده است)

دربسیاری ازاشخاص است تاشخصیت ایشان درآینه این همه شخصیتها به نمایش دربیاید.

 

" وَ قَالَ أَوْلِیَاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ  " 

 انسانهایی که تحت تأثیرشیاطین و درولایت جنیان وشیطان بودند می گویند

" رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ

ازهمدیگربهره می بردیم(بعضنا ببعض = ارتباط دو طرفه ) یعنی اوگمراه کرد 

ولی ماهم ازگمراهی استفاده کردیم ،معامله ای لذت بخش بود ، 

شیاطین از وسوسه و اغفال ما لذت می بردند وماهم ازدست یافته ها و آرزوها و 

هوسهایی که درماایجاد می شد،لذت می بردیم ...

 

"وَ بَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا "

ورسیدبه انتها، اجلی که تعیین شده بود،

وقت تمام شدو فرصتها را سوزاندیم...

 

و خداوندمی فرماید:

 " قَالَ النَّارُ مَثْوَاکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ "  

 برای همیشه آتش جای شما ست.مگرآنهایی که خدابخواهد؛

خالدین فیها درموردکسانی است که تمام شاکله شخصیتشان راکفروشرک گرفته باشد،

 مگر نیز برای کسی است که بازی خورده شیطان است ولی

 درعمق جانش گرایش به الله دارد.

 

" إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ‏  "

 به راستی پروردگارتو حکیم است،

 یعنی هیچکدام ازاین جریانات لغو نیست ،

برنامه دل بخواهی نیست،بلکه

 خداوندپیامبران رافرستادتاازاین حقیقت بزرگ به انسان خبربدهندکه

 نتیجه حرکات شما درابدیت خنثی نیست وباحرکات واعمال شمادرابدیت یکسان برخوردنمی شود.

 

مدلهای جدیدی می گویند

ماخدایی داریم که خیلی مهربان است خودش دوست داردکه ماهرچه دوست داریم انجام دهیم

می گویند:

 مبنای لیبرالیسم مبنای خدای مهربان است ،خدای مهربانی که 

هرکاری درعالمی که اوساخته مباح است(البته غیرازظلمهایی مثل قتل وآزارو... )

این قبیل ایرادها رادرتکذیب انبیاء هم درطول تاریخ داشته ایم،

مشرکین حجازبه پیامبرمی گفتندتو دروغ می گویی خدا اینطوری که تومعرفی می کنی نیست،

خدا مهربان است و اشکالی ندارد که هر چه میخواهیم انجام دهیم

آیه می فرمایدکه اینطورنیست،

بشراحتیاج به تربیت دارد،به بشربگویید این عالم قواعدی داردکه درقیامت طبق آن محاکمه می شوید.

این آیات آدم راقیامتی می کند،

اگرمادرروابطمان،

 افقمان قیامتی نشود

به فرموده امام خامنه ای تقوای فردی وجمعیمان هردو ازدست می رود.

 

گاه می بینیم بااینکه اهل نماز،روزه وماه رجب و شعبان و..یم،

 اما یک جای کار عیب دارد، 

اشکال ما درتقوای جمعی است که

با توجه به قیامت بایدآنرا خوب حفظ میکردیم

 ولی اینکاررا نکرده ایم

یعنی اگر کسی

 در شخصیت فردی مؤمن باشد

ولی تقوای جمعی نداشته باشد 

در خطراست ،

مثل خوارج که مؤمن بودند،

نماز شب می خواندند،اهل ایثار بودند وابداً اهل دنیا نبودند ...

 

مکتب اهل بیت(ع) تقوای جمعی را مد نظردارد،

اما اهل سنت به فردیت فردنظر میکند ،

 ازاین نظربرخی ازماهم در عمل سنی هستیم،

 یعنی درفردیت متدین هستیم

 ولی درکلیت که باید نظام راحفظ کنیم متزلزلیم.

