سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مبارکه فرقان -2-

 تاملی-در-قرآن-کریم

#سوره-مبارکه-فرقان

آیه 44

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا

قرآن کریم از به کاربردن عنوان «حیوان»، قصد توهین یا تحقیر ندارد، 

چون قرآن کتاب تحقیق است؛ نه تحقیر، پس حیوان نامیدن برخی افراد برای این است که حقیقتاً حیوان‏ند.

اِن هُم اِلاّ کالاَنعمِ بَل هُم اَضَلّ...

 یعنی اینان واقعاً در حدّ حیوان یا پست‏تر از آن هستند.

 هر که تردید دارد، چشمِ دل باز کند، تا حیوانیت آنان را به عیانِ قلب ببیند و اگر چشم بصیرت ندارد،

 به صاحب بصران معصوم(ع) رجوع کندو اگر هیچ‏کدام از این دو راه را نمی‏تواند، 

صبر کند «تا پیشگاه حقیقت شود پدید»؛ آن‏گاه آنها را در حقیقت ملکوتی به صورت حیوان خواهد دید.

انسان گاه در مرحله ی جماد است و

گاه نبات و

گاه در مرحله حیوانی..

در قرآن نیز گاهی انسان را جماد، گاهی گیاه و گاهی حیوان می‌خواند ،

 جماد :

 ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ ...

 (البقره -74 )  

نبات :

 وَ مَثَلُ کلَِمَةٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ

 (ابراهیم - 26 )

 حیوان :

 أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً

 (الفرقان - 44 )

یعنی‌ مساله صیرورت و شدن های انسانی در دو جهت صعود و سقوط است.

 هم  می تواند صفات الهی را در خود ظهور بخشد و خدایی و ربانی شود،

 یا آن را از دست دهد و به پست ترین درجات سقوط کند،

 به گونه ای که پست تراز حیوانات ، بلکه پایین تر به گیاه و

بلکه سنگ خارا و سخت وحتی بدتر از آن سنگ آتش شود،یعنی سوخت دوزخ ،

 (اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44؛ بقره، آیات 24 و 74؛ انعام، آیه 43؛ تحریم، آیه 6؛ جن ، آیه 15 )

 چرا که استعدادهای الهی خود را نابود کرده است و در بدی چنان غرق شده که

 خودش بدی و شر و سئیه شده است و همین سیئات و بدی است که

 در جانش گر می گیرد و آتش فروزان می شود و دوزخ را نیز می افروزد.

 (همزه، آیات 6 و 7 )

این همان حالتی است کهدر اصطلاح قرآنی از آن به خسران یاد می شود

 (سوره عصر )

 چرا که در این حالت شخص همه سرمایه و داشته های الهی خود را از دست می دهد و چیزی از 

آن علوم اسمایی و صفاتی که خداوند به حضرت آدم(ع) و فرزندانش بخشیده(بقره،‌آیه 30) باقی نمی ماند.

  

#آیه ای برای امروز

پارسا بود و غریب...

رجل من اقصا المدینه

 دوان دوان از دورترین نقطه شهر که... آن آیاتِ یاسین تا ابد اوج بگیرند...

انطاکیه؟

شهری با سه پیامبر؟؟

 اما تاریک و پرسایه...!

سخنش ساده بود :

 " بیایید و از این پیامبران تبعیت کنید، همین ها که از شما مزدی نمی خواهند، 

همین ها که خودشان هدایت یافته اند..."

 موضوع ساده بود کاش می فهمیدند، کاش می فهمیدیم!!!...

و برای اینکه یقین اش را تثبیت کند از خود پرسید،

 همان سؤالی که خیلی وقتها از خودم پرسیده ام،

با یک تفاوت کوچک!

 او از سر یقین،

من از رویِ تردید! :

" آخر چرا نپرستم؟ چرا عبادت نکنم کسی که مرا خلق کرده و عاقبت هم به سوی او باز خواهم گشت؟ 

اگر نپرستم که من هم مثل شما از گمراه شدگانم! "...

به همین سادگی!

اما نه! ساده نیست،

ماها عمری را سرِ همین یک حرف می گذارنیم و به یقین نرسیده می میریم!

 چقدر این قرن محتاج رجل من اقصا المدینه است!...که بیاید و

 به همان سادگی گرد خاکستری غفلت و جهالت را  بزداید!...

در دنیای انطاکیه گم شده ایم!

یادمان رفته!

 همان حرفهای ساده را یادمان رفته!... 


