داستان دو دوست وباغ
آیه 37
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً.
رفیقش که در حال گفتگو با اوست می گوید:چه میگویی؟ به خدایی که تورا از خاک آفرید و...کافر شدی،
آیا تو مدیریت خدا را که تو را از خاک آفرید را نمیبینی و نمیتوانی حادثه را تحلیل کنی،
آیا به این نظام کافری و متوجه ربوبیت کل هستی نیستی؟
آیه38
لکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً.
من اقرار قلبی دارم و او را رب خودم میدانم، تمام حیاتم را درقبضهی حق میدانم،
هر چه دارم از آن میدانم و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمیگیرم.
این شخص متوجه ربوبیت خدا است،
خدا نمیخواهد قاعده کلی بدهد که هر فقری نشانه بندگی است بلکه
میخواهد چشم ما را بیدار کند که نظام امتحان را فراموش نکنیم که
نه غنی کمال است و نه فقر کمال ،بلکه فقط بندگی کمال است.
آیه 39
وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ
چرا وقتی به باغ خود وارد شدی،
نگفتی:
ما شاءالله ،اگرخدا بخواهد ...
چرا نقاط ضعف خودت را نمیبینی؟؟
بینش توحیدی این است که نقطه ضعف خود را بشناسی کهباعث اتصال بیشتر بندگی میشود.
چشم بیدار موحدی که مشرک نباشد ،حادثه را قبل از وقوعش پیشبینی میکند،
حادثهها را درست تجزیه و تحلیل کند.
آیه42
وَ أُحیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فیها وَ
هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً.
ثمرهاش را نابود کردیم،
از پشیمانی دستها را به هم میمالید،
هزینه کرده بود ولی ارتباط نعمت رابا صاحب نعمت قطع کرده بود،
پس خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها
فقط ساقههای خشک ماند...
آیه44
هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ ...
اینجاست که انسان "ولایت برای خدا "را به یقین و عینه می بیند ،
همه چیز دست خداست، هم همهکاره خداست و هم همهکاره حق است و
بقیه خیالی و وهمی نیست.
"می پندارند" که پیروز میدانند ،
"می پندارند"که صاحب و مالک اند ....
اما کدام مالک و پیروز میدان در دنیا از یک دقیقه بعدش خبر دارد که اصلا خودش هست یا نیست ؟
«حَقَقَ» یعنی واقعاً فقط خداوند در صحنه است،
اگر مسیر حق را بروید بهترین نتیجه را به شما میدهد، فقط از طریق عمل الهی و نظام الهی که
فطرتتان نیز میطلبد به ثمرو نتیجه میرسید و
در نظام غیر الهی، عصاره زندگی و تلاش یک عمر سرمایه تان ،
ثمرش جز ساقه خشک و خالی نخواهد بود ...
آیه ای برای امروز
لَوْ لا...قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ
(آیه 39 کهف )
این آیه مرا یاد امتحانات دوره تحصیل می اندازد.
یاد همان لحظه ای که کلید سوالات را بر دیوار می دیدم در حالی که انگشت حسرت بردهان میگرفتم،
چرا که با هزار و یک راه حل پیچیده بازهم خطا رفته بودم در حالی که
برای رسیدن به پاسخ سوالم یک فرمول ساده کافی بود...
این آیه دقیقا حکم کلیدسوال را دارد،
کلیداصلی سوال زندگی ...
لَوْ لا...قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ
و سوره آل عمران شرح کلی پاسخ...
هوالذی یصورکم فی الا رحام کیف 'یشا'
6/ آل عمران
والله یوید بنصره من یشاء
13/آل عمران
توتی الملک من 'تشا'
تنزع الملک ممن 'تشا'
تعز من 'تشا' ...تذل من 'تشا'
26/ ال عمران
ترزق من 'تشا' 27 "
یرزق من یشا 37 "
یخلق ما 'یشا' 47 "
یوتیه من 'یشا' 73 "
یختص برحمته من 'یشا' 74 "
و چقدر دلگیر میشوم از خودم ،وقتی که میفهمم تمام مشکلاتم از آنجا شروع میشود که
'خواست' خودم،'فکر' خودم ،'علم 'خودم ...پیشی گرفته همیشه بر خواست او...
