سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره انفال - 1

سوره انفال

 مدنی است، 

«انفال» جمع «نَفل»، به معناى زیاده و عطیّه است. 

چنانکه به زیادتر از نمازهاى واجب، نافله گفته مى ‏شود و 

عطاى فرزند به حضرت ابراهیم «نافله» به حساب آمده است.

 «و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافلة»

(انبیا 72) 

در روایات و کتب فقهى، منابع طبیعى و ثروت‏هاى عمومى، غنائم جنگى، اموال بى ‏صاحب مثل زمینى که 

صاحبش آن را رها کرده و اموال مردگان بى ‏وارث، جنگل‏ها، درّه‏ ها، نیزارها، زمین‏هاى موات، معادن و... 

همه انفال محسوب می شوند.

مکتب اسلام در جهان بینی توحیدی تعریف می شود و اقتصاداسلامی در توحید افعالی،

پس «اقتصاد اسلامی» در مکتب اسلامی شکل می گیرد.

 مکاتب را از طریق مفاهیم بیان شده در آن ها می توان شناخت،

 قرآن کریم و اهل بیت (ع) به عنوان منابع مکتب اسلام، 

مفاهیم  را بر پیروان دین خدا آشکار می کنند.

در نظام سرمایه داری، محور فعالیت‌ها، منفعت طلبی انسان و عقل گرایی صرف و عدم دخالت

 دولت در امور و در نهایت شکل گیری مالکیت خصوصی است،

ودردیدگاه مارکس،محکوم قوانین جبری که مالکیت خصوصی ملغا محسوب میشود.

انسان اقتصادی در تعریف مکتب اسلامی، یا «عام» است و یا «مطلوب و خاص»

انسان عام اقتصادی (از دیدگاه اسلام) دارای دو بعد معنوی و مادی بوده ومی تواند دفع ضرر کند، 

رفتار عقلانی داشته باشد، اما منفعت خود را فدای منفعت جمع نکند و

همچنین قوانین را کنار بگذارد و با اختیار رفتار کند. 

انسان اقتصادی مطلوب و خاص،( از دیدگاه اسلام) همان «عبادالرحمن» بوده که

 در پی جلب رضای خداوند متعال، شاکر نعمات او و سخاوتمند است.

تأکید قرآن کریم در سوره مبارکه انفال بر تشکیل «امَت مقتصد»،  به عنوان امتی که

"راه و روش بهینه مصرف کردن" را می داند و

 از این طریق مسیر صلاح و رستگاری را طی می کند،می باشد. 

در سوره ،حالات و شرایط مختلف جنگ بدر و تفکرات استراتژیک پیامبر(ص) دراین جنگ 

روایت شده و فضایی راتوصیف می کندکه مسئولیت‌های مالی در یک سو و منفعت طلبی

 در سوی دیگر قرار می گیرد.

آیه اول سوره انفال 

تنها آیه ایست که در آن به طور مستقیم در خصوص «انفال» صحبت به میان آمده است، 

انفال دربحثهای مالی اسلامی بحثی بسیار اساسی بوده و بر خلاف مالیات هایی مثل «خمس» و

 «زکات» کهاز فعالیت های اقتصادی بوجود می آیند، ثروت های بوجود آمده در سال های بسیار

 دور است که باید با شیوه ای خاص به مالکیت دولت اسلامی در بیاید. 

ازآن جایی که تنهامشکل اقتصادی در اجتماع مربوط به روابط اجتماعی نبوده و گاهی عدم تعادل

 اجتماعی از لحاظ اقتصادی همانند «فقر» در جامعه به وجود می آید،

 بنابراین مالکیت حکومت(یا دولت) در این میان جهت حفظ تعادل درجامعه خواهد بود. 

روش ها و تعالیم قرآنی، عموما روش های اثباتی بوده و در اموری همچون «ربا»،آن را برابر با جنگ

 با خدا و رسول خدا می داند.  نکته قابل توجه درسوره انفال، داشتن دولتی است که با استفاده

 از منابع طبیعی که انفال نام دارد، سعادت نسل حاضر و نسل‌های آینده را تأمین کند؛

 و این منابع به مالکیت افراد در نمی‌آید... 

از نکات کلیدی سوره انفال،

تعلیم عوامل پیروزی و شکست به امت مومن با بیان یک مصداق (غزوه بدر)است.

