سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تدبر در سوره مبارکه مریم(1)

 دعای حضرت زکریا

از زمان ابراهیم تا زکریا پیامبرانی جانشین یکدیگر شده‌اند که در این سوره هم به آنان اشاره دارد.

 شجره نبوت به زکریا رسیده است و زکریا وارثی ندارد.

 خطر قطع سلسله‌ی نبوت بنی اسرائیل وجود دارد.

 بنابراین نگرانی زکریا شخصی نیست. اطرافش را هم نگاه می‌کند و 

کسی رابرای ادامه ی ولایت نمی یابد.

زکریا می‌داند که این درخت قرار نیست در اینجا پایان بپذیرد. 

چرا که همه می‌دانند مسیحی قرار است از این خاندان بیاید ولی هنوز مسیح نیامده است!

 زکریا پیر شده و همسرش نازاست!

 پس ماجرای دعای زکریا فراتر از فرزند خواستن است،

بحث تاریخی بسیار خاصی در اینجا وجود دارد:

ختم نبوت...

 با وجود اینکه یحیی متولد می‌‌شود اما بلاخره این شجره پایان می‌یابد.

 یحیی شهید می‌‌شود و عیسی عروج می کند...

 بنابراین دوره‌ی فترتی در شجره‌‌‌‌ی نبوت آغاز می‌‌شود.

 پس دوره‌ی خاصی در تاریخ است.

 گویا زکریا نگران همین فترت است.

 همه منتظر مسیح و قرآن هستند.

 همه از اول تاریخ می‌دانند که مسیح و قرآنی می‌آیند.

 دو اتفاق مهم در تاریخ باید باشد. باید دو اتفاق تکوین و تشریع هر دو باید به اوج خود برسند.

 اوج تکوین مسیح و اوج تشریع قرآن است.

یعنی ماجرا فقط فرزند خواستن نیست.

 بلکه موالی نیز خطرناکند،زکریا به وضوح می‌گوید از اینان می‌ترسم.

حضرت زکریا "ولی" می‌خواهد نه فرزند،

"فهب لی من لدنک ولیا"

پس داستان داستان ختم نبوت آل یعقوب است،

در سوره می فرمایدکه به ابراهیم اسحاق و یعقوب داده شد.

 پس اسماعیل چه؟

 اسماعیل در قرآن موجود مقدسیست. اما چرا ذکر نشده؟

چون صحبت از نسل آل یعقوب است.

 ولایت دست ابراهیم است و به اسحاق می‌دهد( به اسماعیل نمی‌دهد) بعد هم به یعقوب و آل او

 می‌رسد تا وقتی که این شاخه پایان می‌یابد. بزرگترین پیغمبر تشریعی در این شاخه موسی است.

بعد از پایان ذکر این شاخه،

 می‌ فرماید واذکر فی الکتاب اسماعیل،

 گویی این فرزند ذخیره است.

ابراهیم به امر خداوند او را به بیابانی برد و خانه کعبه‌ را در آنجا بنا کرد.

 و می‌گوید که او نزد پروردگارش مرضی بود ولی "وهبنا"یی وجود ندارد.

 به او ولایتی داده نمی‌شود.

اسماعیل ذخیره شده

برای خاتم النبیین...

 حکایتی آشنا ...

رحمتهای الهی در سور‌ه مریم به خوبی تبیین شده است.

خداوند یک رحمت خاصّه دارد که مخصوصاً مؤمنین است

 "بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ"

 یک رحمت عامّه دارد که

 "وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ"

"بِرَحْمَتِکَ الَّتی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَی‏ءٍ"

 ( دعای کمیل )

در سوره «مریم» ازرحمتهای خاص الهی چه به زن چه به مرد, 

چه به پیرمرد چه به کودک چه به میانسال صحبت می کند

و تکرار واژه "وَاذْکُر", "وَاذْکُر", "وَاذْکُر"

 یاد کن ،متذکر شو گاه درکردار و رفتار برگزیدگان است و گاه تذکر در رحمتهایی که داده شده،

 ذکر رحمتها ناظر به این است که اگر با او ارتباط برقرار کنی درِ رحمت باز می شود...

