سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در سوره مبارکه نمل ـ ۱

تاملی-درقرآن کریم

 سوره مبارکه- نمل

نگاهی کلی به

درونمایه و محورهای سوره ی نمل

سوره مبارکه نمل از سور طواسین است (با طا سین شروع شده است.)،

درونمایه های این سوره، از چارچوب عمومی طواسین سه گانه ( سوره های شعرا، قصص و نمل ) بیرون نیست؛

اسم سوره از نمل ( مورچه )که در داستان سلیمان پیامبر (ع)از آن یادی رفته، می باشد.

آیا شگفت انگیز نیست بزرگترین حکومت ولایی ، با نام نمل سنجیده شود؟

حکومت حضرت سلیمان نمایی از حکومت ولایی در مقابل حکومتهای بشری است ،

 یعنی ولایت ولی خدا تنها بر انسان نیست و جمیع موجودات را در بر می گیرد ...

در سوره :

*  فرعون به مثابه ی بزرگترین پادشاه کافر و دایره ی نهایی حکومت او...

*سلیمان به مثابه ی بزرگترین پادشاه مومن و دایره ی نهایی حکومت او...

* بلقیس- ملکه ی عربی که با سران کشور خویش رایزنی می کرد و تصمیم گیری حکیمانه ای داشت،

 لیک حکمت و حکومت او، هنگامی که به خداوند کفر می ورزید، سودی به او نمی رساند،

تا هنگامی که 

با سلیمان (ع) همراه شدو به خداوند ایمان آورد.

*و قوم ثمودکه کشمکش میان ستمدیدگان و مستکبران است و اینکه چگونه نظام قبایلی فاسد شد و

 قوم ثمود به جای اینکه باور ستمدیدگان باشند علیه پیامبرشان توطئه و نیرنگ کردند و به نیرنگ خدایی دچار شدند...

*سیاق آیات، داستان پیامبران را با ماجرای لوط پیامبر (ع) به پایان می بَرَد.

سوره در بخش نخستین خود (آیات ۱-۵۸) مثالهایی از نظام اجتماعی فاسدرا ارایه می دهد که

این نظامها ناگزیر باید از فساد خود دست بردارد (همانگونه که بلقیس این کار را کرد) و 

گرنه به سختی ویران خواهد شد.

 در بخش دوم؛ آیات، پس از اینکه ما را به سوی نشانه های پروردگار در آفرینش ـ که 

بر یگانگی و بی انبازی خداوند در اصل آفرینش و تقدیر و تدبیر آن دلالت دارد،

 رهنمون شدند، قرآن را یادآور می شود...


آیه 3

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ

در تعریف  مومنین به 3 صفت اشاره می کند:

1. اقامه نماز دارند .

 2. زکات دهنده اند

 3. یقین به معاد و آخرت دارند

یقین به آخرت جز صفات شمرده شده تا بفهماند اعمال صالح ، 

وقتى در جاى خود قرار مى گیرد و به هدف خود مى رسد که توام با یقین به آخرت باشد،

افعال مضارع آورده شده است ،

فعل مضارع استمرار را می رساند یعنی همواره و پیوسته و پی در پی ...

در هر مرحله ای که شناخت و معرفت و ایمان بالا می رود؛

 ایمان آوردن در سطح بالاتری تجربه می شود و ایمان کسی که 

در صراط طی طریق می کند در یک سطح ثابت نمی ماند که

 هر کس دوروزش مساوی باشد در خسران است ...

 

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ...

"اقامه" از قِوام و قیام است،

 قیام به معنای ایستادن نیست، بلکه به معنای ایستادگی است؛

همان طوری که در تعبیرات فارسی می‌گوییم «ایستادگی نشان داد»،

اگردست کسی که بر زمین خورده است را گرفته واو را برروی پای خود بایستانی به این عمل اقامه گویند؛

پس اقامه نمازبه معنای ایستاندن و استوار ساختن نماز میباشد ،

در زیارت های ائمه معصومین (ع) شهادت می دهیم که :

اشهد انک قد اقمت الصلوه  و...

