سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مبارکه انفال - 2

 آیه 36

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّه...

آنها مالشان را خرج می کنند تا راه خدا را ببندند که مردم در راه خدا حرکت نکنند...

یعنی انفاق می تواند گاهی سبب بستن راه خدا شود ویا برعکس موجب دعوت به خدا ،

در زیارت سیدالشهداء چنین آمده است که

 "اشهد انک قد اقمت الصلاه و آتیت الزکاه"

 زکاتی که ایتاء می کنند فقط زکات مال نیست بلکه برای دعوت مردم به سوی خداست.

 زکات امام فقط مسئله پر کردن شکم های گرسنه و پوشاندن پاهای بی کفش نیست؛

 نمی خواهند فقط بدن های عریان را لباس بپوشانند بلکه انفاقی است که

 همه را دعوت به خدا می کند؛ 

اما یک عده هم مالشان را انفاق می کنند که راه خدا را ببندند؛

اما این مالها روز قیامت مایه حسرت آنهاست و علیرغم این خرجی که برای صد کردن راه خدا می کنند،

 به مقصد نمی رسند و مغلوب می شوند فقط اموالشان تلف شده و باعث حسرت یوم القیامه است، 

یعنی راه خدا هرگز بسته نمی شود؛ بلکه فقط خودشان مسیر خودشان را به سوی هدایت الهی می بندند. 

آیه 37

سوره مبارکه بعد از داستان حق و باطل و جنگ‌ها می فرماید :

«لِیَمِیزَ اللَّـهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» (انفال/ 37) 

یعنی خدای متعال در همین درگیری‌ها خبیث و طیب را از هم جدا می کند،

آلیاژ‌ها را وقتی می خواهند خالص کنند درکوره‌های عظیمی حرارتهای لازم را می دهندو

 در فعل و انفعالات خالص می کنند.

 خدا در مسیر ابتلائات باطل و حق را از هم جدا می کند،

 گاهی عطر و لجن با هم جمع می شود لجن بوی عطر می گیرد عطر هم بوی لجن که

 در فرایندی از هم جدا می شوند بوی عطر برمیگردد به خودش بوی لجن هم برمی گردد به خودش...

 تفکیک می شوند ،

 

مسیر جبهه حق و باطل،

 وقتی به نقطه پایان می رسد که 

خدای متعال این دو جبهه را کاملاً از هم تفکیک کند،

در دار دنیا یک آمیختگی و اختلاطی بین این دو جبهه شده و مومن و کافر کنار هم اند.

 در یک دنیا زندگی می کنند،

حتی در یک خانه... 

با هم معاشرت و نشست و برخاست دارند روی هم تأثیر می گذارند و از همدیگر اثر می پذیرند 

شکل و فرهنگ و اخلاق همدیگر را می گیرند؛ ولی این ارتباط ماندگار نیست. 

این تدبیر و سنت الهی است که

 سرانجام بدیها یک جا جمع می شوند 

و وارد جهنم می شوند

 و خوبیها هم جمع می شوند

و وارد بهشت ...

 اینها دو وادی جدا از هم هستند.

 الآن با هم‌اند مومن و کافر با هم‌اند منافق و مخلص با هم‌اند؛

 طیب و خبیث با هم‌اند کسی اینها را نمی‌شناسد،

 ولی صحنه‌ای می‌رسد که 

 "وامْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُون" ...

و

لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ 

و

 فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا...

 اینها را متراکم می‌کنند مثل دو پشته هیزم و 

 فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّم

یعنی این جمیع را در جهنم قرار می‌دهند...

 همه‌شان با اربابهایشان یکجا مثل پشته هیزم ..

مگر نه این که «الدنیا مزرعة الآخره»

 و قیامت روز خرمن‌کوبی است که

"یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم"

و وامتازو ... 

آیه 41 

آیه خمس

خداوند از مجاهدان اسلام می ‏خواهد خمس "غنیمت" را بپردازند... 

غنیمت چیست؟

 آیا بر اساس تفکر اهل سنت مقصود غنیمت جنگى است ؟ 

خلیل فراهیدى می‌گوید :

الغنم الفوز بالشى فى غیر مشقة و الاغتنام انتهاز الغنم.

