سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مبارکه مومنون (2)

تاملی-در-قرآن-کریم

سوره-مبارکه-مومنون

آیه 28

فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ

 فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

 و چون تو با همراهانت بر کشتی نشستی

پس بگو الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

 نوح نبی سالیان درازمردم را به سوی خداوند دعوت کرد ولی فقط مورد تکذیب و آزار قرار گرفت ،

 شکایت پیش خداوند بُرد که این ها گوش نمی دهند و هدایتپذیر نیستند و

پروردگار امر فرمود کشتی بساز ....

و کشتی چه قصه عجیبی دارد...

 دانه خرما را بکار و از درختان آن کشتی بساز آنهم جایی که هرگز کشتی دیده نمی شود ، آبی وجود ندارد و.....

 یعنی وقتی شکایت کرد که مرا از دست این قوم نجات بده ،

 خداوند یک سختی بزرگتر و عیان تر سر راه او گذاشت ؛

و بعدازساختن کشتی ، منتظر نشانه بمان که اگر آب از تنور فوران زد بلافاصله خاندانت را به غیر از آن کسی که از رحمت ما به دور است سوار بر کشتی کن و از هر حیوانی یک جفت بر کشتی سوار کن .

 

فَإِذَا اسْتَوَیْتَ...

فقل الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

 تازه بر کشتی سوار شده اند ، آب بیداد می کند ،هم از زمین بیرون می آید ،هم از آسمان بر اینها می بارد، یعنی هنوز به ایمنی نرسیده اند ؛ اما خداوند می فرماید وقتی که در کشتی نشستی بگو : سپاس آن خدایی که ما را از چنگ سمتگران رهانید .

 بحث این نیست که شما را از این آب هم نجات می دهم ، هنوز این اطمینان را نداده است .

 می فرماید : شما فقط برای این که از چنگ ستمگران خلاص شدید و سوار بر این کشتی هستید خدا را شکر کنید ...

ما بسیاری از اتفاقات در زندگی مان می افتد اگر یاد بگیریم در هر مرحله شکر کنیم،مرحله بعدی را می دهد .

 

آیه 29

وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ

بگو پروردگارا ! مرا در جایی پُر برکت فرود آور که تو بهترین فرود آورندگانی .

 

رَبِّ أَنْزِلْنِی...

 رب از ریشه‌ی ربوبیت است ، ربوبیت یعنی حرکت دادن چیزی از نقص به کمال ،

 منتها به کمال رساندن دو گونه است،

 گاهی به تخلیه است یعنی از آن کم کنیم،

 گاهی به تحلیه است به آن بیفزاییم،

 گاهی به پیرایش است گاهی به آرایش،

 مثلا یک قطعه سنگ اگر بخواهد به کمال خودش برسد، مثل الماس، باید تخلیه شود یعنی تراش بخورد، اضافاتش جدا شود، باید از آن کم کنی،

 ولی یک هسته‌ی خرما اگر بخواهد به کمال خودش که درخت خرما بودن است برسد به این باید اضافه شود ریشه ، تنه ، برگ ،میوه ... تا به آن کمال خودش برسد،

رب آنی است که بداند کمال چه چیزی در چه چیزی است و آن را به کمال خودش برساند و سوقش بدهد ،

 

«وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا »

بگو رب من مرا فرود بیاور هرجا تو فرود بیاوری آن جا مبارک است،

 خدایا دیگران من را پرتاب می‌کنندبه جاهایی که نباید پرتاب شوم، تو من را فرود بیاور ،

«مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ»

 تو بهترین فرود آورندگانی تو من را هر جا فرود بیاوری در فقر باشد در غنی باشد هر کجا باشد کمال من در آن است...

در آیه از برکت هیچ تعریفی نمی کند می گوید جای پر برکت،

جای پر برکت ویژگی های خاص دارد ، از لحاظ منطقه و رویش گیاهان و داشتن امکانات برای حیوانات

اما گاهی پر برکت فقط به این ها گفته نمی شود، جایی که در آنجا قبلاً فعل حرام اتفاق نیفتاده باشد ؛ مردمان ظالم و فاسق زندگی نکرده باشند آنجا می شود جای پر برکت...

 

در قرآن "برکت " برای مکان و زمان و فرد به کار رفته است،مثل

فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ ...

 ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ (موسی) ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﺗﺶ ﺁﻣﺪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﺎﺣﻞ ﺭﺍﺳﺖ ﻭﺍﺩﻯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﭘﺮﺑﺮﻛﺖ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻳﻚ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺪﺍ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺍﻯ ﻣﻮﺳﻰ! ﻣﻨﻢ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ!

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِینَ

 ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩم (ﻭ ﻧﻴﺎﻳﺶ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ) ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻣﻜﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ مبارک ﻭ ﻣﺎﻳﻪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ.

و این آیه

وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ

 ﻭ ﺑﮕﻮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻟﮕﺎﻫﻰ ﭘﺮ ﺑﺮﻛﺖ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﺭ، ﻭ ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭﻧﺪﮔﺎﻧﻰ.

 

 و برای زمان مانند:

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَة...

 ﻛﻪ ﻣﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﺩﺭ ﺷﺒﻰ ﭘﺮﺑﺮﻛﺖ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻳﻢ...

 

ویادر مورد مبارک بودن اشخاص:

وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا ...

 ﻭ ﻣﺮﺍ ﻭﺟﻮﺩﻯ مبارک ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﺑﺎﺷﻢ...

 ویا  مبارک بودن آب باران

وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَکًا ....

 ﻭ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﻰ ﭘﺮ ﺑﺮﻛﺖ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﻏﻬﺎ ﻭ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﺋﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭﻭ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺭﻭﻳﺎﻧﺪﻳﻢ.

 

و می توان گفت که

محور در این عالم طاعت پروردگار متعال است

 و هرجا و هرکس که جایگاه اطاعت و بندگی واقع شود مبارک خواهد بود

 و نور این برکت اطراف را هم روشن خواهد کرد

 و برعکس هر مکان و زمان و شخصی که جایگاه طغیان و عبودیت غیرخدا شود بی برکت بوده و مانع نزول فیض بر خود و اطرافش خواهد شد...

  

آیه 30

إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ وَإِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ

بی گمان در این ماجرا عبرت هایی است،

ما همواره آزمایش کننده بوده ایم .

 

در قصه ای که حضرت نوح(ع) با قومش ،خانواده اش و پسرش طی می کند...

حضرت نوح(ع) به فرزندش گفت :

 پسر جان سوار بر کشتی شو عنقریب آب تو را خواهد گرفت .

پسرش گفت:

 من بر بالای بلندترین کوه می روم ...

و استدلال درستی بود، چون ارتفاع کوهها و قله کوهها از سطح دریا بسیارزیاد است و اختلافشان بسیار بالاست،آب به آنجا نمی رسد،

 گفت آب می تواند کشتی را پشت و رو کند اما آب به بالای بلندترین کوه نمی رسد ...

براساس استدلال زمینی ، استدلال درستی است،

 ما همیشه بر استدلال های فیزیکی و دانشی روی زمین تکیه می کنیم و بر همان اساس هم حرکت می کنیم .اما دانش بشری حتی در دنیا دائم در حال آزمایش و خطاست و در مقابل علم الهی وخواست الهی ناتوان و بی جواب...

 

آیه 31

ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِین

سپس بعد از آنان نسل هایی دیگر پدید آوردیم .

فقط در مورد قوم نوح(ع) است که خداوند دستور دادند قومت و همراهانت را "به اضافه جفت های حیوانی سوار کشتی کن ".

این دستور در مورد پیامبران دیگرکه عذاب به قومشان نازل شده،در قرآن نیامده است!؟

 مثلا در مورد قوم لوط ، فرشتگان  به لوط گفتنتد که خاندانت را شبانه حرکت بده جز همسرت ،گفته نشد که از حیوانات هم دو تا دو تا ببرید،اما در مورد قوم نوح(ع) گویا این انقلاب خیلی بزرگ است ، همه چیزبه عذاب نابودشده است حتی حیوانات ...

چرا ؟

 قوم نوح چکار کرده بودند ؟

آیات مربوط به نوح را به تکرار بخوانیم...

سپس بعد از آنان نسلهایی دیگر پدید آوردیم .آیا تا زمان حضرت نوح از نسل آدمی فقط یک تجمع بودو بعد از حضرت نوح نسلهای متفاوت به وجود آمدند؟؟

  

آیه 32

فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُون

و در میان آنها پیامبری از خودشان روانه کردیم که خدا را بپرستید ، جز او برای شما معبودی نیست آیاتقوا نمی کنید ؟

اولین کلام ،

خدا را بپرستید، جز خداوند معبود دیگری وجود ندارد آیا تقوا نمی کنید ؟

 امروزه هم ظاهراً خدا پرستیده می شود، آنهایی هم که به دین اعتقاد ندارند باز هم ادعا می کنند خدا را می پرستند!!