مثل همان لحظه ای که کلید سوالات را بر دیوار می دیدم در حالی که انگشت حسرت بر دهان میگرفتم،
چرا که با هزار و یک راه حل پیچیده بازهم خطا رفته بودم در حالی که
برای رسیدن به پاسخ سوالم یک فرمول ساده کافی بود...
آیه 45
ای پیغمبر،بعد از مثل مردتوانگر و باغش،
حال کل حیات دنیا را برای آنها تجزیه و تحلیل کن ،
یعنی اول حادثه را گفته و حالا قاعده را میگوید.
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ
فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً.
پیغمبر "حیات دنیا" را برای آنها وصف کن که مانند آبی است که از آسمان فرو فرستادیم که
با روییدنی های زمینی مخلوط میشود و فَأَصْبَحَ هَشیماً
پس تبدیل به علف خشکی میشود که باد آن را می پراکند .... هیچ میشود...
کل حیات دنیا همین است،
اگر کسی افق روحش را در دنیا فرو کرد
سرنوشتش همین مـیشود
و هیچ بهرهای از توجه به دنیا نصیبش نمـیشود.
فرصت، حیات دنیایی بوده است و
باید جوابگوی این فرصت در آن دنیا بود،
عذابی که خدا به ما میدهد به جهت فرصتی است که به ما داده و استفاده نکرده ایم،
وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً.
و خداوند قدرت کل هستی است،
چرا قدرت خدا را که بر پیشانی این جهان ویرانی نگاشته است، منکری؟
کسی در این عرصه تجارت سود واقعی را دارد که حقیقت جهان را دید و بازیچه آن نشد.
در حقیقت زندگی دنیا همانند آب و مظهر حیات و رحمت است ،
که از سرچشمه بیکران عشق و زندگی جاری شده و
هنگامی که به زمین میرسد آن را سرشار از زندگی و شادابی و برکت میسازد.
اما از آن رو که این جهان ظرفیتی محدود دارد، زندگی و شادابی و طراوتش پایانپذیر است.
بنابراین حیات دنیا جریانی ازحیات و رحمت وجلوهای از قدرت وحکمت خداوند است که باید به خوبی
حقیقت آن را درک کرد و از پنجره پدیدههای دنیا به چهره خداوند و جلوههای بیکران او نگریست.
کسانی که این حقیقت را دریابند، زندگی دنیا برایشان مقدس و محترم میشود.
اما جاهلان به ظاهر حیات دنیا چشم میدوزند(روم/۷ )
و دل میبندند(یونس/۷ )
و آفریننده خود و پروردگارخودرا، فراموش میکنند.
آیه 46
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً.
بعد از بیان سرنوشت دنیا می فرماید که مال و فرزند زینت دنیاست،
دنیایی که به بوته ای خشکیده در دست باد تبدیل میشود.
وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحات باقیاتی که صالح باشد نزد خداوندبهتر است،
در قرآن دو بار به این اصطلاح تصریح شده است: یکی این آیه ودیگری آیه ۷۹ سوره مریم .
وغیر مستقیم:
آیاتی که انسان را به پیش فرستادن کارهای نیک فرمان میدهد،
وآیاتی که از رسیدن انسان به پاداش کارهای نیکش خبر میدهد،
وآیاتی که از حسرت گنهکاران بعد از مرگ به سبب انجام ندادن کارهای نیک حکایت دارد،
و آیاتی که از درخواست گنهکاران برای بازگشت به دنیا جهت انجام کارهای نیک سخن میگوید،
همگی با مفهوم باقیات الصالحات ارتباط دارد؛
همچنین آیه «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیرٌ لَکُم »
و آیه «مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الأخِرَةِ نَزِد لَهُ فی حَرثِهِ»
بنا به روایتی از امیر مؤمنان (ع) به باقیات الصالحات تفسیر شده است.
در اصطلاح باقیات الصالحات کلمه صالح که صفت است به جای موصوف نشسته است؛
زیرا مراد از صالحات، اعمال صالح است نه چیز دیگر.
همچنین کلمه باقیات به معنای مانده از چیزی است.
باقیات صالحات، اعمال صالح ماندگار و باقیماندنی است ،
چون حقیقت روحانی انسان فناناپذیر است پس هر کمال و عمل نیک ناشی از آن نیز فناناپذیر بوده،
نزد پروردگار باقی است.