این در از دو طرف هم باز است و هم نزدیک

"نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ"

 و از طرف بنده هم نزدیک است که

"اَنَ‏ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ"

 (ابوحمزه ثمالی)

 پس از هر دو طرف در باز است,هم از طرف خدا وهم از طرف بنده , نزدیک هم هست،

 اگر خدا بخواهد فیضی به ما برساندو اگربنده بخواهد فیض بگیرد هیچ مانعی وجود ندارد، مگر

"وَاَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاَّ اَنْ‏ تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَکَ"

تنها مانع گناهِ ماست ...

ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا

ذکر حقیقی این است که

ذاکر در ذکرگم شود.

 اگر ذاکر خودرا ببیند،اگر ذاکر آشکارباشد، در ذکر گم نشده است.

"فهب لی من لدنک ولیا"

"لدن+ک" از نزد خودت،

نه "عند ک " از" لدنک "

از خودخود تو می خواهم چیزیکه نشانه تو را دارد بوی تورا دارد رنگ تورا دارد،

و مستقیم با خدا صحبت می کندو

 خود خدا بدون واسطه جوابش را می دهد، دیگر ملائکه با او صحبت نمی کنند.

"من ازخودم مایوسم. فضل از توست،غایت رجاء (رجاء یعنی امید) درغایت ناامیدی درقصه زکریاست :

" قال رب انی یکون لی غلام" این یک جمله نهایت یأس از خود است و نهایت امید است به خدا و

 داده شد برای او یحیی... کسی که مظهر حیات است و عامل حیات است ویحیاست ، مرگ رامیمیراند ،

 و به دارالقرار می‌رساند و ابدی خواهد بود...

جنیدمی گوید:

"یحیی" نامیده شده است؛ و قبل از او کسی بدین نام نامیده نشده بود،

 زیرا "یحیی" کسی است که با طاعت و موافقت زنده شده باشد؛ 

زنده کسی است که با اطاعت و عبودیت زنده شده باشد. 

کسی که با عبودیت زندگی نداشته باشد، زنده نیست.

 بنابراین سرش این بود که مطیع بود؛ عبد بود و نمی میرد با ذنب و مخالفت.

 مرده کیست؟

 کسی که گنهکار است. گنهکار مرده است و هر کس که صفات و ویژگی اش این باشدکه

 نقصان خلاف و زبان سرزنش درهیچ حال براو جاری نشود،هیچ کسی نمی گوید که

 این خلاف کار است. هیچ کس نمی گوید که اینرا مذمت کنید؛ سرزنش کنید.

 بلکه محمود باشد سیرش از مبدأ امرش تا منتهایش.

 کسی که از اول بچگی تا آخر عمرش هر کاری که کرده پسندیده بوده است..."


فرق بین "لدن" و "عند "

 «لدن»  وقتی به کار می‌رود که

 بین انسان و چیزی که نزد اوست هیچ فاصله و واسطه‌ای نباشد.

 علم لدنی هم علمی است که بدون هیچ واسطه‌ای خدا به بنده خودش می‌دهد،

 در فارسی کلمه‌ای نداریم که «لدن» و «عند» را خوب ترجمه کند و

برای هر دو حالت می‌گوییم: "نزد"


آیه 15

وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا

محبوبان در برابر محبان هستند.

محبان با تلاش و ریاضت به قرب دست می‌یابند.اما محبوبان خود مقربند،

 سلام را خدا بر یحیی نازل کرد، یحیی هنوز عملی ندارد که استحقاق جزا داشته باشد تا در روز 

میلادش ذات اقدس الهی به او سلام بفرستد پس این سلام یقیناً تفضّل است و

نشانه محبوب بودن یحیی...

تلخ‌ترین و سخت‌ترین وضع مردم درکل وجود آدمی سه روز است،

روزی که آدمی از عالَمی وارد دنیا می‌شودو

روزی که ازدنیا وارد برزخ می‌شودو

روزی که از برزخ وارد صحنهٴ قیامت می شود.