 اصلاً خدا پرستی در صراط بودن است،در راه اگر یکی از دستورات راهنمایی نقض شود احتمال سقوط به پرتگاه ویا دور شدن از راه وجود دارد.

 در مورد سگ اصحاب کهف آیا " انتخاب کرد" که با آن ها برود؟

آیا فهمید که آنها کجا می روند ؟

 برای چه می روند ؟

 از چه فرار می کنند ؟

 آیا می توان گفت که

 حیواناتی که در کشتی سوار شدند به یک فهمی رسیده بودند که انتخاب شدند؟

 

آیه 33

وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِه

ِ الَّذِینَ کَفَرُوا

 وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ

وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا

مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ

 یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ

 وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُون

 به اشراف قوم خود که کافر شدند و دیدار آخرت را دروغ پنداشتند و در زندگی دنیا آنها را متنعم ساخته بودیم  گفتند:این بشر جز همانند شما نیست از آنچه که شما می خورید ، می خورد و از آنچه می نوشید ،می نوشد.

 

وَقَالَ الْمَلأ...

ملاء کسانی هستند که

سه تا ویژگی دارند:

 *کفر ورزیدند،

* و منکر معاداند از لحاظ منتها

*و مُترفین هستند....

 

در یک کلمه یعنی طبقهٴ بی‌درد...

 

دسته بندی جامعه از نظر قرآن عبارت است از:

 ناس ( شامل مومنین و برخی کافران و مستضعفین )،

 پیامبران،

ملأ ( خوب یا بد)

و مترفین (عمدتا بد)

و طاغوت (سران کفر یا کسانی که به غیر خدا دعوت می کنند)

 

وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِهِ...

 ملأ به جماعتی گفته می شود که ارزشها و آرمانهای جامعه را پاسداری می کنند.

 آنها صرف نظر از این که جزء مترفین همان جامعه هستند یا نه، نظام ارزشی یک جامعه را ایجاد یا پاسداری می کنندو بد و خوب رایج در جامعه را آنان تعریف می کنند.

درآیاتی که درآنها کلمه ملأ بکار رفته، به طور تقریبا فراگیر، این جماعت خود را در محل تعیین کننده ارزشها و شایسته ها و بایسته ها قرار داده اند.

 

...وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا

اما مترف،

می توان گفت به جماعتی گفته می شود که از نظام بهره مند می شوند.

این گروه به خاطر منافعی که از نظام به دست آورده، هرگز رضایت به تغییر نظام نمی دهند.

آیه از ملأیی می گوید که

 از نظام بهره مندی دنیا هم داشته اند.

 

اهمیت شناخت این دو گروه در دو جاست:

*یکی در هنگام بررسی علل سقوط یا نابودی یک تمدن.

  در سوره اسراء آیه 16 اعمال فسق مترفین را موجب هلاک آن تمدن یا حاکمیت می داند.

وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا

در حقیقت، اقدام بهره مندان به فسق،  نشانه زوال یک حکومت یا تمدن به شمار می آید.

 

و دیگری در هنگام مقاومت این دو گروه بر ضد پیامبران.

 خداوند برای بازگشت به مسیر اصلی، یادآورانی را می فرستد که مردم را دعوت به بازگشت به سوی انسانیت و عبودیت الله  می کنند. ولی کسانی که نظام را پاسداری می کنند (ملأ) یا از آن بهره مند هستند (مترفون) در برابر پیام مبعوث شدگان مقاومت می کنند، گاه برهان می آورند که بشر نمی‌تواند پیغمبر باشد،

وگاه دلیل که اگر بشر پیغمبر می‌شد شما هم پیغمبر می‌شدید...

یعنی اصل را رد نمی کنند ولی تحریف می کنند...

 وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ(٣٤ )

 و اگر از بشری مثل خودتان اطاعت کنید که البته در آن صورت زیانکار هستید ...

یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ(٣٥ )

آیا به شما وعده می دهد که وقتی مردید و خاک و استخوان شدید ، باز شما بیرون آورده می شوید .

هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُون(٣٦ )

دور است . دور . آنچه وعده داده می شوید .

 

تمام این نکته ها و سخنان در کلام آدم های همه عصرها و آدم های روبه روی شمانیز وجود دارد ، شایدبا یک شکل دیگر، ادبیات و یک فرم دیگر...

چه زیبا به هم می بافند حق و باطل را!!!

  

آیه 43

مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ

هیچ امتى نه از اجل خود پیشى مى‏ گیرد و نه باز پس مى‏ ماند .

 

امت، اختصاص به امم دینی، ندارد.

امت یعنی یک جامعه‌ی واحد، معین و مشخص، لذا همیشه وجود داشته، دارد و خواهد داشت.

امت، جامعه‌ای است که برای رسیدن به هدف واحدی، حول محور امامی جمع شده‌اند.

خواه امام شخص باشد یا کتاب یا فرهنگ، خواه حق باشد یا باطل.

برخی جامعه را به معنای جمع می‌گیرند، اما در جامعه‌شناسی صِرف جمع شدن یک عده، معنای جامعه نیست، بلکه «جامعه» یک مجموعه‌ای بزرگ و خودبسنده از افراد انسان است که روابط گوناگون مشترک و متقابل نسبتاً پایداری آنها را به‌هم پیوند می‌دهد.

 «جامعه» در نگاه‌ اسلام، یک وجود حقیقی است.

 

شهید مطهری می فرمایند:

«جامعه حقیقتاً وجود دارد؛ موجودی زنده است و می‌شود بر آن روح واحدی حکم‌فرما باشد. روح واحد، همان فرهنگ حاکم بر جامعه است. حیات جامعه به منزله صورتی است که بر ماده حیات افراد پیدا شده، به همه آنها وحدت می‌بخشد

 

در آیه شریفه به پایان عمر امت‌ها اشاره دارد و نه پایان عمر افراد؛

 و این خود دلیلی بر اثبات «وجود حقیقی» یک امت است که آغاز و انجامی دارد؛

مثلا ‌می‌فرماید:

 برای هر امّتی رسولی هست

 "‌وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ"

 یا برای هر امتی کتاب اعمالی هست که در آخرت به آن سؤال و مؤاخذه می‌شوند.

"کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى کِتَابِهَا"

ویا

" وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُون"

 و براى هر امتى اجلى است پس چون اجلشان فرا رسد نه [مى ‏توانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پیش ،

 امت‌ها (یا جوامع) گام به گام به آخر خود نزدیک می‌شوند،

جامعه‌ای دیگر نیز به همین تناسب به تولد خود نزدیک می‌شود و در یک زمان یا برهه، این مرگ و آن تولد دیگر رخ می‌دهد.

  

آیات 47-46

إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِین...

 فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ

 

ملاء"، اشراف و نخبگان و موثّرین جامعه است که انواع و اقسام دارد.(در بخش قبلی تشریح شد)

 این طبقه از افراد اجتماع را از این نظر ملأ گفته اند که

هیبت ومقام و مال و مکنت آنان دلها و چشم ها را پر مى کند.

 حضرت نوح «قومش» را مورد خطاب قرار می دهد ولی

 «ملأ» قوم پاسخ او را می دهند.

حضرت موسی و هارون به سوی فرعون و" ملآ "می روند، حضرت نوح «قومش» را مورد خطاب قرار داده و

 «ملأ» قوم پاسخ او را می دهند.

دربرابردعوت حضرت نوح ،ملاء" نه درموردشخصیت اخلاقی حضرت انتقاد کردند،

نه در موردخدای حضرت نوح، نه در مورد دین و پیامی که آورده است.

دلیل مخالفتشان،این بود که

"این مرد می خواهد بر شما برتری بجوید با اینکه انسانی است مثل شما..."

یعنی تنها علت مخالفت شان با انبیاء در سرپرستی جامعه و "ولایت"است،

 

در آیات بعدی نیزکه داستان سایر پیامبران نقل می شود،

 علت مخالفت نخبگان همان است که در مخالفت با حضرت نوح است.

 علت اصلی مخالفت :

* چرا انسان باید از بشری نظیر خودش اطاعت کند؟

*بعد از این مساله اظهار می کنند که معاد و زنده شدن بعد از مرگ غیرمنطقی است

 

هر پیامبری موردمخالفت "ملاء"بوده، و علت آن قضیه تبعیت است.

