تاملی -در-قرآن -کریم
#سوره -مبارکه-نور
آیات 50-47
ویَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا
ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ
وَمَا أُولَئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ
در آیه نمی فرماید "امنّا بالله و بالرسول..."
( ایمان آوردیم به خدا و رسول... (
می فرماید "ویَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُول"
(می گویند که ایمان آوردیم به خدا و رسول...(
و تکرار «با» برای تأکید است؛
یعنی از نظر گفتار خیلی شدیدو اکید حرف میزنند؛
انسان شاید نهان خودرا کتمان کند و برخلاف نهانش و نهادش سخن بگوید،
ولی آفریدگار او که نهان ونهاد اورا می داند می فرماید:
" وَمَا أُولَئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ"
اینها از مومنین نیستند؛
این گروه "مومن دهانی"تا وقتی ضرری،خطری پیش نیاید، ایمان بیرونی لقلقلهٴ زبانش است ،
امّا،چون زبان در عرض دل نیست وچون ایمان زبانی او دلش را به اطمینان الهی نرسانده و
مادی می سنجد و
مادی می اندیشد؛
و اگر حادثهای پیش بیایدو اورا بخوانند به سوی خدا و رسول، اعراض می کنند.
(ضمیرلِیَحْکُمَ ضمیرمفرداست «لیحکما» نیست برای اینکه حکم الرسول همان حکم الله است)
و به حکم رسول تن در نمی دهند.
اما اگر بفهمند که به سود شان است فوراً میآیند،
یعنی اینها سود محورند ؛
هوامحورند ...
چرا ؟
چون فی قلوبهم مرض...
جامعه دینی برمبنای دین و محوریت رسول الله ص تشکیل میشود،
آیات آسیب شناسی انسان و جامعه ومواقع و محلهای ضعف انسان و امت در این جامعه دینی است،
انسانها در قرآن
یا مومن،
یا کافر،
یا منافق و
یا الذین فی قلوبهم مرض
هستند.
مومن
کسانی که به نحوی با غیب مرتبط شده اندو قوای شناختی شان بر میزان حق کار می کند .
کافر
کسانی که قوای شناختی شان ،قلب و گوش و چشمشان از کار افتاده است که چه بیمشان دهى چه بیمشان ندهى بر ایشان یکسان است... گویا شناخت آنها در مرحله نباتی است ...
منافق
کسانی هستند که عناصر اصلی ایمان را ندارند لذا کافرندو اگر به حسب ظاهر اظهار ایمان بکنند میشوند منافق ،
و
"فی قلوبهم مرض" ،
کسانی هستند که فضای ذهنی و درونی آنها ثابت نیست.
انگار در یک وضعیتی بین ایمان و کفر در نوسان هستند،
عناصر اصلی ایمان را دارند یعنی اصول دین را تا حدودی پذیرفته اند،
بعضی از واجبها را انجام نمیدهند بعضی از محرّمات را مرتکب میشوند،درکل اینها دینشان ناقص است ،
می توان گفت که در مرکز قوای شناختی شان مشکل دارند.
بعضی" الذین فی قلوبهم مرض "را همان منافقین می دانند.
شاید واژه منافق گاه مصداق " الذین فی قلوبهم مرض " باشد،
چون پدیده نفاق با فی قلوبهم مرض شروع می شودولی نکته اساسی این است که ؛
" الذین فی قلوبهم مرض " بر اساس بحث روانشناختی فردی انسان است،
ولی در منافقین بحث، جامعه شناختی است.
از اسمی هم که خداوند برای آنهاانتخاب کرده نیز برمی آید که اینها یک مرضی دارند...
یعنی یک جورهایی ایمان آورده اند ؛
ولی واقعا ایمان نیاورده اند و نمی دانند که واقعا ایمان نیاورده اند.
دنبال پیامبرشان هم راه افتاده اند و کارهای خوبی هم شایدبکنند.