 قبل از دنیا مشکل نبودچون آنجا عالَم طهارت بودو تکلیف ومعصیتی نبودکه

 "خلق الله الأرواح قبل الأجساد"

 اما وقتی می‌خواهد دنیا بیاید یا سالم به دنیا میآید یا معیوب و یا ناقص و

یا"وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَد..."

اما حضرت یحیی و عیسی(ع )

"وَسَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ"

و"وَسَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ"را گذشته و ماضی فرمود،

 اما "وَیَوْمَ یَمُوت" چرا جریان رحلت را با فعل مضارع یاد می‌کند؟

 

 وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا

 معنای حیات در خود بعث هست و کسی که مبعوث می‌شود یقیناً زنده است ، 

یعنی زنده می‌شود در قیامت،

شاید حَیّاً مخصوص یحیی باشد ( مفعول مطلق تأکیدی نباشد) که نشان شهادت حضرت یحیی است که

 شهید حیّاً وارد برزخ می‌شودو حیّاً از برزخ وارد قیامت میشود و

گرنه همهٴ افرادوقتی مبعوث میشوند زنده می‌شوند ،

 فرق افراد عادی با شهدا این است که افراد عادی می‌میرند و مُرده وارد برزخ می‌شوند و 

مُرده از برزخ وارد قیامت می‌شوند

 ولی شهدا زنده وارد برزخ می‌شوند و زنده از برزخ وارد قیامت می‌شوند...

 خیلیها وقتی مُردند ممکن است در جریان تشییعشان باخبر باشنداز وضعیت خود،

 اما وقتی وارد قبرمی شوند حتی الفبای دین از یادشان می‌رود حتی یادشان نیست که

 مسلمان بودندو کتابشان قرآن و رب و پیغمبرشان چه کسی ...

 تلقین برای این است که الفبای دین یادشان بیاید...

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ ...

هر آیه ای یک ظهوری در درون هر آدمی دارد.

 هر آیاتی از آیات خدا،

 هر تجلیی از تجلیات خدا، یک جنبه درونی دارد یک جنبه بیرونی.

" العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء"

علم نوری است که خدا می تاباند در قلب هر کس که بخواهد.

که "علم الانسان ما لم یعلم" آموخت به انسان آنچه را انسان نمی دانست.

به مریم فرمود روزه سخن بگیر و اشاره کن...

 مریم (ع) به اشاره روی آورد، اشاره به چه؟

به حقیقت درون خودش اشاره کرد،

به آن حقیقت ...

به کلمه الهی...

هرکه می گوید ما اهل الله هستیم،

باید بتواند مسیح را نشان بدهد.

باید حقیقت نشانه الهی را نشان بدهد...

  اشاره کن، یعنی حرف نزن.

 چون حرف را انکار می کنند.

حرف که همه می توانند بزنند.

 اشاره کن به مسیح...

به حقیقت الهی،

به کلمه الهی نه کلمه انسانی...

آیه 17

فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا

مومنین دعا میکنندکه «خدایا باری را بر ما مگذار که طاقتش را نداریم »

 مریم فاتخذت من دونهم حجابا ولی از پرده خارج شد.

 شایددرد مریم از نگرانی تهمتها نیست؟

 شاید چیزی که مریم از آن میترسد فقط دوران حیاتش نیست.

بلکه حضورش در کل تاریخ بشری است حتی بعد از رحلتش که

"آیا تو به مردم گفتی که تو را اله خویش بگیرند؟"

وقتی به آیه ی

 «یالیتنی متّ قبل هذا و کنت نسیاً منسیّاً» می‌رسم،

ازعمق درد آیه

اشک‌هایم جاری می‌شود.

 یک بارِ غمِ فهمیدنی توی این جمله است که همه‌ی وجودم را به درد می‌آورد.

