سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مبارکه نور(1)

تاملی-در-قرآن کریم

#سوره-مبارکه-نور

بسم اللّه الرحمن الرحیم

سُورَةٌ أَنْزَلْناها

وَ فَرَضْناها

 وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ.

 یشتر آیات سوره در مسائل مربوط به عفاف است.

 

سُورَةٌ أَنْزَلْناها

  "سوره ای است که نازل کرده ایم"

 تنها سوره ای که با این جمله شروع می شود این سوره است.

 بسیاری از سور با عنوان «کتابی فرود آوردیم» شروع می شود ،

 یعنی به همه ی قرآن اشاره می کند،

 ولی در این سوره مبارکه اشاره فقط به خود این سوره است.

یعنی

 یک عنایت خاصی به مفاد این سوره است.

 

سوره انزلناها

قرآن کریم فصل، باب و بخش ندارد و قطعه قطعه شدنش به صورت سوره سوره بودن است و

 هر سوره با یک «بسم اللّه» آغاز می شود و «بسم اللّهِ» آغاز قطعه ی بعد نشان دهنده ی پایان سوره ی قبلی است.

کلمه ی «سوره» در زبان عرب حصاری است که دور شهرها می کشیدند و 

به دیواری که بر تمام شهر یا قصبه و یا ده احاطه داشت، سور می گفتند؛ 

مخصوصاً در مورد شهرها می گفتند «سور البلد» و آن دیوار مرتفعی بود که دور یک شهر می کشیدند.

 

گویا هر سوره ای شهری است که در داخل یک حصار قرار گرفته است.

 قرآن از ابتدا به صورت سوره سوره نازل شد.

 

آیه ی اول با تعبیر «سورَةٌ اَنْزَلْناها» و بعد هم با کلمه ی «فَرَضْناها» این مطلب را می فهماند که

 مسائل مربوط به عفاف مسائلی بسیار جدی است؛

درست در جهت عکس آنچه بشر امروز فکر می کند .

 قرآن  آنچه تحت عنوان حریمهای عفاف مطرح می کند و

 آنچه تحت عنوان مجازاتهای بی عفتی بیان می کند و آنچه تحت عنوان مجازات لکه دار کردن زنهای عفیفه که

 به دروغ متهم می شوند بیان می کند و آنچه در باب ترغیب به ازدواج بیان می کند و

 بالأخره هرچه در باب مسائل مربوط به عفاف می فرماید، 

می خواهد بگوید اینها مسائل بسیار بسیار جدی و «فرض» است و 

نمی شود اینها را کوچک شمرد، و یکی از بدبختیهای دنیای امروز تحقیر کردن اصول عفاف است.

 

«سورَةٌ اَنْزَلْناها»

" سوره ای" است که نازل کرده ایم و

 رعایت مقررات این سوره را فرض و حتم کرده ایم،

یعنی مهم می شماریم، کوچک نمی شماریم.

 

«وَ اَنْزَلْنا فیها ایاتٍ بَیِّناتٍ»

 ودر این سوره یک سلسله آیات بیّنه در آن فرود آورده ایم برای بیداری و آگاهی بشر،

«لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرونَ»

 که شما یادآوری شوید،

 

فرق است میان «تفکر» و «تذکر» .

تفکر آنجاییست که یک مسئله ای را که انسان بکلی نسبت به آن جاهل و نادان است و نمی داند، به انسان می آموزند.

قرآن در بسیاری از موارد،از تفکرمی فرماید.

ولی تذکر در مسائلی است که فطرت انسان خود به خود صحت آن مسائل را درک می کند ولی باید یادآوری کرد و توجه داد.

 

 قرآن مخصوصاً آداب عفاف را به عنوان «تذکر» بیان می کند...

 

آیه 2

سوره مبارکه نور


اَلزّانِیَةُ وَ اَلزّانِی

فَاجْلِدُواکُلَّ واحِدٍ مِنْهُما...

لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اَللّهِ

إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ

 وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ.

در این آیه شریفه سه مطلب بیان شده است:

*قرآن مثل این که عنایت به این جهت دارد که می فرماید:

«أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها»

 ما اینها را حتم کرده ایم،

 اینها از قوانین تغییرناپذیر است،

مقتضیات زمان اینها را تغییر نمی دهد و

 نمی تواند تغییر دهد،

 اینها جزء اصول زندگی بشر و تغییرناپذیر است.

