سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تدبر در سوره مبارکه یونس (3)

  آیه 71

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ...

وتلاوت کن بر آنها سرگذشت نوح را...

تلاوت از ریشه «تَلی یَتْلُو» به معنی در پی آمدن، دنبال کردنی است که 

مابینِ تابع و متبوع، چیزی جز تبعیت نباشد،

اگر «متابعت»،«امری مادی و یا پیروی در حکم» باشد،

مصدرش «تُلُوّ وِ تِلْو» خواهد بود و

 اگر «متابعت» به واسطه «قرائت یا تدبر در معنی» باشد مصدرش «تِلاوَهْ» میباشد.

 اساساً «تلاوت» در مواردی بکار میرود که مطالب قرائت شده، وجوبِ پیروی را در پی آورد،

 از این رو گفته نمیشود: 

«تَلَوْتُ رِقْعَتَکَ»: «نامهات را تلاوت کردم»، بلکه می گویند«قَرَأْتُ رِقْعَتَکَ »

ویژگی مشترک حضرت نوح و

حضرت هود، حضرت صالح،

حضرت لوط و حضرت شعیب

 این است که مخاطب آنها قوم است نه فرعون یا ملاء ...

 هیچ فرد یا افراد شاخصی در مقابل این رسولان وجود ندارند ،

 اسم ورسمی نیست برای مخاطب رسول خدا ...قوم من....

شاید از اینرو خداوند  ضمن نقل داستان حضرت نوح و سایر پیامبرانی که 

این ویژگی را دارند از آنها به برادر قوم خود (اخاهم نوح) یاد میکند.

دراین سوره از سه پیامبر بزرگ ،

 نوح و موسی و یونس علیهم السلام ،

 یاد شده است و شاید مناسبت این سه نفر با یکدیگر ،

 به مردم شان مربوط باشد !

مردم هم عصر این سه پیامبر ،

از عنایت های ویژه ای برخوردار شدند .

قوم نوح صدها سال مهمان او بودند و با وجود سماجتی که در انکار او به خرج دادند؛

 خداوند در عذابشان شتاب نکرد .

قوم نوح از نظر اعتقادی وخلق و خوی و ارزشهای اخلاقی،

به شدت به مردم آخرالزمان شبیه اند، و امر خداوند در قبال آنها به گونهای بوده که

در نهایت یک تصفیه اساسی صورت میگیرد و حتی یک نفر کافر در زمین باقی نمیماند،

 دقیقا همانند وعدهای که خداوند در مورد آخرالزمان دادهاست.

 طوفان نوح نیز در قرآن به عنوان امر الهی معرفی شده است ....

قوم نوح قومی هستند که

از یکتا پرستی و تدین

به بت پرستی و شرک

 رسیده اند ،

و اولین تشریع از سوی خداوندبه قوم حضرت نوح است ،

به معنای امروزی باید و نباید و دستور اجرایی ...

اما

 کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلین ؛

یعنی قوم نوح،

کل پیامبران و اصل پیامبری را تکذیب میکردند،

 آنها خداوند را قبول داشتند،

 اما قبول نمیکردند که خدا واسطهای از میان خودشان به عنوان پیامبر فرستادهاست و 

همین امر زمینه مخالفت آنها با حضرت نوح و اصل رسالت و ولایت حضرت نوح بود .

 

چرا؟

یکی ازخصوصیات  قوم نوح،

پوزیتیویسم (اثبات گرایی ) است.

 یعنی آنجه به چشم سر دیدنی است اثبات شدهاست و باقی چیزهای نادیدنی قابلیت اثبات ندارد.

و سودگرایی و منفعت‌گرایی

یا همان وتیلیتاریانیسم(=Utilitarianism)

که درستى و نادرستى یک عمل را بر مبناى میزان سودمادی یا خوشى و رفاهى که 

از آن ناشى مى شود، ارزیابى مىکنند.

این تفکر تا آنجا در میان قوم نوح نفوذ کرده بود که 

برای آنها انجام یک عمل بدون درخواست پاداش مادی، غیر معقول بهنظر میآمد.

