سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مبارکه الشعراء-2-

تاملی-در-قرآن-کریم

#سوره-مبارکه-شعراء

آیات 68-10

شاید مأموریت اصلی موسی علیه السّلام برخلاف تصور اولیه ما از درگیری میان انبیا و طواغیت،

در افتادن با فرعون و برانداختن حکومت او نبوده است، 

تأکید خداوند بر اتخاذ روش ملایم و دعوت فرعون است.

شاید مأموریت اصلی رسالت حضرت موسی( ع )

تکمیل نقشه راهبردی الهی است که

 بر اساس آن، باید قوم بنی اسرائیل را از اسارت فکری و فرهنگی و بردگی قوم فرعون آزادکرده و 

در سرزمین فلسطین مستقر ساخته و تمدنی نوین بر اساس آموزه های وحیانی تاسیس کند.

 یعنی تمدن سازی ....

افق فکرى فرعونیان،

دعوت عقلانى را بر نمى ‏تابد،

از این روحضرت موسى .ع.، به معجزات ظاهرى مانند جریان اژدها شدن عصا و ید بیضا روى مى‏ آورد.

ید بیضا و عصای موسایی چیست؟

اگر سینه و قلب انسان حریم الهی باشد و انسان این حریم را حفظ کرده، نا محرم را به آن راه ندهد و

 حق را تنها ساکن آن بدارد، حق در او تجلی کرده وسراسروجودرا می گیرد،

حال اگردستی دراین سینه واردشد می شودیدبیضا واگر این دست به چوب خشک برسداورا زنده می سازد.

 طبیعت، تحت سیطره ی این وجود قرار می گیرد...

موسی انسانی است که یکسره به جان هستی تبدیل می شود ،

هر وجودی یک موسای جان دارد که

 باید پرورش یابدو عصای موسی نمادی است از انسان که چوب خشکی معجزه گر می شود و

چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست

در کف موسی عشقش معجز شعبان کنیم....

 اگر در تاریخ آمده که حضرت امیر(ع) درب قلعه خیبررا که فلان اندازه بود وفلان میزان وزن داشت ،

 به اشاره ای از جا کند، آنچه درب خیبر را کند دست و قدرت بدنی حضرت نبود، بلکه قلبی بود که

 به توسط دست درب را جابجا کرد .


موسی لشکر مجهز یا علم فراوان،یا قدرت فراوان و امکانات نخواست ...

فقط از "ضیق صدر" خودشکایت داشت ، و از لکنت زبان...

 بعضی گفته اند که

موسی اندکی زبانش می گرفته و

اما آنچه قرآن مکرر روی آن تأکید می کند ابلاغ مبین است،

همان "یفقهوا قولی؛ تا سخن مرا درک بکنند"

یعنی پیام الهی و وحی را وارد فهم مردم کردن...

 

و"شرح صدر"، وسعت روح و بلندى فکر و گسترش افق عقل آدمی است.

چون کار سنگین است ،

کار حرکت دادن بشر است، به کجا؟

کار موسی مبارزه با فرعون بیرونی و فرعونهای وجودی است ،

بشررا از خود رهاندن وبه حق رساندن؛ بشر را از درون خودش علیه خودش برانگیختن...

این مشکل است ...

قومی چون بنی اسراییل را که با بیش از چهارصد سال بردگی ،

 ذهنیت  و فرهنگ بردگی در جان و روح و روان شان رسوخ و رسوب کرده را از

 اسارت فرعون آزاد کردن و تمدنی با همین مردم تاسیس کردن سخت است ...


قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ...

آیه 49

کلام فرعون، جمله ای تأمل برانگیز دارد که فلسفه و نگرش او را به هستی باز می شناساند.

 گفت :

آمنتم له قبل ان اذن لکم.

 آیاپیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟

در وهلۀ اول چنین به نظر می رسد که گفتن این جمله از سوی فرعون نشان از دست پاچگی است،

 انگار متوجه نبوده و سخن مهملی به زبان رانده است،

ایمان آوردن یا نیاوردن به چیزی،مگر می تواند مشروط به اجازه کسی باشد؟

ایمان یک امر قلبی و درونیست،

 پس چگونه میگوید چرا قبل از کسب اجازه از من، به موسی ایمان آوردید؟

می توان گفت :

*تفکر فرعونی به عنوان یک پراگماتیک بزرگ، اصولا ایمان و اعتقاد را امری کم اهمیت و درجه دوم می شمرد،

 به همین دلیل، حرف هایی از مقولۀ ایمان را جدی نمیداند.

