سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مبارکه مومنون (1)

تاملی-در-قرآن-کریم

سوره-مبارکه-مومنون

آیت الله کشمیری (ره):

هر وقت دلم برای امیرالمومنین (علیه السلام) تنگ می شود ، سوره مومنون را می خوانم.

 چون این سوره منسوب به حضرت امیر است.

 

مومنون یعنی ایمان آورندگان ،در ابتدای سوره مومنون ،یازده ویژگی این ایمان آورندگان را ذکر می کند.

یعنی اگر بخواهیم ایمان ما واقعی باشد باید این ویژگی ها را داشته باشد.

 

پیامبراکرم(ص) فرمودند :

آیه اول و دوم سوره ی مومنون از گنجینه های بهشتی است.

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ  (1)

 الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (2 ) 

قَد اَفلَحَ المُومِنون

"به تحقیق مومنان رستگار شدند."

 این نکته قابل توجه است که

قبل از اینکه صفات مومن بیان گردد،به عاقبت او پرداخته میشود ،

رستگاری و سعادت دنیا و آخرت برای ایمان آورندگان است.

یعنی کسانی که به دایره ی ایمان وارد نمی شوند به فلاکت می افتند؛

 حتی چون زندگی دنیای شان هم در مسیر بندگی خدا نبوده است در مسیر فلاکت و هلاکت بوده است.

 آیه اول و آخرسوره نقشه ی سعادت را بطور فشرده به ما نشان می دهد.

آیه ی پایانی می فرماید :

وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (۱۱۸ )

خدایا مرا مورد مغفرت و رحمت خودت قرار بده، تو از بهترین رحم کنندگان هستی .

 

درفضیلت تلاوت سوره گفته اندکه

این سوره عاقبت بخیری ما را در دنیا تضمین می کند.

امام صادق(ع) می فرماید:

اگر کسی سوره مومنون را تلاوت کند(تلاوت نه قرائت) خداوند فرجام کار او را به خوشبختی ختم می کند.

 یعنی با عاقبت بخیری از دنیا می رود.

در روایات است که وقتی فاطمه بنت اسد نوزاد را(علی.ع.)را به پیامبر(ص)دادند، 

پیامبر یازده آیه اول سوره مومنون را تلاوت کردند.

 پیامبر.ص.فرمودند:

 حقا که مومنان بوسیله ی تو رستگار شدند و به خداوند سوگند که تو امیرمومنان هستی؛

 با علمت بر آنها امیری می کنی، مومنان واقعی  مطیع تو خواهند شد، به خدا سوگند راهنمای آنها به سوی خداوند، تو هستی.

 

می توان گفت :

این سوره،

 پیوند ساحت امامت و ولایت

 و پیوند مقام امیر مومنان(ع) با مومنان واقعی است.

  

آیه 1 

قَد اَفلَحَ المُومِنون

"به تحقیق مومنان رستگار شدند."

 این نکته قابل توجه است که ،قبل از اینکه صفات مومن در آیات دیگر بیان گردد،به عاقبت او پرداخته میشود ،

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ

قطعاً مؤمنان رستگار شدند.

هر شبانه روز، در اذان و اقامه ی نمازهای یومیّه، 

جمله ی «حَیّ علی الفَلاح» را بیست بار بلند اعلام می کنیم، تا راه را گم نکنیم و گم نکنند...

«فَلاح» به معنای رستن ورویش وآباد شدن زمین بایر است.

 شاید دلیل اینکه به کشاورز، «فَلّاح» می گویند آن باشد که زمینه ی رستن دانه را فراهم می کندو زمین بایر را آباد...

 

دانه که در خاک قرار می گیرد، با سه عمل خود را نجات می دهد و به فضای باز می رسد:

*نخست آنکه ریشه ی خود را به عمق زمین بند می کند؛

*دوّم آنکه مواد غذایی زمین را جذب می کند؛

*سوّم آنکه خاک های مزاحم را دفع می کند.