 

*دربخش بعدآیه می فرماید:

«وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اَللّهِ »

 باز شدت عمل نشان می دهد،

می فرماید:

 اینجا جای رأفت و گذشت نیست؛ همین قدر که ثابت شد، دیگر حق گذشت ندارید.

 

*در بخش بعدی آیه مخصوصاً امر می کند که

مبادا اجرای حکم حدرا در پشت دیوارها و دور از چشم مردم انجام دهید؛

 حتماً باید در حضور مردم باشد تا بدانند اسلام در مسئله ی عفاف حساسیت فوق العاده دارد.

 

همراهی و هماهنگی با قوانین الهی، همراهی با برنامه و طرح الهی است 

برای اداره عالم و عبور دادن انسان و سیر در مراحلی که در نظر گرفته شده است.

چون طرح الهی ناظر به همه عرصه‌های حیات انسان است و حتی عالم دنیا،

 نه تنها تمام قوای وجودی انسان را تدبیر می کند بلکه ناظربر عوالم موازی و متوالی نیز می باشد که

 در پی دنیا و برزخ و قیامت شکل می گیرند ،

همه قوانین واحکام الهی

تعبیر و تفسیر

جریان نور و ظلمت است.

 «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ 

الَّذِینَ کَفَرُوا اَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»

(بقره/257 )

ایمان داشتن به قوانین و احکام الهی منتهی به ولایت الله می‌شود،

یعنی خدای متعال مومنین را سرپرستی می‌کند و این سرپرستی سیر در وادی نور است و خروج از ظلمات ...

هر چیزی که سبب ظلمت روح و جان انسان شود گناه است و

 اگر تطهیر نشود حتی اگر آدمی در محدوده نور هم باشد به سوی ظلمات سوق و سیر داده خواهد شد ،

این است که وقتی مومنه ای در زمان حضرت علی .ع. مرتکب گناهی می شود،

خود پیش حضرت می آیند و خود تقاضای مجازات می کنند با تعبیر

" یا مولا تطهیرم کنید ..." 

*دین ،تنهانمازوروزه نیست،بلکه حدودالهی نیز ازارکان دین است،

 یعنی عمل به حدود الهی نه تنهاقساوت قلب نیست بلکه رقت قلب نیز هست و

نشانه تسلیم دربرابر احکام توحیدی.خداوند هم جباراست ،

اما نسبت به کافران،درحالی که نسبت به مومنان رحمن خواهدبود.

 اجرای احکام الهی نشانه ایمان به خداست،

"ان کنتم تومنون"

 

*وقتی قرآن می گوید چهار نفر باید صحنه ی گناه را دیده باشند، خیلی مهم است.

 الان اغلب فقط با حدس و گمان قضاوت می کنیم حتی "افک" نیز حدس و گمان بود.

 اغلب غیبت ها هم بر همین حدس و گمان دور می زند.

 

* ...وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِین

چرا دسـتـوربرحـضـور جمعى از مؤ منان در صحنه مجازات است؟

 چون که با توجه به بافت زندگى اجتماعى بشر، آلودگى هاى اخلاقى در یک فـرد ثـابـت نـمـى ماند،

 و به جامعه سرایت مى کند، براى پاکسازى باید همانگونه که گناه برملا شده مجازات نیز برملا گردد.

زیرا مادام که گناه آشکار نگردیده خداوند ستار العیوب راضى به پرده درى نیست,

 اما بعد از ثبوت جرم و بیرون افتادن راز از پرده استتار، و آلوده شدن جامعه و کم شدن اهمیت گناه ، 

باید بـه گـونـه اى مـجـازات صورت گیرد که اثرات منفى گناه خنثى شود و عظمت گناه به حال نخستین باز گردد.

 

*الزَّانِی لَا یَنْکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنْکِحُهَا إِلَّا زَانٍ...

" نوریان مر نوریان را طالبند"

 و

" ناریان مر ناریان را جاذبند"

و ضرب المثل معروف، " کند همجنس با همجنس پرواز" و همچنین ضرب المثلى که

 در عربى معروف است:" السنخیة علة الانضمام" همه اشاره به یک سنت تکوینى است که

 ذره ذره موجوداتى را که در ارض و سما است در بر مى‏ گیرد که جنس خود را همچو کاه و کهرباء جذب مى ‏کنند. 