امروزنیزدرمیان ما کم نیستند کسانی که چنین قسم سخنانی را ایده آلیستی وهپروتی تلقی می کنند.

 

*مهم ترین موضوع در تفکر فرعونی،

 حفظ حکومت و سلطه بر افکار مردم است.

تفکر فرعونی خود را تربیت کننده مردم می داند،

شاید بتوان حرف فرعون را چنین ترجمه کرد که :

به چه حقی بدون اجازه من ایمان آورده اید؟

یعنی ایمان و اعتقادات قلبی شما به هر چه که باشدنباید چارچوب سلطه را بشکند .

توجه شود :

سخن فرعون این نبود که شما نباید ایمان بیاورید،

می خواهد بگوید:

 شما اگر هم می خواهید ایمان بیاورید، باید در چارچوب حکومت و فرمان روایی من باشید...

یعنی مشکل بخصوصی با ایمان شما ندارم.

مخالفت من با هنجارشکنی شماست .شما آزادید ایمان بیاورید یا نیاورید .

اما آزاد نیستید قوانین و قواعد من را زیر پا بگذارید.

این نگرش امروز هم در میان ما مهجور و بی طرفدار نیست.

 در واقع چنین نگرشی اساس و پایۀ تمدن لیبرالیستی در دنیای معاصراست که 

در بنیان فکری خود،نظامی است فارغ از دین ؛ نه ضد دین...

که نه به خدا و ملائکه و انبیا ء فحش می دهند و نه به کلیسا بی احترامی می کنند.

و بسیاری از متفکران لیبرال ، دین را چیز مفیدی می دانند که کارکرد و آثارش برای بشر شاید 

هیچ جایگزینی نداشته باشدو برای آنها فرقی نمی کند که چه دینی مورد نظر افراد باشد،

هم چنین فرقی نمی کند که این دین حقیقتا چه آموزه هایی برای پیروانش دارد.

مهم این است که این آموزه ها اگر بخواهد پا از محدوده معین شده بیرون بگذارد،

آنگاه به هر نحو ممکن باید با آن مقابله کرد.

اندیشه ی سیاسی دنیای امروز چقدر شبیه این تفکر است!


#سوره-مبارکه-شعراء

آیه 45

فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ

عصای موسی که پس از افکندن بصورت اژدها درآمد، آن طنابها و چوبها را نخورد.

 چیزی که اژدها بلعید، سحر و کید ساحران بود و

 مردم پس از معجزه موسی، طنابها و چوبها را بهمان صورت طناب و چوب بر زمین دیدند و

 سحر ساحران دیگر اثر خودرا از دست داده بود.

  

آیه ای برای امروز

حماسه ی دگـرگونى عجیب ساحران که دریک لحظه کوتاه ازظلمت مطلق بـه روشـنائى خیره کننده اى وارد می شوند، 

حماسه آنانی که در یک نصف روز از کفر به ایمان و شهادت می رسند ، همیشه دل آدمی را می لرزاند...

پیامبر اکرم (ص)فرمودند  :

 ما من قلب الا بین اصبعین مـن اصـابع الرحمان ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه

البته که قلبِ همه دستِ خداست. قلب اهالیِ کفر هم.

 مثلاً این که توی قلبِ کافرها نسبت به سپاهِ ایمان، ترس و وحشت می‌اندازد؛

 ساُلقی فی قلوب الّذین کفرو الرّعب

 (انفال/ 12)و (آل عمران/151 ).

یا اینکه به دلِ بعضی‌ها مهر می‌زند،قفل می‌زند، دیگرحتّی قدرت فهم ودریافت را از قلب‌شان می‌گیرد؛

 یطبع الله علی قلب کلّ متکبّر جبّار

  )غافر/ 35 ).

یا خَتم الله عَلی قلوبهم

  )بقره/7 )

یا  اِن یشأالله یختم علی قلبک

 (شوری/24 ).

اصلاً خدا حائل است میان آدم و قلبش؛ انّ الله یحولُ بین المَرء و قَلبِه

  )انفال/24 ).

 اما حسابِ هر کس که بیاید و وارد زمره‌ی ایمان بشود فرق دارد. 

خدا قلبش را هدایت می‌کند. کشش‌های قلبی‌اش را راه می‌برَد.

 مبدأ میل آدم را دست می‌گیرد و عوض می‌کند؛ 

وَ مَن یُؤمن بِالله یَهد قلبه

  )تغابن/11 ).