انگار قطره‌ای از نهایتِ اضطرارِ مریم (س) توی هنگامه‌ی آن امتحانِ سخت می‌ریزد توی وجودم.

اگر نبود آیات بعدی با لحن بی نظیر"و جعل ابن مریم و امه آیه و اویناهما..."

«اوینا» یعنی در آغوش گرفتن، در بر گرفتن ...

خدا خود آنها را در بر می گیرد درمورد پیامبر هم میگوید که تو یتیم بودی و

 ما تورا در بر گرفتیم وواژه "و قری عینا"، "ابن مریم و امه"...خداوند رسولش را،

 مسیح خدا را با مریم می نامد ابن مریم...وخدا چه زود دلداری‌اش داده که مریم (س)

 را توی آغوشِ مهربانی‌اش فشرده، اشک‌هاش را پاک کرده و گفته که غصه نخورد. لا تَحزنی...

اگر این‌ها نبود آدم وسطِ قرآن‌خواندن پای آن جمله‌ی یالیتنی متّ قبل هذا...از غصه بی‌تاب می‌شدکه

 «یالیتنی متّ قبل هذا و کنت نسیاً منسیّاً »

اگر آدمی بتواند مصداق  حضرت زکریا و حضرت یحیی و ... را در خود پیدا کند.

ببیند مثلا زکریا دردرون هرکسی کیست؟ یحیی کیست؟ همسرش کیست؟ پیری ونازایی چه معنایی دارد؟

 چون انبیاء بشر بودندویک جنبه ای ازانسانیت را یاجنبه هایی ازانسانیت را متبلوروشکوفا ساخته بودند.

 بنابراین زمینه آن در ما نیز هست.

 اگربتوانیم آنرا شکوفا سازیم، زکریا گونه می شویم ،یحیی گونه می شویم ، ابراهیم وار می شویم.

 آن چه که ابراهیم را ابراهیم کرد در بسیاری از انسانهای دیگر هم هست.

 بنابراین ابراهیم را در خود بایست پیدا کرد. یحیی را در خود باید جست،مسیح درون خودرا ...

اینها به این معنی نیست که زکریاو ابراهیم شخص نبوده؛

 همه اینها اشخاصی بودند منتهی چون بعدی از انسانیت در آنها به شکل خاصی تبلور یافته بود،

 آن بعد در شناخت آن پیامبر و آن نبی مهم است که برای ما مدل و اسوه و الگوی رفتاری باشد که

 اگربخواهیم آن مسیر را طی کنبم و طی طریق کنیم چگونه اینکار را انجام دهیم.

فرمود:

 خدایا برای من آیه ای قرار بده نشانه ای قرار بده ، مگر زکریا پیامبرنبود، 

به خدا اعتماد نداشت که نشانه می خواست؟

 "قال رب اجعل لی آیه"

 این تقاضای نشانه برای این بود که بداند چگونه از بدن مرده، قلب زنده به نور خدا متولد می شود،

یعنی مسیر سیر و سلوکی که طی آن قلب متولد می شود را درخواست کردو یحیی داده شد...

 نفس اینقدر مکار است که زبان قلب را نیز یاد می گیردو با زبان قلب کالای خودش را ارائه می دهد.

 با زبان قلب سخن میگوید:خدمت به خلق، پارسایی،محبت،عشق همان حرفها رابه زبان دیگری می زند. 

به جای اینکه بگوید من می خواهم معروف شوم،

 می گوید خدمت به خلق ...بصیرت می خواهد که آدمی زبان آنرا تشخیص دهد.

همه ما ممکن است نازا باشیم.

صد تا بچه و نسل هم داشته باشیم اما نازا باشیم.

پس عقیم بودن یعنی نتیجه خیر نداشتن.

 یعنی خیری برایش نبودن.

 ممکن است یک نفر صدها هزار نفر یار غار و ایل و تبار و فرزند و نتیجه و نبیره و ندیده داشته باشد ،

اما عقیم باشد برای آن دنیا...