یعنی اینها کسانی هستند که یک جورهایی مذهبی شده اند ولی به حقایق نرسیده اند.
اینها وضعیتشان از منافقین پیچیده تر است...
وشاید مثال برای خیلی ها در زمان ما...
قرآن ویژگی اصلی این آدمها را مریضی قلب می نامد،
یعنی (قوای شناختی) آنها دچار نوعی مرض شده است.
قرآن مبین، شفا است تا قلبهای مریض ،بیماری خود را بشناسند و تداوی کنند باآن ...
شاید بتوان گفت که
"الذین فی قلوبهم مرض"
کسانی هستندکه
در طول زندگی
در حال نوسان
بین ایمان و کفرند...
مشکل این آدمها چیست؟
می توان گفت "حب دنیا"...
اینها توانایی دل کندن از تعلقات خود را ندارند،
همانگونه که اشاره شد(آیه 47 ),
سود محور و هوا محورند،
انگیزه هایی دارند که الهی نیست پس وجودشان یک کاسه نمی شود.
مثل آدمی که نماز می خواند ولی حواسش جای دیگری است ...
بدون ایمان واقعی دل کندن از تعلقات سخت است.
نقطه مقابل "قلب مریض" در قران
واژه "قلب سلیم" است
که در داستان ابراهیم آمده است.
قلب سلیم قلبی است که
هیچ چیزی جز خدا در آن نیست.
به اندازه ای که
غیر خدا در قلب باشد ،
قلب مریض است و
اصطلاح قرآنی "الذین فی قلوبهم مرض "
درد امروز جوامع اسلامی است و
درد "من"و "من ها"...
#تاملی-در-قرآن-کریم
#سوره-مبارکه-نور
آیه 54
أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ ...
اطاعت کنید خدارا و اطاعت کنید رسول را...
اطاعت کنیم یا تبعیت ؟
تفاوت تبعیت با اطاعت چیست؟
درتفاوت اطاعت با تبعیت،نظرات مختلف است:
اطاعت خاضع کردن دل در مقابل حق هست.خاضع کردن دل در مقابل امر پروردگار عالم است
خضوع دل در مقابل امر ولایت اهل بیت علیهم السلام است. به این اطاعت می گویند.
تبعیت شکل محبوب شدن است. عین محبوب راه رفتن است.پیروی کردن است به محبت...
در اطاعت عقل لازم است.
در تبعیت محبت لازم است.
محبت تبعیت آور است.
عقل تبعیت آور نیست،
محبت است که تبعت می آورد.
ولی در عقل الزام وجود دارد،باید و نباید وجود دارد.
ولی حب با اختیار کامل است .
" قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله "(آل عمران/31)
ببینید بعد از حب کلمه فاتبعونی آمده است. یعنی ثمره ی محبت و دوست داشتن تبعیت است،
این است که می فرماید اگر دوست داشتید... !
اما واژة «اطاعت» به معنای فرمانبرداری و انجام عمل برطبق امر، حکم و دستور است و
گاه ممکن است اطاعت علیرغم خواست قلبی فرد باشد.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ...
ای کسانی که ایمان آورده اید
خدا را اطاعت کنید و
پیامبر را اطاعت کنید،
اطاعت خدا معلوم است و قرآن کریم هم که هست ،تاکید براطاعت پیامبر(ص)چیست؟
اگرگفته شود که همان اطاعت الله است صحیح نیست، چون مفهوم با جمله اطیعوا الله برآورده شده است و
تکرار لغو است و لغو به تصریح قرآن کریم در قرآن وجود ندارد و
اگربه معنای اطاعت از قرآن کریم باشد نیازی به تکرار و تاکید بر رسول نبود، پس این اطاعت چیست!؟
اگر نگاهی به تاریخ اسلام و گروههایی که
با شعارهایی مانند" حسبنا الله" ویا "حسبنا القرآن" در مقابل ولایت ایستادند را در نظر بگیریم,
مفهوم اطیعوا راحت تر برداشت خواهد شد،
"یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ"
(محمد/۳3 )
ای مؤمنان! از خدا و پیغمبر اطاعت کنید، و کارهای خود را باطل نگردانید.