غنیمت بدست آوردن چیزی است بدون سختی واغتنام یعنی استفاده از غنیمت،

ازهرى می‌گوید :

قال اللیث : الغنم ، الفوز بالشى و الاغتنام انتهاز الغنم .

( تهذیب اللغة: ماده غنم )

لیث گفته : غنم یعنی بدست آوردن چیزی واغتنام استفاده از غنیمت است .

ابن منظور می‌نویسد :

الغنم الفوز بالشىء من غیر مشقة.

(لسان العرب ، ماده غنم. )

بدست آوردن چیزی است بدون مشقت...

و... 

در حدیث نبوى (که اهل تسنن هم روایت کرده‏ اند و مخصوصاً در نهایه ابن‏ اثیر هست)

آمده : 

مَنْ لَهُ الْغُنْمُ عَلَیْهِ الْغُرْمُ.

 این حدیث در فقه مورد استعمال دارد و

 اهل سنت هم قبول دارند که 

معنایش این است که 

هرکسى که سود برای اوست 

ضرر هم به او تعلق مى‏ گیرد. 

این حدیث ضرب‏ المثل نیزشده: 

مَنْ لَهُ الْغُنْمُ عَلَیْهِ الْغُرْم

ُ هرکس که در موردى سود آن را مى ‏برد ضررش را هم باید متحمل بشود. 

در عرف عرب نیز،

موقع بدرقه مسافر ما مى‏ گوییم به سلامت،

 عرب مى‏ گوید: 

سالماً و غانماً.

 «سالماً»یعنی «به سلامت» و 

«غانماً» یعنى با غنیمت برگردى.

 غانماً به سربازى که به میدان جنگ‏ مى ‏رود نمى‏ گویند؟ 

به هر مسافرى مى ‏گویند. 

یعنى سفرت با فایده باشد. 

خارج از مباحث در  اهل تسنن،

امروزه روز نیز

 بعضی از شیعیان نیز توجیه می کنندکه 

 آیات قبلی مربوط به جنگ است پس خمس سالانه بر مردم چه معنی دارد ؟ 

قرآن نگفته که

"وَ اعْلَموا انَّما غَنِمْتُمْ فى دارِ الْحَرْبِ مِنْ شَىْ‏ء"

فرموده :

" وَ اعْلَموا انَّما غَنِمْتُم"

یعنی آیه نمی گوید که

 غنیمت، 

دارالحرب را شامل نمى ‏شود،

بلکه غنائم دارالحرب یکى از اقسام غنیمت است و

آیه یک قاعده کلى را بیان میکند که شامل غنیمت دارالحرب هم هست ،

نه اینکه خواسته باشد فقط حکم غنیمت دارالحرب را بگوید. 

آیه 41 

آیه خمس

«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ ...»

چرا با «بدانید که» شروع کرد؟ 

شایدجهت این که

 تاکید شودکه یک حکم خاص و جدید نازل شده است و باید به آن توجه کنید و و احکامش را مطلع شوید.

 

« أَنَّما غَنِمْتُمْ ... إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ...»:

 آیا این خود آزمون الهی نیست؟

 غنائم دنیایی وسیله آزمون ایمان ....

چه آزمون ساده و خطرناکی..

دل کندن از مال، 

آن قدر دشوار است که

 گاهى جهاد کنندگان هم در آن مى‏ مانند.

گاه «دارایی‌»ها 

بیش از «عمل‌»

 که همواره جزیی از «بودن‌ِ» ماست،جدی گرفته می شود... 

آیه 41 

آیه خمس

آیه اهمیت خمس را نشان می ‏دهد:

* در کمتر آیه ‏اى مربوط به احکام،

 این همه تأکید پى در پى آمده است. 

کلمات "واعلموا، انّما، من شى، فانّ، للّه خُمُسه (بجاى «خمسه للّه») و ان کنتم آمنتم" نشان تأکید است.

* می ‏فرماید:

 اگر ایمان دارید، خمس بدهید...

خمس را به ایمان گره می زند... 

*جمله «فانّ للّه خُمُسه»

 (که به اصطلاح جمله اسمیّه است) بیانگر دائمی بودن حکم است،

همچنین چیزى که نشانه ایمان است نمی ‏تواند موقّت باشد.


