سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره یوسف ؛ احسن القصص (1)

در این احسن القصص آنچه بیشتر تکراردارد ،

پیراهن یوسف است.

پیراهن به طور کلی نماد چیزی است که در روان شناسی به آن شخصیت می گویند.

 یعنی نحوه ی جلوه کردن فرد در جامعه.

 اما در پیراهن یوسف ،موضوع عمیق تر است،

زیرا  مسئله ظاهر شدن در جمع و اجتماع نیست،

بلکه مسئله ظاهر شدن

 در «دنیا» است.

پیراهن یوسف ،

نماد وجهی از یوسف است که

در این دنیا ظاهر می شود در مقابل آن وجهش که غایب است.

 یوسف به عنوان انسان کامل،

گویی جان او پیش خداست،

 خیلی خیلی بالاست و

 چیزی که از یوسف دیده می شود، همه چیز نیست.

 پیراهن یوسف نماد آن بخشی از یوسف است که

 در این دنیا ظاهر می شود و به نوعی در دسترس قرار می گیرد

مفهوم "پیراهن " و تکرار آن در داستان یوسف یک وجه نمادین دارد؛

یعنی بخشی از یوسف که در دسترس مردم است همین است.

تنها می توانند با پیراهن یوسف کاری بکنند .

کسی نمی تواند با خود یوسف، کاری بکند.

 برادران یوسف یا زلیخا به تنها چیزی که دسترسی دارند،

 پیراهن یوسف است نه به خود یوسف.

برادران نمی توانند خود یوسف را به خون آلوده کنند،

پیراهنش را به خون آلوده می کنند.

 زلیخا وقتی به دنبال یوسف می رود،

 دستش به خود یوسف نمی رسد،

دستش به پیراهن می رسد و پیراهنش را پاره میکند.

از همان شروع خاص داستان،

ما با وجه معنوی یوسف که

 خیلی خیلی برجسته است آشنا می شویم و

در تمام طول داستان

 به نوعی با یوسف هستیم و

می دانیم مقدس است.

 جزو محسنین است ...

گویی با بخش پنهان یوسف که

در دسترس مردم نبوده ،

یوسف را در طول داستان همراهی می کنیم.

چیزی که در داستان مرتب پیش می آید این است که؛

 ما به حقیقت یوسف نزدیکیم و

دیگران از یوسف چیز دیگری می بینند.

 برادران، یوسف را

 به عنوان رقیبی می بینند که

 این حقیقت یوسف نیست.

کاروانیان".... قال یا بشری هذا غلام ... " (آیه 19)  ..، می شود او را به غلامی گرفت!می بینند...

آنها حقیقت یوسف را نمی بینند اما چیزی که؛

 ما به نوعی می بینیم و

 به آن نزدیکیم(هرچندحقیقت راندانیم )

وجهی از یوسف است که در دنیا، ظاهر نمی شود.

 گویی ما نیز یوسف را طوری می بینیم که

خداوند او را می بیند؛

 که یوسف یک حقیقت بسیار بالایی دارد و

 گویی همیشه در محضر خداست و

 مرتبأ در داستان تکرار می شود که :

 ببینید، دیگران یوسف را چگونه می بینند!

 چه برداشت های سطحی و سطح پائینی از یوسف دارند!

آنها فقط پیراهن یوسف را می بینندکه

 در واقع وجه دنیوی یوسف است ...

چرا برادران یوسف اورا دوست نداشتند؟

اذ قالوا لیوسف ... ونحن عصبه

 تعصب آنها به قدرت خودشان، مال خودشان، ثروتشان و کارشان بود.

 آیا امّت اسلام با اهل بیت(ع )

 رفتاری غیر از رفتار برادران یوسف با یوسف کردند؟

مَثَل یوسف و برادرانش مَثَل امام و امّت است.

 به پیامبراکرم (ص) علامت داده شد که

 امام این است،

... بلغ ما انزل الیک ...من الناس

 چرا احتیاط می‌کند که وحی شودکه

 والله یعصمک من الناس؟

 از باب

 و لاتقصص رؤیاک ... کیداً

امامت یک نپذیرفتن اول دارد و

 یک پذیرفتن آخر.

 مهدویت؛

 یعنی پذیرفتن آخرامر امامت از جانب امّت.

یعنی امّتی که امام را نپذیرفته است ،بپذیرد.

برادرانی که از اول می‌گفتند:

 ...لیوسف ... احب الی ابینا منّا و ... لفی ضلال مبین،

اقتلوا یوسف...