یعنی
«اطاعت از خدا و رسول الله معیار قبول اعمال یا بطلان آن میباشد.»
اطاعت از رسول گرامی دو جنبه دارد:
*یکی جنبه تشریع، یعنی همان جزئیات و تفاصیل احکام که
"و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم"؛
ما کلیات احکام را بر تو نازل کردیم تا تو برای مردم جزئیات آنها را بیان کنی.»
(نحل/ 44 )
* دوم احکام و آرایی که به مقتضای ولایتی که بر مردم داشتند و
زمام حکومت و قضا وامور مهم را در دست داشتند صادر می کردند که
"لتحکم بین الناس بما أراک الله"؛
تا در بین مردم به آنچه خدای تعالی به فکرت می اندازد حکم کنی.
(نساء/ 105)
مشخص است که اطاعت رسول معنایی، و اطاعت خدای سبحان معنایی دیگر دارد ،
اطاعت از رسول خدا (ص)
همان اطاعت از خدااست،
چون تشریع کننده تنها خدا است و تنها اطاعت او واجب است،
"و ما أرسلنا من رسول إلا لیطاع بإذن الله"
یعنی وجوب اطاعت از رسول خدا منوط به اذن خداست،
پس اطاعت از رسول دو وجه دارد:
* احکامی که به وسیله وحی بیان می فرمایند،
احکامی که خود به عنوان ولی امر صادر می نمایند.
کلمه "اطیعوا" در آیه تکرار شده، تا بفهماند که
اطاعت خدا یک نحوه اطاعت است و
اطاعت رسول یک نحوه دیگر است،
یعنی بحث" ولایت"...
مظهر ولایت کلی و مطلقه الهی حضرت محمد(ص) است و پس از خداوند تنها کسی که
از ولایت کلیه و مطلقه برخوردار می باشد، آن حضرت می باشد؛ هر چند که
در آیاتی چون احزاب / 6 و مائده/ 55 ولایت کلیه ومطلقه پیامبر(ص) براهل ایمان بیان شده است،
ولی این به معنای حصر ولایت آن مظهر ولایت مطلقه و کلیه الهی در این محدوده نیست،
بلکه به معنای آن است که
مومنان به این ولایت ایمان داشته و
ملتزم به آثار ولایت یعنی اطاعت هستند.
ولی افرادی ممکن است که
در مقام تشریع اعراض کنند
ویا لزوم اطاعت را نفهمند
ویا اطاعت با منافع فردی آنان همسو نباشد.
ولایت حضرت (ص) در جان و مال و عرض اشرف آفریده های الهی، بر اساس رحمت است؛
تا آن را از هلاکت حفظ کرده و در مسیر کمالات قرار دهد ولی در مقام تشریع گروهی از انسان ها با
عدم اطاعت و پشت کردن به ولایت الهی و مظهر کامل آن، از حقیقت کمالی خود دور می شوند.
معنای اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ...
یعنی در نظام اسلامی ،
*انسان رابطهاش را با خدا صحیحاً برقرار کند،
*انسان رابطهاش را با ولی خدا و حکومت اسلامی صحیحاً برقرار کند،
یعنی وقتی مقام ولایت حکمی کرد مومن نمیگوید من نظرم غیر این است.
*وانسان رابطه اش را با جامعه اسلامی صحیح برقرار کند با اقامه نماز و ایتای زکات،
قبلا به تکرار عرض شده است که
اقامه نماز با نماز خواندن کاملا متفاوت است،
در قرآن حکیم هیچ جا سخن از خواندن نماز نیست،
چون "الصّلاة عمود الدین" است و ستون خواندنی نیست ، قرائت کردنی نیست،
ستون را اقامه میکنندیعنی برپا می کنند ، لذا در قرآن هر جا سخن از نماز است اقامه صلات است ،
"یُقِیمُونَ الصَّلاةَ"؛
"أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ"؛
"أَقِیمُوا الصَّلاَةَ"
اقامه نماز ،چون نماز ستون است...