انسان هم برای رهایی خود و رسیدن به فضای باز توحیدی و نجات ازظلمات باید همان سه عمل را انجام دهد:

ریشه ی عقاید خود را از طریق استدلال محکم کند؛

از امکانات خدادادی آنچه را برای تکامل و رشد معنوی اوست جذب کند؛

دشمنان و مزاحمان را کنار زند و هر معبودی جز خدا را دفع کند تا به فضای باز توحیدی برسد.

 

در فلاح شکافته شدن و رهایی وجود دارد،

 تا کسی پوست نیندازد و

 مجددا تولدی نیابد به این فلاح نخواهد رسید.

آدمی یک بار از پدر و مادر متولد می شود و در این تولد  دو قید (محدودیت) مهم دارد.

 وراثت  و محیط

تمام حرکات و اعمال انسان ناشی از این دو است.

گویا انسان مانند بذری است که 

در غلاف، وراثت و محیط است. دوست داشتن، غصه خوردن و... تمامی حالت او طبیعی و غریزی است و 

اگر در همین سطح بماند به مرحله انسانیت راه پیدا نکرده است.و شاید هم پست تر شود!

چون دانه وقتی به دست کشاورز می رسد تبدیل به هفتصد دانه می شود ، یعنی به رشد و فلاح می رسد.

اما شاید انسانی سالها زندگی کند و هیچ رشد و فلاحی پیدا نکند و کمتر شود که ان الانسان لفی خسر...

 

آنچه انسان توسعه می دهد خودش نیست!

بلکه دنیا است، آجر ها و ساختمان ها و تکنولوژی را توسعه می دهد ،اما خود انسان، هر روز محدودتر و اسیر تر می شود.

یعنی انسان با این دارایی خاص خود نه تنها رشد نمی کند بلکه سقوط هم می کند .

 مشکل انسان بلاها و مشکلات نیست چرا که حیوانات نیز بلا می کشند،

 آنچه مشکل آدمی است راکد ماندن استعدادها و نرسیدن به ایمان است.

انسان اگر با استعدادهایش به ایمان نرسد،

 هرگز توسعه وجودی پیدا نمی کند و

 به فلاح و رستگاری نخواهد رسید.

در اولین آیه سوره مومنون می خواهد به همین نکته اشاره دهدکه

قد افلح المومنون

 

انسانی به فلاح می رسد که دیگر حادثه ها به او شکل نمی دهند بلکه این اوست که به حادثه ها شکل می دهد...

انسانی که به فلاح نرسیده باشد مگسی او را به اسارت درمی آورد و 

به آسانی در حادثه ها غرق می شود و حادثه ها و بلاها به او شکل می دهند و 

هر آن به رنگی در می آید، چون هنوز تولدی نیافته است.

 اما انسانی که به فلاح و توسعه رسیده باشد حتی اگر او را اسیر کنند، آزاد است و

 در حادثه ها غرق نمی شود چون در حادثه ها و بلاها آگاهانه و بر اساس علم(وحی) حرکت می کند و 

با توجه به وسعتی که پیدا می کند می تواند به رضا برسد.

وسعنی که در آن واحد می تواند در همه ی آسمانها حضور داشته باشد و

 به وسعت بهشت برسد و در همه مراتب آن حضور پیدا کند. این است که 

میتواند به زیبایی بگوید " ما رأیت الا جمیلا!"

 

#سوره-مبارکه-مومنون

آیات 9-2

 چگونه می توان به فلاح رسید؟

چه کسانی توسعه پیدا کرده اند و از حادثه ها بزرگ شده اند؟

چه کسانی ازقفس طبیعت وراثت و محیط بیرون آمده اند و بر اساس آگاهی های وحیانی عمل می کنند؟

قرآن در جواب همه این سوال ها می فرماید:

 «مومنون»

قطعا اهل ایمان هستند که به این رهایی می رسند و می توانند در وسعت آسمان و زمین پرواز کنند...

 

و صفات "فردی" مومنین را بیان می کند ...