 

انسان وقتی می‌تواند به نمازش ایستادگی بدهد که

خودش مقیم باشد،

وقتی می تواند مقیم باشد که ایمان به غیب داشته و اهل تقوا باشد و

گرنه توان آن را ندارد که زیر بازوی نماز را بگیرد و نماز را بلند کندو نماز را ایستادگی ببخشد.

قرآن کریم سعی‌اش بر این است که به مردم ایستادگی بیاموزاند؛

وقتی کلِّ دین را مطرح می‌کند،

می‌ فرماید:

"لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ"

یا

"جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِلنَّاسِ"

کعبه را عامل قیام مردم قرار دادیم که عامل ایستادگیِ مردم باشد،

 

وقتی انسان می‌تواند مقیم صلاة باشد که خود اهل قیام باشد؛

انسانی که ایستادگی ندارد، نمی‌تواند به نماز ایستادگی بدهد.

اگر نماز ایستادگی نیابد،

کاری از این نماز ساخته نیست،

آن "إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ"نیز مربوط به نماز قائم است؛

وگرنه "فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ...."

ممکن است انسان نماز بخواند ودر عین حال در مسیر «ویل» باشد.

پس اینکه می فرماید یقیمون الصلاه

آنهم با فعل مضارع

یعنی مستمر و مداوم

 این حقیقت را ایستادگی ببخشید...


آیه 7

إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَارًا....

تعبیر و برداشتی

 فوق العاده زیبا و عمیق

از واژه های

 " آنَسْتُ "و"نَارًا "

 

از طرف استاد بزرگوارم این مطلب نوشته شده است: 


"اِنِّی آنَستُ نارَاً"

این جمله ی موسی(ع) را اغلب مترجمان به عبارت "من آتشی را دیدم!" ترجمه کرده اند، 

اما باید گفت که فعل "آنَستُ" ریشه در "اُنس" دارد، و این رؤیت، هر دیدنی نیست!

 اُنس داشتن پیش از آنکه بیرونی باشد یک مقوله ی درونی است،

 یک ارتباط تنگاتنگ قلبی است، نوعی رؤیت آرامش بخش است. 

نه اینکه اتفاقی در بیرون نیفتاده است ؛

بلکه آنچه اتفاق افتاده است از باطنِ وجود سر بر آورده و آنگاه به ظهور رسیده است.

 زیرا ظاهر تابع باطن است.

 "آنَستُ" دیدنی بر اساس محبت ذاتی است.

 پس موسی(ع) هنگامی که این نار محبت را می بیند، اهلش را که 

مجموعه ای از اوصاف بشری اش است با خود نمی بَرَد! 

او باید "فرد" برود، تنهای تنها.

"یَأتِینا فَردَاً".

 ای دوست، طبق فرموده ی قرآن، "خداوند بین آدمی و قلبش است.

 "اِنَّ اللهَ یَحُولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ"، 

و "عرش" او بر قلب بنده ی با ایمانش بنا شده است.

 بر این اساس، این حقیقت درون است که در بیرون متجلّی می شود.

 آیات اَنفُس است که آفاق را می سازد...

 و این تنها موسی(ع) است که آن آتش را می بیند، نه کس دیگر.

 "آنَستُ" متکلم وحده است. 

این "اُنس" یک اُنس ذاتی است.

 موسی(ع)، حقیقت وجود را دیده است نه یک آتش عادی را.

 حقیقتی که میتوان با آن اُنس گرفت

و انسان با چیزی اُنس نمی گیرد مگر آنکه

 پیشاپیش یک ارتباط ذاتی و هماهنگ و بر اساس محبت با آن داشته باشد. 

این نکته را آیات دیگر نیز تایید می کنند.

 خداوند پیش از اینها موسی را برای خودش ساخته است 

"اِصطَنَعتُکَ لِنَفسِی" (تو را خاص خودم ساخته ام) 



تاملی در-قرآن کریم

سوره مبارکه - نمل

آیه 7

إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَارًا سَآتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ

هنگامى را که موسى به خانواده خود گفت من آتشى به نظرم رسید

 به زودى براى شما خبرى از آن خواهم آورد یا شعله آتشى براى شما مى ‏آورم باشد که خود را گرم کنید.