آیات از دیدگاه ابعاد روانی به مساله "ولایت گریزی" پرداخته است...

علت مخالفت نخبگان و اشراف جوامع با انبیاء الهی نه با فرستنده پیام بود،

نه با خود پیام و نه با پیغمبر؛ بلکه مشکل آنها

"عدم پذیرش برتری انبیاء"برخودشان بود و می گفتند نمی توانیم ریاست این فرد را قبول کنیم.

 

چرا خداوند پیامبران را از فرشتگان قرار نداد تا راه بهانه جویی را بر انسان ببندد؟

پاسخ این سوال به فلسفه حیات انسان باز می گردد چراکه اساسا خداوند راه بهانه جویی را برای

 انسان باز گذاشته تا او را امتحان کند.

 و در هیچ مساله ای به اندازه "ولایت پذیری" راه بهانه جویی را باز نگذاشته است.

 سوال این است که

عموما مردم کسی را بعنوان ولی خود انتخاب می کنند،

پس چرا "ولی و برگزیده خدا" را نمی پذیرند؟

 

یکی از اصحاب امام جواد(ع) نامه‌ای به خدمت حضرت نوشت که

«علّمنی شیئاً

إذا انا قلته

کنت معکم فی الدنیا و الآخرة»،

 چیزی به من یاد دهید که،

 اگر آن را بگویم،

 در دنیا و آخرت با شما باشم.

امام‌ هم با خط شریف خودشان مرقوم فرمودند که:

«أکثر من تلاوة إنا أنزلناه

و رطب شفتیک بالاستغفار».

سوره‌ی قدر را زیاد بخوان

و لبانت را با استغفار تر کن.

(ثواب الاعمال، ص ۳۵۳ )

 

این حدیث خیلی حرف دارد؛

صحابی ، مطلب مهمی را از امام می خواهد:

"حلقه ی معیتی بین خودش و معصوم‌( ع)را...

نمی گوید چیزی به من یاد دهید که،

بهشت بروم یا درجات بالای بهشت را خدا نصیبم کند،

نمی گوید چیزی به من یاد دهید که،

مقامات بالایی در دنیا یا آخرت پیدا کنم،

می گوید:

 چیزی را به من یاد دهید که

" کنت معکم فی الدنیا و الآخرة "

 همیشه با شما باشم در دنیا و آخرت.

این معیت چه معیتی است؟

واضح است که این معیت ظاهری نیست که بخواهد همیشه همراه حضرت باشد،

بلکه معیت رتبی، معنوی، روحی و روحانی را طلب می کند که اگر فرسنگ‌ها هم بین این راوی و امام‌ ( ع) فاصله باشد این معیت روحانی و نفسانی محقق ‌شود.

این صحابه در چه مرحله‌ای از درک و شعور بوده که این تقاضا را داشته است؟

بحث سنگین و عمیقی است:

 ارتباط نفوس در همین دنیا و آخرت ...

 انسان اگر به مرتبه‌ای برسد که،

نفس خودش را با یک نفس کاملی مرتبط کند،

مثل این است که

 خود را در معرض آبشاری یا انوار خیلی پر شعاع و پرنوری قرار داده و همیشه به نفس او اشراق میشود.

دعا و توجه و مراقبت آن نفس کامل، قطعاً به این نفس هم سرایت پیدا می‌کند.

شاید نماز اول وقت خواندن یک جهتش این است که،

 وقتی امام زمان (عج) می فرمایند:

 «ایاک نعبدو ...»،

 ما هم در همان مقوله داخل می‌شویم،

 ما هم جزء همان گروه می‌شویم که حضرت در رأس آن گروه است و...

  

آیه 48

فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِین

پس آن دو را تکذیب کردند و از هلاک شدگان گشتند .

 تکذیب و هلاک شدن ؟

یعنی چه؟

یعنی تکذیب آنها سبب شد که در اصول حقیقتی جهان هستی بیراهه بروند...

 خداوند عالم در روی زمین حجّتی را قرار داده است ،

حجّتی که عینی باشد و

آدمی بتواند از آن بهره برد .

تکذیب حجت خدا سبب هلاک شدن خواهد بود ،

 اصلاً بحث هلاک شدگی با سوختن در آتش جهنّم فرق دارد.