*کلمه «واعلموا» 

 باورتان بیاید،علم پیدا کنید،بدانید ...

 عجیب است که شرکت در جبهه، کنار پیامبر بودن، اهل نماز و روزه بودن، عقاید سالم داشتن،

 از مهاجرین، انصار و سابقین بودن، جانبازی و پیروزبر کفر به تنهایى کافى نیست،

 زیرا با همه ی اینها باز هم می ‏فرماید:

 اگر ایمان دارید خمس غنائم را بپردازید!!

اگربعضى از دستورات مثل جهاد و نماز و... را دارید 

ولی وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ ....إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ 

رسول خدا( ص) در شب جنگ بدر نخوابید و دائماً دعامی ‏فرمودند: 

خدایا! این گروه اندک از مسلمین روى زمین مشابهى ندارند، 

اگر اینها شکست بخورند روى زمین بنده مؤمنى نخواهى داشت.

امّا قرآن خطاب به همین رزمندگان می ‏فرماید:

 اگر ایمان دارید، خمس بدهید... 

آیه 41

آیه خمس

«... إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بـ .. ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ ... »

 *چرا برای دادن خمس، علاوه بر ایمان به خدا، «ایمان به آنچه نازل کردیم ...» را هم تاکید دارد؟

 *چرافرمود «آنچه که بر" بنده‌مان "در "روز جدایی حق و باطل"؟

* چرا «علی عبدنا» را آورد؟ چرا نفرمود: «علی الرسول»؟ اصلا چرا اشاره ؟

 مگر آیات به کس دیگری نازل می‌شد که نیاز به اشاره باشد؟

* چرا  بسادگی نگفت «آنچه در روز جنگ بدر نازل کردیم»

 بلکه دو تعبیر "جدایی حق و باطل"، "رویارویی دو گروه" را آورد؟ 

با توجه به دلبستگی شدید انسان به مال و دارایی، واجبات مالی، از واجباتی است که 

انجامشان بر انسان سنگین است و لذا کاملا گره می‌خورد به باوربه خدا؛

 و باور به خدا، اگرچه در مورد انفاق‌های عمومی کافی است،

 اما در مورد انفاق با قالب خاص و به شخص معین، نیاز به اطمینان و باور لازم دارد.

 اگرچه با عبارات اول همین آیه، انسان از «وجوب خمس» مطمئن می‌شود، 

اما باز راه توجیه برای نفس باز است و شاهدش همین شبهات متعددی است که وارد می شود ...

مثلا: شأن نزول غنائم جنگی است؟از کجا معلوم که ذی‌القربی، خویشاوندان خودمان نباشد؟

 پارتی‌بازی است؟ خوب مالیات همان خمس است و دهها شبهه ای که رایج است....

 پس تاکید می شود که پیامبر هم عبد خدا و مطیع دستورات اوست، نه دنبال منافع دنیوی...

 علامه طباطبایی در مورد چرایی تعبیر «علی عبدنا»، احتمال داده‌اند که:

 این تعبیر نشان می‌دهد منظور، 

نزول آیات خاصی است،

 نه نزول فرشتگان برای یاری مومنان...

(المیزان9/ 90) 

و شاید از باب این است که

 تذکر دهد

 خداوند با این حکم هم همانند جنگ بدر درصدد جدا کردن اهل حق است از کسانی که زیر بار دستورات خدا نمی‌روند؛

 و نباید انتظارداشت که همه در انجام این حکم یک‌کاسه مومن باشند، بلکه گاه رو در رویی‌های دشواری هم پیش می‌آید؛ و ...

 

هر انسانی دوست دارد،

 برای اینکه مالش برکت پیدا کند

 شریک معتبری داشته باشد و

 هر چه اعتبار شریک بالاتر باشد

 برای فرد بهتر است .

مخصوصا که مطمئن شود که هیچ ضرری نخواهد داشت ...

 آیه خمس می فرماید:

خدا و پیامبر را

در مال خودتان شریک کنید ... 