ستون برای چیست؟
برای تکیه دادن ...
تکیه دادن چی؟
معصوم فرموده اند که خیمه ی دین جهاد است ،
نماز ستون این خیمه است ،
ستون برای" جهاد کلّ شیء بحسبه".... جهاد فرهنگی ، جهاد اخلاقی ،جهادهای اصغر ،جهادهای اکبر و...
تا در زیر این خیمه به برکت ستون نماز،
حیات طیبه ایجاد شود.
وَآتُوا الزَّکَاةَ
بسیاری از آیات زکات در سوره های مکّی است،
در مکّه که زکات فقهی نبود !؟
زکات دو قسم است :
*زکات واجب یا همان زکات فقهی
و زکاتهای اخلاقی،
در نهجالبلاغه می فرماید:
«وَ لِکُلِّ شَیْءٍ زَکَاةٌ وَ زَکَاةُ الْبَدَنِ الصِّیَامُ»
برای هر چیزی زکات است و زکات بدن روزه است،
)کلمات قصار/136 )
و در شماره 211 :
"وَالعفوُ زکاةُ الظّفر"
اگر بر رقیبت پیروز شدی گذشت, زکات این پیروزی است زکات این قدرت است،
ودر سورهٴ مبارکهٴ "مؤمنون/4"می فرماید:
وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ
نمی فرماید زکات بدهید میفرماید فاعل زکات باشید ،زکات را به جا بیاورید
، این فاعل زکات بودن نشانه آن است که این زکاتِ مصطلح فقهی نیست.
و تکرار و تذکر دوباره اطیعوا الله !!
یعنی ولایت حبل الله است و ولایت است که این پیوندها را مستحکم میکند و معنا می بخشد و هدایت می کند ...
تازه بعد این مراتب:
لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
شاید !؟ مورد رحمت قرارگیرید،
چرا می فرماید شاید؟
زیرا تا نفس میکشیم در معرض تحوّلیم،
اینچنین نیست که اگر کسی نماز را اقامه کرد و زکات را چه واجب چه مستحب, چه فقهی چه اخلاقی انجام داد،
این دیگر رستگار شده و به فلاح و فوز برسد.
ما تا نفس میکشیم در معرض امتحانیم لذا در قرآن بعد از ایمان و
حتی اطیعوا عموما سخن از «لعلّ» و «لیت» و...است ،
یعنی همیشه بین خوف و رجائیم ،
یعنی تا زندهایم در معرض حوادثیم...
#تاملی-در-قرآن-کریم
#سوره-مبارکه-نور
آیات 61-58
سوره نور ،سوره عفاف است و روشهای رسیدن به یک جامعه عفیف را با موارد روزمره می فرماید،
در آیات گذشته ی سوره مبارکه از عفاف گفتاری و رفتاری فرمود و در این آیات میفرماید،
اگر میخواهید جامعه عفیف داشته باشیدباید از کودکی در منزل درس عفّت بدهید ،
قرآن ریز بسیاری از احکام را در قرآن نیاورده است ، مثلا نماز ظهر چند رکعت است یا نماز صبح و عصر..
اما تربیت بچهها را شخصاً و رسما مطرح می فرماید،
عجیب نیست که این آموزش ها را قرآن ریز ذکر می فرماید اما جریان نماز را با همه اهمیّتش به سنّت واگذار میکند !
چون این مسایل است که جامعه را و امت را حفظ می کند ،
ومی فرماید:باید...حتماً این کارها انجام شودو امر غایب آورده که دلالت بر وجوب است.