 

این صفات، بیانگر صفاتى است که مایه فلاح و رستگارى مؤمنان است و می توان فهمید که

 این اوصاف آنقدر حساب شده و جامع است که جنبه ‏هاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى را تحت پوشش خود قرار مى ‏دهد ....

و  خمیر مایه همه آنها ایمان و توحید است...

و

کلیه صفاتی که برای مومنون بکاررفته در قالب اسم فاعل است ، 

یعنی نهادینه شدن آن صفت در فرد و نشان دهنده استمرار این ویژگی ها در مومنون است.

 

قَدْ أَفْلَحَ برای کسی است که

مؤمن است

یعنی معارف دینی را فهمیده و

بعد از فهم به جان خود گِره میزند گاهی یک گِره و گاهی بیشتر ...

گاهی شُل است گاهی ضعیف ،

 ایمان، درجاتی دارد،

آیات می فرماید باید گره محکم باشد، چگونه ؟

با "فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ "

خشوع در نماز ،

با عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ

اعراض از لغو،

با "لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ "

 فعلِ زکات ،

با "لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ "

حفظ عفاف و عصمت ،

 با "لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ "

 حفظ امانتهای فردی و جمعی ....

 

و باز دوباره جمع‌بندی می‌کند که

نه تنها در نماز خشوع دارند بلکه مواظب نمازها هستند....

  

آیات 9-2

به فلاح ‌رسیدن مومنین از نماز شروع می‌شود،

 یعنی این یک جریان است ،جریان ایمان و صلات و خشوع که

 به دنبالش روحیه‌ی « یُنفِقُونَ» در انسان پیدا می‌شود ،هم انفاق ظاهری و هم انفاق باطنی ،

البته هستند کسانی که به ظاهر در نماز خشوع دارند واهل انفاق هم هستند و 

در نمازشان آنچنان خضوع نشان می دهندکه آدمی به شک می افتد،ولی  ولایت ندارند!؟

 امام(ع) طریق تحقق توحید در عالم است.

نماز، روزه، حج، جهاد و عمل به واجبات و ترک محرمات مناسک دین‌‌داری‌ هستند. 

این مناسک شعبی هستند که انسان را به حقیقت توحید و ولایت می‌رسانند؛ رشته‌های اتصال به امامت هستند.

معصوم .ع.فرموده‌‌اند:

 «نَحْنُ أصْلُ کُلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ»؛

 سپس فرمودند:

 «صلاه، حج، جهاد»؛ همه‌ی اینها از فروع معصوم(ع) هستند.

 نقطه‌ی آغاز انحراف آنجایی است که جایگاه فروع با اصول عوض شود.

 

امیرالمؤمنین(ع) در تصویر اوضاع دوره‌ی خلافت غاصبان می‌فرمایند: ت

خیهٍ أمیال؛ 

آن دوره را به دوره‌ی تاریکیِ کور تشبیه می‌‌کنند؛ هم فضا ظلمانی شده و هم چشم‌ها قادر به مشاهده نیستند.

 در این فضای ظلمانی است که قتل سیدالشهداء(ع) عبادت می‌شود،

صبح عاشورا شعار لشگر این بود:

 «یا خیل الله ارکبوا»؛

 ای لشگریان خدا! سوار شوید!

 

"وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ  "

آنها ازهر گونه لغو وبیهودگی روی گردانند ...

فعل لغو آن کاری است  که فائده نداشته ویا گفتار وعملی است که کم فایده باشد.

 آیه نمی‌گوید مؤمنان اهل فلاح‌ کسانی‌اند که کارِ لغو نمی‌کنند ،

می فرماید :" از لغو اعراض دارند "

اعراض یعنی رو برگرداندن یعنی جهتشان فرق میکند،

 یعنی مؤمن از لغو رو برگردان است، او در جانبی است لغو در جانب دیگر، جانبش جداست جهتش جداست ...

 

در آیهٴ 72 سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» می فرماید:

وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً

از لغو و لاغی، کریمانه می‌گذرند. بزرگوارانه...