آیات 20-11

حادثه‌ی «افک» به طور خلاصه این است که یکی از همسران پیامبر،

 در یکی از جنگها از قافله عقب افتاده بود ومردی از مسلمانها همسر پیامبر را به مدینه آورد و زمزمه ها و شایعات شروع شد...

حالا آن زن، کدامیک از همسران پیامبر بوده، بین اهل سنت و شیعه اختلاف است.

 شیعه در روایاتشان میگویند «ماریه‌ی قبطیه» بوده و

 اهل سنت میگویند «عایشه» بوده‌است.

 این تعیین،

" بحث انحرافی" است که

بگوییم کدامیک از زنان پیامبر بوده است.

اصلاً قضیه این نیست که

 کدام زن پیامبر بوده که این آیات درباره‌ی تهمت به او نازل شده است.

مسأله، مسأله‌ی دیگری است؛

 یک دستور اخلاقىِ اجتماعی بسیار مهم است.

شدت حساسیت آیات فراتر از مساله زمانی و مکانی است .

چند آیه‌ی پی درپی، با لحن بسیار تندی خطاب به مسلمانها ذکر میشود که

 چرا وقتی شما این شایعه را شنیدید، نسبت به گوینده‌ی آن شدت عمل بخرج ندادید،

چرا این شایعه را قاطعاً رد نکردید.

 چندین آیه با «لولا» شروع میشود.

«لولا»ی تحذیریه کمال شدت و توبیخ کامل را میرساند،

"لولا اذ سمعتموه ظنّ‌المؤمنون والمؤمنات بانفسهم خیرا و قالوا هذا افک مبین"

 چرا وقتی که شما "مؤمنین و مؤمنات"این شایعه را شنیدید،

 به یکدیگر حسن‌ظن نشان ندادید و به طور قاطع نگفتید که این دروغ است؟

 

"و لولا اذ سمعتموه قلتم ما یکون لنا ان نتکلّم بهذا سبحانک هذا بهتان عظیم"

چرا وقتیکه این شایعه را شنیدید، نگفتید که نباید شایعه را تکرار کنیم؟

چرا نگفتید پاک و منزه است خداو این، یک بهتان بزرگ است.

 

"یعظکم‌اللَّه ان تعودوا لمثله ابدا ان کنتم مؤمنین"

خدا به شما موعظه و نصیحت میکند که هرگز دیگر گِرد چنین شایعه‌هایی نگردید؛ اگر مؤمن هستید.

 

 در اسلام این‌گونه است که اگر کسی، کس دیگری را به بعضی از تهمتهای خاص متهم کند،

 اگر نتواند آن را با چهار شاهدِ عادل ثابت کند، خود تهمت زننده محکوم است که

 بر او حد جاری بشود. این‌طور نیست که حرفی را همین‌طور وسط فضا انداخته شده و

 ذهنها را مشوب و دلها را مضطرب و جامعه مشوش شود و مسئولیتی متوجه کسی نشود.

آیه می‏فرماید:

 إن الذین جاؤوا بالإفک عصبة منکم،

همانا آنان که "افک" را ساختند و خلق کردند، یک دسته‌ی متشکل تیمی هستند.

منافقین و از متظاهران به اسلام، افراد و دسته‌جاتی‏ که دنبال اهداف خاصی هستند.

یعنی می فرماید قصه‌ی "افک" از روی غفلت و بی‏‌توجهی ونا آگاهی نبود،هدفمند بود...

 

اما چرا این تلخی خیر است ؟ داستانی که برای مفتضح کردن پیغمبر اکرم‏ ص بود و

حدود چهل روز بعد وحی نازل شد واوضاع روشن گردید. چه خیری برای امت داشت؟

 "لاتحسبوه شراً لکم، بل هو خیر لکم"

گمان نکنید که این یک حادثه‌ی سوئی‏ بود و شکستی برای شما مسلمانان ؛ بلکه خیر بود برای شما...

 

* گروه‏ منافق، شناخته شدند. در هر جامعه ‏ای یکی از بزرگ‌ترین خطرها این است که

‏ صفوف مشخص نباشدو مؤمن و منافق همه در یک صف باشند. 

