سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تدبر در سوره مبارکه نحل (1)

سوره‌ی نحل مکی است ، سوره های مکی بیشتر برحول موضوعات عقیدتی می باشند

در سوره به آموزش توحید، نبوت و معاد، از زاویه‌ای مهم و در عین حال روزمره پرداخته شده است،

یعنی نوع تعامل انسان با نعمت‌های الهی.

در این سوره دو محور اصلی وجود دارد:

 محور شرک و توحید و

 نحوه‌ی تعامل انسان‌ با نعمت‌ها با برشمردن نعمت‌های مختلف الهی

 «نعمت» مهمترین کلمه کلیدی سوره نحل بشمار میرود که

 در برابر آن دو مقوله کفر و شکر مطرح شده است،

 از نگاه قرآن کریم، نعمت های الهی در واقع برخاسته از رحمت بی کران خداست.

 نعمت الهی یعنی رحمت هایی که تحقق پیدا کرده است.

 هرچه از رحمت عام یا خاص الهی تحقق پیدا کند، نعمت است.

در آیات ۵ تا ۱۸ حدود ۳۰ نعمت از قبیل نعمت‌های حاصل از چهارپایان،

 نعمت‌های حاصل از باران، نعمت‌های تسخیر مدارهای فلکی، نعمت تنوع رنگ‌ها،

 نعمت‌های دریایی و نعمت‌های موجود در زمین و آسمان و

 در آخرین آیه از این قسمت (آیه۱۸) خداوند خاطرنشان می‌کند که 

نعمت‌های الهی محدود به موارد ذکر شده نیست،

 بلکه غیرقابل شمارش هستندبرمبنای غفوریت ورحیمیت خداوند ...

محور توحید و شرک نیز در سرتاسر سوره ولابلای نعمتها تاکید فراوان شده است.

موضوع اصلی،

 ارتباط بین  تذکر نعمت‌ها و موضوع شرک و توحید است.

نعمت های مادی هنگامی به تکامل می رسند که با نعمت معنوی ایمان و توحید هماهنگ گردند.

 

 آیات اشاره می کندکه عدم شکرگزاری نعمت‌ها منجر به کفر و شرک می‌شود یا 

وظیفه‌ی شاکر بودن را متوجه کسانی می‌داند که فقط خدا را عبادت می‌کنند و موحد هستند.

یعنی کفران نعمت و شرک یک رابطه دوطرفه دارند،

 به طوری که کفران نعمت باعث شرک و شرک باعث کفران نعمت می‌شود و

 ریشه‌ی این دو در واقع یک چیز است.

 هم‌چنین شکر نعمت باعث توحید و توحید باعث شکر نعمت می‌شود.

 این دو را نیز نمی‌توان جدا از هم تصور کرد.

درابتدا از شریکانی می‌پرسد که مشرکان با او شریک می‌ساختند و

 در انتها این افراد کافر نامیده شده‌اند.

 با توجه به آیات ، شاکر بودن نه تنها مقدمه‌ای برای موحد بودن است و

 پوشاندن و انکار نعمت مقدمه‌ای برای شرک و کفر است،

 بلکه شاکر بودن‌‌ همان موحد بودن و کفران نعمت کردن‌‌ همان مشرک و کافر بودن است.

نخستین برنامه معرفتی انسان نسبت به خداوند «شکر نعمت های الهی»است،

 پیوند انسان با مبدأ عالم آفرینش از طریق شکر نعمت های الهی است.

 تمام وجود انسان

 در سایه احاطه

 نعمت های خداوند است

و اغراق نیست که

 توانایی شمارش نعمت های الهی را نداریم.

نعمتهای دنیوی در تکامل انسانی؟؟

 امیرالمومنین حضرت علی( ع) در باره دنیا می فرماید:

 مهبط فرشتگان .. ومسجد اولیاء الله و... ؟؟

می توان گفت "دردنیا" دو جریان زندگی وجود دارد،

یک جریان ،

 جریان ولایت اَئمَّة الْهُدى است که

 هر کس وارد این وادی شود ،

واردجریان کوثر و نعیم و

 وادی مهبط فرشتگان و...شده است

 ودر مقابل،

 جریان ائمه گمراهی و حیات تکاثر است ،

دربعضی روایات، لهو به دشمنان نبی اکرم(ص) تفسیر شده است.