ودر آیهٴ 55 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» می فرماید:

وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ

از شنیدن لغو اعراض می کنند،

 

از هر چیزی که  اتلاف عمر باشد، اینها اعراض می‌کنند...

 

وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ

این زکات بیشتر ناظر به تزکیه نفس است،

دربارهٴ زکات می‌گویند ایتای زکات،

یعنی اَدای زکات نه فعلِ زکات،

 این فعلِ زکات بیشتر ناظر به تزکیه است (شاید هم جامع بین تزکیهٴ نفس و زکاتِ مال) چون 

فاعل بودن به امر حَدَثی تعلّق می‌گیرد نه به ذات و عین.

مثل "قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا"، "قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی"...

چون زکات مثل خمس بخشی از مال است  نمی‌گویند فاعلِ زکات بلکه می‌گویند :

مُعطی زکات ، مؤدّی زکات ، پرداخت‌کننده زکات ...

 

آیه 14

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً

فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً

فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا

 فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا

ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ

فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِین

آنگاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانیدیم و

 آنگاه مضغه را استخوانهایى ساختیم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم,

 آنگاه [جنین را در] آفرینشى دیگر پدید آوردیم آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است

 

جهان جنین همانطور که از نامش پیداست،

 جهانی است پوشیده و ناپیدا ،

ولی آیات روشن و آشکار خداوند برای آنها که می دانند...

"پروفسور کید. ل. مور"،

 یکی از متخصصین جهانی جنین شناسی ،

استاد دانشگاه تورنتو کانادا و صاحب تألیفات متعدد،

 بعد از اطلاع از آیات جنین شناسی در قرآن ابتدا با بهت و حیرت گفت:

"چگونه ممکن است محمد (ص) ۱۴۰۰ سال قبل، جنین و مراحل آن را توصیف کند؛ 

کاری که دانشمندان تا سی سال قبل نتوانسته اند؟"

 اما پس از بررسی قرآن  آن‌قدر تحت تأثیر آیات جنین شناسی قرآن قرار گرفت که

کتاب جنین شناسی خود را با آیات قرآن و احادیث نبوی تکمیل کرد.

او در یک برنامه تلویزیونی علنا گفت :

"آنچه که قرآن راجع به رشد جنین انسان بیان کرده. تا سی سال پیش ناشناخته بود، بویژه توصیف قرآن از جنین به علقه (زالو و شبه لخته خون)که قبلا هرگز به این نکته فکر نکرده بودم ،پس در بخش جانور شناسی به مطالعه وبررسی زالو پرداختم و زالو دقیقاً شبیه جنین بود."

 

در سال 1982 کتاب کیدمور که با معارف جدید از قرآن تجدید چاپ شده بود، جایزه بهترین کتاب پزشکی را دریافت کرد.

دکتر مور در هشتمین کنفرانس پزشکی (1981) اظهار داشت:

« جای بسی خوشحالی است که بتوانم سهمی در روشن ساختن آیات قرآن در مورد تکامل انسان داشته باشم. برای من کاملاً روشن است که این گفته‌ها از جانب خداوند برای حضرت محمد (ص) فرستاده شده است. زیرا تقریباً تمامی این علوم تا قرن‌ها بعد کشف نشده بود و برای من قطعی است که حضرت محمد (ص) حتماً پیامبر خداست».

کشفیات کید. ال. مور از قرآن و حدیث و تکمیل کردن کتابش با آن و تشرفش به اسلام، موجب گردید که چندین پروفسور جنین شناس و غیره به قرآن روی آورند و مسلمان شوند و در سمینارهای بعدی قرآن و علم شرکت کنند.

 

و افرادی مانند

پروفسور مارشال جانسون

یکی از دانشمندان برجسته امریکا و رئیس دپارتمان آناتومی و مدیر انستیتوDanicl دانشگاه توماس جفرسون فیلادلفیا که دربارة آیات جنین شناسی قرآن مطالعه و تحقیق به‌عمل آورده و مسلمان شده است.