آن وقت، قلب،

دیگر خودسر و هرزه‌گرد نیست.

 

فرازی دارد دعای امام ‏حسین(ع)در روز عرفه :

'' یا مَنِ‏ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ، ''

فرازعجیب و زیبایی است،

حضرت می‌فرماید که

 ‏معجزات خدا فقط این نیست که

ما در زمین و آسمان می‌بینیم،

بعضی از کارهای مهم و معجزات خدا شاید لطیف باشد و به ذهن افراد نرسد ،

حضرت ساحران فرعون را می فرماید:

یا مَنِ‏ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ ''

 ای خدایی که نجات دادی ساحران را بعد از انکار ‏طولانی بعد از کفر طولانی...

 

گاه آدم مومنیگناهی،خطایی کرده و استغفار می کندوخدا او را نجات می‌دهد،

اما گاه فردی عمری درباری فرعون بوده وبرای پول و اعتبار به مقابله ی رسول الهی می آید و

وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ  و قسم به عزت فرعون دارد،

ولی با اولین حرکت و اولین معجزه رسول الهی از ‏اولین کسانی می شوندکه

 ایمان می آورند و تازه این نیست که فقط ایمان بیاورند ، به مقام شهادت می رسند!!!....

چگونه می شود که

یک عده کافر به این درجه از ایمان و معرفت برسند که 

حتی ‏اینها را تهدید کنند به بریدن دست و پا و اینها هم بگویند که برایشان مهم نیست و بگویند که

قَالُوا لَا ضَیْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُون(۵۰ )

گفتند باکى نیست ما روى به سوى پروردگار خود مى ‏آوریم

و

 إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ(۵۱ )

ما امیدواریم که پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشاید که نخستین ایمان‏ آورندگانیم

 حضرت امام حسین (ع )  در دعای عرفه اش چه چیزی را به ما معرفی میکند ؟

اینکه حتی ساحران فرعون ‏نجات پیدا کردند ؟

اینکه بگوییم ما هم این طمع را داریم ؟

اینکه شاید نقصان و کوتاهی و ظلمت ما به درجه ساحران فرعون نرسد که

 حضرت در این دعا می‌ فرماید:

 ''یاکلون رزقه و ‏یعبدون غیره''

این ساحران رزق خدا را می‌خوردند و عبادت غیرخدا می‌کردند ...

یعنی که ظلمت در ظلمت....

یعنی که اگردر درجه ظلمت نیز مثل آنها باشیم ،باز امید داشته باشیم که

ما من قلب الا بین اصبعین مـن اصـابع الرحمان ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه 


آمده بودند به جنگ پیامبر خدا اما بی حیاء و پرده در نبودند،

خیلی مؤدب ایستادندو حتی تعارف هم کردند که

 می خواهید اول شما شروع کنید.

"قالوا یا موسی إمّا أن تلقِیَ و إمّا أن نکونَ أوَّلَ مَن ألقی"؛

در تفسیر الصافی می فرماید:

این کلام، مراعات ادب را از طرف ساحران نشان میدهد.

 (صافی، ج ۳، ص ۳۱۱ )

شاید همین ادب زمینه هدایت و عاقبت بخیری آنها شد که

 صبح کافر بودند و دشمن خدا،

اما غروب مسلمان شدند و شهید راه خدا...

همان ادبی که زمینه عاقبت بخیری حر را در روز عاشورا فراهم ساخت و

 توفیق شهادت در رکاب امامش را روزی او کرد... 


اگر کسی اهل توجه باشد، در می یابد که خود حضرت موسی ع بزرگ ترین حجت خداست.

هر پیامبری ، بزرگ ترین آیه خداست. چه آیه ای از این بالاتر؟

امام معصوم .ع. به احمد بن اسحاق فرمودند:

تو داری مرا می بینی و "می خواهی مرا از طریق اثرم بشناسی؟".

چیزی که به تو می دهند، اثر خود ماست. چشمت را باز کن و خودم را ببین. چرا با اثر مرا می شناسی؟

بعضی ها در معرفت خدا نیز این گونه اند. از آثار تجاوز نمی کنند، 

همیشه با آثارمی خواهند خدا را بشناسند. بالاتر نمی روند. نمی توانند خدا را با خدا بشناسند.

 قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ( ع ):

 "اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ، وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ، وَ أُولِی الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ"

 (الکافی : 1 / 85 )

 

#سوره-مبارکه-شعراء

آیات65- 61

فَلَمَّا تَرَءَا الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسىَ إِنَّا لَمُدْرَکُون*

 قَالَ کلاَّ  إِنَّ مَعِىَ رَبىّ‏ِ سَیهَْدِین*

 فَأَوْحَیْنَا إِلىَ‏ مُوسىَ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْبَحْرَ  فَانفَلَقَ فَکاَنَ کلُ‏ُّ فِرْقٍ کاَلطَّوْدِ الْعَظِیم ...

 وَ أَنجَیْنَا مُوسىَ‏ وَ مَن مَّعَهُ أَجْمَعِین...

... و چون آن دو گروه یکدیگر را دیدند، اصحاب موسى گفتند: حتماًبه چنگ آنان خواهیم افتاد.

 موسى گفت: "این چنین نیست، بى ‏تردید "پروردگارم با من است، و به زودى مرا هدایت خواهد کرد.

پس به موسى وحى کردیم که: عصایت را به  دریا بزن.

 پس [دریا] از هم شکافت و هر پاره‏ اش چون کوهى بزرگ بود...

و موسی و هر که با او بود را نجات دادیم...

 

حضرت موسی پشت سرش را نگاه کرد.

سیاهیِ لشکرِ فرعون بود و پیش رویش امواج خروشان نیل ...

و کنارش جماعتی از بنی‌اسرائیل که باورش کرده و به حرف‌هایش ایمان آورده بودند.

 حالا امّا درست وسطِ معرکه،

جایی که ایمانشان، در معرض محک بود، کم آورده بودند و

 گفته بودند: کارِ ما دیگر حتماً تمام است...

همه‌ی وجود مرد را امّا ایمانی غریب آکنده بود. پیشِ رو و پشت سر را می دید؛

 اما دلش تکان نخورد.

فقط گفت: محال است خدا من را توی این حال تنها بگذارد.

گفت: پروردگارِ من با من است. حتماً راهی را نشانم خواهد داد...

فرمان آمد...عصایت را به نیل بزن و همان امواجِ خروشان که سد راه بودند ،

ناباورانه، راه باز کردند...

 

خوب است اگر گاهی ما هم درست وسطِ معرکه‌هایی که پیشِ رو و پشتِ سرِمان، بسته است،

 همان جاهایی که فکر می‌کنیم دیگر راهی نمانده،

همان‌جاهایی که دور و بری‌ها هم از شرایط ناامید شده‌اند،

 همان توقف‌گاه‌های تلخ یأس، "با یقین" بگوییم کسی هست که همیشه هست.

کسی هست که وقتی قدم‌های آدم راست باشد،اورا توی تنگنا و بن‌بست نگذارد.

 کسی هست که همیشه توی لحظه‌های سخت، قاصد بفرستدو راه نشان بدهد...

 

#سوره-مبارکه-شعراء

آیه 67-64

وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِین *

وَأَنْجَیْنَا مُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ *

 ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِین*

 إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِین*

چرا فرعون با دیدن عظمت معجزه باز خطر ورود به دریا را به دنبال حضرت موسی ع و قومش به جان خرید؟

این گونه اشتباهات بزرگ  به هر توجیهی که باشد،

در مقاطع حساس و سرنوشت ساز درگیری دو جناح حق و باطل،

همیشه از سوی سران حزب شیطان سبب شکست آنان شده است.

 سبب اصلی این گونه تصمیمات اشتباه دست برتر داشتن حزب الله و

 تبعی بودن اقدامات حزب شیطان در این خصوص است.

در این موارد حزب شیطان معمولاً بر سر دوراهی ای گرفتار می آید که هر دو سوی آن شکست است.

مثل داستان امروز سوریه ، یمن ...

نکته دیگری که در داستان هلاکت فرعون و گذشتن بنی اسرائیل از دریا قابل تأمل است این است که

 علیرغم خالی شدن مصر از فرعونیان و امکان بازگشت بنی اسراییل به آنجا و

 در دست گرفتن قدرت، این اتفاق نمی افتد و

 این قوم به رهبری موسی ع حرکت خود را به سمت فلسطین ادامه می دهد،یعنی هدف اصلی مأموریت

 این پیامبر بزرگ الهی حرکت دادن آنان به سوی سرزمین موعودو تاسیس تمدنی جدید بوده است...