خدا دستور داد سه روز روزه بگیر و

به قومش هم گفت بامداد و شامگاه تسبیح کنیدتا استعداد یحیی وجامعه برای قبول فیض حق قوی شود ...

حضرت مریم هم روزه سکوت گرفت تا

 بچه اش سخن گوید.

یعنی چشم ظاهر که بسته شود ،

چشم باطن باز می شود.

 " زیرا مدار کار وجود بر ظهور و بطون است. 

هرچه از باطن کم آید ظاهر گرفته و جبرانش می کند و برعکس"

 

نکته های دو تولددر دو حکایت

حضرت یحیی(ع) و حضرت عیسی(ع )

*به یحیی گفته شد «خذ الکتاب »

 اما به عیسی گفته میشود «اتانی الکتاب »

 چرا که به عیسی کتاب جدید یعنی عهد جدید داده شد اما یحیی قرار بود کتاب پیامبر قبلی را احیا کند،

*هردو داستان در مورد تولد یک کودک مقدس هستندکه 

در هر دو حالت از قبل وجود دارد ولی با تولد، به دنیا وارد میشود.

*در یک حکایت صحنه ی ارتباط یک مرد با ملکوت و

دردیگری ارتباط یک زن با ملکوت نشان داده میشود.

*گویا طرف مقابل زکریا فرشتگانند،

 اما در مورد مریم، اگر فرشته باشد عالی مقامترین فرشته است.

*داستان اول مردیست پیر و ظاهراً از زمان بچه‌دار شدنش گذشته،

و داستان دوم زنیست جوان که ظاهراً هنوز زمان بچه‌دار شدنش نشده.

*بشارت فرزند، به هردو در حالت عبادت و درعبادتگاه است.

*زکریا خودش درخواست میکند ،

اما از مریم درخواست میشود.

*هر دو کودک هنگام تولد نام دارند،

* حضرت زکریا بعد ازبشارت نشانه میخواهد ولی حضرت مریم نه.

* زکریا کلامش به طور تکوینی قطع شد اما مریم به صورت تشریعی، به زکریا گفتند 

نمیتوانی حرف بزنی و در روایات آمده که صدایی ازش در نمیامد،

 اما به مریم گفته شد صحبت نکن.

* یحیی احیا کننده ی تورات و تشریع است ولی مسیح انگار پیامش یک پیام تکوینی است...  


آیه 34

ذَلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ

قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ

کلمه عیسى در اصل «یشوع» بوده که هم به معناى مخلص تفسیر شده و

 هم به معناى منجى و در بعضى از اخبار به کلمه «یعیش(زنده مى ‏ماند)» تفسیر شده و 

این با نامى‏ که براى فرزند حضرت زکریا نهاده، یعنى نام «یحیى (زنده مى ‏ماند)» مناسب‏تر می‌باشد. 

چون که بین این دو پیامبر (حضرت یحیی و حضرت عیسی) از هر جهت شباهت وجود دارد.

...قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی ...

سخن یا گفتار حق ...

و قرآن می فرمایدکه

" مسیح، عیسی بن مریم فقط رسول خدا و کلمه ی اوست که او را به مریم القا کرده و روحی ازخداست."

 (نساء/ 171 )

و

"اى مریم! خدا تو را به کلمه اى از جانب خود که نامش مسیح عیسى بن مریم است مژده مى دهد ..."

 (آل عمران/ 45  )

در این آیات از "مسیح" به عنوان "کلمه" ودر آیه فوق(مریم/34)"گفتار ویا سخن "حق یاد شده است؟؟؟

قرآن کریم همه موجودات را

 "کلمات" الهی می داند.

هر چیزی که اسرار نهانی و درون را آشکار کند و

 خبر از درون بدهد" کلمه "است.

الفاظ را هم بدان جهت کلمات می گویند که آشکار کننده اند،

 یعنی معانی پوشیده به وسیله این روزنه ها بیان می شود و

چون همه موجودات عالم ،رازگوی جهان غیبند پس "کلمات" غیبند.