حال اینکه در مکتب معصوم جهت کلی نظام دردرجه اول اهمیت قراردارد...

 

آیه 129

"وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُون"

ازظالمین بعضی رابربعضی دیگرسرپرست(ولی) می کنیم،

 " بِمَا کَانُوا یَکْسِبُون"

 به جهت کارهائی که کردند،

در دنیا هم قصه ازاین قراراست که بعضی ظالمین رابربعضی مسلط می کند،

 مثل مسلط شدن امریکا بر صدام و...

یعنی اینگونه نیست که فقط افرادمؤمن ظالمین راازبین ببرندو تذکراینکه:

حواستان باشد

اگرالهی نباشید باعده ای افرادغیرالهی همراه می شویدو

یک عده افرادغیرالهی هم باشماهمراه می شوند.

 

آیه 130

 ای معشر انسانها و جنیان مگربرای شما پیامبرنیامدکه آنچه حق است رابه شمابگوید 

" یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی " و آیات مارابرای شما قصه کند " وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا " ...

معشر یعنی جمعی‌ که باهم معاشرند و عشرت دارند، هر جمعی را معشر نمی‌گویند .

خداداردمی فرماید:

این مسیری که درآن نگران قیامت وابدیت خودنباشی نتیجه اش این میشودکه

 درقیامت خودتان به ضدخودتان شهادت میدهید.

چرا؟ 

" وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا "

  قصه این بودکه زندگی دنیایی مشغولمان کرد.

منظورزندگی کردن دردنیا نیست بلکه منظوراصالت دادن به شخصیت دنیایی است...

 

ماعموماًدرحیات فردی،دنیایی نیستیم،

حتی خمسمان راهم می دهیم،حتی برای آشتی وصلح باکسی که قهریم پیش قدم می شویم،

 یعنی حاضریم شخصیت فردی خودرازیرپا بگذاریم،

 اما درحیات اجتماعی دنیازده می شویم و

 وقتی مسئله جمعی می شود یک شخصیت کاذبی برای خودمان درست میکنیم که

 شایدبرای حفظ این شخصیت کاذب در مقابل حقیقت و عدالت و حتی خدا بایستیم...

 

"قَالُوا شَهِدْنَا عَلَی أَنْفُسِنَا "

و"شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِم

شهادت دادن دوبار تکرار شده است،

شاید شهادت اولی اقرار باشد،

وشاید به علت کلمه شهد شهادت  اعضا و جوارح اوست که گناه نکرده اند

چون اعضا و جوارح ابزار کار است ...

 

و شاید "شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِم" یعنی شهادت تمام هستی در مورد صورت باطنی هر کسی که 

درآن روز برای همه مشهود می شود ،

 

وشاید

"وَ شَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ‏

کسی که نسبت به اعمال ما اطلاع دقیق دارد ، خودمان هستیم .

خودمان هم می‌دانیم که چه کرده‌ایم که" شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا"

 یعنی خودمان بر اعمالمان شهادت می دهیم که چه کرده ایم ...

همان معنای  

بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ ، 

 شهادت می دهیم نه، 

شهادت می دهند 

(مخاطب نیستند دیگر ،درمحضر ودر ملاقات خدا غایب محسوب می شوند )

 که حقیقتا کافربودند...

شاید عبادات ، نمازها ، سجده ها بیخودبود...

 پینه پیشانی هاو زانوها(خوارج) ،نمازشبهابیحاصل بود...

شمرنیز نماز شبش ترک نشده بود ...

 

إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَى النَّبِیِّ ۚ ...