یعنی برخی از اعمال صالح وقتی انجام میشود، آثاری دارد که در حال، مورد استفاده قرار میگیرد و
در آینده نیز به سبب ماندگاریاش مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
یعنی عمل از این خصوصیت برخوردار است که ماندگار و پایدار بماند.
پس می توان گفت که اعمال انسانی همانطوری که به دو دسته صالح و طالح تقسیم میشوند؛
میتوانند به دو دسته ماندگار و غیرماندگار نیز تقسیم شوند.
یعنی چهار نوع عمل برای آدمی است:
. 1عمل صالح ماندگار؛
2. عمل صالح غیرماندگار؛
3. عمل طالح ماندگار؛
4. عمل طالح غیرماندگار.
بعضی از چیزها همانند میوه و خوراکی وقتی مصرف میشوند دیگر مانایی و پایایی ندارند،
اما برخی دیگر از این خصوصیت برخوردار هستند که بارها و بارها مورد استفاده قرار گیرند،
البته عمل بد نیز اینگونه است که برخی اعمال بد مانند میوه و خوراکی گندیده است که
اگر خورده شود موجب بیماری و دلدرد میشود ولی یک بار است و تکرار نمیشود،
اما برخی از اعمال بد است که آثار و تبعات آن باقی و برقرار است،
آیه 47
وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً.
قرآن پشت صحنه دنیا را هم نشان میدهد ،
افق و جهت حیات دنیا تا آنجاست که تمام این کوهها را نابود میکنیم و زمین را بارز میبینی،
شاید منظور از این که زمین را بارز میبینی یعنی حقیقت زمین را میبینی .
آیه 48
وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً.
همه شما به سوی پروردگارتان به صف کشیده عرضه میشوید، لَقَدْ جِئْتُمُونا:
شما را میآوریم همانطور که اول خلق کردیم، یعنی تمام زینتها و امتیازات وهمی دنیا با شما نیست.
بَلْ زَعَمْتُمْ شما گمان کردید این موعد، موعد دروغی است و قیامت نیست،
با فرو رفتن در دنیا ادراک فطری را از دست میدهند، حرف پیامبر را حس نمیکنند و منکر میشوند.
روحشان روحی است که درک معنویات را مزاحم زندگی خود میداند.
دنیای مادی و اندیشه های مادی ،استعداد درک غیب را از آدم میگیرد.
عدهای در قیامت کورند و اعتراض میکنندکه خدایا ما در دنیا بینا بودیم چرا من را کور محشور کردی؟
چون آنچه که عادت کرده بود ببیند دنیا بود و
او چشم دنیایی خود را تقویت کرده بود نه چشم حق بین خود را.
آیه 49
وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ
وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ
لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها
وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً.
کتاب را به صحنه میآوریم، حساب برقرار میشود و مجرمین را ترسان میبینی که میگویند:
وای بر ما این دیگر چه کتابی است، فروگذار نکـرده است هیچ عمل کوچک و بزرگی را
وَجَدُوا ما عَمِلُوا:
هرچه را انجام دادهاند مییابند،
خود عمل را مییابند.
انسان عمل خود را خودبه همراه خود میآورد و میفهمد که همراهان او چه کسانیاند و چه چیزیاند...
یعنی انسان همه آنچه که به همراه خود احضار کرده است را می یابد.
یعنی انسان یک قافلهای را به همراه خود میبرد؛قافله ای که خودبسته،
اما انسان هم فراموشکار است و هم غافل؛ نه آنها باز شدهاند و نه انسان هشیار،
وآن روز که غفلت برداشته می شودهشیار میشود و هم آن بستهها باز میشوند...
وقتی آن خاطرات و عقاید و اخلاق و اعمال بازشود،
انسان تعجب میکند که
یَاوَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا
این چه نظامی است که هیچ چیز را فروگذار نمیکند؟
چه کتابی است که دیروز و فردا را به امروز میآورد و همه، حال میشوند!!!
سوره کهف/آیه 50
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ ...
حادثهای سرنوشت ساز در جهان اتفاق افتاده است...
وقتی که ما به ملائکه گفتیم سجده کنید بر آدم،
یعنی ای قوای باطنی و غیبی هستی
در خدمت آدم بیایید.
این نظامی که برای شما ساخته ایم، نظام پراز ملائکه با ابلیس، تا تو رشد کنی و با غفلت مبارزه کنی.