 وی در کنفرانسهای علمی به وصف دقیق قرآن از جنین پرداخته است:

 " قرآن در واقع شرح مراحل خارجی جنین است ولی مراحل داخلی جنین به هنگام آفرینش و مراحل رشد، آن را نیز مدنظر دارد و حوادث مهم در آفرینش جنین را که دانشمندان معاصر تازه به آن پی برده‌اند، را تشریح و مورد تأکید قرار می‌دهد ".

 او می‌گوید:

 " توصیف مراحل جنین موجود در قرآن نمی‌تواند تصادفی و اتفاقی باشد، احتمال دارد که محمد(ص) یک میکروسکوپ بسیار قوی داشته ولی قرآن مربوط به 1400 سال پیش است در حالی‌که میکروسکوپ قرن‌ها بعد از حضرت محمد (ص) اختراع شده است.

من ایمان دارم که واسطه ای الهی در بیانات حضرت محمد (ص) در کار است. "

 

آیه 21

وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا

و

وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِینَ.(نحل/66 )

 

و البته براى شما در دامها عبرتى است از [شیرى] که در شکم آنهاست به شما مى‏نوشانیم(مومنون/21 )

همانا در دام‌ها برای شما عبرتی‌ست، از آن‌چه در لابه‌لای شکمِ آن‌هاست، 

از میان سرگین و خون، شیری خالص به شما می‌نوشانیم که برای نوشندگان گواراست.(نحل/66 )

 

• آدم باورش نمی‌شود شیر- این مایع سفید و خالص- از مجاورتِ سرگین و خون بیرون آمده باشد، 

باورش نمی‌شود مایه شفاء و حیات و رشد موجودات از لای فضولات و خون سر برآورده باشد. 

بی آن‌که ذره‌ای رنگ و بوی آن‌ها را به خودش گرفته باشد.امّا او خواسته است این‌طور باشد.

خواسته است پاکی را از لابه‌لای ناپاکی‌ها بیرون بیاورد، بی‌آن‌که ردی از ناپاکی به خودش گرفته باشد،

 خواسته است مایه رشد و حیات را از لابه‌لای سلول‌های مرده و غذاهای هضم شده بیرون بکشد...

و برای شما عبرتی‌ست

آدمی باورش نمی‌شودکه از لابه‌لای مصیبت‌ها و ناملایمی‌ها می‌شود رسید. 

آدم باورش نمی‌شود مسیر رسیدن‌ها از میان نرسیدن‌ها بگذرد، 

مسیرِ بلندشدن‌ها از میانِ زمین‌خوردن‌ها، مسیر راست ایستادن‌ها از میان شکستن‌ها، مسیر بزرگ‌شدن‌ها از میان فشارها و سختی‌ها...

و برای شما عبرتی‌ست

 تلنگری است تا متذکّر کند، بیدار کند. تا من و تو را تربیت کند.

 «ربّ» است، رب العالمین...

و برای شما عبرتی‌ست.

  

آیه 27

کشتی را برای آب می سازند،

 اما آن را نه در آب،

بلکه در خشکی می سازند.

بهشت چیزی شبیه کشتی است و آخرت همچون دریا و دنیا به خشکی و کویر می ماند.

طاعات ، عبادات و همه خوبی ها و زیبایی های دیگر که در دنیا انجام می دهیم

 همانند کشتی ساختن است.

کسانی که احتمال آخرت را نمی دهند مانند قوم نوح اند،

چنین مردمی همان رفتاری را خواهند داشت که قوم نوح(ع) با نوح داشتند.

نوح کشتی می ساخت و بی باوران به قیامت او را به سخره گرفته و به او طعنه می زدند و

 او را مسخره می کردند،

اما نوح بی هیچ اعتنا و توجهی کار خود را می کرد،

زیرا فرمان حق بود...

 

این نگاه تقابل دو دیدگاه را نشان میدهد:

 یکی معرفت را منحصر به چارچوبهای مادی میبیند و یکی دیگر علاوه بر تجربیات مادی، به عوامل غیرمادی نیز معتقد است.