اگر چنین فضایی در داخل زندگی در خانواده مطرح باشد و حدود و ثغور اخلاقی از کودکی یاد داده شود ،
جامعه هم جامعه عفیفی خواهد بود،
لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ
این نیز امر غایب است ،یعنی حتماً باید اذن بگیرند،
"ما ملکت ایمانکم" یعنی ملک یمین و آنرا قویتر از ملک ید دانسته اند،
«ما» اسم موصول و به معنای «آنچه» است و «ملکت» از ریشه «ملک» به معنای در اختیار داشتن و مالک شدن
و «أیمان» جمع «یمین» به معنای دست راست است؛چون انسان غالباً کارها– و بویژه کارهای مهم-را
با دستانش – و بویژه دست راست - انجام میدهد؛کارهای مهم به دست( دست راست) نسبت داده میشود؛
در فارسی نیز میگوییم: «آنرا بهدست آوردیم» که کنایه از مالک شدن و تسلط است.
می توان گفت: هرچه که در اختیار انسان است،«ملک یمین»است.
در واقع ملکت ایمانکم،شامل همه افرادی است که از طریق پیمانی،در مالکیت فرد قرار می گیرند؛
اعم از فرزند خوانده مثل مورد یوسف( ع) از طرف عزیز مصر ، کنیز،اسرای جنگی و...
اگر جامعهای از دوران کودکی و از داخل خانه با این سبک تربیت شوند این جامعه میشودجامعه ی عفیف ،
اهمیت این مسئله آنچنان است که خدای سبحان اینها را خودش در قرآن متعرّض شده ،
چون اینهاست که جامعه را میسازد اینهاست که مدینه فاضله را می سازد....
در آیه 58 از تعبیر
ِ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
استفاده شده است،
و
در آیه 59 از تعبیر
ِ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ وَالله عَلِیمٌ حَکِیمٌ
تفاوت درچیست؟
شاید بتوان گفت عبارت "آیاته= آیات او" در آیه 59 تأکیدش از عبارت "آیات" در آیه 58 بیشتر است و
خدا مى خواهد به خصوص اشاره کند که آنچه در اینجا بیان شد منسوب به منِ خداست.
پس عمل کنید...
درس امروز
کمیل از اصحاب خاصّ حضرت امیر المومنین (ع) بود،
حضرت دست کمیل را گرفت و بیرون شهر کوفه برد وفرمود:
«یا کمیلبنزیاد إنّ هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها»
کمیل یکی از اصحاب سرّ است شاگرد مخصوص است؛
در زمان حکومت حضرت امیر منطقهای است به نام هیت و حضرت امیر(ع) مسئولیت آن منطقه را داده بودند به کمیل,
امویان حمله کرده و غارت کردندو زدند وبردند و کمیل نتوانست آن منطقه را اداره کند،
نامه گلایهآمیزی دارد حضرت امیرالمومنین(ع)در نهجالبلاغه
در توبیخ و سرزنش کمیل...
)نهجالبلاغه, نامه 61 ).
کمیل که وجودش شده ظرف دعای حضرت خضر(ع)که به حضرت علی(ع)آموخته،
چرا حضرت امیراورا توبیخ میکنند؟
چون بعضیها برای دعا خوباند، برای مناجات، برای سخنرانی خوباند برای سخنخوانی خوباند؛
برای درس گفتن خوباند برای بحث کردن خوباند ولی در مدیریت جامعه ؟!
وجود مبارک حضرت (عج) لااقل 313 نفر شاگرد مثل خود امام میخواهد ،
بقیّةالله از القاب پربرکت وجود مبارک حضرت حجّت(عج) است،
وقتی حضرت ظهور کنند به دیوار کعبه تکیه داده میفرمایند:
«أنا بقیّة الله»
چرا بقیه الله؟
چون وجه الله است ،
"مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ"
چون ماندگارِ الهی است ،
در فرهنگ قرآن, عدّه ای "اولواالأبصارند"، عدّه ای "اولواالألباباند" و...