آیه 53

اگر خداوند به انسان نعمتی داد و انسان گناهی مرتکب شد، 

آیا خدا آن نعمت را از انسان می گیرد؟

آیا میان گناهان و نعمتهایی که سلب می شود رابطه ی خاصی است ؟

یعنی آیا هر گناهی با یک نعمت خاصی ارتباط دارد؟ 

یعنی آیا هر گناهی تأثیر دارد در سلب نعمت معینی،و در سلب نعمت دیگر اثر ندارد کما اینکه

 هر طاعتی تأثیر دارد در جلب یک نعمت معین نه همه ی نعمتها.

 مثلاً 

 حق اللّه و حق الناس ... آیا عقوبت هرکدام با دیگری فرق دارد؟ 

در دعای کمیل می خوانیم:

 اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تُنْزِلُ النِّقَمَ. اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تُغَیِّرُ النِّعَمَ. 

اَللّهُمَّ اغْفِر لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تُنْزِلُ الْبَلاءَ. اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَحْبِسُ الدُّعاء؛ 

گناهان را دسته دسته می کند:

 خدایا آن گناهانی را که نقمت را بر بنده نازل می کند ببخش،

خدایا گناهانی را که نعمت را می گیرد ببخش، 

خدایاگناهانی را که بلاها را نازل می کند ببخش، 

گناهانی را که سبب حبس دعاهای ما می شود ببخش. 

معلوم می شود هر دسته ای از گناهان یک خاصیت مخصوص به خود دارد. 

وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ اَهْلُها مُصْلِحون

(هود/ 117)

پروردگار تو هرگز چنین نیست که مردمی را به موجب ظلمی هلاک کند درحالی که

 آنها مصلح و اصلاح کننده اند. 

هم "ظالمند" و هم" اصلاح کننده"؟؟؟؟

ظلم در اینجا یعنی شرک است، و مقصود از مصلح بودن یعنی در میان خودشان مصلحند.

یعنی ظلمشان در "حق اللّه" است،

 اصلاحشان در" حق الناس"...

یعنی می فرماید:

 اگر مردمی خودشان برای خودشان در دنیا خوب باشند اما کافر و مشرک باشند، 

عدالت در میانشان برقرار باشد ولی مشرک باشند، در این دنیا خدا آنها را معذب نمی کند. 

معلوم می شود هر گناهی یک خاصیتی دارد. 

این است که پیغمبر اکرم (ص) فرمود: 

اَلْمُلْکُ یَبْقی مَعَ الْکُفْرِ وَ لایَبْقی مَعَ الظُّلْم

جمله ی عجیبی است:

 یک مُلک، یک دولت، یک نظام با کفر قابل بقا هست ولی با ظلم قابل بقا نیست.!!!!

هم کفر گناه است و هم ظلم، اما هر گناهی در یک جهت تأثیر دارد. 

تأثیر کفر در ازهم پاشیدن یک نظام به اندازه ی ظلم نیست... 

آیه 58

وَ اِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً 

فَانْبِذْ اِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ ...

فرضاً ما با قومی پیمان بستیم پیمان مؤکَّد، 

آیا باید صبر کنیم اول آنها نقض عهد کنند بعد ما پیمانمان را بهم بزنیم؟

 و حال آنکه گاهی علائمی از خیانت دشمن مشهود است ...

مثلاً فرض کنید یک دولت اسلامی با دولت دیگری چنین قراردادی بسته باشد و 

شواهد نشان دهد که دشمن در مسیر دشمنی است ،در اینجا وظیفه ی مسلمین چیست؟

 آیا این است که بگویند باید به پیمان وفادارباشیم وصبرکنندتاآنها کارشان را بکنند وکاراز کاربگذرد؟

قرآن می فرماید: 

وَ اِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً

 و اگر از قومی بیم خیانت پیدا کردید، 

یعنی به موجب علائم و اشارات و اطلاعاتی که به شما رسیده است خوف خیانت داشتید؛

 فَانْبِذْ اِلَیْهِمْ 

آن عهدنامه را بینداز به سوی آنها

 عَلی سَواءٍ 

تا دو طرف با یکدیگر مساوی بشوید؛ 

آنها بدانند، شما هم بدانید که از این ساعت دیگر پیمانی در کار نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.