سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

آیه های - زندگی

آیه 41 سوره مبارکه نور

تصور این‌که داریم توی جهانی زندگی می‌کنیم که 

همه موجودات می‌فهمند، شعور دارند، قدری معادله زندگی من و تو را به هم نمی‌زند؟!

مثلا اینکه سنگ‌ها چطور می‌افتند؟!

چگونگی‌اش را فیزیک شرح می‌دهد؛ طبق فرمول جاذبه نیوتن. قبول.

 اما چرا می‌افتند؟! علت اصلی و غایی را دیگر فیزیک نمی‌تواند بگوید،

اما آیه‌ها می گویند:

بعضی از پاره‌سنگ‌ها و صخره‌ها از خشیت خداست که می‌افتند، 

از درک عظمت خداست که خاضعانه فرومی‌افتند! وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ.

 تصور این‌که مورچه‌ها حرف می‌زنند، پرنده‌ها مأموریت انجام می‌دهند چطور؟!

حضرت سلیمان(ع) زبان‌شان را می‌دانست. لبخند می‌زد از صدای مورچه‌ای که

 رفقایش را بر حذر می‌داشت از رسیدن لشکر و سربازان سلیمان...

 فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِّن قَوْلِهَا،

 حال پرنده‌ها را جویا می‌شد؛ وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ.

به پرنده‌ها مأموریت می‌داد. 

هدهد را مؤاخذه می‌کرد اگر کارش را درست انجا م نمی‌داد؛

 لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِیداً ...

فهم این‌که پرنده‌ها همان موقع که اوج گرفته‌اندو

 ما مبهوتِ بال‌های گسترده‌شان توی آسمانیم، دارند خدا را تسبیح و تحمید می‌کنند، چه؟

 آیه‌ها می‌گویند همان‌جا، همان‌موقع، پرنده‌ها دارند خدا را تسبیح می‌کنندو

حتی خودشان هم به این تسبیح و ستایش واقف‌اند؛

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ

فهم این‌ مساله که جماد و نبات و کوه و دشت و دریا وزمین و آسمان همه خدا را تسبیح و تنزیه می‌کنند، 

چقدرباید معادله زندگی من را که بنا بوده اشرف مخلوقات باشم، عوض‌کند؟!

فهم این‌که

 سنگ‌ها هم گاهی از درک عظمت خدا، فرومی‌افتند 

و متلاشی می‌شوند چقدر دل من را  اگر از سنگ، سخت‌تر نشده باشد- لبریز خشیت ‌کند؟!

 فهم این‌که پرنده‌ها  حتی در اوج تسبیح از یادشان نمی‌رود...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.