خدای سبحان هم از همه موجودات به کلمات یاد می کند:

"قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی ولو جئنا بمثله مددا"؛

 (کهف/ 109 )

 اگر دریا برای نوشتن کلمات الهی مرکب شود دریا تمام می شود اما کلمات الهی تمام شدنی نیست،

 زیرا هر قطره از آب دریا،آنچه در دل دریا شنا می کند،ساحل دریا،عمق دریا، مصب دریا و

 رودخانه هایی که به دریا می ر یزد همه و همه کلمات الهی است واگر

 «والبحر یمده من بعده سبعة أبحر؛ اگر دریاهای هفتگانه نیز به دریای اول افزوده شود تا

 کلمات الهی را بنویسند کلمات الهی تمام نمی شود.»

 (لقمان/ 27) زیرا این اجرام محدود، ولی اراده الهی نامحدود است.

البته کلمه در برابر کلام نیست،

بلکه منظور ، نشانه خداست.

عیسای مسیح کلمه حقی است که

 از خداوند نشئت گرفته،

در جهان امکان تنزل و ظهور کرده و تجلی یافته است،

 کلمات الهی عبارت از موجودات جهان عینی است که آن غیب را نشان می دهد و

 هرکدام که آن غیب را

 بهتر نشان دهد،

 کلمه ی تامه خواهد بود.

این است که ائمه معصومین (ع) می فرمایند:

"نحن الکلمات"؛

 سراسرعالم کلمه حقنداما ما کلمه تامه ایم، اگر دیگران گوشه ای از جهان غیب را به شما نشان بدهند،

 ما بسیاری از اسرار غیب را می شناسیم و شما را از آن باخبر می کنیم...

آدمی تا به چیزی تعلق داشته باشد، اراده و ادعا می ورزد، و خدا کاری با او نمی تواند بکند.

اما اگربرگ کاغذ سپید نا نوشته باشد نون والقلم بر او نوشته خواهد شد،

حضرت مریم تا تعلق نداشت رزق و روزی و غذایش از نزد خدا همیشه می آمد.

به محض اینکه تعلق پیدا کرد ،گفته شد که درخت را تکان بده تا بر تو بریزد.

 آن موقع که باردارنبود و دردی هم نداشت غذایش حاضر و آماده می آمد 

ولی با درد مخاض چرا رطب بر او خود نمی ریزد ، 

می فرماید هزی الیک بجذع النخله (مریم/25) 

"با"یی  که بر سر جذع آمده جهت تاکید است یعنی باید ...سرش چیست؟

 سرش این است که یک تعلقی به عیسی پیدا کرد و به میزان آن تعلق بر رنجش افزوده شدو

 این است که می فرماید  هُزِّی الیک باید تکان بدهی به سوی خودت (متزلزل کن به سوی خودت) تا 

برکت خدا شامل حال تو شود.

اگر شاخه خم می‌شد ودر دسترس حضرت مریم قرار می گرفت برای خدا مشکل نبود  ...

کرامات صورت عمل سالک است.

هر کسی می بینید کفشش جلو پایش جفت می شود و قفل بسته را باز می کند، 

درخت خشک را بارور می سازد، مریض را شفا می دهد، اینها کرامت هست.

کرامات صورت عملی است که

شخص کرده است.

 اما آب، فیض و لطف موهبتی خداوند است،

چشمه زیر پای مریم خودمی جوشد و مریم در آن نقشی ندارد،

اما در ایجاد رطب مریم نقش دارد.

بایست درخت را تکان دهد.

می فرماید برکاتی که شامل حالتان می شود

 دو گونه است:

 *برکاتی که نتیجه اعمالتان هست و نتیجه تلاشهایتان است و

**برکاتی که خدا از لطف خودش به شما می دهد که نتیجه مستقیم و صورت مستقیم عمل شما نیست.   

 طعام حضرت مریم،

 طعام غیر عادی بود

نه تنها زمان و زمینش غیر عادی بود

اصلاً طعامی غیر عادی بود،رطبی ترو تازه از شاخه ای خشکیده ...