 

"اهل" موسی، شاید صفات الهی قلب باشدکه 

گاه بیجان ویا یخ زده اند ،یعنی هنوز فرد با وجود آنها به یقین نرسیده است 

ولی وقتی قلب در محضر حق قرار بگیرد، این صفات یخ زده و منجمدنیز گرم خواهند شد.

« آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا»

  آن آتش عشقی که موسی از عالم سرّ دید نکره آمده است یعنی نمی‌دانیم چیست،

در بعضی از تفاسیر عرفانی و ولایی می گویند: 

آن "نار" جلال الهی بود که از دور نار دید و وقتی نزدیک شد نور دید یعنی جمال الهی را ...

موسی از دور نار دید

اما به نور رسید،

نار دید اما به حق رسید،

 نار دید اما به مسیر ادامه داد.

از دور جلال دیده می شود و نزدیک که می‌شوید جمال می بینید،

 موسی از دور نار دید نترسید و پیش رفت و به نور رسید.

باید مواظب بودکه جلال خدا ما را از خدا فراری ندهد،باید بندگی کرد و نزدیکتر شدتا به جمال رسید که

فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ

که چون نزد آن آمد آوا رسید که خجسته و مبارک گردید...


سَآتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ

سالک  در شرایط عادی" متأهل" است یعنی" اهل" دارد

 ولی در برخی جایگاهها باید تنها حرکت کند، مثل نمازو...

موسی "اهل" یعنی دنیا و آخرت را رها می کند، آنها را با خود نمی برد،

اما برای آنها سوغات می آورد،

" خبری" ویا

"شعله آتشى"...

سَآتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ

 أَوْ آتِیکُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ

 

لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ...

کسی شایدبا موسی همراه هم باشد،

 اما آتش عشق را نداشته باشد.

همراهی دلیل بر هم‌ترازی نیست،

 کار موسای قلب این است که همراهان خود را عاشق کند

 ولو عشق همراهان در حد عشق او نشود.

 

" فَلَمَّا جَاءَهَا "

  سخن از آمدن است نه رفتن ،

نمی فرماید«ذهب »

می فرماید:

«جَاءَهَا ویادر بعضی آیات أتا»

 چون این نارٌ ظاهری و نورٌ باطنی محل قُرب الهی است،

می‌گوید آمد یعنی به ما نزدیک شد نزد ما آمد،

قُربِ زمینی با آن قرب زمینه‌ای همراه شده است ،

 پس «أتا»می فرماید نه «ذهب »

 اهلش ماندند و

موسی آمد...

 "فَلَمَّا جَاءَهَا"

 

 سوره مبارکه- نمل

آیه 10

 أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ...

 به موسی امر داده شدکه :

عصایت را بیانداز،

نفرمود:"أن ألقِ عَصَا"

فرمود:"أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ"

 این چیزی را که منسوب به توست بیانداز ،

یعنی «توکلت علی الحی الذی لایموت»...

 

 ...أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ  ...

 قبل از آن در آیه ۹ سوره مبارکه نمل می فرماید:

 « یَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ »؛

« اى موسى این منم خداى عزیز حکیم »

وبعد فرمود:

 « أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ »

عصایی که موسی باید از دستش می انداخت هرچیزی است که 

موسی روی آن حساب باز می کند.

 یعنی حتی نفس قُدسی خودت را بیانداز یعنی نه تنها از منیّت ها جدا شو 

بلکه روی قداست ها و روحانیت و نورانیت خود هم حساب باز نکن.

 به عبارت دیگر روی قابلیت کمالی خودت هیچ حسابی باز نکن.

 

"عصای من" تا در دست من است من آن را حرکت می دهم،

 برگها را می ریزم ، گوسفندان را هی می کنم و"به آن تکیه می کنم"و...

ولی وقتی به خدا بسپارم او حرکت می دهد ،

 خیلی فرق است بین اینکه من حرکت بدهم یا اینکه خدا حرکت بدهد،

خدا که حرکت بدهد آنقدر تند و سریع حرکت می کند که

 تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَان ...