 این تمام جریان کربلا است،

 قتل همه امامان از باب

 اقتلوا یوسف...

تا

یخل لکم وجه ابیکم ...

تا تحت الشعاع نشوند.

آن‌ها گفتند و این‌ها کردند.

الآن عالم اسلام ،گرفتار قحطی علم است؛

قحطی هدایت است؛

وضعیت کشورهای اسلامی و مسلمین شاهد است که قحطی است...

برادران سراغ یوسف خواهند آمد،

هرچند نشناسند اورا؛

خوراک خودرا باید از او بگیرند،

 عالم اسلام بر‌می‌گردد و

 از همین منبع، هدایت می‌خواهد .

جریان یوسف(ع) همان جریان اهل بیت است.

روز اول که یوسف را بیرون می‌کنند،

همان ماجرای کنار زدن حضرت علی(ع) است.

 روز آخر هم که یوسف را قبول می‌کنند ماجرای ظهور امام زمان و پذیرفتن او است.

 که امّت اعم از شیعه و غیر شیعه، مانند برادران یوسف، همه بگویند:

قالوا تالله لقد اثرک الله علینا و ان کنّا لخاطئین.

حضرت هم بفرماید:

...لا تثریب علیکم...  

یوسف مظهر جمال الهی و کانون زیبایی است، 

هر زیبایی عشقی به همراه دارد که آن زیبایی را می ستاید،

زلیخا یعنی واکنشی جمالی در کنش زیبایی.

زیبایی بعدی جلالی نیز دارد، عظمت زیبایی گاهی چنان دور از دسترس میشود که

 در کنشی جلالی، واکنشی جز فراق و حزن ندارد...

 یعقوب مظهر حزن برخاسته از زیبایی مبتلا به فراق است،

یوسف نماد زیبایی خداوند است، خود او این ظهور را در خواب می بیند. 

خوابی که در پایان داستان تعبیر میشود و

 خداوند زیبایی را برفراز فرمانروایی زمینی می نشاند.

یعقوب به یوسف میگوید:" لاتقصص رؤیاک علی اخوتک "،

 او از سر محبتش به یوسف، می خواهد زیبایی یوسف را بپوشاند تا

 زیبایی را از گزند نامحرم (در معنای شعر حافظ )حفظ کند ،

زلیخا، عاشق زیبایی است،

اما زیبایی را در تملیک خویش می خواهد ،

ولی زیبایی منزه از تملیک دیگران است و مایل به بازگشت به اصل خویش،

 یوسف« قال معاذالله انه ربی احسن مثوای »(یوسف/۲۳) است

(به ساختار احسن و مثوای دقت فرمایید )

پس زلیخا او را در زندان می افکند

«لیسجنن »(یوسف /۳۲ )

تا او را نبیند و دیگران نیز او را نبینند...

اما سبب می شود که تجلی زیبایی در لایه های عمیق تر ایجاد شود...

یوسف نماینده زیبایی درون ماست،

زیبایی ودیعه نهاده از خالق زیبایی ها،

تمایل انسان در کشاکش زندگی به این است که این زیبایی را بپوشانند و

 مجال ظهور به آن ندهند، هر چند خود نیز بهره ای از زیبایی داشته باشند،

پروردگار متعال می خواهد که زمینه ظهور این زیبایی را در بالاترین مرتبه آن و

 زیباترین شکل آن چنان مهیا کنیم که

 همه زیبایی ها هم به پاکی و قدوسیت این زیبایی اعتراف کنند و

 هم در مقابلش به سجده بیفتند و هم به وصالش برسند که 

همه اجزای هستی ما و همه لایه ها و مراتب زیبایی وجود ما 

تشنه و مشتاق ظهور این زیبایی اند، زیبایی که از جنس نور است و 

خورشید و ماه ستارگان در آستان او سر بر خاک می گذارند.

حضرت یوسف (ع) زیبایی درونش به جمالش ظاهر شده بود.

 انبیا و امامان در تلاشند که این زیبایی را به ما نشان دهندو...

حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ هستند اما انسان نه زیبایی خود را می بیند و نه زیبایی های اطراف خودرا

وَکَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ

یَمُرُّونَ عَلَیْهَا...می گذرد از آنها ، عبور می کند از آنها...

 انسانهانسبت به خوبی هایشان زیبا هستندکه

 چهره ملکوتی شان روز قیامت جلوه خواهد کرد ،

خوبیهای انسان چراغ راه است در روز حساب.

 و نوری است پیش رو....