#سوره-مبارکه-فرقان

آیه 48

«وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً»

«بُشر» از ماده «ب‌ش‌ر» است که این ماده دلالت بر «آشکار شدن همراه با حُسن و زیبایی» می‌کند و

 پوست بدن انسان را به همین جهت «بَشره» گویند و «بشارت» به خبر خوب و خوشایند می‌گویند که

 در مقابل «انذار» است که به خبر نگران‌کننده گفته می‌شود.

 (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص251 )

و انسان را از جهت اینکه در میان موجودات خوش‌ظاهر‌ترین است «بَشَر» می‌گویند

 (الفروق فی اللغة، ص270 )

 و کسی که بشارت می‌آورد «بشیر» یا «مُبَشِّر» گفته می‌شود.

 در قرآن کریم کلمه

«الریاح: بادها»

 همواره در موارد رحمت به کار رفته،

و کلمه «الریح: باد»

یا صریحاً در مورد عذاب به کار رفته

 (ذاریات/41؛ اسراء/69؛)

یا در مواردی که حالت تهدید به خود گرفته است

 (ابراهیم/18، حج/31؛ شوری/ ) 

و یا در مورد «بادی که در اختیار سلیمان بود» به کار رفته

 )انبیاء/81؛ ص/36؛ سبأ/12 )

 که مشخصه آن سرعت بسیار زیاد بوده که مسیری را که قافله‌ها در یک ماه می‌پیمودند

در یک صبح یا بعد از ظهر طی می‌کرده است (سبأ/12 )

 

اگر وجود خدا را جدی بگیریم و توجه کنیم که خداست که 

فرستنده باد و فروفرستنده آب از آسمان است،

 می‌فهمیم وقایع عالم طبیعت حوادثی مرده و فیزیکی محض نیست؛

 یعنی:

اگر بادهایی می‌وزند و باران می‌بارد،

 هم این بادها «بشارت‌دهنده» هستند

  )یعنی پیامی را منتقل می کنند)؛

هم بشارت دهنده ی رحمتی که در راه است؛

 و هم باران «رحمت» است و

هم آن آب سراسر پاکی و مایه طهارت است.

"ماء "در روایات و نیز بسیاری از آیات کنایه از مقام ولایت است،

که هم مطهر است و هم تطهیر کننده ...

خدای ما خدایی نیست که از تدبیر عالم کنار کشیده باشد یا تدبیرش در عالم فیزیکی،

 ربطی به ما انسان‌ها نداشته باشد؛ بلکه اگر بادی می‌وزد و بارانی می‌بارد اولا همه به دست اوست و

 ثانیا در ارتباط با انسان (بشارت ، رحمت، طهارت) است،

خداوند متعال با کارهایی که در عالم انجام می‌دهد، با ما سخن می‌گوید:

 بادی که می‌وزد پیام بشارت رحمت خدا را با خود دارد...

 در واقع همه عالم نشانه‌ها و پیام‌های خدا به انسان  آیه است.

وَ" هُوَ الَّذی" أَرْسَلَ الرِّیاحَ...

و"َ أَنْزَلْنا"مِنَ السَّماءِ ماءً ....

چرا فرستادن بادهای رحمت را به صیغه مفرد غایب (او می‌فرستد) بیان کرد ،

ولی نزول باران را با صیغه متکلم مع‌الغیر (ما فروفرستادیم)؟

#سوره -مبارکه-فرقان

آیه 49-48

...وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا

لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً

خداوند با آب زمین مرده را زنده می‌کند،

 زمین مرده با روییدن گیاهان زنده میشودو باید دانه‌ و بذری باشد؛ یعنی ظرفیت حیات را داشته باشد ،

اما هرچقدر دانه و بذر وهر چیزی که ظرفیت حیات دارد هم باشد

 تا از جانب خداوند آب نازل نشود زندگی شکل نمی‌گیرد.

یعنی مثلما انسانها که گاه ظرفیت‌های ذهنی و مهارتی و ... داریم،

اما همه این ظرفیتها اگر مشمول باران رحمت الهی نشود حیات پیدا نخواهد کرد.

 ماءً طَهُوراً؛ لنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثیراً

زنده شدن زمین و سیراب شدن چارپایان و انسان را نه ناشی از «آب»، بلکه ناشی از «آب طهور» معرفی می فرماید.

یعنی تشنگی صرفا نیازمند آب نیست، بلکه نیازمند طهارت نیز هست،

اگر جسم برای سیراب شدن باید با آب پاک تغذیه شود، آیا نباید روح نیزبرای سیراب شدن فقط سراغ پاکی‌ها برود؟ 

#سوره-مبارکه-فرقان

آیه 58

وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ ...