مومن واقعی در محاسبات خود فقط به واقعیات مادی بسنده نمی‌کند و به واقعیات

 غیبی نیز ایمان دارد...

 قرآن برای زنده کردن این روحیه و اعتقاد در مسلمانان به مثال‌های ملموسی در این 

سوره اشاره میکند تا این باور را منتقل کند که

 هر چند دشمن در برخی امکانات از شما جلوتر است ،

ولی اگر شما در برابر دشمن سستی به خرج ندهید و

 مقهور ظاهر دشمن نشده،  به خدای متعال توکل کنید،

 امدادهای الهی شامل حالتان خواهد شد. مثل جنگ بدر ... 

خیلی جنگها هست که یک یا دو میلیون نفر کشته می دهد اما 

در مسیر تاریخ جهان تأثیری نداردوگاه در جنگی تعداد کل افراد جنگ به هزار و پانصد نفر

 نمی رسد و همه ی کشته هایش هم بیشتر ازهشتاد نفر نیست اما مسیر تاریخ را عوض می کند؛ 

جنگ بدر چنین جنگی بود،آنچنان از اهمیت برخوردار بود که کسانی که

 در این جنگ شرکت داشتند "بدریون" نامیده شدند و 

بدری بودن فضیلتی بالاتر از شرکت در جهاد داشت ...

چرا؟؟؟ 

جنگ بدر دو خصوصیت مهم دارد :

 - یک خصوصیت بدر این است که هفتاد نفرکشته شده از دشمن، 

خرطوم دارها بودند،یعنی سران قریش ...

 همینها که به تعبیر قرآن دماغشان دیگر دماغ نبود، خرطوم فیل بود.

 و همین بود که پشت کفار قریش را شکست.

افرادی مانند ابوجهل و عتبة بن ربیعه و شیبة ... و ولید بن عتبه در همین جنگ کشته شد.

 خرطوم کفار در این جنگ داغ زده شد. 

- مساله دوم ومهمتر اینکه

 "جنگ بدر آغاز دوره‌ی فرهنگ‌سازی اسلام است. 

یعنی مسلمین پس از گذشت دوره‌هایی از حیات اجتماعی‌شان به جایی رسیدند که 

به آنها فرمان داده شد به عنوان یک اقلیت با یک اکثریت مطلق روبه‌رو بشوند

 و این در آن زمان در معنای جنگهای آن زمان یک چیز بدیع و شگفت‌انگیزی است و جبهه کفر

 این معنی را 

خوب درک می‌کند که کم‌تعداد بودن و پرتعداد بودن در جنگ یعنی چه و چه تأثیراتی دارد. 

اهل بدر را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد؛

* یک بخش کسانی که  "سرداران جنگ‌آور" بودند و 

*یک عده‌ی دیگر "فرهنگ‌مدارانی"که قوم را هدایت می‌کردند...


 امام خامنه ای در جمع فعالان فرهنگی میفرماید:

شما "بدریون بدرکبری" هستیدو

 امید است شما زنده باشید و

 ظهور امام زمان(عج) را درک کنید...

 

آیه ای برای امروز 

وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ...(آیه10)

وَلِیَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِکُمْ...(آیه11)

سالقی فی قلوب الذین کفروا رعب...(آیه12)

"قلبُ المؤمنِ بَین اِصبعی مِن اَصابعِ الرّحمن"

قلب مؤمن میان دو سرانگشت از سرانگشت‌های خداست...

(بحارالانوار/ ج 72/ ص 48)

قلب مؤمن میانِ سرانگشت‌های خدا می‌چرخد. 

البته که قلبِ همه دستِ خداست. 

قلب اهالیِ کفر هم. 

 مثلاً می فرماید که توی قلبِ کافرها نسبت به سپاهِ ایمان، ترس و وحشت می‌اندازد؛

 ساُلقی فی قلوب الّذین کفرو الرّعب ..(انفال/ 12). 

ویا  به دلِ بعضی‌ها مهر می‌زند، قفل می‌زند، قدرت فهم و دریافت را از قلب‌شان می‌گیرد،

 خَتم الله عَلی قلوبهم (بقره/7) و... 

اصلاً خدا 

حائل است میان آدم و قلبش؛

 انّ الله یحولُ بین المَرء و قَلبِه...

 (انفال/24).

اماکسی که وارد زمره‌ی ایمان بشود،

 خدا قلبش را هدایت می‌کند. 