 

« أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ »

 عصایت را به زمین بیانداز یعنی خودت تدبیر نکن،

حتی روحانیت خود را واگذار به خدا کن،

 به او که بسپاری سرعت سیر تو فوق العاده خواهد شد،

 خودت که دست بگیری سرعت سیرت زیاد نیست،

خودت که آن را در دست بگیری دلیل بر عجز توست.

 چون آدم معمولی که عصا به دست نمی گیرد و 

هنگامی که عاجز باشد عصا به دست خواهد گرفت،

«أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ» وقتی تو عصا را به دست بگیری مانع از حرکت خود می شوی،

 اما اگر خود را به خدای سبحان بسپاری می بینی چه سیری خواهی داشت ...

 

وَأَنْ أَلْقِ عَصَاکَ...

 اگر در حریم حق راه پیدا کنیم ،مأموریت اول و اصل مأموریت این است که 

روی هیچ چیز حساب باز نکنیم ،حتی روی ریاضاتی که تا الان کشیدیم و 

دوره هایی که گذراندیم و سختی‌هایی که متحمل شدیم حساب باز نکنیم.

 موسی ده سال اجیر و در خدمت شعیب بود و...

 اما خداوند فرمود روی هیچ یک از این کارهایی که تا الان کردی حساب نکن.

عصایی که به آن تکیه می کردی وبا آن حاجات روزانه خود را برمی آوردی أَلْقِ ...

 

 تاملی در - قرآن کریم

  سوره مبارکه - نمل

آیات 22-15

حکایت حضرت سلیمان،

 حکایت ظرفیّت انسان کامل و ارائه‌ی آن به انسان‌ها است و بروز و ظهور حکومت انسان کامل در روی زمین...

انبیاء همه از همین قدرت برخوردار بودند، ولی هیچ کدام مجاز نبودند ظرفیّت خود را بروز دهند.

 سلیمان نبی این مأموریّت را یافت که ظرفیّت انسان کامل را در تاریخ، ولو برای یک بار به عالمیان ارائه کند که چگونگی حاکمیت معصوم بر زمین  تئوری نباشد، ذهنیّت نباشد.

انسان کامل، مظهرخدااست و

 ملک اصلی زمانی است که

 حکومت الله از طرف ولی خدا در زمین پیاده شود...

 

داستان حضرت سلیمان جواب پاسخهای امروز ما است.

اگرحکومت معصوم محقق شود،

آیا همه ی انسانها به رشد ایده آل خود خواهند رسید؟

جامعه حضرت سلیمان جامعه ای مرفه، بدون نگرانی از بابت غذا و مسکن و کل مسایل اقتصادی و مادی بود ،

سلامت و امنیت این جامعه بیشتر محصول کار جن و عفریت و نیروهای تحت فرمان ولی خدا بود.

اما حتی در "ملک سلیمانی" نیز بسیاری از مردم از تقوا به دور بودند و

مردم ملک سلیمان خودشان در رسیدن به هدف الهی- که سلیمان از خداوند خواسته بود که برای من هبه کن حکومتی که جامعه توحیدی را ایجاد کنم رَبِّ اغْفِرْ لی وَهَبْ لی مُلْکاً و خداوند متعال هم خواسته او را بر آورده و این حکومت ایده آل را به او عطا کرده بود ،- همراه نبودند!!!

درعالی ترین کتاب هستی،

در سوره ای که

 در تفکر انسانی ما

باید به اسم حضرت سلیمان می بود ،چرا اسم سوره "مورچه" است؟

حکایت وادی مورچگان چیست؟

سپاه محتشم و عظیم حضرت سلیمان، از جن و انس و پرنده ، وارد سرزمین مورچگان می شوند و مورچه ای می گوید:

 ای مورچه ها به داخل خانه های خود بروید تا زیر دست و پای سپاه سلیمان لا یَحطِمَنَّکُم(شکسته نشوید) ؟زیرا آنها نمیفهمند؟ 

این شیوه و کلمات نشان می دهد که

هدف آیه فراتر از فرار یک عده مورچه از زیر پای سپاه حضرت سلیمان است و

 تبسم حضرت سلیمان این مساله را تاکید می کند .