انسان ازوادی ولایت معصوم که خارج شود ،

همه‌ی عمرش تکاثر و لهو می‌شود،

اَلهاکُمُ التّکاثُر...

 یا پول جمع می‌کند یا ثروت یا قدرت و...

محیط "ولایت ائمه جور" تماما لهو و لعب است.

 لهو است چون انسان را به غیر خدا مشغول می‌کند و

اشتغالاتی که همه بازی است و غفلت..

دنیا، در ولایت معصوم «دارالحیوان» است

وکسی که وارد آن شود

به حیات طیبه می‌رسد.

دنیا، در ولایت ائمه جور می‌شود دارالدنیا

وکسی که در محیط ولایت ائمه جور داخل شود،

حیاتش لهو و لعب خواهد بود...

در دنیای امروز واقعا بعضی قلوب مرده است،

چون در ولایت ائمه جور اند.

وهمه غایاتی که آنها دعوت به آن می کنند ،

لهو و لعب است و فراتر از آن نیست.


...أَفَلَا تَعْقِلُونَ

پس آیا نمی اندیشند ؟

 اگر انسان بدون استفاده از فکر وعقلش درهدفمندی خلقت،زندگی کند، زندگی دنیا کودکانه وبازیچه میشود ..

مارقین

مارقین (گریزان) کسانی بودند که آنچنان از دین گریزان بودند که یک تیر از کمان گریزان می شود ،

 اما متمسّک به ظواهر دین بودند و اسم دین را می آوردند.

مارقین خوارج بودند ، گروهی که مبنای کار خود را بر فهم ها و درک های انحرافی قرار داده بودند و 

دین را از علی بن ابی طالب(ع) که مفسر قرآن و عالِم به علم کتاب بود یاد نمی گرفتند و

 از سلایق غلط خودشان یاد می گرفتند.

شعارشان "لا حُکمَ اِلاّ لِلّه" بود ، یعنی حکومت امیرالمومنین(ع) را قبول نداریم و اهل حکومت اللّه هستیم.

سازماندهی و تشکّل سیاسیِ مارقین ،

 با هدایت و رایزنی دستگاه قاسطین و

 بزرگان شام انجام می گرفت (با عمروعاص و معاویه ارتباط داشتند) و جنگ نهروان را راه انداختند.

برگرفته از کتاب  انسان 250  ساله  


آیه 28 و 32

 الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَه...

شهید مطهری می فرماید:

 " کلمه فوت غیر از لغت وفات است. فوت یک معنی دارد و وفات معنی دیگر،

 قرآن راجع به مردن کلمه توفّی را به کار می برد که از ماده وفات است نه از ماده فوت .

 فوت معنایش از دست رفتن است. میگوییم:نماز من فوت شد... 

ما اگر به مردن کلمه فوت را اطلاق می کنیم که اطلاق قرآن نمیکند- به اعتبار این است که

 مرده را از دست رفته تلقی میکنیم....»

 اما فرق فوت یا وفات چیست؟

توفی یا وفات از یک ریشه است. توفی درست نقطه مقابل فوت را می رساند، 

یعنی چیزی را قبض کردن و تمام تحویل گرفتن ... استیفاء هم از این لغت است ...

 پس توفی و استیفاء به معنی از دست رفتن نیست.

در قرآن مردن وفات است نه فوت،

 از وفات هم کمی بالاتر ،

توفی است،

زیرا وفات هر تحویل گرفتنی است اما توفی کامل تحویل گرفتن است.

آخرین منزلگاه ما کجاست؟

در نهایت چه خواهیم شد؟

جهنم انذار داده شده یا بهشت وعده داده شده؟

بهشتی که در آن جوی ها و نهرهای فراوانی جاریست؛ 

بهشتی که درختانش بر همه جا سایه افکنده؛

بهشتی که در آن بر تختها تکیه می زنند ولغوی و هیچ رنج و عذابی نیست و ...