نبی اکرم (ص)از جبرئیل در مورد توکل سوال کردند:

وَ مَا التَّوَکُّلُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

 فَقَال

َ الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُعْطِی وَ لَا یَمْنَعُ وَ اسْتِعْمَالُ الْیَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ

 فَإِذَا کَانَ الْعَبْدُ کَذَلِکَ لَمْ یَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ 

وَ لَمْ یَرْجُ وَ لَمْ یَخَفْ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ یَطْمَعْ فِی أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ فَهَذَا هُوَ التَّوَکُّل...

 یعنی توکل همان اعتقاد عملی به توحید است.

یعنی این که بدانید مخلوق نه نفعی می تواند برساند و نه ضرری؛

 نه چیزی می دهد و نه می تواند منع کند.

متوکل چون می داند که غیر خدا ضرر نمی رساند و کاری نمی تواند بکند،

 به کسی دل نمی بندد و در غیر خدا طمع نمی کند و برای غیر خدا کار نمی کند.

 توکل کردن به خداوند، 

آدمی را به قدرت و علم و حکمت بی انتهای پروردگار جهان پیوند می دهد و

 او را به مسیر امدادهای غیبی خداوند می کشاند...

توکل یعنی اینکه خدای متعال کارش را به نتیجه می رساند و برای هر چیزی قدری قرار داده است؛ زیرا مقدرات دست خدا است.

"إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَیءٍ قَدْرًا"

 (طلاق/3 )

اگر انسان این را فهمید می تواند به خدا توکل کند و الا توکل کردن مشکل است.

باید بفهمد که تقدیرات عالم در دست او است نه خدا در دست تقدیرات.

انسان اگر خیال کرد که خدا هم محدودیت هایی دارد و دستش بسته است،

 نمی تواند به خدا توکل کند؛ اما اگر فهمید که همه مقدراتی که در عالم می گذرد دست خدا است و

 آنجا که برای ما بن بست است برای او بن بست نیست و او می تواند همه چیز را بهم بزند، 

چنین انسانی می تواند توکل کند.

ما از بسیاری نیروهای مؤثر در این جهان غافلیم.

همچنین بر همه هدف ها و تدبیرهای خداوند، آگاهی نداریم.

هیچ فرد یا جمعی نمی تواند مطمئن باشد که با برنامه ریزی، به هدف های خود خواهد رسید.

فرد وجامعه اگر بخواهد متقی باشد و مسیر خدا را برود و از خدا فاصله نگیرد، باید متوکل علی الله باشد.

 آنهایی که اهل توکل نیستند زود می خواهند مسیر را به یک طرف دیگری ببرند؛ در حالیکه هیچ چیز هم حل نمی شود.

توکل فقط برای عبور از مسائلی دنیوی نیست.

راه سلوک جز با توکل به خدا سیر شدنی نیست.

وسوسه ها هجوم های سنگینی برای سالکین پیش می آورند که اگر کسی اهل توکل نباشد عقب نشینی می کند.

یعنی

توکل مقام گذر از عالم اسباب و توجه به مسبب الاسباب است و

 واگذاشتن امور به خداوند و خرسند بودن از تقدیرات او...

  و در عین حال که از اسباب دنیوی مدد می گیرد، 

همه سبب های مادی را مقهور قدرت الهی می داند که بنابر مشیت خداوند در خدمت آدمی اند.

شهید مطهری می فرماید:

اگر شما توکل را در قرآن مطالعه کنید، می فهمید که توکل در قرآن، یک مفهوم زنده و حماسی است.

یعنی هرجا که قرآن می خواهد بشر را وادار به عمل کند و ترس ها و بیم ها را از انسان بگیرد،

می گوید:

نترس و بر خدا توکل کن، تکیه ات بر خدا باشد و جلو برو!

ولی همین توکل را که در میان تفکر امروز مسلمین جست وجو می کنید،

 می بینید یک مفهوم مرده استوقتی می خواهیم ساکن بشویم و جنبش نداشته باشیم،

وقتی می خواهیم وظیفه را از خودمان دور کنیم، به توکل متوسل می شویم.

در حکایتی آمده است که روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به گروهی برخورد که

 اهل کار و فعالیت نبودند، به آنان فرمود:

شما چه گروهی هستید؟

گفتندما توکل کنندگان بر خدا هستیم.

 فرمود:

نه، بلکه شما سربار دیگران هستید... 

#سوره-مبارکه-فرقان

آیات 76-63

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا ...

در آیه سخن از" عبادالرحمن"است.