تا وقتی که اوضاع آرام است، خطری ندارد. یک تکان که به اجتماع بخورد، 

اجتماع از ناحیه‌ی منافقین، بزرگ‌ترین صدمه ‏ها را می‏بیند.

 به واسطه‌ی حوادثی که برای جامعه پیش می‏آید، باطن‌ها آشکار می‏شود؛ 

مؤمن‌ها در صف مؤمنین قرار می‏گیرند و منافق‌ها پرده‌ی نفاقشان دریده می‏شود...  

سازندگان داستان، این داستان را آگاهانه جعل‏ کردند نه ناآگاهانه،

 ولی عامه‌ی مسلمین ناآگاهانه ابزار این "عصبه" قرار گرفتند.

 اکثریت مسلمین با اینکه با ایمان و مخلص‏ بودند،

 بلندگوی" عُصبه" شدند؛

خطر بزرگ برای یک اجتماع این است که افرادش ناآگاه باشند.

 دشمن این افراد نا آگاه را ابزار علیه خودشان قرار می‏دهد.

 

دراین جریان اشتباه مسلمین مشخص شد؛

یعنی حرفی را که یک عُصبه (یک جمعیت و یک دسته‌ی‏ به هم وابسته) جعل کردند،؛

 ساده‌لوحانه و ناآگاهانه از آن‌ها شنیدند و بعد که به هم رسیدند، گفتند: چنین حرفی شنیدم، 

دیگری گفت: من هم‏ شنیدم، دیگری گفت: خدا عالم است

!دهن به دهن نقل... و نتیجه این شد که جامعه‌ی مسلمان، ساده‌لوحانه و ناآگاهانه بلندگوی یک‏ جمعیت چند نفری شد.

 داستان افک بیدارباش عجیبی بود.

 مومنین بیدار شدند:

هم دشمن شناسی و هم خودشناسی...

که چرا چنین اشتباه بزرگی را مرتکب شدیم؟ چرا ابزار دست این‌ها شدیم!؟

 

"لولا إذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیرا".

 نمی‏ فرماید چرا به برادران مؤمن و خواهران مؤمنتان گمان‏ بد بردید؟

می‏ فرماید:

 "چرا به خودتان گمان بد بردید؟"

یعنی مؤمنان"نفس واحده" هستند .

و باز نمی‏ فرماید چرا "شما" به خودتان گمان خوب نبردید؟

می‏ فرماید: چرا "مؤمنین و مؤمنات" به خودشان گمان خوب نبردند؟

یعنی‏ می‏خواهد بگوید" ایمان "ملاک وحدت و اتحاد است.

مؤمنان از آن جهت که مؤمن هستند، نفس واحد هستند؛

 یعنی ملاک‏ وحدت و اتحاد را هم بیان می‏کند.

 

"و لولا فضل الله علیکم و رحمته"

 اگر رحمت الهی برای شما مسلمان‌ها در دنیا و در آخرت نبود،

 "لمسکم فیما افضتم فیه عذاب‏ عظیم"

یعنی این گناه را کوچک نشمارید!

کدام گناه و افاضه؟

 در چه چیزی فرو رفته و غورکرده و حرفش را می‏زدیم؟

 "إذ تلقونه بألسنتکم"

 آنگاه که تلقی به زبان می‏کردید(لق لقه ی زبانتان بود)؛ یعنی زبان به زبان در میان شما می‏گشت.

 "و تقولون‏ بأفواهکم ما لیس لکم به علم"

 و می گفتید به زبانتان آنچه علم به آن نداشتید،

 "و تحسبونه هیناً"

 خیال می‏کردید امر کوچکی‏ است،

اما "و هو عندالله عظیم"

 و حال آن‌که این در نزد خدا خیلی بزرگ است...

 

"یعظکم الله أن تعودوا لمثله ابداً"

 خدا موعظه می‏کند شما مسلمان‌ها را که تا دامنه‌ی قیامت متوجه باشید که

 " ابزار دست یک جمعیت نشوید"؛

 "دروغ‌های دشمنان را علیه خودتان اشاعه ندهید"!

"یبین الله لکم الآیات‏ "

خدا این‌طور آیات خودش را برای شما بیان‏ = روشن می‏کند،

 و الله علیم حکیم

قرآن کریم تکیه ی فراوانی روی این مطلب دارد که

 جوّ جامعه ی اسلامی

 جوّ تهمت و بهتان و افترا و بدگویی نباشد.