و چه انسانهایی که در قیامت و بهشت جمال، نور و زیبایی فراتر از  فرشتگان دارند.

یوسف قصه آدمی است از عرش تا فرش،

تا ما چه باشیم با اعمالمان ...

آیه 30

دو گروه درباره یوسف گفتند که علاقه‏ ى بیش از حدّ به او نشانه ‏ى گمراهى است:

یکى برادرانش که

 به جهت محبّت پدر به یوسف، پدر را گمراه خوانده و گفتند:

«انّ ابانا لفى ضلال مبین»

و

 دیگرى زنانِ مصر که به جهت علاقه ‏ى شدید زلیخا به یوسف،

زلیخا را گمراه خوانده و گفتند:

 "انّا لنراها فى ضلال مبین ."

آیه 31

وقتی یوسف وارد شد و زنان او را دیدند، بزرگش یافتند و 

دستان خود را به شدت بریدند و گفتند :

منزّه است خدا ! این بشر نیست ، این جز فرشته ای بزرگوار نیست...

 

یوسف در آن شهر زندگی می کرد و طبیعتا رفت و آمد و ارتباطات با بقیه مردم داشت

 ولی این اتفاق چرا قبلا پیش نیامد ؟

 آیا چنین نبود که یوسف(ع) همواره باجمال ملکوتی،

 برای مردم ظاهر نمی شد،

 بلکه در آن مجلس، این گونه ظاهر شد...

امّا زنان مصری از کجا فهمیدند در حال تماشای چهره ملکوتی یوسف ع هستند 

نه چهره ناسوتی و دنیائی او؟!؟

زیبایی یوسف(ع)  در آن مجلس،جمال ملکوتی بود نه جمال دنیایی؛ 

«حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریم‏» حقیقت نیز همین بود که آنها گفتند.

آنها در حال تماشای وجهه ی ملکوتی حضرت یوسف(ع) بودند نه وجهه ی بشری او؛

 البته در حدّ ضعیفش. اگر جمال ملکوتی یوسف(ع) با تمام حقیقتش بر انسان  آشکار می شد،

 تا ابد مدهوش می شدند و ...

زنان مصری تا یوسف را ندیده بودند می گفتند که

 یوسف برده ای است و هرکه مجذوب او بشود گمراه است،

 فلما رأینه اکبرنه و قطعن ایدیهن،

 اما وقتی وی را دیدند؛ آن چنان مجذوب شدند که به جای میوه، دست خود را بریدند...

 یعنی

*مراقب باشید! هرچه در نظر آدم بزرگ جلوه کند، مجذوب آن می شود و 

در راه رسیدن به آن، دست و پای  خود را می برد و

 نمی فهمد. تا چه چیز در نظر آدم بزرگ آمده باشد...

 یعنی

* هرکس هرچه را ببیند و آن را به کمال و جمال بشناسد و در دلش بنشیند،

 در راه رسیدن به آن، از همه چیزش بریده می شود. حال اگر کسی واقعا خدا را بشناسد و 

جلال و جمال خدا در نظرش جلوه کند، در راه او دست از همه چیز می شوید.

 جان و مال خود را می دهد و ار فرزندانش می گذرد؛ چون واقعا خدا را تکبیر کرده و

 «الله  اکبر» از صمیم جان گفته  است و تا کسی خدا را ندیده و نشناخته است، 

نمی تواند تکبیر درست بگوید و لذا قرآن کریم می فرماید: "فلما رأینه اکبرنه".


آیه 32

شرایط اجتماعى و روانى،

در نوع عکس ‏العمل افراد تأثیر دارد.

همسر عزیزوقتی از افشاى کار زشت خود مى ‏ترسد، درها را مى ‏بندد،

 غلقّت الابواب ...

 امّا هنگامى که زنان مصر را همراه و همداستان خود مى ‏بیند،

 علناً مى‏ گوید:

 ..أنا راودته ...

من او را فرا خواندم.

در جامعه نیز

 وقتى حساسیّت به زشتى گناه از بین برود،

 گناه آسان مى‏ شود.

 شاید براى جلوگیرى از همین امر است که در دعاى کمیل آمده:

 "اللّهم اغفر لى الذنوب الّتى تَهتک العِصَم "

خداوندا! گناهانى که پرده حیا را پاره مى‏کند برایم بیامرز.

 زیرا گناه در ابتدا انجامش براى انسان سنگین است،

امّا همین که پرده حیا برافتاد آسان مى ‏شود...