هلاک شده یعنی چه ؟

از هلاک شدن در دنیا چه تصوری داریم ؟

هلاک شدگان چه کسانی هستند ؟

هلاک شدن هم در دنیاست و هم در آخرت...

 

"فکانوا من المهلکین"

پس از مهلکین بودند ویا شدند ،

"بودند ویا شدند"

هردو یک اصل مسلم و حتمی را می رساند،

در آخرت را که قرآن تعریف کرده است وقتی حسابرسی می شود آن هایی که جز بدکاران هستند سر از جهنّم در می آورندو...

اما در دنیا "هلاک شدگان" چه کسانی هستند؟

 کسانی که

 خداوند به حال خودشان وا می گذاردشان...

یعنی ولشان می کند ...

 

آدمی شاید فکر کند که عقلش اورا به خوبی اداره خواهد کرد .

ولی عقل آدمی تا وقتی اداره خواهد کردکه

 در دایره قدرت الهی باشد واز آن نیرو گیرد .

چون مخلوقی است که دمادم باید از سوی پروردگار دارد تغذیه شود، اما اگر خداوند رها کند دیگر تغذیه ای در کار نیست...

 

این است‌که پیامبر اکرم (ص)پیوسته می فرمودندکه

"اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ‏ أَبَد"

خدایا، یک چشم بر هم زدن، مرا به خود وامگذار.

 

و معصومی (ع) فرموده‌اند:

"یَا سَیِّدِی إِنْ‏ وَکَلْتَنِی‏ إِلَى‏ نَفْسِی‏ هَلَکْتُ‏ ..."

خدایا، اگر مرا به خودم واگذاری هلاک می‌شوم(هلاک شده ام )...

 (دعای ابوحمزه )

 

#تاملی-در-قرآن-کریم

#سوره-مبارکه-مومنون

آیه 51

یاأَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا

 "واو"بین طیبات و اعملوا، از نوع معیت=همراهی است.

یعنی همزمان هردوکار باید انجام شود. یعنی هم طیب بخورید هم عمل صالح انجام دهید.

«کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ » از پاکیزه ها بخورید ،

 « وَ اعْمَلُوا صالِحاً » وعمل صالح انجام بدهید .

خوردن ازطیبات، مقدم بر عمل صالح ذکر شده است . چرا ؟

چون اگر کسی لقمه‌اش طیب نباشد ، موفق به عمل شایسته نمی شود .

مفسرین و علما می فرمایند:

 خوردن طیبات ، بذر و تخم عمل است و عمل صالح ثمره و نتیجه آن ، هرچه بذر پاکیزه تر باشد ثمربهتری می دهد که تا غذای انسان پاک نباشد اخلاق انسان اصلاح و اعمال صالح نخواهد شد.

 

از امام صادق (ع) در روایتى آمده است که یکى از صحابه ی رسول خدا(ص)از آن حضرت خواست که او را راهنمایی کند تا خداوند وى را مستجاب الدعوه قرار دهد.

 حضرت فرمود:

غذایت را حلال گردان ، مستجاب الدعوه مى شوى،

 

آدمی که از دنیا کوچکتر است،

نمازش هم بوی دنیا می دهد

 و آدمی که از دنیا بزرگتر است،

 غذا خوردنش هم بوی خدا می دهد؛

چون برای خدا می خورد و برای خدا می خوابد.

این است که می فرماید عمل صالح یعنی کار شایسته انجام دهید ،

کاری را شایسته می گویند که

رضای خداوند در آن است و خارج از آن هیچ کاری شایسته نیست .

اعملوا صالحا، کار شایسته کنید که

 إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ به آنچه انجام می دهد آگاهم ،

 گاه کارهایی را انجام می دهیم که شاید شایسته دیده شود ولی نیتّمان الهی نیست و إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ ... 


آیه 52

وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَة

ً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ .

رب واحد و کلام واحد است که

امت واحد را بوجود می آورد و

اگر امت واحدی دیده نمی شود بخاطر این است که رب واحدی آن را رهبری نمی کند.

 یوسف چه زیباهمه چیز را تمام می کند و کلام حق را از ناحق جدا می سازد:

ما تعبدون من دونه إلا أسماء سمیتموها أنتم وآباؤکم...

نمی پرستید از غیراو مگر اسمهایی که شما و پدرانتان آنها را نامگذاری کرده اید...