کشش‌های قلبی‌اش را راه می‌برَد.

خواستها و خواهشهای قلبی آدم را دست می‌گیرد و عوض می‌کند؛ 

وَ مَن یُؤمن بِالله یَهد قلبه 

(تغابن/11)

 آن وقت، قلب، دیگر خودسر و هرزه‌گرد نیست.

که خدا قلب شان را محکم نگه می‌دارد محکم ...

وَلِیَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِکُمْ...

 خداست که ربط می‌زند به دل.... 

(ربط به معنای بستن به جایی مطمئن است)

همانگونه که دل مادر موسی را ربط زد ....

همانگونه که دل بدریون را ربط زد...

خداست که دل را مطمئن می کند...

وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ... 

خداست که

 بین دل آدم و دل دیگری،

 الفت می‌اندازد؛ 

و اَلّف بین قلوبهم... 

اگر همه‌ی زمین را هم انفاق کنید و من نخواهم، بین دل‌ها الفت نمی‌افتد؛

 لَو اَنفقتَ ما فِی الارضِ جمیعاً ما الّفت بینَ قلوبِهم و لکنّ الله الّف بینهم 

(انفال/ 63)

 

آیه 17

وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی...

در مقام خلیفه اللهی انسان الهی می شود و در مقام عمل به فیض کامل می رسد.

 به جایی می رسد که خداوند عالم او را مظهر اراده خودش می کند.

 انسانی که به این مقام می رسد دیگر هویت خودش باقی نیست.

 و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی

 اینجا دیگر چشم و گوش و دست و پای و زبان او می شود

 عین الله و سمع الله و یدالله و اسدالله... 


خرمشهر وقتی آزاد شد، خیلی پیروزی بزرگی بود... 

آقایان رؤسای جمهور چندین کشور آمدند اینجا با ما ملاقات کردند و صریحاً به ما گفتند که

 الان دیگر وضع شما با گذشته فرق میکند؛ بعد از این فتح بزرگی که انجام گرفت.

 یعنی اینقدر ابعاد داخلی و خارجی این حادثه عظیم بود. ...

امام یک معلم اخلاق بود. تا این حادثه‌‌‌‌‌‌ی عظیم، از همان ساعت اول تو خیابان اثرش 

در روحیه‌‌‌‌‌‌ی مردم فهمیده شد، امام فوراً درد را احساس کرد، درمانش را بلافاصله داد:

 «خرمشهر را خدا آزاد کرد».

 این معنایش این بود که فرماندهان مسلحی که این همه سختی کشیده بودند

 این همه رنج برده بودند، آن خون دلها را خورده بودند،

 چقدر شهیدهای خوب و بزرگ ما در همین فتح بیت‌‌‌‌‌‌المقدس دادیم،

 بر اثر این همه مجاهدت، حالا این کار بزرگ انجام گرفته، اینها مغرور نشوند.

 سیاسیونی که در مساند قدرت نشسته‌‌‌‌‌‌اند، از این پیروزی بزرگی که در عرصه‌‌‌‌‌‌ی

 سیاسی برایشان پیدا شد، بر اثر این حادثه مغرور نشوند که

 «و ما رمیت اذ رمیت و لکنّ اللَّه رمی‌‌‌‌‌‌»...

 بیانات امام خامنه ای سال 88 


آیه ای برای امروز

آیه 24

یا ایّها الذین امنوا استجیبوا لله و للرّسول اذا دعاکم...

ای کسانی که ایمان آورده اید" اجابت کنید "خدا و رسولش را وقتی که شمارا می خوانند...

حسین(ع)نامه نوشته بودبرای حبیب که بیاید؛ حبیب بن مظاهر اسدی.

 درنگ نکرده بودحتی برای نوشیدن جرعه ای آب؛ نامه را بوسیده بود، 

بر چشم گذاشته بود، قلبش تند زده بود و با شوق اسبش را تا کاروان امام تازانده بود. 

از دور که خبر آمدن حبیب را دادند،امام لبخند زدند و به استقبال رفتند...

استجیبوا...اذا دعاکم... 


یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا...لِمَا یُحْیِیکُمْ ...

قلب و نبض باید درست بزند، فشار خون‌ طبیعی باشد،تعداد ضربان قلب در ثانیه، 

میزان شنوایی گوش، میزان بینایی چشم،‌ میزان حس لامسه، میزان شناسایی اطرافیان،...

