سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مبارکه الشعراء - 3-

 تاملی-در-قرآن-کریم

#سوره-مبارکه-شعراء

آیات 84-83

رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِین

 وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِین

رب" هب" لی حکما و ألحقنی بالصالحین

 همه نعمت های الهی هبه است و این چنین نیست که کسی مستحق چیزی باشدو بگوید 

من برای آن زحمت کشیده ام. هر آن چه که خدای متعال اعطا می کند نعمت ابتدایی اوست.

در آیه شریفه حضرت ابراهیم ع درخواست حکم دارد ،

«حُکم» و «حکمت» از یک ریشه اند اما حکم مفهومی برتر دارد؛

یعنی آگاهی همراه با آمادگی برای اجرا؛ به تعبیر دیگر، یعنی طلب ادراک وعلم صحیح و اراده صالح.

یعنی ابراهیم (ع) شناخت عمیق وصحیح همراه با حاکمیت تقاضا می کردکه زیربنای هربرنامه ی صحیح است.

و الحاق به صالحین را،

" عمل صالح داشتن"

 با "صالح بودن"متفاوت است.

 انسانی که در مرز عملوا الصالحات است ممکن است ذاتش عوض شود ،

ولی اگرذات کسی صالح شدوعمل صالح جزءگوهر وجود اوشدوغیراز عمل صالح چیزی از اوصادرنشد.میشود"صالح"...

 

والحقنی بالصالحین

چرا حضرت ابراهیم ع با آن که پیامبری حکیم و شایسته است، 

بازهم از خدا درخواست حکم و ملحق شدن به شایستگان را می کند؟

چون حکمت و شایستگی دارای مراتبی است که ابراهیم برخی مراتب آن را داشت، 

ولی درجات عالی آن را از خدا تقاضا می کرد؛ یعنی می خواست به مرتبه ی عالی حکمت نظری و عملی برسد و

 از این کمالات نلغزد؛ مثل اهدنا الصراط المستقیم... که

 مومنین و اولیا و معصومین هر روز بارها از خدا تقاضای راه مستقیم و دوام آن را می کنند، با آن که

 در این راه قرار دارند. صالح نیز مراتبی دارد ومنظور از صالح در این روایات مراتب اعلای آن است.

 

"إنه فی الآخرة لمن الصالحین" سه بار در قرآن تکرار شده است،

از دعای حضرت ابراهیم (و ألحقنی بالصالحین) معلوم می شود پیشگامان صالحی هستند که 

حضرت ملحق شدن به ایشان را از خدای متعال در خواست می کند.

بنابر روایات،مراد از صالحین اهل بیت ع هستند که حضرت ابراهیم ع در آخرت به ولایت ایشان وارد می شود.

" واجعل لی لسان صدق فی الآخرین"

 حضرت ابراهیم ع دعا می کندکه

 لسان صدقی در آخرین داشته باشد !؟

یعنی اعقاب و نسل های آینده حرف او را بزنند و فکر او را بگویند و دین و مرامش را زنده کنند.

یعنی حضرت ابراهیم ع می خواهد بقیة الله باشد...

 بقیة الله بودن از بهترین برکاتی است که انبیاء آن را طلب می کردند.

همه انبیاء و ائمه علیهم السلام بقیة الله هستند.

 منتهی آن که در قله است و جهان را اداره می کند وجود مبارک حضرت حجت علیه السلام است... 

والحقنی بالصالحین

چرا حضرت ابراهیم ع با آن که پیامبری حکیم و شایسته است،

 بازهم از خدا درخواست حکم و ملحق شدن به شایستگان را می کند؟

چون حکمت و شایستگی دارای مراتبی است که ابراهیم برخی مراتب آن را داشت، 

ولی درجات عالی آن را از خدا تقاضا می کرد؛یعنی می خواست به مرتبه ی عالی حکمت نظری وعملی برسد و

 از این کمالات نلغزد؛ مثل اهدنا الصراط المستقیم... که

 مومنین و اولیا و معصومین هر روز بارها از خدا تقاضای راه مستقیم و دوام آن را می کنند،

 با آن که در این راه قرار دارند. صالح نیز مراتبی دارد ومنظور از صالح در این روایات مراتب اعلای آن است.

 

"إنه فی الآخرة لمن الصالحین" سه بار در قرآن تکرار شده است،

از دعای حضرت ابراهیم (و ألحقنی بالصالحین) معلوم می شود پیشگامان صالحی هستند که

 حضرت ملحق شدن به ایشان را از خدای متعال در خواست می کند.

بنابر روایات،مراد از صالحین اهل بیت ع هستند که حضرت ابراهیم ع در آخرت به ولایت ایشان وارد می شود.

" واجعل لی لسان صدق فی الآخرین"

 حضرت ابراهیم ع دعا می کندکه

 لسان صدقی در آخرین داشته باشد !؟

یعنی اعقاب و نسل های آینده حرف او را بزنند و فکر او را بگویند و دین و مرامش را زنده کنند.