هیچ رنج وعذابی ؟

آفتاب سوزان ندارد؟ پس درختهای برافراشته با سایه های گسترده برای چیست؟

سرما وگرما، برف و باران و دزد و درنده ای ندارد؟ پس خانه و قصر و سرپناه برای چیست؟

هیچ نیازی در آنجا نیست؟ 

پس میوه های خوش طعم و شرابهای گوارا و مرغهای بریان برای چیست؟

بهشت و بهشتیان جاودانند!؟

اما همه موجودات فنا شدنی اند و فقط خدا جاودان و ابدی است.

 اوست که اول و آخر است و بازگشت همه به سوی اوست.

پس چطور ممکن است بهشت، جاودان باشد در حالی که همه چیز فنا شدنی ومقطعی است ؟!

اگر نگاه به آن عالَم نگاه مادی و فیزیکی باشد،

 قطعاً این سۆال پیش می‌آید که آخرش کجاست؟

یا جاودانگی و....

چرا که عالم ماده محدود است و

 به بیان امیرالمۆمنین علیه‌السلام:

 «هر محدودی قابل شمارش است»؛

و با استناد به آیات قرآن کریم و یا تجربیات عملی آخر خورشید خاموش شدن و

 یا آخر زمین متلاشی شدن در فضاست،

اما در معنویات چه؟

 آخر علم کجاست؟ آخر زیبایی کجاست؟ آخر قدرت کجاست؟ آخر ثروت و غنا کجاست و ؟

بدیهی است که حدّی ندارند، چرا که اینها همه کمالات هستند و تجلی آن هستی محض.

 «کمال حقیقی» همان الله جلّ جلاله می‌باشد که محدود به حدّی نیست.

 لذا سیر تکاملی بشر نیز چون «انّا الیه راجعون» است،

 حدّی ندارد که بدان متوقف شده و بگوید این آخرش است.

هر چه رشد کند، هر چه بیشتر وجودش تجلی کمالات گردد، باز به پایان یا آخر نمی‌رسد.

چنان چه هیچ کس نمی‌تواند در این عالم (یا حتی عالم دیگر) به آخر علم یا ثروت و غنا برسد و

 اگر تمامی علوم و سرمایه‌ها را نیز یک جا جمع کنند و به کسی بدهند، 

باز هم جای بیشتر شدن دارد و آخرش نیست.

البته شباهت‌هایی بین این عالم و آن عالم هست که سبب می‌شود تا

 شناخت و درک عالم دیگر برای ما در این عالم، ممکن و میسر گردد؛

نعمات بهشتی،

سفره‌ی محبوب است

 برای عاشق از سفر رسیده،

نه این که هدف و مقصود و محبوب همان باشد.

ما انسانها خلیفه خدا هستیم.

این ما هستیم که خدا از روح خودش در جسم ما دمیده تا جان بگیریم.

این ما هستیم که به امر خدا ملائک براو سجده کردند،

این ما هستیم که سرانجام به سوی خدا میرویم.

این ماهستیم که می توانیم به مقام فنا فی الله برسیم.

بهشت انسان، رسیدن به این کمال است.

اما درجات بهشت...

انسانها با توجه به اعمالشان در دنیا،

 قابلیت ها و استعدادهای متفاوتی برای پذیرفتن صفات و کمالات الهی به دست میآورند.

 همین قابلیت است که درجات و مقامات بهشت را تشکیل می دهد.

در بهشت، پویایی و تکامل ادامه دارد و 

چون خداوند نامتناهی است صفات و کمالات او هم حد و مرزی ندارد و

 تا ابد این تکامل، برای انسان بهشتی وجود دارد.

 بهشت چیزی جز تقرب به ذات خداوند و فیض بردن از کمالات الهی نیست؛

 و جهنم چیزی جز دور ماندن از این سرچشمه حیات و کمال و

 سوختن در آتش حسرت از دست دادن آن نیست.

بهشت و بهشت‏ها و جهنم و جهنم‏ها مقصد و مقصود نیستند.