 اگر نبض‌کند بزند، فشارخیلی پایین بیاید، اگر علائم هوشیاری‌ به صفر میل کند،

 می‌گویند علائم حیاتی‌ ضعیف شده ...

روان‌شناس‌ها هم می‌گویند خیلی‌ها زنده‌اند اما زندگی نمی‌کنند،

نبض‌شان خوب می‌زند و فشار خون‌شان طبیعی‌ست، اما لزوماً زنده نیستند!

 آن‌وقت برای خودشان سنجه‌هایی تعریف می‌کنند

 مثل امید به زندگی‌، انگیزه و اعتماد به نفس وهزار آیتم دیگر ... 

اما قرآن استاندارددیگری دارد...

خیلی‌ها نبض‌شان خوب می‌زند، فشارشان هم طبیعی‌ست،

 قند و چربی خونشان هم استاندارد است، شاد و خوشحال هم هستند،

 اعتماد به نفسشان هم بالااست، با امید هم دارند تلاش می‌کنندو...،

اما زنده نیستند!

هرچند راضی ‌اند به همین زندگی دنیایی...

رضوا بالحیوه الدنیا و اطمأنوا بها... 

چشم‌شان مثلاً سالم است، گوششان هم،

اماآیه ها می‌گویند:

لهم اعین لا یبصرون بها

چشم دارند ولی نمی‌بینند. 

لا تعمی الابصار: چشم‌های ظاهرشان کور نیست، 

و لکن تعمی القلوب اللتی فی الصدور: چشم دلشان کور است.

لهم آذان لا یسمعون بها گوش دارند ولی نمی‌شنوند.

لهم قلوب لا یفقهون بها. قلب دارند اما فکر نمی‌کنند. 

ضربان قلبشان خوب می‌زند اما قرآن می‌گوید فی قلوبهم مرض. 

یعنی زندگی چیز دیگری است ،

حیاتی که 

بااجابت دعوت خدا و رسول شروع می شود، 

حیاتی خاص کسانی که ایمان آورده اند....

یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرّسول اذا دعاکم لما یحییکم...  

یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ....

آیه 24

یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُول ...

آیه 27

آیاتی که با "یا ایها الذین آمنوا" شروع می‌شوند

 در مدینه نازل شده و

 آیه‌ای با این عبارت در دوران سیزده ساله مکه نازل نشده‌است.

 گرچه در مکه مومنان راستین و ثابت‌قدمی در کنار رسول اکرم(ص) بودند،

 اما خداوند آن‌ها را با عبارت "یا ایها الذین آمنوا" مخاطب خویش نساخته است، 

شاید برای اینکه بفرماید که،

 تا زمانی که طاغوت‌ها زمام امر جامعه را در دست داشته باشند و 

حاکمیت جامعه در اختیار اهل ایمان قرار نگیرد،

 "یا ایها الذین آمنوا" رنگ لازمه را نخواهد داشت ...

وشاید برای اینکه در حاکمیت و در جامعه اسلامی احتیاج بیشتری هست

 برای احیا و تازه کردن ایمان ...

وشاید برای اینکه ؛در حاکمیت اسلامی ایمان به قلب

 باید در اعمال و جوارح انسان و جامعه ظهور داشته باشد... 

لحن خاص و منحصر به فردی که در این آیات وجود دارد،

 تامل و تدبر بیشتر در این آیات را تذکر می دهدتا

اهل ایمان توجه بیشتری بر این آیات داشته باشند تا

 به تذکرات و فرامین الهی جامه عمل بپوشانند... 

ایمان، از باطن و سِر و قلب انسان شروع می شود و در تمام قوا جاری می شود. 

یعنی درجات ایمان صرفا قلبی نیستند که در قلب انسان ظاهر بشوند بلکه باید

 آثار ایمان در وجود انسان و  اعمال انسان ظاهر بشود.  

"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا" باید نشانه بگیرد و مهر شود و رسمی گردد، 

عباداتش، نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر ...

 چه به این‌ها نشانه می‌دهد؟

ولایت ... 

ولایت الهی و اولیای معصومش...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
miss_love پنج‌شنبه 14 بهمن 1395 ساعت 21:34 https://grave4.honor.es

برایتان موفقیت توام با سر بلندی آرزومندم
شما هم به من سر بزنید واقعا دست گلتون درد نکنه،تشکرررررررررر
96518

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.