 

#تاملی-در-قرآن-کریم

#سوره-مبارکه-شعراء

در نگاه  کلی به سوره شعراء ،

سرگذشت مردم و حاکمان مختلف سرزمین ها را می بینیم همراه با پیامبرانی که

 برای اصلاح مردم  درزمان و موقعیت های  مختلف ظهور می کنند .

 دراین سوره از هرآنچه که جامعه را به فساد می کشاندبصورت حکایت وقصص بطور خلاصه بیان شده است .

تا عاقبت آنهایی که در موهوم پرستی  بسر می بردندو آنانی که ظلم و ستم می کردند و

 مردمی که به دنبال رهبران ستمگر خود بودندوآنانی که راه درست را تشخیص نمی دادندرا نشان دهد،

ابتدا از سرزمین مصر شروع می کند، سرزمین فراعنه و حاکمیت زور و فریب و موسی که 

رسالت دارد تا تمدنی جدید بر اساس وحی در سرزمین موعود ایجاد کند....و 

فرعون که شایدبه رسالت موسی باور داشت  اما نهاد قدرت و ثروت و امکاناتی که 

در دست فرعون و ملاء اش بود مانع بود در پذیرفتن حق !

وعاقبت امت موسی را که ازرود نیل می گذرند و فرعونیان را که غرق می شوند ،

هلاک فرعونیان آیت بزرگی است برای عبرت  مردم . 

اما "وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِین"َ

 اکثر مردم  ایمان نمی آورند یا باور نمی کنندیا اهمیتی به این موارد نمی دهند.

 (آیه 67 )

واز حضرت ابراهیم با عنوان «نبأ» (خبر مهم، واقعه شگفت‌آور) ذکر می کند:

«و اتل علیهم نبأ ابراهیم»

وهر چند رسالت هر یک از پیامبران به جای خود خبری عظیم و شگفت‌آور بوده است،

اما در این سوره منحصراً این مورد را «نبأ» می نامد!

در مورد حضرت موسی فرمود:

و اذ نادى ربک موسى...

اما در مورد حضرت ابراهیم ،پاى مردم معاصررانیز به میان کشیده و مى فرماید:

 داستان ابراهیم را براى اینان بخوان،

چرا ؟

حضرت ابراهیم بت شکن و نماد مبارزه با 

بت پرستی و ستاره پرستی و ماه پرستی و ...انواع پرستش های غیر خدائی است،

ضرورت شناخت و معرفت بت های گوناگون (اصنام =صنم ها) امروزه روز چیست؟

بت ها نماد قدرت پرستی های متفاوت بودند.

 بت پرستی تنها از آن بابت که انسان خدای یگانه را نمی پرستد مذموم نیست،

 بلکه بخاطر این مطرود است که

 جامعه بت پرست یک جامعه گسسته از هم ،طبقاتی،با تفکرات موهوم و پر از فساد است .

 جامعه ای  که در آن پول پرستی ، قدرت پرستی ، مقام پرستی،شهوت پرستی رواج دارد ؛

فرقی نمی کند که خدارا بپرستند یا بت را .

 مردم  این جامعه،دارای هر اعتقادی باشند روش های غیر توحیدی را در پیش گرفته اند.

تلاش انبیاء برای گسترش و نشرنگاه توحیدی و یگانه پرستی است.

تلاش برای توحید، آوردن صرف نگاه انسان از بت کده ها به آسمان یگانه پرستی نیست ،

بلکه اعتقادبه توحید،همراه با مبارزه علیه فکروفرهنگ موهوم پرستی،زندگی طبقاتی ،زروزور پرستی بوده است .

بت پرستی ، پرستش موهومات است...

درسوره شعراء که بخش عمده آن (۸۰ درصد) به داستان هفت تن از پیامبران بزرگ الهی اختصاص دارد،

اشاراتی به زوایائی دیگر ازسیر وسلوک حضرت ابراهیم دارد،

 «تکذیب رسولان» درطول تاریخ و تأکیدآنان برتوحیدونقش«ربّ العالمین»بیش از هرموضوعی درسوره جلوه دارد.

در این سوره ۱۱ بار جمله «رب العالمین» تکرار شده است که 

در هیچ سوره ای بیش از ۴ بار چنین کلامی بکار نرفته است.

درسوره نه تنها درمجادله و مخاصمه فرعون باحضرت موسی مسئله اصلی تکذیب« رب العالمین» است،

 بلکه ساحران نیز انقلاب روحی خود را با ایمان به «رب العالمین» آشکار می سازند.