 (احزاب /56 )

مقام و مرتبه‌ی وجود مقدس پیغمبر اکرم چیزی نیست که

 ما انسانها با زبانهای قاصر و ناقصِ خودمان و با فهمهای کوتاهِ خودمان بتوانیم آن را تصویر کنیم؛

 ما فقط عشق میورزیم، ما فقط اظهار اخلاص و خاکساری میکنیم؛ 

بیشتر از این، کاری از ما برنمی‌آید. پیغمبر کسی است که خدای متعال میگوید:

  «انّ اللّه و ملائکته یصلّون علی النّبیّ »

 ذات مقدس پروردگار به او درود میفرستد، فرشتگان خدای متعال به او درود میفرستند؛ 

ما کی هستیم که بتوانیم مقام او را بفهمیم، بشناسیم؟ اما به او محبت داریم،

 به او عشق میورزیم، پای سخن او می‌ایستیم

این باید برای ما به عنوان یک اصل محفوظ باشد

پای سخن پیغمبرمان باید بایستیم؛ و آن، سخن توحید است، سخن اسلام است، قرآن است...

بیانات امام خامنه ای

 

آیات 136 تا 140

اگرملتی یا جامعه ای ازتوحیدفاصله بگیرند ،چه زشتی هایی که درفکروعمل آنهاظاهرمی شود.

کسی که جهت توحیدی راازدست دهدوازطریق احکام الهی منصرف شود، 

احکامی راحمل می کندکه حیرانی وگمراهیش را اضافه می کند.

 

خداوندازآیه 136 به بعدنمونه می دهدکه وقتی ملت وفرهنگی رجوع به حق راازدست دهدچه میشود.

یک حق بیشتردرعالم نیست و

 اینگونه نیست که یک حق باشد 

ویک باطل

 بلکه باطل عدم حق است و

 آدمی وهماً فکرمی کند که میشودبه غیرحق رجوع کرد.

وقتی کسی ازدستگاه حق بیرون آمد میخواهدبه هر گونه ای باجلب نظراکثریت هویت و

حق بودن خودرا ثابت کندکه این همان انعکاس بی توحیدی است واین اضطراب برای 

جلب نظراکثریت ،خود نشانگر تزلزل است، وقتی رجوع به غیرحق شد از صراط

 بیرون است وراههای باطل هیچ افقی ندارد.

 

" وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً "

مشرکان برای خداازخلایقش سهم می گذاشتند !!!

درحقیقت برای دین تکلیف تعیین می کردند،

درصورتیکه دین آمده تکلیف ماراتعیین کند،

ادعایی که روشنفکران لاییک دارند این است که می خواهند تکلیف دین راتعیین کنند...

 

" فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا... "

و مشرکان سهمی برای بتها می گذاشتندوسهمی برای خدا و میگفتند که 

سهم خدابه بتها می رسد ولی سهم بتها به خدا نمی رسد.

 خداونددراین آیه دست روی این مسائل می گذارد تا نهایت حماقت را بیان کند که 

" ساءَ ما یَحْکُمُونَ

خیلی بدقضاوت می کنند، یعنی فکرواندیشه آنها خیلی خراب است،

 چون جایگاه و ساحت حق راکوچکترمی کنند،

نمی دانند که غفلت ازتفکرتوحیدی به استکبار می رسد .

 

امروزه صورتهای مختلف بی توحیدی واستکباررا می بینیم و اگر درست تحلیل شوند،

یک قاعده به دست می آیدکه

 حاکمانی که به استکباروصل می شوند،

 امکان هرگونه خیانتی ازآنها وجود دارد.

 

سیاق آیات این بود که

 فرمود:

 این تفکرات و برداشتها را اهل شرک از خودشان در آوردند که چه چیزی حلال و

 چه چیزی حرام است ( غیر از آنچه خدا حلال و حرام کرده  )

 و این نقشه است.

نیمه آخر آیه 144 راز عجیبی را مطرح می فرماید،

می فرماید که میدانید راز این قضیه ای که اینها از خودشان این قوانین حلال و حرام میگذارند ،کجاست؟ 

" لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ

میخواهند مردم را با این جهلشان به انحراف بکشند.