 این آیه از آیات متشابه است،

 یعنی تشبیهی شده از یک جامعه سالم و پویا(جامعه مورچگان) که

 رهبر آنها گوشزد میکند تنها راه باقی ماندن بر سلامت جامعه خود و اطمینان از دوام آن، 

تبعیت از قوانین نظامی است که خداوند بر شما حاکم کرده و شما با کار وفعالیت خود دوام آن را تضمین میکنیدو

مبادا با دیدن حشمت و جلال سلیمانی، دچار اوهام شده و آرزوی چنان نظامی را بنمایید،

نظامی که عفریت و جن و باد و پرنده و دیگر عوامل طبیعی آن را ایجاد کرده باشند و 

مردم در دوام آن و پایداری آن تلاش و کوشش لازمه را ندارند...

آیات کریمه، یک جامعه سالم و منظم وفعال و رو به رشد که

 رشد خود را در سایه هدایت خدا و تبعیت از اصول حاکم بر فطرت خود به دست آورده و 

با کار و تلاش روی پای خود ایستاده است را مقایسه می کند با جامعه ای که به طور غیر متعارف رشد کرده و قوی شده و

 مردم آن، کار و تلاش را به دوش دیگران، از جن و پرنده و عفریت گذارده اند و به همین دلیل ناپایدار خواهند بود،

یعنی به مردم هشدار می دهد که اگر طالب دوام و پایداری هستید،

 هرگز خواهان چنان امر غیر متعارفی نباشید که 

قوای غیبی بدون تلاش مردم یک جامعه ای آن جامعه را در مسیر تعالی و پیشرفت نگه دارند .

 

آیه 18

حَتَّی اذا اَتَوا عَلیَ وَادِالنّملِ قالَت نَملةٌ یایُّها النَملُ ادخُلُوا مَسکنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمَنُ وَ جُنُودُهُ وَهُم لایَشعُرُونَ.

 "حطم" یعنی شکستن و شکسته شدن.

 به گیاهی که از سبزی رو به زردی گذارده و خشک شود،

 به خاطر فقدان سبزی، قابلیت شکسته شدن را پیدا میکند"حطام" می گویند.

 اگر نگرانی ملکه مورچه ها، ازماندن مورچه ها زیر دست وپای سپاه سلیمان بوده باشد 

باید آنان را از "هلاک شدن" بیم می داد نه از "حطام شدن".

"لا یَحطَمِنَّکُم" همان هشداریست که

 توجه نکردن به آن موجب تباهی است.

یعنی مواظب باشید که داشتن آرزوی حکومت سلیمانی شما را گرفتار "حطمه" نکند.

زیرا اگر شعور کنید(شعور خودرا به کار بندید) به راحتی خواهید فهمید که

 اینها موقتی است و این سپاه یا جامعه نمی فهمند که 

به جای تکیه بر باد و عفریت و جن و..... باید بر اراده و ایمان متکی بوده و

 زمینه تداوم رحمت خدارا بر خود را ایجاد کنندتا دوام یابند.

ملکه مورچه ها با دیدن قدرت و عظمت سلیمان، مجذوب حشمت و جلال او نشده و 

با هدایتی درست، از امت خودش که رهبری آنها را داشت می خواهد به مکان امن و آرام خود پناه ببرند و می گوید:

 پناه بردن به خانه فطری الهی یگانه راهی است که بقاء شما را در بر دارد.

 

سر انجامی که قرآن از جامعه سلیمانی ترسیم می کند،نیز حاوی این حقیقت است که

 توفیق هر جامعه در رسیدن به هدف الهی خود، در گرو سه عامل است:

 هدف حق، رهبری توانا، امت مجاهد

 همه پیامبران مردم را به سوی حق دعوت می کردند. قدرت رهبری مردم را به سوی هدف حق را هم داشتند،

 اما همیشه عامل سوم که امت مجاهد و پوینده راه حق باشد یا غایب بوده و یا در حد کفایت نبوده است.