از این رو حضرت نوح در دعوت خود، بر این امر تاکید دارد که

 خواستار دریافت هیچگونه پاداش مادی در ازای دعوت خود  نمیباشد:

وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالاً إِنْ أَجرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ

«و ای قوم من، بر ابلاغ این [رسالت] از شما مالی درخواست نمی کنم، 

مزد من جز بر عهده خداوند نیست. «

درچاچوب تفکری قوم نوح،

 اگر کسی کاری را انجام دهد و در ازای آن پولی نخواهد و سود مادی را نیز بدست نیاورد،

 یا دروغگوست و یا دیوانه، و این همان چیزی بودکه به نوح (ع) نسبت دادند.

پیروان تفکر قوم نوح در مواجهه با دین، 

قبل از این که به دنبال کشف حقیقت دین باشند دنبال منفعت هستند.

یعنی پیش از آنکه به دنبال حق و یا باطل بودن آن دین باشند، به دنبال این هستند که

 «این دین برای آنها چه منفعتی در پی دارد »

اگر بر مبنای یک فلسفه کلان الهی زندگی نکنیم

 لاجرم مجبور به زندگی بر اساس تعلق دنیا خواهیم بود.

 تفکر حاکم بر قوم نوح که اکنون در میان مردم آخرالزمان هم در جریان است،

امام حسین (ع) برای همین جریان تفکر قوم نوح در کربلا میفرماید:

 "إنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا، وَالدِّینُ لَعْقٌ عَلَی‌ أَلْسِنَتِهِمْ، 

یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ؛ فَإذَا مُحِّصُوا بِالْبَلآءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ "

 (مردم بنده و برده دنیا و جلوه های فریبنده آن هستند و دین لقلقه زبانشان است،

 تا جایی که گذران زندگی آنها پا برجا باشد، دین را نگهداری می کنند و

 زمانی که به بلا آزموده شوند، دین داران قلیل اند. (

 

 تفکر قوم نوح در کل تاریخ داشته و خواهد داشت.....

نوح بر مردمی فرستاده شد که اسیر و گرفتار بندهای جاهلیت درونی خود بودند ،

و موسی بر مردمی که اسیر و گرفتار بندهای جهل حاکمیت بیرونی بودند .

یعنی گرفتارحاکمیت فرعونی،

 طبقه خاصه ای که خودرا برتر از مردم می دانند و خوی استکباری دارند، 

یعنی

*از نظر بینشی و نگرشی دچار مشکل هستند.

 "فاستکبروا"

*استکبار آنها با گناه آمیخته شده است

 فَاسْتَکْبَرُواْ وَکَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِین

*هر حقی که مطالبات آنها را برآورده نسازدرا فریب و باطل می خوانند

 و راحت و با اطمینان و اعتماد بنفس دروغ می گویند

" ان هذا لسحرمبین "

به راستی این همانا سحری آشکار است ،

*بزرگی و حاکمیت را مختص خودشان می دانند

قَالُوا أَجِئْتَنَا ...وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ

 گفتند آیا به سوى ما آمده‏ اى تا ... بزرگى در این سرزمین براى شما دو تن باشد

 ما به شما دو تن ایمان نداریم،

*با جنگ نرم ، از همه ابزارهای درست و نادرست بهره می برندو

 علم و خرافه را به خدمت می گیرند که جلوی حق را بگیرند

وقال فرعون ائتونی بکل ساحرعلیم...

*با ایجاد ترس و رعب دیگران را به خدمت و بردگی میکشند که

 از خوف آنها مردم حتی ایمان نمی آورند،

 فَمَا آمَنَ لِمُوسَى...ٌ علی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ

سرانجام کسى به موسى ایمان نیاورد ... که بیم داشتند از آنکه مبادا 

فرعون و بزرگان آنها ایشان را آزار رسانند....

*تعادل و توازن نه در فکر ونه درشیوه زندگی ندارند، 

برای خود هیچ محدوده ای نمی شناسند ،در اعتقادات و رفتارها وکردارها اسراف کارندو

از حدود وچارچوب تعدی می کنند،

وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ

در حقیقت فرعون در آن سرزمین برترى ‏جوى و از اسرافکاران بود ...

* شیوه و منش اشرافیگری دارند

...آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِینَةً وَأَمْوَالًا فِی الْحَیَاةِ

صبر خداوند نسبت به بنی اسرائیل هم دیدنی است .

 اگرچه آن ها پیامبری با عمر نوح علیه السلام نداشتند و

 در انکار او ، به صراحت و سرسختی قوم نوح نبودند ؛

ولی در سستی ایمان و نافرمانی ، در تاریخ بی نظیرند .