پس این قاعده است که

 اگر توانستند برای بشر قانون بگذارند،

مسلط بر بشرمیشوند،

 این بساطی که الان در دنیا هست را کشورهای استکباری برای مسلط شدن بر جوامع وضع کرده اند .

 

جامعه باید به اقتضای حکم خدا  اداره شود تابشر به عالم قدس و معنویت برگردد

علمای ما به این دلیل از مدرنیته فاصله میگرفتند که 

میفهمیدند این قوانین مادی روح بشر را اسیر میکند، 

بر عکس ،یک روشنفکرغربزده فقط نظم فرنگ را می بیند 

غافل از اینکه این نظم، نظم مدرنیته است...

 نظم موجود دنیا نظم معاویه ای است،

 

تمام مناسبات را باید خدا تعیین کند تا خدا حاکم باشد و هرکسی دیگر مناسبات را تعیین کند

 خودش حاکم است  ،

غیر از خداهم هرکس که حاکم باشد حکومت نفس اماره و تحمیل نفس اماره بر مناسبات انسانها است .

وقتی فقیه و عالم ربانی حرف میزند،حرف خدا را میزند،

 ولی باز با اینحال ولایت فقیه

 نهایت مقصد ما و همۀ افق نیست،

 نشانی است که راه را گم نکنیم ،

 به گفته حضرت امام (ره

"این مقدمه است تا صاحب اصلی بیاید ..."

 

سوره مبارکه انعام - 6

 آیه 146سوره مبارکه انعام

 " وَعَلَى الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا کُل..." 

 و برای یهودیان حیوانهای ناخن دار و پیه وچربی گاو و گوسفند را حرام  کردیم و...

چرا حلال را بر یهود حرام می کند ؟

" ذَلِکَ جَزَیْنَاهُم بِبَغْیِهِمْ

 چون عصیان کردند این حرامها را برایشان گذاشتیم ؛اینها به شجره ممنوعه نزدیک شدند،

عریان شدند،حالا یک سری موانع و حرامها را برایشان میگذاریم تا به آن شرایط برگردندتا

 به خود بیایند ، جنبه وحدانیشان جمع شود و جنبه کثرتشان کنار برود.

یعنی علت حرامهای زیادی که در یهود هست ، محدودیتهای عارضی است .

 بخاطر ظلمی که یهودیها کردند و بجهت تبلیغاتی که میکردند و

مسیر مردم را منحرف میکردند ما طیبات و حلالها را برایشان حرام کردیم .

 (نساء /160 )

وقتی مسیر الی الله بسته شود و راههای غیر الهی( حتی اگر به اسم قداست) تبلیغ شود، 

خداوند محدودیتهایی ایجاد میکند.

 

آیه 148

 سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا ...

 وقتی فکرو قانون مشرکین زیرسؤال میرود،یک موضوع کهنه را پیش می کشند،

سیقول الذین اشرکوا... 

 شبهه علمی عقیدتی می آورندکه اگرخدا می خواست ما و اجدادمان مشرک نمی شدیم ،

اگر برای بتهایمان سهم تعیین می کنیم وبر این اساس قوانین اجتماعی برقرارمی کنیم ،

پس خدا می خواسته که ما و اجدادمان مشرک شویم...

یعنی،

دردین و درفرهنگ دینی مغالطه واردمیکنند.

 

قرآن به جای جواب شبهه ، 

کاربرد و نتیجه این فکر را درتاریخ نشان میدهد .

می فرماید:

«کذلک کذّب الّذین من قبلهم»

قبلا هم از این دروغها گفته اندواین روش فتنه است،

منطق جدیدی نیست ،

چون منطق کفر ترقی نمی کندوهمیشه دریک سطح می ماند.

مثل شبهات امروزکه تکرارهمان حرفهایی است که قبلاً گفته شده.

 

آیه میفرماید که این منطق به سمت نابودی است،

 «حتّی ذاقوا بأسنا »

تاعذاب الهی مضمحلشان کردو

 راز اضمحلال تمدن ها این است:

حاصل تکذیب" ولایت الهی "بروز ناکامی ها دربرنامه ریزی هاست.

