سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سوره مبارکه الشعراء-1-

 تاملی-در-قرآن-کریم

#سوره-مبارکه-شعراء

سوره های شعراء ،نمل و قصص را طواسین گویند.

 سوره شعراء

  طسم . تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ 

 با حروف مقطعه " طسم" آغاز می شودو 

با"تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِین" و

با ایمان و عمل صالح و یاد خداوند، مبارزه با ستمگری و در نهایت با تهدید ستمگران پایان می پذیرد.

 سوره ی نمل

 طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ 

 با حروف مقطعه «طس» و با یادی از عظمت قرآن و نقش و اهداف هدایتی و تربیتی آن آغاز می شود

و  با حمد و سپاس خداوند و تذکر این که 

خداوندنشانه های قدرت خودرا برای انسان آشکارمی سازدواز اعمال انسان غافل نیست،ختم می شود.

 سوره ی قصص

  طسم . تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ 

 با حروف مقطعه «طسم» و با اشاره به عظمت آیات قرآن شروع می شود

 و با توحید و یکتاپرستی پایان می پذیرد.

هر سه سوره بعد از حروف مقطعه" تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ" دارد...

آیه 3

"لعلک باخ نفسک الا یکونوا مؤمنین "

"لَعَلَّکَ"

 تردید نیست ،نزدیک است،

"باخِعٌ نَفْسَکَ"

  "بخوع "یعنى هلاکت از غصه و همّ .

عدم ایمان دیگران باعث حزن شدید حضرت است، چه دیروز...چه امروز ....

چرا ؟

سماوات و أرضین آمدند، انبیاء آمدند، اولیاء آمدندو

 همه اینها مراحل نازل یا وسطای جهانی را به پایان رساندند تا

 "لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا"

تا

"یا أیهاالنبی انا أرسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً"

این روح نبوی که به جهان داده شد، کل جهان به صورت یک واحد حقیقی ، به کمال رسیده است.

وجود مبارک رسول اکرم (ص)، روح کل این عالم است.

 از کل عالم باخبر است و در کل عالم اثر دارد.

اگرکه گفتند:

 انبیای پیشین به برکت وجود رسول اکرم(ص) به آن مقام رسیده است، ناظر به این تحلیل است.

ووظیفه دیگران همراهی و ارتباط با اوست،

چون اگر کسی روح نبوی به او نرسد؛ فلج می شود،به حیات نمی رسد ، به حیات طیبه وارد نمی شود...

چون ارتباطش از روح  منقطع است.

چشم کور، گوش کر ، عضو فلج رابطه ای با روح ندارد، تحت فرمان مغز یا روح نیست،

نه فرمان روح را درک می کند، نه بعد از درک، امتثال می کند!

 ظاهراً متصل است، ولی واقعاً جداست.

مثل،

کسی که اهل غش و خیانت باشد،" از ما نیست"

کسی که به فریاد مسلمان ها اعتنایی نکند، "از ما نیست"

 کسی که صبح برخیزد، به فکر حل مشکلات جامعه نباشد، "از ما نیست"

 این عضو از مانیست یا فلج میماند یا سیاه می شود ومی گندد...

و باخ نفسک پیامبر.ص. از این است،

دریغ ودرد که  این لیس منا هر روز هست... الی یوم القیامه...  

#سوره -مبارکه-شعراء

آیه 3

لعلّک باخع نفسک اَلا یکونوا مؤمنین.

فهمیدنِ این‌که حسابش از بقیه‌ی انبیاء جدا بود، کارِ سختی نیست.

 کافی‌ست قدری دل به آیه‌ها بدهی که بفهمی او چقدر برای خدا، خاص بود.

خیلی خاص‌تر از یک رسول برای مردمش...

شرایط سخت که می‌شد، خدا خودش دلداری‌اش می‌داد.

 برایش به روز و شب قسم می‌خورد که تنهایش نگذاشته و از او ناراحت نشده.

و الضّحی، و اللّیلِ اِذا سجی، ما ودّعک ربّک و ما قلی. (ضحی/1-3 )

 نازش را می‌خرید.چون عزیز بود برایِ خدا.

گاهی با رمزهایی با او حرف می‌زد. رمزهایی که هنوز هم فقط میانِ خدا و رسول مانده؛

 طا سین میم ،الف لام میم،کاف...