 با شرح مجاهدتهای حضرت موسی و حضرت ابراهیم در راه تبیین توحید از طریق شناخت «رب العالمین» در 

سوره به توصیف تلاش های انبیاء نخستین در ادوار پنجگانه برای هدایت مردم به «رب العالمین» می پردازد.

آیات مربوط به ابراهیم از دو قسمت تشکیل شده است:

۱قسمت سلبی (نفی و انکار) که از ۷  آیه تشکیل شده و 

تماماً در رد بُت‌پرستی و اعتقادات انحرافی پدر و قومش می‌باشد.

۲قسمت ایجابی(تصدیق و اثبات)که با حجمی دوبرابرقسمت قبل دراحتجاج با منکرین «ربّ العالمین» است،

 زمینه‌های متعدد ربوبیّت الهی را در حالات مختلف زندگی خویش نشان می‌دهد و

 برخلاف ناباوران که از اصنام و الهه دروغین درخواست می‌کردند، دعاهای بلیغ و عمیقی به

 درگاه «ربّ العالمین» عرضه می‌دارد و مراتب کامل «تصدیق» خویش را نسبت به پروردگار اعلام می‌نماید.

 

حضرت ابراهیم پس از ذکر نام «ربّ العالمین» در برابر منکرین، 

ابتدا با ۴ بار تکرار «الذی»ربوبیّت او را در مراحل سه گانه:

۱گذشته :آفرینش، هدایت غریزی و فطری و عقلی

۲حال :رزق و روزی (خوردن و آشامیدن)، شفای بیماران

۳آینده :مرگ و حیات مجدد (در روز بعثت)، غفران خطاها در روز جزا

که از ۷ مورد تشکیل شده بیان می‌کند آنگاه دعاهای بلند خویش را (که مشتمل ۶ قسمت استعرضه می‌دارد.

 آیات ذیل ترتیب مورد نظر را نشان می‌دهد:

الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ

وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ

وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ

وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ

وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ

رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ

وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ

وَاجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ

وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ

وَلَا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ

 

داستان مناظره‌ی حضرت ابراهیم با عمو و قومش ، با عبارت «واتل علیهم» آغاز می‌شود و

خداوند متعال آن را به عنوان خبر مهم و عظیم بیان می‌کند و عظمت آن را با اسلوب حوار عینی می‌کند.

 حضرت ابراهیم گفتگوی خود را در حد تفکر و تعقل آن مردم و با استفهام «ماتعبدون» آغاز می‌کند.

ادات استفهام «ما» برای اشیاء به کار می‌رود و آن حضرت مقام و منزلت خدایان آنها را

 در حد یک «شیء معمولی» پائین آورده است آنها را با ذلت و پستی تحقیر کرده است.

 «و از این طریق اراده کرده است که چشمان قوم را با بصیرتشان و حواسشان شریک سازد.» 

و قوم پاسخ می‌دهند: «قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَاماً فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ‌»ما بت‌هایی را می‌پرستیم و به آن پایبندیم، 

واژه «اصناما» نکره ذکر شده است و نکره از ارزش و احترام می‌کاهد و این خود دلالت بر آن دارد که

 مشرکان خود نیز در اعماق وجودشان حقارت خدایان خود را باور دارند....

 

پس از آفرینش لازمه‌ی خلقت، هدایت است و

برای ادامه حیات او را اطعام می‌دهد و

 سیرابش می‌گرداند و

در جریان زندگی هر گاه مریض شود شفایش می‌دهد و پس از اتمام زندگی و به اتمام رسیدن عمر،

 او را می‌میراند و در روز قیامت دوباره زنده می‌گرداند.

در این آیات سیر تناوبی خلقت تا زندگی دوباره به تصویر کشیده شده است.

خداوند به محض خلقت، هدایت می‌کند و ارتباط آن با حرف «فاء» نشان داده شده است و

 به دنبال هدایت، انسان به طعام و آب نیاز دارد و هر دوی اینها با هم مورد نیاز انسان می‌شود و 

آن را با حرف ربط «واو» بیان کرده است اما زندگی دوباره چون مدتی پس از مرگ اتفاق می‌افتد و

 این فاصله طولانی است، آن را با حرف ربط «ثم» ذکر کرده است. 

در ادامه زندگی انسان مریض می‌شود و خداوند او را شفا می‌بخشد و مریض شدن از خود انسان است,

 ولی شفا از سوی خداست و آن را با فعل «مرضت» و «یشفین» ذکر کرده است چرا که

 مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ ..

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.