 حرکت‏ها به سوی پروردگار و منتهی به لقای پروردگار است؛

نه این که حرکت‏ها به سوی بهشت‏ها و جهنم‏ها باشد و به آنها منتهی گردد.

هر حرکتی در نهایت به مبدأ متعال منتهی می‏گردد ،

و بهشت‏ها و جهنم‏ها، از آثار چگونگی لقاءها و رسیدن‏ها است؛

 یعنی، بهشت و بهشت‏ها، از آثار و لوازم لقای حضرت حق با «اسمای رحمت و مغفرت» و

 جهنم و جهنم‏ها هم از آثار و تبعات لقایِ پروردگار با «اسمای غضب و سخط» است.

"اسمای حسنی" یک سلسله عناوین محض و اعتباری نیست؛

 بلکه آنها منشأ آثارند و

اصولاً هر وجودی و هر موجودی در دنیا و نظام‏های دیگر و عوالم برتر و

حتی آخرت،

 از آثار اسمای حسنی‏ است.

 

هر کسی در مسیر خود

 با اسمی از اسمای ربوبی

 در ارتباط است و از این رو،

 من و شما لحظه به لحظه

 با صفت و اسم خاصی از خداوند متعال، با او در ارتباط هستیم و

شاید به همین دلیل است که

 خداوند با لحن خاصی می فرماید که از مقام ربوبیّت بترسید:

مَنْ خافَ مَقامَ رَبّهِ...


آیه 41

والذین هاجروا فی الله...

همه‌ی حیاتِ آدم وجامعه بند است به حرکت.

آب هم با همه‌ی زلالی‌ش، ساکن که باشد، مرداب می‌شود می‌گندد.

 این حرکت، این رفتنِ جهت‌دار، فقط هم طی مسافت فیزیکی نیست.

فقط هم رفتن از شهری به شهری نیست.

هجرت از اقلیمِ عادت‌های بی ارزش ویا کم ارزش است...

 از دیارِ روزمرگی‌ها، تعلّقات...

 از جهل‌های مرکّب به معرفت،

از تاریکی‌هایش به نور.

هاجروا "فی الله"...

 باید تشخیص داد قطب و محور کجاست و

 خود کجاییم تا سمتِ او را،

 قبله را گم نکنیم...

هجرت کننده را «مهاجراً» می گویند، اسمِ حال است. حالت را می‌رسانَد،

وهم هاجر که اسم فاعل که تداوم انجام فعلی را به کننده منتسب می کند.

 شروع هر روزوهرکاری باید با قصد «هجرت» باشد .

 به قصدِ دل‌کندن از دیارِ "من " به سوی الله و رسول الله ....

به اجتنبوا الطاغوت تا اعبدوالله(آیه 36 )از شرک به توحید ...از ظلمت به نور ....

واژه هجرت در لغت ،

یعنی بریدن و دور شدن از کسی یا چیزی با تن یا زبان یا قلب ،

 و در اصطلاح، خارج شدن از "دارالفکر" به سوی "دارالایمان"

 شهیدمطهری می فرمایند:

 "حقیقت و ماهیت هجرت در تمام جنبه ها، همان جدا شدن است.

جداشدن انسان از آنچه که به او چسبیده یا خود را به آن چسبانده است."

در اسلام از دو نوع هجرت نام برده شده است:

  .1 هجرت آفاقی یعنی دور شدن از دشمنان بیرونی اسلام؛

2. هجرت انفسی یعنی دوری ازدشمن درونی


هاجروا فی الله...

یعنی حرکت جهت دارد...

و حرکتی است  محتاج رهبری ....

که چه چیز و یا چه کسی رهبری این حرکت را بر عهده گیرد؟

 خداوند در قرآن کریم این جایگاه والای ملکوتی را تعیین می کند و دست دو دسته را از آن کوتاه می داند:

 یکی آنها که آلوده اند و

دیگری آنان که پیشینه آلودگی دارند

 گرچه با توبه، فعلا خود را تطهیر کرده اند ،

 زیرا دسته اول که هم اکنون آلوده اند،

 اصلا حرکت نکرده اند تا دیگران را با خود، حرکت دهند و

 دسته ی دوم گرچه در حرکتند،

اما سابقه سوء آنها، شایستگی این مقام را از آنان سلب می کند....