 این عبارت در کل قرآن کریم فقط 2 بار تکرار شده است،

یکی دراین آیه (الفرقان/63) در مورد انسانها و

دیگری در سوره مبارکه زخرف آیه 19، که خداوند از فرشتگان تعبیر به عباد الرحمن نموده است،

یعنی تعبیر عبادالرحمان در قرآن کریم مشترک بین عباد الرحمن و فرشته‌هاست.

عباد جمع «عبد» به معنی بندگان است،

 «رحمان » کلمه ای است مبارک که 113 مرتبه در بسم الله آغاز سوره ها آمده 

و 56 بار در آیات داخل سوره های قرآن مجید که پنج مورد آن در سوره فرقان است.

انتخاب لفظ"رحمان" بجای "الله"و اضافه لفظ عباد به آن،

 ممکن است به این دلیل باشد که

 سخن از بندگانی است که مشمول رحمت واسعه الهی قرار گرفته اند،

 به سوی کانون رحمت سیر می کنند، 

رحمت فراگیر الهی در دنیا و رحمت خاص الهی در آخرت، آنان را فرا گرفته و

 این گروه تا روز قیامت نشان «عبادالرحمن» بودن رابا خود داشته و

 به‏ وسیله آن به پاداشی بزرگ که شایسته بندگان خاص خداوند است، دست می‏یابند.

چنانکه در پایان این آیات کریمه می خوانیم:

 اولئک یجزون الغرفة بما صبروا و یلقون فیها تحیة و سلاما

یا می توان گفت که

 این عباد= بندگان

 مظهر و جلوه رحمانیت خدا شده اند...

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنا

عباد الرحمان کسانى هستند که در روى زمین به نرمى و آرامى و سبکى راه میروند،

 مَشی اینها یعنی خطّ‌ مشی اینها این است که با هَون زندگی می‌کنند،

ه و ن

 اگر هاء مفتوح باشد= هَون یعنی فروتنانه و سبکبالانه

اگرهاء مضموم باشد= هُون یعنی ذلّت و خواری مثل أَیُمْسِکُهُ عَلَی هُون یا عَذَابَ الْهُون

هُون خواری و رسوایی و ذلت است،

هَون فروتنی و سبک‌بالی است، یعنی در حال پرواز ویا آماده پروازند...

 هَون یعنی بودنشان و وجودشان در حالت پرواز است،

یعنی عبدالرحمان آنچنان محو خداست که مشی اودردنیا ، ورود وخروج او دردنیا آرام و بی سروصداست،

 یمشون علی الارض هونا

علی الارض نه فی الارض

 عباد الرحمن کسانی اند که زندگیشان در شب دنیا بیتوته بوده است...

بیتوته یعنی شب را گذراندن،

بیتوته می کنند لربهم =برای پروردگارشان به قیام و سجود...

وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا

زیباییها و لطافتهای قرآن بی نهایت است،

یکی از این لطافت ها واژه های عبد و عباد و العباد است!!

و وعده هایی که به آنها داده شده است،

یکی از مهمترین این وعده ها که به عنوان عاشقانه ترین و 

امید بخش ترین آیه قرآن از آن یاد می شود آیه 35 سوره مبارکه زمر است .

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ 

لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‌

می فرماید خداوندرحمان وعده داده جمیع گناهان بندگانش را میبخشد.!

 این عباد چه کسانی هستند که همه ی گناهانشان بخشیده می شود؟

واژه عباد در قرآن مجید بصورت های مختلفی مانند:

"عِبادٌ"، "عِبادی" ، "عِبادِهِ " ، " الْعِبادِ" و "بِالْعِبادِ"

 بکار رفته است ؛

 که

15 مرتبه "عِبادُ" بکار رفته که جنبه مثبت دارد ،یعنی بندگان

12 مرتبه "عِبادی " بکار رفته که عالی است ،یعنی بندگان من...

و....

آیات مبارکه 63 تا آخر سوره فرقان

وصف صفات "عِبادُ الرَّحْمنِ"

رابطه‌ای با خودشان دارند که خودشان را مدیریت میکنند،

 یک مدیریت جمعی دارند که با جامعه رفتار میکنند،

 یک پیوند ناگسستنی عبادی با خالقشان دارند...