نگرانش می‌شد؛ لعلّک باخع نفسک اَلا یکونوا مؤمنین. (شعراء/3 )

به او می‌گفت آن‌قدر به تو عطا می‌کنیم که راضی بشوی؛ لسوف یُعطیک ربّک فترضی.(ضحی/5 )

از اخلاقش به وجد می‌آمد؛ اِنّک لعلی خلُقٍ عظیم. (قلم/4 )

به جانش قسم می‌خورد؛ لعمرک... (حجر/72 )

غصه‌اش را می‌خورد؛ ما انزلنا علیکَ القرآن لتشقی. (طه/2 )

می‌گفت که هوایش را دارد؛ انّا کفیناکَ... (حجر/ 95 )

تعریفش را پیش مؤمنین می‌بُرد تا قدرش را بدانند؛ 

عزیزٌ علیه ما عنتُم حریصٌ علیکم. (توبه/ 128 )

گاهی فکر می‌کنم همه‌ی این‌ها خیلی هم غریب نیست که محمّد(ص)، فقط رسولِ خدا نبود، حبیبِ خدا بود.

همه‌ی این نازکشیدن‌ها و نازخریدن‌ها فقط از محبّی برای حبیبش برمی‌آید.

 

قرآن، جایی گفته دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید،

دعوتی که شما را به زندگی می‌خوانَد، به شما مایه‌ی «حیات» میدهد:

استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم  )انفال/ آیه 24 )

توی دعای عهد از خدا میخواهیم که

 به واسطه‌ی او،

با ظهور او،

بنده‌هاش را حیات ببخشد؛

زنده کندو احی به عبادک

ودر زیارت جمعه این‌طور سلامش می‌دهیم:

«سلام چشمه‌ی حیات»!

السلام علیک یا عین الحیوه

 یعنی اسم این گذران روزها،

  »حیات» نیست.

 آن کیفیت حقیقیِ زندگی

فقط با بودن او،

 با آمدنش معنا میشود،

که بیاید و

 به «حیات» دعوتمان کند...

 برای چشیدنِ آن حقیقتِ زندگانی هم شده آدم هواییِ روزگار ظهور میشود... 


قرآن را

باید به روح خوراند.

 آیات آن را باید خورد و هضم کرد و جذب کرد.

 روح را باید با آن تغذیه کرد.

روحی که اسماءالله در آن نهـفته است.

 اگر قرآن به روح خورانده شود، دانه های اسماء که اسرار زمین و آسمان‌هاست، در روح انسان می‌روید.

برای این که چیزی را بخوری، باید ابتدا آن را از راه دهانت به درون بدنت برسانی.

گشودن دهان روح برای فهم قرآن،

با "بسم الله الرّحمن الرّحیم" میسر می‌گردد...

 

تاملی-در-قرآن-کریم

#سوره-مبارکه-شعراء

آیات 9-1

تلک کتاب مبین

 (مبین غیر از مُبیِّن است)یعنی این کتاب شفاف و روشن است ، هم مطالبش شفاف و روشن است و

 هم مبدأ فاعلی آن شفاف و روشن است وهم ارتباطش به مبدأ غایی و هدف شفاف و روشن است،

یعنی صدر و وسط و پایان او مُبین و شفاف و روشن است.

 

إِن نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ

اگر می خواستیم گردن‌کشی اینها را به خضوع تبدیل می کردیم،

خضوع برای گردن نیست برای خود انسان است،

ْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ ، خاضع شدن با سرافکندگی را میرساند.

وما یاتیهم من ذکر من الرحمن محدث الا کانوا عنه معرضین

 "من الرحمن" ،یعنی سخن از متکلّم نیست ،سخن از رحمان است ،

سخن ازمنشأ رحمت مطلقه است،

از منشأ رحمت مطلقه چنین ذکری آمده،پس ذکرِ رحمت است،

اما اینها استکبارشان استمرار پیدا کرده,هربرهانی که ارائه شود، مسائل وحیانی, نبوّت و رسالت و

 هر آیه‌ای که نازل شود اینها روی برگردان‌اند،اینها تنها به"اعراض" قناعت نمی کنند, 

بلکه به مرحله"تکذیب" و از آن بدتربه "استهزا"می رسند,

 یعنی انسان به هنگام قرارگرفتن درجاده های انحرافی بطورتصاعدی فاصله خود را ازحق بیشترمی کند.