اما عدّه ای "اولوابقیّة" هستند،
یعنی صاحب و والی بقایند،
مولای بقایند ولیّ بقایند ،
ماندگارند چون وجودشان مظهر وجه باقی خداوند شده است،
شاگرد فقیه, فقیه میشودو
شاگرد مهندس, مهندس ،
و شاگرد بقیّةالله هم میشود بقیّةالله ...
و برای اینان است که
وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ....
(نور/55 )
#تاملی-در-قرآن-کریم
#سوره-مبارکه-نور
آیه 61
...فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا
فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِکُمْ
تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً...
سلام از اسمای حسنای خداست ،
«... هو الملکُ القدّوس السّلام ...»
حشر/23
که او مبدا هرگونه سلام و سلامتی است:
«اللّهمّ أنت السّلام ومنک السّلام ولک السّلام وإلیک یعود السّلام»
(مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترک نماز.)؛
شاید بتوان گفت:
اِهدای سلام و جواب آن که میان دو نفر رد و بدل میشودمانند:
«سلام علیک، علیک السلام» عبارت دیگری از «هو الأوّل و الاخر ...» (حدید/3)است.
از دیگر اسمای حسنای الهی ، نام «حیّ» یعنی داراى حیات ثابت است.
) الاسماء و الصّفات، بیهقى، ص 110 )
تحیّت، برگرفته از واژه حیات و به معناى دعا براى بقا وزندگى خود و دیگری است.( مفردات الفاظ قرآن کریم، ص270،«حیى»(
بر اساس آیات قرآنی انسان می بایست هماره خواهان سلامت به ویژه در سه مقطع اساسی زندگی؛
یعنی هنگام تولد، هنگام مرگ و هنگام بعثت و رستاخیز در قیامت باشد: وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا.
(مریم، آیات 15 و 33 )
فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون؛
پس چون به خانه هایى که گفته شد درآمدید، بر خودتان سلام کنید تحیت و درودى که
نزد خدا مبارک و خوش است. خداوند آیات خود را این گونه براى شما بیان مىکند، امید که بیندیشید.
سلام بر «انفسکم» یعنی
- سلام بر خویشتن است؛ یعنی وقتی وارد شدید و دیدید کسی نیست بر خودتان سلام بفرستید تا در آن خانه به سلامت باشید؛
امیرالمؤمنین امام علی(ع)فرمودند:
اِذا دَخَلَ اَحَدُکُمْ مَنْزِلَهُ فَلْیُسَلِّمْ عَلى اَهْلِهِ، یَقُولُ:
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ، فَاِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ اَهْلٌ فَلْیَقُل: اَلسَّلامُ عَلَیْنا مِنْ رَبِّنا؛
هرگاه یکى از شما وارد منزل خود شد بر خانواده خویش سلام کند و بگوید:
السّلام علیکم (درود بر شما). و چنانچه در منزل کسى نبود بگوید:
السلاّم علینا من ربّنا یعنى امنیّت و سلامتى از طرف پرودگارمان بر ما باد.
(بحار الانوار، ج 76، ص 4 )
- سلام بر خانواده است،
در روایتى از امام صادق(ع) جمله «فسلّموا على أنفسکم» در آیه به "سلام بر خانواده"تفسیر شده است
(مجمعالبیان، ج7-8، ص247)؛
خداوند متعال سلام بر اهل را به منزله سلام بر خود انسان قرار داده است ،و
خانواده آدمی را نفس او معرفی کرده است؛ چنان که در آیه 61 سوره آل عمران،
امیرمومنان امام علی(ع) به عنوان نفس پیامبر(ص) معرفی شده است...
- واژه «انفسکم » به معنای «همدیگر» است .
"فاذا دخلتم بیوتا فسلموا علی انفسکم"
منظور آیه آن است که بر یکدیگر سلام کنید;
مثل آیات:
"ولا تخرجون انفسکم من دیارکم "
)بقره /84) یا "ولا تقتلوا انفسکم " (نساء / 29 )
ویا "ولا تلمزوا انفسکم"
(حجرات / 11 )
#سوره- مبارکه -نور
آیه 62
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ...