می توان گفت که

به یک معنی قوم صالح و قوم هود با قوم سلیمان چندان فرقی نداشتند و 

هر سه قوم خواهان آنچه که پیامبرشان برایشان آورده بود، نبودند و

 نمی خواستند کاری برای رسیدن به آن هدف انجام دهند.

تنها فرقی که قوم سلیمان با دیگر اقوام داشتند موضوع اجباری بودن اطاعت در حکومت سلیمانی بود که

 آنان را وا می داشت تا اعتراض نکنند.

 ضمن اینکه حکومت سلیمانی توانسته بود رفاه و امنیت فردی و اجتماعی آنان را 

بدون زحمت از مواهب طبیعی و بهره وری از قدرت کار جن و عفریت، فراهم نماید. 

بنابراین دلیلی بر اعتراض باقی نمی ماند.

اما می بینیم که همین جامعه به ظاهر قوی،

 پس از فوت رهبر خود و فرار جن و عفریت خیلی سریع در تاریخ مضمحل شده و

 به فاصله کوتاهی مجدداً اسیر قدرت های سیاسی دیگر جوامع قوی در تاریخ می شوند...

 

قرآن چقدر زیبا ابتدا و انتهای حکومت "موسایی" و "سلیمانی" را که

 از دل "حکومت عصایی موسی" در آمده و اوج قدرت آن است را به هم وصل می کند

 و نشان می دهدکه

همان عصایی که اول کار فقط یک چوب بود و به درد تکیه دادن و ریختن برگ درختان برای گوسفندان می خورد 

اکنون تبدیل به همان عصای سلطنت می شود و با جویده شدن همان عصا ،

 آن هم به وسیله موجود بسیار کوچکی مثل موریانه تمام قدرت حکومتی سرنگون می شود و

 جن و عفریت و باد و پرنده که به اجبار در سپاه او جمع شده بودند همه دنبال کار خود میروند.

 این مساله است که پیامبر خدا را به خنده وامیداردکه مورچه ای اینرا فهمید و

 آدمیان هنوز دنبال عصایند نه رسول خدا...

 

حکایت ملک سلیمانی،

 چگونگی و کیفیت حاکمیت و ظهور حضرت  "مهدی(عج)" را نیز میرساند و

 انتظارات گاه بیهوده منتظران را...

و شاید یکی از حکمتهای اینکه ائمه اطهار ع در طول تاریخ مردم را مجبور به اطاعت از خود نکرده اند،این باشد ...

 

 حکومت مهدوی حکومتی است که با ایمان و عبادت و از جان گذشتگی و "جهاد مداوم "ایجاد می شود.

بنابر این تا مردم به دل و جان و قوت بازو آماده نشوند، از ظهور هم خبری نخواهد بود.

 این است که

 به ظهور رسیدن 313 یار حضرت به اندازه ظهور خود حضرت ارزش دارد و انتظار می طلبد.

قرآن مبین ناپایدار بودن" حکومتهای عصایی" را نشان می دهد.

وقتی در زیارت امام زمان (عج)می خوانیم:

" السلام علیک یا امام الانس و الجان".

سلام بر تو ای امام انسان و جن.

مفهوم سلام ، تشابه با حکومت حضرت سلیمان را می رساند،

اما برخلاف حکومت سلیمانی که مجبور بود برای اطاعت در آوردن جنیان، آنان را به زنجیر بکشد ،

حضرت (عج) با امامت کردن بر جن و انس، آنها را داوطلبانه در خدمت پیروزی دین خدا به کار خواهد گرفت.

این است که

 تا زمانی که

مردم از عمق وجود خواهان پیروزی دین خدا نبوده و خود را برای خدا خالص نکرده باشند،

حضرت (عج) از غیب و غیبت بیرون نخواهد آمد و

 اینکه خود می فرمایند دعا کنید برای فرج من ... 

یعنی دعا کنید برای ایجاد این وضعیت که حاکمیت الهی در ملک نه سلیمانی بلکه مهدوی ظهور کند...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.