یکی از گناهان بسیار بزرگ که

 قرآن وعده ی «عذاب الیم» برای آنها داده است،

 این است که کسی یا کسانی بخواهند فحشا را در میان مردم رایج کنند.

ترویج فحشا غالباً در عصر ما با اغراض استعماری است؛

 چرامی خواهند فحشا در میان مردم زیاد شود؟

چرااسلام برمسئله ی عفاف این همه تأکید می کند؟

 

#سوره -مبارکه-نور

آیه 19

اِنَّ الَّذینَ یُحِبّونَ اَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ امَنوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیم

ٌ آنان که دوست دارند فحشا را در میان اهل ایمان زیاد کنند،

برای آنها عذاب دردناکی است.

 عذاب الیم راخاصا ذکر می کند؟؟؟

 برای این که بفهماند چقدر این مسئله از نظر اسلام حساسیت دارد!

 " اَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ امَنوا"،

  «فی» در زبان عربی

 گاهی به معنی کلمه ی «در» می آید

 و گاهی به معنی «درباره ی» .

پس آیه را می توان دو گونه معنی کرد:

* آنان که دوست دارند که فحشا دراهل ایمان شایع شود.

آنان که دوست دارند که فحشا" درباره ی "اهل ایمان شایع شود.

در معنی اول یعنی" خودِ فحشا" در میان اهل ایمان شایع شود،

در معنی دوم یعنی" نسبت فحشا "درباره ی اهل ایمان شایع شود؛

یعنی کسانی که دوست دارند عِرض اهل ایمان را لکه دار کنند.

چه به جهت منافع مادی و مالی و جناحی و سیاسی و اجتماعی و...

 

#سوره-مبارکه-نور

آیه 21

 یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا

 لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ اَلشَّیْطانِ

وَ مَنْ یتَّبِعْ خُطُواتِ اَلشَّیْطانِ

 فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ اَلْمُنْکَر

ِ ای اهل ایمان! گام جای گام شیطان نگذارید، دنبال شیطان نروید.

 شیطان راکه نمی توانیم بشناسیم و او را نمی بینیم، از کجا بفهمیم گام جای گام شیطان می گذاریم؟

 می فرماید: دیدن نمی خواهد، شیطان را از وسوسه هایش بشناسید.

اگرامریا وسوسه ای به یک عمل زشت و منکر و ناپسند دعوت می کند بدانید که آنجا پای شیطان در میان است،

 شیطان جلو افتاده و می گوید: بیا.

 آن وسوسه، «بیا» ی شیطان است.

لازم نیست شیطان به چشم دیده شود،

شیطان را باید به دل دید...

 

ولا تتبعوا خطوات الشیطن...

«خطوات » جمع خطوه یعنی «گام » است که به معنای "فاصله میان دو پای آدمی در حال راه رفتن" است؛ 

و اگر خ و ط با فتحه خوانده شود معنایش" دفعات" می شود.

سیاست ابلیس برای رسیدن به هدف ،

سیاست گام به گام است که

سیاست عملگرایانه و واقع گرایانه است.

به این معنا که هر حرکت و گامی مبتنی بر ارزیابی و سنجش موقعیت است .

 یعنی بعد از موفقیت در گام اول گام بعدی همراه با تثبیت موقعیت پیشین برداشته می شود.

  سوره-مبارکه-نور

آیه 24

قرآن در کمال صراحت می فرماید عالم آخرت عالم زنده است.

همه چیز عالم آخرت زنده است و در آن دنیا هر چیزی و هر عضوی بر هر عمل مرتکب شده گواهی می دهد،

مانند گواهی زمین و

 مانند

یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُون

می فرماید شهادت می دهند نه اینکه اقرار ویا اعتراف می کنند ،

یعنی اگر در محکمهٴ عدل الهی مسئول, خود زبان و دست و پا می بود ،می فرمودکه

 اقراریا اعتراف می‌کنند نه اینکه شهادت میدهند ؛

مثل وقتی که در موردنفس می فرماید:

 " فَاعْتَرَفُوا "بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیر

 امااز اعضا و جوارح که حرف می‌زند تعبیر قرآن این است که اینها شهادت می‌دهند یعنی اینها مجرم نیستند اینها ابزار کارند ،

ودر آخر آیه نیز می فرماید:

بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

عمل را به اشخاص اسناد می‌دهد نه به اعضا و جوارح ...