مؤمنون کسانی هستند که ایمان به خدا و رسولش دارند
وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ...
و وقتی که با پیامبر بر یک امر اجتماعی هستند، اقدام به هیچ کاری نمیکنند مگر اینکه از پیغمبر اذن داشته باشند.
بحث در ارتباط با "أمر جامع" است.
هر وقت کلمه (أمر) جمعش أُمور شود و أُمور به ناس اضافه شود، أُموری است که به اجتماع مربوط است.
پیغمبر(ص)فرمودند:
من أصبح و لم یهتم بأمور المسلمین فلیس بمسلم؛
برخی گمان میکنند که معنای این حدیث این است که
اگر شخصی نسبت به مسائل مالی و گرفتاریهای زندگی مسلمان دیگر اهتمام نداشته باشد، مسلمان نیست،
در حالی که منظور این است که اگر کسی اهتمام به امور اجتماعی و سیاسی مسلمین نداشته باشد، مسلمان نیست.
در آیه مبارکه أمر نه جمع بسته شده است و نه به ناس اضافه شده است، اما
برای اینکه تعبیر به إذن پیغمبر در کارهای شخصی نشود، أمر جامع آمده است، یعنی أمری که مرتبط با اجتماع باشد.
"لَمْ یَذْهَبُوا"
ذهاب در اینجا به معنای رفتن به سوی حکم است.
برخی از مفسرین آیه را به نحوی دیگری معنا کردهاند؛ مومنین کسانی هستند که
وقتی که در خدمت پیغمبر هستند، تا وقتی که پیغمبر به آنها اجازه رفتن ندهد آنها از خدمت پیغمبر خارج نشوند ؛
درحالیکه اگر آیه این معنا را إفاده میکرد نیازی به آوردن "أمر جامع"نبود.
معنی آیه اینگونه است که مومنین وقتی در همراهی با مقام رسالت ، بدون اجازه ی حضرت اقدام نمی کنند،چون
مظهر اجرایی حکم خدا رسول الله است و مومنین در مقابل تصمیم ولایت
" یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ"
چون
وَما أَرسَلنا مِن رَسولٍ إِلّا لِیُطاعَ
و
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوه
اگر مومنین بخواهند در آن امر جامع اقدامی بکنند آن را انجام نمیدهند و به سراغش نمیروند مگر این که قبلش اجازه بگیرند. اذن داشته باشند.
«انما المؤمنون» انما برای حصر است؛
اما چرا قرآن مبین «اجازه گرفتن» را یک شاخص برای صادق یا کاذب بودن افراد میداند؟
«عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ»
شاید همه ما در نگاه اول بگوییم آن کسانی که اجازه میگیرند «صادق» هستند،
اما عین تعبیر قرآن این است که آنهایی که به خدا ایمان دارند، آنهایی که به قیامت ایمان دارند. آنهایی که با اموالشان و اَنفسشان آماده مجاهده هستند، کسانی هستند که از تو اجازه میگیرند یا نمیگیرند؟
می فرماید نمیگیرند!
" إِنَّمَا یَستَئْذِنُک الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ وَ ارْتَابَت قُلُوبُهُمْ "
چرا؟
می فرماید چون هنوز در تردید هستند:
"فِی رَیْبهمْ یَتَرَدَّدُون"
خود قرآن می فرماید که
مؤمن کسی است که کاری را انجام نمیدهد، مگر این که «اجازه» بگیرد،
ولی باز خود قرآن می فرمایدکه
مؤمنین واقعی کسانی نیستند که بیایند از تو اجازه بگیرند؟
و می فرماید آنهایی که اجازه میگیرند، آدمهای مردد و شکاک هستند که حتی در وصف آنها می فرماید:
«لا یؤمنون بالله و یوم الاخر»
این دو مقوله چطور با هم جمع میشوند؟
چون دو نوع اجازه هست؛
یکی اینکه میخواهید بدانید خداوند چه میگوید؟
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوه
اما یک وقت وظیفه مشخص است و اجازه بهانه است برای انجام ندادن ...