نخست مرحله اعراض و روی گرداندن و بی اعتنایی نسبت به حق است , 

اماتدریجا به مرحله تکذیب و انکار می رسد, باز از این مرحله فراتر می رود و حق را به بادتمسخر می گیرد,

 بدترین حالت و صفت انسان، مسخره کردن حقّ است، 

لذامی فرماید: در آینده، خبرهای مسخره کردن آنان به آنها خواهد رسید. 

و نمی فرماید: کیفر اعراض و تکذیب به آنان خواهد رسید.

اعراض کافران نه تنها از آیات تشریعی است ،بلکه از آیات تکوینی و نشانه های خدا در پهنه آفرینش

 نیز اعراض دارند, آنها نه تنها, گوش جان خود را بر سخنان پیامبر (ص) می بندند,

 بلکه چشمهای خود را نیز از دیدن نشانه های حق در اطراف خود محروم می سازند.

 أَ وَلَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریمٍ "

تعبیر "زوج" درمورد گیاهان بسیار قابل دقت است و واژه "کریم"در اصل به معنی

 هر چیز پر ارزش است،گاه در مورد انسان به کار می رود و گاه درگیاهان ودر هر شی با برکت .

در آیه بعد به عنوان تاکید و تصریح می فرماید:"در خلقت گیاهان ارزشمند نشانه‌ی روشنی بر وجود خداست"

اما " وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ" بیشترشان ایمان آورنده نیستند.

خداوندی که هرچیز رازوج ایجاد کرده و نواقص هریک از دو طرف زوج را بادیگری بر طرف نموده است و

 برای هر یک هدف معین نموده و به سوی آن غایت و هدف سوق داده،

 این قانون و سنت را در تمام کائنات دارد چطور ممکن است امر تربیت انسانها را مهمل بگذارد و

 به سوی سعادت وآن راهی که خیر دنیا و آخرت در آن است هدایت نکند؟

"وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ"

 شعراء9      

بسیاری از آیات قران کریم با اسماءحسناء الهی پایان می پذیرد.

 هر کدام از این اسم‌ها دارای معنا و ویژگی خاص خود هستند.

در این سوره با تکرار دو اسم "عزیز و رحیم" مواجهیم،

زندگی آدمی حرکت در میان این دو اسم مبارک است و

مومن در میان دو اسم "عزت و رحمت "است که تعادل در صراط مستقیم را حفظ می کند... 

نگاهی به سوره مبارکه

کسانی که منکر معاد هستند جهان را بدون خدا و بدون عوالم غیب می بینند و محدود می کنند؛

نه آینده عالم را می بینند و نه گذشته عالم را، چه برسد به عالمین...

 بحث دعوت پیامبران این است که انسان در کدام جهان زندگی بکند،

عالمی که رب دارد یا ندارد؛

عالمی که محدود به محدوده ی شخص باشد؟!

 یا عوالم گسترده ای که در آن تدبیر الهی انجام می گیرد.

آیات 10 تا 68 به داستان حضرت موسی .ع. می پردازد و این اولین باری نیست که

 در سوره قرآن ، داستان حضرت موسی کلیم الله برای پیامبر گرامی اسلام نقل می شود؛

گاهی موانع روحی داریم که آن موانع روحی باید برداشته شود.

این موانع همیشه با استدلال برداشته نمی شود. لذا فرموده اند:

 اگر کسی روحیه عناد و استکبار و روحیه استهزا دارد نمی شود برایش استدلال بکنی؛ 

یعنی گوشی برای شنیدن نیست؛ باید یک صحنه هایی بچینید که

 عامل روانی که او را به استهزا کشانده در وجودش بشکند؛ بعد با شما همراه شود.

در این سوره با افرادی که روحیه شان روحیه استهزا است قرآن این طور برخورد می کند. 

آن ها را در داستان فرعون می برد که با همه طول و عرض بنا بود هدایت به رب شوند و 

این هدایت را نپذیرفتند و..

.شاید این تذکر و مواجهه با این داستان بتواند در انسان تأملات جدیدی ایجاد بکند.