ابلیس از جن است یعنی تو با استعدادهای مادی نمیتوانی با او مقابله کنی،
چون درمقام وهم به تو حمله میکند،
ووهم(خیالات) مزرعه شیطان است. مسیرش هم، وهم است، دشمن آشکار است.
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا ،
یعنی به مقام ملائکه که مقام سجده است گفتیم بر آدم سجده کن ولی ابلیس سجده نکرد.
اینکه ابلیس آنجا بود یعنی چه؟
ابلیس جن است، خداوند به مقام ملائکه میگوید که درآن مقام هم ملائکه بودند و
هم ابلیس به دلیل عبادات زیادش آنجا بود، یعنی ابلیس با عباداتش به آن مقام رسید
پس خداوند به مقامی اشاره میکند که در آن مقام هم ملائکه بودند و هم ابلیس.
ابلیس که سجده نکرد یعنی جنس وزیدن الهامی نیست، وسوسه جنی است،
جن وجودش وهم است و مقام وهم، مقام غفلت و هوس است،
ولی ملائکه وجودش وجود عقل است، یعنی عین حقیقت است و مقام عقل، مقام هوشیاری است ،
خداوند سرّی را در دنیا میگوید که
مردم بدانید شیطان از جن است،
یعنی قابل ادراک حسی نیست،
از طریق روح با شما تماس میگیرد و حالات تو را تغییر میدهد،
یعنی انسان باید نگهبان روح وقلبش باشد،انسان باید درون خود راکنترل کندکه چشم قلب بسته نشود...
خداوند دو قوای غیبی برای انسان گذاشته،
یکی دائم انسان را مدد میکندبرهدایت و ماندن در صراط؛
ودیگری بر انحراف و گمراه شدن از آن،
مثلاً وسط نماز یادمان میآید که حواسمان پرت شده، این چه قوائی است؟
این وزیدن ملک است و
زمانی هم وسط نمازبه سمت بازاردنیا و هوئ کشیده می شویم،
این وزیدن شیطان است که روح در معرض شیطان قرار میگیرد.
دائم این جدال را درون خود در هر لحظه داریم...
فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ، خارج شداز امر الهی
أَفَتَتَّخِذُونَهُ ...
آیا او را و نسلش را به جای من سرپرست و یـاور خود میگیرید؟
آیا خود را در معرض وزیـدن شیطان قرار می دهید و با وسوسه او زندگی میکنید؟
آیا خود را در معرض الهام ملائک قرار نمیدهیدکه مقام آنها مقام سجده بر شماست؟
آیا می خواهید در مقام وهم زندگی کنید ؟
بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً...
ظلمی که انسان به خود می کند،
چه بد مبادله ای که وزش نورانی ملک را رهاکرده ووهم را جایگزین می کند و وسوسه شیطان را...
آیه 54
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ...
یعنی مأیوس نشوید که خیلیها حق را نمیپذیرند،
مراقب باشید موج مردم شما را نبردکه این خطر است،
حیات خود را با مردم مقایسه نکنید با قرآن و معصوم مقایسه کنید...
آیه 55
وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ
چه چیزی مانع از ایمان آوردن وطلب استغفار مردم می شود ؟
«استغفار» یعنی ازطریق ارتباط با حق پوشاندن و کم کردن نقطه ضعفها،
کلاهی که در جنگ بر سر می گذارند «مِغفَر» نام دارد با این کلاه جلوی نقطه ضعف را میگیرند،
چرا طلب پوشش نقطه ضعف نمی کنید؟ چرا مومن نمیشوید و استغفار نمیکنید؟
بینش توحیدی نمیگذارد آدمی در بدی فرسایش اساسی پیدا کندو
در خوشی دچار غفلت شود یعنی تنها با ارتباط صحیح با رب میتوان نقاط ضعف را پوشش داد.
أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً
سخن از تهدید غیر منطقی نیست بلکه سخن از نشان دادن سنت الهی و قوانین هستی است...
آیه 56
وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرین...
ما پیغمبران را نمیفرستیم الا این که اهل بشارت و بیم دهنده باشند،
بشارت خدا یعنی مقامی که عقل،
انس حقیقی با آن میگیرد،
ترس خدا مقامی است که فطرت انسان حقیقتاً نمیخواهد.