می فرماید:
«لَوْ کَانَ عَرَضاً قَرِیباً وَسَفَراً قَاصِدا»، تعبیر قرآن این است که برخی هستند که
اگر یک مسؤولیت و یک کاری آسان باشد، انجام میدهند، اما اگر هزینه و سختی داشت، شروع میکنند "آقا اجازه!"...
"إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ".
تعبیر قرآن این است که در این مواقع، ظاهر و پوشش میشود «اجازه گرفتن» اما باطن آن فتنه ایجاد کردن است،
مثلاً تکلیف به جهاد می شود،ولی برخی می گویند به ما اجازه بدهید که نیاییم چون میترسیم به گناه بیفتیم ؟!!
و قرآن نمی فرماید که چه آدم مقدسی است و چقدر اهل احتیاط !
می فرماید:" الافی الفتنه سقطوا و ان جهنم لمـحیطه بالکافرین"
تعبیر قرآن این است که: «إِن یُریدونَ إِلّا فِرارًا». میخواهند فرار کنند. میخواهند از انجام تکلیف شانه خالی کنند.
این نشان میدهد این مساله یک آسیب جدی است در جامعه دینی ...
هم دیروز و هم امروز وهم فردا...
علاوه بر اذن و اجازه رهبری ، می فرماید:
لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً...
آیه 63
هرگاه پیامبر اسلام(ص) براى کارى دعوت کرد، یا ندا داد،دعوتش دعوت پروردگار است.
«قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً»،
نیز تهدیدى که دنبال آیه درباره مخالفت امر آنحضرت آمده است؛
لذا شهادت این دو فقره بر این معنا روشن است. علاوه بر اینکه این معنا با آیه قبلى هم مناسبتر است؛
و این آیه توبیخ است برای کسانى که وقتى آنحضرت دعوتشان مىکند اعتنایى به دعوت حضرت نمىکنند،.
بنابر این، معنای این دعای رسول آن است که
هر آنگاه پیامبر شما را براى مسئلهاى فرا مىخواند به یقین موضوع مهم الهى و دینى است،
باید آنرا با اهمیت تلقى کنید، و به طور جدى روى آن بایستید،
دعوتهاى او را ساده نگیرید که فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است.
یعنی با "ایرادهای بنی اسراییلی " خواندن و "دعا"ی ولایت را بی اهمیت نکنید...
مثلا پیامبر خدا صریح میگوید که گاوی را بکشید. میگویند أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا... (مارا به مسخره گرفتی ؟)
و بهانه های چرا و چگونه و چه رنگی و ...
یا مثلا مقام ولایت به صراحت مواردی را بیان میکنند،
اما عده ای می گویند حالا این جا منظور ایشان دقیقا چه بود؟ شروع به تشکیک می کنند.
گاه حتی ولایت را متهم میکنند که به ایشان اطلاعات درست ندادهاند!
" ومنهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن"
ویا....
آیا این موارد امروزه روزنیز آشنا نیست ؟
#سوره-مبارکه-نور
خاتمه
سوره نور ، دستورالعمل برای تربیت بیوت نور است.
سوره ای برای سبک زندگی اسلامی ،
از تربیت چشم و دل و گفتار و رفتار فردی تا سبک زندگی در جامعه ی اسلامی که
این جامعه ی اسلامی در آموزه های قرآنی بر حول محور ولایت شکل میگیرد
وبه برکت وجود ولایت استحکام و استقرار و استمرار پیدا می کند و
اگر فرد و جامعه از محوریت ولایت دور شود،
پس "باید " بترسند کسانی که
مخالفت می کنند با امر او که برسد آنها را فتنه ای یا برسد آنها را عذابی دردناک...
فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