یعنی حضرت ابراهیم ع می خواهد بقیة الله باشد...

 بقیة الله بودن از بهترین برکاتی است که انبیاء آن را طلب می کردند.

همه انبیاء و ائمه علیهم السلام بقیة الله هستند.

 منتهی آن که در قله است و جهان را اداره می کند وجود مبارک حضرت حجت علیه السلام است...

و دعای بعدی حضرت مبین این نکته است:

"و اجعلنی من ورثة جنة النعیم"

 مرحوم علامه طباطبایی ،بیان لطیفی دارند که می فرمایند:

نعمت گاهی مقید یا مضاف است ،

مثل نعمت ارض وشمس و...

و گاهی مطلق است.

 نعمت در قرآن عند الاطلاق نعمت ولایت است.

 در این آیه هم مراد از نعیم، نعمت ولایت است... 


 آیت الله حسن زاده آملی:

 انسان قرآنی باشید ،

 بیهوده نگوییدو بیهوده نشنوید،

چون

 "لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ "

یعنی هر چه می‌گویید و

 می‌شنوید

 آن را مس می‌کنید...

  

سوره -مبارکه-شعراء

آیه 89

 إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ

 قرآن می فرماید:

گاهی قلب غلیظ و سخت‌تر از سنگ می‌شود:

 ثُمَّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذ'لِکَ فَهِیَ کَالحِجارَةِ اَو اَشَدُّ قَسوَةً 

و گاهی قلب مریض می‌شود:

 فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ .

وگاه قلب زنگ می‌زند وتیره می‌شود:

 «کَلاّ بَل رانَ عَلی' قُلوبِهِم»؛

همچنین فرموده که

 قلب مُهر زده می‌شود و دیگرهدایت‌پذیری‌اش را از دست می‌دهد:

 خَتَمَ اللهُ عَلی'قُلُوبِهِم 

اما گناهان را به قلب نسبت نمی‌دهد:

 وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبَت قُلُوبُکُم 

 و فرموده:

 قلب است که میترسد

 سَنُلقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعبَ .

و می فرماید که

قلب وسیله فهم و درک هدایت است و

 ایمان حقیقی و هدایت واقعی با نفوذ ایمان و توحید به قلب تحقق می‌یابد: 

«وَ لَمّا یَدخُلِ الایمانُ فی قُلُوبِکُم»؛

 

بنابراین خداوند قلب را مخزن رأفت، رحمت، اطمینان و سکینه معرفی کرده و آن را 

مرتبط با ذات مقدس خداوند می داند؛ ارتباطی عمیق و درونی:

 وَ جَعَلنا فی قُلُوبِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ رَأفَةً وَ رَحمَةً 

 اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ ...

ودراین آیه از قلب سلیم می فرماید که

 إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ

یعنی درقیامت چیزی جز قلب سلیم به کار نمی‌آید؛

«سَلیم» از ماده «سَلم» ب ه معنای سلامت و سالم‌بودن از بیماری و انحراف و کجی‌ ،

قلب سلیم قلبی است که

آینه تمام نمای رخ جمال و جلال الهی باشدو

قلب بیمار، قلبی است که

 دیگر آینه‌ای از حقایق هستی نیست و نمی‌تواند مظاهر الهی را بازتاب دهد؛

امام صادق (ع)می فرمایند:

 هر قلبی که در آن شرک و شکی است، سقوط می‌کند (و بی‌ارزش است  .

ودر حدیث دیگری ذیل همین آیه می فرمایند:

"قلب سلیم، قلبی است که از دوستی دنیا در امان مانده باشد،یعنی از حب دنیا خالی باشد"

وبازدر پاسخ سؤالی درباره این آیه فرمودند:

 "قلب سلیم، قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که غیر از او در آن نباشد "...

قلب سلیم قلبی است که جمیع وابستگی‌های غیر خدایی را از خود دور ساخته و

کانون توجه و تمرکز خود را در دنیابر خداوند قرار داده است،

همان دعای "الهی هب لی کمال الانقطاع الیک؛ خدایا کمال بریدن و گسستن به سوی خودت را به من عطا فرما "

مساله مهمی که در این جا وجود دارد و قرآن نیز به آن بارها اشاره کرده است این است که 

بهشت برای کسی که در دنیا کار خوب انجام می‌دهد نیست ،

بلکه بهشت برای کسی است که کار خوب و اعمال خود را بتواند حفظ کرده وبه قیامت ببرد. 

چون ممکن است انسان کارهای خوب زیادی انجام دهد اما به واسطه برخی غفلت‌ها و سیئات فراوان آن‌ها را از دست بدهد

 من جاء بالحسنه 

و اتی بقلب السلیم

برخی انسان‌ها با حسنه به قیامت می‌روند, اما برخی دیگر مانند حضرت ابراهیم (ع) با قلب سلیم می‌روند...