 

 « إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ  »

هماناپیروی نمی کنند مگرگمان هارا.

 فقط باگمان ها زندگی می کنند و رجوع به واقعیتها ندارند، به اعتباریات مشغولند،

نظامی که با حقیقت آفرینش پیوند ندارد، تمامش توهم است.

 

وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُون

 این پندارها بدون نفس الامراست وبه هیچ حقی تکیه ندارد، 

اگرفکروفرهنگی مبنی برحقیقت نباشد عاقبتی ندارد، 

واگررجوع به حق نداشته باشد، هرحرکتی ازآن براساس ظن وگمان است .

مثل کمونیسم در بیخدایی ویا اسرائیل براساس وهم و گمان یهودیت تحریف شده و

یا داعش بر اساس وهم و گمان قرائت جاهلانه از دین اسلام...

 

آیه 149

قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ "

 خداحق وحجت راروشن وحق وباطل رامشخص کرده است

 آنچه پیش خداست حجت رساست وشمارا به مقصد میرساند ومقابلش ظن وگمان است و تخمین .

چراراه روشن واطمینان کامل رارهاکرده و ظن هایتان راگرفته اید.

 «قلو شاء لهداکم أجمعین »

اگرخدامی خواست شمارا هدایت میکرد،

 ولی شمانرفتیدهدایت خدا را بگیرید ،حکمت الهی اقتضا می کند که

 در هدایت نیز به زمینه ها نگاه می کند.

 

 « وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَالَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ  »

کسانیکه این سه خصوصیت را دارند پیرو هوسهای خوداند :

 1. کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا 

عالم را آیت مانمی بینندوبرای آن استقلال قائلند ؛

 آیت یعنی همه چیزنمادی است ازاسماء الهی حق

 2.  وَالَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُون بِالآخِرَةِ

 به آخرت ایمان ندارند(هرچقدرکه خوب باشند )

 3.  َهُم بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ

 اینها برای پروردگارمعادل های دنیایی گذاشته اند.

به غیرحق دل می بندند ، به غیر خداوند امیدوار می شوند،

 به غیر خداوند تکیه می کنند و...

 

دراین آیات،

 مخاطب قرآن فقط عقل انتزاعی نیست،

قرآن علاوه برعقل انتزاعی ،

عقل قلبی انسانهارا

موردخطاب قرارمیدهدو

این عقل رابایدازقرآن گرفت

 وبااین خطاب می فرماید:

اگربرویداین منطق رادرتجربه تاریخی ببینیدخواهیددیدکه 

مبنای زندگی این افراد(مشرکان)روی پوچی میباشدودربحران ها هیچ تکیه گاهی ندارند .

 

آیه 153

وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوه....

 درآیات 151و152 محرمات الهی رادرمقابل محرماتی که

 مردم وضع کردند رامشخص وبیان فرمود که محرمات الهی ریشه درتکوینیات داردو

 روح عبودی انسان راشکوفامی کند.

واین آیه می فرماید

"وأنَّ هذاصراطی مستقیماً

یعنی این محرمات آنچنان تعادل میدهدکه سیرآدمی، سیرصراطی می شودو

 درراهی قرارمیگیردکه راه مستقیم به خداست.

درست است که انسان با فطرت می شناسدکه با کردن و نکردن ها جهت گیریش درست میشود،

ولی بایداین نکردن ها راازحکم الهی بگیرد...فاتبعوه...

 

وأنَّ هذاصراطی مستقیماًفاتَّبعوه 

ولاتَتَّبعوا السُّبلَ

سبل درمقابل صراط آورده شده،

یعنی بدانید؛راههایی را جلوشمامیگذارندکه صراط نیست؛

 مواظب باشیددنبال آن راهها نیفتید،

"ولاتَتَّبِعوا السبل فتفرَّق بکم عن سبیله"

چون آن راهها شماراازمسیراصلی بیرون می آورد،

راههایی که ظاهرش شاید دینی باشد وحتی شمارابه حالی وعرفانی برساند

ولی همین راههاشما را ازصراط جدامی کند...خطریکه همه راتهدیدمیکند.