 رهبری هجرت توسط غیر،

فرصت هجرت به سوی خدا را از آدمی می گیرد و انسان در هنگامه ی احتضار،

 تازه بیدار می شود که حرکتش پشت به خدا بوده است که واما من اوتی کتابه وراء ظهره ...

کسی می تواند رهبری هجرت انسان را از پلیدی ها به سوی فضایل انسانی و

 اسمای حسنای الهی به دست گیرد که ساحت جان وعمرش از هر رجس و رجز و پلیدی، 

مبرا و منزه بوده باشد...


آیه 42

...فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون

در زیارت جامعه می خوانیم:

اَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ الدُّعاةِ...

 وَاَهْلِ الذِّکْرِ،

 وَاُولِى الاَْمْرِ، وَبَقِیَّةِ الله...

«أهل» یعنی انس همراه با تعلق خاطر و وابستگی...

«ذکر» به معنای غافل نبودن و یاد آور بودن (در مقابل نسیان) است،چه زبانی ، چه قلبی و عملی...

«أهل الذکر» به کسانی گفته می­شود که با تذکر و عدم غفلت، 

انسی خاص دارند و هرگز از آن جدا نمی­ شوند.

واژۀ ذکر در قرآن کریم،مصادیق زیادی دارد:

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛

همانا ما ذکر( =قرآن )را خود نازل کرده ‏ایم و خود نگهبانش هستیم.

 

 "وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقینَ "

به موسى و هارون کتابى دادیم که حق و باطل را از یکدیگر تمیز مى‏ دهد و

 روشنى و ذکر(=تورات)است براى پرهیزگاران 


 "ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ "

 برایشان هیچ ذکر(= اندرز) تازه ‏اى نیامد، جز آن که آن را شنیدند در حالیکه سرگرم بازیچه بودند


 "إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّه "؛

  چون نداى نماز روز جمعه دردهند، به ذکر(= نماز) بشتابید.

 

  »قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْرا * رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّنات»؛

خدابه شما ذکررانازل کرده است * رسولى که برشماآیات روشن خدا را مى ‏خواند.(ذکر=رسول)

در روایات آمده که ذکر،

وجود مقدس رسول الله(ص) است،

ویا اهل بیت(ع) و معصومین (ع) ذکرند ویا اهل ذکر،

یعنی وجود مقدس نبی اکرم(ص) با حقیقت قرآن یک حقیقت است،

و همینطور اهل بیت( ع) که «ثَقَل اصغر» و «قرآن ناطق» لقب گرفته ­اندو 

قرآن کریم یک حقیقت هستند که در دو لباس تکوین و تدوین جلوه کرده­ اند.

«اهل الذکر» عامل حیات هستند و

 دل های معتقدان خود را زنده می­ کنندو

 کسانی که از این احیا کننده روی گردانند ،زندگى تنگى خواهد داشت

 "وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى"

ذکر خداوند برجسته­ ترین عبادت هاست و چون برای ذائقۀ فطرت گواراست به کثرت آن امر شده است:

 "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً "

خدای سبحان پاداش «ذکر خود» را ذکر متقابل قرار داده است که بهترین جزاست.

«فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُم»

اهل ذکراز ذکر متقابل الهی برخوردارند،

 و چون دائم الذکرند، این وصف کمالی (مذکور بودن) برای آنان به عنوان ملکۀ مستمر مطرح است.

وجود مقدس ائمه(ع) آنچنان متذکر به خدای متعال هستند که 

همه توحید در وجود آن ها مجسم شده است وخودشان شده اند ذکر.

«اهل ذکر» غیر از ذاکر است.

 هر چند ذاکر بودن در حد خودش امری  مطلوب است،

 لیکن اهل ذکر از مقامی برتر و جایگاهی ویژه برخوردارند.

 تفاوتشان در این  است که

 در «اهل ذکر »،

 انس همراه با وابستگی مطرح است.