با دستان خود مریم

 کرامتها به صورت آیات بیّن

ظهور می‌کند تا خدا بفرماید:

"وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِّلنَّاس"

 

جذع یعنی شاخه مُرده که

 با اهتزاز مریم زنده شد ویا در خواب زمستانه بود که با اهتزاز مریم بیدار شد،

مثل جامعه ی دل مرده ویا به خواب رفته که متزلزل شود به حق ...

یا اعطای حیات است یا اعطای یَقظه ،

 مثل عصای موسی که گاه مار می‌شودو گاه سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی تا 

جبروت و هیبت فرعون را بشکند و ساحران خواب رفته را بیدارکند...

برای عصا دستِ کلیم لازم است ،

اینجا هم جذع نَخله زنده می شود و بار میدهد،

 ولی به دست مریم ،

ام یُحیی الموتی باذن الله...

گاه خداوند انسان را در بدترین آزمایشها قرار می دهد.

که با همه استانداردهای عادی نتواند توجیه کند،

مثلا خود را جای یهودی های آن زمان قرار دهیم.

چطور اصلا امکان داشت این حرف باورشود که حضرت مریم پاکدامن است.

چطور توجیه می کردیم...

 ولی خداوند یک راه قرار داد،

فرمود به ثمره آن نگاه کنید.

به حقیقت مسیح ...

آیات 38،39

معامله را همه‌مان تجربه کرده‌ایم.

خرید و فروش جزیی از زندگی روزمره‌ ماست.

حتما پیش آمده بعد ازمعامله با شراکتی همه وجودت حسرت بشود؟!

 احساس کنی معامله را باخته‌ای، ضرر کرده‌ای؟!

فکرش را بکن! یک روزی می‌آید که همه پشیمان‌اند از معامله‌هایشان.

 از فرصت‌های از دست‌رفته. آن‌ها که خریده‌اند، آن‌ها که فروخته‌اند. 

احساس حسرت بیچاره می‌کند آدم‌ها را. اسم آن روز را گذاشته‌اند،"روزِ حسرت"...


 وَأَنذِرْهُمْ" یَوْمَ الْحَسْرَة"...

حسرت در لغت ،

به معنای کشف و آشکار شدن است.

 ( لسان‌العرب، ابن‌منظور، ج4، ص 189 )

عرب به مردان پیاده درجنگ که سرهای خود را برهنه کنند یا بدون زره باشند،«الحسر» می‌گویند.

 خود واژه معنای ندامت و پشیمانی را در خود دارد؛ اما مترادف نیست،

چون حسرت به معنای انکشاف، وضوح، ظهور و آشکار شدن چیزی است که

 پیش از آن مخفی و نهان و مغفول بوده است و

شخص درمی‌یابد که

چیزی را از دست داده که قابل جبران نیست و فرصت از دست رفته است.

 پس ندامت و پشیمانی نتیجه و برآیند و میوه حسرت است نه خود آن.

راغب اصفهانی می‌نویسد:

 "حسر" یعنی برهنه کردن و کنار زدن لباس که در موارد ندامت و اندوه به کار می رود؛ 

زیرا گویی وقتی پرده‌های جهل کنار می‌رود، 

حقیقت برهنه و آشکار می‌شود و شخص دچار ندامت می‌شود.

 در قرآن نیز از روز قیامت به «یوم‌الحسره» یاد شده است که همان «یوم‌الظهور» و «یوم‌البروز» است؛ 

که در آن روز پرده‌ها کنار می‌رود و حقایق آشکار می‌شود و امور نهان و مخفی ظهور و روشنی می یابد.