در این آیه از زبان حضرت ابراهیم ع یک تفاوت اساسی دنیا و آخرت بیان می شود و

 آن اینکه بند و بست‏ها و روابط دنیوى در قیامت بى اثر است و جز قلب پاک، هیچ چیز کارایى ندارد،

 یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ 

 

#سوره-مبارکه-شعراء

آیه 90

وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِین

کلمه ازلفت از ریشه زَ لَ فَ به معنای نزدیک بودن است .

 نزدیکترین محل به مسجد الحرام که سرزمین منا و عرفات است را « مُزدَلَفَه » می گویند .

البته زَ لَ فَ به معنای اشکاری همراه با نزدیک شدن هم می آید .

 همچنانکه بَ رَ زَ نیز همین معنا را دارد منتها با این فرق که بَ رَ زَ به معنای نزدیک شدنی است که 

خوشایند نیست مانند کلمه مبارزه که از همین ریشه می آید که بالاخره خوشایند ادمی نیست 

اما زَ لَ فَ به آشکار شدنی می گویند که همراه با نزدیکی باشد و آن نزدیکی خوشایند باشد

 مانند همینجا که می فرماید بهشت به مومنین نزدیک می شود ،

بهشت به مومنین نزدیک می شود...

 در اینجا استعاره به کار رفته و بهشت را به موجودی تشبیه کرده که حرکت می کند و نزدیک می شود .

خداوند در آیه 73 سوره زمرمی فرماید:

و سیق الذین اتقوا ربهم الی الجنه

 کسانی که از خدا می ترسند"اتقوا ربهم"

  یعنی کسانیکه هنوز تقوا مقام و ملکه آنان نشده ،بلکه صفت تقوا فعل آنان است ، به سوی بهشت رانده می‌شوند؛

چنان که اهل دوزخ به سوی دوزخ رانده می‌شوند

 (زمر، آیه 71)؛

اما در این آیه می فرماید :

بهشت به سوی "متقین" آورده می‌شود،

 نه آنکه اینان به سوی بهشت بروند یا رانده شوند:

وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ...

 

راستی آنها که خداوند برای‌شان بهشتش را به پا کرده  چه شکلی اند؟

سوالم این نیست که آنجا برایشان چه اتفاقی می افتد ..؟

بلکه الان کجایند؟

 همین حالا چه کاره اند؟

  

#سوره-مبارکه-شعراء

آیه 101

وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ

صدیق حمیم یعنی دوست گرم.

به آب جوشان می‌گویند:

آب حمیم ،

حمام نیز از این ریشه و معنا است،

به انسانی که محبّتش نسبت به دیگری داغ است وگرم می‌گویند: دوست حمیم.

در آیه 10 سوره مبارکه معارج می فرماید:

"و لایسئل حمیمٌ حمیماً" ؛

حتی دوست گرم و حمیم انسان در آنجا حال انسان را نمی‌پرسد...

وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ

 آن روز نیست دوستی حمیم، چرا؟

چون نظام حاکم در قیامت نظام فردی است نه جمعی؛ 

در عین حال که قیامت یوم الجمع است، یوم الفصل هم هست.

همهٴ هستند ولی هر کدام تک و منقطع از دیگری.

یعنی انسان است و عقیدهٴ او،

انسان است و اخلاق او،

 انسان است و اعمال او،

انسان است و آورده های او،

 انسان است و گذشته‌های او که "یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً"...

نه حال وجود دارد ونه آینده، نه در آینده می‌تواند کاری انجام بدهدو نه در آنروز،

حتی علل و عواملی هم که در اختیارشان بود دیگرنیست، منقطع الارتباط‌اند.

در دنیا بالاخره انسان می‌تواند به آسیب دیده کمک برساند

 ولو در حدّ یک کمک عاطفی یا اقلا همدردی. اما در قیامت کمک عاطفی هم نیست،

"و لایسئل حمیمٌ حمیماً" ؛

چون

و نرثه ما یقول و یأتینا فرداً ؛

تنها می‌آید،

 هر چه انسان دارد پشت سر می‌گذارد و تنها می‌آید...

لقد جئتمونا فرادیٰ کما خلقناکم اوّل مرّة و ترکتم ما حوّلناکم وراء ظهورکم

یعنی  همان طوری که وقتی به دنیا می‌آمدید بدون تعلقات بودید. تک به دنیا آمدید، 

هم اکنون هم وقتی که وارد صحنهٴ قیامت شدید، تک وتنها می‌آیید. وهر چه به شما دادیم،

 "وترکتم ما خوّلناکم"؛ "وراء ظهورکم" آن را پشت سر گذاشته ، و تک آمدید...

  غربال شدنِ مردم از یکدیگر در غبار فتنه ها...

 در انتها ،

کجای این جبهه خواهیم بود...

با ولایت یا بر ولایت...

در جبهه حق یا باطل؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.