 

یعنی بایدراه راازمعصوم بگیرید،

راههایی هست که 

به خودی خودخوب است،

 مثل راست گفتن،نماز و ...

ولی به تنهایی انسان راواردصراط نمی کند.

 

درآیه برای سبل هیچ بارمنفی ومثبت بیان نکرده است،

  (سبل یعنی راههای فرعی چه درست باشدوچه غلط )

 ولی صراط را" راه من" بیان می کند

 وطبق فرمایش قرآن شیطان وذریه اش درصراط مستقیم ومسیری که

 بسوی خداست نشسته وقسم خورده است که 

غیرمخلصین راگمراه می کند(ومخلصین هم که اهل بیت هستند)،

پس اگرماازمسیرمعصوم غفلت کنیم شیطان باهمین نمازشب هانیز اغوامی کند،

 

وقتی سبیل گرفته شودوصراط رهاشود،

وقتی راه جزئی دین گرفته شود و وسعت دین فکرنشود.

اگر راه فرعی به صراط ختم نشود به جهنم خواهدرسید،

«ذلکم وصّاکم به لعلّکم تتّقون» 

یعنی این است توصیه من به شما

اگر میخواهید متقی شوید

وازمیل های منفی وتک بعدی شدن رهاشوید

بایدصراط راپیداکنیدو

صراطی شوید و

 ای پیامبر بگو این صراط من است واگرمسیرفرعی روید

( تا این احاطه ای که پیامبرفرموده نداشته باشید)ودراین فضاقرار نگیریددر بیراهه اید ...

 

آیه 154

 ثُمَّ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ تَمَاماً ...

بعداز قانون و قاعده های بشری ، مابرای حضرت موسی کتاب دادیم وبرای کسی که

 بخواهدهدایت شوداین کامل و تمام بود،

«وتفصیلاًلکلّ شیء هدیً ورحمةً»

آنچه که بایدروشن کندبه تفصیل بیان وتکلیف هرچیزی مشخص شده است و

این کتاب 2 خصوصیت داشت:

 یکی هدایت ودیگری رحمت.

هدایت یعنی افق رانشان میدهد

یعنی مسیر تعالی را و 

رحمت "لعلّهم بلقاء ربّهم یؤمنون" را...

نکته زیبایی است

اگربه احکام الهی عمل شود

 قلب آماده میشودکه 

به قیامت ایمان بیاورد،

اگرفضابادستورات الهی سالم شودوفضای پیاده شدن احکام الهی فراهم شود

زمینه ایمان به قیامت فراهم میشود.

 

حضرت علی (ع)درزمان خلفاهم اصراربه اجرای احکام داشتندوپیگیرمی شدندو

بیان می داشتندکه 

اگراحکام الهی اجرانشودویاتعطیل شودرحمت الهی ازآسمان به زمین سرازیرنمی شودکه

 یکی ازرحمتهای الهی این است که عقایدمردم راپاک ومنورمیکند.

 

مثلا قرار نیست که همیشه مجرم بااجرای احکام الهی اصلاح شود،

بلکه بناست که بوسیله اجرای احکام،روح رعایت احکام الهی درجامعه محقق شود.

 

آیه 155

وَهَـذَا کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ ...

درمورد تورات فرمود:

آن کتاب "تمام" بود (الکتاب تماما )

ودرمورد قرآن می فرماید:

این کتاب مبارک است...