 

#تاملی-در-قرآن-کریم

#سوره-مبارکه-فرقان

خاتمه

وَعِبَادُ الرَّحْمنِ

 خداوند فرشته‌ها را عبادالرحمان می‌داند و بندگان خاصّ و خالص خود را هم عبادالرحمان می‌داند ،

فرشته‌ها را به کرامت وصف می‌کند،

کِرَامٍ برره، کِرَاماً کَاتِبِین

وهمین کِرام را وصف مؤمنان نیز قرار می‌دهد ،

همین کرامت را خُلق و خوی عبادالرحمان قرار می‌دهد:

وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً

 

عبادالرحمان نسبت به فضایل اخلاقی در چه پایگاهی هستند که فرشته‌خوی شدند؟

عبادِ الرحمان مظهرو تجلی خصوصیات الرحمان هستند،

"عبادالرحمان" نه بیراهه می‌روند و نه راه کسی را می بندند

 نه بددهن‌اند نه توهین میکنندو نه کسی را می‌رنجانند و

اگر جاهلی با آنها برخورد کند، اینها بهشتی‌گونه رفتار می‌کنند،

در بهشت جا برای لغو و حرف زشت و حرف تلخ نیست،

 این شخص بهشتی در جامعه نیز بهشتی‌گونه رفتار میکند،

 در دنیا جهنّمیهانیز هستند اگر یک جهنّمی در دنیا نسبت به آنان درشتی کند،

 اینها بهشتی‌گونه جواب می‌دهند ،

" وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا  "

 

ورابطه شان با خدا:

 وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً

 بیتوته به معنی خواب نیست ، شب را گذراندن است،

 بات یعنی شب را گذراند، عباد الرحمن در دنیا فقط بیتوته می کنند...

بدن کافر، سایه کافر سجده میکند،اما این سجده تکوینی است مثل زمین و همه اجزای زمین ؛

 خود کافر در ساحت تشریع هیچ ذکری ندارد

 اما بدن او مثل بدن سایر موجودات مثل سایر اجرام و اجسام در تسبیح حق است،

اما عباد الرحمن خودشان در پیشگاه پروردگارند آنهم یا ساجدند یا قائم...

 

وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً

 غَریم یعنی طلبکاری که آدم را رها نمی‌کند وملازم آدم است.

جهنم ، طلبکارآدم تبهکار است،یعنی غَریم و عذاب آن هم غرام است، دست‌بردار نیست؛

 عرض می‌کنند خدایا عذاب آن دست‌بردار نیست عذاب جهنم را از ما به دور دار!

رفتارشان نسبت به رب شان خاضعانه و ساجدانه و قائمانه است ؛

مرتب ازخداوند درخواست نجات از عذاب می‌کنند که مبادا بلغزند و گرفتار آن عذاب بشوند که

أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا...

 

وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا

اینها در هسته مرکزی عدل زندگی می‌کنند،

 عدل ،یعنی انسان بداند جای اشیاء کجاست جای اشخاص کجاست جای افعال کجاست و

 هر شیء و هر فعل و هر شخص را در جای خود قرار بدهد، 

زیرا عدل معنای شفاف و روشنش این است که "وضع کلّ شیء بحسبه"

 

عباد الرحمان، از حدود الهی محافظت می کنند ، تعدی به جان و مال دیگران نمی کنند،

دست به گناه نمی‌زنند، اگر اشتباهی کنند توبه می کنندو توبه آنها قهری نیست، 

توبه‌ آنها حقیقی است، جهت‌داراست،

 در آیه 71 فرمود:

 "وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ"

 یعنی توبه اینها صِرف دست برداشتن از گناه نیست اگر کسی از گناه دست بردارد ولی

 به طرف الله رجوع نکند توبه نیست ،

 توبه آن است که انسان از سیّئات دست بردارد و به طرف الله رجوع کند "یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ"

 

آیات پایانی،

انگار جمع بندی سوره‌ است،

که صفات مشخّصه‌،

و ارکان و اصول ویژه‌ی

"‌عباد الرحمان" برجسته نشان داده می‌شود.

 انگار

 عباد الرحمن،

چکیده‌ی بشریّت در پایان پیکار طولانی میان هدایت و ضلالت هسـتند.

انگار

عباد الرحمن برجای مانده‌ی کشمکش میان منکران و پیغمبران هستند.

انگار

 عباد الرحمان‌،

ثمره‌ی مطهر جهاد سخت و دراز تاریخ انسان، و حاصل حاملان هدایت هستند ،

 

 مشرکان تجاهل کرده و نام «‌رحمان‌» را انکار می‌نمودند و

اینان "عباد الرحمانند".

کسانی که" رحمان" را می‌شناسند، و سزاوار این هستند که

 به خدا نسبت داده شوند و بندگان او بشمار آیند

"عباد الرحمان "

به عنوان نمونه‌ی زنده و واقعی جماعتی معرّفی می‌گردند که

اسلام همچو‌ن جماعتی را می‌خواهد،

 و به عنوان نمونه انسانهائی معرّفی می‌شوند که

 اسلام می‌خواهد با تربیت استوار خود آنان را پـدید آورد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.