آیه 33

یوسف گفت: پروردگارا زندان براى من دوست‏ داشتنى‏ تر است از آنچه مرا به آن مى‏ خوانند...

الفاظی که زنان مصر بکار میبرند :

قلن حاش لله

 ما هذا بشرا

"ان هذا الا ملک کریم"،

" این یک فرشته ی والا مقام آسمانی  است "

این روح بزرگ و زیبای الهی،

 در قفس تن محبوس است

 و یوسف

 اسارت تن را می خواهد تا

روحش آزاد بماند .


 "خدای متعال دو چیز به پیغمبر(ص)داده است که سرآمد همه نعمت ها و خیرات است:

قرآن و اهل بیت(ع )

همه مقامات قرآن و مقامات اهل بیت(ع) در وجود مقدس حضرت زهرا(س) 

در این عالم تنزل پیدا کرده اند.

در روایات، لیله القدر ـ که ظرف نزول قرآن است ـ به حضرت فاطمه زهرا(س) تفسیر شده است

و نیز ائمه(ع) که نور الله هستند به واسطه حضرت زهرا(س)تنزل پیدا کرده اند.

بر این اساس، ادامه وجود مقدس نبی اکرم(ص)به حضرت زهرا(س) است و

 حضرت زهرا(س) کوثر عطاشده از خدای متعال به نبی اکرم(ص)هستند.

 پس وقتی می گویند ای پیغمبر، شما ابتری و ادامه نداری،

 مقصود ادامه نسل ظاهری نیست بلکه ادامه نبوت، ادامه هدایت و ادامه نور نبی اکرم(ع) است.

به پیامبر گفتند اگر شما بروید، نور شما هم قطع می شود!

 خدا می فرماید: ما به تو کوثر داده ایم. 

حضرت زهرا(س) آن کوثری است که 

دو حقیقت (قرآن و اهل بیت(ع)) از طریق او در عالم جاری می شود و باقی می ماند "

آیت الله میر باقری  


 

خداوند متعال در قرآن کل هیچ قصه ای را نمی فرماید،

 ازتدبردر آیات مربوطه به نسبت علمی که هست و ابعاد دید موردنظر می توان برداشت کرد.

اینکه در تاریخ زلیخا را" الهه معبد "می دانند و

اینکه وظیفه یک غلام خریداری شده برای کارهای روزمره بوده و

 ارزش یک غلام در سطحی نبوده که اورا تکریم کنند ودر هیچ روایت و آیه ای هم 

نیامده است که یوسف را جدا از دیگران نگه می داشته اند و

یا به علت زیبایی ممنوع الخروج از خانه بوده و اینکه این زیبایی یوسف از زمان کودکی بوده و

 اینکه چرا برادران غبطه بر زیبایی او نداشتندو

یا اهل کنعان ویا در زندان به محسنین توصیف می شود نه به زیبایی ...

و یا کاروانیان اورا فقط غلامی برای فروش می بینند و حتی اورا ارزان می فروشند

 «وشروه بثمن بخس؛ دراهم معدوده، وکانوا فیه من الزاهدین»

وحتی نسبت به وی از زاهدین(زاهد= بی میل) هستند و

اینکه عزیز مصر درباره او "شاید "به فرزندی قبول کندمی گوید

 یعنی شاید اگر اورا  درسطح خانواده خود ببیند به فرزندی بپذیرد

 و اینکه حتی اگر در شهر تردد نداشته در خانه عزیز مصر دهها غلام و کنیز و خدمتکار بوده که

 هرروز اورا می دیدند واینکه عزیز مصر همسر زلیخا اینقدر آزادمنشانه برخورد می‌کند...

در سرآغاز برداشتها عرض شد که گویا ما یوسف را از دید خداوند می بینیم ...

الفاظی که زنان مصر بکار میبرند را دقت بفرمایید:

قلن حاش لله

 ما هذا بشرا

 ان هو الا ملک کریم

این کلماتی نیست که در مورد زیبایی مادی و ظاهری کسی گفته شود ،

 نمی گویند وای چه زیباست، زیبایی ملکی اصلا مطرح نمی شود،

کلمات اوج احساس یک انسان مومن است ،زنان مصر در این ورطه نبودند 

چه چیز آنها را به تنزیه و تسبیح خداوند می کشاندکه

 یوسف را نه تنها فرشته بلکه ملک کریم بخوانند ....

 زیبایی و کمال هر دو برای همیشه در هم آمیخته است و

 در واقع از بهترین مصادیق کمال، همان زیبایی است. 