 (٤٠ یوسف )

 

کشتی نوح مثال اجتماعی است برای همه آنان که

 آرزوی مسلمان شدن و مسلمان مردن دارند

 و آمده اند تا پروردگارشان آنها را به صالحین ملحق نماید.

کسانی که بر این کشتی سوار می شوند پیرو هیچ مذهب ، فرقه ، شعبه ، دسته ، گروه یا گروهکی نیستند،فقط مسلمانند،

آنهم مسلمانی بدون پسوند و پیشوند.

خداوندکتب و رسل فرستاد تا ما را از این پسوندها و پیشوندها برحذر دارد تا مختلف و متفرق نشویم و به « دین در نزد خداوند فقط اسلام است » التزام عملی داشته باشیم.

اهالی یک دهکده تا زمانی که در آن تقسیم بندی بوجود نیامده  مسالمت آمیز در کنار یکدیگر زندگی می کنند اما همینکه پسوند و پیشوند گرفت و به بالا ده و پایین ده منشعب شد و متفرق گردید حتماً در بین اهالی آن اختلاف و نزاع رخ خواهد داد.

 

خداوند برای تشکیل امت واحده اسلام و جلوگیری از اختلاف و تفرقه به جمیع انسانها امر می کند

 وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ

که اگر امر الهی اطاعت می شد اینهمه فرقه و مذهب بوجود نمی آمد و امت واحده تکه تکه و متلاشی نمی شد.

 اما در طول تاریخ همواره اکثریت انسانها بواسطه عینکهای فرقه گرایی که بر چشم داشته اند این را ندانسته اند که حکم از آن خداوند است و فقط حکم او باید تعبد و فرمانبرداری شود...

اما

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ(آیه 53 )

 

آیه 53

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ

چرا دین شعبه ، شعبه می شود ؟

آئین که یک دستور بیشتر نیست؟

آئین وقتی شعبه ، شعبه می شود که آدم ها با خودخواهی و برتری طلبی خود وارد میدان دین می شوندنه با تقوای الهی ،

جامعه ای که بر پایه تقوا استوار است به وحدت و اتحاد دست می یابد،

که این امت ،امت واحد و یگانه و هم هدفی است،

 ...من پروردگار شماییم پس از من تقوا کنید...

 ولی مردم از دین و کتاب خدا هر یک  بخشی را گرفته و بخش های دیگر را رها کردندو به آنچه گرفتند به همان شادمان شدند.

 و هر یک به آن بخشی که عمل می کردند افتخار کرده و آن را درست و کامل می دانستند،

مثل حکایت مثنوی که مردم در تاریکی فیلی را با تصورات و لمسیات خود تصویر می کردند و آنرا یقین و حجت می دانستند،

پس موجب شد تا خود گروه گروه شوند و اتحاد و وحدت در دین و رویه و روش ازبین برود، در حالی که اگر به همه قرآن و سنت و عترت عمل کرده و وفادار می بودند ؛ وضعیت ایشان این گونه نمی شد.

 

و سوال ؟؟

آیا صرفا حصول آرامش درونی خود نشانهٔ وصول به حق و نفس مطمئنه است؟

یعنی وقتی کسی از انتخاب خود در دل و جان خود احساس سرور کرد ،نشانه وصول به حق است؟

هرکس تعریفی از آرامش از دیدگاه خود دارد، این است که می فرماید طرفداران فرقه‌های مختلف از انتخاب خود راضی و مسرورند و با عمل کردن به باورهایشان به آرامش میرسند، از شیطان پرستان گرفته تا خدا پرستان

کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ

 یعنی همه(یا هرکدام) آنها نسبت به باورشان در آرامش درونی و خوشحالی هستند،

 

پس باید میزانی ، محکی باشد تا صحیح از ناصحیح جدا شود و باطل از حق بیرون کشیده شود ،

در آیه های بعد نشانه هایی را بر می شمارد تا راه و بیراه مشخص شودو بفهماند که هیچ راهی جز یک راه که همان صراط مستقیم است در نهایت نجات دهنده نیست، شریعتی را می نمایاند که

انسان در چنین شریعتی تعریف میشود،

قوانین در چنین شریعتی تعریف میشود،

حروف و کلمات و اعتبارات در چنین شریعتی تعریف میشود،

و اگر در چنین شریعتی کسی به معنای نفس مطمئنه رسید،

حتما به آرامش درونی از جانب خدا رسیده است....

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.