ما آمدهایم تا مردم را از آنچه که باید بترسند، بترسانیم و از آن چه که باید بطلبد خبر دهیم
وَ یُجادِلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ:
کافران با منطق باطل مجادله می کنند،
با منطق باطل وراههای باطل میخواهند حق را پنهان کنند.
وَ اتَّخَذُوا آیاتی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً:
آیات ما را و آنهایی که ما با آن مردم را میترسانیم مسخره میکنند.
فضای روشنفکر غیر دینی و تجملگراهای غیر دینی فضایی است که
حجت های آشکار و انذارهارا به سخره می گیرند،چون باطل هستندوبا منطق و عقلانیت نمی توانند
درمقابل حق بایستند با استهزا و هجو وشبهه سعی می کنند چهره حق را مخدوش کنند.
آیه 57
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها..
کیست ظالمتر از کسی که آیات ربّ را به آن تذکر میدهند واز آن روی برمی گرداند.
کسی که حساس به ذکر خدا و آیات و تذکرات خدا نباشدکم کم قدرت درک حقیقت از او خارج میشود.
إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً:
ما بر قلب اینها ( قلب یعنی استعداد درک حقیقت) پوششهایی قرار دادیم تا قرآن را نفهمند.
أَنْ یَفْقَهُوهُ: دیگر نمیتوانند عمیق فکر کنند.
«فَقَه»: «عمیق فکرکردن »
وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً:
در گوشهایشان پرده است،
حق را نمیشنوند، چون انس با غیب ندارند،ارتباط روحی آنها با صراط و الله از بین میرود.
نه تنها کافر بلکه مشرک و کسی که ایمان آورده نیز شامل این آیه می تواند باشد.
مثلابعضی از گناهان بزرگ برای انسانهای سر به راه لقمه گلوگیر است.
که وقتی به قد و بالای گناه نگاه می کند دامن تقوایش را جمع میکند و
روی برمیگرداند که ما را چه به این عصیان عظیم!
اما همین آدم چند وقت بعد همان عصیان عظیم را یک لقمه فرو میبرد ! انگار نه انگار!!
چگونه؟
نَسِیَ...إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً.
از یاد می برد،فراموش می کند...،بر قلبش پرده ای افکنده می شود که درک و عمیق فکر کردن اورا
تحت الشعاع قرار می دهد و گوشهایش در مقابل شنیدن حق سنگین می شود و
اگر اورا به سوی حق بخوانی پس هرگز هدایت نمی پذیرند... ابدا
آیه 58
وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ ...
وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ
خــداست که نقطـه ضعفهای آدمی را از بین میبرد،
ذُو الرَّحْمَةِ
یعنی همه رحمتها فقط در ارتباط با حق است.
لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ
میدانی چرا عذاب را به عقب میاندازیم؟ چون لازمهی رحمت خداوند این است که مهلت دهد،
این فرصت جلوه رحمت خداوند است،هم باغفرانش میبخشدوهم با رحمتش جای آن را با خیرپرمیکند.
اگر آنها را به خاطر آنچه که کسب کردند بگیرم، عذاب با عجله آمده،
در حالی که عجله با رحمت من نمیخواند. بَلْ لَهُمْ مَوْعِ
د
آیه 59
وَ تِلْکَ الْقُرى أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً.
قرآن میگوید چرا راجع به هلاکت ملتها تحقیق نمیکنید؟
رمز نابودی ملتها نکته مهمی است در قرآن،
مرگ آدمها طبیعی است، اما مرگ تمدنها؟؟
تمدن مصر، یونان، مارکسیسم همه مردند، چرا؟
رمز نابودی تمدنها عدم انطباق ملتها با قوانین الهی است که حقیقت ظلم این است.
ما برای هلاکتشان موعد تعیین کردیم و فکر کردند این موعد طولانی است،
همانطورکه در آیه 55 هم میفرماید: إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً:
یعنی دلیل نابــودی قبیلهها سنت اولیه بوده است.
اگر روابـط اجتماعی و انسانی و حتی سیاسی منطبق بر سنت الله نباشد،
یا سنهالاولین میآید یا عذاب قیامت و یا هر دو.
آدمی در نظام هستی زیر حضورربوبیت الهی است،
نه مستقل از خداست و نه به خود واگذاشته شده،
نه برنامه جهان را آدمی میریزد و نه جهان بیبرنامه است.