نوعی اهلیت را می رساند و مالکیت را...

 در حالی که «ذاکر» اگر اسم فاعل باشد، نه انس شرط است و نه دوام

و اگر «ذاکر» صفت  مشبهه باشد،

تنها دوام مطرح است، اما انس شرط نیست.

هر کس به مقدار آشنایی، انس و اختصاصی که با مصادیق ذکر دارد، می تواند اهل آن ذکرباشد.

 اما ائمه اطهار،

 مصداق اتمّ و کاملی هستند که

 در میان مخلوقات بالاتر از آن تصور ندارد.

آن ها نه تنها اهل ذکرند،

بلکه خود نیز ذکرند.

در فرهنگ قرآن کریم

همۀ کتاب­ های آسمانی ذکرند،

لیکن درمیان آن ها فقط قرآن کریم

 «ذکر مبارک» نامیده شده است:

 "وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناه‏"

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ

از اهل ذکر بپرسید ...

یکی از ادلۀ  وجوب تقلید جاهل از عالم با مفهومی عام است.

اگر مورد سؤال،

صفات پیامبر اکرم (ص) در تورات و انجیل و مانند آن باشد،

منظور از اهل ذکر، علمای یهود و نصارا است

 و اگر مورد سؤال،

احکام فرعی فقهی باشد،

رجوع به پیامبر اکرم (ص) و ائمۀ اطهار (ع )،

 و در غیاب آن ها رجوع به فقها تناسب دارد.

قرآن ذکر الهی است.

آنهایی که اهل این ذکر اند ،

راه به این ذکر دارند ،

باید مورد سوال قرار بگیرند و

 اگر کسی دنبال معرفت و توحید و حقایق هست باید سراغ اهل ذکربرود،

فسئلوا =پس سوال کنید.

 سوال فقط به معنی پرسش نیست. سوال یعنی درخواست کنید ،

تمنا کنید، سائل اهل الذکر باشید.

انسانی که سائل نیست به چیزی نمی رسد.

در زیارت رجبیه آمده است که:

أَنَا سَائِلُکُمْ وَ آمِلُکُمْ فِیمَا إِلَیْکُمُ التَّفْوِیضُ، وَ عَلَیْکُمُ التَّعْوِیض

 انا سائلکم ،

 من درخواست کننده ام ، سوال کننده ام ،

وآملکم، به شما دل بسته ام.

 چی از شما میخواهم؟

 فیما الیکم التفویض و علیکم التعویض

آن چه که به شما تفویض شده، آنچه که تبدیلش به شما سپرده شده است.

آنچه که به ائمه تفویض شده چیست؟

همه معارف است، همه دین الهی است...

یعنی

آمده ام دینم را از شما بگیرم ،

معارفم را از شما بگیرم...  


آیات 48 - 51 سوره نحل

و لم یروأ الی ما خلق الله من شی ء یتفیأ ظلاله عن الیمین و الشمآئل سجدا لله ...

آیا نمی بینید هر شیئ که حرکت سایه آنها حاکی از وجود آنهاست که 

شما مشاهده میکنید سجده خدا را با فروتنی بجای میآورند...

خداوندازسایه دار بودن هرشیئ که مشاهده میکنیم میفرماید و میخواهد مطلب مهمی بما تذکر دهد:

*سایه ها با نور موجودیت می یابند...

  الله نورالسموات والارض  ...

*تمامی مظاهر مادی واجزای تشکیل دهنده آن که در معرض دید ما قرار دارد و

حتی قوانین طبیعت (ملائکه ) جاندار وبیجان و

همه در حالی که ماموریتی به عهده آنها گذاشته شده و

ضمن آنکه آن ماموریت را بخوبی انجام میدهنددر برابر ذات باریتعالی خاشعند .

* تمامی این مظاهرمادی بیهوده آفریده نشده اندهر کدام درساختار جهان مادی نقشی برعهده دارند .

مثل زنبور عسل که اعمال آن را وحی خداوند میداند که در او نهادینه شده است و

 ماموریت او در حیات زمین است.