"روز" قیامت ..."الیوم"؛

 روز به معنای ظهور و بروز هر چیزی است که پرده‌ها کنار می‌رود و همه‌چیز آشکار می‌گردد،

 (ق، آیه 22؛ طارق، آیه9 )

برخی علما حسرت را به معنای ایستادن و توقف از حرکت می گیرند؛

 اما این نیز استعمال در معنای مجازی و لازم معناست؛

 زیرا وقتی امری بر شخص آشکار شود و ناتوانی و عجز خود را از تدارک آن ببیند،

 درجا متوقف می‌شود که در آن روز نیز با مشاهده بسیاری از حقایق بویژه ملکوت و باطن خود و 

اعمالش  قدرت حرکت نداردو حیران و نگران به اوضاع می‌نگرد و قدرت عمل ندارد.

 (مریم، آیه 39 )

أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا ...( 39 )

وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ ...( 39 )

انسان وقتی می‌میرد و چشم بصیرت او باز می‌‌شود

 (ق، آیه ۲۲ )

تازه متوجه می‌شود که چه چیزی از خودش ساخته است، آنجاست که

 برخی‌ها خود را چارپا (اعراف، آیه ۱۷۹) و

برخی دیگر خود را سنگ وهیزم دوزخ (جن، آیه ۱۵) می‌یابند و

 حتی آنانی که خود را در بهشت می‌یابند به سبب تفاوت مراتب برداشته‌های خودحسرت می‌خورندو

 برخی خواهان بازگشت به دنیا می‌شوند تا خود را بازسازی کنند،

 ولی به آنان جواب رد داده می‌‌شود (مومنون، آیات ۹۹ و ۱۰۰) ، دیگر راه بازگشتی نیست؛ 

چون بساط دنیا و عالم برزخ به طور کامل جمع می‌شود و بساط جهانی دیگر پهن می‌شود

 (ابراهیم، آیه ۴۸ )

پس آدمی در همین دنیا هراز گاهی به محاسبه خود بپردازد و ببیند از خودش چه چیزی ساخته است.

 هرکسی شاید برای دیگران عذر و توجیه بیاورد و خودرا به شکلی دیگرنشان دهد که

 برخلاف شخصیت و شاکله‌اش است،اما نمی‌تواند خودش را گول بزند؛

 زیرا هر انسانی به خودش بصیرت دارد و می‌داند که از خودش چه چیزی ساخته است.

  (قیامت، آیه  14 و 15 )

قیامت، باطن دنیای مادی است؛

 لذا حقیقت اعمال انسان از نماز و روزه گرفته تا گناه وعصیان درعالم قیامت ظهوروبروزخواهدکرد و

 انسان که خیال می کرد نماز چیزی جز ذکر گفتن و حرکات خاص نبود،

 در قیامت حقیقت نماز برای وی آشکار می‌گرددکه"یَوْمَ تُبْلىَ السَّرَائر"(طارق 9) و

 چون"فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَآءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ"(ق/22) چشمها تیزبین است! و گوشها شنوا... 

«یا حسرتا علی ما فرطت فی جنب الله» (سوره زمر آیه156 )

پس،"فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ ٭ أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا"

وچون قیامت جای تکامل علمی هست اما تکامل عملی نیست،

 یعنی خیلی از اسرار در قیامت برای آدم معلوم می‌شود انسانِ جاهل عالِم می‌شود

 انسان عالِم أعلم میشود خیلی چیزها را می‌فهمد و می‌بیند،

 اما تکاملِ عملی نیست نمی تواند کاری بکند که بشود ایمان,

کاری انجام دهد که به وسیلهٴ آن به کمال برسد .

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ »

"وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ"

 اینها را از روز حسرت بترسان که

 "إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ" کار تمام‌شده است و پرونده ختم ،

الآن اینها را بترسان از یوم الحسره,

 الآن اینها غافل‌اند چون غافل‌اند حواسشان جای دیگر است نه می‌شنوند نه می‌بینند نه می‌فهمند که

"صُمٌّ بُکْمٌ عُمْی...َ"اند, "فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ" اند، "وَهُمْ فِی غَفْلَة" در غفلت‌اند ،"وَهُمْ لاَ یُؤْمِنُون"

 فعل ها مضارع است، یعنی مستمرّاً در حال کفر و نفاق به سر می‌برند...  

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.