زیبایی جلوه‌ای گویا از ظهور جمال مطلق و چهره روشنی از هویت الهی است.

و هر چیزی که انسان را با ملکوت الهی پیوند دهد زیباست. 

واین زیبایی ملکوتی است که سبب تحسین و جذب روحی می شود نه وجه ملکی...

و

تمام موجودات و اشیای هستی، هر یک به‌نوعی به جمال الهی رهنمون می‌گردند و

 او را نشان می‌دهند؛

یعنی هرکدام به نوعی تجلی و ظهور او هستند...

زیبایی و جمال همچون جلال، در هر فرد و چیزی به نوعی جلوه‌گری می‌کند؛

 درک زیبا و زیبایی آسان نیست و 

به عبارت درآوردن آن به مراتب مشکل‌تر از درک و یافت آن می‌باشد؛ 

زیرا درک و یافتن، وصول و نوعی از وجود است...  .


آیه 39

 یَا صَاحِبَىِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ

اى دو یار زندانى من! آیا خدایان متعدّد و گوناگون بهتر است یا خداوند یکتاى مقتدر؟

انسان‏ها سه دسته‏ اند:

گروهى قالب پذیرند،

مثل آب و هوا که از خود شکلى ندارند ودر هر ظرفى به شکل همان ظرف در مى ‏آیند.

گروهى نفوذ ناپذیر و مقاوم هستند،

همچون آهن و فولاد که در برابر فشار بیرونى ایستادگى مى‏ کنند.

اما گروهى امام و راهبرند که دیگران را به رنگ حقّ درمى ‏آورند.

 یوسف نمونه ‏اى از انسان‏هاى دسته سوّم است که در زندان نیز از مشرک، موحّد می سازد.


آیه 39

یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ

دو رفیقِ زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند یا خدای یگانه مقتدر؟

 تا حالا پیش آمده توی مقطعی از زندگی، 

خواسته باشی هم‌زمان رضایت چند نفر را جلب کنی؟

هر کس به نوعی از تو توقعی داشته باشد و 

هم‌زمان بخواهی همه‌شان را راضی نگه داری؟

 تا حالا شده وسط همین شلوغی‌ها مستأصل بشوی از خودت، 

از آرامشی که توی این فرآیند از تو سلب شده،

 از این‌که نمی‌توانی هم‌زمان همه را راضی نگه داری؟!

این‌وسط یکی کار تو را نمی‌پسندد، یکی لابد قهر می‌کند، 

یکی طلبکارانه مؤاخذه‌ات می‌کند. بعد تو می‌مانی و ناآرامی‌ها و به هم ریختگی‌ها. 

تو می‌مانی و سمت و سوی بردارهایی که هیچ‌وقت یکی نمی‌شوند.

سیستم وجودیِ مارا بر مبنایِ وحدت خلق کرده‌اند. 

همین است که ماها تاب تفرق و ناهماهنگی و به هم‌ریختگی نداریم.

 تابِ کثرت هم نداریم. ما را برای شرک نیافریده‌اند. 

برای این‌که چند تا خدا داشته باشیم، 

چندتا کارفرما داشته باشیم و قرار باشد برای همه‌شان بندگی کنیم، 

قرار باشد همه‌شان را راضی نگه داریم، نیافریده‌اند. 

راهش فقط این است که یک مسیر تعریف کنیم و 

همه بردارهای زندگی‌مان را توی آن مسیر یکی کنیم، به هم برسانیم.

 درس و مشق و کار و زندگی‌... برای همه‌شان فقط قرار باشد یکی را راضی نگه داریم. 

برای همه‌شان کارفرما یکی باشد. مزد را هم همان یکی بدهد.

 شرک، بردارها را ناهمسو می‌کند. موازنه را به هم می‌ریزد. راهش فقط توحید است.

 فقط یک‌خدایی‌ست؛ به معنای واقعی‌ آن...

نشسته بود توی زندان و با دو رفیق هم‌بندش حرف می‌زد، 

قرار بود تعبیر خواب‌هایشان را بگوید.

اما قبلش می پرسد:

ای دو رفیقِ زندانیِ من! به من بگویید، چندتا خدای پراکنده بهترند یا یک خدایِ مقتدر؟!

 آن دو انگار کسی، با یک سؤالِ ساده همه زندگیِ چندساله‌شان را به هم ریخته باشد،

مبهوت هم‌دیگر را نگاه کردند.

 یوسف راست می‌گفت.

 چقدر دل‌شان توحید می‌خواست و خبر نداشتند... 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.