تمام پیامبران توحیدی اند و آمده اند بگویندکه یک حق درعالم است و

عالم رایک حق مدیریت می کند و شما هم بندگی خدا را بکنید،

 اما توحید آنان درجه دارد وتوحید صمدی فقط مخصوص اسلام است

می فرماید قرآن مبارک است ،

 

به فرمایش حضرت علامه ، یعنی ازجهت کمال هدایت به توحیدمحض، 

این کتاب برکتهای خاص خودش رادارد؛

می فرماید:

 «فاتّبعوه واتّقوا »

تا«لعلّکم ترحمون» شوید...

یعنی اگردرذیل اسلام به توحیداسلامی رسیدیدو

دررجوع به توحیداسلامی تقواانجام دادیدبه مقام استقامت توحید اسلامی خواهید رسید.

ذیل این کتاب مبارک می فرماید«واتّقوا »؛

 یعنی تقوایی که با پیروی این کتاب مبارک باشد شمارا به رحمت خدا می رساند ،

 

طبق تفاسیر « مبارک »، 

نسبت به توحیدناب مبارک است 

واین «تقوا» نسبت به تقوای آن 

توحیدناب است که

 باعث «لعلّکم ترحمون»می شود

یعنی متقی شدن دراستقامت بالله وفی الله...

 

با آخرین صفحه سوره مبارکه انعام 

خلاصه مروری بر سوره مبارکه :

در شروع سوره عرض شده بودکه مشرکین کسانی هستند که

 جز به الله به عنوان خالق، به نیروهای موضعی دیگری در ربوبیت و جریان زندگی معتقدند. 

آنها الله را دور می دانند، موجودی برتر که 

در جریان زندگی روزمره غیر از الوهیت با او رابطه ای نداریم.

یعنی گسستگی خالق و مخلوق که این فاصله با واسطه های موهوم پر می شود

موضوع سوره توحید و مواجهه انبیا با مشرکین است،

 

عصاره سوره انعام توحید است :

دو نوع توحیدرا بیان می فرماید؛

توحید در مبدأ و 

توحید در معاد .

 

در مبدا همه موحدند حتی مشرکین (همان مساله الوهیت و ربوبیت )

موحد در مبدأ و معاد موحد است،

 یعنی انا لله و انا الیه راجعون

شرک یعنی،

 در رجوع الی الله به نحوی توقف کردن،

یعنی به غیر خدا اصالت دادن.

 

اساس همه چیز تکوینا و تشریعا توحید است.

اگرهمواره جهت گیری ما به سوی الله نباشد،راه و مقصدمان خطاست

میفرماید اگر توقف کردی 

سیر توحیدی تو قطع می شود ،

این الیه راجعون باید ممتد باشد،

یعنی عبور بعد از عبور،یعنی اگر مانعی پیش آمد؛ 

مانع یعنی چیزی که ما را به خودش بخواند

 مثل حب مال،حب فرزند،حب نفس،انانیت،انیت و مقام و ملیت و گروه و...

که اگر بتوانی از آنها عبور کنی، رجوع و عبور از موانع دائمی است.

 

رجوع به خداست با اسماء حسنی...،

 "فللّه الأسماءالحسنی فدعوه بها"

خدارابااسماءحسنی بخوانید.

امام صادق(ع) می فرمایند:

مااسماءحسنی هستیم،

"نحن أسماءالحسنی"

یعنی باید" حق "رادرحرکات وسکنات امامان پیداکرد.

 آن معنای جاری که در تمام اجزاء سریان دارد و آنرا معنی دار می کند، حق است....

این است که،

علی مع الحق والحق مع علی یدور حیثما دار

یعنی در جامعه اسلامی چشمها باید

به الگوی توحید

 یعنی انسان موحد باشد

 تا گم نشود و مشتبه نشود ...

 

یعنی معصوم 

سیر توحیدی را ادامه میدهد و 

این عملا رجوع الی الله است،

رجوع به توحید ودر صراط بودن ...

 شیعه دائم رجوع به توحید دارد مجبور است در زمان غیبت نیز دامن ولایت فقیه را بگیرد ،

چه در فتوا و احکام فردی ،چه در سیاست و احکام اجتماعی...