نفرمود که "بما عَمِلت"

مثل آیه ی

"الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُون"

 (یس/65)

 از آیات برمی‌آیدکه متن عمل را اعضا و جوارح میفهمند یعنی اصل فعل را می‌بینند و شهادت هم می‌دهند...

 یعنی آگاه‌اند، عالِم‌اند برای اینکه تنها شهادت به فعل نمیدهند شهادت به عصیان می‌دهند. 

#سوره-مبارکه-نور

آیه 26

الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ

 أُولَئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ

آیه عموما اینگونه ترجمه شده است که

زنان پلید براى مردان پلیدند و مردان پلید براى زنان پلید و زنان پاک براى مردان پاکند و مردان پاک براى زنان پاک ...

ولی آیه‌ در اصل، مربوط به

" گناهانی که منشأ آنها زبان و گفتار"

 است،می‌باشد. چنان که در آخر همین آیه می‌فرماید که مردان و زنان طیب

، از این تهمت‌ها و گفتارهای خطا و اتهاماتی که به آنان می‌زنند مبرا هستند.

أُوْلَئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ

یعنی در اصلِ مقصود و منظور آیه از"الْخَبِیثَاتُ" نه زنان پلید ،بلکه "قول ورفتارپلید"،

 مثل قذف (اتهام)، بدگویی، فحش و ... اشاره دارد که متعلق به افراد خبیث "للْخَبِیثِینَ" می‌باشد.

می‌فرماید: گفتار ورفتارو کردارخبیث متعلق به افراد خبیث است و گفتارو رفتارو کردار افراد خبیث نیز خبیثانه است.

و بالعکس آن نیز، گفتار و کردار و رفتار درست و نیکو متعلق به افراد پاک است و افراد پاک نیز رفتار وگفتاری درست و نیکو دارند.

 

آیت الله جوادی آملی در ذیل آیه می‌فرمایند:

«قول خبیث از یک انسان خبیث نشأت می‌گیرد. 

چون مسئلهٴ قذف و هتّاکی و قصّه اِفک بود این را مقدم داشت و چون حرفِ بد محور بحث بود این را بر گوینده مقدّم داشت که

 این دو نکته باید محفوظ بماند یکی تقدیم خُبث بر طیب,

 یکی تقدیم خبیثات بر خبیثین (الْخَبِیثَاتُ)

 یعنی «الأقوال الخبیثه» کلمات خبیثه, 

نوشته های خبیثه اینها برای خبیثین است چه اینکه خبیثین برای این اقوال آماده اند

 اما کلمات طیّبه کلمات طاهره برای مردان و زنان پاک است

 چه اینکه مردان و زنان پاک شایسته کلمات پاک اند و 

باید مواظب باشند هم خودشان را بشناسند هم دیگران را بشناسند محفلی که 

مناسب آنها نیست نروند برنامه‌هایی که مناسب آنها نیست گوش ندهند 

برای اینکه (الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِین) این ارشاد به آن غرایز مردمی است، 

در درون هر کسی یک گرایش و جاذبه‌ای هست,

 فرمود خدای سبحان به شما توفیق طهارت داد خودتان را هر جا نبرید که

 آلوده بشوید حرفهاوکارهای طیّب و طاهر برای مردان و زنان طیّب و طاهر,

 حرفها و کارهای ناپاک برای مردان و زنان ناپاک شما که طیّب و طاهرید حریمتان را حفظ بکنید...

بعد فرمود: طیّبون و طیّبات از جریان افک و امثال افک مبرّا هستند

 رزق کریم دارند که این کرامت یک وصف ممتازی است که

 ذات اقدس الهی به بندگان خاصّش عطا می‌کند.

 بعد برای حضور دین در جامعه این دستورها را می‌دهد ، 

جامعه ما یک جامعه مسلمان است یعنی حسینیه و مسجد نماز و روزه حج و عمره همه سر جایش محفوظ است؛

 ولی آن طوری که دین باید در متن زندگی حضور داشته باشد [آن طور نیست و] کم‌رنگ است ، 

خیلی از چیزها با اینکه برنامهٴ رسمی دین ماست در متن زندگی ما حضور ندارد. «

(تفسیر سوره النور، جلسه پانزدهم ) 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.