 

آدمی موجود پیچیده ای است،انبیاء با مجموع وجودآدمی مواجه هستند:

 با عقل ،با روح ،با قوای دیگر، با عقلِ عمل  و... همه را می خواهند هدایت بکنند،

لذا استدلال هم می کنند؛ تهدید هم می کنند؛ موعظه و انذار هم می کنند.

 این نوع مواجهه برای برخورد با این روحیه ای است که قرآن در این سوره آن را مخاطب قرار داده است.

مثلا یکی از حالات انسان که

 او را به انکار معاد و به سمت دنیا سوق میدهد که به حیات دنیا راضی باشد، حالت غرور و تکبراست.

 تذکرات الهی برای کنترل روحیه طغیان انسان است، 

در باطن هر کسی این عوامل می تواند یک جایی سر بردارد،

همه فرعون و فرعونهایی در درون خود دارند،

فقط مصرهایشان فرق می کند،

شرح حال موسی (ع) و فرعون

 شرح حال انسانیت است؛

سرگذست موسی (ع) سرگذشت انسان است،

کل انسان، خصال انسانی، خصوصیات او و ظهور حالات مختلف در شرایط مختلف را درباره انسان بیان می کند.

 "تلک آیات الکتاب المبین"

این آیات کتاب مبین هست؛

«نتلو علیک من نبأ موسی وفرعون بالحق آیات کتاب مبین»

 یعنی بیان معنی انسانیت و سرگذشت انسان را در چهره موسی و فرعون بر  تو تلاوت می کنیم...

#سوره-مبارکه-شعراء

آیه 16

فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ... به طرف فرعون بروید...

 چرا فرعون؟

 اول گفت که به سوی قوم ستمکار برو،" أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِین *قَوْمَ فِرْعَوْن...(آیه10و11 )

 چون آن کسی که انبیاء با او اول مواجهه دارند جبهه باطل است که حول محوری جمع شده اند،

 انبیاء می آیند تا آن مانع و حجاب را بردارند تا دعوت انبیاء ظاهر شود،

کسانی که دعوت به دنیا میکنند معمولاً مردم عادی نیستند؛فرعون ها هستند؛

چه فرعونهای سیاسی ، چه فرعونهای فرهنگی...

 آن هایی که خودشان را مدعی روشن فکری می دانند،

آن هایی که با مغلطه و مخلوط کردن حق و باطل ، حق را باطل و باطل را حق نشان می دهند ...

فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِین

َ ریشۀ اصلی مخالفت فرعون با دعوت موسی،

 نه بر سر مسئله ی وجود خداوند بود و نه مسئله ی نبوت.

بلکه مشکل اصلی فرعون بر سر مسئله ای بود به نام رب العالمین ...

این است که در جای جای حکایت موسی به کلمه رب بر می خوریم :

حضرت موسی با نظام شرک آمیز ربوبی و منشاء آن یعنی فرعونیت روبرو است.

 

مکتب ارگانیسیسم (مکتب جامعه شناسی) می‌گوید:

 جامعه نیز مانند یک ارگانیسم زنده است. جامعه نیز اندام‌واره است. یکی از شباهت‌هایی که

 بین فرد و جامعه وجود دارد این است که همان طور که 

گاهی یک فرد فکر تسلط بر افراد دیگر را پیدا می‌کند، 

گاهی یک جامعه‌ نیزفکر تسلط بر جامعه‌های دیگر را پیدا می کند...

این است که قوم فرعون نیز ذکر میشود.

ودر ادامه ی آیات

روشهای مقابله فرعون با حق نشان داده می شود...

وارونه نشان دادن حق و باطل ، کمکهای انسان دوستانه ی فرعون به موسی (بچه ای یتیم)و

عملیات روانی علیه موسی 

(ما ترا بزرگ کردیم و پروردیم، تو قاتل هستی و بیگناهی را کشته ای و کافر هستی و...) 

،اتهام وتخریب شخصیت عوامل حق و تردید افکنی در نزد افکار عمومی ...

اگر قرآن به نمونه ها و روش های اجتماعی جریان انحرافی بر ضد جریان حق اشاره میکند؛

یعنی که هنوز هم این جریان ادامه دارد هرچند در اشکال و الفاظ جدید...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.