 آیات سوره یونس ، 

پس ازنقل گفت وگوها و قضایایی که موسی وهارون با فرعون وساحران درباراو دارند ، 

جریان هلاکت فرعون و رهایی بنی اسرائیل را بیان می کند و

 لطف هایی که به آن ها شده بود و آنها نادیده گرفتند ؛ و ....

 ( آیه 75 تا 93 )

موسی و فرعون در هستی توست

باید این دو خصم در وجود خویش جست                                

قصه موسی و فرعون قصه ما و شماست،

من و تو نیز هر روز دهها بار در نیل نفس خویش غرق می شویم،

 و این داستان فرعون و موسی است که

 همه روزه درهمه ادوار تاریخ و در تمام مراحل زندگی انسانها تکرار می شود.

آنچه آدمی را به دنیاپرستی و راحت طلبی سوق داد ،همان فرعون درونشان بود که

 نگذاشت حقیقت را آنگونه که هست مشاهده کنند...

آیه 98

شاید بارها وبارها داستان حر بن یزید ریاحی را شنیده و یا خوانده ایم و

 دلمان از شوق برگشت او به دامان ولایت الهی لرزیده است.

جالب است که

 در همین سرزمین کربلا، قومی می زیستند که در آخرین لحظات نزول عذاب الهی،

برگشتند به دامان ولایت الهی ...

همان قوم حضرت یونس(ع )

که در سرزمین نینوا یعنی همین کربلا می زیستند؛

 تنها قومی که در آخرین لحظات ایمان می آورند و 

عذابی که بر ایشان نازل شده بود، رفع می شود...

می گویند قریب به چهل سال ،

یونس علیه السلام قوم خود را

دعوت به ایمان می کرد؛

 ایمان نیاوردند جز اندکی!

 واقعاً اندک تنها دو نفر!

 یعنی هر بیست سال یک نفر!

یونس خسته و نا امید از قوم گنه کار و بی ایمان! نفرینشان می کند....

وای بر کسانی که فرستاده و بنده ی محبوب و خاص خدا نفرینشان کند!

در پی این نفرین،

 خداوند وعده ی عذابی هلاک کننده را می دهد،

 از آن جایی که خدا مهربان تر است از آنچه می اندیشیم ،

از قبل خبر عذابش را می دهد تا فرصتی باشد برای آنان که 

می خواهند بازگردند به سوی رحمت خدا،

اما یونس دیگر طاقت ماندن در شهر گناه و عذاب را ندارد،

می رود از شهر،

 اهل شهر می مانند و

 عذابی که نزدیک است لمسشان کند!

زود رفت یونس،

 فقط چند روز یا چند ساعت

 یا حتی چند دقیقه!

باید می ماند،

 شاید در همان زمان کوتاه کسی پشیمان می شد!

اما یونس چهل سال التماس شان کرده بود

چهل سال همه راهها را نشانشان داده بود ،

همه راههای هدایت را رفته بود

تا کسی ایمان بیاورد و

اما کسی باور نکرد و ایمان نیاورد

جز همان دو نفر،

 

ً‌ نا امید شده بوداز نجات بشریت ؛

حبس در شکم ماهی ای بزرگ سزای این ناامیدی و ترک زود هنگام قوم گنه کار بود!

عذاب نزدیک شده بود ،

بالای سرشان بود ،

چشمها می دید و گوشها می شنید نشانه های الهی را...

ولی دیگر پیامبری نبود که راهشان نشان دهد ،

 اما عالمی ربانی راه نشان داد ...

«فَفِرُّوا إِلَی الله»

پس دسته جمعی به بیایانی گریختند و

گریه کردند و ناله کردند و

 توبه کردند به سوی پروردگارشان،

به یاد آورده بودند که یونس پیامبر بهشان گفته بود که 

خدای یکتا از تمام مهربانان مهربان تر است و زود هم راضی می شود و

 با آغوش باز از توبه کاران استقبال می کند!

قوم بی ایمان یونس بخشیده شدند و خدا عذابش را که

 تا وسط راه آمده بود بر کوه ها فرو ریخت!

خوشا به حال قوم یونس که

با برگشت به سوی پروردگارشان و توبه از عذاب الهی در امان ماندند!

خوشا به حال

"حر بن یزید ریاحی" که

قرنها بعد سرنوشت قوم یونس را یاد آورد و...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.