 سنگ هم ماموریت دارد .انسجام جهان مادی از استحکام سنگ پا برجاست و

سنگ هم به نوبه خود ازاستحکام وهمبستگی ذرات اتم ها واتم هاهم ازهمبستگی ذرات بنیادی و...

سرچشمه گرفته است.هر کدام براساس ماموریت این انسجام را برپا داشته اند .

*ارتباط بین آنها ونظم خارق العاده را نیروی لایزال ابدی بر عهده دارد .

خلق فی السوی و قدر فهدی .

خداوند متعال خلق کرد وشکل داد وهمه را موزون آفرید وهمه را هدایت میکند ...


در آیه 45 فرقان می فرماید :

ألَمْ تَرَ اِلى ربِّکَ کَیْفَ مَدَّالْظِّل وَلَوْشاءَ لَجَعَلَهُ ساکِنآ ثُمَّ جَعَلْناَ الشَّمسَ عَلَیْهِ دَلِیْلا

آیا ندیدى چگونه پروردگارت سایه را گسترده است و

 اگر مى خواست آن را ساکن قرار مى داد سپس ما خورشید را دلیل بر وجود سایه قرار دادیم.

 معمولا در عامه مردم تصور می شود که 

سایه ها تنها در روی زمین یا ماه بر اثر تابش خورشید پدید می آیند

 ولی هر جسمی در جهان هستی دارای سایه است !!

مثلا دانشمندان یک ابرگرد وغبار در فاصله 160هزارسال نوری از زمین راشناسایی کرده اند که

 دارای بزرگترین سایه جهان است. 

یا مثلا کهکشان راه شیری نیزدارای سایه است و نورکهکشان راه شیری نیز سایه ایجاد می کندو

 دانشمندان سعی دارند تا سایه سیاهچاله ها را مشاهده بنمایندو

 به همین ترتیب همه ستارگان و سیارات جهان هستی نیز دارای سایه هستند.

همچنین دانشمندان از ماده تاریک نیز بعنوان سایه کائنات یاد می کنند و 

معتقد هستند ماده تاریک بعنوان سایه سراسر جهان را فرا گرفته است،

حتی جالبتر از ستارگان و کهکشان ها این است که اتمها که 

جزو کوچکترین ساختار های جهان هستی هستند و

 ماده از اتمها تشکیل می شود نیز دارای سایه هستند و 

دانشمندان موفق به مشاهده سایه اتم ها شده اند!


نحل 49

وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ دَابَّهٍ وَالْمَلَائِکَهُ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُون

آیه سابق ، سجده سایه‏ ها را که بطور محسوس سجده برای خدا را مجسم می‏ساخت ذکر کرد ،

 ولی این آیه سجده جنبندگان را ذکر می‏کند ، زیرا کلمه دابه به معنای هر چیزی است که

 از جایی به جایی تحرک و انتقال داشته باشد ، و این حقیقت سجده است ،

 که خود نهایت درجه تذلل وتواضع در برابر عظمت و کبریای خداست ،

و عمومیت کلمه دابه ، هم انسان را شامل می‏شود و 

هم جن را چون خدا در کلام خود برای جن نیز دبیب ( جنبش ) را که

 برای سایر جنبندگان از انسان و حیوان هست اثبات می‏کند ، و

 از اینکه ملائکه را جداگانه اسم برد می‏توان فهمید که هر چند ملائکه نیز آمد و شد و 

حرکت و انتقال از بالا به پائین و به عکس دارند ،

 لیکن حرکت آنان از نوع حرکت جنبندگان و انتقال مکانی آنان نیست .

پس اینکه فرمود :

وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ دَابَّهٍ

معنایش این است که آنچه جنبنده در زمین و آسمان هست در برابر خدا خضوع نموده و

 انقیاد ذاتی را که همان حقیقت سجده است دارند ، 

پس حق خدای تعالی است که پرستش و سجده شود .

این آیه دلالت دارد بر اینکه در غیر کره زمین از کرات آسمان نیز جنبندگانی هستند...

(ترجمه المیزان ج : ۱۲ص :۳۸۶)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.