قوم نوح صدها سال مهمان او بودند و با وجود سماجتی که در انکار او به خرج دادند؛

 خداوند در عذابشان شتاب نکرد .

قوم نوح از نظر اعتقادی وخلق و خوی و ارزشهای اخلاقی، به شدت به مردم آخرالزمان شبیه اند،

 امر خداوند در قبال آنها به گونهای بوده که

در نهایت یک تصفیه اساسی صورت میگیرد و حتی یک نفر کافر در زمین باقی نمیماند،

 دقیقا همانند وعدهای که خداوند در مورد آخرالزمان دادهاست.

 

قوم نوح قومی هستند که از یکتا پرستی و تدین به بت پرستی و شرک رسیده اند ،

اولین تشریع از سوی خداوندبه قوم حضرت نوح است،

اما

 کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ "الْمُرْسَلین" ؛

یعنی قوم نوح،

کل پیامبران و اصل پیامبری را تکذیب میکردند،

 آنها خداوند را قبول داشتند،

 اما قبول نمیکردند که خدا واسطهای از میان خودشان به عنوان پیامبر فرستادهاست و

همین امر زمینه مخالفت آنها با حضرت نوح و اصل رسالت و ولایت حضرت نوح بود .

 

یکی ازخصوصیات  قوم نوح،

سودگرایی و منفعت‌گرایی است که

 درستى و نادرستى یک عمل را بر مبناى میزان سودمادی یا خوشى و رفاهى که از آن ناشى مى شود، ارزیابى مىکنند.

درچارچوب فکری قوم نوح،

 اگر کسی کاری را انجام دهد و در ازای آن پولی نخواهد و سود مادی را نیز بدست نیاورد،

 یا دروغگوست و یا دیوانه، و این همان چیزی بودکه به نوح (ع) نسبت دادند.

پیروان تفکر قوم نوح در مواجهه با دین اینگونه بودکه

قبل از این که به دنبال کشف حقیقت دین باشند دنبال منفعت هستند.

یعنی پیش از آنکه به دنبال حق و یا باطل بودن آن دین باشند، به دنبال این هستند که

  "این دین برای آنها چه منفعتی در پی دارد "

اگر بر مبنای یک فلسفه کلان الهی زندگی نکنیم

 لاجرم مجبور به زندگی بر اساس تعلق دنیا خواهیم بود.

 

این تفکر حاکم بر قوم نوح،

 اکنون نیز در میان مردم آخرالزمان در جریان است،

امام حسین (ع) برای همین جریان تفکر قوم نوح در کربلا میفرماید:

 "إنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا، وَالدِّینُ لَعْقٌ عَلَی‌ أَلْسِنَتِهِمْ،

یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ؛ فَإذَا مُحِّصُوا بِالْبَلآءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ "

 (مردم بنده و برده دنیا و جلوه های فریبنده آن هستند و دین لقلقه زبانشان است،

 تا جایی که گذران زندگی آنها پا برجا باشد، دین را نگهداری می کنند و

 زمانی که به بلا آزموده شوند، دین داران قلیل اند).

 

در آیه طوفان نوح به عنوان امر الهی" فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا..." معرفی شده است ....

 "و فار التنور"

 از چاه آب در آوردن، از چشمه آب در آوردن، از قنات آب در آوردن، از نهر و بحر آب در آوردن، 

از زمین عادی آب در آوردن اینها راههای علمی دارد,

 اما از تنوری که جای آتش است مَهد آتش است از آنجا آب جوشاندن کار عادی نیست و 

نشان دهنده اراده قاهر و قدرت بی پایان خداوند است و فراتر از قوانین جاری طبیعی است.

خدای نوح خدایی است که می تواند از یک تنور نان که در آن آتش افروخته می شود،

 توفانی جهان آسا را جاری کند؛ تنوری که آتش آن با آب و حجم و اندازه آن با جاری شدن توفان جهانی هیچ سازگاری ندارد...

 


 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.