 

واین جریان توحیددر سیر تاریخ ادامه دارد :

"اولئک الذین هدی الله فبهداهم اقتده "

 (آیه 90 )

در پیامبران دو چیز هست:

 نور و حرکت.

حرکت پیامبران مخصوص خودشان و در زمانشان است،

 

 "فبهداهم اقتده" :

به "نور "هدایتی که ما به قلبشان رساندیم اقتدا کن، 

به آن نوری که در این حرکات توحیدی هست اقتدا کن...

علامه میفرمایند،نه به شریعت آنها که شریعت تشخیص کار بر روی توحید است،

توحید را بگیر نه شریعت را، 

یعنی اگر نور توحید را نبینیم در دامن شرک و کفر می افتیم هرچنددرنماز...

 

واگر

 "اولئک الذین آتیناهم الکتاب والحکم والنبوة فإن یکفر بها... "(آیه 89 )

کسانی که ما برایشان کتاب و حکم و نبوت دادیم،

"فإن یکفر بها" یعنی اگر آنرا نادیده بگیرند ،

 "فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین

عده ای را برای این کتاب و حکم و نبوت می گماریم که آنرا "حفظ" کنند.

نمیفرماید که آنرا "قبول" کنند میفرماید حفظش کنند...

 

جریان توحید ادامه دارد و 

این حقیقت تاریخ آفرینش است ،

اگر کسی سستی کند ،خود کنار می رود و کسانی را خدا به جای آنها می آورد که 

خدا آنها را دوست دارد وآنها خدارا...

 

این اگرها و شرط های سوره مبارکه انعام بسیار زیباست ،

 تا آخر سوره هم ادامه دارد، به جهت حجم آن بخشی از آن به اشتراک گذاشته می شود :

 

آیه ۷:

 اگر مکتوبی بر کاغذ بر تو نازل می کردیم و کافران آن را با دست خود لمس می کردند ،

 پس باز هم کافران می گفتند این چیزی جز یک سحر آشکار نیست .

آیه ۱۵

اگر من پروردگارم را نافرمانی کنم 

پس از عذاب روز بزرگ بیم دارم

آیه ۱۶:

 اگر هر کس در آن روز عذاب از وی برگردانده شود

 پس حقا خدا به اورحم کرده است واین کامیابی آشکار است .

آیه ۱۷ :  

اگرخداوند به تو زیانی برساند

 پس کسی جز او برطرف کننده آن نیست و 

اگر خداوند خیری به تو رساند اوبر هرکاری تواناست .

 

آیه ۲۱:

 اگرهرکس به خدا دروغ بندد یا آیات اورا تکذیب کند 

پس اوستمکار تر است .

آیه ۳۶ :

 اگرای پیامبرکسانی گوش شنوا داشته باشند 

پس دعوت تورااجابت می کنند .

آیه ۴۴

اگرخدا را  فراموش کنید

 پس خدا تمام درهای دنیا را به شما باز می گرداند تا بدان سر مست شوید و

لیکن ناگاه گرفتار می شوید ودر آن هنگام یکباره نومید می شوید

آیه ۴۶:

 اگر خدا چشم و گوش شما را بستاند و بر دلهایتان مهر نهد

 پس کدام موجودی غیر از خدا آنها را به شما باز می گرداند

آیه ۴۷

اگر عذاب الهی ناگهان یا آشکارا به سراغتان بیاید

 پس فقط قوم ستمکار نابود می شوند

آیه ۴۸:

 اگر به پیامبرانی که فقط برای بشارت وترساندن فرستادیم ایمان بیاورید و

 آنچه را که ایشان می خواهند اصلاح کنید

 پس نه خوفی بر شماست ونه محزون می شوید .

آیه ۴۹:

 اگر آیات خدا را تکذیب کنید

 پس به سزای نافرمانیتان عذاب خدا شما را در خواهد گرفت .